مسابقه هفته دوازدهـــم(92/12/24 لغایت 93/01/01)
قناعت در نهج البلاغه
مفهوم شناسی
قناعت در لغت به معنای خرسندي ، رضا به قسمت ، بسنده کردن ، بسنده کاري ، راضي شدن به اندک چيز و خرسند گرديدن به قسمت خود [1] و در اصطلاح ، حالتی است برای نفس كه باعث اكتفا كردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است. [2] و سرگرم نشدن به چيزى كه از اندازه ی كفايت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراك بيشتر باشد، و چشم نداشتن بر آن چه ديگران دارند . [3] در مقابل قناعت ، طمع قرار دارد که در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، [4] آزمندى ، آزمند شدن ، آرزو شدن ، سخت آرزومند شدن ، زيادت جوئى ، شره ، [5] و در اصطلاحِ علمای اخلاق عبارت است از : توقع داشتن در اموال مردم . [6] و برخى گفتهاند خواستار بودن نعمت و رزق غير مقسوم است. ارباب رياضت گفتهاند كه حرص نزد دانشمندان ، تغيير ناپسنديست در ذات انسانى . سيد شريف جرجانى گفته است كه : حرص خواستار بودن چيزى است با به كار بردن كوشش بسيار براى رسيدن به آن . [7]
قناعت در نهج البلاغه
قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم :
حیات طیّبه
همه ی ما خواستار زندگی پاک و آسوده ای هستیم . زندگی بدون آلودگی و به دور از هر گونه دغدغه . این نوع زندگی که در لسان قر آن تعبیر به حیات طیبه شده است آرزوی هر انسان سلیم العقلی است . وقتی تفسیر این عبارت قرآنی از امام علی علیه السلام سوال می شود ایشان آن را تعبیر به قناعت می فرمایند :
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9]
از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است .
امام علیه السلام قناعت را به لازمهاش كه زندگى پاك و نيكوست تفسير فرموده است. [10]
نوعی سلطنت
ملک و سلطنت از آن کسانی است که ثروت زیادی داشته و بر محدوده ای سلطه داشته باشند . از دیدگاه امام علیه السلام این مقام به کسانی داده می شود که دارای ثروتی چون " قناعت " باشند . چرا که :
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً [11]
در اهميت قناعت همين بس ، كه خود نوعى سلطنت است .
امام علیه السلام كلمه ی ملك را استعاره براى قناعت آورده است ، زيرا نتيجه ی پادشاهى بىنيازى از مردم و برترى بر آن هاست، و كاميابى و قناعت اين نتايج را در پى دارد . [12]
ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و ... نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد " قناعت " است :
الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ [13]
قناعت ثروتى است بىپايان .
كلمه ی مال را با صفت بىپايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بىنيازى ناشى از قناعت نيز هم چون ثروت زياد ، بىپايان است. [14]
گنجی بزرگ
همان طور که در فراز پیشین توضیح داده شد همه ی مادیات رو به زوال و نابودی اند . ولی " قناعت " : گنجی بزرگ و بی پایان است که استفاده کننده از آن را بی نیاز می گرداند :
وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ [15]
و هيچ گنجى بىنياز كنندهتر از قناعت نیست .
چرا كه قناعت فضيلتى است كه لازمهاش آرامش نفس و رضايت به آن چيزى است كه نصيبش شده و بىنيازى از ديگر چيزهاست . در صورتى كه هيچ يك از گنج هاى ديگر دنيا چنين نيستند . [16]
دستور به قناعت
درتعالیم علوی در جای جای کتاب شریف نهج البلاغه انسان ها را به اموری رهنمون می سازد که ثمره ی آن سعادت بشر است ، از آن جمله است امر به قناعت و نهی از حرص و طمع :
*كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ [17]
هر چه كه به آن مىشود اكتفا كرد بس است .
به راستى انسان جز به مقدارى كه مىتواند ضرورت و نياز خود را برطرف سازد، بسنده نمىكند، و همين مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بيشتر بىنياز مىسازد، و در اين سخن دستور ضمنى به اكتفا كردن بر مقدار اندك از دنياست. [18]
*خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ [19]
از دنيا آن چه را به تو روى آورد برگير و از آن چه كه از تو روى گرداند روى بگردان. و اگر اين كار را نكنى پس در طلب و خواستن زياده روى نكن .
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است كه آدمى از دنيا به آنچه ميسّر مىشود و بر آن دست مىيابد، قناعت كند، و آن كه برايش ميسّر نيست به طور صحيح دنيا را بطلبد، و راه صحيح طلب دنيا، جستن دنيا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20]
*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل [21]
به اندك بساز و به توانگران متوسل مشو
قناعت به اندكى از زندگى و به آن بسنده كردن بهتر است از چاپلوسى و نزديكى به اهل دنيا به خاطر به دست آوردن مال بيشتر . [22]
*امام علی علیه السلام به مردى كه از او درخواست موعظه داشت فرمود:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ .... إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ [23]
مانند كسى مباش.... اگر دنيا را به او بدهند ، سير نمىشود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمىكند .
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است :
سير نشدن از هر آن چه كه به او عطا كنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نكردن به هنگام نرسيدن مال، و اين همان صفت ناپسند كاستى از فضيلت قناعت است. [24]
*وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَاف [25]
با بهترين زاد و توشه آخرت از اين دنيا كوچ كنيد و بيشتر از نياز روزمرّه خود از دنيا نخواسته .
يعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهرهمندند ، ندوزيد ، زيرا در كوچ كردن به آخرت كوتاهى مىكنيد و سرگرم به دست آوردن چيزهايى مىشويد كه نظرتان بدان ها افتاده است. [26]
ویژگی های قانعان
در کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام ، ویژگی هایی برای افراد قانع یاد شده یا عده ای به عنوان قانع معرفی شده اند که از آن جمله است :
رسولان الهی
درنهج البلاغه در موارد بسیاری مشاهده می شود که امام صفات و ویژگی های رسولان الهی را بر شمرده است یکی ازاین ویژگی ها ، ویژگی " قناعت " است :
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27]
و ليكن خداوند سبحان پيامبران خود را در اراده و تصميم ، نيرومند و در وضع ظاهرى كه به چشم مىآيد ناتوان و ضعيف قرار داد، با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بىنيازى سرشار مىساخت ، و فقر و تنگدستى كه ديدهها و گوش ها را از رنج و آزار پر مىكرد.
صفت پر كردن كه براى قناعت آورده است به اين اعتبار است كه قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بىنياز مىكند كه هيچ توجهى به تمتّعات دنيا نشان نمىدهند و گويا چشم و دلشان پر شده و جايى براى كالاهاى دنيا ندارد كه مورد طلب و درخواست واقع شود . [28]
یاد کنندگان مرگ
کسانی که زیاد یاد مرگ می کنند دلبستگیی به این دنیای فانی ندارند وهمّ خود را در این دنیا مال اندوزی قرار نمی دهند . قانعانه به کم دنیا بسنده می کنند وبه همان راضی اند :
وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِير [29]
و هر كس زياد به ياد مرگ باشد ، به اندك دنيا دلخوش گردد .
زيرا هدف از فزون خواهى بهره بردارى و كامجويى از دنياست و ياد مرگ ، اين كامجويى را در هم شكسته و تلخ مىكند . [30]
متقین
امام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ی مشهور همام یكی از صفات و علایم متقین و پرهیزكاران را دوری از طمع ورزی دانسته وگفتیم که طمع ضد " قناعت " است ، بنابر این آن ها افرادی قانع هستند :
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31]
از طمع دوری می كنند .
متوکلین
نیازمندانی که مسلح به سلاح توكّل و اعتماد بر خدا باشند با قناعتی که پیشه ی خود می سازند هیچ گاه دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز نمی کنند :
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ [32]
چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نيازمندان به خاطر پاداشى كه نزد خدا مىجويند و بهتر از آن است بىاعتنايى نيازمندان به ثروتمندان به جهت توكّل و اعتماد بر خدا .
بىاعتنايى مستمندان بر توانگران، بر ايشان دشوارتر و سختتر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو كه بىاعتنايى ايشان نهايت توكّل به خدا را مىطلبد كه بالاترين درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از اين جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دليل فرموده پيامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترين اعمال دشوارترين آن هاست . [33]
ارائه الگو
خبّاب ـ پسر اَرت ـ از مسلمانان صدر اسلام است كه در مكه آسیب فراوانی دید، تا آن جا كه مشركین پُشت او را داغ كردند. وی در جنگ صفین در ركاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در سال 37 هجری درگذشت . آن حضرت در توصیف این یار باوفا یکی از خصایص وی را قانع بودن به کفاف بر می شمرد :
يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ [34]
خداوند خبّاب بن ارتّ را بيامرزد ، كه با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت كرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال كسى كه به ياد روز قيامت باشد و براى حساب كار كند و به اندازه ی معيّن از روزى بسنده كرده ، و از خداوند خوشنود باشد .
با اين عبارت امام علیه السّلام وادار به ياد كردن روز قيامت و حساب آن روز فرموده است كه خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنين انگيزه براى فضيلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضايت به قضا و قدر اوست. [35]
پیامدهای قناعت
در سایه ی قناعت ثمراتی نصیب انسان می گردد که در کلام علوی به بعضی از آن ها اشاره گردیده است :
1-سرور
وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه [36]
و هر كه به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگين نمىشود .
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضايت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، يعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37]
2-جلوگیری از فقر
وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ [38]
و هيچ ثروتى در پيشگيرى از فقر ، بهتر از تسليم و قناعت به روزى رسيده وجود ندارد .
هيچ ثروتى براى پيشگيرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نيست . [39]
3-آسایش
وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ [40]
و هر كس بر آن چه به او روزى شده، بسنده كند، به آسايش رسيده و در ميان آرامش فرود آمده است.
یعنی شخص قانع از غم دنيا خواهى و جذب شدن به اهل دنيا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41]
4-حفظ دین
وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه [42]
و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند ، دو سوم دينش را از دست داده است .
كرنش به توانگر، براى توانگریش، پیامد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل:
اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت و كمال قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندیش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مى شود به حدّى كه گويى او جز خدا را مى پرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است ، مى باشد ، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مى رود ، بنابراين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله بيرون رفتن از دو سوّم دين است. [43]
از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم :
5-عدم دلبستگی به دنیا
إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ [44]
طمع، انسان را تا لب آب مى آورد بدون اين كه برگرداند و ضمانت مى كند بدون اين كه وفا كند ، بسا نوشنده ی آب كه پيش از سيراب شدن، گلوگير شود.
طمع ، انسان را علاقمند به كسب دنيا مى كند و به طرف دنيا مى خواند ، و با اين حال دروغ مىگويد، هم چون كسى كه ضامن چيزى شود و وفا نكند .
عبارت: و ربّما... ريّه هشدار بر اين مطلب است كه در پى دنيا به طور مداوم بودن روا نيست ، هر كه همواره در پى دنيا باشد گاهى نااميد مىشود و بدون رسيدن به آرزو ، اميدش قطع مىشود ، و هر چه اين طور باشد ، شايسته نيست كه هميشه در پى آن بود. [45]
6-آزادگی
الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [46]
طمع باعث بندگى هميشگى است .
كلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا كه لازمه ی طمع ، تسليم شدن در برابر آن چيزى است كه به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دليل دوام تسليم شدن به سبب طمع است ، زيرا شخص طمعكار تا وقتى كه از كسى چشم طمع دارد ، همواره تسليم اوست، و در اين جهت مثل كسى است كه هميشه برده ی ديگرى است . [47]
7-عزت
الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ [48]
حريص درگير ذلّت و خوارى است .
امام علی علیه السلام كلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى كه شخص در برابر طمع درگير آن شده است . [49]
در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است :
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّه [50]
خود را خوار كرد آن كه طمع را پيشه ساخت. تن به ذلت داد، هر كه گرفتارى خود را ابراز كرد.
چشم طمع داشتن به مال ديگران، باعث نيازمندى بديشان و كرنش در برابر آن هاست، و اين خود انگيزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پيوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زير كه مباشر و پيوسته به جسم است .
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شكايت بردن از تهیدستى و گرفتاریش به نزد مردم است، به وسيله يادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى كه در پى دارد . [51]
نتیجه
حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آن جا که امام هستند و وظیفه ی به سعادت رساندن قافله ی بشر را به عهده دارند ، قناعت را به عنوان یکی از فضایل بیان نموده و با تعریف ، بیان پیامدهای آن و بالطبع رذیله ی مقابل آن یعنی حرص و طمع ، به ارائه ی الگو پرداخته و مردم جامعه را با داشتن صفت قناعت علاوه بر رسیدن به آرامش روانی با ویژگی های خاص خود ، به جامعه ای به دور از مشکلات اقتصادی تشویق می نمایند .
پي نوشت ها :
[1] لغت نامه دهخدا
[2] معراج السعادة، ص 282
[3] ترجمه شرح نهج البلاغه(ابنميثم)، ج 5 ، صفحه 459
[4] المنجد، واژه طمع.
[5] سيرى در فرهنگ لغات ، صفحه 555
[6] معراج السعادة، ص 286
[7] سيرى در فرهنگ لغات، صفحه 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت 229
[10] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 608
[13] نهج البلاغه , حکمت 57
[14] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 459
[15] نهج البلاغه , حکمت 371
[16] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[17] نهج البلاغه , حکمت 395
[18] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 741
[19] نهج البلاغه , حکمت 293
[20] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 740
[21] نهج البلاغه , حکمت 396
[22] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 741
[23] نهج البلاغه , حکمت 150
[24] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 556
[25] نهج البلاغه , خطبه 45
[26] ابن ميثم، پیشین ، ج 2 ، صفحه 258
[27] نهج البلاغه , خطبه 234
[28] ابن ميثم، پیشین ، ج 4 ، صفحه 470
[29] نهج البلاغه , حکمت 349
[30] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت 406
[33] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 745
[34] نهج البلاغه , حکمت 43
[35] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 700
[38] نهج البلاغه , حکمت 371
[39] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[42] نهج البلاغه , حکمت 228
[43] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 606
[44] نهج البلاغه , حکمت 275
[45] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 652
[46] نهج البلاغه , حکمت 180
[47] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 573
[48] نهج البلاغه , حکمت 226
[49] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 604
[50] نهج البلاغه , حکمت 2
[51] ابن ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 405