0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

5. علايم رفتارى

5. علايم رفتارى
خشم: خشم يکي از هيجانات نيرومندي است که در انسان نهاده شده است، و از سالهاي اوليه رشد بروز مي‌کند و اغلب رفتارهاي پرخاشگرانه را بدنبال دارد. حضرت علي ـ سلام‌الله عليه ـ مي‌فرمايد: شدت خشم و غضب گفتار را دگرگون ، استدلال را مايل و فهم را مشوش مي‌کند.
گاهي خشم بيانگر اضطراب فراوان است.20 بروز اين خشم در رفتار انسان حاکي از ناپايداري هيجاني شديد است، چه زيبا فرموده است حضرت علي ـ سلام‌الله عليه ـ که: خشم و غضب صاحبش را هلاک مي‌کند و زشتي‌هايش را آشکار مي‌سازد.
ـ اختلال توجه: رفتار نامنظم کودک و پرداختن به فعاليت‌هاي متعدد بدون اينکه رغبتي به آنها داشته باشد، بيانگر اضطراب دروني اوست.
ـ تخريب‌گرى: کودک مضطرب از کنترل رفتار خود ناتوان است وممکن است به تخريب‌گري بپردازد.21
در پايان اين فصل به علايم مرگ و لحظات آخر زندگي که در روايات به «سکرات الموت» تعبير شده است، مي‌پردازيم؛ چرا که آن لحظه از لحظات حساس و اضطراب‌زا است. امير مؤمنان علي ـ سلام‌الله عليه ـ آن لحظه را چنين ترسيم مي‌فرمايد:
سکرات مرگ و حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر آنها هجوم آورد، در سکرات مرگ اعضاي بدنشان سست گردد و در برابر آن رنگ خود را باختند، سپس کم کم مرگ در آنها نفوذ کرد، بين آنها و زبان‌شان جدايي افکند. او همچنان در ميان خانواده خود با چشم نگاه مي‌کند و با گوش مي‌شنود … گوش و زبانش از کار مي‌افتد به طوري که در ميان خانواده‌اش نمي‌تواند با زبانش سخن بگويد …
با دقت در اين بيان نوراني برخي از علايمي که روان‌شناسان براي اضطراب ذکر کرده‌اند، مي‌توان استخراج کرد. علايمي چون رنگ پريدگى، دشوار بودن سخن گفتن به وضوح از اين بيانات مي‌توان استفاده کرد. در آن لحظه حساس به خداوند متعال پناه مي‌بريم و اميدواريم که اهل بيت ( عليهم السلام) ما را تنها نگذارند. ان شاء الله.

*******************************

20. ميزان الحکمه، ج2، ص231 . الغضب يُردي صاحبه و يبدي معايبه.

21. همان.

سه شنبه 24 دی 1392  4:48 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار اضطراب

آثار اضطراب
بي‌ترديد هر بيماري رواني در زندگي افراد و رفتار آنها در اجتماع، اثر گذار است. اضطراب هم به خاطر داشتن ماهيت روانى، از اين قاعده مستثني نيست. آن چه از اضطراب به ذهن مي‌آيد، همان حالت رنج‌آور بودن آن است؛ ولي‌مي‌توان براي‌اين‌ حالت روانى، آثار مثبتي هم تصور کرد. در اين فصل ما ابتدا از آثار مثبت اضطراب سخن مي‌گوييم، و سپس به پيامدهاي منفي آن، اشاره مي‌کنيم:

سه شنبه 24 دی 1392  4:49 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

يک) آثار مثبت

يک) آثار مثبت
اضطراب به ميزاني که صدمه آفرين نباشد، و توان کار را از آدمي سلب ننمايد، امري مفيد است و مي‌تواند منشأ آثار مثبتي باشد؛ اين امر از آن بابت است که اضطراب داراي صورت انگيزه‌اي و نقش محرک است و باعث ظهور و بروز بسياري از پاسخها مي‌شود. به همين منظور مي‌توان از اضطراب استفادة اندک کرد و آنرا موجب رشد دانست و حتي در مواردي از اضطراب براي تکامل شخصيت مي‌توان بهره گرفت، زيرا آدمي را وا مي‌دارد تا از خطرات گوناگون خود را دور دارد؛ با توجه به نکته‌اي که در فصل دوم از اين کتاب، ذکر کرديم و اضطراب را در مواردي با خوف قابل تطبيق دانستيم، از اين رو اضطراب را در داشتن آثار مثبت، مي‌توان همچون خوف ممدوح دانست.
به اعتقاد بسياري از روانشناسان و روان پزشکان اضطراب تجلي واکنش جنگ و گريز براي حفظ جان انسان در رويارويي با خطر است.22
شايد اين هم حکمتي باشد که در همة افراد به ميزاني ولو اندک اضطراب وجود دارد. البته اين بدان معنا نيست که ماهيت آن سود رسان باشد و بايد در ايجاد آن کوشش کرد. به هنجار يا نابهنجار بودن اضطراب، بستگي به علت، شدت و مدت آن دارد.23
اضطراب به منزلة بخشي از زندگي هر انسان، در همة افراد در حدي اعتدال‌آميز وجود دارد و در اين حد به عنوان پاسخي سازش يافته تلقّي مي‌شود به گونه‌اي که مي‌توان گفت: اگر اضطراب نبود همة ما پشت ميزهايمان به خواب مي‌رفتيم.24
بنابراين مقدار معتدل اضطراب، براي رشد تکامل شخصيت لازم است و در همة افراد بشر وجود دارد، در ذيل به برخي از آثار مثبت اضطراب اشاره مي‌کنيم:
عامل احتياط: فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه‌اي مواجه کند. اضطراب متعادل يا نرمال سبب عکس العمل متناسب با خطر مي‌باشد، و شخص را وادار به دفع خطرات از خود مي‌کند.25 اضطراب ما را وا مي‌دارد تا براي معاينه‌اي کلي به پزشک مراجعه کنيم، و لذا گفته‌اند: اضطراب براي بقاي حيات ضرورت اساسي دارد؛ به اين معنا که يک درد هيجاني است که مانند درد جسماني به صورت يک فرآيند اخطار و هشداردهنده عمل مي‌نمايد. اضطراب سبب مي‌شود کتابهايي را که از کتابخانه به عاريت گرفته‌ايم بازگردانيم و در يک جادة لغزنده با احتياط رانندگي کنيم و ... بدين ترتيب زندگي طولاني‌تر، سازنده‌تر و بارورتري داشته باشيم.
بنابراين، اضطراب به منزلة بخشي از زندگي هر انسان، يکي از مؤلفه‌هاي ساختار شخصيت وي را تشکيل مي‌دهد. از اين زاويه مي‌توان پاره‌اي از اضطرابهاي دوران کودکي و نوجواني را بهنجار دانست و تأثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت ؛چرا که اين فرصت را براي افراد فراهم مي‌آورد تا مکانيزمهاي سازشي خود را در جهت مواجهه با منابع تنيدگي‌زا و اضطراب‌انگيز گسترش دهند. به عبارت ديگر مي‌توان گفت که اضطراب در پاره‌اي از مواقع سازندگي و خلاقيت را در فرد ايجاد مي‌کند؛ امکان تجسم موقعيت‌ها و سلطه بر آن را فراهم مي‌آورد و يا آنکه بر مي‌انگيزد تا به طور جدي با مسؤليت مهمي مانند آماده شدن براي يک امتحان و يا پذيرفتن يک وظيفة اجتماعي مواجه شود.26
فرويد در نوشته‌هاي اواخر عمر خود (1936) بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شده است، اضطراب عيني يا اضطراب در برابر واقعيت که هر کسي آن را تجربه مي‌کند و قابليت واکنش به خطر واقعي است، آنگونه که در جهان خارج رخ مي‌دهد. فرويد مشخص مي‌کند که چنين اضطرابي هم منطقى، و هم متناسب با محرک مي‌باشد. چنين اضطرابي شيوة سريع و سازگارانه است که فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل مي‌شود. اما اضطراب اخلاقي و روان رنجوري موجب مشکلات رواني مي‌گردد.27
در روايات اسلامي اين نکته آمده است که چه بسا يک ترس سبب شود که شخص را به محل امني و پناهگاهي برساند، امام علي ـ سلام‌الله عليه ـ مي‌فرمايد: چه بسا شخص خائفي که ترسش او را به جايگاه امني در آورد.28
عامل حرکت: اگر در ما، کار و تلاش اضطراب گونه‌اي نباشد، شور لازم را براي حرکت نخواهيم داشت، پس اضطراب عامل حرکت و از جاي برخاستن است. نگراني ناشي از احساس تحقير سبب مي‌شود که شاگرد براي موفقيت در امتحان تلاش کند، چون در مورد اضطراب امتحان دو علت ذکر مي‌کنند: يکي ترس از شکست است که اگر شخص موفق نشود، پيش ديگران تحقير مي‌شود و اين در واقع همان عزت نفس است که با موفقيت حاصل مي‌شود و علت دوم ترس از انجام کار، که احتمالاً هدفهاي انتخاب شده با هدفهاي واقعي يکي نيستند و جواب سوال غلط باشد، که اولي مسلم و آشکار، دومي پنهان است.29
عامل سرعت: اضطراب عامل سرعت و شتاب در امور مي‌شود و آدمي را وا مي‌دارد که کار خود را با سرعتي هر چه بيشتر انجام دهد و در صحنه از ديگران عقب نماند.30
انگيزة دقت: اضطراب انسان را وامي‌دارد که در ذهن خود اين تشويش را داشته باشد که نکند کارش ناقص باشد،مهندس را واميدارد که در ابداع خود احتياط نمايد واين سبب اختراعات مي‌شود.
تعادل: اضطراب با اينکه يک واکنش ابتدايي است، با اين حال داراي بازتاب مخصوصي است و انسان را از بعضي انفعالات دروني رها مي‌سازد. اضطراب و هيجان داراي نيرويي است که يک نوع تعادل در احساس آدمي برجا مي‌گذارد و در آن حال با سرچشمه‌اي بسيار عميق مربوط است که هنوز انگيزه آن بر ما پوشيده است.31
عامل نظم: نظمي که آدمي در زندگي روزمره، در غذا و لباس و در قرار دادن هر چيز در جاي خود دارد ناشي از اضطراب متعادل است.زن خانه‌داري که هميشه کبريت را در جاي خود مي‌گذارد از يک سو به خاطر خطر آفريني آن و از سوي ديگر اين که وقتي برق خانه قطع شد چراغ را روشن کند. البته اين نظم را مي‌توان به عنوان عامل پيشگيري از اضطراب در اين گونه موارد دانست.
رشد و پويايى: همان طور که قبلاً ذکر شد مقدار متعادل اضطراب، موجب رشد و تکامل شخصيت مي‌شود، و در پويايي برخي از اعمال بشر، اضطراب متعادل مقام اصلي را اشغال مي‌کند، چون اضطراب پاسخ طبيعي در مقابل تهديد است. بعنوان مثال اضطراب ناشي از نگراني از امنيت مالي ممکن است:
ـ فردي را وادار به جمع کردن ثروت بنمايد؛
ـ فرد ديگر را وادار به طرح واقع بينانه در سرمايه گذاري بيمه و برنامة دورة بازنشستگي نمايد؛
ـ از طرفي در فردي ثالث موجب وابستگي کامل گردد.
در نتيجه اضطراب، همچون موتور محرکي است که اگر به وسيله عقل و درايت انسان هدايت شود، و جهت‌گيري درستي پيدا کند، آثار مثبتي از جمله آنچه گذشت و غير آن مي‌تواند داشته باشد، وگرنه عامل مخربي خواهد شد.

*******************************

 


22. شناخت درماني و مشکلات روانى، ص153.
23. مباحث عمده در روانپزشکى، ص83 .
24. روانشناسي مرضى، ج 1، ص60 به نقل از استيفن،1982 به نقل از کامر 1995.
25. بهداشت روانى، ص 175.
26. پريرخ، دادستان، پيشين ، ص59 و کلارنس ج، راو، پيشين، ص77.
27. فشار روانى، اضطراب و راههاي مقابله با آن، ص65 .
28. غرر الحکم، ص325 . کم من خائف و فد به خوفه على قراره الامن
29. حال خوب، مترجم: مهدي قراچه داغى، ص 382 363-.
30. ‌مسأله ترس و اضطراب کودکان، ص 290.

سه شنبه 24 دی 1392  4:52 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

دو) آثار منفى

دو) آثار منفى
اگر چه اضطراب تا حدودي مفيد است، اما اين حالت ممکن است جنبة مزمن و مداوم بيابد که در اين صورت نه تنها نمي‌توان پاسخ را سازش يافته دانست، بلکه بايد آنرا به منزلة منبع شکست، سازش نايافتگي و استيصال گسترده‌اي تلقي کرد که فرد را از بخش عمده‌اي از امکاناتش محروم مي‌کند، و داراي آثار مخربي بر روح و روان و حتي جسم آدمي است که به برخي از آنها در ذيل اشاره مي‌کنيم:

سه شنبه 24 دی 1392  4:52 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الف) آثار روانى

الف) آثار روانى
يأس و نااميدى: اضطراب زندگي فرد را تا حد زيادي تلخ مي‌کند، او را از تمام تماس‌هاي انساني باز مي‌دارد و اميد او را به ايجاد يک زندگي آرام، نابود مي‌کند.32 فرد مضطرب از شکست و بخصوص شکست معنوي بشدت هراس دارد و هنگامي که بعد از مدتها ترديد، بالاخره عملي را انجام مي‌دهد، از کرده خود پشيمان مي‌شود و حتي اعمال بسيار ناچيز نيز ممکن است سبب ايجاد حالت حمله در شخص مضطرب بشود. افرادي که شديد مضطرب يا تحت فشار رواني هستند، افکار خود ترديدي و خود تقبيحي از خود نشان مي‌دهند و خود را شکست خورده و نا اميد و درمانده مي‌دانند و اين را به خود تلقين مي‌کنند و ديدگاه کاملاً مأيوسانه‌اي به آينده زندگي پيدا مي‌کنند.33
احساس تنهايى: فرد مبتلا به اضطراب هميشه احساس بيچارگي و تنهايي مي‌کند. او متکي به ديگران است و از اين اتکاء رنج مي‌برد، بنابراين، خود را آدم بدبخت و بيچاره‌اي مي‌پندارد و نسبت به ديگران احساس عناد و کينه مي‌نمايد. به نظر مي‌رسد تاکتيک‌هاي مهر طلبي در واقع نوعي پناه‌جويي است و حاکي از احساس درماندگي است. چرا که شخص مضطرب با وجود اين حالت رواني هميشه خود را تنها و بي‌چاره مي‌داند.

*******************

32. نظريه‌هاي مشاوره و روان درمانى، ص55.

33. فشار روانى، اضطراب و راههاي مقابله با آن، ص124.

سه شنبه 24 دی 1392  4:55 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

ب) آثار رفتارى

ب) آثار رفتارى
ترس از آينده: فرد مضطرب هميشه از آينده مي‌ترسد و اين ترس در رفتار و فعاليت تأثير نموده، اغلب باعث حمله‌هاي عصبي در او مي‌شود. اضطراب از آينده از جمله موانعي است که اگر در روح فرد نفوذ کند عزم و تصميمش را درهم مي‌شکند. شخص مضطرب هميشه در شک و ترديد بسر مي‌برد و نمي‌تواند در هيچ موردي به سرعت تصميم بگيرد، زيرا از اشتباه کردن مي‌ترسد و عدم تصميم را به تصميم غلط ترجيح مي‌دهد.34 اين وسواس و يا بد بيني نسبت به کارهاي خود هميشه تأثير منفي بر زندگي او مي‌گذارد.
عامل اختلال در نوجوان: عدم تعادل در حالات و رفتار و عملکردها، اتخاذ مواضع و افت انديشه و تفکر و تحصيل، ضعف در کار و تلاش، بروز بيماري هاي عصبى، و تغيير هويت شخص نوجوان يا جوان از آثار منفي اضطراب است و پيامد اين اثر اين است که کار تربيت و هدايت اين نسل دشوار مي‌گردد.35 گر چه برخي از اين آثار در افراد مضطرب در سنين ديگر هم ديده مي‌شود؛ اما جوان به خاطر اضطرابي که از تغييرات جسماني او ناشي مي‌شود بيشتر اين حالت در او بروز مي‌کند و اثر منفي بر فعاليت‌هاي او مي‌گذارد.
عامل وسواس: اضطراب‌ها در مواردي مي‌توانند زمينه را براي نابساماني رفتاري و اختلال در اعصاب نيز فراهم آورند. بسياري از روانکاوان ريشه و منشاء وسواس را دروني مي‌دانند و براي اضطراب در اين زمينه نقش فوق العاده‌اي قايلند. به عنوان مثال کودکي که خود را آلوده کرده است، براي مقابله با اضطراب ناشي از آن، که به علت نگراني از امر و نهي مادر پديد مي‌آيد، خود را بطور مکرر مي‌شويد. تکرار اين امر زمينه را براي عادت و يا پيدايش افکار وسواس فراهم مي‌آورد که نگران کننده و صدمه آفرين است.36 البته گاهي ممکن است وسواس زمينه را براي بروز اضطراب فراهم کند، پس اضطراب و وسواس لازم و ملزوم يکديگرند.

*************************

34. جوان از نظر عقل و احساسات، ص72.

35. مسألة ترس و اضطراب کودکان، ص 253.
36. وسواس، ص 82 .

سه شنبه 24 دی 1392  4:56 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

ج) آثار عاطفي ـ هيجانى

ج) آثار عاطفي ـ هيجانى
عامل عصبانيت و خشم: شخص مضطرب ممکن است ناگهان عنان خشم را رها کرده و به کساني که به آنها اتکا داشته، به شدت حمله کند، ولي معمولاً جرأت اجراي منويات خود را ندارد و احساس تقصير و پشيماني مي‌کند و همين باعث مي‌شود تا به خود حمله نموده و خويشتن را سرزنش کند.
سرکوبي عواطف: اضطراب يکي از علل مهم سرکوب کردن عواطف مي‌باشد، اين موضوع به ويژه هنگامي صادق است که اضطراب با احساس تقصير توأم شود. به عنوان مثال اضطراب سبب مي‌شود آدمي عشق و محبت خود را فراموش کرده و حالت رحم و دلسوزي خود را ناديده بگيرد؛ بنابراين در برابر جريانات زندگي، لذت و نشاط کافي نداشته باشد.

سه شنبه 24 دی 1392  4:58 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

هـ) آثار اجتماعى

هـ) آثار اجتماعى
از بين رفتن فرصت‌ها: اضطراب و نگراني از آينده، تأسف و افسوس بر گذشته از جمله موانعي هستند که اگر در روح کسي نفوذ نمايند، عزم و تصميمش را در هم مي‌شکنند، و او را خودباخته و مرعوب مي‌سازند،‌ نگراني از آينده و افسوس بر گذشته سد راه سعادت آدمي هستند.
افسوس بر گذشته و اضطراب از آينده مانند موريانه، ريشه‌هاي اميد و اراده را در ضمير مردم مي‌‌خورند و آنانرا بطوري مردد و احياناً‌ مأيوس مي‌نمايند که از سعي و کوشش دلسرد شده و گاهي از انجام وظايفي که بر عهده دارند سر باز مي‌زنند. اين دو مانع رواني نمي‌گذارند مردم از فرصت موجود و از نيرويي که اکنون در اختيار دارند، بدرستي استفاده کنند و موجبات پيروزي و موفقيت خود را فراهم آورند. بدبختانه بيشتر مردم از زن و مرد، پير و جوان در تمام شئون فردي و اجتماعي به اين بيماري روحي گرفتارند و از شکنجه‌هاي جانکاه افسوس و نگرانى، همواره رنج مي‌برند. به همين جهت بسياري از فرصتهاي عزيز را بي‌ثمر و رايگان از کف مي‌دهند و پس از آن در آتش حسرت و ندامتي که خود افروخته‌اند مي‌سوزند.
در روايات اسلامي سفارش شده است که هيچ وقت بر گذشته افسوس و حسرت نخوريد و در مورد آينده، هم نگران و مضطرب نباشيد. حضرت علي ـ سلام‌الله عليه ـ مي‌فرمايد: افسوس‌هاي گذشته را، در دل خود بيدار مکن! که تو را از آمادگي آينده باز مي‌دارد.37 در جاي ديگر دربارة اضطراب و نگراني از آينده به خاطر رزق و روزي مي‌فرمايند: غم فرداي نيامده را بر امروز موجودت تحميل مکن38 يعني بار امروز را به خاطر فردا سنگين منما و غصه آنچه هنوز نيامده مخور و در مورد آن نگران و مضطرب نباش.
تأثير منفي بر زندگى: کاهش قدرت براي برخورد با مسائل آن طور که هستند، عدم راه حل براي مسائل، عدم قدرت براي سازگاري با تغييرات و کمتر لذت بردن از زندگي از ديگر آثار منفي اضطراب به شمار مي‌رود.39 چرا که شخص مضطرب در برخورد با مسائل نمي‌تواند سريع تصميم بگيرد و راه حلي براي مشکلات پيدا کند؛ از اين رو غالباً از مشکلات زندگي وحشت دارد و در نتيجه نمي‌تواند بهرة کافي و لذتي وافر از زندگي ببرد.

 

****************************

37. غرر الحکم، ص321 .لا تشعر قلبک الهم على مافات فيشغلک عن الاستعداد بما هو آت.

38. بحارالأنوار ج 100 ص 37 . يَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِکَ الَّذِي لَمْ يَأْتِکَ عَلَى هَمِّ يَوْمِکَ الَّذِي قَدْ أَتَاکَ … شاعر چه زيبا سروده است:
مافات مضي و ما سياتيک فاين
قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
يعني : آنچه از دست دادى، گذشته است و آينده هنوز نرسيده (بي‌جا غصه آن را مخور) هم اکنون بر خيز و اين لحظه را که از هر دو طرف به نيستي مي‌رسد، غنيمت بشمار. « جعفر، سبحانى، رمز پيروزي مردان بزرگ، چاپ 15 ، قم ، نشر نسل جوان، 1372 ، ص89».
سعدي مي‌گويد: سعديا! دي رفت و فردا همچنان موجود نيست در ميان اين و آن فرصت شمار امروز را.
39. روانشناسي استرس، ص127.
---
پديدآورنده: مهدي جعفرى

سه شنبه 24 دی 1392  5:00 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

من به اکثر منازل قمى ها قدم گذاشته ام/ آيت الله مرعشى نجفى اززبان فرزندش

من به اکثر منازل قمى ها قدم گذاشته ام/ آيت الله مرعشى نجفى اززبان فرزندش


خصوصيت ايشان، پايبندى به اقامه جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ بود.از همان زمان قديم، نزديک به شصت سال پيش، ايشان مرتب سه وعده مشرف مى شدند به حرم مطهر و در آن جا اقامه جماعت مى فرمودند. صبح ها نخستين زائر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ايشان بودند، گاهى يک ساعت قبل از اذان تشريف مى بردند پشت درب صحن و آن جا مى نشستند تا فراش حرم بيايد درب را باز کند و ايشان نخستين زائر حرم باشند. در زمستان هاى خيلى سرد، آن زمان مى گفتند برف زيادى مى باريد که گاهى ارتفاع برف به 08 - 09 سانتى متر مى رسيد، ايشان قبل از اذان صبح، پارويى به دست مى گرفتند و از منزل تا حرم مطهر، مسير را براى مردم باز مى کردند و هرگاه هم کسى مى گفت: آقا شما اين کار را نکنيد، مى فرمود: من مى خواهم ثواب کنم.
رفتار ايشان چه با اهل منزل و چه با ديگران بسيار صميمى بود و اجازه مى فرمودند هر کس مشکلى دارد بيايد مطرح کند و ارائه طريق مى فرمودند. سينه ايشان به قول خودشان صندوق اسرار مردم بود.ايشان در غم و شادى مردم شريک بودند و در مراسم مختلف وفيات و مجالس عقد و عروسى آنان شرکت مى کردند و مى فرمودند: «من به اکثر منازل قمى ها قدم گذاشته ام».
پديدآورنده: حجت‌الاسلام سيد محمود هاشمى

سه شنبه 24 دی 1392  5:01 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شميم خُلق حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم

شميم خُلق حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم
در شمارة پيشين، پنجره‌اي از فکر برگوشه‌اي از منظر اخلاق نيکوي رسول مطهر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم گشوديم و از عطر دلاويز سيرة آن حضرت در راه رفتن و نظر کردن، مشام جان را معطر ساختيم، و اکنون نظر دقّت بر سيره‌اي ديگر از سنّت حسنة آن مودَّب به اخلاق الله مي‌افکنيم.
سيرة آن حضرت در سلام کردن
هر کس را مي‌ديد، به سلام مبادرت مي‌کرد.1
بر اطفال و زنان، سلام مي‌کرد.2
سلام، يکي از نام‌‌هاي مقدس خداوند متعال است.3 ذات مقدّس او از هر عيب و نقص در سلامت است و دوست مي‌دارد بندگانش از قيد و بند عيب‌ها و نقص‌ها رها شوند و به سوي کمال که سلام و سلامتي از کاستي‌ها است رهسپار شوند؛ در حالي که سرتاسر حياتشان سلام باشد که فرمود: (وَ سلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوت وَ يَوْمَ يُبْعَث حَيًّا)4
سلام بر او! روزي که تولد يافت و روزي که مي‌ميرد و آن روز که زنده برانگيخته مي‌شود.
از اين رو، سفير پاک خويش ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را مبعوث فرمود تا شجرة آدميّت را در مکارم اخلاق و فضائل و کمالات به ثمر بنشاند که فرمود:
بعثت لأتمّم مکارم الأخلاق؛5
مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام سازم.
از جملة مکارم اخلاق و فضائل و آداب، افشاء، نشر و گسترش سلام است.
سلام يعني انسان، خود سالم باشد، اعضا و جوارحش از عيوب ظاهري و باطني سالم باشد؛ دستش سالم از جنايت، چشمش سالم از خيانت، زبانش سالم از ناحق گويي و پايش سالم از کج‌روي و تعدّي و تجاوز، و خلاصه به حقيقت و راستي مُسلِم باشد که فرمود:
المُسْلِم مَنْ سَلِمَ المُسْلِمون مِنْ يدهِ و لسانِهِ6
مسلمان، آن کسي است که مسلمانان از دست و زبانش در سلامت باشند.
اما بايد دانست که فرمانرواي کشور تن، قلب است و تا قلبِ انسان، سالم نباشد، سلام و سلامت اعضا ممکن نيست که «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
و نجات بشر از عقبات قيامت و گرفتاري عرصات محشر، تنها در گرو آن است که قلبي سالم از غير خدا و خالي از صفات رذيله و ناپسند را به درگاه مالک روز جزا آورد.
(يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتى اللهَ بِقَلْبٍ سلِيمٍ)7
در آن روز که مال و فرزندان سودي نمي‌بخشد * مگر کسي که با قلب سليم به پيشگاه خداوند آيد.
از اين رو بايد در تصفيه قلب از کدورات و زشتي‌ها کوشيد؛ لجن‌هاي نفاق را از دل زدود8 و کثافات حسد را شست‌وشو داد و خار و خاشاک کبر و نخوت را از دل گرفت و خاکروبه‌هاي حرص و تعلقاتِ دست و پاگير را جاروب کرد، تا قلبي سليم و درپي‌ آن، اعضايي پاک و سالم داشت. آن‌گاه که چراغ پرفروغ سلام و سلامتي در وجود انسان مشتعل شد، به سالم‌سازي محيط پيرامون خويش مي‌پردازد و همه جا را به نور سلام و سلامت خود روشنايي مي‌بخشد؛ از اين رو پيام‌آور اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود:
خيرکم من اطعم الطعام و أفشي السلام و صلّي بالليل و الناس نيام.9
بهترين شما کسي است که اطعامِ طعام کند و افشاي سلام نمايد و در حالي که مردمان در خوابند، نماز گزارد.
آرى، او که خود سيد‌المسلمين است، سيرت و سنتّش اين بود که در سلام کردن، از همگان پيشي مي‌گرفت و بر اطفال و زنان نيز سلام مي‌کرد.
البته بايد توجه داشت هدف از سلام کردن، ايجاد و نشر سلام و سلامتي و رهايي از همه بند‌هاي شهواني و نفساني و دنيوي است؛ از اين رو وقتي مطلوب و اثر بخش است که همراه نيّت پاک و مصفا باشد؛ بدين سبب پيشوايان معصوم عليهم السلام آداب سلام را - آنگونه که بايد - به ما آموخته‌اند، چنانچه در حديث است:
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر زنان سلام مي‌کرد و آنان جواب مي‌دادند، و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بر زنان پير سلام مي‌کرد و از سلام کردن بر زنان جوان کراهت داشت و مي‌فرمود: «مي‌ترسم از او خوشم آيد و بيشتر از ثوابي که از سلام کردن مي‌طلبم، گناه بر من وارد شود.10
محدث عالي‌مقدار و عارف به احاديث و اخبار، علامة بزگوار مجلسي ـ قدس سره ـ در ذيل اين حديث مي‌فرمايد: اين‌ها را براي تعليم ديگران مي‌فرموده‌اند و خود، از امثال اين‌ها معصوم و منزّه بوده‌اند. 11
آرى؛ به ما آموخته‌اند که سلام، براي سلامت و عافيت است و هر جا رنگ و بوي آلودگي به خود گرفت، ديگر سلام نيست.
اين‌جا به همين مقدار بسنده مي‌کنيم و -انشاء‌الله- در آينده به گوشه‌اي ديگر از آداب اين سيرة حسنه از امراي اسلام و ائمة کرام ـ عليهم السلام ـ مي‌پردازيم.

*********************************

پي‌ نوشت‌ها:

1 . منتهي الامال، ج1، در تاريخ حضرت ختمي مرتبت (ص)، فصل چهارم، ص54.
2 . همان، ص60.
3 . سوره‌ حشر: 34 (هو الله الذى... السلام المؤمن...) و نيز در دعاها آمده: «أللّهم أنت السلام و منک السلام و لک السلام و إليک يعود السلام» (مفاتيح الجنان، تعقيبات مشترکه).
4 . سوره مريم: 15.
5 . بحارالانوار، ج67، ص372، باب 59، ذيل حديث 18 و ج68، ص373، باب 92، حسن الخلق ذيل ح1؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص187، باب استحباب التخلق بمکارم الاخلاق و ذکر جملة منها.
6 . وسائل الشيعة، ج12، ص278، باب 152، تحريم اغتياب المؤمن، ح1؛ بحارالانوار، ج74، ص73، باب 3، ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الي اميرالمؤمنين عليه السلام.
7 . سوره شعراء: 88-89.
8 . بهترين چيزي که نفاق را از دل مي‌برد و به نور خدا مصفايش مي‌سازد صلوات بلند بر حضرات محمد و آل محمّد صلي الله عليهم اجمعين است چنانچه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: إرفعوا أصواتکم بالصلاة عليّ فإنّها تذهب بالنّفاق.» «صدايتان را به صلوات بر من بلند گردانيد که اين کار، نفاق را از دل مي‌برد.» بحارالانوار، چاپ بيروت، ج91، ص59، باب فضل الصلاة علي النبي و آله صلي الله عليهم ، ح41؛ اصول کافى، ج2، کتاب الدعاء، باب 20، الصلاة علي النبي محمد و اهل بيته عليهم السلام ؛ القطره، ج1، ص106، باب فضل الصلاة علي النبي و آله،‌حديث 7.
9 . شيخ صدوق قدس سره، خصال، ج1، ص103، ترجمه سيد احمد فهرى، چاپ انتشارات علميه اسلامية.
10 و 11. علامة مجلسي قدس سره، حلية المتقين، باب يازدهم آداب مجالس، فصل اوّل در فضيلت سلام و آداب آن، ص238.
---
پديدآورنده: حسن رجبيان
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  5:02 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مهدويت - درک حضور (علي مجاهدي (پروانه)

مهدويت
درک حضور (علي مجاهدي (پروانه)

روي تـو را ز چشـــمه نــور آفـــريده‌اند لعـل تو از شـراب طـهور آفـريده‌اند
خورشـيد هم به روشني طلعت تو نيسـت آييــــنه تـو را ز نـور آفـــريده‌اند
پنهان مکن جمال خود از عاشـقان خـويش خورشـيد را براي ظــهور آفـريده‌اند
مــنعم مـکن ز مـهر خود اي مه که ذره را مفتون مهر و عاشــق نـور آفـريده‌اند
خــيل ملک ز خــاک در آســـــــتان تو مشـتي گـرفته پيکر حـور آفـريده‌اند
عيسي وظيفه خوار لب روحـبخش توسـت کـز يک دم تو نغـمه صور آفريده‌اند
از پرتو جــمال تو در کـــوه و برّ و بحــر سـيناي عشـق و نخله طور آفريده‌اند
آلـــوده‌ايم و بيــم به دل ره نمــي‌دهــيم از بس تو را رحيم و غـفور آفـريده‌اند
ســرمايه ســرور دل ما ز درد توســــت درد تو را براي ســــرور آفـــريده‌اند
عمـــري اسير هــجر تو بود و فغان نکرد بنــگر دل مـرا چـه صبور آفـريده‌اند
از نام دلــرباي تـو هـــمت گــرفــته‌اند تا برج آخــرين مشـهور آفـــريده‌اند
عشــاق را به کـــوي وصــال تو ره نبود ايـن راه دور را به مــرور آفــريده‌اند
(پروانه) را در آتش هـــجران خود مسـوز کـو را براي درک حضور آفــريده‌اند

سه شنبه 24 دی 1392  5:03 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عوامل پيدايش معنويت‌هاي نوظهور (1)

عوامل پيدايش معنويت‌هاي نوظهور (1)
اشاره
معمولاً اين طور گفته مي‌شود که ما در عصر بازگشت انسان به معنويت يا بازگشت معنويت به زندگي بشر به سر مي‌بريم؛ اما نگاهي به روند شتاب‌زده و گستردة معنويت‌گرايي که بيش از چند دهه از عمر آن نمي‌گذرد، به وضوح نشان مي‌دهد با پديدة‌ انفجار معنويت روبه رو هستيم. انسان مدرن که به سختي دور از معنويات نگه داشته مي‌شد و در تمدني زندگي مي‌کرد که غير از جهان و زندگي مادي براي چيز ديگري ارزش قائل نبود، حريص و عجول و عنان گسيخته به معنويات روي آورده و همانند مردماني که در قحطي به سر مي‌برند و انبار ناني يافته‌اند، سنت‌هاي کهن عرفاني و معنوي را برگرفته و هر کس تکه‌ يا تکه‌هايي از مکاتب مختلف را چنگ زده و مي‌کوشد روحتشنة خود را با آن سيراب کند.
ميلتون، پرکارترين محقق در حوزة جامعه‌شناسي اديان نو‌پديد مي‌نويسد: بيش از دوهزار فرقة معنويت‌گرا در آمريکا و بيش از دوهزار جريان معنويت‌جويي در اروپا است و در صد کمي از آن‌ها مشترکند.
در حقيقت، با گذشت حدود چهل سال، حدود چهار هزار مکتب و فرقة عرفاني و معنوي در جهان غرب شکل گرفته است. اين جريان‌هاي معنويت‌گرا، طيف بسيار متنوعي را شامل مي‌شوند که از عرفان اديان ابراهيمي تا استفاده از مواد مخدر و روابط آزاد جنسي را در بر مي‌گيرد. در واقع، هر چيز که به نوعي فرصت رهايي از چارچوب‌هاي جامعة مدرن و روگرداني از هنجارهاي تمدن مادي و سرمايه‌داري را فراهم کند، معنويت شناخته مي‌شود.
در اين شرايط، معنويت، هر آن چيزي است که براي اعراض از زندگي مادي و تمدن غالب و ارزش‌ها و هنجار‌هاي سرمايه‌داري فرصتي فراهم سازد. ماديت براي انسان معاصر، همين مدل يکنواخت زندگي غربي و ارزش‌ها و اهداف زندگي روزمره است و به هر نحو که بتوان از اين چار‌چوب بيرون زد و نفسي کشيد، صورتي از معنويت ايجاد شده است. معنويت در فرهنگ امروز انسان مدرن يا پست‌مدرن هر گونه فراروي، روگرداني و نه گفتن به معيارها و هنجارهاي زندگي مادي مدرن است.
در دنياي امروز که مرزهاي فرهنگي کمرنگ شده و سواره‌نظام و پياده‌نظام رسانه‌اى، ابرفرهنگ غرب را در جهان مي‌گستراند، جهان اسلام نيز از حضور اين جريان‌هاي هزار رنگ منزه و پاک نمانده است؛ از اين رو مطالعة نقادانة اين فرقه‌ها - به خصوص آن‌ها که در ايران پر‌کارترند - ضروري است و کوتاهي در اين امر زيان‌هاي جبران ناپذيري را به فرهنگ و ساير ساحت‌هاي حيات اجتماعي وارد خواهد کرد.
کثرت فرقه‌هاي معنويت‌گرايي که در ايران رايج هستند به راستي همت و دانش و مهارت محققان را به مصاف مي‌طلبد. البته ممکن است بعضي از صاحب‌نظران ارجمند گمان کنند که بهتر است تنهاعرفان اسلامي را ارائه دهيم و در اين صورت از نقد اين فرقه‌هاي معنوي بي‌‌نياز هستيم؛ در حالي که از چند جهت نقد مستقل اين جريان‌ها ضروري مي‌نمايد: نخست اين‌که اين فرقه‌ها به سبب نفوذ در فرهنگ مسلمانان تعاليم و روش‌هاي خود را با برخي آموزه‌هاي اسلام همانند معرفي کرده و اذعان مي‌کنند ما همان چيزي را مي‌گوييم و مي‌خواهيم که عرفان اسلامي مي‌جويد، تنها زبان و شيوة ما امروزى، متفاوت و مردمي‌تر است؛ به اين دليل لازم است تفاوت‌ها و کاستي‌هاي اين جريان‌هاي معنويت‌گرا نقادي و تبيين شود، تا از اين تشبيه جلوگيري کرده و اين شبهه را بر طرف کند. دوم اين که عرفان اسلامي براي ارائه، نيازمند زبان و مخاطب‌شناسي امروزين است و نمي‌توان با خواندن آثار گذشته به تنهايي با جامعة امروزي ارتباط برقرار کرد و تحفة‌اي محبوب و دل‌نشين به جامعة فرهنگي ارمغان داد. معنويت‌هاي نوظهور با اين‌که ساختار، اهداف و محتواي مناسبي ندارند، معمولاً ادبيات سهل و دلپذيري را به کار مي‌گيرند که آشنايي با آن، اساتيد و پژوهشگران عرفان اسلامي را براي بازخواني و بازتوليد عرفان اسلامي براي مخاطب امروزي و در جامعة معاصر، توانمند مي‌سازد. سوم اين که شناخت نقاط ضعف و کژي‌ها و کاستي‌هاي عرفان‌ها يا اديان عصر جديد، کمک مي‌کند در ارائة امروزين عرفان اسلامي و بازتوليد تعاليم و آموزه‌هاي آن بر اساس شرايط مخاطب معاصر، به بيراه‌ نرويم و آسيب‌هاي نوآوري در اين حوزه را کاهش دهيم.

سه شنبه 24 دی 1392  5:04 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شيدايي فطري

شيدايي فطري
همه انسان‌ها، فطرتي الهي دارند که همواره آن‌ها را به سوي خداوند فرا مي‌خواند و اين صدايي است که هيچ‌گاه خاموش نمي‌‌شود و نوري است که فروغ آن افول نمي‌کند «لاتبديل لخلق الله».
فطرت، همان بعد ملکوتي و روحاني انسان است که در عالم الست و در محضر ربوبي بوده و او را به روشني شناخته است. عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «کدام فطرت است که ايه شريف «فطرة الله التي فطر الناس عليها» از آن ياد کرده است؟» امام فرمود: «اسلام است که وقتي خداوند از بشر بر توحيد خويش پيمان مي‌گرفت، به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربکم». 1
ابن مسکان مي‌گويد از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: «گواهي گرفتن که در ايه «و إذ أخذ ربک من بني آدم من ذريتهم فأشهدهم علي أنفسهم ألست بربکم قالوا بلي.. . » آمده ايا ديدن حقيقي بوده است؟» فرمود: «آري؛ اما مردم آن را از ياد برده‌اند؛ ولي اصل آنمعرفت را از دست ندادند، و به زودي به ياد خواهند آورد و اگر معرفتهم از دست مي‌رفت، هيچ کس نمي‌فهميد خالق و روزي‌دهنده‌اش کيست».‌2
فطرت، سطحي از وجود انسان است که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شکوه و کمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و ساير کمالات اسمائي و جلوه‌هاي صفات عالي الهي است؛ از اين رو گرايش‌هايي از جان آدمي سربرکشيده و او را به سوي سرچشمة‌ بي‌کران هستي و کمال هدايت مي‌کند. با تکيه بر اين سرماية معنوي درون و مطالعة فطرت و دنبال کردن آرزوها و خواسته‌هايش مي‌توان به اصل هستي و زيبايي و عشق و کمال رسيد. کسي که کتاب فطرت را مطالعه کند، به خدا مي‌رسد. فطرت، هادي دروني و دعوت رساي خدا است که از درون هر انسان، برخاسته، او را به سوي مقصد حقيقي و اصل خويش فرامي‌خواند. طبيعت انسان، چيزي جز اين تن مادي است که بيشتر مردم خود را با آن اشتباه مي‌گيرند و فراموش مي‌کنند که در حقيقت، روحند و هويت اصيلشان منوط به فطرت و بعد ملکوتي‌ وجودشان است.
اگر مردم، فطرت الهي خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آن را با مقتضيات طبيعت از هم باز نشناسند، از هدايت‌هاي فطري محروم و در تمنيات طبيعي گرفتار مي‌شوند.3 در اين صورت، فريفتة اموري خواهد شد که مطلوب حقيقي و مورد تمناي فطرت نيست. البته هدايت فطري و دعوت الهي که نور او در وجود ما است هيچ‌گاه خاموش نمي‌شود؛ ولي کساني که از پس حجاب طبيعت آن را مي‌شنوند و مي‌بينند، از ملاقات با حقيقت ناب محروم شده، از کژراهة تمناهاي طبيعي براي تحقق خواسته‌هاي فطري مي‌کوشند و خود فريبي معنوي از همين‌جا آغاز مي‌شود. در اين وضعيت، انسان در پي خواسته‌هاي طبيعي مي‌رود و مي‌پندارد حقيقت و معنويت را خواهد يافت يا خواسته‌ها مادي و عادي خود را معنويت و مصداق راستين نياز فطري خويش مي‌انگارد.
معنويت‌هاي نو‌ظهور، در راستاي تمناي فطري انسان هستند؛ ولي پاسخي مسخ شده به آن مي‌دهند. فطرت، شيفتة عاشق شدن و دل بستن است؛ اما معنويت‌هاي نوظهور نظير اشو و کوئيلو، عشقي هوسناک و شهوت آلود را پيشنهاد مي‌کنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شکوه و جلال الهي و تجربة هيبت و خشيت در برابر آن است؛ اما مرلين منسون پاسخ آن را با کليپ‌ها و موسيقي هولناک بلک متال مي‌دهد. ما شيداي پرستيدن هستيم؛ ولي سايبابا خود را خداي پرستيدني و خالق هستي معرفي مي‌کند.

************************

پي‌نوشت‌ها:

1. کافي، ج2، ص12.
2. تفسير قمي، ج1، ص248.
3. ايت الله شاه‌ابادي. رشحات البحار، ص6.

سه شنبه 24 دی 1392  5:04 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

بن بست فلسفة مدرن

بن بست فلسفة مدرن
از حدود چهارصد سال پيش در مغرب زمين، انديشه‌اي پيدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ايده، توانايي بشر در تأمين سعادتو بي‌نيازي از دين و تعاليم مقدس بود. انسان دورة رنسانس، پنداشت که با سه شعار «عقل»، «طبيعت» و «پيشرفت» مي‌تواند بهشت موعود را در زمين بناکند4 و فرياد استغنا از دين و معنويات و خداوند را در زمين طنين‌افکن سازد؛ اما با گذشت چند قرن و وضعيت فلاکت‌بار زمين در قرن بيستم و پس از دوجنگ ويران‌گر جهاني و آسيب‌هاي گسترده محيط زيست به واسطة تکنولوژي و رشد دانش بشري در سه شعار عصر روشنگري ترديد جدي پديد آمد. ايا عقل براي فهم هر چه به سعادت بشر مي‌انجامد کافي است؟ ايا طبيعت، تنها حقيقت هستي است و جهاني فراتر از آن وجود ندارد؟ و ايا پيشرفت علمي و مادي مي‌تواند به خوشبختي و کاميابي بشر منجر شود؟
اين ترديدها، مرحلة نويني را براي تمدن کنوني بشر ايجاد کرده که آن را دورة پست مدرن مي‌نامند. در اين دوران، مرز ميان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر، درمان ناکامي ها و جبران شکست هاي خود را در ميراث کهن بشري از جمله معنويات مي‌جويد. شکست علم، تکنولوژي، اصالت دادن به عقل دنيا‌انديش، طبيعت‌گرايي افراطي و نفي ماوراء، زمينه‌ساز رويش و پيدايش فرقه‌هاي نوظهور معنويت‌گرا بوده است. معنويت‌هاي نوظهور، مي‌کوشند عالم غيب و فرا طبيعت را با راه‌هايي مرموز و سحر‌آميز و غير عقلاني جست‌و‌جو کنند. اکنکار مصداق بارز اين نو نگرش به عالم است که با طرح ايدة سفر روح به عوالم بالا، از طبيعت فرا رفته و با راه‌هايي که پيشنهاد مي‌کند عقل را با شيوه‌هاي ديگري جايگزين کرده است و مي خواهد به جاي پيشرفت در زمين، تعالي و عروج روح را به انسان معاصر پيشنهاد کند.5

*********************

. 4 لوسين گلدمن، فلسفه روشنگرى. ترجمه شيوا کاويانى، مقدمه مترجم، ص 19-‌21 .

5 . پائول توئيچل، اکنکار کليد جهان‌هاي اسرار. ترجمة: هوشنگ اهرپور، ص15.
---
پديدآورنده: حميدرضا مظاهري‌سيف

سه شنبه 24 دی 1392  5:05 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

راويان نور - اشاره

راويان نور
اشاره: در مقاله پيشين، جناب محمد بن ابي عمير را در جايگاه مردي از مردان قبيله‌ي نور شناختيم. مقالة پيش رو بر سر آن است که يکي از احاديث نوراني را که آن جناب از حضرت امام کاظم صلوات الله عليه شنيده و براي ما به ارث گذاشته است، با مختصري توضيح تقديم شما کند.

سه شنبه 24 دی 1392  5:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها