0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

خواب يوسف

خواب يوسف
قرآن، داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معناى او آغاز مى‌کند؛ زيرا اين خواب، در واقع نخستين فراز زندگى پر تلاطم يوسف محسوب مى‌شود.
يک روز صبح با هيجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روى حادثه تازه‌اى برداشت که در ظاهر چندان مهم نبود؛ اما در واقع شروع فصل جديدى را در زندگانى او اعلام مى کرد.
يوسف گفت: «پدرم ! من ديشب در خواب يازده ستاره ديدم که از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آن‌ها را همراهى مى‌کردند؛ همگى نزد من آمدند و برابر من سجده کردند».
ابن عباس مى‌گويد: يوسف اين خواب را شب جمعه که مصادف شب قدر، شب تعيين سرنوشت‌ها و مقدرات بود ديد.
در اين‌که يوسف هنگام ديدن اين خواب چند سال داشت، بعضى نه سال و بعضى دوازده سال و بعضى هفت سال نوشته اند. قدر مسلم اين است که در آن هنگام بسيار کم سن و سال بود. اين خواب هيجان انگيز و معنادار، يعقوب پيامبر را در فکر فرو برد:
خورشيد و ماه و ستارگان آسمان ؟ آن هم يازده ستاره ؟ فرود آمدند و برابر فرزندم يوسف سجده کردند؛ چقدر پر معنا است ؟ حتما خورشيد و ماه، من و مادرش يا من و خاله‌اش مى‌باشيم و يازده ستاره، برادرانش. قدر و مقام فرزندم آن‌قدر بالا مى‌رود که ستارگان آسمان و خورشيد و ماه سر بر آستانش مى‌سايند. آن‌قدر در پيشگاه خدا عزيز و آبرومند مى‌شود که آسمانيان، برابرش خضوع مى‌کنند. چه خواب پر شکوه و جالبى!
لذا با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توأم با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: «فرزندم ! اين خوابت را براى برادران باز مگو؛ چرا که آنها براى تو نقشه‌هاى خطرناک خواهند کشيد. من مى‌دانم شيطان براى انسان دشمن آشکار است. شيطان، منتظر بهانه‌اى است که وسوسه‌هاى خود را آغاز کند؛ به آتش کينه و حسد دامن زند و حتى برادران را به جان هم اندازد».
************************************

تفسير نمونه، ج9، ص307.
پديدآورنده:

دوشنبه 23 دی 1392  4:27 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مصاحبه با حضرت آيت الله سيد عبد الکريم کشميري(رضوان الله تعالي عليه)

مصاحبه با حضرت آيت الله سيد عبد الکريم کشميري(رضوان الله تعالي عليه)
گزارشي از جلسه مصاحبه و گفت‌وگوي برخي از فضلاي حوزهبا حضرت آيت اللهسيد عبدالکريم کشميري قدس سره
جلسه در اتاقي محقر، در خانه مرحوم آيت اللهکشميري که در قم واقع است، انجام مي‌شود. با توجه به روحيات آيت اللهکشميرى، به نظر مي‌آيد آنچه انجام اين مصاحبه را براي آن بزرگوار پذيرفتني و آسان تر مي‌کند، حضور جمعي محدود (شش نفر) آن هم عده‌اي آشنا است؛ به ويژه اين‌که مسؤوليت گفت‌وگو _ يا به اصطلاح، مصاحبه_ را يکي از شاگردان خاص ايشان، حاج شيخ جعفر ناصري ـ زيد عزه الشريف ـ بر عهده دارد. آيت الله کشميري همراه حضار وارد مي شود و پس از لحظاتي سخن شروع مي شود.
مصاحبه کننده -که همان گونه که گفتيم از شاگردان خاص ايشان است - با سخناني آميخته از ارادت و ادب، چنين آغاز مي‌کند:
* خوب آقا جان! بالاخره بايد سه ربع _ يک ساعت، خلاف ميل باطنيتان يک خرده صحبت بکنيد.
آيت اللهکشميري با لبخندي مليح رو به او کرده و مي گويد:
ـ از چه صحبت کنم؟ چه بگويم؟
*در ابتدا درباره جد پدري‌تان، آقاي سيد حسن کشميري بفرمائيد.
ـ آقاي سيد حسن کشميري از علماي کربلا بود.
* در حد مرجعيت تقليد بود؟
ـ بله، [اهل] تبريز مقلدش بودند، صاحب کرامت بود. شخصي بزرگ بود، مرحوم آشيخ عبدالکريم حائري يزدي از شاگردانش بود، ملا بود خيلي.
*جد مادريتان؟
ـ مرحوم آقا سيد محمد کاظم معروف است ديگر.
*آسيد محمد کاظم يزدي، صاحب عروه؟
ـ بله، صاحب عروه.
*آقا! خودتان از چه زماني تحصيل طلبگي را شروع کرديد؟
ـ [51 ]سالگي.
*: اساتيدتان يادتان مي‌ايد؟
ـ اساتيد چه درسى؟
* دروس ابتدايي، مثل ادبيات، منطق؟
ـ درمنطق حاشيه ملا عبدالله را نزد آشيخ شمس بادکوبه‌اي که مدرس منطق بود، خواندم.
* دروس بعدي مثل لمعه، رسائل، مکاسب؟
ـ لمعه، نزد آقا سيد احمد اشکوري.
* رسائل، مکاسب؟
ـ نزد آقا شيخ مرتضي طالقاني
* مثل اين که آقا شيخ مرتضي طالقاني از شاگردان مرحوم آخوند بود؟
ـ بله.
* در ضمن مثل اين که در عرفان و سير و سلوک هم شاگرد آخوند کاشي بود؟
ـ بله.
*شما استفاده‌اي از ايشان کرديد؟منظور در اذکار و اين گونه امور؟
ـ بله، بيشتر از ده سال نزد ايشان بودم؛ چون در مدرسه خودمان بود. من هم حجره‌ام پيش حجره ايشان بود؛ يک ديوار فاصله بود؛ بيشتر از ده سال.
* از کرامات ايشان چيزي يادتان هست؟
ـ بله؛ صاحب کرامت بود؛ انسان را مي‌خواند؛
* غير از شيخ مرتضي طالقاني در سير وسلوک استادي داشتيد؟
ـ مرحوم آقا سيدعلي قاضي.
*چند سال خدمت ايشان بوديد؟
ـ 5-4 سال.
* ايشان را چه طور ديديد من حيث المجموع؟
ـ انسان ملکوتي و الهي است. فاني في الله بود، شخص بزرگي بود.
* دستوري هم به شما مي‌دادند؟
ـ بله؛ ذکر يونسيه را او داد به من (لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين) در سجده 400 مرتبه.
*در ابتدا ايشان گفتند؟
ـ ]بله[ ابتدا ايشان گفتند. ذکر «يا حي يا قيوم» 04 مرتبه، ايشان فرمودند.
*با شخص بزرگ ديگري از اين قبيل برخورد داشتيد؟
ـ آقا شيخ علي اکبر تهراني اراکي، شخص خيلي بزرگي بود.
* در عرفان هم ]بزرگ بود[؟
ـ در عرفان هم، بله؛ در فقه و اصول هم ايضاً از شاگردان آخوند ملاکاظم بود.
* فوق العادگي‌اي، چيزي يادتان مانده از ايشان؟
سر را به زير مي اندازد و اندکي به فکر فرو مي رود و مي گويد:
ـ «بايد فکر بکنم».
*آقا! درس خارج چه کسي مي‌رفتيد؟
ـ درس آقاي خويي.
* از ابتدا؟
ـ درس خارج آقاي خوئي از ابتدا ]مي‌رفتم[
* تا آخر ]مي‌رفتيد[ ؟
ـ تا آخر کار که آمدم.[که ظاهراً منظور، آمدن از نجف به ايران بود.]
* يک استقبال عمومي شده بين طلبه‌ها نسبت به مرحوم آقاي قاضي ...؟
ـ بله؛ جا دارد.
* بعد از اين که متوجه شده‌اند از اساتيد علامه طباطبايي و يک سري از عرفا ايشان بودند، اگر چيزي در نظرتان باشد، بفرماييد اين ها قابل استفاه هست؛ از کرامات ايشان، از حالات ايشان؟
ـ ايشان يک شخص ملکوتي بود؛ تمام فاني في الله بود؛ بين مردم نبود. يک عرب عبا دوز بود که ، آقا سيد علي قاضي پيشش مي‌نشست. روزي که آقا سيد علي قاضي فوت کرد، ديد عماره‌اي آوردند و دستگاهي و شلوغ شد و... گفت «اينها چيه؟» گفتند: «آن پيرمرد است» گفت: «اين که درِ دکانم مي‌نشست، اين سيد!! من نمي‌دانستم او آدم ملايي است».
*يعني ايشان خودش را نشان نمي‌داد؟
ـ نمي‌داد؛ نه.
*جرياني هم يک بار مي‌فرموديد: رفتم از ايشان کيميا خواستم، يادتان هست؟
باز هم به فکر فرو مي‌رود و پس از مدتي به ياد مي‌آورد. وقتي سؤال کننده مي‌خواهد ماجرا را تفصيلاً بفرمايند تا ديگران هم استفاده کنند. با لبخندي دلنشين چنين مي‌گويد:
ـ گفتم: «يک ذکري براي رزق و روزي بدهيد به ما» فرمودند «بگو اللهم اغنني بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک زياد بگو». راستي هم اثر دارد.
* با آقاي بهجت از چه زماني، آشنا شديد؟
ـ آقاي بهجت در مدرسه ما بود، نجف. آنجا با ايشان آشنا شدم.
* ايشان را از ابتدا چطور مي‌ديديد شما؟
ـ خيلي خوب،
* دوران طلبگي‌شان هم ايشان مهذب بودند و...؟
ـ بله؛ از طلبه‌هاي مهذب نجف، آقاي بهجت است. پيش ايشان اصالة البرائة را خواندم.
* از نجف با مرحوم امام هم که آشنايي داشتيد؟
ـ بله؛ به من عقيده داشت خيلي؛ علاقه داشت. دو بار دنبالم فرستاد رفتم پيشش.
* چه مي‌گفتند؟
ـ مي‌پرسيد: «اوضاع چطور مي‌شود؟ وضع ما چطور مي‌شود؟ خواب ديده بود در نجف مرده و دفنش کردند، من گفتم: نه؛ شما در ايران فوت مي‌کنيد و در ايران دفن مي‌شويد».
* اين جريان مربوط به نجف است؟
ـ نجف است.
باز هم سکوتي فضا را مي گيرد. ظاهراً تصميم آن بزرگوار اين بود که تا نپرسند، آن هم در حد ضرورت و کفايت، چيزي نگويد. به پيشنهاد برخي از حاضران، از آيت اللهقاضي بحث مي شود؛ استادي که مرحوم آيت اللهکشميري عقيده دارد بيشترين و مهم ترين معارف را از او کسب کرده است ؛ لذا سؤال کننده درباره روش سلوکي آيت اللهقاضي چنين مي پرسد:
* سبک مرحوم قاضي را رفقا مي‌خواهند بدانند که ايشان با چه عملي و چه کاري به اين مرتبه از معرفت رسيد؟
ـ سجدات عديده‌اي [سجده‌هاي بسيارى] داشت؛ روزه زياد مي‌گرفت؛ سجده يونسيه را ترک نمي‌کرد ...؛ توکلش بر خدا، قوي بود خيلي، خيلي قوي بود.
*چه کسي به عنوان شاگرد ايشان آن جا مشهور بود ؟
ـ آقا شيخ علي محمد بروجردي، از شاگردان مبرزش بود همين آقاي بهجت.
* آقا سيد احمد چطور؟
ـ آقا سيد احمد کشميري.
* ايشان هم شاگرد آيت اللهقاضي بود؟
ـ [آيت اللهکشميري با لبخندي مي‌گويد:] شخص بزرگي است آسيد احمد، خيلي قاضي ثاني است. آسيد احمد شب‌ها نمي‌خوابيد ابداً.
* شب ها چه کار مي‌کرد؟
ـ عبادت؛ ذکر مي‌گفت.
* حالا به نظر شما اگر بپرسند هر کسي بخواهد راه به طرف خداوند متعال ]را[ برود چه کار بکند؟ يک دستور عمومي بخواهيد براي مردم بفرماييد چه کار کنند خلق الله؟
ـ هر چه مي‌تواند روزه بگيرد. ...، کم‌خوابي؛ نماز شبش ترک نشود؛ تهجد داشته باشد. سجده يونسيه را داشته باشد.
اين عمل، به سبب وجود ذکر تسبيح حضرت يونس در آن، به سجده يونسيه معروف شده است از عباداتي است که مورد تأکيد علما و سلسله اساتيد مرحوم آيت اللهکشميري نيز بوده است؛ به اين صورت که در مکاني خلوت و با فراغ بال و حتي الامکان در تاريکى، سر به سجده گذاشته و ذکر شريف «لا اله الا انت سبحانک؛ اني کنت من الظالمين» تکرار شود؛ لذا سوال کننده از حضرت آيت اللهکشميري درباره تعداد اين ذکر در سجده مي‌پرسد و او پاسخ مي دهد:
* چه تعداد؟
ـ 400 بار ، کمّلين[کساني که به کمال رسيده‌اند] 0003 بار [دوباره پس از سکوتي کوتاه مي‌فرمايد:] راهي بعد از اين راه نيست. به خدا!
اکنون نوبت به سؤال بسيار مهمي در زمينه سير الي الله مي‌رسد و آن استاد و اهميت و لزوم آن است.
* استاد چه قدر مي‌تواند دخالت داشته باشد؟ يعني آيا لازم است؟
ـ آن مرحوم مي‌فرمايد:
بي استاد نمي‌شود. تمام امور استاد مي‌خواهد و سپس در مقام استدلال به اين آيه شريف استشهاد مي‌کند که: الحمد لله رب العالمين ، مربي العالمين.
يعني همه چيز مربي مي‌خواهد.
*دستوري بفرماييد براي قرب به امام زمان عليه السلام و نزديک شدن به آن حضرت.
ـ خلوت با حضرت، روزي يک ساعت با حضرت خلوت کند. يک جاي خلوت، متوجه به حضرت بشود؛ زيارت سلام علي آل ياسين را بخواند. بعد هم زياد بگويد: «يا صاحب الزمان اغثني يا صاحب الزمان ادرکني» و «المستعان بک يا بن الحسن» زياد بگويد. توسل بکند به ايشان؛ يک خرده يک خرده رفاقت پيدا مي‌شود.
* براي تعجيل فرج امام زمان عليه السلام به نظر شما خلق الله چه کار بکنند؟ چون بالاخره اين کار از مردم خواسته شده، چه بايد بکنند که اين امر، زودتر اتفاق بيفتد؟
ـ توسل به خود امام زمان؛ خدا را قسم بدهند به حق امام زمان.
* فرموديد مرحوم قاضي يک بار پسرشان فوت شده بود، زنها خيلي گريه مي‌کردند...؟
ـ مي‌گفت پسرم الان پيش من بود اين ها بي‌خودگريه مي‌کنند.
* يعني روح را مي‌ديد؟
ـ بله مي‌ديد. قالب مثالي‌اش ]را مي‌ديد[.
* شما نسبت به اين راه خداوند متعال، از ابتدا استعدادي، فوق العادگي در خودتان مي‌ديديد، و...؟
ـ عشق داشتم به اين]راه[ .
* به اين کار عشق داشتيد؟
ـ بله؛ من دائم با پيرمردها، با علماي عاملين بودم.
* از بچگي؟
ـ [بله] از بچگي با جوان ها نبودم. آقا شيخ حسين تهراني بود [از اهل تهران[؛ پيرمرد بود و از شاگردان مرحوم آخوند. پيش او کفايه خوانديم؛ با او بودم زياد.
* فوق العاده بود؟
ـ آدم خوبي بود؛ ملا بود. [پس از مکثي کوتاه در ادامه صحبت مي فرمايد:] با آشيخ علي اکبر اراکي زياد بودم.
* در عبادتگاه‌هايي که در نجف هست يا اماکن متبرکه‌اي که هست، کجا را خيلي عالي ديديد؟
ـ من، وادي ]السلام[. همه‌اش وادي بودم؛ به حدي که بعضي از شب‌ها آن جا مي‌خوابيدم؛ خوابم مي‌برد.
* چي مي‌ديديد که اين قدر علاقه داشتيد؟
گويي اين سؤال آن بزرگوار را به فضاي روحاني آن مکان مقدس متوجه مي کند؛ لذا با تبسمي همراه انبساط روحي مي‌فرمايد:
ـ روح و ريحان؛ بهشت است وادي السلام. به حدي عشق به وادي داشتم که مباحثه‌مان را هم در وادي گذاشته بوديم. مباحثه مي‌کردم. نماز جماعت مي‌خواندم؛ اما ... مي‌رفتم، نماز مي‌خواندم مي‌آمدم بيرون.
* چه عملي را خودتان به تجربه، مقرِّب ديديد، خيلي موثر ديديد؟
ـ هزار قل هو الله.
* هر روز؟
ـ هر روز.
* آقا، مرحوم قاضي را کجا خدمتشان مي‌رسيديد؟
ـ مي‌رفتم خانه‌اش. ايشان بيرون نمي‌آمد. روز جمعه فقط مي‌رفت حرم. بقيه‌اش همه‌اش در خانه بود.
* چه صفتي در صفات مرحوم قاضي ممتاز به نظر مي‌رسيد؟
ـ توحيدش؛ موحد بود. [پس از چند لحظه، درباره استاد خود چنين ادامه مي دهد:] خيلي هم فقير بود.
* از جهت مادي؟
ـ بله ؛ خيلي، در فشار بود.
* کثرت عيالِ ايشان، مانع [سلوک معنوى] ايشان نمي‌شد؟
ـ از بس که قوي بود، مانع نمي‌شد. آقا سيد علي قاضي قوي بود. همه‌اش فعليت بود. زياد متواضع بود؛ زياد، بي حد. کفش‌هايم را جفت مي‌کرد؛ مي‌گفتم: «آقا نکنيد اين کا را، الله اکبر». بله؛ خيلي اخلاق عجيبي داشت.
* شاگرد چه کسي بود مرحوم قاضي؟
ـ نمي‌دانم؛ شاگرد پدرش بود.
* پدرش هم فوق العاده بوده؟
ـ بله؛ و خودش را هم نزد پدرش دفن کردند.
* در زمان غيبت کبرا امکان تشرف براي شيعيان هست؟
ـ بله؛ اگر پاک شوند، طاهر بشوند. امام زمان[عليه السلام] طاهر است، طاهر بشوند.
* سنخيت پيدا کنند؟
ـ سنخيت پيدا کنند.
* عمل خاصي براي تشرف سراغ داريد؟
ـ همين «سلام علي آل يس»؛ توسل به امام زمان...2
* نقل مي‌کنند يکي از اساتيد مرحوم قاضي، آقا سيد احمد کربلايي بود؟
ـ رفيقش بود. آقا سيد احمد خيلي بزرگ بود.
* شما ديده بوديد ايشان را؟
ـ نه؛ نرسيدم به[زمان] او.
* بعد از اين که مرحوم امام آمدند ايران، [آيا] شما رفتيد تهران؟
ـ بله رفتم.
* چه صحبتي بين شما ردّ‌ و بدل شد؟
ـ گفت: «از خانه مضايقه نکن. من برايت خانه مي‌خرم» اين خانه را خريد؛ خود امام.
* از جهت عرفاني و بزرگي روح و آرامش باطن، امام را چطور ديديد؟
ـ خيلي بزرگ است امام؛ خيلي بزرگ است؛ نظير ندارد. اراده عجيبي داشت؛ مستقيم [داراي استقامت] بود در کارش. روي ثبات است؛ انگار آن شيء را مي‌ديد
* اگر در نظرتان باشد يک بار مي‌فرموديد: «کربلا ايشان را در صحن ديدم دست گذاشتم روي شانه‌ ايشان گفتم: به اين حضرت اباعبدالله! من شما را دوست دارم»؟
ـ گفتم: «به اين حسين! دوستت دارم».
* بعد چي شد؟ مي‌فرموديد: مثل اين که ايشان هم يک چيزي به شما گفته بودند؛ يادتان هست؟
ـ يادم نيست.
* يک دستوري ايشان داده بودند. پس رفيق بوديد با ايشان؟
با آقاي خميني بله؛ ارادت دارم به او.
ـ [يکي از حضار]: حاج آقا! ما که مشغول درس خواندن در حوزه‌ها هستيم،... بايدچه کار کنيم؟
... عبادت کنيد؛ بندگي. همين ذکر يونسيه را بگوييد شما، براي شما سير برزخي مي‌شود؛ خدا شاهد است؛ مداومت کنيد. «وادمتم ذکره». متواضع بشويد: «من تواضع لله رفعه الله». [پس از ابراز خستگي آن بزرگوار، سؤال کننده آخرين پرسش را اين گونه مطرح مي کند:]
* يک توصيه‌اي براي عموم طلبه‌هاي حوزه بفرماييد چه کار بکنند به مقصدي که امام زمان عليه السلام مي‌خواهند و مي‌خواسته‌اند برسند و نزديک بشوند؟
ـ درسشان را بخوانند؛...و بعد هم بندگي کنند؛ نماز شب را ترک نکنند، تهجد ترک نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين قسمت از سخن آيت اللهکشميري دو کلمه بود که به طور دقيق مفهوم نبود.
2. متأسفانه عبارتي دو سه کلمه‌اي از سخنان آيت اللهکشميري نامفهوم است

دوشنبه 23 دی 1392  4:30 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

گزيده ها(3) - دستوري يادم ده تا...

گزيده ها(3)
دستوري يادم ده تا...
اشاره:

متن ذيل يکي از نامه هايي است که حضرت آيه الله حسن زاده آملي براي برخي از دوستانشان نگاشته اند که مجموع آن نامه ها در کتاب « نامه ها بر نامه‌ها» گرد آوري شده است.

دوشنبه 23 دی 1392  4:31 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

دستوری یادم بده .....

باسمه تعالي
شيخ بهائي رحمت الله عليه در کتاب نفيسش موسوم به اربعين، حديثي از امام باقر عليه السلام نقل کرده که شخصي به نام شيبه هُذلي نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: اي رسول خدا من پير شده ام و سنّ من بالا رفته است و مرا توانايي به عمل نماز و روزه و حجّ و جهاد که خود بدانها عادت داده‌ام نمانده است،‌ پس اي رسول الله دستوري سبک يادم ده تا خداي مرا از آن بهره رساند. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: گفتارت را دوباره بازگو کن. شيبه سه بار سخنش را بازگو کرد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: در گرداگرد تو درخت و کلوخي نيست مگر اين که از رحمت بر تو به گريه افتاد. چون نماز صبح را گذارده اي ده بار بگو:
سبحان الله العظيم و بحمده و لا حول و لا قوّة الاّ‌ بالله العليّ العظيم.
که البته خداي عزّوجلّ تو را به گفتن آن از کوري و ديوانگي و بيماري خوره و تنگدستي و ناداري و رنج پيري نگاه مي دارد.
شيبه گفت: اي رسول خدا اين از براي دنياي من است، از براي آخرت چه بايد کرد ؟
رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: بعد از هر نماز مي گويى:
اللهم اهدني من عندک، و أفض عليّ من فضلک، وانشر عليّ‌ من رحمتک و انزل عليّ من برکاتک.
شيبه اين کلمات را بگرفت و برفت.
پس رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: اگر بدين دستور عمل کند و به عمد آن را ترک نگويد درهاي هشتگانه بهشت برويش گشوده شود از هر کدام که خواهد داخل بهشت شود.
 

نامه ها بر نامه ها، ص49

دوشنبه 23 دی 1392  4:33 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

راه حق را مرد بايد مرد کو؟

راه حق را مرد بايد مرد کو؟
راه حــق را مــرد بايد، مــرد کـو توشــه آن درد بايد، درد کـــــو؟
چهره گلگون در اين ره کـي خرند زرد بايد روى، روي زرد کــــو؟
اشــک بايد گـــرم باشد، آه سـرد اشک گرم اي جان و آه سرد کـو؟
فـرد مــي بايد شــــدن از غير او سالکـــي از ما سوي الله فرد کـو؟
در ره او گـــرد مي بايد شــــدن آن‌کــه گردد در ره او گرد کــــو؟
يار‌کــي همـــدرد بايـد راه کـــو اي دريغــــا يار‌کي همدرد کــو؟
پرورش يابـد ز عشـق دوست جان «فيض» را از عشق جان پرورد کـو
 

ملا محسن فيض کاشانى

دوشنبه 23 دی 1392  4:34 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

راويان نور - اشاره

راويان نور
اشاره

شناخت شخصيت‌هايي که انوار الهي را زيارت کرده‌اند ، کلمات نوراني آن انوار مقدس را شنيده و به عنوان ارزشمندترين ميراث براي شيعيان از خود به يادگار گذاشته‌اند ، ضروري است .
از آن‌جا که اهل بيت عصمت- صلوات الله عليهم- نور الهي مي باشند ،‌ و گفتار آنها نيز نور است که «کلامکم نور و امرکم رشد»، ضروري است راويان انوار الهي که موفق به درک محضر نور شده و احاديث انور را براي ما نقل کرده‌اند ، بشناسيم که نورآوراني هستند براي جامعه بشريت ، و خود نوراني شده اند و شناخت آن‌ها شناخت نور است . بنابراين اگر بخواهيم از اين انوار بهره‌اي ببريم و در يابيم که خود اين نورآوران تا چه اندازه از آن انوار نقش گرفته‌اند ، ناچار بايد نگاهي نو به آنان داشته باشيم .
اين مقاله در پي آن است که در حد توان خود «شهاب قدسي» آن طور سيناها را به پيشگاه تشنه‌گان وادي معرفت تقديم کند:

دوشنبه 23 دی 1392  4:34 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محمد بن ابي عُمير

محمد بن ابي عُمير
وي از اصحاب امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد - صلوات الله عليهم- بوده ، و محضر آن چهار امام بزرگوار را درک کرده است. البته بعضي از دانشمندان علم رجال، او را از اصحاب امام صادق -عليه السلام- به شمار نياورده اند ، و اين جاي شگفتي است؛ چرا که در کتب حديثي ما، اخبار و احاديث زيادي را آورده‌اند که او به طور مستقيم از آن حضرت روايت کرده است. حتي در بعضي از آن احاديث، ابن ابي عمير مي‌گويد : «از امام صادق- صلوات الله عليه- پرسيدم1. بلکه از بعضي از تعبيرهاي او استفاده مي شود که بسياري از اوقات در محضر آن حضرت شرفياب مي‌شده است؛ مانند اين حديث شريف که مرحوم شيخ اقدم صدوق‌(عليه الرحمة) نقل مي کند که ابن ابي عمير گفت :
کان الصادق جعفر بن محمد - صلوات الله عليهما- يقول :
لکلّ اناس دولة يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر تظهر
هميشه امام صادق - صلوات الله عليه - مي‌فرمودند:
براي همه مردم، دولت و حکومتي است که منتظر آنند، و دولت و حکومت ما در آخر الزمان آشکار مي‌شود
يعني با ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه دولت و حکومت آل محمد - صلوات الله عليهم- آشکار خواهد شد2.
توضيح : هرگاه فعل کان بر سر فعل مضارع بيايد، مفيد استمرار است 3، و در جمله ابن ابي عمير «کان الصادق جعفر بن محمد صلي الله عليه و آله يقول»، چنين است؛ از اين روي مي‌گوييم که اين جمله ، دلالت مي‌کند که او به طور مکرّر به محضر امام صادق - صلوات الله عليه- مي‌رسيده و اين شعر را بسيار از زبان مبارک آن حضرت مي‌شنيده است. 4.

-----------------------------

پي‌نوشت‌ها:

1. کافي ج 4،ص420، ح4.
2. الرسائل الرّجاليه، ج3، ص468، به نقل از امالي صدوق، ص396، مجلس 74.
3. شرح رضى، ج 1، ص252، براي توضيح بيشتر، ر.ک: امامت در قرآن، ص55 .
4. همان.

دوشنبه 23 دی 1392  4:36 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

منزلت ابن ابي عمير

منزلت ابن ابي عمير
او زاهدترين ، پرهيزگارترين و عابدترين دانشمند روزگار خويش بوده و نزد دانشمندان شيعه و مخالفان، معتمدترين عالم عصر خود به شمار مي‌رفته و نزد تمام مردان نامدار زمان خود، از عظمت فوق العاده‌اي برخوردار بوده است 5.
وثاقت و بزرگواري او به اندازه‌اي است که تمام رواياتي که از امامان معصوم - صلوات الله عليهم- نقل کرده است ، بدون چون و چرا مورد قبول علماي شيعه قرار گرفته است؛ ‌چرا که از اصحاب اجماع است6 .

-----------------------

5. منتهي المقال، ج 5، ص302 .

6. رجال خاقانى، ص62 و 79؛ الرسائل الرجالية، ج 3، ص441، به نقل از عدة الاصول، ج 1، ص154، رجال نجاشى، ص326

دوشنبه 23 دی 1392  4:37 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

سجده هاى طولانى

سجده هاى طولانى
عبادت جناب ابن ابي عمير - به ويژه سجده هاى طولانى او- زبانزد دانشمندان و عرفاي همه زمان‌ها بوده است، تا آن‌جا که عابدان و اهل رياضت، سجده‌هاي او را مستمسک خويش قرار داده و به آن استناد مي‌کنند. فضل بن شاذان مي‌گويد:
روزي استادم دستم را گرفته و نزد جناب ابن ابي عمير برد . هنگامي که به غرفه او وارد شديم ، ديدم دانشمندان بسياري گرد آمده و همگي آقايي را احترام کرده و تعظيم مي‌نمايند. از استادم پرسيدم : «اين مرد کيست که اين همه مورد احترام است؟» گفت: «او جناب محمد بن ابي عمير است.» گفتم : «آيا او همان مرد صالح عابد است؟» گفت: «آري»7.
همو گويد:
در عراق (بغداد) که وارد شدم، ديدم مردي دوستش را از آن روي که سجده هاى طولانى دارد، چنين سرزنش مي‌کرد: «اين سجده‌هاي طولاني تو را کور مي کند ، و تو را از کسب و کار باز مي دارد؛ حال آن‌که تو مرد عيالمندي هستي ، و بايد براي عائله خود توان کسب و کار داشته باشي».
آن مرد، سر از سجده برداشت و گفت : «واي بر تو! مرا سرزنش مي‌کنى؟ اگر سجده طولاني کسي را کور مي‌کرد، بايد جناب ابن ابي عمير کور مي‌شد؛ چرا که بعد از نماز صبح سر به سجده مي‌نهاد و هنگام طلوع خورشيد، سر بر مي‌داشت 8».
حکايت سجده‌هاى طولاني جناب ابن ابي عمير را به گونه‌اي ديگر از زبان فضل بن شاذان بشنويم که خود شاهد سجده هاى طولانى آن جناب بوده است؛ وي مي‌گويد:
«نزد ابن ابي عمير رفتم؛ [ديدم] او در حال سجده است ، و سجده خود را طولاني کرد . هنگامي که سر از سجده برداشت، به او گفتم: سجده‌ات طولاني شد؟» در پاسخم گفت: «حالت چگونه بود، اگر [سجده‌هاى] جميل بن دراج را مي‌ديدى؟ روزي بر جميل وارد شدم؛ او را در حال سجده يافتم و سجده او بسيار طولاني شد. هنگامي که سر از سجده برداشت به او گفتم: «سجده‌ات را خيلي طول دادى؟» او به من گفت: «چه حالي داشتي اگر [سجده هاى] معروف بن خَرَّبوذ را مي‌ديدى؟9»
با توجه به آنچه گفته شد، آشکار مي‌شود که جناب ابن ابي عمير دانشمندي عابد و سرشناس بوده و همه او را به بزرگي و بزرگواري مي‌شناخته اند ، و همه مي‌دانستند که او از بزرگان شيعه است، تا آن‌جا که جاحظ، اديب نامدار معتزلي از او به بزرگواري نام مي برد و حکايت زنداني شدنش را توسط هارون الرشيد حکايت مي‌کند 10

-------------------------------------

7. اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص855 .

8. همان.
9. همان، ج2، ص471 و 522؛ منهج المقال، ج 3، ص258.
10. منتهي المقال،ج 5، ص304 به نقل از البيان و التبيان، ج 1، ص88

دوشنبه 23 دی 1392  4:41 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محمد بن ابي عُمير - زندان و شکنجه

زندان و شکنجه
جناب ابن ابي عمير، روزگار سختي را سپري کرد او چونان ديگر دانشمندان شيعه آل محمد (صلي الله عليه و آله) بود که آماج بلاها بودند و با اين همه دشواري و پريشانى، خوش بودند ؛ چرا که از حريم آل پيامبر (صلي الله عليه و آله) حمايت مي‌کردند، و جسمشان سپر بلاي آن بزرگواران بود.
از دقت در کلمات دانشمندان تاريخ و علماي علم رجال به دست مي‌آيد که جناب ابن ابي عمير، يک بار توسط هارون الرشيد و ديگر بار توسط مأمون به بند کشيده شد.

دوشنبه 23 دی 1392  4:42 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محمد بن ابي عُمير - زندان هارون الرشيد

زندان هارون الرشيد
فضل بن شاذان مي‌گويد:
بدگويي‌هايي از جناب ابن ابي عمير نزد سلطان ]هارون الرشيد[ شد، و به هارون گفتند:
ابن ابي عمير، نام تمام شيعيان و اصحاب امام موسي کاظم - صلوات الله عليه- را که در عراق به سر مي‌برند مي‌داند».
اين گزارش‌ها، اثر خود را گذاشت؛ چرا که هارون الرشيد تصميم به قتل و قلع ياران امام هفتم گرفته بود، و هر جا شيعه‌اي مي‌يافت يا او را مي‌کشت و يا به زندان مي‌فرستاد.
گويد:
سلطان ]=هارون الرشيد[ دستور داد جناب ابن ابي عمير را احضار کردند،‌ و از او خواست نام شيعيان را بگويد؛ اما او از معرفي ياران امام کاظم - صلوات الله عليه- خودداري کرد. هارون دستور داد او را برهنه کرده و بين ستون‌ها آويزان کنند. آن‌گاه دستور داد بر بدن او صد ضربه شلاق بزنند [تا شايد بر اثر اين شکنجه، لب بگشايد، و راز شيعيان را فاش کند].11
ابن بکير و فضل بن شاذان - با اندکي تفاوت- اين حادثه دردناک را چنين حکايت مي کنند:
در زندان، به اندازه‌اي بر او سخت گرفتند و آن جناب را به قدري تحت فشار قرار دادند ، و ضربات شلاق به قدري زياد و دردناک بوده که ابن ابي عمير خود مي‌گويد: «نزديک بود لب بگشايم و خواسته آنان را اجابت کنم . در اين لحظه شنيدم محمد بن يونس بن عبد الرحمن به من مي‌گويد: اي محمد بن ابي عمير! جايگاهت را در نزد خدا [در روز قيامت] ياد آر پس؛ بردباري نمود و آن همه درد و رنج را تحمل کرد، تا اين‌که خداوند در کار او گشايشي کرد و از زندان هارون خلاصي يافت.12
فضل بن شاذان مي گويد
او را در زمان هارون الرشيد به جرم شيعه بودن حبس کردند ، و سندي بن شاهک صد و بيست ضربه چوب بر بدنش زد و صد و بيست و يک هزار درهم از او گرفتند و آزادش کردند.13

-------------------------------

11. اختيار معرفة الرجال ج2، ص855.

12. همان ، منتهي المقال ج 5، ص304.
13. همان، ص856.

دوشنبه 23 دی 1392  4:44 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محمد بن ابي عُمير - زندان مأمون

زندان مأمون
مأمون، زماني که امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا - صلوات الله عليهما- را به شهادت رساند ، اصحاب و بزرگان شيعه را نيز به بند کشيد. از جمله کساني که به زندان انداخته شد، جناب ابن عمير بود. کشي مي‌گويد:
مأمون [جناب] ابن ابي عمير را بعد از شهيد کردن حضرت امام رضا‌ - صلوات الله عليه- محبوس کرد، و اموالش چپاول شد و کتاب‌هايش از بين رفت.14
نجاشي نيز چنين حکايت مي‌کند‌:
ابن ابي عمير چهار سال در زندان مأمون بود ، و خواهرش از ترس و خوف مأمون و مأمورانش، تمام کتاب هاي او را در اطاقي مخفي کرد که ]متأسفانه[ بر اثر باريدن باران و خراب شدن اتاق ، تمام نوشته‌هاي جناب ابن ابي عمير از بين رفت.15
اطاعت از ولايت در نهايت فقر
شيخ صدوق (رحمة الله عليه) مي‌گويد‌:
«[جناب] محمد بن ابي عمير، تاجر جامه و لباس بود. [آن زمان که در زندان مأمون بود] اموالش از دست رفت و نادار و فقير شد. در همان موقعيت، از مردي ده هزار درهم طلبکار بود. آن مرد، خانه خويش را به ده هزار درهم فروخت و آن درهم‌ها را به خانه ابن ابي عمير آورد . محمد بن ابي عمير به آن مرد گفت : «اين پول‌ها چيست؟» او در جواب گفت : «طلب شما است که آورده‌ام.» ابن ابي عمير گفت: «آيا اين اموال به تو ارث رسيده است؟» آن مرد گفت: «نه». گفت: «آيا کسي به تو بخشيده است ؟» گفت : «نه». ابن ابي عمير گفت: آيا ملکي داشته‌اي و فروخته‌اي ؟» گفت : «نه‌، پرسيد: پس اين درهم‌ها را از کجا به دست آورده‌اى؟» آن مرد در جواب گفت: «منزلي را که در آن زندگي مي‌کردم، فروختم تا بدهکاري خويش را پرداخت کنم.» ابن ابي عمير گفت: «ذريح محاربي برايم گفت که امام صادق - صلوات الله عليه- فرمود: کسي را به سبب بدهکاري از منزلش اخراج نمي‌کنند.» سوگند به خدا! من اکنون به درهمي نيازمندم، اما حتي يکي از اين درهم ها را در ملک خود قرار نمي‌دهم16».

-------------------------

14. الرسائل الرجاليّة، ج3،ص443 به نقل از ميرداماد، و عدة الرجال، ج1، ص207، ‌الفائدة الثامنة.

15. همان.
16. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص117، باب الدين و القروض، ح501.
---
پديدآورنده: باقر فخار

دوشنبه 23 دی 1392  4:48 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محمد بن ابي عُمير -وفات

وفات
وي به سال 217 از دنيا رحلت کرد (رضوان الله تعالي عليه) .

دوشنبه 23 دی 1392  4:48 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نطق زيبا، ز خامشي بهتر - اشاره

نطق زيبا، ز خامشي بهتر
اشاره:
آنچه در ذيل آمده است متن صحبت‌هاي حضرت آيت‌الله خرازي است که در بيان دنياي پسنديده و مذموم بيان شده است.
ضمناً مجله خلق از ايشان به خاطر وقتي که در اختيار اين مجله گذاشته‌اند کمال تشکر و امتنان را دارد.

دوشنبه 23 دی 1392  4:49 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

دوستي با دنيا

دوستي با دنيا
درباره دنيا، آيات و روايتي داريم که برخى آنها، از دنيا به نعمت تعبير مى کنند. از جمله اين آيه شريف:
وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ إِذَا مَسکُمُ الضرُّ فَإِلَيْهِ تجْئَرُونَ؛1
و هر نعمتى که داريد از خداست، سپس چون آسيبى به شما رسد به سوى او روى مى آوريد [و مى ناليد].
اين آيه شريف از حيات ما، زندگى ما، آذوقه ما و مسکن ما، به نعمت تعبير مى کند. چنين آياتي متعدد است. از جمله در سوره نمل، مى فرمايد:
وَ اللهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَالاً وَ جَعَلَ لَکم مِّنَ الْجِبَالِ أَکنَاناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سرَابِيلَ تَقِيکمُ الْحَرَّ وَ سرَابِيلَ تَقِيکم بَأْسکمْ کَذَلِک يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکمْ لَعَلَّکُمْ تُسلِمُونَ؛2
و خدا از آنچه آفريده، به سود شما سايه هايى فراهم آورده و از کوهها براى شما پناهگاه هايى قرار داده و براى شما تن پوشهايى مقرر کرده که شما را از گرما [و سرما] حفظ مى کند، و تن پوشها [زره هايى] که شما را در جنگتان حمايت مى نمايد.در پايان آيه مى فرمايد « اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى گرداند، اميد که شما [به فرمانش] گردن نهيد» از همه اين امورتعبير به نعمت مى کند، مسکن و پوشش و...
از همه چيز، به نعمت تعبير مى کند: (يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکمْ لَعَلَّکُمْ تُسلِمُونَ)؛ براى اين‌که شما مسلم باشيد (تسليم شويد)

----------------

پي‌نوشت‌ها:

1. نحل، آيه 35.
.2 نحل، آيه 18.

دوشنبه 23 دی 1392  4:51 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها