0

آرشیو مسابقه هفتگی "آموزه های نهج البلاغه"

 
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه اول (92/10/7 تا 92/10/12 )

مسابقه هفته اول 

 

 نهج البلاغه ، بزرگترین سند ماندگاری امامت و ولایت

 

 

 

 

چکیده

نهج البلاغه، به معنای روش رسا سخن گفتن، نامی است که سید رضی( قدس سره) بر مجموعه ی گردآوری خود از سخنان مولای متقیان علی (ع) نهاده است. نهج البلاغه کتابی است جاودانه، برای همه ی زمان ها و همه ی انسان هایی که به دنبال حقیقت می گردند و در این ظلمت کده ی مادی، فلسفه ی هستی خود را می جویند.
نهج البلاغه، دایره المعارفی از فرهنگ اسلامی است که پس از قرآن کریم و احادیث نبوی، مهم ترین سند شناخت اسلام و ارزش های دینی گشته است؛ چشمه ساری زلال که از تجلیات وجود ملکوتی امیرالمؤمنین(ع) سرچشمه گرفته و گلستانی بی مثال، که رایحه ای وحی الهی و شمیم کلام نبوی از آن استشمام می شود. کتابی که در برگیرنده ی حکمت های متعالی، مواعظ نورانی، سلوک الهی، نظام تربیتی، آیین حکومت داری، سنت های تاریخی و عرفان حقیقی است. صحیفه ای انسان پرور و جامعه ساز که علاوه بر راه و روش بلاغت، راه روشن هدایت گشته است.
درباره نهج البلاغه و محتوای آن، از زمان تدوین تاکنون، بحث ها شده و بر آن شرح ها، تفسیرها و ترجمه هایی به زبان های گوناگون نوشته اند، و حاصل آن تلاش ها صدها کتاب و مقاله است؛ به طوری که گردآوری همه ی آنها کتابخانه ای بزرگ را تشکیل می دهد. در این مجال سعی بر آن است، برای دست یابی به دریای بیکران نهج البلاغه در حد توان، راهی گشوده و در حد امکان دورنمایی از ویژگی ها و برجستگی های کلی آن را به تصویر کشیده تا از این رهگذر به سرآغازی بر شناخت فرهنگ امامت و ماندگاری آن دست یابیم.

 

مقدمه

نهج البلاغه، برگزیده ی خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین(ع) است و پس از قرآن کریم و احادیث نبوی، موثق ترین و مهم ترین منبع شناخت اسلام و آرمان های انسانی و ارزش های دینی می باشد. نهج البلاغه بی تردید مانند قرآن، کتابی است جاودانه، برای همه ی زمان ها و همه انسان هایی که بر پایه ی فطرت حق طلب و جست و جو گر خویش به دنبال حقیقت می گردند.

گرچه تاکنون درباره ی این کتاب عظیم، صدها شرح و کتاب نگاشته شده و پژوهشگران شیعه و سنی و حتی غیر مسلمان در طول یک هزار سال که از تاریخ گردآوری آن می گذرد، هزاران گوهر ناب معرفتی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و تربیتی از آن استخراج کرده و هرکس با زبانی متناسب با شرایط روزگار خویش به کاروان حقیقت جوی بشری تقدیم نموده است، اما ابعاد عظیم و آفاق وسیع نهج البلاغه، که از تجلیات وجود ملکوتی و نامتناهی علی(ع) سرچشمه گرفته، فراتر از آن است که بتوان با چند کتاب و شرح و مقاله حق آن را ادا کرد. این گنجینه ی معارف همچون اقیانوسی پیدا کرانه است که غواصان فکر و فرهنگ هرچه بیشتر در آن غور کنند به گوهرهای درخشان تری دست می یابند و بدین گونه بر ذخایر فرهنگ و دانش بشری می افزایند. این منبع پایان ناپذیر علم و ایمان، با رساترین پیام ها، همه ی نسل ها را در تمامی اعصار به تشکیل جامعه ی برین توحیدی، راستی و رستگاری فرا می خواند. نهج البلاغه به یک عصر و نسل اختصاص ندارد، زیرا درد مشترک همه ی انسان ها را بازگو کرده و ریشه های آن را بازشناسانده است. تا زمانی که ظلم و تبعیض بر دنیا حاکم است و برقراری عدالت و آزادی و حرمت و حقوق انسانی و ارزش هایی از این دست بزرگ ترین آرزوی انسان هاست، نیاز به نهج البلاغه برای کشف رازهای رهایی و رفع ظلم و تبعیض همچنان باقی است. معارف جاودان آن همپای تحولات زمان به پیش می رود و هر روز که آن را می گشایی سخنی تازه می یابی، مطابق با شرایط روز؛ چنان که گویی این سخن امروز است که چهارده قرن قبل گفته شده است.
نهج البلاغه نیز همچون گوینده ی آن، علی(ع)، جامع اضداد است. عالی ترین پیام های سیاسی و اجتماعی در کنار نیکوترین مطالب اخلاقی و فردی، قاطع ترین دستورات نظامی در کنار لطیف ترین معانی عرفانی و دعوت به حریت و آزاداندیشی در کنار عبودیت محض، رقم خورده است. آن هنگام که سخن امام(ع) در جنگاوری و سلحشوری و شور حماسی به اوج خود رسیده، از اشاره به کوچک ترین حقوق انسانی و رعایت عدل و قسط غافل نمانده است و آن گاه که زهد و بی رغبتی به دنیا و اعراض از این مردار عفن را اولین گام خوشبختی و بهروزی بشر دانسته، در همان حال تأمین معاش و محرومیت زدایی و فقر ستیزی و اجرای عدالت اقتصادی را یک ضرورت قطعی برای جامعه ای دینی به شمار آورده است؛ چرا که ساختار وجودی انسان جز از این راه به کمال نمی رسد.
هر فرد و جامعه ای که خواستار سعادت ابدی است، باید با تأسی به مولای متقیان علی (ع)، که این مفاهیم را در وجود مقدس و کلام مبارک خود متبلور ساخته است، به این اوصاف آراسته شود و البته جمع بین این مفاهیم نه تنها ممکن است، بلکه یک ضرورت است. به ویژه در زمان ما که عصر وانفسای فضایل انسانی، و بحران جانکاه اخلاقی است، ما به گفتار همه ی پیشوایان دین، به ویژه نهج البلاغه، که بخشی از سخنان مولا امیرالمؤمنین(ع) است، سخت نیازمندیم.
در این مجال سعی بر آن است که برای دست یابی به دریای بیکران نهج البلاغه در حد توان، راهی گشوده و در حد امکان دورنمایی از ویژگی ها و برجستگی های کلی آن را به تصویر بکشیم تا از این رهگذر به سرآغازی بر شناخت فرهنگ امامت دست یابیم.

 

گردآورنده ی نهج البلاغه

مولف و گردآورنده ی نهج البلاغه، عالم فرهیخته و ادیب برجسته «محمد بن حسین بن احمد» ملقب به «سید رضی (قدس سره)»، از شخصیت های نامدار شیعی در قرن چهارم هجری است. وی به سال 359 هجری قمری در بغداد به دنیا آمد و در سال 406 هجری قمری درگذشت. خاندان سید رضی از خاندان های بزرگ علمی و دینی و پارسای شیعه ی امامیه است که نسبت آنها به پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) می رسد. پدرش حسین بن احمد، معروف به ظاهر ذوالمناقب، شخصیت علوی بزرگ و بلند آوازه بود که به منصب «نقابت» (سرپرستی علویان و سادات) در بغداد منصوب شد. وی با پنج واسطه به امام موسی بن جعفر(ع) می رسد.

مادر گرامی اش «فاطمه»، از بانوان با فضیلت از نوادگان امام زین العابدین(ع) بود. گویند مرحوم شیخ مفید کتاب احکام النساء را برای او تألیف نمود (نوری، 1416ه، /3216). ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه درباره ی عظمت و مقام رفیع این بانوی فاضل و دو فرزند شایسته اش محمد (سید رضی، مؤلف نهج البلاغه) و علی (سید مرتضی)، خواب شیخ مفید(قدس سره) را نقل می کنند که در عالم رؤیا، حضرت زهرا(س) را دید در حالی که دست امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را گرفته، نزد وی آورد و فرمود:«ای شیخ، به این دو فرزندم دانش فقه بیاموز.» روز بعد، هنگامی که شیخ مفید(قدس سره) در مسجد براثا شروع به تدریس کرد، این بانوی گرانقدر وارد شد، در حالی که دست سید رضی و سید مرتضی(قدس سره) را گرفته بود و به شیخ فرمود: « یا شیخ علمهما الفقه». شیخ از جای برخاست و به مادر آنان سلام کرد و جریان خواب خود را برای آنان نقل نمود. آن گاه با کمال اشتیاق، تعلیم و تربیت آنها را به عهده گرفت، تا آن که دو برادر از نوابغ بزرگ و علمای نامدار عصر خود شدند (ابن ابی الحدید، 1378 هـ،41/1). درباره ی موقعیت علمی و ادبی این دو برادر گفته اند:«اگر رضی نبود، مرتضی از همگان، شاعرتر، و اگر مرتضی نبود، رضی از همه داناتر بود.» سید رضی(قدس سره) از دانشمندان روزگار خود در بغداد دانش های گوناگونی را آموخت. از ابوعلی فارسی و ابن جنی، نحو و لغت؛ از قاضی عبدالجبار، مکتب اعتزال؛ از شیخ مفید، فقه و اصول عقیده ی امامیه. سید رضی در علوم اسلامی و ادب عرب، استادی توانا بود. به گونه ای که آثار وی در ادب و تفسیر و کلام و حدیث، به مقداری که باقیمانده، بیان گر فکر مواج و اندیشه ی ژرف و مهارت و استادی او است.

 

تألیفات

سید رضی در نویسندگی و نثر و نظم، یکه تاز میدان ادبیات عرب به شمار می رود. او چون در ادب، سیاست، تفسیر، فقه و حدیث صاحب نظر و استاد بود، در عمر کوتاه خویش، آثار و تألیفات بسیار مهم و متنوعی برجای نهاد، که گواه بر ابعاد شخصیت او است (البته بسیاری از آنها از میان رفته اند). برخی از تألیفات او عبارتند از:

1) حقایق التأویل فی متشابه التنزیل؛
2) تلخیص البیان عن مجاز القرآن؛
3) خصائص الائمه؛
4) مجازات الآثار النبویه؛
5) الرسائل (مجموعه نامه های وی به ابواسحاق صابی در سه جلد)؛
6) معانی القرآن؛
7) دیوان شعر در دو جلد؛
8) نهج البلاغه.
نهج البلاغه، مشهورترین و ماندگارترین اثر سید رضی(قدس سره) است، که آن را در سال 400 هجری قمری، شش سال پیش از وفات خود با استفاده از دانش وسیع و ذوق سرشار و گزینش نیکوی ادبی، از میان خطبه ها، نامه ها، وصیت نامه ها و کلمات کوتاه حکمت آمیز امیرالمؤمنین(ع) گردآوری نموده است.
کتاب ارزش مند نهج البلاغه که به حق «اخ القرآن» نامیده شده، در بردارنده ی برخی از سخنان و کلمات نورانی علی بن ابی طالب(ع)، یعنی گل چینی از فرمایشات آن حضرت(ع) است. سید رضی، که خود ادیب و سخن شناس بود، مجذوب فصاحت و بلاغت و زیبایی کلام علی(ع) شد و سعی نمود از میان فرمایشات آن حضرت قطعاتی را که در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی کلام علی (ع) شد و سعی نمود از میان فرمایشات آن حضرت قطعاتی را که در اوج فصاحت و بلاغت است، یک جا گردآوری و آن را نهج البلاغه بنامد.

 

انگیزه ی تألیف نهج البلاغه

مرحوم سید رضی(قدس سره) در مقدمه ی نهج البلاغه، با بیانی بلیغ و رسا و عباراتی روان و درخشان، چگونگی و انگیزه ی تألیف این کتاب را این چنین شرح می دهد:

.... من در عنفوان جوانی، و ایام بهار زندگانی، آغاز به تألیف کتابی در فضایل مخصوص ائمه طاهرین(ع) نمودم، که مشتمل بر اخبار گزیده و گوهرهای سخنان آنان بود. منظوری که من از تألیف داشتم در مقدمه کتاب آوردم، و آن را پیشگفتار خود قرار داد.
چون از ذکر فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فراغت یافتم، پیش آمدهای روزگار و گرفتاری های گوناگون ایام، مرا از تکمیل بقیه ی کتاب باز داشت. من آن کتاب را به ابواب منظم و فصول مرتبی ترتیب داده بودم، و در آخر فصلی باز کردم که متضمن کلمات قصار (سخنان کوتاه) آن حضرت در مواعظ و حکم و امثال و ادب بود، خطبه های طولانی و نامه های مفصل را نیاوردم.
گروهی از دوستانم، چون این کتاب را نگریستند، از آن جا که مشتمل بر فصل یاد شده بود، آن را پسندیدند، و از تازگی های آن تعجب کردند. به همین جهت از من خواستند کتابی تألیف کنم که شامل سخنان برگزیده ی حضرت امیرالمؤمنین(ع) اعم از خطبه ها، نامه ها، رساله ها، موعظه ها و کلمات قصار باشد، و عقیده داشتند که سخنان آن حضرت(ع) متضمن عجایب بلاغت و شگفتی های فصاحت و گوهرهای عربیت، و کلمات نغز دینی و دنیوی است، که در هیچ سخنی دیده نشده، و در کتابی گرد نیامده است؛ زیرا که امیرالمؤمنین(ع) سرچشمه ی فصاحت و بلاغت است. فصاحت (شیوا سخن گفتن) و بلاغت (به جا و مناسب سخن گفتن) و قوانین آن از او گرفته شده است. هر گوینده ای به روش او راه یافته، و هر واعظ بلیغی از سخنان آن حضرت استعانت جسته است، مع الوصف او بر همه تقدم و برتری دارد؛ زیرا سخنان آن حضرت پرتوی از علم الهی و بوی عطر روح پروری از سخنان پیامبر اکرم(ص) دارد.
من درخواست ایشان را پذیرفتم، و اقدام به تألیف این کتاب نمودم و می دانستم که تألیف آن بهره وری عظیمی در بردارد و جاویدان خواهد ماند و پاداش همیشگی خواهد داشت. بدین وسیله خواستم از عظمت شخصیت علی(ع) شمه ای بیاورم و آن بر فضایل بی شماری که از آن حضرت میان پشتیبان و آیندگان، که دارای سخنان ارجدار و امثال بی نظیر بوده و می باشند، یگانه مردی است که به عالی ترین مراحل مجد و عظمت رسیده است. سخنان آن حضرت دریای بی پایانی است که با لحن سخن و طرز گفتار هیچ کس قابل مقایسه نیست. دیدم سخنان امیرالمؤمنین(ع) بر محور سه موضوع دور می زند: خطبه ها و فرمان ها، نامه ها و رساله ها و حکمت ها و موعظه ها. به یاری پروردگار توانا، نخست شروع کردم به جمع آوری بهترین خطبه ها، سپس نامه ها و از آن پس حکمت ها و آداب، و برای هر یک باب جداگانه ای قرار دادم.
.... با این همه، من ادعا نمی کنم که به تمامی سخنان آن حضرت دست یافته ام، بلکه دور نیست بگویم آن چه از سخنان آن حضرت نیاورده ام، از آن چه آورده ام زیادتر بوده و آن چه در دامنم گرد آمده از آن چه گرد نیامده کم تر است.

 

وجه تسمیه و وجه شاخص کتاب

سید رضی در وجه تسمیه این گنجینه گرانقدر به «نهج البلاغه» (راه روشن بلاغت) می گوید:

پس از تمام شدن کتاب بهتر دیدم که نام آن را نهج البلاغه بگذارم، زیرا این کتاب درهای بلاغت و سخنوری را به روی بیننده خود می گشاید و جویندگان فصاحت را به دانستن آن نزدیک می سازد، و خواسته ی معلم و متعلم و آرزوی مبلغان و زاهدان در آن است.

 

حرف آخر

مطالب متنوع و ارزشمند نهج البلاغه منحصر به عصر و زمان خاصی نیست و هرچند سید رضی(قدس سره) آن را نهج البلاغه، یعنی راه بلاغت یا راه های بلاغت نامیده است، اما با سیری کوتاه در معارف بلند آن در می یابیم که این مجموعه ی بی نظیر را همچنین باید نهج الحیاه، نهج الحکومه، نهج الفلاح، نهج السعاده و السلامه نامید. نهج البلاغه اخ القرآن است. در مورد پیامبر(ص) گفته اند: «کان خلقه القرآن»، درباره ی علی(ع) نیز باید گفت:» کان خلقه نهج البلاغه». آری این کتاب تفسیر دین، راه گشای فصاحت و بلاغت، کتاب ارشاد و آموزش سنت و سیاست، حکمت و حکومت، کتاب اخلاق و تهذیب نفس، رهبری و رهروی، دستورالعمل چگونه بودن، مرامنامه ی هستی، قانون حمایت، طراز زیستن، نردبان تعالی، ابراز معرفت خدا و خود، رسواگر چهره ی نفاق، و افشاگر شرک است.

نهج البلاغه، دلبستگی به دنیا را تحقیر می کند تا آخرت را بزرگ بدارد. راه را از چاه می شناساند، و از هر مقوله مقاله ای دارد، برای هر دردی درمانی و برای هر نیازی پاسخی، و کتاب همیشه و همه است.

 

نویسنده : دکتر رضا حق پناه  (با اندکی تصرف)

 

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه اول پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته اول «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

پنج شنبه 5 دی 1392  10:13 PM
تشکرات از این پست
yahagg118 armin1900 tizbin mina_k_h sabrezinab sahar11 ravabet_rasekhoon saharjoon seyedmahan salma57 mansfa arseyfi fazli1184r132 parseman_110 nargesi AliFanoodi amirali123 mehrgan59 yarabyarabyarab montazer8 mohammadtorres shivam mghjkhhjiu kazemtaherzade omiddeymi1368 FSMuosavi majnon313 muhammad_mahdi farshon nazaninfatemeh omidro bigharar hosseinbmi mohsen_alavi sediqe amiratieh rasekhoon_m lvnhkd amayen unknown hashmtjdd mohammadaf amirmahdi14 alirezaHmzezadh feridoun3
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه دوم (92/10/14 تا 92/10/20 )

مسابقه هفته دوم

 مدیریت زمان از نگاه امام علی (علیه السلام)

 

مدیریت زمان از دیدگاه امام علی (علیه السلام)(4)  مدیریت زمان از دیدگاه امام علی (علیه السلام)(3)  مدیریت زمان از دیدگاه امام علی (علیه السلام)(1)  

 

 

روشهای مدیریت زمان

زمان سنجی، وقت شناسی، استفاده بهینه از فرصتهای به دست آمده، تدارک فرصتهای از دست رفته، شناخت موانع مدیریت زمان از جمله روش های مدیریت زمان محسوب می شوند که در ادامه به توضیح هر یک بر اساس کلمات امام علی (علیه السلام) می پردازیم.

 

1- زمان سنجی و تعیین وقت معین برای انجام هر کار

تعیین واقع بینانه بازه زمانی لازم برای انجام هر کار و زمان سررسید آن بر حسب اولویت و اهمیت، ارزیابی واقع بینانه از وقت مورد نیاز برای انجام وظایف روزانه همچون انجام تکالیف درسی، رفت و آمد و رسیدگی به امور خانواده حائز اهمیت است. (به پژوه، سروش و شفیع پور مطلق) اغلب اهمال کاری ها نتیجه عدم آگاهی شخص از وقت معین برای انجام آن کار است. اگر انجام کاری را مطلق و بدون قالب گیری زمانی در نظر بگیریم، معمولاً اهمال به آن راه می یابد. لذا باید شخص زمان را بشناسد و بر آن مبنا کار را اندازه گیری کند یعنی برای هر کاری زمان پایان در نظر بگیرد. 

 

2- وقت شناسی

هر کاری را باید در زمان خاص خود انجام داد تا از انباشته شدن کارها جلوگیری شود. به این منظور هر کاری را باید مطابق برنامه به موقع شروع و به موقع به اتمام رساند و از استراحتهای طولانی و غیر ضروری پرهیز کرد. کاری را که برای هر روز در نظر گرفته شده را در همان روز و به موقع باید انجام داد و آن را به فردا نیفکند. (نهج البلاغه، نامه 53) بنابراین برای بهره وری مناسب از وقت، باید ساعت هایی را که از نظر زیست شناختی و روان شناختی میزان انرژی بدن در بالاترین سطح قرار دارد را شناسایی کرده و مهم ترین

کارهای خود را در آن ساعت ها انجام دهید. برای مثال، توصیه می شود صبح های زود را به مطالعه و عصرها را به ورزش اختصاص داد. (نک: فرهی) این امر در عبادات نیز صادق است. امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
ان للقلوب شهوه و اقبالاً و ادباراً، فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اکره عمی. (سید رضی/ حکمت 184و304)
دلها را هوایی است و روی آوردنی و پشت کردنی، پس دلها را آن گاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار، چه دل اگر به ناخواه به کاری وادار شود، کور گردد.

 

3- بهره گیری از فرصتها

امام علی (علیه السلام) ضمن یادآوری ارزش و اهمیت فرصتها، پیروان خود را به بهره گیری هرچه بهتر از این فرصتهای زودگذر تشویق کرده و می فرماید:

الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر؛ (سید رضی/ حکمت 20)
فرصتها همچون عبور ابرها می گذرد، بنابراین فرصتهای نیک را غنیمت بشمارید.
از نگاه امام علی (علیه السلام) بهره گیری از فرصتها بویژه جهت توشه اندوزی برای آخرت، شیوه متقین (آمدی/ 5777؛ برازش 2/ 1498) و نشانه عقل و تدبیر است و از دست دادن فرصت و یا عجله در کاری که هنوز موعد آن فرا نرسیده نشانه بی خردی و نادانی است (آمدی/ 9325؛ برازش 1/ 790). امام علی (علیه السلام) کسانی که به موقع از فرصتهای خود استفاده و بر اجل پیش دستی کرده و از کار و تلاش خود توشه کافی برگیرند را مشمول رحمت خدا دانسته
(سید رضی/ خطبه 75) و در مقابل، از دست رفتن فرصتها را موجب اندوه و پشیمانی می داند. (آمدی/ 4362 و سید رضی/ حکمت 114 و نامه 31) و باز ایشان می فرماید: فرصتهایی که پیش می آید را سریع دریابید زیرا هر چیزی را سرآمد و وقت مشخصی است (سید رضی/ خ 232) که دیگر یا بازگشتی نداشته (الآمدی/ 6443؛ برازش 3/ 2128) و یا بسیار دیر باز می گردند (مجلسی، بحارالانوار 75/ 113).
نمونه ای از این فرصتها که در آموزه های اسلامی بیشتر مورد تاکید قرار گرفته عبارتند از فرصت حیات، سلامتی، ثروت، فراغ بال و جوانی که امام (علیه السلام) تمامی آنها را گذرا و رو به زوال می دانند و به پیروان خود توصیه می کنند که قبل از آنکه از دست روند، بهترین استفاده را در راه طاعت خدا از آن بنمایند. (سید رضی/ خ 82 و 221؛ آمدی/ 4381؛ محمودی 3/ 222و223)
امام علی (علیه السلام) در ترغیب یاران خود به تلاش و کار برای آخرت می فرماید:
فلیعمل العامل منکم فی ایام مهله قبل ارهاق اجله و فی فراغه قبل او ان شغله و فی متنفسه قبل ان یوخذ بکظمه و لیمهد لنفسه و قدمه و لیتزود من دار ظعنه لدار اقامته (سید رضی/ خطبه 85)

 

فرصت جوانی

دوران جوانی فرصتی استثنایی در مدت عمر آدمی است که بابد قدر آن را دانست و به بطالت نگذراند. این دوره از عمر آدمی بعلت ویژگی خاصی که دارد و تمامی قوت و نیرو و امکانات در وجود آدمی شکوفا شده و آماده فراگیری و بهره دهی است بسیار مورد توجه اسلام است و در کلمات معصومان (علیهم السلام) و امام علی (علیه السلام) تاکید فراوانی در قدر دانستن این فرصت و بهره وری و مدیریت بهینه آن دیده می شود زیرا به تعبیر امام علی (علیه السلام) دو فرصت جوانی و سلامتی تا زمانی که از دست نرفته اند قدرشان شناخته نمی شود (آمدی/ 5764)

از نگاه امام علی (علیه السلام) ثمره بهره گیری از فرصت جوانی در فراگیری دانش، سروری و آقایی در بزرگی است (ابن ابی الحدید 20/ 267 و نیز ری شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه/ 253). در دوران جوانی است که ذهن آمادگی پذیرش هر مطلبی را دارد و از این رو امام علی (علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزند خود امام حسن (علیه السلام) می فرماید:
انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک (سیدرضی/ نامه 31)
و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن افکنند 
بپذیرد ، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوایی دیگر گیرد .

 

 فرصت سلامتی و فراغ بال

فرصت مهم دیگری که هر فردی در زندگی در اختیار دارد و باید با برنامه ریزی و مدیریت صحیح بهترین بهره را ببرد فرصت سلامتی و شادابی جسمانی است که در این خصوص امام علی (علیه السلام) ضمن توجه دادن به اهمیت این فرصتی که اکثر مردم آن را قدر ندانسته و زیانکار می شوند (الامین 16/ 231)، پیروان خود را به استفاده از آن در راه بندگی و اطاعت الهی تشویق کرده و می فرماید: قبل از آنکه بیمار شوی فرصت سلامتی را غنیمت شمار (محمودی3 /222-223 و الامین 231/16) و نیز می فرماید:

فالله الله معشر العباد و انتم سالمون فی الصحه قبل السقم و فی الفسحه قبل الضیق فاسعوا فی فکاک رقابکم من قبل ان تغلق رهائنها (سید رضی/ خطبه 182)
پس خدا را، خدا را، ای گروه بندگان حال که سالم و تندرستید نه بیمار، و در گشایش هستید نه به تنگی دچار، در گشودن گردنهای خود بکوشید، پیش از آنکه آنچه در گرو است بگیرند - و از شما توبه نپذیرند .

 

فرصت حیات

به تعبیر امام علی (علیه السلام) با هر روزی که بر ما می گذرد و پایان می یابد ورقی از دفتر عمر خویش را پر کرده ایم پس چه بهتر که با برنامه ریزی و مدیریت صحیح این فرصت، بهترین کارها را در آن به ثبت رسانده (آمدی/ 2049) و پیش از آنکه فرشه مرگ، آن ناپیدایی که انتظار آن می رود، ما را دریابد و پیش قلم ثبت اعمال ما خشک شده و طومار عمرمان در هم پیچیده شود و دیگر نه رزقی برای ما فرو آید و نه عملی از ما بالا رود (محمودی 3/ 179-176 و همان/ 222و223) در انجام کارهای نیک شتاب کرده و فرصت عمر را مغتنم دانیم.

رب مستقبل یوماً لیس بمستدبره و مغبوط فی اول لیله قامت بواکیه فی آخره (سید رضی/ حکمت 372)

بسا کسانی که به استقبال روزی بشتابند که دیگران بدرقه اش نکنند و بسا افرادی که در آغاز شب مورد غبطه دیگران بودند و در پایان همان شب بر آنان بگریند.

 

 تدارک فرصتهای از دست رفته

امام علی (علیه السلام) در کنار همه تاکیدهایی که نسبت به غنیمت شمردن فرصتها

و لحظه لحظه های زندگی دارند، راهکارهایی را هم برای کسانی که تاکنون از این فرصتها بهره نبرده و آن را ضایع کرده اند بیان می فرماید تا این افراد به ناامیدی دچار نشوند و هم اکنون برای نجات خود کاری کنند که فردا دیر است. ایشان می فرماید:
فاستدرکوا بقیه ایامکم و اصبروا لها انفسکم فانها قلیل فی کثیر الایام التی تکون منکم فیها الغفله و التشاغل عن الموعظه (سید رضی/ خطبه 85)
پس، در این چند روز که زنده اید، گذشته را جبران کنید، و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی دیدن خوی دهید. که این روزها برابر روزهایی - فراوان - که در غفلت بودید اندک است .

 


منبع : نشریه النهج ، شماره 31 .

نویسندگان : دکتر منصور پهلوان - حامد شریعتی نیاسر ( با اندکی تصرف )

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه دوم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته دوم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 14 دی 1392  6:15 AM
تشکرات از این پست
amirali123 ravabet_rasekhoon arseyfi omiddeymi1368 mina_k_h Fanid1960 hashmtjdd amirmahdi14
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه سوم (92/10/21 تا 92/10/27 )

مسابقه هفته سوم

 

 معنی اهل بیت در نهج البلاغه

 

    منبع شناسی ترجمه های نهج البلاغه به برخی زبان های غیرعربی    معنی اهل بیت(ع) درنهج البلاغه

 

چکیده

قرآن کریم در آیه تطهیر به صراحت به لفظ اهل بیت(ع) اشاره فرموده است. مفسران شیعه درباره مصداق آن که پنج تن آل عبا هستند اتفاق نظر دارند اما مفسران اهل سنت بر یک عقیده نبوده و آرائ مختلفی را در این باره مطرح نموده‌اند که اگر به فرض اینکه تمامی این نظرات درست باشد جمع این آرا با تمامی بستگان نسبی و سببی پیامبر(ص) مساوی خواهد بود. این مقاله با کنکاشی در نهج البلاغه که متعلق به دوره صدر اسلام و بخشی از فرمایشات کاتب و شاهد وحی قرآنی است بر آن است تا دیدگاه امام علی‌(ع) درباره مصداق اهل بیت را باز شناساند. 

 

 

طرح مسأله

از جمله اموری که در میان مسلمین اختلاف نظر وجود دارد، معنا و مصداق اهل بیت است. تعیین مصداق اهل بیت نتایج مهمی را به دنبال دارد و از نظر فقهی و سیاسی احکام فراوانی بر آن مترتب است. به عنوان مثال امکان انجام گناه یا حکم به پاکی ظاهری از مشخصه‌های هر انسانی می‌تواند باشد؛ اما عدم امکان معصیت و مصون بودن از هر گونه لغزش و حکم به طهارت ظاهری و باطنی از ویژگی‌های اهل بیت(ع) است. از این رو تعیین این مصداق می‌تواند کسی را از فرش به اوج عرش بنشاند و یا بر عکس از عرش وهمی به فرش آورد. این مقاله برآن است تا با جستاری در نهج‌البلاغه دیدگاه امام علی(ع) نسبت به مصداق اهل بیت را ترسیم نماید. نگاه امام(ع) که خود نخستین کاتب وحی و شاهد نزول آیات الهی و متعلق به قرن نخست است، می‌تواند روشنگر واقعیت‌ها در این باره باشد.

 

 

مفهوم شناسی اهل بیت

اهل بیت از نظر لغوی مرکب از دو کلمه «اهل» و «البیت» است. «اهل» به معنی شایسته و سزاوار است و هنگامی که به «البیت» افزوده شود به معنای ساکنان خانه و خویشان (کسانی که با خانه پیوند خویشی دارند) می‌باشد. درباره معنای اصطلاحی این واژه میان شیعه و سنی اختلاف نظر است. اهل بیت نزد اندیشمندان شیعه به معنای بخشی از اعضاء خانواده پیامبر(ص) است که افزون بر ارتباط نسبی با آن حضرت، با رسالت و پیامبری آن حضرت نیز پیوندی عمیق دارند؛ در این صورت اهل بیت پیامبر(ص) یعنی کسانی که از نظر علمی، عملی و صفات انسانی، شایسته آن بیت هستند. این افراد به طور خاص در حيات پيامبر(ص) همان پنج تن ـ که در افواه عموم به پنج تن آل عبا معروف‌اند ـ یعنی پيامبر(ص)، امام علي، فاطمه، امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) می‌باشد اما به طور عام شامل: پيامبر(ص)، فاطمه و ائمه دوازده‌گانه که أولشان علي(ع) و آخرشان مهدي(ع) است، می‌‌باشد. اما دانشمندان اهل سنت در این باره بر یک نظر نبوده و به خاطر وجود روایات فراوان درباره اهل بیت و جایگاه و مناقب والای آنان، به شدت دچار پراکندگی و تشتت آراء شده‌اند. از این رو نظرات مختلفی را مطرح نموده که در بحث بعد بدان خواهیم پرداخت.

 

 

واژه اهل بیت در نهج البلاغه

ترکیب «اهل بیت» در منابع اسلامی به دو صورت به کار رفته است: یکی مطابق با معنای لغوی یعنی به معنای خانواده پیامبر و یا خویشان و بستگان آن حضرت، چنانکه در نامه نهم نهج البلاغه این ترکیب به همین معنا به کار رفته است:

و كان رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- إذا احمرّ البأس و أحجم النّاس، قدّم أهل بيته، فوقى بهم أصحابه حرّ السّيوف و الأسنّة. فقتل عبيدة بن الحارث يوم بدر، و قتل حمزة يوم أحد، و قتل جعفر يوم مؤتة.(سیدرضی، نهج البلاغه، نامه 9) هرگاه تنور جنگ گرم می‌شد و مردم پای واپس می‌گذاشتند رسول خدا اهل بيت خود را پيش می‌فرستاد، و بدين رزوش اصحاب خود را از ضربه‌های سخت شمشير و نيزه مصون می‌ساخت پس عبيده پسر حارث در جنگ بدر، حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ موته کشته شدند.

ذکر اسامی بستگان آن حضرت یعنی «عبيده بن حارث، حمزه و جعفر» نشانگر آن است که مقصود از اهل بیت در این نامه، بستگان و خویشان نسبی آن حضرت ‌است. کاربرد دیگر آن مطابق با معنای اصطلاحی است که دایره‌ای محدودتر از معنای لغوی داشته و بر افراد و مصادیق خاصی دلالت دارد. استعمال واژه اهل بیت و معادل‌های آن در این معنا استعمال حداکثری در نهج البلاغه و سایر منابع اسلامی است. چنانکه در نهج البلاغه 12 بار این ترکیب به کار رفته که ده تای آن به معنای اصطلاحی است.(«اهل البیت» در خطبه‌های: 92، 119، 215 و حکمت‌های: 108 و 453؛ «اهل بیته» در خطبه 232 و نامه‌های: 9 و 62؛ «اهل بیتی» در خطبه‌های 26 و 208؛ «اهل بیت نبیکم» در خطبه 96 و نامه 2 باز آمده است.)

برای بررسی اهل بیت در نهج البلاغه افزون بر واژه «اهل بیت» می‌توان به بررسی واژه‌های «اسره النبی»، «ثقلین»، «آل محمد» و «آل البیت» پرداخت. نگاه امام به اهل بیت در نهج البلاغه نشانگر عظمت و والایی جایگاه و مقام آنان است. بررسی مفاد فرمایشات آن حضرت از سویی چهره اهل بیت و مصادیق آن را نشان می‌دهد و از سوی دیگر نقدی بر دیگر آراء در حوزه مفهوم شناسی معنای اهل بیت می‌باشد.

 

 

جمع بندی و نتیجه‌گیری

1.یکی از مولفه‌های اعتقادی تشیع انحصار مصداق اهل بیت در چهارده معصوم(ع) است. 

2.اهل بیت از نظر لغوی به طور مطلق به معنای خانواده و خویشان است. اما در خصوص اهل بیت پیامبر(ص) در صورت پیوند زدن آن خانواده به وحی و رسالت آن حضرت و احکامی که بر آن مترتب است، بر افراد خاصی که از طریق وحی تعیین می‌شود، گفته می‌شود.
3.روایات صحیح اسلامی مانند حدیث ام سلمه و شواهد متقن تاریخی مانند به راه انداختن جنگ جمل از سوی عایشه و نیز ویژگی‌های انحصاری اهل بیت(ع) بیانگر آن است که اهل بیت فقط بر چهارده ‌معصوم(ع) قابل تطبیق است. 
4.اهل بیت صراط مستقیم، امت وسط و معیار سنجش‌اند، افراط و تفریط درباره جایگاه اهل بیت موجب هلاکت و گمراهی است.
5.دیدگاه شیعه درباره اهل بیت با نهج البلاغه که متعلق به صدر اسلام است مطابقت و همخوانی دارد.

 

 


نويسنده:م ، ن . داراب زاده  (با تلخیص)

 

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه سوم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته سوم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 21 دی 1392  6:22 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon Fanid1960 omiddeymi1368 amirali123 salma57 noorbaranam dehghdny
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه چهارم (92/10/28 تا 92/11/04 )

مسابقه هفته چهارم

 

سیمای پیامبراکرم (ص) در آئینه ی نهج البلاغه

 

 

 

مقدمه ‏:

هر جامعه نیاز به الگویی دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است، حضرت علی(ع) در خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده، سیمایی از حضرت محمد(ص) را ارائه کرده است .

حضرت محمد(ص) در هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى محسوب می شود، دلیل آن نیز حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، طاق کسرى به لرزه افتاده، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى‏ گرفت به زمین فرو رفته و خشکید و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرائید، دانش کاهنان زائل شد و سحر ساحران بر باد رفت .این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیت او آشنا شده و خصلت‏هاى آن حضرت را الگو و سرمشق قرار دهند .

 

ضرورت شناخت آن حضرت‏ :

هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص)مى ‏داند آنجا که مى‏ فرماید: < ولکم فى رسول الله اسوة حسنة...؛ مسلماً براى شما در زندگى رسول‏خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.»بنابراین در هر زمان باید با توجه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گرفته و به جامعه عرضه شود .

به گزارش پایگاه پیامبر اعظم(ص)، حضرت على (ع) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مى‏فرماید: و لَقد کان فى رسول الله (ص) کاف لَک فى الاسوة، و دلیل لَک على ذم الدنیا و عیبها و کَثرة مخازیها و مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغره اکنافها و فطم عن رضاعها...» براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و عیب‏هاى دنیا و رسوایى‏ها و زشتى‏هاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت.

در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى‏فرماید:  فتأس بِنبِیک الاطیب الاطهر(ص) فاِن فیه اسوة لمن تَأسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الَى الله المتأسى بِنبیه وَ المقتص لاثره؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد .

محبوب‏ ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (ع) مى‏فرماید: ...تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (ص) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیل‏ترین و عزیزترین سرزمین‏ها (و خانواده‏ها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید و در آغوش خانواده ای کریم بزرگ شد، شاخه‏هاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمى‏رسید. پس پیامبر (ص) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان و ستاره ‏اى فروزان، و شعله ‏اى با برق‏هاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...»

شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بیکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه حضرت علی (ع) مى‏فرماید: پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

با توجه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشه‏هایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج ‏البلاغه اشاره مى‏شود :

 

زهد و پارسایی حضرت ‏ :

زاهد واقعى کسى است که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجه مسائل اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده استزهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (ع) مى‏فرماید: نبى اکرم (ص) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا آن را خوار مى ‏شمرد و نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرفى فرمود و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس پیامبر اکرم از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مى‏گوید: پیامبر(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته ‏تر و شکمش از همه خالى‏ تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى ‏دارد، آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مى‏دانست ( این یعنى بى میلى به دنیا به دلیل قرب الهى و محبت به او). 

 

ویژگی های اخلاقی حضرت:

قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى‏ کند آنجا که مى ‏فرماید: وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى.» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مى‏فرمود:  انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام.»اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه‏هایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مى‏شود:

نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص‏ ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت ‏آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مى‏فرماید: فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»و على (ع) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مى‏گوید: پیامبر اکرم سخاوتمندترین مردم، شجاعترین آنها، راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده، نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، هرکس در ابتدا او را مى ‏دید از او دورى مى‏کرد (ولى) هرکس با او همراه مى ‏شد و او را مى‏شناخت به او علاقمند مى‏شد و سخت به او محبت مى‏ورزید، بگونه ‏اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»

دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه‏ اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى مى‏کند آنجا که مى‏فرماید:  لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده ‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .

عزت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مى‏فرماید:  مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیده‏اید که حتى کنیزان شما را گرامى مى ‏دارند و به همسایگان شما محبت مى‏کنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى ندارید، کسانى از شما مى‏ترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید. »تبدیل اختلافات به وحدت و کینه ها و به الفت: در بخشى از خطبه 96 حضرت علی (ع)چنین فرمود: <قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ‏ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد، دل‏هاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده‏ها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه‏ ها را دفن و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسان‏هاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیت‏ها و سکوت او زبانى گویا بود .»

 

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه چهارم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته چهارم «آموزه های نهج البلاغه»

 

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 28 دی 1392  6:35 AM
تشکرات از این پست
mina_k_h mghjkhhjiu mohsenezadi ravabet_rasekhoon omiddeymi1368 hoseinh1990 yahagg118 amirali123 hashmtjdd
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه پـنـجـم (92/11/5 تا 92/11/11 )

مسابقه هفته پنجم

 

 

مقدمه 

اگر خواهان شناخت فردي باشيم بايد به اثر و عمل او نگاه كنيم . يكي از طرق شناختن خداي متعال، قرائت قرآن كريم و تدبير در آن مي باشد. براي معرفت يافتن به اهل بيت عليهم السلام به سخنان و سيره عملي ايشان توجه مي نمائيم. در مورد حضرت علي عليه السلام، اين يگانه دهر، هرچه بخوانيم و بگوييم كم است وحق ايشان را ادا ننموده ايم. مولا را چگونه معرفي نمائيم، حال آنكه او را نشناخته ايم. يكي از راه هاي شناخت مولي الموحدين، مطالعه سخنان ايشان مي باشد كه اكثر فرموده هاي اين امام همام درنهج البلاغه جمع آوري شده است. در نهج البلاغه موضوعات بسياري يافت مي شود كه ما موضوع " وصف دنيا" را انتخاب نموده و اميد داريم كه تذكري براي همه شيعيان امام باشد تا از غفلت نجات يابيم: 

 

فاني بودن دنيا 

من شما را از دنيا مي ترسانم كه - دركام- شيرين است و - در ديده – سبز و رنگين. پوشيده در خواهش هاي نفساني، و – با مردم – دوستي ورزد با نعمت هاي زودگذر اين جهاني. متاع اندك را زيبا نمايد، و در لباس آرزوها در آيد، و خود را به زيور غرور بيارايد. شادي آن نپايد، و از اندوهش ايمن بودن نشايد. فريبنده اي است بسيار آزار دهنده، رنگ پذيري است ناپايدار ، فنا شونده اي مرگبار ، كشنده اي تبهكار. چون با آرزوي خواهندگان دمساز شد، و با رضاي آنان هم آواز، بينند- سرابي بوده است- و بيش از آن نيست. 

كسي از نعمت آن در سروري نبود، جز كه پس آن اشكي از ديده هايش پالود؛ و روي خوش به كسي نياورد، جز آنكه با سختي وبد حالي پشت بدو كرد؛ و در خور دنياست كه اگر بامداد ياور كسي بود، شامگاهش ناشناس انگارد؛ و اگر از سويي گوارا و شيرين است، از سوي ديگر تلخي و مرگ با خود آرد. كسي از نعمت آن طرفي نبندد، جز آنكه از مصيبت هايش بدو رنجي رسد؛ و شامگاهان زير پرآسايشش نخسبد، جز آنكه بامدادان ، شاهبال بيم بر سر او فرو كوبد. سخت فريبنده اي است و فريبا است آنچه در آن است، سپري شونده است و سپري است هر كه بر آنست. توشه نيك از آن نتوان برداشت جز پرهيزگاري و ترس از پروردگار. كسي كه از دنيا كمتر بهره دارد، از آنچه موجب ايمني اوست بيشتر دارد، و آن كه از دنيا نصيب بيشتر گيرد، از آنچه موجب هلاك اوست بيشتر گرفته و به زودي زوال پذيرد. بسا كسي كه بدان اعتماد كرد، و ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدو چشاند، و بسا صاحب اطميناني كه ناگهانش در خاك و خون نشاند. بسا صاحب عظمتي كه او را خرد و ناچيز ساخت، و بسا نازنده اي كه او را به خواري انداخت. دولت آن زود گذر است و عيش آن تيره و تار. گواراي آن شور است و شيرين آن با تلخي آميخته، غذاي آن زهر، و اسباب ودستگاه آن پوسيده در هم ريخته. زنده آن در معرض مردن، تندرستش دستخوش در بيماري به سر بردن. ملك آن برده، عزيز آن شكست خورده . آن كه از آن فراوان دارد، گرفتار نكبت و وبال ، و آن كه بدو پناه برده ، ربوده مال. آيا شما در جاي آنان به سر نمي بريد كه مردند؟ عمري درازتر از شما داشتند، و آثاري پايدارتر به جا گذاشتند، و تخم آرزو بيشتر در دل كاشتند، و شمارشان فزونتر بود، و سپاهيانشان فراگيرتر. دنيا را چسان پرستيدند، و آن را چگونه بر خود گزيدند؟ سپس از آن رخت بربستند، بي توشه اي كه كفايت آنان تواند و يا مركبي كه به منزلشان رساند. شنيده ايد دنيا يكي از آنان را با فديه اي واگذارده باشد، يا به گونه اي ياري شان داده ، يا با آنان به نيكي به سر برده؟ نه چنين است كه سختي آن بدانها چنان رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد. با سختيها ، سستشان كرد؛ و با مصيبت ها، خوارشان نمود ، و بيني شان را به خاك ماليد، و زير پايشان سود؛ و دشواريهاي زمانه را بر آنچه با آنان كرد، افزود. ديديد چگونه آن را كه برابرش فروتني كرد، و برخويشتنش گزيد و روي بدو آورد، نشناخت، و با او نساخت تا آنكه بار بستند و براي هميشه از آن گسستند. آيا جز گرسنگي ، توشه اي همراهتان كرد؟ يا جز در سختي شان فرود آورد؟ يا روشني آن برايشان جز تاريكي بود؟ يا جز پشيماني چيزي بدرقه راهشان نمود؟ پس چنين دنيايي را مي گزينيد؟ يا بدان اطمينان مي كنيد؟ يا آزمند آن مي شويد؟ بد خانه اي است براي كسي كه بدان گمان بد نيارد، يا در آن خود را از بيم وي ايمن شمارد. (خطبه111)

 

انذار از دنیا

شما را از دنيا مي پرهيزانم، كه منزلگاهي است ناپايدار؛ نه خانه ي ماندن و نه جايگاه قرار. خود را آراسته و به آرايش خويش شيفته است، و ديگران را به زينت خويشتن فريفته. خانه اي نزد خداوند آن خوار. و متاعي بي مقدار . حلال آن را به حرامش معجون داشته است؛ و خوبي آن را به بدي اش مقرون و زندگاني اش را به مرگ آميخته است؛ و در كاسه شهدش، شرنگ ريخته است . خداوند تعالي آن را براي دوستانش نگزيد، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. خير آن اندك است، و شر آن آماده، فراهم آن پريشان و ملك آن ربوده؛ و آبادان آن رو به ويراني نهاده. آنچه ويران گردد، خانه خوبي نيست و به كار نيايد، و عمري كه چون توشه پايان پذيرد، زندگاني به شمار نيايد. و روزگاري كه چون پيمودن راه به سر آيد ، دير نپايد .آنچه را خدا بر شما واجب كرده مطلوب خود شماريد، و توفيق گزاردن حقي را كه از شما خواسته ، هم از او چشم داريد، و پيش از آنكه مرگ شما را فرا خواند، گوش به دعوتش بداريد. (خطبه113)

ويژگيهاي آنان كه دنيا را رها كرده اند :

آنان كه خواهان دنيا نيستند، دلهاشان گريان است، هر چند بخندند، و اندوهشان فراوان است، هر چند شادمان گردند وبا نفس خود در دشمني بسيار به سر برند، هر چند ديگران بر آنچه نصيب آنان شده، غبطه خورند. (خطبه113)

 

غفلت انسان

ياد مرگ از دل هاي شما رفته است و آرزوهاي فريبنده جاي آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده . همانا شما برادران ديني يكديگريد، چيزي شما را از هم جدا نكرده، جز درون پليد و نهاد بد كه با آن به سر مي بريد نه هم را ياري مي كنيد، نه خيرخواه هميد، نه به يكديگر چيزي مي بخشيد ، و نه با هم دوستي مي ورزيد. شما را چه مي شود كه به اندك دنيا ، كه به دست مي آوريد، شاد مي شويد؛ و از بسيار آخرت، كه از دستتان مي رود، اندوهناك نمي گرديد؟ و اندك دنيا را كه از دست مي دهيد، نا آرامتان مي گرداند؛ چندانكه اين نا آرامي در چهره هاتان آشكار مي شود، و ناشكيبا بودن از آنچه بدان نرسيده اند، پديدار. گويي كه دنيا شما را خانه اقامت و قرار است، و كالا و سود آن هميشه براي شما پايدار. چيزي شما را باز نمي دارد؛ از آنكه عيب برادر ديني خود را - كه از آن بيم دارد- روياروي اوبگوييد، جز آنكه مي ترسيد، او همچنان عيب را – كه در شماست- به رختان آرد. در واگذاشتن آخرت و دوستي دنيا با هم يك دل هستيد و هر يك از شما دين را بر سر زبان داريد. چنان از اين كار خشنوديد كه كارگري كار خود را به پايان آورده، و دوستي خداوند خويش را حاصل كرده . (خطبه113)

 

دنیا محل آرامش نیست

دنيا خانه نيست ، شدن است و رنج بردن و دگرگوني پذيرفتن، و عبرت گرفتن . نشان نابود شدن، اينك روزگار، كمان خود را به زه كرده است، تيرش به خطا نرود، و زخمش به نشود؛ بر زنده تيرمرگ ببارد، و تندرست را به بيماري از پا در آرد، و نجات يافته را درناتواني و ماندگي دارد. خورنده اي است كه روي سيري نبيند، نوشنده اي است كه تشنگي اش فرو ننشيند . و نشان رنج دنيا، اينكه: آدمي فراهم مي كند آنچه نمي خورد، و مي سازد آنچه در آن نمي نشيند؛ پس به سوي خدا مي رود، نه مالي برداشته و نه خانه اي با خود داشته و نشان دگرگوني آن، اينكه : كسي را كه بدو رحمت آرند بيني كه –روزي – حسرت وي خورند، و حسرت خورده را بيني كه بر او رحمت برند؛ و اين نيست جز به خاطر نعمتي كه رخت بر بسته، و يا نقمتي كه فرود آمده و بار گسسته. و نشان عبرت دنيا، اينكه: آدمي بدانچه آرزو دارد ، نزديك مي شود و رسيدن اجل رشته آرزوي او را مي برد. نه آنچه آرزو داشت به دست آمده، و نه آن كه مرگ ، چشم بدو دوخته، واگذارده است. پاك و منزه است خدا! شادي دنيا چه فريبنده است؛ و سيرآبي آن چه تشنگي آورنده ؛ و سايه آن چه گرم وسوزنده . نه آينده مرگ را ردّ توان كرد، ونه گذشته را باز توان آورد. پاك و منزه است خدا، چه نزديك است زنده به مرده، به خاطر پيوستن بدان، و چه دور است مرده از زنده ، به خاطر بريدن وي از آن! (خطبه114)

 

پایان دنیا مرگ است

دنيا خانه اي است فرا گرفته بلا، شناخته به بيوفايي، نه به يك حال پايدار است، و نه مردم آن از سلامت برخوردار.دگرگوني پذيرد، رنگي دهد و رنگ ديگر گيرد. زندگي در آن ناباب است ، و ايمني در آن ناياب و مردم دنيا نشانه هايند، كه آماجشان سازد. تيرهاي خود به آنان افكند و به كام مرگشان در اندازد. 

و بندگان خدا! بدانيد كه شما و آنچه درآنيد ( دنيا)، به راه آنان كه پيش از شما بودند روانيد كه زندگاني شما از شما درازتر بود، و خانه هاشان بسازتر و يادگارهاشان ديربازتر( دراز مدت). كنون آواهاشان نهفته شد، و بادهاشان فروخفته. 

تن هاشان فرسوده گرديد، خانه هاشان تهي، و نشان هاشان ناپديد. كاخ هاي افراشته و بالش هاي انباشته را به جا نهادند، و زير سنگها و درون گورهاي به هم چسبيده فتادند، جايي كه آستانه اش را ويراني پايه است، و استواري بنايش را خاك، مايه. جاي آن نزديك است، و باشنده ي آن دور و به كنار، ميان مردم محله اي ترسان، به ظاهرآرام و در نهان گرفتار. نه در جايي كه وطن گرفته اند، انس گيرند و نه چون همسايگان يكديگر را پذيرند. با آن كه نزديك به هم آرميده اند ، خانه هم را نديده اند و چسان يكديگر را ديدار كنند كه فرسودگي شان خرد كرده است، و سنگ و خاك آنان را در كام فرو برده.

گويي شما هم به جايي رفته ايد كه آنان رفته اند، وآن خوابگاه به گروتان برداشته و آن امانت جاي شما را در كنار خود داشته. پس چگونه خواهيد بود اگر كار شما به سرآيد و گورها گشايد؟" آن هنگام آزموده مي شود هر كس بدانچه پيشاپيش فرستاده، و باز گردانيده مي شوند به سوي خدا كه مولاي راستين آنهاست و به كارشان نيايد آنچه به دروغ برمي بافتند. ( يونس /30)(خطبه226)

چه ستايم خانه اي را كه آغاز آن رنج بردن است، و پايان آن مردن . در حال آن حساب است و در حرام آن عقاب. آن كه در آن بي نياز است، گرفتار است؛ و آن كه مستمند است، اندوهبار . آن كه در پي آن كوشيد بدان نرسيد، و آن كه به دنبال آن نرفت، او رام وي گرديد. آن كه بدان نگريست، حقيقت را به وي نمود، و آن كه در آن نگريست، ديده اش را بر هم دوخت. (خطبه82)

 

دنیا محل آزمایش

هان! دنيا خانه اي است كه از گزند آن ايمني نيست، مگر هم در آن خانه ، كاري كنند كه توشه آخرت است نه به كار دنيا پردازند. چه آن مايه حسرت است. مردم به دنيا مبتلايند، و به بوته آزمايش در آيند. پس آنچه براي دنيا گرفته اند، حساب آن بكشند، واز آنان بستانند؛ و آنچه براي جز دنيا به دست آورده اند، بدان رسند و در نعمت آن بمانند. دنيا در ديده صاحب خردان، چون سايه ي پس از زوال است، كه گسترده ناشده در هم رود، و افزون نشده كاهش يابد. (خطبه63)

 

سفارش به مردم

بندگان خدا! شما را سفارش مي كنم اين دنيا را كه وانهنده شماست واگذاريد، هر چند وانهادن آن را دوست نمي داريد. دنيايي كه تن ها را كهنه مي كند، هرچند نوشدن آن را خوش داريد. مَثل شما و دنيا، چون گروهي همسر است كه به راهي مي روند، و تا در نگرند آن را مي سپرند، و يا قصد رسيدن به نشاني كرده اند و گويي بدان رسيده اند. چه كوتاه است فرصت كسي كه تازد تا راهي كه در پيش دارد به سر رسد، و يا آنكه روزي فرصت دارد نه بيش و مرگش از در رسد، و خواهاني شتابان در پي او افتاده، و او را مي راند تا در دنيا نماند. پس در عزت و ناز دنيا بر يكديگر پيشدستي مكنيد؛ و به آرايش و آسايش آن شادمان مشويد، و از زيان و سختي آن ناشكيبا مباشيد كه عزت و نازش ، پايان يافتني است، و آرايش و آسايش آن سپري شدني، و زيان و سختي آن تمام شدني؛ و هر مدتي از آن سرآمدني وهر زنده آن مردني.

آيا نشانه ها كه از گذشتگان به جاي مانده شما را از دوستي دنيا باز نمي دارد؟ و اگر خردمنديد مرگ پدرانتان كه در گذشته اند، جاي بينايي و پند گرفتن ندارد. نمي بينيد گذشتگان شما باز نمي آيند، و ماندگان نمي پايند! نمي بينيد مردم دنيا روز را به شب و شب را به روز مي آرند و هر يك حالتي دارند! مرده اي است كه بر او زاري كنند. زنده اي كه تسليتش گويند. افتاده اي بيمار، بيمارپُرسي تيمارخوار. و ديگري كه جان مي دهد، و دنيا جويي كه مرگ به دنبالش مي دود، و غافلي به خود وانگذاشته و ماندگان پي گذشتگان را داشته. هان! برهم زننده لذت ها، تيره كننده شهوت ها، و بُرنده آرزوها را به ياد آريد آنگاه كه به كارهاي زشت شتاب مي آريد، و از خدا ياري خواهيد بر گزاردن واجب او، چنانكه شايد، و نعمت و احسان او كه به شمار نيايد. (9)اميرالمومنين عليه السلام در فرازهاي فوق ، ضمن معرفي و توصيف دنيا ، به انسان ها مي آموزد كه دراين دنيا با اين مولفه ها چگونه زندگي نمايند تا دچار خسران نگردند از خداي مهربان گوش شنوا طلب مي نمائيم تا از فرمايشات امام بهره جوييم. 


متن از سید جعفر شهیدی

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه پنجم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته پنجم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 5 بهمن 1392  6:07 AM
تشکرات از این پست
salma57 ravabet_rasekhoon Fanid1960 amirali123 rozgol goleabi1374 omiddeymi1368 NARGESZA unknown armin1900 sabrezinab spring72 majnon313 hashmtjdd taghvimi arseyfi ghiyase65 ssina22 r13571359 rashon
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه شــشــم (92/11/12 تا 92/11/18 )

مسابقه هفته ششم

 

بیت المـال در نهـج البـلاغـه

مقدّمه

این نوشتار، نگاهى اجمالى به موضوع «بیت المال» در نهج البلاغه دارد. قلمروِ مقاله، تنها، بخشى از سخنان امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه است، نه تمامى سخنان آن حضرت. هرچند، گاهى، فرازهاى نقل شده از نهج البلاغه، براى چند عنوان مربوط به بحث، مفید است ولى براى طولانى نشدن نوشته، از تکرار، جز در یک یا دو مورد، خوددارى شده است. اموال عمومى، به اقسام گوناگونى مانند مشترکات عمومى و مباحات اوّلیه و مجهول المالک و درآمدهاى عمومى، تقسیم مى شود، ولى مقصود از بیت المال، در این نوشته، اموالى است که اختیار هزینه کردن آن، به دست امام است، مانند غنائم جنگى و خراج و جزیه و زکات و صدقات عامه و اوقاف عمومى و ... 

 

الف) جایگاه ثروت در اسلام

بى گمان، از نگاه اسلام، ثروت و مال، در حیات مادّى و معنوى انسانها، نقش اساسى دارد. تا آنجا که در برخى روایات، از «تنگدستى» به «روسیاهى در دنیا و آخرت» و «مرگ سرخ» و «مرگ بزرگ» تعبیر شده است. در بعضى از روایات، فقر، موجب نقصان در دین و کاهش عقل و تحریک خشم معرفى شده است. از این رو، در دین مقدّس اسلام، به مقوله اقتصادى و معیشتى بشر، در ابعاد مختلف آن، توجّه فراوانى شده است. هرچند مطالب مربوط به اقتصاد، به گونه اى پراکنده و جدا از هم مطرح شده، ولکن بررسى و تحقیقى همه جانبه، نشانه این است که مکتب اسلام، داراى نظام اقتصادى ویژه اى است که از وحى الهى نشأت گرفته و در دامن عصمت، رشد و نمو کرده و از ویژگیهاى بى شمارى برخوردار است. 

 

ب) جایگاه بیت المال

آنچه قابل توجّه و دقّت است، این است که بیت المال، در نظام اقتصادى اسلام، بیشترین مباحث را به خود اختصاص داده و از جایگاهى ویژه برخوردار است. هدف از بیت المال، تأمین اهدافى بلند در حرکت تکاملى انسان به سوى سعادت و معنویّت و قرب الهى است. برخى از آن هدفها چنین است: 1ـ هدایت مردم به سمت اخلاق کریمه و ارزشهاى معنوى. 2ـ استقرار عدالت اجتماعى و اقتصادى در جامعه. 3ـ رشد استعدادها و شکوفایى ابتکار و خلاقیّت انسانها. 4ـ ریشه کن کردن فقر از جامعه. 5ـ رسیدگى به مصالح و منافع محرومان و مستضعفان و ... . 

 

 ج)ماهیت بیت المال

امام على علیه السلام خطاب به عبدالله بن زمعه (از پیروان و یاران آن حضرت) آن هنگام که از او، درخواست کمک مى کند، ماهیّت بیت المال را براى او روشن مى کند. او، بیت المال را نه مال شخصى امام مى داند و نه مالِ فردى از مسلمانان، بلکه بیت المال، از آنِ مسلمانان است که در اختیار امامِ مسلمانان گذاشته مى شود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برسد. حضرت مى گوید: إنَّ هذا المال لیس لی و لا لک! و انَّما هو فیءٌ لِلمسلمین و جَلْبُ أسیافهم. فإنْ شَرَکْتَهم فی حربهم کانَ لکَ مثلُ حظهم و إلّا فَجَناةُ أیدیهم لا تکون لغیر أفْواهِهمْ [نهج البلاغه خطبه 232]؛ این اموال، نه مال من و نه از آنِ توست، بلکه غنیمتى گِردآمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آورده اند. اگر تو، در جهاد، همراهشان مى بودى، سهمى چونان سهم آنان مى داشتى و گرنه، دسترنج آنان، خوراک دیگران نخواهد بود.

 

 د) آثار بیت المال

على علیه السلام به بخشى از آثار و نقش بیت المال در زندگى مسلمانان، اشاره کرده است. این آثار، چنین است:

1ـ اصلاح امور و تَفَقَّدْ أمرَ الخراجِ بما یُصْلِحُ أهلَه! فإنَّ فی صلاحه و صلاحهم صلاحاً لِمَنْ سِواهم و لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهم إلّا بهم؛ لأنَّ الناسَ کُلُّهم عِیالٌ على الخراج و أهله[نهج البلاغه / نامه 53]؛ خراج (بیت المال) را به گونه اى که وضع مالیّات دهندگان را سامان دهد، وارسى کن! زیرا، بهبودى وضع مالیّات و مالیّات دهندگان، سبب بهبودى امور دیگر اقشار جامعه است و تا امور مالیّات دهندگان اصلاح نشود، کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت؛ زیرا، همه مردم، نانْ خورِ مالیّات و مالیّات دهندگانند. امام على علیه السلام در این فراز، براى بیت المال، نقش محورى قائل شده و اصلاح تمامى امور را، بسته به اصلاح وضع مالیات و مالیات دهندگان دانسته است و این، نشانه جایگاه بلند بیت المال از نظر اسلام است. اگر دقت شود، حقیقت مطلب، همین است که امام على علیه السلام گفته است. بنابراین، هرچند، اقتصاد، از نگاه امام على علیه السلام آن گونه که مکاتب مادى گرا مى گویند، اصل نیست، اما تأثیر محورى و اساسى آن در اصلاح امور و رفع نابسامانیها مورد تأکید قرار گرفته است.

2ـ رفع نیاز مردم به بیت المال کلّهم عَیالٌ على الخراج و أهله[نهج البلاغه / نامه 53]؛ تمام مردم، نانْ خورِ مالیات و مالیات دهندگانند. روشن است که هیچ انسانى، به تنهایى، نمى تواند نیازمندیهایش را برآورده کند، از این رو، نیاز به همیارى بیت المال وجود دارد.

3ـ دوام حکومت و لمْ یستقم أمْرُهُ الاَّ قلیلاً [نهج البلاغه / نامه 53]؛ حکومت، با نابودى مالیات (بیت المال)، جز اندکى، دوام نمى آورد. این مطلب نیز، از بدیهات است که اداره و دوام حکومت، نیازمند بودجه است و یکى از راه حلهاى تأمین هزینه هاى دولت، گرفتن مالیات است. جاى شگفتى از کسانى است که در زمان حاضر، بحث از لزوم گرفتن مالیات براى اداره حکومت را مطرح مى کنند، در صورتى که امام على علیه السلام حدود هزار و چهارصد سال پیش، بر ضرورت مالیات براى استمرار حکومت تأکید کرده است. یادآورى این نکته لازم است که همان گونه که گرفتن همه مالیات از عواملِ بقاى حکومت است، به ناحق گرفتن آن و یا ظالمانه مصرف شدن اش، سبب سقوط حکومت خواهد شد.

4ـ اصلاح و تقویتِ نیروهاى مسلّح ثم لا قِوامَ للجنود إلاَّ بما یُخْرِجُ اللهُ لهم من الخَراجِ الذی یَقْوَوْنَ به على جَهادِ عدوِّهم و یعتمدون علیه فیما یُصلحهم و یکونُ مِنْ وَراءِ حاجتهِم[نهج البلاغه / نامه 53]؛ سپس سپاهیان اسلام، جز به خراج و مالیّات رعیّت (بیت المال) که با آن، براى جهادِ با دشمن، تقویت گردند و براى اصلاح امور خویش، به آن تکیه کنند و نیازمندیهاى خود را بر طرف سازند، پا نمى گیرند. از جمله آثار بسیار مهم بیت المال، افزون بر استقلال اقتصادى، استقلال سیاسى است؛ زیرا، تا بودجه و سرمایه، در اختیار دولت نباشد، نمى تواند نیروهاى مسلح را، جذب و تأمین و مجهز به سلاحهاى پیشرفته کند و با نبود نیروى مسلَّحِ مجهز، استقلال سیاسى، تأمین نمى شود. آیت الله حسن زاده، در تفسیر این فراز، مى نویسد: اگر بیت المال نباشد، نیروهاى مسلَّح براى تأمین زندگى، باید در پى شغل و کار باشند، در نتیجه، آمادگى براى جهاد با دشمن، از بین مى رود.

 

 هـ) راه های جلب مالیات

یکى از مباحث مهم در دانش اقتصاد، مبحث مالیات است. در این مبحث، مطالب فراوانى مانند تعریف مالیات، ضرورت وجود مالیات، سیر تحول مالیات، و راههاى جلب مالیات، ... مورد بحث و تحقیق قرار مى گیرد. این مطالب، از چشم مولا على علیه السلام در مدت کوتاه حکومت، مورد غفلت نبود. و در لابه لاى خطبه ها و نامه ها و دیگر گفتارها، به آنها اشاره کرده است. از جمله، در نامه پنجاه و سه، راههاى جلب بهتر مالیات را نشان داده و در آن، بر اصول اسلامى ـ انسانى، مانند «اصل عمران و آباد کردن زمینها» و «اصل رسیدگى به مشکلات و شکایات مالیات دهندگان» و «اصل رعایت و تخفیف مالیات»، تأکید ورزیده است. هر یک از این اصول، آثار و ثمرات فراوانى در مسایل اجتماعى و اقتصادى و سیاسى در پى دارد و رعایت آنها، نقش بسزایى در تحول و بهبودى سیستم مالیاتى دارد.

1ـ آباد کردن زمین و لیکُنْ نظرُکَ فی عِمارةِ الأرضِ أبْلَغَ من نظرِکَ فی استجلابِ الخَراج؛ لأنَّ ذالک لا یُدْرَکُ إلّا بالعِمارة و مَنْ طلب الخَراجَ لغیر عمارةٍ أخْرَبَ البلادَ و أهْلکَ العبادَ و لمْ یستَقِمْ أمْرُه إلاّ قلیلاً.[نهج البلاغه / نامه 53] باید تلاش تو در آباد کردن زمین، بیشتر از جمع آورى خراج (مالیات) باشد؛ زیرا، خراج، جز با آبادانى، فراهم نمى شود و هر کسى، بخواهد خراج را بدون آبادانى زمین به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتى، دوام نخواهد آورد. آیت الله حسن زاده، در پى شرح این فراز از نهج البلاغه مى نویسد: امام على، در این بخش، اشاره کرده است که کم درآمدى صاحبان زمین، ناشى از والیان بدى است که تمام همّ و غمّ آنان، جمع آورى مالیات است، بدون رعایت حال رعیّت و کشاورزان.

2ـ رسیدگى به شکایت مالیات دهندگان فإنْ شَکَوْا ثِقَلاً أوْ عِلّةً أوْ انقطاعِ شِرْبٍ أوْ بالَّةٍ أوْ إحالَةَ الأرضِ اغْتَمَرها غَرَقٌ أوْ أجحفَ بها عطشٌ خَفَّفْتَ عنهم بما تَرْجوُ أنْ یَصْلُحَ به أمْرُهُم. پس اگر مردم، از سنگینى مالیات یا آفت زدگى یا خشک شدن آب چشمه ها یا کمى باران یا خراب شدن زمینى در سیلابها یا خشکسالى، شکایت کردند، در گرفتن مالیات، تا آن اندازه اى که بفهمى امورشان سامان مى یابد، تخفیف بده. دهقانان، از همه طبقات، زحمتکش تر و پرتلاش ترند و از سویى، زندگى آنان، اسیر عوامل طبیعى و پدیده هاى جهان طبیعت، همانند خشک سالى، سیل، سرما، گرما است. از این رو، آنان، نیاز بیشترى به توجه و همراهى حکومت دارند. این فراز از فرمان امام على علیه السلام اشاره به این مطلب دارد. ابن ابى الحدید، در باره زیاد نگرفتن مالیات و آثار منفى آن مى نویسد: استاندار اهواز، در حکومت انوشیروان، بیشتر از معمول، مالیات جمع آورى کرد و براى انوشیروان فرستاد. انوشیروان، فرمان داد که آنها را به صاحبانش مسترد کنند. سپس گفت: زیاد کردن ثروت شاه از مالیات نابه حق رعیت، همانند بنا کردن سقفى است بر پایه هاى لرزان و سست.

3ـ عفو از مالیات و لا یَثْقُلَنَّ علیک شی ءٌ خَفَّفْتَ عنهم به المؤونة عنهم؛ فإنَّه ذُخْرٌ یَعودُونَ به علیک فی عِمارةِ بلادِکَ و تَزیینِ ولایتکَ مع اسْتِجْلابکَ حُسنَ ثَنائهم وَ تَبَجُّحِکَ باستفاضَة العدل فیهم[نهج البلاغه / نامه 53]؛ هرگز، تخفیف دادن در مالیات، تو را نگران نسازد؛ زیرا، آن، اندوخته اى است که در آبادانى شهرهاى تو و آراستن ولایتهاى تو، نقش دارد و رعیت، تو را مى ستایند، و تو، از گسترش عدالت میان مردم، خشنود خواهى شد و به افزایش قوّت آنان، تکیه خواهى کرد. آیت الله حسن زاده، پس از شرح و تفسیر این بخش از فرمایش امام على علیه السلام مى نویسد: توجه به عمران و شکایات و تخفیف مالیات، براى حکومت، آثار مثبتى را به همراه دارد و والى، از این رهگذر، ضرر و زیان نمى کند؛ زیرا: اولاً، آبادى بلاد، منافع و سودش، به حکومت و والى نیز خواهد رسید. ثانیاً، آبادى و عمران سرزمین، زینت و افتخار حکومت به شمار مى آید. ثالثاً، این کار، موجب مدح و ثناى مردم را نسبت به حکومت و نیز عدالت و اعتماد آنان را فراهم مى کند. رابعاً، اگر شرایطى پیش بیاید که دولت، محتاج قرض گرفتن از مردم شود و نیازمند فداکارى جانى و مالى آنان باشد، آنان، به راحتى، پاسخ مى دهند. ابن ابى الحدید، در این بخش، پس از شرح و تفسیر مى نویسد: در نامه شاپور، پسر اردشیر، به فرزندش، مطالبى همانند فرمایش امیر مؤمنان، یافته مى شود. او، این نامه را چنین گزارش کرده است: از وضع خراج و درآمد املاک، بازرسى کن، به وجهى که مایه بهبود خراج دهندگان باشد، زیرا، در بهبودى امر خراج و بهبود حال خراج دهندگان، بهبودى حال دیگران نهفته است و دیگران را، جز بدانها، بهبودى میسر نیست؛ زیرا همه مردم، نان خورِ خراج دهندگانند. و باید توجه تو به آبادى زمین، بیشتر باشد از توجه به جلب خراج، زیرا، خراج جز از زمین آباد، به دست نیاید ... .

 

ی) عدالت در استفاده از بیت المال

اگر گفته شود: «نهج البلاغه، کتاب عدالت و على علیه السلام مجرى و شهید راه عدالت است»، کلامى دور از حقیقت نیست. بى گمان، اگر نهج البلاغه، عدالت را تفسیر و معنا نمى کرد، آیات قسط و عدل قرآنى، بدون تفسیر مى ماند و على علیه السلام در مدت کوتاه حکومتش، عدالت را اجرا نمى کرد، عدالت پس از پیامبر(صلی الله علیه واله)، اجراکننده اى را به خود نمى دید. اجراى عدالت، کار بسیار دشوارى است و جز از افرادى همانند على علیه السلام امکان پذیر نیست؛ زیرا، اجراى عدالت و عدالت خواهى، همراه با مشکلاتِ طاقت فرسایى است که براى هر کسى، قابل تحمل نیست. بى گمان، قسط و عدالت، از مهمترین اهداف بعثت انبیاى الهى بوده و جامعه اسلامى، بدون عدالت، معنا ندارد. از این رو، امام على علیه السلام نهایت تلاش را در اجراى عدالت اسلامى، در تمامى ابعادش، بویژه در استفاده از بیت المال کرده است تا آنجا که در باره اش گفته شده: قُتِلَ علیٌّ لشدَّةِ عدالته. آنچه ملاحظه مى شود، برخى از فرمایشهاى آن حضرت، در باره رعایت عدالت در هزینه کردن بیت المال است.

 

1ـ رعایت عدالت با خویشان

در خطبه دویست و بیست و چهارم، در مقام تبیین قبح ظلم و دورى از آن و اهتمام به رعایت حقوق مردم در بیت المال، مى گوید: و الله! لَأنْ أبیتَ على حَسَکِ السَعدانِ مُسَهَّداً أوْ أُجَرَّ فی الأغْلالِ مُصَفَّداً، أحبُّ إلىَّ من أنْ ألْقىَ اللهَ و رسولَهُ یومَ القیامة ظالِماً لِبَعْضِ العباد و غاصِباً لِشیى ءٍ فى الحطام ... و الله! لقد رأیْتُ عقیلاً و قد أملق حتّى استَماحَنی من بُرِّکم صاعاً، و رأیتُ صبیانَه شُعْثَ الشعُورِ، غُبْرَ الألوان من فَقْرِهم کأنَّما سُوِّدَتْ وجوهُهْم بالعِظْلِمِ و عاودَنی مُؤکَّداً و کَرَّرَ علیّ القولَ مُرَدِّداً فأصْغَیْتُ إلیه سمعی، فظَّنَ أنّی أبیعُهُ دینی و أتَّبعُ قیادَهُ مُفارقاً طریقتی، فأحْمَیْتُ له حَدیدةً، ثم أدْنَیْتُها من جِسْمِهِ لِیَعْتَبِر بها، فضجَّ ضجیجَ ذی دَنفٍ مَن ألَمِها، و کاد أنْ یَحْتَرِقَ من مِیْسَمِها. فقلتُ له: «ثَکَلَتکَ الثواکل! یا عقیل! أتَئنُّ من حدیدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعِبِهِ و تَجُّرُنی إلى نارٍ سَجَرها جَبّارُها لِغَضبِهِ؟ أتَئنُّ من الأذى و لا أئِنُّ من لَظىً؟»؛[نهج البلاغه / خطبه 224] سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان، به سر ببرم و یا با غل و زنجیر، به این سو و آن سو کشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را، در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان، ستم، و چیزى از اموال را غصب کرده باشم! به خدا سوگند! برادرم، عقیل، را دیدم که به شدت، تهیدست شده و از من، درخواست داشت تا یک مَنْ از گندمهاى بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى، داراى موهاى ژولیده و رنگشان تیره شده بود، گویا با نیل، رنگ شده بودند. پى در پى، مرا دیدار و درخواست خود را تکرار مى کرد. چون گفته هاى او را گوش فرا دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مى کنم و به دلخواه او، رفتار، و از راه و رسم عادلانه خود، دست برمى دارم. روزى، آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس چونانِ بیمار، از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: «اى عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند! از حرارت آهنى، مى نالى که انسانى، به بازیچه، آن را گرم ساخته، اما مرا، به آتش دوزخى مى خوانى که خداى جبارش، با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز، مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟».

 

2ـ تقسیم عادلانه بیت المال

ابن ابى الحدید، در شرح خطبه نود ـ که معروف به اشباح شده و پس از مرگ عثمان، ایراد شده است ـ مى نویسد: على علیه السلام پس از تعریف و تمجید برخى از یاران، بر منبر رفت. ضمن بیان مطالبى از گذشته، گفت: «مبادا، گروهى از شما که دنیا، آنان را در بر گرفته و براى خود، زمین و املاک فراوانى فراهم ساخته، و بر اسبهاى راهوار، سوار، و کنیزکان زیبا و خوشرو را، به خدمت گرفته اند، اگر آنان را، به حقوق خودشان، بازگردانم (کنایه از گرفتن بیت المال) ناراحت و ناخشنود گردند!». سپس حضرت خطاب به مردم مى گوید: چون فردا، فرا رسد، صبح زود، پیش من آیید که نزد من، اموالى است، باید میان شما تقسیم کنم و باید همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم و چه کسانى که مقرّرى مى گیرند و چه کسانى که مقرّرى نمى گیرند، پیش من بیایند. براى شما و خودم، از خدا، آمرزش مى خواهم. ابن ابى الحدید، به نقل از استادش، ابوجعفر اسکافى، مى نویسد: این گفتار، نخستین سخنانى بود که عده اى را خوش نیامد و موجب کینه توزى شد. چون فردا رسید، على به کاتب خود، عبیدالله بن ابى رافع، فرمان داد، نخست، از مهاجران شروع کند و به هر یک از آنان، سه دینار، و سپس به هر یک از انصار نیز، سه دینار و سپس به دیگران، چه سفید و چه سیاه، هر یک، سه دینار بدهد. در این هنگام، سهل بن حنیف، مى گوید: «اى امیر مؤمنان! این مرد، دیروز، غلام من بود و امروز، او را آزاد کرده ام، آیا به او، سه درهم و به من نیز سه درهم مى دهى؟». على گفت: «به او، همان مقدار که به تو مى دهم، باید داده شود؛ زیرا، هیچ کس را بر دیگرى، جز به تقوا، برترى نیست.» ابن ابى الحدید، سپس مى گوید: طلحه و زبیر، به هنگام بیعت با على گفتند: «ما، به شرطى با تو بیعت مى کنیم که ما را در حکومت، شریک گردانى.» على به آن دو گفت: «شما، در بیت المال، همانند خود من هستید و من، براى خودم، از یک برده حبشىِ بینى بریده، حتى یک درهم بیشتر از بیت المال، برنمى دارم و این دو پسر من نیز، همین گونه اند.»

 

3ـ نادیده گرفتن خویشان، در مجازات

و الله! لو أنَّ الحسنَ و الحسینَ فَعَلا مثلَ الذی فَعَلْتَ، ما کانَتْ لهما عندی هوادَةٌ، و لا ظَفِرا منّى بإرادةٍ، حتّى آخذ الحقَّ منهما و أُزیحَ الباطلَ عن مَظْلَمَتَهما؛[نهج البلاغه / نامه 41] سوگند به خدا! اگر حسن و حسین، چنان مى کردند که تو انجام دادى، از من، روى خوش نمى دیدند و به آرزو نمى رسیدند، تا آنکه حق را، از آنان بازپس ستانم و باطلى را که به ستم پدید آمده، نابود سازم. آیت الله حسن زاده، در شرح این نامه مى نویسد: آنچه مایه تأسف شدید است، اینکه نامه، خطاب به یکى از خویشاوندان امام على است. بیشتر، بر این باورند که او، عبدالله بن عباس است که پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر، نوشته شده؛ زیرا، او فکر کرد که حکومت، از دست آنان خارج مى شود و آنان، از حقوق شرعى، محروم مى شوند. از این رو، از بیت المال بصره، براى آینده اش ذخیره کرده. ابن ابى الحدید، مى نویسد: «پس از رسیدن نامه به دست عبدالله بن عباس، نامه اى را در جواب، خطاب به امام على علیه السلام به این مضمون مى نویسد: پس از عرض سلام؛ نامه شما، به دستم رسید ... به جان خودم قسم! همانا، حق و سهم من از بیت المال، بیشتر از چیزى است که برداشته ام!». پس از آن، حضرت، نامه دیگرى خطاب به او مى نویسد. در هر صورت، امام على علیه السلام، در این نامه، خطاب به ابن عباس، سوگند یاد مى کند که اگر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام این کار را مى کردند، حضرت، با آنان، نیز چنین برخوردى مى کرد و نزدیکى آن دو به حضرت، سبب نمى شود که از مجازات آن دو، چشم پوشى کند.

 

4ـ اجراى عدالت هرچند بر ضرر خود باشد

على علیه السلام در پاسخ اعتراض طلحه و زبیر، مبنى بر اینکه «چرا در تقسیم بیت المال، به گونه یکسان عمل کرده و سهم آنان را، بیشتر نکرده است؟» مى گوید: و أمّا ما ذَکَرْتُما من أمر الأُسْوَةِ، فإنَّ ذالک أمْرٌ لَمْ أحْکُمْ أنا فیه برأیی و لا وَلِیتُهُ هوىً منی، بل وَجَدْتُ أنا و أنتما ما جاء به رسولُ الله، صلى الله علیه و آله و سلَّم، قد فُرِغَ منه، فلم أحْتَجْ إلیکما فیما قد فَرَغَ اللهِ من قَسْمِهِ و أمْضى فیه حُکْمَهُ؛ و اما اعتراض شما که «چرا با همه، به تساوى رفتار کردم؟»، این، روشى نبود که به رأى خود و یا با خواسته دل خود، انجام داده باشم، بلکه من و شما، این گونه رفتار را، از دستورالعمل هاى پیامبر، صلى الله علیه و آله و سلّم، آموختیم که چه حکمى آورد و چگونه آن را اجرا کرده است. پى در تقسیمى که خدا به آن فرمان داد، به شما نیازى نداشتم. امام على علیه السلام مى داند که اگر طلحه و زبیر را راضى نگه ندارد و با آنان، همان گونه رفتار کند که با دیگران رفتار مى کند، آنان، تحمل نمى کنند و از درِ خانه على رفته و بیعت، شکسته و در پى آن، توطئه خواهند کرد و در نتیجه، حکومت را در معرض نابودى قرار مى دهند، با این وصف، امام على علیه السلام نسبت به بیت المال و حق مردم، مصلحت سنجى نمى کند و حاضر نمى شود که بیت المال، عادلانه تقسیم نشود.

 

5ـ رعایت عدالت، حتى با حدخوردگان

آن حضرت، در خطبه صد و بیست و هفت، خطاب به خوارج، پاره اى از آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم بدان عمل کرده، برمى شمارد، از جمله: و قد علمتم أنَّ رسولَ الله صلى الله علیه و آله ... قَطَعَ السارقَ و جلد الزانی غیرَ الْمُحْصَنِ ثمَ قَسَمَ علیهما من الفی ءِ؛[نهج البلاغه / خطبه 127] شما مى دانید همانا، رسول خدا صلى الله علیه و آله دست دزد را برید و زناکارى را که همسر نداشت، تازیانه زد و سپس آنان را از غنائم (بیت المال)، بهره داده است. على علیه السلام بر این باور است که باید حقیقت و مُرِّ اسلام، عملى شود. اگر کسى گناه کرده، باید به همان مقدار، مجازات شود، ولى این گناه و مجازات، سبب محروم شدن از حقوق شهروندى و سهمیه اش از بیت المال نمى شود، همان گونه که خویشاوندى و یا موقعیت اجتماعى، سبب افزایش سهمیه از بیت المال نمى شود.

 

6ـ برابرى حقِ تمام مسلمانان در بیت المال

آن حضرت، در نامه چهل و سوم، به مصقله پسر هبیره شیبانى، پس از بازخواست و توبیخ وى به جهت رعایت نکردن اصل عدل و انصاف در بیت المال، مى نویسد: ألْاو إنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ و قِبَلَنا، من المسلمین، فی قسمةِ هذا الفی ء، سَواءٌ یَرِدون عندی علیه و یَصدُرونَ عنه؛ آگاه باش! حقِ مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند، در تقسیم بیت المال، مساوى است! همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من بگیرند.[نهج البلاغه / نامه 43]

 

7ـ اجراى عدالت، از وظایف حاکم است

از جمله مطالبى که در فرمایشهاى على علیه السلام در باره بیت المال به چشم مى خورد و بر آن تأکید شده، عبارت است از اینکه اجراى عدالت، از وظایف اصلى و اساسى حاکم اسلامى است و در هیچ شرایطى، نباید از آن چشم پوشى کند. أیُّها الناس! إنَّ لی علیکم حَقّاً و لَکم علَّی حقٌ فأمّا حقُّکم علَّی فالنصیحةُ لکم و توفیرُ فیئکم علیکم؛[نهج البلاغه / خطبه 34] اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من، حقى واجب شده است: حقِ شما بر من، آن است که از خیرخواهى شما، دریغ نورزم، و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم. استرداد بیت المال از جمله روشهاى امام على علیه السلام نسبت به بیت المال، برگرداندن چیزهایى است که از بیت المال، به غارت رفته است. در خطبه پانزدهم، در باره بیت المال تاراج شده مى گوید: و الله! لو وجدتُهُ قد تَزَوَّجَ به النساءُ و مُلِکَ به الإماءُ، لرددتُهُ؛ فإنَّ فی العدلِ سَعَةٌ و مَنْ ضاقَ علیه العَدْلُ، فالجور علیه أضیق؛ به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم، به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم، گرچه با آن، ازدواج کرده و یا کنیزانى خریده باشند؛ زیرا، در عدالت، براى عموم گشایش است و آن کسى که عدالت، بر او گران آید، تحمل ستم براى او سخت تر است. ابن ابى الحدید، در شرح این خطبه مى نویسد: عمر و عثمان، خلیفه دوم و سوم، قطایع فراوانى را از زمینهاى بیت المال، به اقوام و خویشان بخشیده بودند. على، این خطبه را بر اساس گزارش کلبى، از ابى صالح، از ابن عباس، در روز دوم خلافتش، ایراد کرد و در آغاز خطبه گفت: «ألا! إنَّ کُلَّ قطیعةٍ أقطعها عثمانُ و کلُّ مالٍ أعطاه من مالِ الله، فهو مردودٌ فی بیت المال، فإنَّ الحق القدیم لا یبطله شی ءٌ». ابن ابى الحدید، سپس در مقام تفسیر فرمایش على علیه السلام مى نویسد: هرگاه اداره حکومت بر اساس عدل و انصاف، براى حاکم، موجب تنگى و سختى باشد، اداره آن بر اساس ظلم، تنگنایى بیشتر را ایجاد مى کند؛ زیرا در صورت دوم، افرادى براى جلوگیرى از ظلم در برابر حاکم قد علم مى کنند. ابن ابى الحدید، سپس مى نویسد: بر اساس گزارش کلبى، على، فرمان داد تا ابزار جنگى و شترانى که به عنوان زکات، در خانه عثمان بود، به بیت المال برگردانند و اما ابزار جنگى که علیه مسلمانان به کار نرفته بود و اموال شخصى عثمان را مورد تعرض قرار نداند. وقتى این خبر به گوش عمروعاص، در شهر ایله، در منطقه فلسطین رسید، نامه اى براى معاویه فرستاد و در آن نوشت: «هر کارى که ممکن است انجام بده که پسر ابى طالب، همه اموالى را که تو جمع آورى کرده اى خواهد گرفت.»


نوسیده محمد رحمانی . با اندکی تصرف

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه ششم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته ششم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 12 بهمن 1392  6:14 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omiddeymi1368 ghiyase70 amirali123 mohsen_alavi
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه هـــفــتــم (92/11/19 تا 92/11/25 )

مسابقه هفته هـفـتـم

 

شهد شیرین شهادت در کلام امیرالمؤمنین (ع)

 

 

شهد شیرین شهادت در كلام امیر المؤمنین علیه السلام

 

 

چكیده:

«شهادت‏» جلوه شهود ابدی شهید است و او پرده از شهد شیرین ابدیت‏برمی‏دارد: «. . . بل احیاء عند ربهم یرزقون. » (آل عمران: 169) و در این آینه نمایی، عارف متعالی تقرب می‏جوید، عشق می‏نمایاند و شهد می‏پراكند; یعنی كه او شاهد مقام قرب است; چرا كه: «لقا بایدت كرد با كردگار» ، آن سان كه فرمود: «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه‏» . (انشقاق: 6) و مولای شهیدان، مولای شاهدان نیز هست; چون نخستین شهید شاهد مقام شهود الهی نیز هموست كه: «. . . الست‏بربكم قالوا بلی شهدنا» (اعراف: 172) 

پس شهد شیرین شهادت، تنها در سیمای اولین شهید شاهد رخ می‏نماید و كلام ربانی مولای شهیدان شاهد، می‏تواند پاره‏هایی از آن سیمای آسمانی را به دنیای زمینی ما بنشاند; چه این‏كه مولا علی‏علیه السلام خود نیز فرمود: «و انما مثلی بینكم مثل السراج فی الظلمة. . . » . 
این نوشته می‏كوشد با سیری كوتاه در آفاق دور دست كلام امیر سخن در نهج‏البلاغه، اگرچه به شیرینی شهد شهادت دست نیابد، اما كام خود را به عشق علی علیه السلام بیاراید كه: «سرآغاز دفتر عشق است‏بیداری، و سرانجام آن كام‏یابی‏» . 

. . . صبر كن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی كام را.

 

1- مقدمه

هدف این مقاله نظری بسیار كوتاه بر ابعاد موضوع «شهادت‏» در كلام امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام است. بدون تردید، پایه و مبنای ترسیم سیمای «شهادت‏» در نهج‏البلاغه، ترسیم سیمای «مرگ‏» است; چرا كه شهادت، حیات مرگ است و به بیانی، مرگ مرگ است كه آن حضرت فرمود: «ان اكرم الموت القتل‏» .

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر كه در پای تو باشد

(سعدی)

اما چنانچه بخواهیم این بحث را به صورت منطقی و در یك سیر تحقیقی نظام‏مند دنبال كنیم، نخست‏باید به طرح‏بحث «مرگ در قرآن‏» بپردازیم، سپس «سیمای مرگ نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله‏» را پی‏گیریم و در نهایت، در كلام و نظر مولا علی علیه السلام به فهم و تحلیل دیدگاه آن حضرت در این‏باره بپردازیم.

بدینسان، بر اساس این پایه اصلی، باید در دور دوم بحث، «شهادت در قرآن‏» ، سپس در كلام و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و در آخر، سیمای «شهادت در نهج‏البلاغه‏» را تبیین نماییم; چرا كه «ولی‏» از «نبی‏» و او نیز از «وحی الوهی‏» قابل تفكیك نیست و هر یك دریچه‏ای برای فهم دیگری به حساب می‏آید و قطعا مبنای اصلی در بحث «شهادت در نهج‏البلاغه‏» ، كلام الله و رسول‏الله‏صلی الله علیه وآله است.

اما جدای از بایسته‏های پژوهشی مزبور، آنچه در این نوشتار آمده، مروری ست‏بسیار كوتاه به بحث مرگ در نهج‏البلاغه و ارتباط آن با مساله شهادت تا فرازهایی از پایه‏های اصلی آن طرح تحقیقی بزرگ به دست آید.

 

2- مرگ شیرین

اگر آن حضرت، شهادت را شیرین می‏داند، بدان روست كه به «مرگ‏» ، نظر دیگری انداخته است و با آن انس عاشقانه و پیوند پرشور كودكانه دارد كه فرمود: «هیهات بعد اللتیا والتی، والله لابن ابی‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه‏» (نهج البلاغه/خطبه5) ; پس از آن همه جنگ‏ها و حوادث ناگوار، سوگند به خدا كه علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیش‏تر است. و او با مرگی آشناست‏كه‏ازخاك‏به افلاك هدایتش نماید:

شهادت نزد او، حیات مرگ است; چه این‏كه «مرگ‏» پایان حیات انسان نبوده و در مرحله تكاملی و تعالی بشر قرار دارد; یعنی «و نترسیم از مرگ. مرگ پایان كبوتر نیست. . . . مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می‏گوید. . . » (سهراب سپهری)

اگر آن حضرت، موت را پایان حیات نمی‏داند، از آن روست كه مالك موت را مالك حیات نیز دانسته است: «. . . واعلم، ان مالك الموت هو مالك الحیاة، و ان الخالق هو الممیت، و ان المفنی هو المعید. . . . » (نهج البلاغه/نامه31) ; بدان كه در اختیار دارنده مرگ همان است كه زندگی رادر دست دارد و پدید آورنده موجودات است. همو می‏میراند و نابود كننده هموست كه دوباره زنده می‏كند.

 

3- جلوه بقای هستی مطلق

در حقیقت، مرگ دور دیگری در قوس صعودی انسان به سوی الله تعالی است; «انا لله و انا الیه راجعون. » (بقره: 156)

از آن بزرگوار نیز چنین نقل شده است: «و قد سمع - علیه السلام - رجلا یقول: «انا لله و انآ الیه راجعون‏» 

فقال: ان قولنا - انا لله - اقرار علی انفسنا بالملك و قولنا - و انا الیه راجعون - اقرار علی انفسنا بالهلك‏» ; (نهج البلاغه/حکمت99) آن حضرت علیه السلام شنیدند كه شخصی می‏گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» فرمودند: این سخن ما كه می‏گوییم: «ما همه از آن خداییم‏» ، اقراری است‏به بندگی و این‏كه می‏گوییم: «بازگشت ما به سوی اوست‏» اعترافی ست‏ به نابودی خویش.

در این دیدگاه، مرگ، نشانی از هستی مقید انسان و هستی مطلق الهی دارد; هستی للهی و الی اللهی; هستی‏ای كه ریشه در ملك و ملكوت دارد و به هلك و هلاكت منتهی می‏گردد; یعنی كه مرگ - در واقع - نشان هستی انسان است و البته علامتی بر جوهر و حقیقت الهی انسان; حقیقتی پیوسته و وابسته به مبدا هستی بخش:

«و قیل له علیه السلام: كیف تجدك یا امیرالمؤمنین؟ فقال علیه السلام: كیف یكون حال من یفنی ببقائه و یسقم بصحته و یؤتی من مامنه‏» ; (نهج البلاغه/حکمت115)

به امام علیه السلام گفتند: ای امیرالمؤمنین، خود را چگونه می‏یابی؟ فرمود: چگونه‏است‏حال‏كسی‏كه‏دربقای خود ناپایدار و در سلامتی‏اش بیمار است و در آن‏جا كه آسایش دارد، مرگش فرا می‏رسد؟ !

بنابراین، مرگ نمودی از جلوه بقای ذات الهی و تباهی دنیای فانی است:

هستی دنیای فانی انتظار مردن است

ترك هستی ز انتظار نیستی، وارستن است.

(صائب تبریری)

و این، حركتی از عالم فنا به سوی عالم بقا است. و به بیان زیبای مولاعلیه السلام، معامله فنا به بقا، كه فرمود: 

«. . . فاتقوا الله عباد الله، و بادروا آجالكم باعمالكم، و ابتاعوا ما یبقی لكم بما یزول عنكم‏» ; (نهج البلاغه/خطبه64)

ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیكو به استقبال اجل بروید و با چیزهای از بین رونده دنیا، آنچه را كه جاویدان می‏ماند خریداری كنید. و نیز در ادامه فرمود:

«. . . و استعدوا للموت فقد اظلكم، و كونوا قوما صیح بهم فانتبهوا و علموا ان الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا. . . » (نهج البلاغه/خطبه64)

آماده مرگ باشید كه بر شما سایه افكنده است و همچون‏مردمی‏باشید كه بر آن‏ها بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله كردند.

و از همین جاست كه نزد آن حضرت، از دست دادن دنیای فانی بسی آسان‏تر از رها كردن سرای باقی است; چرا كه:

«و موتات الدنیا اهون علی من موتات الآخرة‏» ; (نهج البلاغه/خطبه54)

از دست دادن دنیا آسان‏تر از رهاكردن آخرت است. 

بدین‏سان، «مرگ‏» حركتی حتمی و مستمر از دار ممر به سوی دارمقر است: «الدنیا دار ممر لا دارمقر» (نهج البلاغه/حکمت133) و حركتی است كه با هر نفس، انسان را به سوی خود می‏خواند: «نفس المزء خطاه الی اجله‏» (نهج البلاغه/حکمت74) حركتی كه پرده از پیوند لحظه‏ها با زندگانی كوتاه دنیوی برمی‏دارد: «و ان غایة تنقصها اللحظة‏»  (زندگی كوتاهی كه گذشتن لحظه‏ها از آن می‏كاهد. )

نتیجه آن‏كه مرگ، حركت مستمری از فنا به سوی بقا به حساب می‏آید. پس در این صورت، یاد مرگ نیز یاداوری و ذكر فنای دنیاست: «و ذلله بذكر الموت و قرره بالفناء» ; (نهج البلاغه/نامه31) نفس خود را با یاد مرگ آرام كن و آن را به اقرار فنای دنیا وادار نما. و صد البته كه این ذكر نیز باید به كثرت، تداوم یابد كه فرمود: «یا بنی، اكثر من ذكر الموت‏» ; ذكری كه او را به علت اصلی آفرینش انسان - یعنی بقا در دار جاودانی - فرا می‏خواند:

«و اعلم یا بنی انك انما خلقت للاخرة لا للدنیا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیاة‏»

و از همین روست كه غفلت از مرگ جایز شمرده نمی‏شود; چه این‏كه «مرگ‏» ، از انسان غافل نمی‏گردد:

«و اوصیكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه، و كیف غفلتكم عما لیس یغفلكم؟ ! » (نهج البلاغه/خطبه188)

وبه‏هر حال، اگرچه انسان آن را فراموش كند، اما مرگ او را از یاد نمی‏برد: «و ان نسیتموه ذكركم. » (نهج البلاغه/حکمت203)

 

4- كوچ به دروازه حیات

نزد مولا علی علیه السلام «شهادت‏» بازگشت ابدی مؤمن به دنیای باقی به حساب می‏آید و این از آن روست كه «مرگ‏» را سفری به دروازه‏حیات‏می‏داند;یعنی شهادت بهترین مرگ‏هاست چون سفرالی‏الله است; سفری كه از آغاز، تمامی بشریت‏با آن آشنا بوده و همگان را در یك جا به هم می‏رساند.

سزاوار است كه زندگی انسانی كوتاه مدت بوده و دوامی نداشته باشد، مگر به اندازه یك سفر كوچك. آن حضرت‏علیه السلام فرمود: «خدای سبحان شمارا بیهوده نیافرید و به حال خود وانگذاشت. میان شما تا بهشت‏یا دوزخ، فاصله اندكی جز رسیدن مرگ نیست. زندگی كوتاهی كه گذشتن لحظه از آن می‏كاهد و مرگ آن را نابود می‏كند، سزاوار است كه كوتاه مدت باشد; زندگی، كه شب و روز آن را به پیش می‏راند، به زودی پایان خواهد یافت (و لذا) مسافری كه سعادت یا شقاوت همراه می‏برد، باید بهترین توشه را با خود بردارد. » (نهج البلاغه/حکمت396)

 

5- مرگ ترس

رمز نگاه حیات‏بخش مؤمن به «مرگ‏» نیز در همین سفر ابدی و كوچ زودهنگام اوست و قطعا همین سر برگزیدگی و نیكی مرگ نزد جوان‏مرد است; جوانمردی كه پستی و خواری را برنمی‏تابد: «المنیة و لا الدنیة‏» ; مرگ برای جوان‏مرد، برگزیده و نیك است، نه پستی و خواری.

گو این‏كه در چنین ذائقه‏ای شیرین و همگانی، طعم بازگشت‏به حیات حقیقی و رجوع به سرچشمه نیكی‏ها و خوبی‏ها نهفته است كه فرمود:

«كل نفس ذائقة الموت ثم الینا ترجعون. » (عنكبوت: 57)

و برای نفس مطمئنه، در این رجوع الهی، حلاوتی‏است كه‏دیگرمحل و محملی برای تلخی سكرات موت باقی نمی‏ماند.

بدین‏روی، جوان‏مرد را چه باكی است از مرگ؟ كه او، خود، به دروازه مرگ قرب وصول یابد یا این‏كه مرگ، او را به ناگهان دریابد: «فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی‏» (نهج البلاغه/خطبه55) ; به خدا سوگند، هیچ باكی ندارم كه من به سوی مرگ روم یا این‏كه ناگاه، مرگ مرا دریابد.

این یقین و اطمینان عالی الهی، مولا علی‏علیه السلام را در حصن حصینی قرار داده است كه می‏فرماید: «ان الاجل جنة حصینة‏» . (حکمت36) و چون به یقین می‏داند كه اجل نگهبان خوبی بوده و او را به تنهایی كافی است، می‏فرماید: «كفی بالاجل حارسا. » (خطبه62) پس هیچ جای ابهام و تردید نیست; چنانچه خود با پای خویشتن نزد قاتل می‏رود تا او را دریابد! و در این حال، چگونه از خبر مرگ، رنگی و رشحه‏ای از ترس به خود راه دهد كه فرمود: «و ان علی من الله جنة حصینة، فاذا جاء یومی انفرجت عنی واسلمتنی فحینئذ لا یطیش السهم و لا یبرء الكلم‏» ;  (پروردگار برای من سپر محكمی‏قراردادكه مرا حفظ نماید. هنگامی كه روز من به سرآید، از من دور می‏شود و مرا تسلیم مرگ می‏كند و در آن روز نه تیر خطا می‏رود و نه زخم بهبود می‏یابد).

 

6- قرب به مرگ

آن حضرت علیه السلام بارها به این حقیقت اشاره كرده‏اند كه فرار از این دروازه، ورود به آن است:

«ایها الناس كل امری‏ء لاق ما یفر منه فی فراره، و الاجل مساق النفس، و الهرب منه موافاته. . . » ;

ای مردم، هر انسانی در حالی كه از مرگ می‏گریزد، آن را دیدار می‏كند و اجل، سرآمد زندگی و فرار از مرگ، نزدیكی به آن است.

اگر در این منظر، فرار از مرگ، قرب به آن تلقی شده، از آن روست كه: «ولا یمكن الفرار من حكومتك‏» (خطبه38) ; چه این‏كه «موت‏» ، بهترین و زیباترین نماد حكومت مطلق ذات الهی است كه فرمود: «اینما تكونوایدرككم الموت ولو كنتم فی بروج مشیدة. » (نساء: 78)

بدین‏روی‏رهایی از این مظهر حكومت مطلق الهی امكان‏پذیر نیست، هر چند انسان، دوستدار بقا و حیات همیشگی باشد، چه رسد به این‏كه ترس و خوف، مانعی برای نجات از آن به حساب آید: «فما ینجو من الموت من خافه، و لا یعطی البقاء من احبه‏» ; (نامه31) آن كه از مرگ بترسد، نجات نمی‏یابد و آن كه زنده ماندن را دوست دارد، برای همیشه در دنیا نخواهد ماند.

همه بشریت‏شكار مرگی‏اند كه فرار كننده آن نجاتی ندارد و هر كه را بجوید به آن ست‏یافته، سرانجام او را می‏یابد: «و انك طرید الموت الذی لاینجو منه هاربه، ولا یفوته طالبه، ولابد انه مدركه‏» (حکمت203)

پس اگر برای چنین مرگی باید مهیا بود، بدان دلیل است كه او هر آن، در مقام ادراك و مترصد اتخاذ انسان است: «و بادروا الموت الذی ان هربتم منه ادرككم و ان اقمتم اخذكم‏»

 

 


منبع: فصل نامه معرفت

نویسنده: سید حسین حسینی

(با اندکی تصرف)

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه هفتم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته هفتم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 19 بهمن 1392  6:19 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110 omiddeymi1368 ahmaddanak AliFanoodi sabrezinab ghiyase65 maesoman shaparak110 goleabi1374 mbaghbani75
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه هـــشــتــم (92/11/26 تا 92/12/2 )

مسابقه هفته هـشـتـم

 

روش محبت در تربیت دینی از دیگاه نهج البلاغه

 

 

مقدمه :

يكي از عواطف و احساسات انسان كه امام (ع) در تربيت ديني از آن سخن به ميان مي آورد محبت است. محبت گوهري خدادادي كه سرمايه ي وجودي انسان است براي رشد و كمال رسول الله (ص) فرموده اند: (دل بستن به خدا و از خدا خواستن و دل بركندن از مردم موجب فراهم آمدن محبت مي گردد) (ميزان الحكمه، ‌ج2، ‌ص 933) نشانه محبت ترجيح دادن محبوب است بر هر چيز ديگر (همان) پس خدا را با تمام دل دوست بداريد(همان) و دين همان محبت و دوستي است(همان، ‌ص 945) محبت به دو قسم تقسيم مي شود: محبت ممدوح و محبت مذموم زيرا (حب الشي يعمي و يصم) محبت ممدوح محبت به خدا و اولياي الهي است كه موجب تربيت و رشد و كمال انسان مي شود و محبت مذموم دل بستن انسان به امور فاني و بي ارزش است. آدمي طوري ساخته شده است كه به اشخاص و اشياء دل مي بندد و در اين راه دشواري ها را با آغوش باز مي پذيرد و چه بسا جان خويش را نيز به خطر افكند. اگر اين دلبستگي و محبت هدايت شود آدمي از فاني دل بركند و بر باقي دل نهد بي ترديد محبت او را متحول نموده و او بر خودخواهي، ‌خودبيني، قلم بطلان خواهد كشيد و در اين راه درس ايثار و فداكاري خواهد آموخت و حيات خود را در فنا خواهد دانست و درك خواهد كرد كه اگر به دريا وصل شود، ‌فروغ و طراوت و صفا و زيبايي اش هرگز به پايان نخواهد رسيد. از منظر امام علي (ع) اساس دين اسلام بر محبت استوار شده و پايه هاي آن بر بنيان وثيق و عميق دلدادگي به خداوند بنا گرديده است. اگر عشق و محبت به خداوند و دين او بر آدمي حاكم شود، ‌هم چون فرشتگان، ‌مطيع محض او مي گردد و با پارسايي از محبوب خود (الله تبارك و تعالي) هر چه فرمان رسد آن را به جان مي پذيرد. آن جا كه امام (ع) مي فرمايند:«ثم ان هذا الاسلام دين الله الذي اصطفاه لنفسه... و اقام دعائمه علي محبته» (نهج البلاغه، خطبه 198) «پس اين اسلام آن دين خداوند است كه براي خود برگزيد... و ستون هايش را بر محبت خود بنا نهاد.»

اميرالمومنين(ع) در توصيف فرهيختگاني كه شيريني معرفت و محبت خداوند را چشيده اند، عشق و عرفان را به هم درآميخته اند و ساحت قدس دل را از هر آلودگي مبرا ساخته اند، ‌مي فرمايد:

«واعلموا ان عباد الله المستحفظين علمه يصونون مصونه و يفجرون عيونه يتواصلون بالولايه و يتلاقون بالمحبه و يتساقون بكاس رويه و يصدرون بريه لا تشوبهم الريبه و لا تسرع فيهم الغيبه» (نهج البلاغه، خطبه 214)

«بدانيد، كه بندگان خدا كه علم او را حافظند، علم مأخوذ از مقام الهي را به طور شايسته حفظ و مراعات مي كنند و چشمه سارهاي آن علم را استخراج مي كنند و آنها را به جريان مي اندازند، با ولايت الهي به هم مي پيوندند و با محبت با يكديگر ملاقات مي كنند و از كاسه ي انديشه و معرفت يكديگر را سيراب مي نمايند و از چشمه سارهاي محبت و معرفت يكديگر سيراب بيرون مي آيند. هيچ شك و اضطرابي به سراغ آنها نرود و بدگويي پشت سر يكديگر راهي به آن ندارد.»

 

روش محبت :

از نيكوترين و اساسي ترين روشهاي تربيت ديني روش محبت است كه بيشترين تناسب را با فطرت و سرشت انساني دارد. نيروي محبت در تربيت ديني، ‌نيروي برانگيزاننده و تحول آفرين است و اگر درست و به اعتدال به كار گرفته شود تاثيري شگفت در نزاهت آدمي و تحقق تربيت كمالي دارد. نيروي محبت از نظر تربيتي نيروي عظيم و كارساز است و بهترين تربيت آن است كه بدين روش تحقق يابد، ‌خداي سبحان پيامبر گرامي اش را به روش محبت آراسته بود و آن حضرت با چنين روشي در تربيت ديني و مردمان توفيق يافت. «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم» (آل عمران /159). « پس به لطف و رحمت الهي با آنان نرمخو شدي، ‌و اگر درشتخوي و سختدل بودي‌، بي شك از گرد تو پراكنده مي شدند. پس از ايشان درگذر و برايشان آمرزش بخواه.»

رسول خدا(ص) مردمان را با محبت از رذايل دور ساخت و به فضايل آراست، ‌جهان آفرينش نيز بر اساس رحمت و محبت سامان يافته است و بدان كمال مي يابد، و پيامبر اكرم(ص) جلوه ي تام رحمت و محبت الهي و روش تربيتي اش بر رحمت و محبت استوار بود. خداي متعال آن حضرت را چنين معرفي مي كند:« و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين» (الانبيا/107)، « و ماتو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.» اميرالمومنين علي (ع) محبت را بهترين بستر تربيت مي دانستند و آن را محور تربيت قرار مي دادند. چنانكه فرموده اند:« نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ينتظر السطوه» (نهج البلاغه، ‌خطبه 109) «ماييم درخت نبوت و محل فرود رسالت و جايگاه تردد فرشتگان و معادن علم و منابع جوشان حكم. يار و دوستدار ما در انتظار رحمت از خداست و دشمن ما و كسي كه با ما كينه توزي دارد، ‌در انتظار غضب الهي است.» پس به هر اندازه كه عامل محبت در انسان قوي تر باشد، ‌شوق و كشش انسان به سوي كسب فضايل، قوي تر خواهد بود.

 

نقش محبت در تربيت ديني :

انسان به فطرت خود نيازمند محبت است و با هيچ چيز چون محبت نمي توان آدمي را متحول ساخت و او را به سوي كمال سير داد. محبت سرمنشا تربيت نفس ها و نرم شدن دل هاي سخت است، زيرا با هيچ چيز ديگر مانند محبت نمي توان در دل آدميان راه برد و دل ايشان را به دست آورد و آنان را از سركشي و نادرستي و پليدي بازداشت و به بندگي و راستي و درستي واداشت. (دلشاد تهراني، ‌ص260) بنابراين روش محبت كارسازترين روش در اصلاح آدمي و متصف كردن متربي به صفات نيكوي انساني است چنانكه اميرالمومنين علي (ع) مي فرمايد:« التودد نصف العقل». (نهج البلاغه، حکمت 142)، « جلب محبت نصف عقل است.» همچنين در جاي ديگر مي فرمايد: «الموده قرابه مستفاده» (نهج البلاغه، حكمت 211) «دوستي و خويشاوندي اكتسابي است.» بي گمان در تربيت ديني تا پيوند انساني و ارتباطي عاطفي و زمينه ي دوستي فراهم نشود نمي توان گامي در جهت اهداف مطلوب برداشت.

 

نقش تربيتي محبت را از دو رويكرد مي تواند مورد توجه قرار گيرد:

الف- مرّبي نسبت به مترّبي: يعني يك مربي اگر بخواهد در متربي خويش تاثيرگذار باشد در مرحله اول بايد با محبت، ‌جان و درون او را متوجه خويش سازد كه اگر در اين مورد موفق شود، ادامه ي تربيت ديني و تهذيب او كار چندان مشكلي نخواهد بود. يك نگاه كوتاه به سيره ي عملي پيامبران (ص) و امامان: و اولياي الهي در مسير تربيت انسان ها اين حقيقت را آشكار مي سازد كه مربي بايد با همه ي جان خويش‌، هدايت و تربيت متربيان خود را بخواهد خداي متعالي، ‌خطاب به پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «و ما اكثر الناس ولو حرصت بمومنين) (يوسف /103) « و بيشتر مردم، ‌هر چند كه تو اصرار داشته باشي، مومن نخواهند شد.» با توجه به اين آيه، به خوبي به دست مي آيد كه رسول خدا (ص) نه تنها در محبت بلكه بالاتر بر هدايت و تربيت مردم و قوم خويش حريص بوده است.

ب- انساني كه خواهان تهذيب نفس و تربيت و خودسازي است، نيز لازم است به مربي و الگوهاي رفتاري خويش محبت و عشق بورزد. (حائري يزدي، ‌ص 152) راز اصلي تاكيد قرآن كريم بر ضرورت محبت اهل بيت پيامبر(ص) نيز همين است كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي»(شوري /23)، ‌«بگو: من بر اين (رسالت) مزدي از شما نمي خواهم مگر محبت و دوستي خويشان (اهل بيت) را.»

 

عشق محبت به خوبان و ابرار :

محبت و عشق ميوه معرفت است و عشق راستين، عشق قدسي و الهي است. عاشق كسي است كه از سر علم و بصيرت، نخست سرّ دلبر را ديده و جمال و حسن او را شناخته و سپس دلداده ي او شده است. عاشق در اين ساحت ملكوتي، دلداده ي كسي است كه همه هستي، حسن جمال او و سرچشمه زيبايي و خير و كمال اوست. محب و عاشق فرهيخته، ‌هرگز بين خدا و خاك، خاك را برنمي گزيند چون دل به خاك دادن و هوس را پروريدن و نام عشق به آن دادن، ‌پندار خام است.

از منظر علي (ع) عشق و محبت به خداوندي و اولياي او نه تنها آدمي، بلكه كوه را متلاشي مي سازد. امام علي (ع) به صراحت مي گويد اگر كسي دل در گرو من قرار دهد و از سر صدق و صفا دلبسته من شود، ‌به پاكبازي مطلق مي رسد و همه چيز خود را در طبق اخلاص مي نهد و از تمامي اشخاص و اشياء مي گذرد و نه يكبار، ‌كه هزار بار ايثار مي كند و به شهادت مي رسد. امام علي (ع) آن گاه كه از جنگ «صفين» به همراه ياران و از آن جمله «سهل بن حنيف انصاري» به كوفه بازگشت و خبر ارتحال «سهل» را به او دادند، ‌اين جمله آسماني را فرمود:« لو احبني جبل لتهافت» ( نهج البلاغه، حكمت 111)، ‌«اگر كوهي مرا دوست داشته باشد، متلاشي شود و فرو ريزد.»

 

محبت به الله (تبارك و تعالي) :

بالاترين محبت ها، محبت به خداوند است، زيرا كه خداوند لطف و رحمت واسعه ي خويش را بر انسان گسترده است و اميرالمومنين علي (ع) در نهج البلاغه به گونه اي به آن اشاره مي كند كه انسان را به سوي خداوند مي كشاند آنجا كه مي فرمايد:« و سالته من خزائن رحمته ما لا يقدر علي اعطائه غيره من زياده الاعمار و صحه الابدان و سعه الارزاق ثم جعل في يديك مفاتيح خزائنه بما اذن لك فيه من مسالته فمتي شئت استفتحت بالدعا ابواب نعمته و استمطرت شَآبيب رحمته» (نهج البلاغه، ‌نامه 31) « و از خزاين رحمت او عطايايي را مسألت نمايي كه جز او نتواند آنها را به تو عنايت فرمايد از فزوني عمرها و صحت بدن ها و گسترش روزي ها. سپس خداوند متعال كليدهاي گنجينه هاي نعمت هايش را در اختيار تو قرار داده با اجازه و رخصت در مسألت از او. هر وقت بخواهي درهاي نعمت او را به وسيله ي دعا بر روي خود باز كني و انبوه رحمتش را به سوي خود سرازير نمايي.»

در جاي ديگر امام (ع) به انتشار فضل و رحمت الهي ميان خلايق اشاره دارد و خداوند را به سبب بخشندگي و كرامتش سپاس مي گويد:« الحمدلله الناشر في الخلق فضله و الباسط فيهم بالجود يده»( نهج البلاغه، ‌خطبه 100) «حمد خداي راست كه فضل خود را در ميان مردم بگسترانيد، و دست خود را براي بخشايش به آنان برگشاد.» و نيز مي فرمايد:«احمده علي عواطف كرمه و سوابغ نعمه» (نهج البلاغه، ‌خطبه 83)، ‌«سپاسگذار او هستم بر عواطف كرم خداونديش و بر نعمت هاي كاملي كه بر ما عنايت فرموده است.» امام علي (ع) يكي ديگر از موارد ايجاد محبت به خداوند در دل انسان را، نعمت هاي فراوان خداوند مي داند كه بدون اينكه انسان نياز خود را بيان كند، نيازهاي او را برآورده، ‌و اين نعمت ها را به او ارزاني داشته است. به طور مثال، حضرت مي فرمايد:

«سبحانك... ما اسبغ نعمك في الدنيا» (نهج البلاغه، خطبه 109)، «پاك خداوندا! ... چه فراوان است نعمت هاي تو در اين دنيا.» و نمونه هاي بسياري در نهج البلاغه وجود دارد كه به بيان نعمت هاي فراواني كه خداوند به انسان داده است، ‌مي پردازد كه اين را مي رساند خداوند نظر لطف و رحمت به انسان دارد و به انسان محبت مي كند. توجه انسان به اين محبوب بودن نزد خداوند، ‌سبب تحريك عواطف انسان و محبت او به خدا مي شود. اميرالمومنين(ع) در موارد ديگر، ‌خداوند را مظهر لطف و عطا و بهترين پناه انسان معرفي مي كند و مي فرمايد:« و الجي نفسك في امورك كلها الي الهك فانك تلجئها الي كهف حريز و مانع عزيز و اخلص في المساله لربك فان بيده العطاء» (نهج البلاغه، نامه 31) و نفس خود را در همه امور زندگي به خدايت پناهنده كن، ‌زيرا با اين پناهندگي، ‌نفس را به جايگاهي محكم و امن و مانعي بزرگ وارد مي سازد و در سوال از پروردگارت اخلاص، بورز، زيرا عطا و محروم ساختن به دست او است.» در جايي ديگر نيز مي فرمايد: «واعلم ان الذي بيده خزائن السماوات و الارض قد اذن لك في الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله ليعطيك و تسترحمه ليرحمك و لم يجعل بينك و بينه من يحجبك عنه و لم يلجئك الي من يشفع لك اليه» (نهج البلاغه، نامه 31) « و بدان آن خداوندي كه گنجينه هاي آسمان ها و زمين به دست اوست، به تو اجازه ي دعا داد و اجابت آن را به عهده گرفته است و به تو دستور داده است كه از او مسالت كني و او عطا فرمايد و تو از او رحم بخواهي، او به تو رحم فرمايد. آن خداوند مهربان بين تو و خويشتن كسي كه تو را از او بپوشاند قرار نداده است و تو را وادار نكرده است به سوي كسي كه درباره ي تو به او شفاعت كند.» و يا در دعاهاي امام سجاد(ع) داريم كه مي فرمايد:

« و يا من تحمد الي خلقه بحسن التجاوز، ‌و يا من عود عباده قبول الانابه، ‌و يا من استصلح فاسدهم بالتوبه و يا من ضمن لهم اجابه الدعا، ‌و يا من وعدهم علي نفسه بتفضله حسن الجزا» ( صحيفه سجاديه، دعاي دوازدهم) « اي كسي كه با عفو خود بر خلق منت نهاده، ‌و اي آنكه بندگانش را به قبول توبه عادت و اميدوار ساخته، و فساد آنها را با داروي توبه به صلاح آورده، و اجابت دعاهاي آنها را تضمين كرده، ‌و به احسان خود وعده ي جزاي نيك به آنها داد.»

با توجه به سخناني كه بيان شد، خداوند مالك همه چيز است و از انسان خواسته است كه نيازهاي خود را از او بخواهد، ‌نه تنها مي تواند نيازها را برطرف كند، ‌بلكه او گام جلو نهاده و آماده است تا اگر تو خواستي، نيازت را برآورد و نيز به استجابت دعاها و پذيرش توبه نيز اشاره شده است و اين باعث مي شود كه انسان احساس كند كه خداوندي براي انسان ارزش خاصي قائل است و اين احساس انسان باعث افزايش محبت او به خداوندي مي شود و اين محبت و عشق سبب تحكيم ايمان متربي و سبب رسيدن به مرحله ي حق اليقين مي شود.

 

محبت به اولياي خدا :

وقتي كه محبت به خداوند در دل انسان ايجاد شد، به تبع اين محبت، محبت به اولياي خدا نيز پيدا مي شود و انسان به دوستان و اولياي الهي نيز علاقمند مي شود، ‌همه ي امور و اشخاصي را نيز كه به نوعي از وابستگان محبوبند، ‌دوست مي دارد و با دشمنان او از در دشمني وارد خواهد شد. همان طور كه امام (ع) در نامه اي خطاب به حارث همداني درباره ي محبت به دوستداران خداوند اين گونه سفارش مي كند:« وقر الله و احبب احباءه» (نهج البلاغه/ نامه 69)، ‌« و تعظيم خداوندي را بجا بياور و دوستان او را دوست بدار.» محبت به اولياي خدا از مهمترين عوامل موثر در تربيت ديني است. از اميرالمومنين علي (ع) چنين وارد شده است كه :«اسعد الناس منعرف فضلنا و تقرب الي الله بنا و اخلص حبنا و عمل بما اليه ندبنا و انتهي عما عنه نهينا فذاك منا و هو في دار المقامه معنا» (تميمي ج2/ص461) « نيكبخت ترين مردمان كسي است كه برتري مرتبت ما را بشناسد، ‌و به وسيله ي ما به خدا قربت جويد، ‌و محبت ما را در خود خالص سازد و به آنچه او را فرا خوانده ايم عمل كند، ‌و از آنچه او را نهي كرده ايم باز ايستد. پس چنين كسي از ما است و در خانه ي آخرت همراه ما است.» محبت به اولياي خدا چنين كارساز است و آن همه تاكيد بر اين روش در تربيت ديني، بدين سبب است.

اميرالمومنين (ع) فرموده است:« من احبنا فليعمل بعملنا و ليتجلبب الورع»( تميمي، ‌ج5/ ص302) « هر كه ما را دوست دارد، ‌بايد به عمل ما عمل كند و به پرواپيشگي خود را پوشش دهد» محبت حقيقي به پيامبر اكرم(ص) و خاندان آن حضرت بهترين عامل براي اصلاح انسان و اتصاف او به كمالات است. دوستي و محبت اهل بيت و پذيرش ولايت آنها چيزي است كه راه انسان به سوي خدا را هموار مي سازد و سبب اتصاف به صفات الهي مي شود.

 

محبت به مردم :

علاقه و محبت به مردم، ‌رساترين و نافذترين وسيله ي جلب رحمت و محبت خداوند است، ‌زيرا اين دلبستگي، در راستاي عشق و محبت به خداوند است. پديده ي محبت به مردم به معناي واقعي، خواه به هم كيش و خواه جز آن در رفتار و گفتار پيشوايان دين فراتر از شمارش است، زيرا مهر ورزيدن به مردم آنچنان ژرف و بنيادين است كه از راه آن مي توان تربيت ديني و هدايت افراد را عميق ساخت. خداوند خطاب به حضرت موسي (ع) مي فرمايد:«... والقيت عليك محبه مني و لتصنع علي عيني» (طه/39)، «... و بر تو از جانب خود مهري [در دل ها] افكندم تا زير نظر من پرورش يابي.»

اميرالمومنين علي (ع) در نامه اي به مالك اشتر چنين مي نويسد:« و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك في الدين و اما نظير لك في الخلق» (نهج البلاغه، نامه 53) « رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان و براي آنان درنده اي خوانخوار مباش که خوردن آنان را غنيمت بشماري؛ زيرا مردم بر دو صفند، يا برادر ديني تو هستند، يا نظير تو در خلقت.»

 

آثار و نتايج روش محبت :

انسان محب، محبت را در رفتار و گفتار و حالات خود نشان مي دهد. اگر وجود انسان را محبت به اولياي او فرا گرفته باشد ديگر هيچ سختي و ناراحتي در راه دوست براي او رنج نيست، بلکه لذت است. يکي از آثار محبت اين است که، انسان محب، به مرگ به عنوان پلي براي لقاي محبوب مي نگرد. در روايات آمده است که: ابراهيم خليل (ع) به ملک الموت، که براي قبض روحش آمده بود، گفت: آيا ديده اي دوستي سوست خود را بميراند؟ خداي متعال به حضرت وحي کرد: آيا ديده اي که محبي از ملاقات و وصال محبوبش کراهت داشته باشد؟ ابراهيم (ع) فرمود: ملک الموت! اکنون جان مرا بگير! (نراقي، ص702) يکي ديگر از نشانه هاي محبت به خدا در تربيت ديني، بي اعتنايي به دنيا و جاذبه هاي آن است. روشن است که محبت خداوند و محبت دنيا در يک دل جمع نمي شود. خداوند در قرآن مي فرمايد: « ما جعل الله الرجل من قلبين في جوفه» (احزاب/4)، « خداوند در درون يک مرد (انسان) دو قلب قرار نداده است.» به هر اندازه که محبت انسان به خداوند بيشتر شود از تعلقات و وابستگي هاي انسان به غير، کاسته مي شود و اين عامل باعث مي شود به تدريج به جايي برسد که از وابستگي هاي مادي که چشم و گوش و همه وجود بسياري از مردم را پر کرده است، حتي نيم نگاهي هم نمي افکند.

اميرالمومنين علي (ع) در اين باره مي فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم» (نهج البلاغه، خطبه 193)، «خالق کائنات در نفوس آنان بزرگ و جز خدا در چشم آنان کوچک گشته است.» آتش محبت بر دل هر کس شعله زند و در هر جايي که مشتعل در دعاي کميل به خدا عرض مي کند: «وهبني يا الهي و سيدي صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک»، (مفاتيح الجنان، دعاي کميل، ص131) « معبود من! آقاي من! مولاي من! فرض کنم که بر عذاب تو صبر کنم، اما چگونه در فراق تو به سر برم؟» يکي ديگر از نتايج روش محبت اين است که اطاعت آور است، زيرا که محبت هر که در دل آدمي بنشيند، انسان مطيع و پيرو او مي شود و از خواست او سرپيچي نمي کند.

يکي ديگر از آثار محبت به خداوند، نفرت از دشمنان و مخالفان خداوند و امور منفور نزد اوست، زيرا وقتي محبت کسي در دل انسان افتاد و انسان به او عشق ورزيد، از کساني که با معشوق او حتي دوستان معشوق او دشمن هستند، نفرت و انزجار مي يابد. اگر آدمي براي خدا به خشم نه تنها مذموم نيست، بلکه پسنديده نيز هست. امام علي(ع) يکي از امتيازات برتر «ابوذر غفاري» را خشم براي خدا مي داند و خطاب به او مي فرمايد: « يا اباذر انک غضب لله فارج من غضبت له» ( نهج البلاغه، خطبه 130)، ‌« اي اباذر قطعاً ‌تو براي خدا خشمگين گشتي، ‌پس به آن خداوند اميدوار باش كه براي او غضب كردي.»


منبع: فصلنامه قرآنی کوثر/شماره 40

نویسنده: فریده فرج بخش

(با اندکی تصرف)

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه هشتم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته هشتم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

سه شنبه 22 بهمن 1392  1:08 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omiddeymi1368 amirali123 Fanid1960
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه نــــهـــم (92/12/3 تا 92/12/9 )

مسابقه هفته نــهــم

 

وصف بهشت در نهج البلاغه

 

وصف بهشت در نهج البلاغه

 

 

بهشت چگونه مكانى است؟ 

امام علی عليه‏السلام درباره تقوا پيشگان فرمود: 

يخلده فيما اشتهت نفسه، و ينزله منزل الكرامة عنده فى دار اصطعنها لنفسه، ظلها عرشه، و نورها بهجته، و زوارها ملائكته و رفقائها رسله... (نهج، فيض، خ 182، صبحى خ 183).

((...خداوند آن انسان پارسا و با تقوا را در آنجا كه خود مى‏خواهد زندگى جاويد مى‏دهد، و در نزد خود در جايگاه گرامى و با ارزش منزل مى‏دهد، در سرايى كه خداوند آنان را براى دوستان خود برپا ساخته است، سايبان آن عرش او، و روشنايى آن، خوشنودى او، و ديدار كنندگان آن، فرشتگان، و دوستان آن، پيامبران مى‏باشند...))

 

خادمان بهشت: 

در توصيف فرشتگان فرمود: ...و منهم ألحظة لعباده، و السدنة لأبواب جنانه... –(نهج ، فيضى و صبحى، خ 1).

((...و برخى از آنان فرشتگان نگهبانان بندگان خدا، و خدمتگذاران دروازه‏هاى بهشت او هستند...))

 

نعمت‏هاى بهشت:

((...پس اگر با ديده دل به آنچه از بهشت براى تو وصف شده است نگاهت را بدوزى، جان تو از آنچه از دنيا، همچون شهوت‏ها و خوشى‏ها و زيورها و منظره‏هاى دل‏انگيز و زيباى آن كه براى تو آفريده شده است بيزارى جسته و با انديشيدن در صداى برگ‏هاى درختانى كه در اثر وزش نسيم پديد مى‏آيد و ريشه‏هاى آن درختان در درون تپه‏هايى از مشك بر ساحل جوى‏هاى بهشت پنهان گرديده است، و نيز با انديشيدن در خوشه‏هاى مرواريد، و شاخه‏هاى تر و تازه آن، و ظاهر شدن آن ميوه‏ها به صورت‏هاى گوناگون، در پوست شكوفه‏هاى آن درختان، جان تو حيران و سرگردان و از خود بيخود مى‏گردد. انديشيدن در آن ميوه‏هايى كه بدون زحمت چيده شده و به آن گونه كه چيننده بخواهد حاضر مى‏شود و براى ساكنان آن در گرداگرد كاخ‏هاى آن، عسل‏هاى صاف و خالص، و شراب‏هاى تصفيه شده به چرخش در مى‏آيد. اهل بهشت گروهى هستند كه همواره بزرگوارى شامل آنان شده تا اينكه به سراى آرامش بهشت جاويد رسيده و از نقل مكان‏ها و سفرها آسوده گردند، پس اى شنونده! اگر دل خود را از هر چيزى بازداشته، و به رسيدن به آن منظره‏هاى شگفت‏انگيز مشغول گردانى، جان تو در اشتياق بهشت پرواز نموده و براى تعجيل در رسيدن به آن، مجلس سخنرانى مرا رها نموده و همسايگى به گور خوابيدگان را بر خواهى گزيد. خداوند ما و شما را از كسانى قرار بدهد كه با رحمت خداوند و با تمام وجود براى رسيدن به جايگاه نيكان تلاش مى‏نمايند.))  - نهج، فيض، خ 164.

((...پس آنان كه پيرو و مطيع خداوند هستند، خداوند به آنان پاداش همجوارى با خود را بخشيده و در سراى خود آنان را زندگانى جاويد داده است. آن جايى كه وارد شوندگان آن بيرون نيايند و حال آنان دگرگون نشود، ترس‏ها بدانان روى نياورد و بيمارى‏ها به آنان نرسد و به خطرها گرفتار نگردند و سفرها آنان را به رنج نيندازد...))  - نهج، فيض، خ 108، صبحى، خ 109

((...بهشت به عنوان پاداش و رسيدن به نعمت‏ها بس است...)) - نهج، فيض، خ 82، صبحى، خ 83.

((...و هيچ نيكى بهتر از نيكى ديگر نيست جز پاداش خداوند، و هر چيزى از نعمت‏هاى دنيا شنيدنش بزرگتر مهمتر و با عظمت‏تر از ديدن آن، و هر چيزى از آخرت، ديدن آن، بزرگتر از شنيدنش است نعمت‏هاى دنيا وصفشان بهتر از ديدنشان، ولى نعمت‏هاى آخرت ديدنشان بهتر از وصفشان است پس هم اكنون كه در دنيا زندگى مى‏كنيد و شما را ياراى ديدن نعمت‏هاى آخرت نيست به شنيدن نعمت‏هاى آخرت به جاى ديدن نعمت‏هاى آن، و نيز به خبرهاى غيبى از جهان رستاخيز به جاى ديدن آنچه كه اكنون از ديدگان شما پنهان است بسنده كنيد، و بدانيد آنچه از دنيا كاهش يافته و بر آخرت افزوده گردد، بهتر است از آنچه كه از آخرت كاهش يافته و بر دنيا افزوده گردد...)) - نهج، فيض، خ 113، صبحى، خ 114.

((...نعمت‏هاى آن زوال ناپذير است، كسى كه در بهشت جاويد جاى بگيرد، پير و شكسته نمى‏شود و كسى كه در آن سكونت گزيند، نيازمند نااميد نخواهد شد...)) - نهج، فيض، خ 84، صبحى، خ 85

 

درجات بهشتيان:

((...بهشت داراى درجه‏ها و رتبه‏هايى است كه برخى بر برخى ديگر برترى دارد، و داراى جايگاه‏هايى است كه از يكديگر متمايزند...))

از اين سخن به روشنى به دست مى‏آيد كه اهل بهشت همه در يك پايه نيستند، بلكه بر اساس اعتقاد و عمل و فكر، داراى پايه‏ها و مراتب و درجات گوناگون مى‏شوند، گروهى در بالاترين رتبه‏هاى بهشت، و گروهى ديگر در پايين‏ترين رتبه‏هاى آن، و گروهى نيز در ميانه اين دو دسته قرار دارند و اين گروه نيز خود داراى درجات گوناگون مى‏باشند. چنانكه امام عليه‏السلام درباره فضيلت جهاد و مجاهدان فرمود:

((پس به راستى كه پيكار در راه خدا دروازه‏اى از دروازه‏هاى بهشت است كه خداوند آن را براى دوستان مخصوص خود گشوده است...)) - نهج، فيض و صبحى، خ 27

ظاهرا مقصود امام عليه‏السلام از دروازه همان جايگاه و درجه و رتبه ارزش و عظمت نعمت‏ها است، و گرنه تنها ورود از يك دروازه نمى‏تواند ملاك ارزش باشد. بنابراين، مقصود از دروازه‏هاى بهشت، درجات بهشت است، و دروازه جهاد، درجه‏اى از بهشت است كه ويژه دوستان مخصوص خداوند است و آنان همان رزمندگان راه خدا هستند.

 

عوامل ورود به بهشت:

در اينجا دانستن اين موضوع از ارزش به سزايى برخوردار است كه چه عواملى موجب ورود به بهشت مى‏شود؟ و به ديگر سخن: بهشتيان چه ويژگى‏هايى در دنيا دارند؟ فايده و اثر مهم پى بردن به پاسخ اين پرسش، فراهم آمدن زمينه عملى انسان براى نيل به اين ويژگى‏ها است. اين ويژگى‏ها عبارتند از:

1- معرفت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه‏السلام

((...پس راستى چنين است كه اگر يكى از شما در بستر خود در حالتى بميرد كه به حق پروردگار و حق پيامبر و اهل بيت پيامبر آشنا باشد، او شهيد از دنيا رفته پاداش شهيدان را دارد و پاداش او در روز قيامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن كار نيك كه انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او براى جنگيدن در راه خدا و انجام كار نيك جايگزين و جانشين از نيام بر كشيدن شمشيرش مى‏شود...)) - نهج، فيض، خ 232، صبحى، خ 190.

مقصود امام عليه‏السلام از قصد انجام كار، آن قصد و اراده‏اى است كه اگر هنگام عمل فرا رسد انسان از انجام آن هيچ باكى نداشته باشد، و تنها موانع خارج از اراده و اختيار او باز دارنده او از آن كار باشد، چنين قصد و اراده‏اى صاحب خود را تا آنجا بالا مى‏برد كه اگر در بستر خود و با مرگ معمولى نيز بميرد در جايگاه شهيدان قرار خواهد گرفت. مشروط بر اينكه عارف به مقام خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه‏السلام باشد.

((...در بهشت داخل نمى‏شود جز كسى كه امامان را بشناسد و آنان امامان نيز او را بشناسند...)) - نهج، فيض و صبحى، خ 152.

علماى علم بلاغت در فن معانى يكى از فنون سه گانه علم بلاغت گفته‏اند: كه نفى و استثنا مفيد حصر است. بنابراين، مى‏توان گفت: آنانكه امامان معصوم عليه‏السلام را نشناسند و يا امامان عليه‏السلام او را به عنوان پيرو و به شمار نياورند در بهشت داخل نمى‏شوند هر چند در فروع و احكام دين به وظايف شرعى خود عمل نمايند.

بنابراين معرفت نسبت به خداوند و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه‏السلام ويژگى اصل انسان براى ورود به بهشت جاويد است. چنانكه متقابلا شرط است كه اهل بيت عليه‏السلام نيز او را به عنوان شيعه و مؤمن راستين بشناسند.

2- يارى و دوستى اهل بيت عليه‏السلام

هر چند شناختن خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه‏السلام ويژگى اصلى بهشتيان است، ولى تمام ويژگى آنان نيست، بلكه ويژگى‏هاى ديگرى دارند كه دوست داشتن اهل بيت عليه‏السلام و يارى كردن آنان از جمله آن ويژگى‏ها است. چنانكه امام عليه‏السلام فرمود:

((...آنكه ما را يارى رساند، و ما را دوست داشته باشد، رحمت خداوند در انتظار او است...)) - نهج، فيض، خ 108، صبحى، خ 109

3- پارسايى:

((...به راستى كه پارسايى تقوا براى امروز زندگى دنيا پناه و سپر در برابر لغزش‏ها و گناهان و براى فردا روز رستاخيز راه به سوى بهشت است...))  - نهج، فيض، خ 233، صبحى، خ 191

((...آنان پارسايان و بهشت مانند كسى است كه آن بهشت را ديده باشد، پس آنان گويا از هم اكنون در آن بهشت از نعمت‏هاى خداوند بهره‏مند هستند.)) - نهج، فيض، خ 184، صبحى، خ 193

((اى بندگان خدا! شما را به پارسايى تقواى الهى و پيروى از او خداوندسفارش مى‏كنم، به راستى كه آن پارسايى سبب رستگارى فرداقيامت و رهايى از عذاب و كيفر هميشگى است...))  - نهج، فيض، خ 160، صبحى، خ 161

((...اى بندگان خدا! شما را سفارش مى‏كنم به پارسايى كه توشه براى سفر آخرت است و روز بازگشتن به وسيله آن رونق مى‏يابد(و پناهگاه است)، توشه‏اى كه رساننده انسان به مقصد قيامت و پناهگاه رهايى بخشنده از كيفر دوزخ است...)) - نهج، فيض، خ 113، صبحى، خ 114

4- مطابقت عمل با عقيده:

چنانكه بيان شد مهمترين ويژگى بهشتيان شناخت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليه‏السلام است، چنانكه در برابر: امامان و اهل بيت نيز آنان را بشناسند، و معنى شناختن، شناختن ظاهرى و صورى نيست، بلكه مقصود اين است كه انسان شايستگى خود را به اندازه‏اى برساند كه امامان اهل بيت عليه‏السلام او را به عنوان شيعه و پيرو بپذيرند، و به ديگر سخن: اعمال او مطابق سيره و روش آنان باشد، چنانكه امام على عليه‏السلام فرمود:

((خداوند، كتاب راهنمايى را فرستاده است كه نيك و بد در آن بيان گرديده است. پس روش نيك را برگزينيد تا هدايت گرديد، و از بدى دورى نماييد تا راه مستقيم و درست را بپيمايد. واجبات را رعايت كنيد! واجبات را رعايت كنيد آنها را به گونه‏اى پسنديده انجام بدهيد -! حق خداوند را در مورد آنها بپردازيد، كه رعايت واجبات و رعايت حق خداوند در آنها شما را به بهشت مى‏كشاند...))  - نهج، فيض، خ 166، صبحى، خ 167

((...و بهشت جايزه اسلام است كه براى انسان برنده در مسابقه اسلام در نظر گرفته شده است)) .- نهج، فيض، خ 105، صبحى، خ 106.

بنابراين، انجام واجبات الهى به گونه‏اى شايسته كه رضايت خداوند در آن باشد و به ديگر سخن: مطابقت اعتقادات و باورها با اعمال انسان از ويژگى‏هاى انسان‏هايى است كه در روز قيامت جايگاه آنان بهشت جاويد خواهد بود و چنانكه در خطبه‏اى ديگر فرمود:

((و همانا پاداش انسان در گفتار به وسيله زبان، و در كردار به وسيله كار و تلاش با دستان و پاها است...)) - نهج، فيض، حكمت 40، صبحى، حكمت 42

و درباره نقش پيروى از خداوند فرمود:

((...پس پيروى از خداوند را...سپرى براى روز ترس قيامت خود، و چراغ‏هايى براى درون گورهاى خود، و آرامش گرى براى ترس دراز مدت خود روز محشر و گشايشى براى جايگاه‏هاى اندوه خود قرار بدهيد، پس به راستى كه پيروى از خداوند، نگاهدارنده از جايگاه‏هاى تباهى، در بر گيرنده ترس گاه‏هاى مورد انتظار، و شعله‏هاى بر افروخته آتش دوزخ است...))  - نهج، فيض، خ 189، صبحى، خ 198

مردى از امام عليه‏السلام درخواست كرد كه وى را پند دهد، امام عليه‏السلام بدينگونه او را پند داد:

((از آنان مباش كه بدون عمل خوب، اميدوار به آخرت نيك است، و با آرزوى درازى كه براى زندگى دنياى خود دارد توبه به درگاه الهى را به تأخير مى‏اندازد...انسان‏هاى درستكار را دوست دارد ولى عمل آنان را ندارد، از گناهكاران كينه دارد، در حالى كه خود يكى از آنان گناهكاران است، به سبب گناهان فراوانى كه دارد، مرگ در نگاه او ناخوشايند است...اگر شهوتى به او عرضه گردد اقدام به معصيت و گناه مى‏كند، و براى توبه كردن امروز و فردا مى‏كند...از مردم در غير راه پروردگارش مى‏ترسد از ترس مردم كارى را انجام مى‏دهد كه خدا آن را نمى‏پسندد و از پروردگارش در كار مردم نمى‏ترسد بدون بيم از خداوند به مردم زيان مى‏رساند)) - نهج، فيض، حكمت 142، صبحى، حكمت 150

5- پيكار در راه خدا:

((...و هر كس براى جهاد در راه خدا و پيكار با دشمنان او استقامت و پايدارى نمايد به بهشت مى‏رود...)) - نهج، فيض، خ 118، صبحى، خ 119.

((پس راستى چنين است كه جهاد دروازه‏اى از دروازه‏هاى بهشت است كه خداوند اين دروازه را براى دوستان مخصوص خود گشوده است...)) - نهج، فيض، و صبحى، خ 27

6- نيت خالص:

اعمال انسان داراى ظاهرى و باطنى است، اگر انسان اعمالش درست باشد و همه كارهاى خود را مطابق فرمان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين انجام بدهد و از انجام آنچه كه مورد نهى آنان است خوددارى بورزد نمى‏توان گفت كه او شايسته بهشت است، زيرا ممكن است انسان‏هاى منافق صفت و كفر باطن نيز اين اعمال را براى فريب مردم انجام بدهند. از اين رو ملاك و ظابطه‏اى ديگر لازم است كه اين اعمال را ارزش بخشيده و انسان را شايسته ورود به بهشت نمايد و آن چيز نيت خالص است كه امضاى درستى و صحت اعمال انسان به شمار آمده است. امام عليه‏السلام در اين باره فرمود:

((...و خداوند به وسيله درستى و صداقت در نيت و درون شايسته هر كه از بندگانش را كه بخواهد در بهشت داخل مى‏كند.)) نهج، فيض، حكمت 40، صبحى، حكمت 42

آنچه را كه خوانده‏ايد، اوصاف و ويژگى‏هاى اهل بهشت در دنيا بود كه از كلام على عليه‏السلام در نهج البلاغه به دست آمده است و به يقين اوصاف ذكر شده بسيار دقيق و پراهميت و قابل توجه است و انسان آراسته شده به اين اوصاف نه تنها از نعمت‏هاى بهشت بهره‏مند خواهد شد، بلكه در زندگى دنيا نيز فردى سعادتمند و خوشبخت به معنى واقعى خواهد بود، هر چند ديگران او را ذليل و خوار پنداشته، و براى او ارزشى قايل نباشند. چه باك او را كه او مرد خدا است. هم او از خدا راضى و هم خدا از او راضى است، اينگونه انسان هر چند در دنيا مستمند و فقير باشد، احساس كمبود نمى‏كند، زيرا به موجود بى‏نياز مطلق پيوند خورده است، و هر چند در درياى مشكلات و سختى‏هاى زندگى دست و پا بزند، در برابر خداوند ناسپاسى نكرده، و سرانجام خود را به ساحل نجات مى‏رساند، و با ياد خدا آن مشكلات را تحمل نموده و براى خود آرامش پديد مى‏آورد، زيرا او در اين ميان جز معشوق راستين چيزى را نمى‏بيند، و خوديت خود را نابود ساخته و خود اندر ميانه هيچ شده است.

 

بهشت به آسانى فراهم نمى‏گردد: 

مثال معروف است كه ((گل چيدن بى‏خار نمى‏شود)) آنكه خواهان بهشت است ناگزير است كه براى رسيدن به آن تلاش و جديت فراوان نمايد و اگر سختى‏ها و دشوارى‏ها بر او روى آورد، در برابر آنها مقاومت نمايد. و به ديگر سخن براى رسيدن به بهشت به استقبال ناملايمات برود، چنانكه امام عليه‏السلام فرمود: 

((... بهشت در سايه تير و نيزه فراهم مى‏گردد...)) - نهج، فيض و صبحى، خ 124.
و نيز چنين روايت نموده است: 
((...پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره مى‏فرمود: بهشت با دشوارى‏ها پيچيده شده است...)) - نهج، فيض، خ 175، صبحى، خ 156

 

خواهان بهشت نمى‏خوابد!

((...آگاه باشيد كه من چيزى جز بهشت را نديده‏ام كه خواهان جوينده آن در خواب غفلت فرو برود)) - نهج، فيض، و صبحى، خ 28. 
مقصود امام عليه‏السلام اين است كه انسان‏هاى جوياى بهشت، غالبا در اثر گرايش به دنيا آنچنان دچار غفلت و بى‏خبرى مى‏شوند كه همانند خوابيدگان، براى رسيدن به بهشت گامى بر نمى‏دارند، و كمتر كسى است كه در اين راه بيدار بوده و با تلاش و كوشش و دورى نمودن از هواهاى نفسانى و بريدن از دنيا خود را آماده بهشت مى‏نمايد.

 

 


منبع: معاد در نهج البلاغه

نویسنده: احمد باقریان ساروی

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه نهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته نهم «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

سه شنبه 22 بهمن 1392  2:34 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon asemun92 yarabyarabyarab mohammadhoseinshokri omiddeymi1368 sadeqkh nargesza esfand22 golnasim222 bigharar aligafari mina_k_h
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه دهـــــم (92/12/10 تا 92/12/16 )

مسابقه هفته دهــــم

 

دانش و دانشمندان در نهج البلاغه

 

 

دانش و دانشمندان در نهج البلاغه

 

نهج البلاغه به عنوان گزيده اي از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار امام علي(ع) بزرگ ترين اثر جاودانه در دايره فرهنگ، علم و انديشه بشري است که هر پژوهشگر ژرف نگري آن را بالاتر از کلام بشر و پايين تر از کلام خالق مي يابد و لقب "اخ القرآن" (برادر قرآن) را زيبنده آن مي داند و اذعان مي نمايد که امام(ع) در هر ميداني که گام مي نهد چنان حق مطلب را ادا مي کند که گويي تمام عمر خويش را به بحث و پژوهش درباره همان موضوع پرداخته است.

بنابراين لازم است گوش جان به کلمات گهربار مولي الموحدين علي(ع) بسپاريم و نگاهي هر چند گذرا به اين موضوع ارزشمند در نهج البلاغه داشته باشيم به اين اميد که رهگشاي دانش پژوهان ما باشد.

 

ابعاد دانش اهل بيت و امام علي(ع)

‏ايشان در چند جا، ابعاد دانش اهل بيت را معرفي مي نمايند از جمله مي فرمايند: 

‏"خاندان پيامبر مايه حيات دانش و نابودي جهل اند. بردباري شان شما را از دانش آنها خبر مي دهد... اهل بيت پيامبر(ع) دين را چنان که سزاوار بود، دانستند و آموختند و عمل کردند نه آن که شنيدند و نقل کردند. زيرا راويان دانش بسيار، اما حفظ کنندگان و عمل کنندگان به آن اند کند" (خطبه 239)

‏اميرالمومنين به صراحت ابعاد دانش خود را معرفي کرده و به زيبايي هرچه تمام تر مي فرمايند: "اي مردم! پيش از آن که مرا نيابيد آن چه مي خواهيد از من بپرسيد که من راه هاي آسمان را بهتر از راه هاي زمين مي شناسم." (خطبه ‏189)

 

 

ارزش والاي دانش و دانشمندان و برتري دانش

‏ايشان تابلوي بسيار زيبايي را در اين مورد براي کميل ترسيم مي نمايند. 

‏کميل بن زياد مي گويد: امام(ع) دست مرا گرفت و به سوي قبرستان کوفه برد. آن گاه آه پردردي کشيد و فرمود: "اي کميل بن زياد!اين قلب ها مانند ظرف هايي هستند که بهترين آنها فراگيرترين آنهاست پس آن چه را مي گويم نگاه دار"

‏"مردم دو دسته اند: دانشمند الهي و آموزنده اي بر راه رستگاري و گروهي مثل پشه هايي که دستخوش باد و طوفان هستند و هميشه سرگردانند و به دنبال هر سر و صدايي مي روند و با وزش هر بادي حرکت مي کنند؛ نه از روشنايي نور گرفتند و نه به پناهگاه استواري پناه بردند.

 

ارزش والاي دانش

‏"اي کميل! دانش بهتر از مال است: زيرا اعلم، نگهبان تو است و مال را تو بايد نگهبان باشي. مال با بخشش کاستي پذيرد اما علم با بخشش فزوني گيرد و مقام و شخصيتي که با مال به دست آمده با نابودي مال، نابود گردد...." 

 

ارزش دانشمندان 

‏"اي کميل! ثروت اندوزان بي تقوا مرده اند. گر چه به ظاهر زنده اند اما دانشمندان تا دنيا برقرار است زنده اند. بدن هايشان گر چه در زمين پنهان اما ياد آنان در دل ها هميشه زنده است." (حکمت 147)

 

نقش دانشمندان در استواري دين و دنيا

‏حضرت به جابربن عبدا... انصاري مي فرمايند "اي جابر! استواري دين و دنيا به چهار چيز است: عالمي که به علم خود عمل کند و جاهلي که از آموختن سرباز نزند، بخشنده اي که در بخشش بخل نورزد و فقيري که آخرت را به دنيا نفروشد. (حکمت 372)

 

 

نقش دانشمندان در استواري حکومت

‏در کلام امام علي(ع) دانشمندان نقش مهمي در اداره حکومت، شهرها و مناطق ايفا مي کنند به گونه اي که ايشان در نامه اي که به فرماندار مصر - مالک اشتر - مي نويسند، مي فرمايند: "...با دانشمندان، فراوان گفت وگو کن و با حکيمان فراوان بحث کن. که مايه آباداني و اصلاح شهرها و برقراري نظم و قانوني است که در گذشته نيز وجود داشت." (نامه 53‏)

 

مسئوليت علما و دانشمندان در ترويج دانش

‏اميرالمومنين مسئوليت خطير دانشمندان را در آموزش گوشزد مي نمايند و مي فرمايند: "خدا از مردم نادان عهد نگرفت که بياموزند تا آن که از دانايان عهد گرفت که آموزش دهند." (حکمت ‏478)

 

شيوه صحيح پرسش و پاسخ

‏نکته اخلاقي بسيار ظريف و حساسي را در فرمايشات حضرت مي بينيم که رعايت آن بسيار ضروري است. 

ايشان در پاسخ شخصي که مشکلي را پرسيد مي فرمايند: "براي فهميدن بپرس، نه براي آزار دادن؛ که نادان آموزش گيرنده، همانند دانا ست، و همانا داناي بي انصاف چون نادان بهانه جو است!" (حکمت 320 ‏)

 

ضرورت تحمل رنج و سختي براي کسب دانش

مولي الموحدين به پنج چيز سفارش مي نمايند و مي فرمايند که اگر براي آنها شتران را پرشتاب برانيد و رنج سفر را تحمل کنيد سزاوار است يکي اين که "کسي در آموختن آن چه نمي داند شرم نکند." (حکمت 82 ‏)

 

ضرورت احترام به استاد 

‏ايشان احترام به استاد را مهم دانسته و مي فرمايند: "با آن کس که تو را سخن آموخت به درشتي سخن مگو. و با کسي که راه نيکو سخن گفتن به تو آموخت لافِ بلاغت مزن."

 

 


نويسنده: سيد محمود حسيني، بي بي صديقه ابو ترابي خيرآبادي 

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه دهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته دهم «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 10 اسفند 1392  9:11 AM
تشکرات از این پست
fazli1184r132 ravabet_rasekhoon yarabyarabyarab amirali123 omiddeymi1368 rozgol widwodwid seyedkomeilhosseini
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مـسـابـقـه هـفـتـه یـــازدهـــــــــم (92/12/17 تا 92/12/23 )

مسابقه هفته یازدهـــم

 

امام راحل و نهج البلاغه ، تولدی دیگر

 

 

امام راحل و نهج البلاغه، تولدي ديگر  روش شناسی شرح فی ظلال نهج البلاغه «3»

 

 

 

پيام امام خميني (ره) به كنگره هزاره نهج البلاغه و نكات مهم اين پيام

بسم الله الرحمن الرحيم

در كنگره هزاره نهج البلاغه از چه صحبت خواهد شد و از كي معرفي؟
دانشمندان بزرگ جهاني مي خواهند مولا اميرالمؤمنين را معرفي كنند و به ديگران بشناسانند يا كتاب نهج البلاغه را؟
ما با كدام مونه و با چه سرمايه مي خواهيم در اين وادي وارد شويم؟
ما درباره شخصيّت علي بن ابي طالب از حقيقت ناشناخته او صحبت كنيم يا با شناخت محجوب و مهجور خود، اصلاً علي(ع) يك بشر ملكي و دنياوي است كه ملكيان از او سخن گويند يا يك موجود ملكوتي است كه ملكوتيان او را اندازه گيري كنند؟
اهل عرفان درباره ي او جز با سطح عرفاني خود و فلاسفه و الهيّون جز با علوم محدوده ي خود با چه ابزاري مي خواهند به معرفي بنشينند؟
تا چه حد او را شناخته اند تا ما مهجوران را آگاه كنند. دانشمندان و اهل فضيلت و عارفان و اهل فلسفه با همه ي فضيلت و عارفان و اهل فلسفه با همه ي فضائل و با همه ي دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه ي تام حق دريافت كرده اند در حجاب وجود خود و در آينه محدود نفسانيّت خويش است و مولانا غير از آن است. پس اولي آن است كه از اين وادي بگذريم و بگوئيم علي بن ابي طالب فقط بنده ي خدا بود و اين بزرگترين شاخصه ي او است كه مي توان در او ياد كرد و پرورش يافته و تربيت شده ي پيامبر عظيم الشان است و اين از بزرگترين افتخارات اوست. كدام شخصيّت مي تواند ادعا كند كه عبدالله است و از همه عبوديت ها بريده است جز انبيا عظام و اولياي معظم كه علي (ع) آن عبد وارسته از غير و پيوسته به دوست كه حُجب نور و ظلمت را دريده و به معدن عظمت رسيده است در صفّ مقدم است و كدام شخصيت است كه مي تواند ادعا كند از خردسالي تا آخر عمر رسول اكرم در دامن و پناه و تحت تربيت وحي و حامل آن بوده است، جز علي ابن ابي طالب كه وحي و تربيت صاحب وحي در اعماق روح و جان او ريشه دوانده. پس او به حق عبدالله است و پرورش يافته ي عبدالله اعظم است.
و امّا كتاب نهج البلاغه كه نازله ي روح اوست براي تعليم و تربيت ما خفتگان در بستر منيّت و در حجاب خودخواهي خود معجونيست براي شفا و مرهمي است براي دردهاي فردي و اجتماي و مجموعه ايست داراي ابعادي به اندازه ابعاد يك انسان و يك جامعه ي بزرگ انساني از زمان صدور آن تا هرچه تاريخ به پيش رود و هرچه جامعه ها بوجود آيد و دولتها و ملت ها متحقق شوند و هر قدر متفكران و فيلسوفان و محققان بيايند و در آن غور كنند و غرق شوند.
هان فيلسوفان و حكمت اندوزان بيايند و در جملات خطبه اول اين كتاب الهي به تحقيق بنشينند و افكار بلند پايه خود را به كار گيرند و با كمك اصحاب معرفت و ارباب معرفت و ارباب عرفان اين يك جمله كوتاه را به تفسير بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براي درك واقعي آن ارضا كنند و به شرط آنكه بياناتي كه در اين ميدان تاخت و تاز شده است آنان را فريب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازي ندهند و نگويند و بگذرند تا ميدان ديد فرزند وحي را دريافته و به قصور خود و ديگران اعتراف كنند و اين است آن جمله:
«مع كل شي لا بمقارنه و غير كل شي لابمزايله» و اين جمله و نظير آن كه در كلمات اهل بيت وحي آمده است بيان و تفسير كلام الله است كه در سوره ي حديد است و براي متفكران آخر الزمان آمده است. «و هو معكم اين ماكنتم».
اينك اميد آن است كه شما دانشمندان و متفكران متعهد كه در كنگرده ارجمند هزاره نهج البلاغه گرد هم آمديد ابعاد عرفاني و فلسفي و اخلاقي و تربيتي و اجتماعي و نظامي و فرهنگي و ديگر بعدها را بمقدار ميسور بيان فرمائيد و اين كتاب بزرگ را به جوامع بشري معرفي نموده و عرضه داريد كه متاعي است كه مشتري آن انسانها و مغزهاي نوراني است.
صلوات و سلام بي پايان به رسول اعظم كه چنين موجودي الهي را در پناه خود تربيت فرموده و به كمال لايق انسانيت رساند. و سلام و درود بر مولاي ما كه نمونه ي انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقي است و خود الگوي انسانيّت و مظهر اسم اعظم است. و سلام بر شما دانشمندان كه با زحمت پُر ارج و سودمند خود راه رسيدن به اهداف عالي اين كتاب مقدس را باز مي نمائيد.
و السلام علي عبادالله الصالحين (ع)
27ارديبهشت 1360، 12رجب 1401
روح الله الموسي الخميني 
در پرتو پيام امام به كنگره هزاره نهج البلاغه كه در سال 1360صادر گرديد حاوي نكات و مطالب مهمي است كه در اين مقاله شرح و تفسير بخشي از آن تقديم ميگردد.


نهج البلاغه، «نازله ي» روح علي (ع)

روح بلند مرتبه (ع) كه در آسمان مجد و شريف، عزت فرشتگان است و در عالم قدس مقتداي كرّوبيان و در دنيا پيشواي صالحان و پاكان، درك آن از حوصله انديشه بشري بيرون است و كسي جز خدا و پيامبر به اين عظمت واقف نگشته است.
خداوند آن زبده مخلوقات را به مقام رفيع بالا (
نهج البلاغه خطبه - 144) برد، و از علومي كه به پيامبر عزيز داده بود بدو بخشيد (نهج البلاغه خطبه- 148)، خانه علي (ع) مركز فرود ملائكه شد (نهج البلاغه خطبه- 109)، و گنجهاي الهي در وجود او نهفته گرديد (نهج البلاغه خطبه- 154)، آيات نوراني قرآن كه سيماي صالحان و انسان كامل را ترسيم مي كند شرح حال اوست، او از كودكي در مهد وحي و زير نور باران عنايت الهي پرورش يافت بطوريكه نور وحي را مي ديد و رايحه بهشتي نبوّت را استشمام مي كرد و آنچه پيامبر مي شنيد در گوشهاي الهي او نيز طنين انداز بود.
پيامبر اكرم هر روز درجه اي از اخلاق و علوم الهي به او مي بخشيد و پرده يي از مقامات معنوي را براي او بالا مي زد و او را به مرتبه اي عاليتر از روز قبل مي رساند (
نهج البلاغه خطبه- 192).
آن شخصيت ممتاز، دست پرورده ي رسول الله (ص) و وارث علوم نبوي، و در مكتب قرآن استاد بود، كتاب خدا را مي شناخت و از علوم و بطون و تفسير و تاويل آن آگاهي كامل داشت (
نهج البلاغه خطبه- 158)، علم او متصل به سرچشمه علوم پيامبر و حوزه آگاهي ربوبي كه از هر چيز و همه جا مطلع بود و اگر مي خواست از همه رويدادها و از هر حادثه كوچك و بزرگ خبر مي داد (نهج البلاغه خطبه- 157) و لذا از مردم مي خواست كه از علوم نامتناهي او بهره گيرند و بپرسند (نهج البلاغه خطبه- 189).
آن روح ملكوتي، حافظ علوم پيامبر (
نهج البلاغه خطبه- 210) بود، و همانند ماه كه از خورشيد استضائه مي كند از روح پيامبر كسب نور مي كرد، و زمينه و ظرفيت عظيم او بود كه مي توانست تحمل آن همه دانش و معرفت كند، آن كس كه دقيقاً راه و برنامه پيامبر را پيروي مي كرد و در پرتو اين راز (تبعيت كامل) بدان جايگاه بلند فراز آمد (نهج البلاغه خطبه- 246) .
جلوه آن روح بلند در مواسات و ايثار عظيم او نسبت به پيامبر عزيز اسلام و هنگامه سختيهاي اسلام و پيامبر تبلور يافت، در آخرين ساعات و لحظات عمر مبارك رسول خدا تنها همدم و همراز او بود و سر نازنين خاتم پيامبران به هنگام عروج ملكوتي بر سينه علي (ع) در كنار پيامبر بود و رسول خدا با او راز مي گفت و ودايع الهي را بدو مي سپرد. بنا به وصيت فخر كائنات، علي (ع) او را غسل داد و فرشتگان او را ياري مي دادند (
نهج البلاغه خطبه- 197). روح ملكوتي اميرالمؤمنين (ع) در بلند جايگاهي است كه اگر آنرا به ستارگان آسمان تشبيه كنيم گزاف نيست، آري ستارگان آسمان از دودمان پيامبر كه علي (ع) اصل و ريشه آن است كسب وجهه و وجاهت مي كنند (نهج البلاغه خطبه- 109).


نهج البلاغه مسحه يي از علم الهي

پس از پيامبر خط ارتباط او و راهش منقطع نگشت و علي (ع) پيامهاي عالم بالا را دريافت مي داشت و به انسانهاي هدايت طلب مي رساند (نهج البلاغه خطبه- 89).
گفتار آن حضرت كه نهج البلاغه بخشي از آنرا در خود جاي داده مسحه يي از علم الهي است، او كه با جمال و جلال مطلق به خلوت راز مي نشست و از آنچه در گنجينه نگارخانه عشق داشت بر زبان مي آورد، لذا «مكتوب» را با «كاتب» شباهتي است اصيل كه هر قدر كاتب در آسمان علم و معرفت اوج گيرد، مكتوب او هم به همان نسبت در اوج و صعود است. مگر قرآن عزيز، نازله آستان قدس ربوبي و جلوه جلال و جمال الهي نيست؟ البته چنين است كه اگر آيات الهي بي پرده در همان سطحي كه هست نازل مي شد، طنين سرود: "فَخر" موسي صَعِقا" همه عالم را پر كند، لذا خداوند به صراحت فرمود:
"لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيته الله" و به عبارتي ديگر: زبان عربي نازله بيان وحي است نه نمايانگر همه آن: "و كذلك انزلناه قرآنا عربيا" يعني ما عظمت آنچه در لوح محفوظ است در قالب زبان عربي تنزل داديم تا در اين عالم بگنجد و در محدوده انسانها امر هدايت و تربيت شكل گيرد. حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در تفسير دعاي سحر در اين رابطه چنين فرمود: "صدر الحكما، و المتالهين در اسفار فرمايد: بدان كه اين قرآن با هزار حجاب از نزد حقتعالي بخلق نازل شده است بخاطر آنكه چشم دلها ضعيف است و ديده ها همچون شب پره از ديدن نور آن عاجزند و اگر بفرض "با" بسم الله با آن عظمتي كه در لوح دارد به عرش نازل مي شد، عرش از عظمت او گداخته مي شد و از بين مي رفت تا چه رسد به آسمان دنيا، و در آيه شريفه: "اگر ما اين قرآن را به كوهي نازل مي كرديم مي ديدي چگونه از خشيت الهي خاشع و از هم پاشيده مي شد"، به اين معنا اشاره دارد. همانگونه كه خود حضرت امير عليه السلام آيتي از آيات الهي است. به بيان ديگري از امام امت قدس سّره توجه فرماييد:
كتاب تكويني الهي و قرآن ناطق ربّاني نيز از جهان غيب و گنجينه مكنون الهي با هفتاد هزار حجاب نازل شده است تا اين كتاب تدوين الهي را حامل گشته و نفوس برگشته زنداني در زندان طبيعت را از زندان طبع و جهنم طبيعت آزاد كند، و غريبان اين شهرهاي وحشتناك را به وطنهايشان راهنمايي كند، و اگر نه چنين بود يك تجلي اين كتاب مقدس و مكتوب سبحاني اقدس با يك اشاره از اشاره هايش، و با گوشه چشمي كه نشان مي داد، كافي بود اگر بر آسمانها و زمين ها بود "اركانشانرا" بسوزاند، و اگر بر ملائكه مقربين بود انياتشان مندك و نابود شود. چه زيبا گفته است:
احمد ار بگشايد آن پر جليل
تا ابد مدهوش ماند جبرئيل
پس اين كتاب تكويني الهي و همه اوليا الله کتابهايي هستند آسماني واز نزد خداي حکيم عليم نازل شده اند و حاملان قرآن تدويني هستند و كسي را ياراي نبود كه ظاهر و باطل اين كتاب الهي را حمل كند مگر همين اوليا مرضيين.


نهج البلاغه كتاب تربيت و خودسازي

"و اما كتاب نهج البلاغه كه نازله روح اوست، براي تعليم و تربيت ما خفتگان در بستر منيت و در حجاب خود و خودخواهي است، معجونيست براي شفا و مرهمي است براي دردهاي فردي و اجتماعي." امام مهاجر رضوان الله تعالي عليه كه خود در مكتب سير سلوك و تهذيب و تربيت استاد بود همواره به تبيين ام الفساد اين راه اشاره و تصريح داشت و ياران خود را از اين خطر عظيم هشدار مي داد و بر حذر مي داشت: «گرفتاري بشريت خفتن در بستر منيت و فرورفتن در حجابهاي سنگين خودخواهي و خودپرستي است.» چه كسي مي تواند جامعه انساني را از اين مهلكه مخوف برهاند جز آنكه در قله رفيع عظمت وارستگي و اوج قدرت تقوي و تربيت باشد؟ آيا انسانهاي معمولي كه در چاه خودپرستي و غرور دست و پا مي زنند و در جهنم خودخواهي و خودبيني مي سوزند چنين تواني دارند؟ آري سخن چون از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند آنكس كه سخنش امواج سوز دروني او و نسيم يافته هاي جان اوست با سخني كه تنها از سر زبان مي تراود و با جان او هيچ آشنايي ندارد يكسان نيست مگر داستان «همّام» را نشنيده ايد كه چگونه در لوح دل روشن او منعكس گرديد و جان او را با آتش عشق سوزاند. سخن مربي و مرشد اگر از لابلاي شيارهاي روح متعالي او نشات بگيرد چون شراره هاي مقدس است كه موسي را در بيابان رهنمون گشت و او را به سر منزل وحي و رسالت رساند. و به قول قرآن كريم: "الم تر كيف ضرَبَ اللهَ مَثَلاً كلمه طيبهً كَشَجَرهً طَيبه اَصْلها ثابِتْ و فَرعُها فِي السما" مگر اين كلام پاك نيست كه در پرتو عظمت متكلم آن، قدرت عروج مي گيرد و قهراً انسان وابسته بدان را هم به معراج مي برد. "وَ لَوْلا اِقْرارِهُن (الْسَمواتِ) لَهُ بِالربُوبيه لَما جَعَلَهُن مَوْضعاَ لَعَرْشِهِ وَ لا مَسْكنا لَمَلائكَتَهُ و لا مَصْعَداً لِلْكَلِمَ الطَّيِبْ وَ الْعَملَ الَصَالح مِنْ خَلْقِهِ." قدرت كلام را در بيان ديگر مولا بشنويم پس از آنكه رسول خدا با كلام خود اعجازي را تحقق بخشيد: امام مي فرمايد: "انّي اَولَ مومن بک يا رسول الله-تصديقا بنبوتک واجلا لا لِكَلمتك." اين كلام برخاسته از روح پيامبر است كه چنين عظمتهايي مي آفريند و حتي در جماد روح و حركت مي بخشد. دامنه كلام و سخن از اين هم بالاتر مي رود و قدرت عظيم آن به جايي مي رسد كه انسانهاي در حوزه معنويت به سرزمين انديشه و تعقل گام مي زنند و با ابزار فكر و عقل تكلم دارند و آنگاه از مرز كلمه در مي گذرند و به عالم نور و سرور حضور مي يابند و در ملكوت «يقظه» مي كنند و به شهود مي رسند: "عِبادنا جاءهم في فِكْرَهم وَ كَلَّمَهُمْ في ذاتِ عُقُولِهِم فَاستَصْبَحُوا بِنُورِ يقْظهٌ في الْابصارَ وَ الاَسْمَاعٍ وَ الافْئدَهُ يذكِرونَ بِايامِ اللهِ وَ يَخوُفوُنَ مَقامَهُ بِمَنزله في الْفُلْوَات... پس بي جهت نيست كه عارف و اصل خميني بزرگ براي نهج البلاغه و كلام علي چنين اثر عظيمي قائل است كه خفتگان در بستر منيت را به اوج افلاك برساند، و داروي شفابخش بيماري خودپرستي را معرفي كند و آن درد بزرگي كه در رساله لقا الله از آن فرياد مي كند در اين پيام درمان آنرا بيان فرموده است: آنجا كه فرمود: "افسوس كه ما بيچاره هاي گرفتار حجاب ظلماني بيعت و بسته هاي زنجيرهاي آمال و اماني، جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال اينها چيزي نمي فهميم، و اگر صاحب نظري يا صاحبدلي بخواهد پرده از اين حجب را بردارد جز حمل بر غلط و خطا نكنيم، و تا در چاه ظلماني عالم ملك مسجونيم از معارف و مشاهدات اصحاب آن چيزي ادراك ننمائيم.
آينه تمام نماي انسان كامل و وارسته از حجابهاي خودخواهي را پيشواي سالكان در خطبه همام بيان فرموده است:
و لقد خالطهم امر عظيم فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون ... يعمل الاعمال الصالحه و هو علي وجل ... نفسه منه في عناء و الناس منه في راحه، اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه... ليس تباعده بكبر و عظمه و لا دنوّه بمكر و خديعه.


چند بعدي بودن نهج البلاغه

«نهج البلاغه»مجموعه اي است داراي ابعادي به اندازه ابعاد يك انسان و يك جامعه بزرگ انساني از زمان صدور آن تا هر چه تاريخ به پيش رود و هرچه جامعه ها بوجود آيد و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفكران و فيلسوفان و محققان بيايند و در آن غور كنند و غرق شوند.  "محمد عبده" عالم بزرگ اهل تسنن و شارح نهج البلاغه نيز چنين اشاراتي دارد: احيانا عقل نوراني را مي بينم كه شباهتي با مخلوقات ديگر ندارد گويا از كاروان الهي جدا شده و به روح انساني پيوسته است لذا آن را از عالم طبيعت جدا كرده به عالم ملكوت برده است و گاهي گويا به سخن خطيب حكمت گوش فرا مي دهم كه با صداي بلند فرياد مي كند و مردان سياست را مخاطب قرار داده و خطاها را براي آنها بيان مي كند و به نكات دقيق سياست و مملكت داري توجه مي دهد و به راههاي كياست و تدبير رهنمون مي گردد. و بقول شهيد مطهري: «از امتيازات برجسته نهج البلاغه اين است كه محدود به زمينه خاصي نيست. علي (ع) به تعبير خودش تنها در يك ميدان اسب نتاخته است، در ميدانهاي گوناگون كه احياناً بعضي با بعضي متضاد است، تكاور بيان را به جولان آورده است... اين كه سخن شاهكار باشد ولي در يك زمينه البته زياد نيست و انگشت شمار است ولي به هر حال هست. اينكه در زمينه هاي گوناگون باشد ولي در حد معمولي نه شاهكار، فراوان است، ولي اين سخن شاهكار باشد و در عين حال محدود به زمينه خاصي نباشد از مختصات نهج البلاغه است. شهيد مطهري علت اين ويژگي و عظمت را نشات گرفته از روح بلند خود امام مي داند و چنين تبيين مي نمايد: "سخن نماينده روح است، سخن هر كس به همان دنيايي تعلق دارد كه روح گوينده اش به آنجا تعلق دارد، طبعا سخني كه به چندين دنيا تعلق دارد نشانه روحيه اي است كه در انحصار يك دنياي خاصي نيست. و چون روح علي (ع) محدود به دنياي خاصي نيست در همه دنياها و جهانها حضور دارد، و به اصطلاح عرفا "انسان كامل" و "جامعه همه حضرات" و دارنده همه مراتب است، سخنش نيز به دنياي خاص محدود نيست. از امتيازات سخن علي (ع) اين است كه به اصطلاح شايع عصر ما "چندبعدي" است نه "يك بعدي." علامه شريف رضي كه خود اديبي اريب بود محو اين چند بعدي بودن كلام امام - درود خدا بر او- شده است و چنين مي گويد: از عجايب علي (ع) كه منحصر به خود او است واحدي با او در اين جهت شريك نيست اين است كه وقتي انسان در آن گونه از سخنانش كه در زهد و موعظه و تنبه است تامل مي كند و موقتا از ياد مي برد كه گوينده اين سخن، خود، شخصيت اجتماعي عظيمي داشته است- شك نمي كند كه اين سخن از آن كسي است كه جز زهد و كناره گيري چيزي را نمي شناسد و كاري جز عبادت و ذكر ندارد... كسي باور نمي كند كه سخناني كه در زهد و تنبّه و موعظه تا اين حد موجب دارد از آن كسي است كه در ميدان جنگ تا قلب لشگر فرو مي رود، شمشيرش در اهتزاز است- دليران را به خاك مي افكند و در همين حال اين شخص زاهدترين زهّاد و عابدترين عبّاد است.
جامعيت نهج البلاغه را از «سيري در نهج البلاغه» بخوبي مي توان دريافت. شهيد مطهري كه بحق يكي از بزرگترين متخصصان نهج البلاغه بود و آنرا بعنوان يك درس اصلي و ريشه اي از استاد فراگرفته بود اين سير را با موقعيت كامل انجام داده و دورنمايي از اين جامعيت را ترسيم كرده است. همانطور كه امام مهاجر اشاره كرده اند ابعاد يك انسان در نهج البلاغه نهفته است يعني انسان كه آميزه يي از علم عرفان و سياست و جامعه و دنيا و آخرت است و آنرا مجموعه يي اسرار آميز ساخته است، نهج البلاغه كه آينه اوست از اين ابعاد برخوردار است.


بُعد معرفه الله و علوم الهي

"بحثهاي توحيدي نهج البلاغه را شايد بتوان اعجاب انگيزترين بحثهاي آن دانست، بدون مبالغه اين بحثها... در حد اعجاز است" بحثهاي نهج البلاغه در اين زمينه مختلف و متنوع است قسمتي از آنها از نوع مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حكمت الهي است، در اين قسمت گاهي نظام كلي آسمان و زمين را مطرح مي كند، گاهي موجود معيني را مثلاً "خفاش" يا "طاووس" را مورد مطالعه قرار مي دهد و آثار آفرينش يعني دخالت تدبير و توجه به هدف را در خلقت اين موجودات ارائه مي دهد... ولي بيشتر بحثهاي نهج البلاغه درباره توحيد تعقلي و فلسفي است. بايد گفت علم توحيد در نهج البلاغه با مقايسه ساير مكاتب فلسفي تبلور مي يابد و عظمت آن برملا مي گردد: "اگر يك مقايسه- ولو بطور مختصر- ميان منطق نهج البلاغه با منطق سيار مكتبهاي فكري به عمل نيايد ارزش واقعي بحثهاي توحيدي نهج البلاغه روشن نمي شود... درباره ذات و صفات حق قبل از نهج البلاغه و بعد از آن در شرق و غرب، در قديم و جديد از طرف فلاسفه، عرفا، متكلمين، بحثهاي فراوان به عمل آمده است ولي با سبكها و روشهاي ديگر. سبك و روش نهج البلاغه كاملاً ابتكاري و بي سابقه است، تنها زمينه انديشه نهج البلاغه قرآن مجيد است و بس، از قرآن مجيد كه بگذريم هيچگونه زمينه ديگري براي بحثهاي نهج البلاغه نخواهيم يافت. نهج البلاغه در تاريخ فلسفه شرق سهم عظيم دارد.


سلوك و عبادت

از آنجا كه معرفه الله بدون سلوك و عبادت امكان پذير نيست و عارف بالله بايد سالك الي الله و پرستشگر وارسته او باشد و اگر سلوك و پرستش نبود بايد در معرفت و شناخت ترديد كرد، و نيز يكي از راههاي كمال معرفت سلوك است، نهج البلاغه در اين وادي بي انتها چونان تكاوري است كه بر مركبي بادپا و براقي آسماني مي راند و چون قهرماني نامور امير ميدان است: "در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سوك و عبادت فرآوان آمده است، به عبارت ديگر ترسيمها از چهره عبادت و عبادت پيشگان شده است، گاهي سيماي عبّاد و سلّاك از نظر شب زنده داريها، خوف و خشيتها، شوق و لذتها، سوز و گدازها، آه و ناله ها، تلاوت قرآنها؛ ترسيم و نقاشي شده است، گاهي واردات قلبي و عنايات غيبي كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصيبشان مي گردد، بيان شده است، گاهي تاثير عبادت از نظر "گناه زدائي" و محو آثار تيره گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهي به اثر عبادت از نظر درمان پاره اي بيماريهاي اخلاقي و عقده هاي رواني اشاره شده است، و گاهي ذكري از لذتها و بهجت هاي خالص و بي شائبه و بي رقيب عبّاد و زهّاد و سالكان راه به ميان آمده است .
از ديدگاه نهج البلاغه، دنياي عبادت دنياي ديگري است، دنياي عبادت آكنده از لذت است، لذتي كه با لذت دنياي سه بعدي مادي قابل مقايسه نيست، دنياي عبادت پر از جوشش و جنبش و سير و سفر است. اما سير و سفري كه (به مصر و عراق و شام) و يا هر شهر ديگر زميني منتهي نميشود، به شهري منتهي مي شود ( كاو را نام نيست) دنياي عبادت شب و روز ندارد، زيرا همه روشنايي است...
از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسي كه به اين دنيا پا گذارد. چند بعدي بودن نهج البلاغه آنگاه چهره مي كند كه مسافر اين صحراي پربركت پس از عبور از سرزمينهاي معرفت و سلوك به جامعه ايده آل انساني كه علي (ع) آن را ترسيم كرده برسد و در جاي جاي اين شهر مقدس و بلدالامين عدالت كه جمهوري افلاطون طفل دبستاني آنجاست آثار "سياست مدن" و رشد و شكوفائي انساني را در يك جامعه برين از نزديك مشاهده كند و علي (ع) را در اوج اقتدار سياسي و نظامي در كنار يتيمان و محرومان و در خانه يي به سادگي و روشني خانه قلب آن امام همام ببيند، كه عدالت را تفسير مي كند و قانون و حق را ابزار كار دولت خود قرار داده و البته كه تاوان آن را هم حتي با خون جبين خويش مي پردازد. "علي (ع) عدالت را نه تنها يك تكليف و وظيفه الهي، بلكه يك ناموس الهي مي داند و هرگز روا نمي شمارد كه يك مسلمان آگاه به تعليمات اسلامي تماشاچي صحنه هاي تبعيض و بي عدالتي باشد- در خطبه شقشقيه پس از آنكه ماجراي غم انگيز سياسي گذشته را شرح مي دهد بدانجا مي رسد كه مردم پس از قتل عثمان به سوي او هجوم آورده و با اصرار و ابرام از او خواستند كه زمامداري مسلمين را بپذيرد و او پس از آن ماجراهاي دردناك گذشته و يا خرابي اوضاع حاضر ديگر مايل نبود اين مسئوليت سنگين را بپذيرد، اما بحكم اينكه اگر نمي پذيرفت حقيقت لوث شده بود و گفته مي شد علي (ع) از اول به اين كار علاقه اي نداشت... اين وظيفه سنگين را بر عهده گرفت و فرياد عدالت بشري " حكومت اسلامي را در كلمه "امانت الهي" خلاصه مي كند و همواره بهمان اندازه كه در محراب عبادت معتكف بود در پياده كردن آن در جامعه اصرار مي ورزيد و در اين راه عزيزترين فرد يعني فرزندش با دورترين فرد برابر بود و با همان قدرت و حساسيت در احقاق حق توده ها پاي مي فشرد. شهيد مطهري كه غوّاص بحار نهج البلاغه است از اين راز پرده بر مي دارد: " در نهج البلاغه با آنكه قبل از هر چيزي كتاب عرفان است... از حقوق واقعي توده مردم و موقع شايسته و ممتاز آنها در برابر حكمران و اينكه مقام واقعي حكمران امانت داري و نگهباني حقوق مردم است غفلت نشده بلكه سخت بدان توجه شده است. در منطق اين كتاب شريف امام و حكمران، امين و پاسبان حقوق مردم و مسوول در برابر آنهاست از اين دو- حكمران و مردم- اگر بناست يكي براي ديگري باشد، اين حكمران است كه براي توده مردم است، نه توده مردم براي حكمران" و فرياد رساي فرزند علي (ع) در قرن حاضر اين امانت الهي را به دوش آگاهان و علماء متعهد نهاده است كه از رفاه طلبي بدرآيند و رنج مسؤوليت و انجام وظيفه را به جان بخرند: "مگر نه اين است كه خداوند از علما پيمان گرفته است كه در برابر ستمكاران و ظلم جنايت پيشگان ساكت و آرام نمانند؟ ... پس بايد علما و روشنفكران و محققان بداد اسلام برسند... البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان... بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست" از آنجا كه حكومت و قدرت، انگيزه و عامل مقتدري در اغواي انسان است و اگر مردم بويژه مسؤولين، خود را فراموش كنند در كوران كارها از ياد خدا و خدمت به خلق خدا ممكن است فاصله بگيرند و رفته رفته هدف را از ياد ببرند، نياز به يك ركن عظيم در كنترل و حفاظت آنان لازم است و آن عبارت از موعظه و تذكره هاي فراوان است البته اين امر اختصاص به دست اندركاران حكومتي ندارد بلكه همه انسانها در معرض سقوط و خودفراموشي هستند كه يگانه درمان آن موعظه است لذا مي توان گفت بزرگترين بخش نهج البلاغه شايد نيمي از آن در اين موضوع است، از مجموع 239خطبه، 86خطبه موعظه است، و از مجموع 79نامه، 35نامه تماماً و يا قسمتي از آن موعظه است. و اما ابعاد جامعه بزرگ انساني را كه در كلام امام قدس سره آمده است مي توان در صدر عهدنامه حضرت امير (ع) به مالك اشتر جستجو كرد كه امام (ع) ابعاد جامعه بزرگ انساني را در چهار بعد خلاصه مي فرمايد:
1- جبابه خراجها. امور مالي و جمع آوري و سازماندهي بيت المال و اموال عمومي مردم.
2- جهاد عدوّها. مسايل جهاد و دفاع و تشكيلاتي كه براي اين امور لازم است.
3- و استصلاح اهلها. تشكيلات فرهنگي و تربيتي به معني جامع كلمه.
4- و عماره بلادها. عمران و آبادي و طرحها و برنامه ريزيها و اجراي دقيق آنها. كه بحث مبسوط آن مجال ديگر مي خواهد.


منبع: سالنامه النهج

نویسنده: سید جمال الدین دین پرور

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه یازدهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته یازدهم «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 17 اسفند 1392  5:53 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon Fanid1960 yarabyarabyarab mohammadhoseinshokri omiddeymi1368 rozgol ms57bd45 nargesza zahra1399 mohamad_mohamad_mohammad hashmtjdd
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مسابقه هفته دوازدهـــم(92/12/24 لغایت 93/01/01)

مسابقه هفته دوازدهـــم(92/12/24 لغایت 93/01/01)
قناعت در نهج البلاغه
 
 
 
مفهوم شناسی
قناعت در لغت به معنای خرسندي ، رضا به قسمت ، بسنده کردن ، بسنده کاري ، راضي شدن به اندک چيز و خرسند گرديدن به قسمت خود [1] و در اصطلاح ، حالتی است برای نفس كه باعث اكتفا كردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است. [2] و سرگرم نشدن به چيزى كه از اندازه ی كفايت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراك بيشتر باشد، و چشم نداشتن بر آن چه ديگران دارند . [3] در مقابل قناعت ، طمع قرار دارد که در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، [4] آزمندى ، آزمند شدن ، آرزو شدن ، سخت آرزومند شدن ، زيادت جوئى ، شره ، [5] و در اصطلاحِ علمای اخلاق عبارت است از : توقع داشتن در اموال مردم . [6] و برخى گفته‏اند خواستار بودن نعمت و رزق غير مقسوم است. ارباب رياضت گفته‏اند كه حرص نزد دانشمندان ، تغيير ناپسنديست در ذات انسانى . سيد شريف جرجانى گفته است كه : حرص خواستار بودن چيزى است با به كار بردن كوشش بسيار براى رسيدن به آن . [7] 
 
قناعت در نهج البلاغه
قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم : 
 
حیات طیّبه
همه ی ما خواستار زندگی پاک و آسوده ای هستیم . زندگی بدون آلودگی و به دور از هر گونه دغدغه . این نوع زندگی که در لسان قر آن تعبیر به حیات طیبه شده است آرزوی هر انسان سلیم العقلی است . وقتی تفسیر این عبارت قرآنی از امام علی علیه السلام سوال می شود ایشان آن را تعبیر به قناعت می فرمایند : 
 
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9] 
از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است . 
امام علیه السلام قناعت را به لازمه‏اش كه زندگى پاك و نيكوست تفسير فرموده است. [10] 
 
نوعی سلطنت
ملک و سلطنت از آن کسانی است که ثروت زیادی داشته و بر محدوده ای سلطه داشته باشند . از دیدگاه امام علیه السلام این مقام به کسانی داده می شود که دارای ثروتی چون " قناعت " باشند . چرا که : 
 
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً [11] 
در اهميت قناعت همين بس ، كه خود نوعى سلطنت است‏ . 
 
امام علیه السلام كلمه ی ملك را استعاره براى قناعت آورده است ، زيرا نتيجه ی پادشاهى بى‏نيازى از مردم و برترى بر آن هاست، و كاميابى و قناعت اين نتايج را در پى دارد . [12] 
 
ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و ... نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد " قناعت " است : 
 
الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ [13] 
قناعت ثروتى است بى‏پايان . 
 
كلمه ی مال را با صفت بى‏پايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بى‏نيازى ناشى از قناعت نيز هم چون ثروت زياد ، بى‏پايان است. [14] 
 
گنجی بزرگ
همان طور که در فراز پیشین توضیح داده شد همه ی مادیات رو به زوال و نابودی اند . ولی " قناعت " : گنجی بزرگ و بی پایان است که استفاده کننده از آن را بی نیاز می گرداند : 
 
وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ [15] 
و هيچ گنجى بى‏نياز كننده‏تر از قناعت نیست . 
 
چرا كه قناعت فضيلتى است كه لازمه‏اش آرامش نفس و رضايت به آن چيزى است كه نصيبش شده و بى‏نيازى از ديگر چيزهاست . در صورتى كه هيچ يك از گنج هاى ديگر دنيا چنين نيستند . [16] 
 
دستور به قناعت
درتعالیم علوی در جای جای کتاب شریف نهج البلاغه انسان ها را به اموری رهنمون می سازد که ثمره ی آن سعادت بشر است ، از آن جمله است امر به قناعت و نهی از حرص و طمع : 
 
*كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ [17] 
هر چه كه به آن مى‏شود اكتفا كرد بس است . 
 
به راستى انسان جز به مقدارى كه مى‏تواند ضرورت و نياز خود را برطرف سازد، بسنده نمى‏كند، و همين مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بيشتر بى‏نياز مى‏سازد، و در اين سخن دستور ضمنى به اكتفا كردن بر مقدار اندك از دنياست. [18] 
 
*خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ [19] 
از دنيا آن چه را به تو روى آورد برگير و از آن چه كه از تو روى گرداند روى‏ بگردان. و اگر اين كار را نكنى پس در طلب و خواستن زياده روى نكن . 
 
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است كه آدمى از دنيا به آنچه ميسّر مى‏شود و بر آن دست مى‏يابد، قناعت كند، و آن كه برايش ميسّر نيست به طور صحيح دنيا را بطلبد، و راه صحيح طلب دنيا، جستن دنيا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20] 
 
*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل‏ [21] 
به اندك بساز و به توانگران متوسل مشو
 
قناعت به اندكى از زندگى و به آن بسنده كردن بهتر است از چاپلوسى و نزديكى به اهل دنيا به خاطر به دست آوردن مال بيشتر . [22] 
 
*امام علی علیه السلام به مردى كه از او درخواست موعظه داشت فرمود: 
 
لَا تَكُنْ مِمَّنْ .... إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ [23] 
مانند كسى مباش‏.... اگر دنيا را به او بدهند ، سير نمى‏شود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمى‏كند . 
 
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است : 
سير نشدن از هر آن چه كه به او عطا كنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نكردن به هنگام نرسيدن مال، و اين همان صفت ناپسند كاستى از فضيلت قناعت است. [24] 
 
*وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَاف‏ [25] 
با بهترين زاد و توشه آخرت از اين دنيا كوچ كنيد و بيشتر از نياز روزمرّه خود از دنيا نخواسته‏ . 
 
يعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهره‏مندند ، ندوزيد ، زيرا در كوچ كردن به آخرت كوتاهى مى‏كنيد و سرگرم به دست آوردن چيزهايى مى‏شويد كه نظرتان بدان ها افتاده است. [26] 
 
ویژگی های قانعان
در کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام ، ویژگی هایی برای افراد قانع یاد شده یا عده ای به عنوان قانع معرفی شده اند که از آن جمله است : 
 
رسولان الهی
درنهج البلاغه در موارد بسیاری مشاهده می شود که امام صفات و ویژگی های رسولان الهی را بر شمرده است یکی ازاین ویژگی ها ، ویژگی " قناعت " است : 
 
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27] 
و ليكن خداوند سبحان پيامبران خود را در اراده و تصميم ، نيرومند و در وضع ظاهرى كه به چشم مى‏آيد ناتوان و ضعيف قرار داد، با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بى‏نيازى سرشار مى‏ساخت ، و فقر و تنگدستى كه ديده‏ها و گوش ها را از رنج و آزار پر مى‏كرد. 
 
صفت پر كردن كه براى قناعت آورده است به اين اعتبار است كه قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بى‏نياز مى‏كند كه هيچ توجهى به تمتّعات دنيا نشان نمى‏دهند و گويا چشم و دلشان پر شده و جايى براى كالاهاى دنيا ندارد كه مورد طلب و درخواست واقع شود . [28] 
 
یاد کنندگان مرگ
کسانی که زیاد یاد مرگ می کنند دلبستگیی به این دنیای فانی ندارند وهمّ خود را در این دنیا مال اندوزی قرار نمی دهند . قانعانه به کم دنیا بسنده می کنند وبه همان راضی اند : 
وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِير [29] 
و هر كس زياد به ياد مرگ باشد ، به اندك دنيا دلخوش گردد . 
 
زيرا هدف از فزون خواهى بهره ‏بردارى و كامجويى از دنياست و ياد مرگ ، اين كامجويى را در هم شكسته و تلخ مى‏كند . [30] 
 
متقین
امام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ی مشهور همام یكی از صفات و علایم متقین و پرهیزكاران را دوری از طمع ورزی دانسته وگفتیم که طمع ضد " قناعت " است ، بنابر این آن ها افرادی قانع هستند : 
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31] 
از طمع دوری می كنند . 
 
متوکلین
نیازمندانی که مسلح به سلاح توكّل و اعتماد بر خدا باشند با قناعتی که پیشه ی خود می سازند هیچ گاه دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز نمی کنند : 
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ [32] 
چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نيازمندان به خاطر پاداشى كه نزد خدا مى‏جويند و بهتر از آن است بى‏اعتنايى نيازمندان به ثروتمندان به جهت توكّل و اعتماد بر خدا . 
 
بى‏اعتنايى مستمندان بر توانگران، بر ايشان دشوارتر و سخت‏تر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو كه بى‏اعتنايى ايشان نهايت توكّل به خدا را مى‏طلبد كه بالاترين درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از اين جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دليل فرموده پيامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترين اعمال دشوارترين آن هاست . [33] 
 
ارائه الگو
خبّاب ـ پسر اَرت ـ از مسلمانان صدر اسلام است كه در مكه آسیب فراوانی دید، تا ‌آن جا كه مشركین پُشت او را داغ كردند. وی در جنگ صفین در ركاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در سال 37 هجری درگذشت . آن حضرت در توصیف این یار باوفا یکی از خصایص وی را قانع بودن به کفاف بر می شمرد : 
 
يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ [34] 
خداوند خبّاب بن ارتّ را بيامرزد ، كه با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت كرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال كسى كه به ياد روز قيامت باشد و براى حساب كار كند و به اندازه ی معيّن از روزى بسنده كرده ، و از خداوند خوشنود باشد . 
 
با اين عبارت امام علیه السّلام وادار به ياد كردن روز قيامت و حساب آن روز فرموده است كه خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنين انگيزه براى فضيلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضايت به قضا و قدر اوست. [35] 
 
پیامدهای قناعت
در سایه ی قناعت ثمراتی نصیب انسان می گردد که در کلام علوی به بعضی از آن ها اشاره گردیده است : 
 
1-سرور
وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه‏ [36] 
و هر كه به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگين نمى‏شود . 
 
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضايت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، يعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37] 
 
2-جلوگیری از فقر
وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ [38] 
و هيچ ثروتى در پيشگيرى از فقر ، بهتر از تسليم و قناعت به روزى رسيده وجود ندارد . 
 
هيچ ثروتى براى پيشگيرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نيست . [39] 
 
3-آسایش
وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ [40] 
و هر كس بر آن چه به او روزى شده، بسنده كند، به آسايش رسيده و در ميان آرامش فرود آمده است‏. 
 
یعنی شخص قانع از غم دنيا خواهى و جذب شدن به اهل دنيا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41] 
 
4-حفظ دین
وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه‏ [42] 
و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند ، دو سوم دينش را از دست داده است . 
 
كرنش به توانگر، براى توانگریش، پیامد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل: 
 
اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت و كمال قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندیش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مى ‏شود به حدّى كه گويى او جز خدا را مى ‏پرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است ، مى ‏باشد ، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مى‏ رود ، بنابراين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله بيرون رفتن از دو سوّم دين است. [43] 
 
از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم : 
 
5-عدم دلبستگی به دنیا
إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ [44] 
طمع، انسان را تا لب آب مى ‏آورد بدون اين كه برگرداند و ضمانت مى‏ كند بدون اين كه وفا كند ، بسا نوشنده ی آب كه پيش از سيراب شدن، گلوگير شود. 
 
طمع ، انسان را علاقمند به كسب دنيا مى ‏كند و به طرف دنيا مى‏ خواند ، و با اين حال دروغ مى‏گويد، هم چون كسى كه ضامن چيزى شود و وفا نكند . 
 
عبارت: و ربّما... ريّه هشدار بر اين مطلب است كه در پى دنيا به طور مداوم بودن روا نيست ، هر كه همواره در پى دنيا باشد گاهى نااميد مى‏شود و بدون رسيدن به آرزو ، اميدش قطع مى‏شود ، و هر چه اين طور باشد ، شايسته نيست كه هميشه در پى آن بود. [45] 
 
6-آزادگی
الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [46] 
طمع باعث بندگى هميشگى است . 
 
كلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا كه لازمه ی طمع ، تسليم شدن در برابر آن چيزى است كه به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دليل دوام تسليم شدن به سبب طمع است ، زيرا شخص طمعكار تا وقتى كه از كسى چشم طمع دارد ، همواره تسليم اوست، و در اين جهت مثل كسى است كه هميشه برده ی ديگرى است . [47] 
 
7-عزت
الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ [48] 
حريص درگير ذلّت و خوارى است . 
 
امام علی علیه السلام كلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى كه شخص در برابر طمع درگير آن شده است . [49] 
 
در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است : 
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّه‏ [50] 
خود را خوار كرد آن كه طمع را پيشه ساخت. تن به ذلت داد، هر كه گرفتارى خود را ابراز كرد. 
 
چشم طمع داشتن به مال ديگران، باعث نيازمندى بديشان و كرنش در برابر آن هاست، و اين خود انگيزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پيوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زير كه مباشر و پيوسته به جسم است . 
 
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شكايت بردن از تهیدستى و گرفتاریش به نزد مردم است، به وسيله يادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى كه در پى دارد . [51] 
 
نتیجه
حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آن جا که امام هستند و وظیفه ی به سعادت رساندن قافله ی بشر را به عهده دارند ، قناعت را به عنوان یکی از فضایل بیان نموده و با تعریف ، بیان پیامدهای آن و بالطبع رذیله ی مقابل آن یعنی حرص و طمع ، به ارائه ی الگو پرداخته و مردم جامعه را با داشتن صفت قناعت علاوه بر رسیدن به آرامش روانی با ویژگی های خاص خود ، به جامعه ای به دور از مشکلات اقتصادی تشویق می نمایند . 
 
پي نوشت ها :
[1] لغت نامه دهخدا
[2] معراج السعادة، ص 282
[3] ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن‏ميثم)، ج 5 ، صفحه 459
[4] المنجد، واژه طمع. 
[5] سيرى‏ در فرهنگ ‏لغات ، صفحه 555
[6] معراج السعادة، ص 286
[7] سيرى ‏در فرهنگ ‏لغات، صفحه 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت 229
[10] ابن ‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 608
[13] نهج البلاغه , حکمت 57
[14] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 459
[15] نهج البلاغه , حکمت 371
[16] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[17] نهج البلاغه , حکمت 395
[18] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 741
[19] نهج البلاغه , حکمت 293
[20] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 740
[21] نهج البلاغه , حکمت 396
[22] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 741
[23] نهج البلاغه , حکمت 150
[24] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 556
[25] نهج البلاغه , خطبه 45
[26] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 2 ، صفحه 258
[27] نهج البلاغه , خطبه 234
[28] ابن ‏ميثم، پیشین ، ج 4 ، صفحه 470
[29] نهج البلاغه , حکمت 349
[30] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت 406
[33] ابن ‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 745
[34] نهج البلاغه , حکمت 43
[35] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 700
[38] نهج البلاغه , حکمت 371
[39] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابن ‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 720
[42] نهج البلاغه , حکمت 228
[43] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 606
[44] نهج البلاغه , حکمت 275
[45] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 652
[46] نهج البلاغه , حکمت 180
[47] ابن‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 573
[48] نهج البلاغه , حکمت 226
[49] ابن‏ ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 604
[50] نهج البلاغه , حکمت 2
[51] ابن ‏ميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه 405

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه دوازدهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته دوازدهم «آموزه های نهج البلاغه»

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 24 اسفند 1392  6:56 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon namebaran omiddeymi1368 mansoor67 mohammadhoseinshokri mohamad_mohamad_mohammad yarabyarabyarab flower46 seyedkomeilhosseini nargesza gozarmovaghat1372 astan21 amirali123 alirezaehghaghi salsabil111 SOHRAB313
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مسابقه هفته سیزدهـــم(93/01/23 لغایت 93/01/29)

مسابقه هفته سیزدهـــم(93/01/23 لغایت 93/01/29)
 
غم و شادی در نهچ البلاغه
 
غم و شادي در نهج البلاغه (2)   غم و شادي در نهج البلاغه (1)
 

 

مقدمه

اهميت نقش شادي و نشاط در جنبه هاي مختلف زندگي و کيفيت رفتار انسان بر کسي پوشيده نيست. به اعتقاد آرجايل (1) ( 1987)، نويسنده کتاب "روانشناسي شادي"، فرد با نشاط نگرشي مطلوب و رضايت آميز نسبت به خود و ديگران دارد، از روابط اجتماعي متعادلي برخوردار است و فرآيند زندگي خود و ديگران را مثبت ارزيابي مي کند. آرجايل و همکاران (1989) شادي را ترکيبي از رضايت (خشنودي )، عاطفه مثبت (سرور) و عدم وجود عاطفه منفي (افسردگي و اضطراب) مي دانند؛ طبق نظر آنها عواطف مثبت و منفي بخش هيجاني شادي و رضايت نيز بخش شناختي شادي را تشکيل مي دهد. لازم به ذکر است که در لغتنامه دهخدا شادي به خوشحالي، بهجت، مسرت، بشاشت، نشاط و طرب معني شده است. در حالي که شور و شعف، شوق و هيجان و شادي معني شده است.بنابراين، گرچه اين دو وجوه اشتراکي دارند اما بايد بين آنها تمايز قائل شد. امروزه روشهاي گوناگوني براي ايجاد شادي و نشاط و کاهش غم و اندوه پيشنهاد مي شود که بسياري از آنها يا تأثير کمي بر شادي دارند(مثل ابراز چهره اي و موسيقي)، يا تاثير آنها بر شادي کوتاه مدت است(مثل روش ولتن، دريافت هديه و تماشاي فيلم)، و يا درکوتاه مدت يا دراز مدت بر روح و جسم انسان اثرات نامطلوبي باقي مي گذارند (مثل فعاليت جنسي مکرر و مصرف الکل و يا داروهاي روانگردان ) (آرجايل، 2001).

از طرف ديگر، پيروان اديان الهي معتقدند که تنها اين اديان توانسته اند برنامه کاملي براي زندگي انسان ارائه دهند که ضمن پاسخگويي به نيازهاي مختلف بشر با فطرت او نيز کاملا سازگار بوده و ضامن سعادت واقعي او در دنيا و آخرت باشد؛ بويژه مسلمانان بنا برگفته کتاب آسماني خود، قرآن، چنين باوري را در مورد اسلام دارند. از سوي ديگر، عده اي چنين ادعا کرده اند که حضرت علي (ع) که قرآن ناطق نيز لقب گرفته است تصويري حزن آلود از دنيا ارائه نموده است و سخنان ايشان ترويج دهنده غم و اندوه است. با توجه به آنچه مطرح شد، هدف اين مقاله بررسي ديدگاه حضرت علي (ع) در مورد روشهاي ايجاد شادي و نشاط و برطرف نمودن غم و اندوه در قالب بررسي محتواي نهج البلاغه مي باشد، تا از اين طريق علاوه بر فراهم شدن راهنمايي عملي در اين زمينه، موضع ايشان در مورد شادي و غم نيز بيش از پيش روشن گردد.

 

روشهاي شناختي

1- توشه آخرت را مبناي خوشحالي و اندوه خود قرار دادن:

حضرت علي (ع) در نامه خود به ابن عباس مي فرمايد:
«...خوشحالي تو از چيزي باشد که در آخرت براي تو مفيد است و اندوه تو براي از دست دادن چيزي از آخرت باشد.... بر آنچه از دنيا از دست مي دهي زاري کنان تأسف مخور.... و همت خويش را به دنياي پس از مرگ واگذار.» (نامه 22)
ايشان در نامه 66 نيز بر اين موضوع تأکيد کرده اند.
فردي که چنين نگرشي دارد براي انجام دادن يا خودداري از انجام آنچه در اختيار وکنترل اوست و سرنوشت جاودانه او را تعيين مي کند، تلاش مي نمايد و به خاطر آن شاد يا اندوهگين مي شود و مسائل زودگذر و کم اهميت و يا مسائلي که در اراده او نيست او را آشفته نمي سازد. چنين فردي زندگي دنيا را پوچ و بي ارزش تلقي نمي کند، بلکه آن را داراي هدفي والا مي داند و مي کوشد از لحظه لحظه هاي زندگي خود براي کسب رضاي الهي استفاده کند. به گفته حضرت علي کسي که از مرگ عبرت مي گيرد کارهاي نيک انجام مي دهد و توبه کرده و به سوي خدا برمي گردد (خطبه 82). طبيعي است که چنين فردي در مقايسه با ساير افراد شادتر خواهد بود.

 

2- توجه به فناپذيري و دگرگوني حالات دنيا:

حضرت علي (ع) در نامه خود به سلمان فارسي مي فرمايد: 

«... و اندوه دنيا را از سر بيرون کن، زيرا يقين به جدايي و دگرگوني حالات آن داري. » [نهج البلاغه، ن: فيض، ن 68]
حضرت علي (ع) ثبات و مقابله کار آمد با مسائل را مستلزم شناخت و درک بي ثباتي دنيا که دورانديشانه و بيانگر ايمان به آزمايشهاي الهي است مي داند (بوالهري، محمد پور، اصغر نژاد، فريد و طاهري، 1386). توجه به فناپذيري و دگرگوني حالات دنيا باعث مي شود که فرد به دنيا وآن چه مربوط به آن است دلبستگي پيدا نکند و بنابراين، به خاطر چيزي از دنيا که بدست نمي آورد يا آنچه از آن که از دست مي دهد، چندان ناراحت نشود؛ در عين حال چنين فردي مي داند که دنيا فراز و نشيبهاي بسياري دارد و بعد از هر شدتي، فرجي است و بنابراين از سختي ها و ناکاميهاي زندگي دينا بر آشفته نمي شود.
حضرت علي (ع) در جايي ديگر از نهج البلاغه مي فرمايد:
«چون سختيها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد و آنگاه که حلقه هاي بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.» [همان، ق343].
طبعا چنين فردي در مقايسه با کسي که چنين نگرشي نسبت به دنيا و مسائل آن ندارد، نگراني کمتري دارد و شادتر است.

 

3- توجه به پاداشهاي اخرويِ تلخ کامي هاي دنيا:

حضرت علي (ع) درباره تلخ کامي هاي دنيا مي فرمايد:
«تلخ کامي هاي دنيا شيريني آخرت و شيريني دنياي حرام تلخ کامي آخرت است.»
[همان، ق243].
کسي که ايمان دارد پاداش صبر و شکيبايي در برابر تلخکامي هاي دنيا سعادت اخروي است و در مقابل، غرق شدن در لذت هاي حرام دنيا عذاب الهي در پي دارد، به خاطر دشواري ها و ناملايمات زندگي، غمگين نمي شود و حسرت لذتهاي نامشروع را نمي خورد. يکي از عواملي که باعث افزايش سلامت رواني افراد مذهبي مي شود اين است که آنها وقايع منفي را به صورت مثبت تفسير مي کنند (پاراجمنت و پارک (2)، 1995). آرجايل (2001) معتقد است مردم وقتي مي توانند شادتر باشند که افکار متفاوت و بدون دردسري در مورد تغيير شرايط زندگي خود داشته باشند؛ به اعتقاد او افراد شاد نظر مثبتي درباره مسائل دارند و مي توانند بخش جذاب مسئله را مورد توجه قرار دهند. از جمله مولفه هاي شناختي «برنامه افزايش شادي فردي» فوردايس (3) ( 1977) نيز رشد افکار مثبت و خوش بينانه و کاهش احساسات منفي است.

 

4- اندوه روز نيامده را نخوردن و از روزي مقرر خداوندي خشنود بودن:

حضرت علي (ع) مي فرمايد:

«اي فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده از عمر تو باشد، خداوند روزي تو را خواهد رساند.» (همان، ق 259].
در حکمت 349 نهج البلاغه نيز به چنين موضوعي اشاره شده است.
حضرت علي همچنين مي فرمايد:
«...کسي که به روزي خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد.... » [همان، ق 341].
کسي که باور دارد خداوند روزي رسان است و بنده خود را به حال خود وا نمي گذارد از هر آنچه از جانب خداوند به او مي رسد، هر چند کم باشد، خشنود است و دغدغه خاطر معاش را ندارد؛ طبيعتا چنين فردي شادتر از کسي است که چنين باوري ندارد. از جمله مولفه هاي شناختي «برنامه افزايش شادي فردي» فوردايس (1977) تأکيد بر زمان حال و انتظارات و آرزوهاي پايين است.

 

5- عشق نورزيدن به دنياي حرام و دل کندن از آن :

حضرت علي (ع) در مورد تأثير دنياپرستي بر آدمي مي فرمايد:
 «...هر کس به دنياي حرام عشق ورزيد، درونش پر از اندوه شد...دل کندن از دنيا لذت بخش تر از اطمينان داشتن به آن است.» [همان، ق 359].
نهج البلاغه فرد دنيا پرست را در برابر افسردگي و غم و اندوه آسيب پذير دانسته و دنيا پرستي را عامل زمينه ساز افسردگي مي داند [ بوالهري و همکاران، 1386]. دلبستگي به دنيا و آنچه مربوط به آن است باعث مي شود که فرد دائما حسرت چيزي از دنيا را بخورد که ندارد و يا نگران از دست دادن چيزي از دنيا باشد که از آن بهره مند است؛ روشن است که چنين فردي نمي تواند شاد باشد. در عوض، کسي که محبت دنيا را از دل بيرون کرده و از آن دل کنده است، چنين نگراني هايي ندارد و مي تواند از آنچه دارد لذت ببرد و در عين حال، به آن دل نبندد.

 

6- توجه به تأثير اندوه بر جسم

حضرت علي (ع) درباره تأثير اندوه بر جسم مي فرمايد:

«اندوه خوردن نيمي از پيري است.» [همان، ق135].

اگر فرد متوجه باشد که راه دادن غم و اندوه به خود، منجر به پيري زودرس مي شود و فرايند آن را تسريع مي کند و از طرفي باعث مي شود که فرد مانند بسياري از پيران کم انرژي و بي حوصله باشد، به دليل اين که اين حالات جسمي و روحي را نمي پسندد و از آن گريزان است، سعي مي کند از غم و اندوه اجتناب کند.

 

روشهاي رفتاري

1- سخن گفتن با خداوند:

حضرت علي (ع) در نامه خود به فرزندش امام حسن (ع) مي فرمايد:
«... غم و اندوه خود را در پيشگاه خداوند مطرح کن تا غمهاي تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را ياري رساند...» [همان، ن 31].
روشن است که سخن گفتن با کسي که دسترسي به او در هر زماني امکان پذير است و صحبت کردن با او هيچ قيد و شرطي لازم ندارد و هيچ محدوديت زماني ندارد و هيچ واکنش نامناسب و پيامد نامطلوبي در پي ندارد و از همه مهمتر اينکه از قدرت بي پاياني برخوردار است و مشتاق است که بندگانش با او سخن گويند و از او کمک بخواهند تا از اين قدرت بي پايان خود براي ياري رساندن به آنها استفاده کند، غم و اندوه را از انسان دور مي نمايد و او را اميدوار و شاد مي سازد. به اعتقاد دول و اسکوکان (1) ( 1995) دعا و نيايش باعث مي شود که افراد خوشبينانه احساس کنند بر [وقايع] آينده کنترل بيشتري دارند و اين اعتقاد موجب افزايش اعتماد به نفس، عزت نفس و احساس هدفمندي در آنها مي شود. بيشترين تأثير مذهب بر شادي به دليل نيايش زياد و نزديکي به خداوند است (آرجايل، 2001).

 

2- نماز خواندن:

حضرت علي (ع) در مورد تأثير نماز برکاهش غم و اندوه مي فرمايد:
«آن چه که بين من و خدا ناروا است اگر انجام دهم و مهلت دو رکعت نماز داشته باشم تا از خدا عافيت بطلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.» [همان، ق291].
از آن جا که نماز خواندن نيز نوعي سخن گفتن با خداوند است، بنابراين همه مزاياي سخن گفتن با خداوند را دارد و علاوه بر اين به دليل اينکه عبارات مورد استفاده در نماز از سوي خداوند تعيين شده است مي توان گفت که اين عبارات بهترين عبارات براي سخن گفتن با خداوند است و بهترين نتيجه و بيشترين تأثير را دارد. دول واسکوکان ( 1995) معتقدند که نماز و دعا خوشبيني و احساس کنترل را افزايش مي دهد و اين عوامل به نوبه خود باعث ايجاد احساس شادي مي شود.

 

3- جستجوي لذتهاي حلال (براي مثال ورزش، گردش در طبيعت، مصرف خوراکيهاي خاص، استفاده از عطر):

حضرت علي (ع) مي فرمايد:
«.... خردمند را نشايد جز آن که در پي سه چيز حرکت کند: کسب حلال براي تأمين زندگي يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذتهاي حلال.» [همان، ق382].
و نيز مي فرمايد:
«...بوي خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان کننده و نشاط آور، سواري بهبودي آور، و نگاه به سبزه زار درمان کننده بيماري و نشاط آور است. (همان، ق 392].
اديان الهي هيچگاه لذت هاي حلال را نهي نکرده اند. آن چه آنها نهي کرده اند لذتهاي کاذب و زودگذري است که در کوتاه مدت يا دراز مدت بر روح و جسم انسان در زندگي فردي و اجتماعي او اثرات نامطلوبي باقي مي گذارد. تأثير ورزش، گردش در طبيعت، مصرف خوراکيهاي خاص و استفاده از بوي خوش در ايجاد شادي مورد تأييد روانشاسان امروزي نيز هست. آرجايل (2001) معتقد است که ورزش و تمرين جسماني اگر به طور منظم انجام شوند، خلق مثبتي ايجاد مي کنند که ممکن است تا روز بعد ادامه پيدا کند ؛ به اعتقاد او دليل اصلي تأثير تمرينات جسماني بر شادي، آزاد شدن آندروفين ها و در نتيجه ايجاد خلق مثبت، برقراري تعاملات اجتماعي، فراهم شدن زمينه موفقيت وکاهش يافتن افسردگي و تنش است. همچنين آرجايل (2001) معتقد است که گردش در طبيعت مي تواند به «تحقق خويشتن» و کمال بخشيدن به خود و ايجاد آرامش دروني کمک کند. علاوه بر اين، آرجايل (2001) مصرف خوراکيها را يکي از رايج ترين منابع ايجاد شادي مي داند.

 

4- صله ارحام (روابط خويشاوندي):

حضرت علي (ع) در مورد اثرات مثبت رابطه با خويشاوندان مي فرمايد:
      «...خويشاوندان انسان بزرگترين گروهي هستند که از او حمايت مي کنند و اضطراب و ناراحتي او را مي زدايند و به هنگام مصيبت ها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم مي باشند.» [همان، خ 23].
کمک به ديگران در موقع پريشاني، تجربه نوعدوستي ايجاد مي کند که منبعي براي هيجان مثبت است (باتسون (2)، 1987). به اعتقاد آرجايل (2001) معاشرت پذيري با ارزش است زيرا به تعاون و کمک دو جانبه منجر مي شود. و اين وضعيت لذت بخش است. روابط اجتماعي يکي از بزرگترين منابع شادي است. کامان وفلت(3) (1983) در تحقيقي دريافتند که مردم شاد احساس نزديکتري با ديگران دارند. و احساس اعتماد و مورد علاقه بودن مي کنند و بيشتر علاقه مندند با ديگران باشند. احساس تنهايي نمي کنند. با دوستان بودن نيز يکي از منابع اصلي لذت است. برخي از فوايد با دوست بودن ممکن است ناشي از فعاليت هاي لذت بخشي باشد که آنها براي يکديگر انجام مي دهند يا خود در فعاليتهاي لذت بخشي مشارکت مي کنند. حداقل کار کرد ممکن اين فعاليتهاي مشترک اين است که موجب لذت و روابط حمايت کننده مي شوند. مردم شاد نه تنها تعامل اجتماعي بيشتري با يکديگر دارند بلکه کيفيت روابط آنها بالاتر است (آرجايل، 2001) براي وهانسن (4) (1996) دريافتند که کيفيت رابطه دانشجوياني که شادترند در مقايسه با دانشجويان ديگر، بالاتر است. اگر ما عميقاً از شخص ديگري مراقبت کنيم نه تنها خودمان تشويق مي شويم بلکه اين کار در شادکامي ديگران مؤثر است (آرجايل، 2001).

 

5- جستجوي سخنان حکمت آميز: حضرت علي (ع) مي فرمايد:

«همانا اين دلها همانند تن ها افسرده مي شوند، پس براي شادابي دلها سخنان زيباي حکمت آميز بجوييد.»[همان، ق89].
در حکمت 197 نهج البلاغه نيز چنين روشي مورد تأکيد قرار گرفته است.
حضرت علي (ع) همچنين مي فرمايد:
«گفتار حکيمان اگر درست باشد درمان [است]....» [همان، ق 257].
از آن جا که سخنان حکمت آميز غالبا ارضا کننده حس زيبايي شناختي و ياد آوري کننده حقايق فراموش شده است و انسان فطرتاً هميشه طالب زيبايي و جوياي حقيقت است، بنابراين طبيعي است که با شنيدن سخنان زيباي حکمت آميز احساس لذت و شادابي به او دست بدهد. روشن است که قرآن و احاديث که دربردارنده سخنان خداوند و پيامبر اکرم و امامان هستند، بهترين و زيباترين سخنان حکمت آميز مي باشد. بسياري از بررسي ها تأثير مثبت آموزش (که سخنان حکمت آميز نيز جزئي از آن است) را برخشنودي نشان داده اند (آرجايل، 2001).

 

6- اهل عمل بودن:

حضرت علي (ع) مي فرمايد:
«آن کس که در عمل کوتاهي کند دچار اندوه مي شود.» [همان، ق 132].
از آن جا که رسيدن به هر هدفي، چه اين هدف دنيوي باشد چه اخروي چه مادي چه معنوي مستلزم برنامه ريزي درست و عمل کردن به اين برنامه است، بنابراين، اهل عمل بودن ضامن دستيابي به شادي و خوشبختي و کوتاهي در عمل به ارزشها و اعتقادات و برنامه هاي خود، ايجاد کننده حسرت و غم و اندوه است. بي کاري همه جنبه هاي شادي از جمله عاطفه مثبت، رضايت از زندگي و عاطفه منفي را متأثر مي سازد. افراد بيکار احساس ملالت مي کنند، عزت نفس اندکي دارند، گاهي عصباني مي شوند و گاهي اوقات بي تفاوتي عاطفي در آنها بروز مي کند (آرجايل، 2002).

 

7- غنيمت شمردن فرصتها:

حضرت علي (ع) در نامه خود به فرزندش امام حسن مي فرمايد:
«....پيش از آن که فرصت از دست برود و اندوه به بار آورد، از فرصتها استفاده کن.» [همان، ن31].
ايشان در حکمت 118 نيز اندوهبار بودن از دست دادن فرصتها را مورد تأکيد قرار داده اند.
از آنجا که لازمه عمل به برنامه هاي خود و در نتيجه دستيابي به اهداف دنيوي و اخروي و مادي و معنوي، استفاده بهينه از فرصتهاست، بنابراين با استفاده درست از وقت است که مي توان به شادي دست يافت و در مقابل، از دست دادن فرصتها به اين دليل که باعث ناکامي در دستيابي به اهداف مي شود، غم و اندوه به دنبال دارد. معلوم شده است که افراد بيکارکمتر زمان خود را سازمان دهي مي کنند [فيدر و بوند (5)، 1983] و اين مسأله يکي از علل بهداشت رواني (و ازجمله شادي) کمتر است [ وانبرگ و همکاران (6)، 1997].


نوسنده: اعظم مرادی

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه سیزدهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته سیزدهم «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 23 فروردین 1393  6:17 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon mohammadhoseinshokri omiddeymi1368 2309042 majnon313 amirali123 09303495228 Beshkan sma77817 m1373shokri oghab6668 akbar_khansari hamid5190
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مسابقه هفته چهاردهـــم(93/01/30 لغایت 93/02/5)

مسابقه هفته چهاردهـــم(93/01/30 لغایت 93/02/5)
 
حق از دیگاه امام علی (ع) در نهچ البلاغه
 
 حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه
 
 
چکيده
حق از اساسي ترين و مهم ترين مفاهيم نهج البلاغه است. جايگاه رفيع حق در انديشه و عمل علي، صدق حديث پيامبراکرم(ص) را به اثبات مي رساند که :« عليٌ مع الحق و الحق مع علي». حق از واژگان بسيطي است که گسترده ترين مصاديق را دارد، و از اين حيث مي توان آن را با واژه « وجود» يا « هستي» مقايسه کرد. برخي موضوعات مربوط به حق که در نهج البلاغه با تأکيد مطرح گرديده، عبارت اند از: وصف حق؛ حقوق دو جانبه والي و مردم؛ اطاعت به شرط تطابق با حق؛ وصف امتي که حق ضعيف در آن پايمال است؛ ميزان شناسايي حق مداران؛ آسيب شناسي انحراف از حق؛ حق سنگين؛ در عين حال گوارا است؛ گران نبودن حق بر علي؛ آميختگي حق و باطل؛ تفاوت در صفوف باطل؛ حق در دل باطل؛ عترت پيامبر زمامداران حق اند؛ ارزش ديده ها و شنيده ها؛ حقوق الهي؛ حقوق برابر و حقوق مردم.
 
مقدمه
شايد بتوان گفت يکي از مفاهيم اساسي در کتاب شريف نهج البلاغه، مفهوم حق است. دراين کتاب گرانقدر متجاوز از سيصد بار از حق و مشتقات آن سخن به ميان آمده و بر شناسايي و عمل به مقتضاي آن تأکيد شده است( المعجم المفهرس، محمد دشتي، صص 115-119)؛ هم چنانکه در قرآن کريم نيز بالغ بر سيصد بار واژه حق و مشتقات آن ذکر گرديده است( المعجم المهفرس، محمد فؤاد عبدالباقي، صص 208-212). جايگاه رفيع حق در انديشه امام علي(ع) (ع)از مطاوي نهج البلاغه شريف به روشني هويداست و تأمل در آن صدق کلام پيامبراکرم(ص)را اثبات مي کند، که فرموده اند:
علي با حق و حق با علي است.
 
حق در نهج البلاغه
حق و حقوق از واژه هاي کليدي نهج البلاغه است. در اين کتاب از اوصاف حق، حقوق الهي، حقوق مردم، زمامداران حق، آميختگي حق و باطل، حق در دل باطل، حقوق دوجانبه، آسيب شناسي انحراف از حق، تفاوت در صفوف باطل، اطاعت از والي به شرط تطابق با حق، اوصاف امتي که حق در آن پايمال است، و ده ها عنوان ديگر سخن به ميان آمده است. در زير به برخي عناوين فوق به نحو اختصار اشاره رفته است.
 
1. وصف حق
در نهج البلاغه اوصاف واقعي حق بيان شده و به تلقي مردم از آن در مقام قول و عمل اشاره شده است، از جمله فرموده است:

فالحق أوسع الاشياء في التواصف و أضيقها في التناصف( خطبه 216، سطر1)
حق وسيع ترين اشياء در وصف کردن و تنگ ترين اشيا در انصاف دادن است.
کلمه تواصف به معني وصف کردن امري براي ديگري است، چنان که مي گويند:
تواصف القوم الشيء اي وصفه بعضهم لبعض( القاموس المحيط، ج3، ص 204)
و کلمه تناصف به معني به کار بستن انصاف با ديگران، استعمال مي شود؛ مي گويند:
تناصف القوم اي انصف بعضهم بعضاً( القاموس المحيط، ج 3، ص 200).
اين بيان دلالت دارد که همگان حق را مي شناسند و در وصف آن توانا هستند؛ اما در مقام رعايت انصاف و پذيرش حقوق ديگران، دايره آن بسيار تنگ، و عمل کردن براساس آن دشوار مي شود.
ديگر از اوصاف حق در نهج البلاغه، سنگيني در عين گوارايي، آن است. چنان که فرموده است:
إن الحق ثقيلٌ مريءٌ و إن الباطل خفيفٌ و بيءٌ( حکمت 376)
حق سنگين و گوارا است و باطل سبک و کشنده.
واژه « مريء» به معني گوارا است. چنان که مي گويند:
طعامٌ مريءٌ؛ خورشي است گوارا و نيکو عاقبت( ترجمان اللغه، ذيل واژه)
و « وبيء» به معني وخيم العاقبه و کشنده است. مي گويند:
ارض وبيئة اي کثير الوباء و هو المرض العام( شرح عبده، ج4، ص 90)؛
همچنين وباء به معني هر مرضي است که شايع و عام باشد( ترجمان اللغه، ذيل واژه).

 

2. حقوق دو جانبه

در نهج البلاغه از حقوق دوجانبه افراد و گروه ها سخن رفته است. اگر والي بر مردم حقي دارد، مردم نيز بر حاکم حقوقي دارند. چنان که علي(ع) خود مي فرمايد:

ايها الناس إن لي عليکم حقاً و لکم علي حق( خطبه 34، سطر 9)
اي مردم! من بر شما حقي و شما نيز بر من حقي داريد.
اين کلام دلالت دارد که حقوق والي بر رعيت يک جانبه نيست و همان گونه
که او بر رعيت حقي دارد، مردم نيز بر او حق دارند.
علي درخطبه ديگر فرموده است:
فإذا ادت الرعية إلي الوالي حقه و أدي الوالي إليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين...( خطبه 216، سطر 8)
پس چون مردم، حقوق والي را اداء کنند و والي نيز حق مردم را تأديه کند، حق در ميان آنان عزيز و راه هاي دين برپا مي گردد...
نمونه ديگر، حقوق متقابل پدر و فرزند است. اگر پدر حقوقي بر فرزند دارد، فرزند نيز حقوقي بر پدر داراست. چنان که فرموده است:
إن للولد علي الوالد حقاً و إن للوالد علي الولد حقاً فحق الوالد علي الولد أن يطيعه في کل شيء إلا في معصية الله سبحانه و حق الولد علي الوالد أن يحسن أسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن( همان، حکمت 399)
فرزند بر پدر حقي دارد و پدر نيز بر فرزند حقي داراست. اما حق پدر بر فرزند آن است که در هرامري جز نافرماني خدا از او اطاعت کند و حق فرزند بر پدر آن است که نام نيکو بر او نهد و او را به نيکويي تأديب کند و به او قرآن بياموزد.

 

3. اطاعت مشروط

علي (ع)در نامه اي که به مردم مصر مي نويسد و در آن مالک اشتر را به عنوان کارگزار خود معرفي مي کند، فرموده است:

و أطيعوا امره فيما طابق الحق( نامه 38، سطر 4)
و از او مادامي که فرمانش مطابق حق است، اطاعت کنيد.
اين کلام امام علي(ع) دلالت دارد که اطاعت مطلق از واليان و حاکمان،
امري ناصحيح و نکوهيده است. زيرا ممکن است حاکمان غيرمعصوم به ناحق فرمان دهند. هرکس بايد حق را بشناسد و در فرمان حاکمان هم بنگرد و اگر فرمان آنان مطابق حق بود به آن عمل کند.
همچنين لازم است ملاک هاي حق و باطل به طور دقيق شناخته شوند تا هرکس بتواند حق و باطل را از يکديگر تميز دهد. در غير اين صورت ممکن است افراد آنچه به سودشان باشد را حق انگاشته، و آنچه به زيانشان باشد را باطل بپندارند.

 

4. امت نامقدس

در احاديث پيامبراکرم(ص)و اميرالمؤمنين (ع)امتي که در آن حق ضعيفان به قاطعيت گرفته نشود، نامقدس معرفي شده است. علي در جمله اي فرموده است:

فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول في غير موطن (لن تقدس أُمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع ) ( نامه 53، سطر 110)
من در مواطن کثيره از پيامبر خدا (ص)شنيده ام که مي فرمود: آن امتي که در آن حق ضعيف از زورمند به صراحت و قاطعيت گرفته نشود، مقدس نخواهد بود.
در معني واژه « متتعتع» در منابع لغوي آمده است:
تعتع في الکلام اي تردد فيه من عي( فرهنگ واژگان، ص 36)
به دليل لکنت در زبان، سخن خود را تکرار کرد.

 

5. حق را بشناس تا پيروان آن را بشناسي

شخصي به نام حارث نزد امام علي(ع) (ع)آمد و گفت: آيا به من گمان مي بري که مي پندارم اصحاب جمل بر گمراهي بوده اند؟ علي (ع)فرمود:

إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه( همان، حکمت 262).

تو حق را نشناختي تا اهل آن را بشناسي، و باطل را نشناختي تا پيروان آن را بشناسي.
طه حسين، اديب و نويسنده معروف مصري، در کتاب علي و بنوه پس از نقل مضمون جملات فوق مي نويسد: من پس از وحي و کلام خداوند، جوابي پر جلال تر و شيواتر از اين جواب نديده و نمي شناسم.

 

6. آسيب شناسي انحراف از حق

در نهج البلاغه به بعضي از عوامل انحراف از حق اشاره شده است. به عنوان نمونه، در خطبه اي حب و بغض افراطي را از عوامل انحراف از حق برخوانده است:

سيهلک في صنفان محبٌ مفرطٌ يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غيرالحق( خطبه 127، سطر 6).

دو گروه درباره ي من به هلاکت مي رسند. يک گروه دوست داراني که در دوستي من زياده روي مي کنند، اين دوستي آنان را به غير حق مي کشاند؛ و گروه ديگر دشمنان تندرو هستند که اين دشمني آنان را به غيرحق سوق مي دهد.
اين عبارات دلالت دارد که دوستي و دشمني افراطي از عوامل منحرف کننده انسان از حق و حقيقت است.
يکي ديگر از عوامل انحراف از حق، آميختگي حق با باطل است. امام علي(ع) در اين باره فرموده است:
فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لکن يوخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فيمزجان( همان، خطبه 50، سطر 2)
اگر باطل از آميختگي با حق خلاص مي شد، بر جويندگان نهان نمي ماند؛ و اگر حق از پوشش باطل رها مي شد، زبان دشمنان از آن منقطع مي گرديد. وليکن بخشي از اين و بخشي از آن را مي گيرند و آنها را با يکديگر در مي آميزند.
براين اساس حق و باطل همواره به گونه اي ناخالص و محض مشاهده نمي شوند و رنگ پديده ها الزاماً سياه يا سپيد نيست. بنابراين حق و باطل در هر انديشه اي قابل بررسي و شناسايي است.
در نهج البلاغه به عوامل ديگري که موجب انحراف از حق مي گردد اشاره شده است.

 

7. حق بر من گران نيست

علي (ع)نحوه سخن گفتن ديگران را با خود، که اميرالمؤمنين است، آموزش مي دهد؛ و در ضمن آن مي فرمايد:

لا تظنوا بي استثقالاً في حقً قيل لي ( خطبه 216، سطر 2)
و مپنداريد که اگر حق را به من بگويند، بر من گران خواهد بود.
فإنه من استثقل الحق أن يقال له او العدل ان يعرض عليه کان العمل بهما اثقل عليه( همان)
زيرا اگر کسي از کلام حق که به او گفته شود يا عدلي که بر او عرضه شود، استثقال کند و آن را گران شمارد، عمل کردن به آنها براي او دشوارتر خواهد بود.
و در ادامه امر مي کند که هيچ گاه از گفتن حق باز نايستيد:
فلا تکفوا عن مقالة بحق(همان).

 

8. تفاوت در صفوف باطل

از موضوعات مهمي که در نهج البلاغه مورد تأکيد واقع شده است تفاوت در صفوف باطل است. برخي گروه ها به واسطه پيروي از هواهاي نفساني پيرامون باطل گرد مي آيند؛ اما برخي ديگر طالب حق اند، و به دليل سختي و دشواري راه، امر بر آنان مشتبه شده و به باطل مي گرايند. تفاوت اين دو گروه بسياراست. علي در نهج البلاغه فرموده است:

لا تقتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه( خطبه 61)
پس از من خوارج را نکشيد، زيرا آن کس که خواهان حق است، اما خطا مي کند، مانند کسي نيست که خواستار باطل است و بدان مي رسد.
سيدرضي در شرح کلام اخير مي گويد: مقصود از کساني که خواستار باطل اند، معاويه و اصحاب اويند. دراين کلام گران قدر بين خوارج و اصحاب صفين، که هر دو بر باطل اند، فرق نهاده و خوارج بر معاويه و اصحاب او ترجيح داده شده اند. او خوارج را پس از خود سزاوار قتل نمي داند.

 

9. حق در دل باطل

از شگفتي هاي کلام اميرالمؤمنين(ع) در امر حق و باطل، يکي هم اين تعبيراست که مي فرمايد: من از دل باطل، حق را بيرون مي آورم! در نهج البلاغه آمده است:

و ايم الله لابقرن الباطل حتي اخرج الحق من خاصرته( خطبه 104)
به خدا سوگند من باطل را مي شکافتم تا آن که حق را از پهلوي آن بيرون بياورم.
و هنگامي که براي کارزار با اهل بصره بيرون مي آمد، فرمود:
فلانقبن فلابقرن الباطل حتي يخرج الحق من جنبه( خطبه 33)
به يقين باطل را مي شکافم، تا حق از پهلوي آن خارج شود.
گرچه به نظر مي رسد بيرون آمدن حق از دل باطل، يک تعبير ديالکتيکي است، اما ظاهراً مقصود اين است که حق، مانند خورشيد، درخشان و نمايان است و کسي را ياراي انکار آن نيست. اما گاهي براي مقابله با حق آن را مموه و مشوه جلوه مي دهند. به عبارت ديگر آن را با لايه اي از باطل مي پوشانند، و حق را باطل جلوه مي دهند؛ اين، همان تعبير قرآن کريم است که مي فرمايد:
لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون( آل عمران، آيه 71)
چرا حق را با باطل مي پوشانيد و حق را کتمان مي کنيد.
علي نيز مي فرمايد پوسته باطل را مي شکافم و حق محض و خالص را از دل آن بيرون مي کشم. اين از تعابير شگفت انگيز نهج البلاغه است.

 

10. زمامداران حق

در نهج البلاغه عترت پيامبراکرم(ص)به عنوان زمامداران حق معرفي شده اند.

چنان که مي فرمايد:

بينکم عتره نبيکم و هم ازمة الحق( خطبه 87؛ سطر14)
عترت پيامبر شما در ميان شماست و آنان زمامداران حق اند.(3)
همچنين عترت و خاندان پيامبر اکرم به عنوان بهترين عترت ها معرفي شده است:
عترته خيرالعتر و اسرته خيرالاسر( خطبه 94، سطر 5)
عترت پيامبراکرم(ص) بهترين عترت ها و خاندان او بهترين خاندان ها هستند.
و از حيث آن که اهل بيت پيامبراکرم(ص) زمامداران حق اند، فرموده است:
انظروا اهل بيت نبيکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن يخرجوکم من هدي و لن يعيدوکم في رديً فإن لبدوا فالبدوا و إن نهضوا ( خطبه 97، سطر12)
به اهل بيت پيامبرتان بنگريد و ملازم سمت آنان باشيد و از آنان پيروي کنيد که شما را از هدايت بيرون نمي برند و شما را به گمراهي باز نمي گردانند. اگر نشستند شما هم بنشينيد و اگر قيام کردند شما نيز قيام کنيد.
در نهج البلاغه از عترت پيامبراکرم(ص) و اهل بيت او به اعزاز ياد شده و پيروي از آنان - که زمامداران حق اند- توصيه شده است.

 

11. ديده ها و شنيده ها

آن چه که انسان مي شنود ممکن است حق يا باطل باشد، اما آنچه که مي بينيد به يقين حق است و باطل نيست. امام علي(ع) در کلامي فرموده است:

انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع( خطبه 181، سطر 2)؛
بين حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله است.
و چون معناي اين سخن را از او پرسيدند، انگشتانش را جمع کرد و بين گوش و چشمش قرار داد و فرمود:
الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت(همان)
باطل آن است که بگويي شنيدم، و حق آن است که بگويي ديدم.
اين کلام دلالت دارد که در مسموعات و منقولات بايد تحقيق و تبيين کرد، چنان که در قرآن کريم آمده است:
ان جاءکم فاسقٌ بنبإ فتبينوا(حجرات/6)
اگر فاسقي براي شما خبري آورد، آن را نپذيريد و در صحت و سقم آن تحقيق کنيد.
واژه « تبين» درآيه ديگري هم آمده است که در آن « رؤيت» عامل حصول يقين بر شمرده شده است. آن آيه اين است:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق( فصلت/53)
به زودي آيات خود را درآفاق و نفوس به رؤيتشان مي رسانيم تا براي آنها تبيين شود که او حق است.

 

12. حقوق الهي

در نهج البلاغه تنها از حقوق بشر سخن به ميان نيامده است، بلکه از حقوق الهي نيز گفتگو شده است و درکلامي دارندگان معرفت الهي هم طراز شهيدان معرفي شده اند. امام(ع) فرمود:

إنه من مات منکم علي فراشه و هو علي معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيداً و وقع اجره علي الله( خطبه 190، سطر18)
کسي از شما، که در بستر خود بميرد و حق پروردگار و رسول و اهل بيتش را بشناسد، شهيد از دنيا رفته است و اجر و پاداش او بر خداوند است.
حقوق الهي، حقوقي است که به ازاي آن، تکاليفي براي انسان مقرر مي گردد. بسياري از اين تکاليف براي حفظ حقوق و کرامت انساني مقرر گرديده است. چنان که علي (ع)در خطبه اي فرموده است:
من واجب حقوق الله علي العباد النصيحه بمبلغ جهدهم و التعاون علي اقامه الحق بينهم( خطبه 216، سطر 14)
از حقوق واجب الهي بر بندگانش اين است که آنان، به قدر توانشان خيرخواهي کنند و براي برپاداشتن حق در بين خودشان به يکديگر ياري رسانند.
ملاحظه مي شود که همين حقوق الهي نيز در راستاي خيرخواهي در امور اجتماعي و تعاون براي برقراري حق و عدالت تعريف شده است. آري، اگر کسي حقوق خداوند و اولياي او را بشناسد و آنها را مراعات کند، داراي مقامي رفيع، هم رديف مقام شهيدان خواهد بود.
يکي ديگر از حقوق الهي، داشتن تقوا و عدم پيروي از هوا و هوس است.او در مواضع گوناگون بدين حق الهي اشاره فرموده است، از جمله:
اوصيکم- عبادالله- بتقوي الله فانها حق الله عليکم( خطبه 191، سطر 5)
اي بندگان خدا! شما را به تقواي الهي سفارش مي کنم، که آن حق الهي بر شماست.

 

13. حقوق برابر در حکومت علي(ع)

حقوق شهروندي همه ي آحاد مردم در حکومت علي (ع)برابر است و هيچ فردي بر فرد ديگر حقوقي افزون ندارد. او به سهل بن حنيف انصاري کارگزار خود در مدينه مي نويسد:

ان الناس عندنا في الحق اسوة( نامه 70، سطر 3)
همه مردم در نزد ما و در آئين حکومت ما حقوق برابر دارند.
ابن منظور مي نويسد:
و القوم اسوة في هذا الامر اي حالهم فيه واحدة( لسان العرب).
ابن ابي الحديد در معناي « اسوه» همين معني را ذکر کرده و مي نويسد:
يقول قد عرفوا اني لا اقسم الا بالسويه و اني لا انفل قوماً علي قوم و لا اعطي علي الاحساب و الانساب کما فعل غيري( ابن ابي الحديد، ج 4، ص 230).
امام مي فرمايد: آنان مي دانند که من بيت المال را جز به سويه بخش نمي کنم و قومي را بر قوم ديگر برتري نمي دهم؛ و بر اساس حسب و نسب، آن گونه که ديگران عمل کردند، مالي را عطا نمي کنم.

 

14. حقوق مردم

در نهج البلاغه از حقوق مردم فراوان سخن به ميان آمده و به رعايت آن توصيه شده است. برخي از آن موارد چنين است:

پيش از آنکه شخص به درگاه الهي رفته و استغفار کند، بايد حقوق تضييع شده مردم را تأديه کند:
ان تؤدي الي المخلوقين حقوقهم( حکمت 417)
اين که حقوق مخلوقين را بپردازي.
امام مسلمين نمي تواند فردي رشوه گير باشد، زيرا در آن صورت حقوق مردم پايمال مي شود:
و لا المرتشي في الحکم فيذهب بالحقوق( خطبه 131، سطر7)
والي نبايد رشوه گير در داوري باشد، زيرا در آن صورت حقوق را از بين مي برد.
با اخلاص و توحيد حقوق مسلمين تضمين مي گردد.
و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين ( خطبه 167، سطر 3)
خداوند با اخلاص و توحيد، که از جمله فرائض است، حقوق مسلمين را تضمين کرده است.
مردم برادران ديني والي و ياران او در استيفاي حقوق اند.
فإنهم الاخوان في الدين و الاعوان علي استخراج الحقوق( نامه 26، سطر 3)
زيرا آنان برادران ديني و ياوران بر استخراج حقوق اند.

 

15. متاع کفر و دین بی مشتری نیست
در موضوع حق و باطل فرموده است:
حقٌ و باطلٌ و لکل اهلٌ فلئن امر الباطل لقديماً فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شيءٌ فاقبل( خطبه 16، سطر 6)
حقي است و باطلي و براي هريک اهلي، اگر باطل افزون شود(4)، جاي تعجب نيست، از دير زمان چنين بوده است؛ و اگر حق اندک شود، چه بسا افزوده شوند و کم اتفاق مي افتد که چيزي برود و ديگر بار بازآيد.


منبع: نشریه النهج . شماره 29

نویسنده: منصور پهلوان

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه چهاردهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته چهاردهم «آموزه های نهج البلاغه»

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

جمعه 29 فروردین 1393  7:19 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon namebaran majnon313 amirali123 bigharar mahmood_3074 pebdeniofpersia astan21 omiddeymi1368
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

مسابقه هفته پانزدهـــم(93/02/6 لغایت 93/02/12)

مسابقه هفته پانزدهـــم(93/02/6 لغایت 93/02/12)

 

خطبه ی شماره 1 نهج البلاغه :

آغاز آفرینش آسمان و زمین و آدم و ...

 

عجز انسان از شناخت ذات خدا

سپاس خداوندي که سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمتهاي او ناتوان، و تلاشگران از اداي حق او درمانده‏اند، خدايي که افکار ژرف‏انديش، ذات او را درک نمي‏کنند و دست غواصان درياي علوم به او نخواهد رسيد. پروردگاري که براي صفات او حد و مرزي وجود ندارد، و تعريف کاملي نمي‏توان يافت و براي خدا وقتي معين، و سرآمدي مشخص نمي‏توان تعيين کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با رحمت خود بادها را به حرکت درآورد و به وسيله کوه‏ها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل کرد.


دين و شناخت خدا
سرآغاز دين خدا شناسي است، و کمال شناخت خدا، باور داشتن او، و کمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگي اوست، و کمال توحيد (شهادت بر يگانگي خدا) اخلاص، و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است، زيرا هر صفتي نشان مي‏دهد که غير از موصوف، و هر موصوفي گواهي مي‏دهد که غير از صفت است، پس کسي که خدا را با صفت مخلوقات تعريف کند او را به چيزي نزديک کرده، و با نزديک کردن خدا به چيزي، دو خدا، مطرح‏شده، و با مطرح شدن دو خدا، اجزايي براي او تصور نموده، و با تصور اجزا براي خدا، او را نشناخته است. و کسي که خدا را نشناسد به سوي او اشاره مي‏کند و هر کس به سوي خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آورد. و آن کس که بگويد خدا در چيست؟ او را در چيز ديگري پنداشته است، و کسي که بپرسد خدا بر روي چه چيزي قرار دارد؟ به تحقيق جايي را خالي از او در نظر گرفته است، در صورتيکه خدا همواره بوده، و از چيزي بوجود نيامده است با همه چيز هست، نه اينکه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينکه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام‏دهنده همه کارهاست، بدون حرکت و ابزار و وسيله، بيناست حتي در آن هنگام که پديده‏اي وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا کسي نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت کند.

 

آفرينش جهان (اول- راههاي خداشناسي)
خلقت را آغاز کرد، و موجودات را بيافريد، بدون نياز به فکر و انديشه‏اي، يا استفاده از تجربه‏اي، بي آنکه حرکتي ايجاد کند، و يا تصميمي مضطرب در او راه داشته باشد جهان را آفريد. براي پديد آمدن موجودات، وقت مناسبي قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد، و در هر کدام، غريزه خاص خودش را قرار داد، و غرايز را همراه آنان گردانيد. خدا پيش از آن که موجودات را بيافريند، از تمام جزئيات و جوانب آنها آگاهي داشت، و حدود و پايان آنها را مي‏دانست، و از اسرار درون و بيرون پديده‏ها، آشنا بود. سپس خداي سبحان طبقات فضا را شکافت، و اطراف آن را باز کرد، و هواي به آسمان و زمين راه يافته را آفريد، و در آن آبي روان ساخت، آبي که امواج متلاطم آن شکننده بود، که يکي بر ديگري مي‏نشست، آب را بر بادي طوفاني و شکننده نهاد، و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهداري آب مسلط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبي تعيين فرمود. فضا در زير تندباد و آب بر بالاي آن در حرکت بود، سپس خداي سبحان طوفاني برانگيخت که آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پي در پي درهم کوبيد، طوفان بشدت وزيد، و از نقطه‏اي دور دوباره آغاز شد، سپس به طوفان امر کرد، تا امواج درياها را به هر سو روان کند و برهم کوبد، و با همان شدت که در فضا وزيدن داشت، بر امواج آبها حمله‏ور گردد، از اول آن برمي‏داشت و به آخرش مي‏ريخت. و آبهاي ساکن را به امواج سرکش برگرداند. تا آنجا که آبها روي هم قرار گرفتند، و چون قله‏هاي بلند کوهها بالا آمدند، امواج تند کفهاي برآمده از آبها را در هواي باز، و فضاي گسترده بالا برد، که از آن هفت آسمان را پديد آورد. آسمان پايين را چون موج مهارشده، و آسمانهاي بالا را مانند سقفي استوار و بلند قرار داد، بي آنکه نيازمند به ستوني باشد، يا ميخهايي که آنها را استوار کند، آنگاه فضاي آسمان پايين را به وسيله نور ستارگان درخشنده، زينت بخشيد، و در آن چراغي روشنايي بخش، و ماهي درخشان، به حرکت درآورد، که همواره در مدار فلکي گردنده و برقرار، و سقفي متحرک، و صفحه‏اي بي‏قرار، به گردش خود ادامه دهند.

 

دوم- شگفتي خلقت فرشتگان
سپس آسمانهاي بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود، گروهي از فرشتگان همواره در سجده‏اند و رکوع ندارند و گروهي در رکوعند و ياراي ايستادن ندارند، و گروهي در صفهايي ايستاده‏اند که پراکنده نمي‏شوند، و گروهي همواره تسبيح گويند و خسته نمي‏شوند، و هيچگاه خواب به چشمشان راه نمي‏يابد، و عقلهاي آنان دچار اشتباه نمي‏گردد، بدنهاي آنان دچار سستي‏نشده، و آنان دچار بي‏خبري برخاسته از فراموشي نمي‏شوند. برخي از فرشتگان، امينان وحي الهي، و زبان گوياي وحي براي پيامبران مي‏باشند، که پيوسته براي رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمدند جمعي از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعي ديگر دربانان بهشت خداوندند، بعضي از آنها پاهايشان در طبقات پايين زمين قرار داشته، و گردنهاشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، و عرش الهي بر دوشهايشان استوار است، برابر عرش خدا ديدگان به زير افکنده، و در زير آن، بالها را به خود پيچيده‏اند، ميان اين دسته از فرشتگان با آنها که در مراتب پايين‏تري قرار دارند، حجاب عزت و پرده‏هاي قدرت، فاصله انداخته است. هرگز خدا را با وهم و خيال، در شکل و صورتي نمي‏پندارند، و صفات پديده‏ها را بر او روا نمي‏دارند، هرگز خدا را در جايي محدود نمي‏سازند، و نه با همانند آوردن به او اشاره مي‏کنند.

 

سوم- شگفتي آفرينش آدم (ع) و ويژگيهاي انسان کامل
سپس خداوند بزرگ، خاکي از قسمتهاي گوناگون زمين، از قسمتهاي سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلي خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناک گرديد، که از آن، اندامي شايسته، و عضوهايي جدا و به يکديگر پيوسته آفريد آن را خشکانيد تا محکم شد، خشکاندن را ادامه داد تا سخت شد، و تا زماني معين، و سرانجامي مشخص، اندام انسان کامل گرديد، آنگاه از روحي که آفريد در آن دميد تا به صورت انساني زنده درآمد، داراي نيروي انديشه، که وي را به تلاش اندازد، و داراي افکاري که در ديگر موجودات، تصرف نمايد به انسان اعضاء و جوارحي بخشيد، که در خدمت او باشند، و ابزاري عطا فرمود، که آنها را در زندگي بکار گيرد، قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشايي، و بويايي، و وسيله تشخيص رنگها، و اجناس مختلف در اختيار او قرار داد. انسان را مخلوطي از رنگهاي گوناگون، و چيزهاي همانند و سازگار، و نيروهاي متضاد، و مزاجهاي گوناگون، گرمي، سردي، تري، و خشکي، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آنچه در عهده دارند انجام دهند، و عهدي را که پذيرفته‏اند وفا کنند، اينگونه که بر آدم سجده کنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمود: (بر آدم سجده کنيد پس فرشتگان همه سجده کردند جز شيطان) غرور و خود بزرگ بيني او را گرفت، و شقاوت و بدي بر او غلبه کرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاک را پست شمرد، خداوند براي سزاوار بودن شيطان به خشم الهي، و براي کامل شدن آزمايش، و تحقق وعده‏ها، به او مهلت داد و فرمود: (تا روز رستاخيز مهلت داده شدي)


چهارم- آدم (ع) و داستان بهشت
سپس خداوند آدم را در خانه‏اي مسکن داد که زندگي در آن گوارا بود، جايگاه او را امن و امان بخشيد، و او را از شيطان و دشمني او ترساند، پس شيطان او را فريب داد. بدان علت که از زندگي آدم در بهشت و همنشيني او با نيکان حسادت ورزيد. پس آدم (ع) يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفته‏هاي ناپايدار شيطان فروخت، و شادي خود را به ترس تبديل کرد، که فريب خوردن براي او پشيماني آورد، آنگاه خداي سبحان در توبه را بر روي آدم گشود، و کلمه رحمت، بر زبان او جاري ساخت، و به او وعده بازگشت به بهشت را داد، و آدم را به زمين، خانه آزمايشها و مشکلات، فرود آورد، تا ازدواج کند، و فرزنداني پديد آورد، و خداي سبحان از فرزندان او پيامبراني برگزيند.


فلسفه بعثت پيامبران (نبوت عامه)
خدا پيمان وحي را از پيامبران گرفت، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهليتها، بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند، و حق پروردگار را نشناختند، و برابر او به خدايان دروغين روي آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت، و از پرستش او جدا کرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته‏هاي انسانها رسولان خود را پي در پي اعزام کرد، تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند، و نعمتهاي فراموش‏شده را به ياد آورند، و با ابلاغ احکام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند، و توانمنديهاي پنهان‏شده عقلها را آشکار سازند، و نشانه‏هاي قدرت خدا را معرفي کنند، مانند: سقف بلند پايه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاي آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگي، و راههاي مرگ و مردن، و مشکلات و رنجهاي پيرکننده، و حوادث پي در پي، که همواره بر سر راه آدميان است، خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا کتابي آسماني، يا برهاني قاطع، يا راهي استوار، رها نساخته است، پيامبراني که با اندک بودن ياران، و فراواني انکارکنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود کوتاهي نکردند، بعضي از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند، و برخي ديگر را پيامبران گذشته معرفي کردند، بدينگونه قرنها پديد آمد، و روزگاران سپري شد، پدران رفتند و فرزندان جاي آنها را گرفتند.

 

فلسفه بعثت پيامبر خاتم (ص)
تا اينکه خداي سبحان، براي وفاي به وعده خود، و کامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد (که درود خدا بر او باد) را مبعوث کرد، پيامبري که از همه پيامبران پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانه‏هاي او شهرت داشت، و تولدش بر همه مبارک بود. روزگاري که مردم روي زمين داراي مذاهب پراکنده، خواسته‏هاي گوناگون، و روشهاي متفاوت بودند، عده‏اي خدا را به پديده‏ها تشبيه کرده، و گروهي نامهاي ارزشمند خدا را انکار و به بتها نسبت مي‏دادند، و برخي به غير خدا اشاره مي‏کردند، پس خداي سبحان، مردم را به وسيله محمد (ص) از گمراهي نجات داد و هدايت کرد، و از جهالت رهايي بخشيد. پس ديدار خود را براي پيامبر (ص) برگزيد، و آنچه نزد خود داشت براي او پسنديد، و او را با کوچ دادن از دنيا گرامي داشت، و از گرفتاريها و مشکلات رهايي بخشيد و کريمانه قبض روح کرد.


ضرورت امامت پس از پيامبران الهي
رسول گرامي اسلام، در ميان شما مردم جانشيناني برگزيد که تمام پيامبران گذشته براي امتهاي خود برگزيدند، زيرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفي راهي روشن، و نشانه‏هاي استوار، از ميان مردم نرفتند.


ويژگيهاي قرآن و احکام اسلام
کتاب پروردگار ميان شماست، که بيان‏کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثلها، مطلق و مقيد، محکم و متشابه مي‏باشد، عبارت مجمل خود را تفسير، و نکات پيچيده خود را روشن مي‏کند، از واجباتي که پيمان شناسايي آن را گرفت، و مستحباتي که آگاهي از آنها لازم نيست، قسمتي از احکام ديني در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنت پيامبر (ص) آمده، و بعضي از آن، در سنت پيامبر (ص) واجب‏شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است، بعضي از واجبات، وقت محدودي داشته، که در آينده از بين رفته است، محرمات الهي از هم جدا مي‏باشند، برخي از آنها، گناهان بزرگ است که وعده آتش دارد، و بعضي کوچک که وعده بخشش داده است، و برخي از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.


فلسفه و ره‏آورد حج:
خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب کرد، همان خانه‏اي که آن را قبله‏گاه انسانها قرار داده که چونان تشنگان به سوي آن روي مي‏آورند، و همانند کبوتران به آن پناه مي‏برند، خداي سبحان، کعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش، و نشانه اعتراف آنان به بزرگي و قدرت خود قرار داد، و در ميان انسانها، شنوندگاني را برگزيد، که دعوت او را براي حج اجابت کنند، و سخن او را تصديق نمايند، و پاي بر جايگاه پيامبران الهي نهند، همانند فرشتگاني که بر گرد عرش الهي طواف مي‏کنند، و سودهاي فراوان، در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران، به دست آورند، و به سوي وعده‏گاه آمرزش الهي بشتابند، خداي سبحان، کعبه را براي اسلام، نشانه گويا، و براي پناهندگان خانه امن و امان قرار داد، اداي حق آن را واجب کرد، و حج بيت‏الله را واجب شمرد، و بر همه شما انسانها مقرر داشت، که به زيارت آن برويد، و فرمود: (آن کس که توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند، خداوند از همه جهانيان بي‏ نياز است) 

 

***

 

حکمت ها :

 

1- حکمت شماره 1 نهج البلاغه: 

درود خدا بر او فرمود: در فتنه‏ ها، چونان شتر دوساله باش، نه پشتي دارد که سواري دهد، و نه پستاني تا او را بدوشند.

 

چون زمانه از بلا گرديد پر

در مثل مي‏باش چون بچه شتر

نيست پشتي تا بگردندش سوار

نيست پستاني که دوشندش نزار

 

2- حکمت شماره 2 نهج البلاغه: 

و درود خدا بر او فرمود: آنکه جان را با طمع‏ورزي بپوشاند خود را پست کرده، و آنکه راز سختي‏هاي خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بي‏ارزش کرده است.

 

هر که در دست طمع، دل را سپرد

نفس خود را خوار گرداندست و خرد

خوار گردد، هر کسي ديده زيان
وانگهي راندست رازش بر زبان

هر که در دست زبانش شد اسير
خويشتن را بي‏بها کرد و حقير

 

3- حکمت شماره 3 نهج البلاغه: 

و درود خدا بر او فرمود: بخل ننگ، و ترس نقصان، و تهيدستي مرد زيرک را در برهان کند مي‏سازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است. و درود خدا بر او فرمود: ناتواني آفت، و شکيبايي شجاعت، و زهد ثروت، و پرهيزکاري سپر نگهدارنده است.

 

بخل ورزيدن بود بسيار ننگ

ترس، عيبي که نمايد عرصه تنگ

گرچه باشد کس سخندان و بهوش
فقر او را مي‏کند گنگ و خموش

وان تهيدست ز ثروت بي‏نصيب
در ديار خويش هم باشد غريب

ناتواني هست همچون آفتي
خشک سازد ريشه‏هاي راحتي

صبر ورزيدن نشان جرات است
دوري از مال جهان، خود ثروت است

دوري از زشتي بود همچون سپر
باز دارد خلق را از تير شر

همنشيني نيست بهتر از رضا
نفس را از غصه گرداند رها

 

4- حکمت شماره 4 نهج البلاغه: 

و چه همنشين خوبي است، راضي بودن و خرسندي. و درود خدا بر او فرمود: ميراثي گرانبها، و آداب، زيورهاي هميشه تازه، و انديشه، آيينه‏اي شفاف است.

 

علم ميراثي شريف و در خورست

بي‏گمان فرهنگ پويا چون درست

همچو آئينه بود فکر و خرد
نقش دل را پيش چشمت آورد

 

5- حکمت شماره 5 نهج البلاغه: 

و درود خدا بر او فرمود: سينه خردمند صندوق راز اوست، و خوشرويي وسيله دوست يابي، و شکيبايي، گورستان پوشاننده عيب هاست.

 

سينه ‏ي عاقل حفاظ راز اوست

دل ربايد، دام، روي باز اوست

بردباري و صبوري هست خوب
پرده‏اي باشد که افتد بر عيوب

در جاي ديگر فرموده‏اند:

خود، مدارا کردن با مردمان
مي‏نمايد عيب و زشتي را نهان

آنکه از خود راضيست و خودپسند
خلق بسياري از او ناراضيند


ترجمه: محمد دشتی

ترجمه به شعر: امید مجد

زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه پانزدهم پایان یافته است

اسامی برندگان مسابقه هفته پانزدهم «آموزه های نهج البلاغه»

 

 

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

شنبه 6 اردیبهشت 1393  5:51 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon namebaran omiddeymi1368 hzanjani74 shirazy 18batghvi
دسترسی سریع به انجمن ها