0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

انواع اضطراب

انواع اضطراب


براي اضطراب مي‌توان انواع و اقسامي بيان کرد. در اين‌جا ما به برخي انواع آن اشاره مي‌کنيم؛ اضطراب از جهت زمان مي‌تواند داراي دو نوع مزمن و موقت باشد:
مزمن: اضطراب مزمن به صورت يک ناراحتي کم و بيش دايم در سطح روانى، جسماني يا ارتباطي آشکار مي‌شود. اضطراب مزمن مي‌تواند به شکل ظاهري احتراز از ديگران يا بي‌توجهي نمايان شود؛ واکنش‌هايي که بايد براي اطرافيان به منزلة علايم هشدار دهنده به حساب آيند.41
موقت: اضطراب موقت در خلال بيماري‌ها، جراحي‌ها يا پاره‌اي از عارضه‌هاي توأم با تب ظاهر مي‌شوند؛ معمولاً در اوج بيماري بروز مي‌کنند و پس از پايان بيماري و حتي پيش از پايان آن (در صورتي که بيماري طولاني باشد) از بين مي‌روند.42
از نظر تناسب با خطر، اضطراب را مي‌توان به دو نوع طبيعي و عصبي تقسيم کرد:
طبيعى: اضطراب، اگر ناشي از يک خطر موجود باشد و با از ميان رفتن اين خطر از بين برود،‌ طبيعى تلقي مي‌شود.43 اين، اضطرابي است که غالب افراد دارند و چه بسا لازمة زندگي باشد.
عصبي(غير طبيعى): اگر شدت اضطراب با اندازة خطر هيچ‌ تناسبي نداشته باشد يا بدون وجود يک خطر عيني و واقعي به وجود آيد، در اين صورت واکنش در برابر خطر غير طبيعى تلقي مي‌شود.44 بايد گفت مرزبندي دقيق بين اضطراب طبيعى و غير طبيعى کار دشواري است؛ اما مي‌توان اين گونه بيان کرد که بيماراني که از اضطراب‌هاي عصبي رنج مي‌بردند، بي آن که خطري فوري در کار باشد مضطرب مي‌شوند

 

 

-------------------------------------------
41. ر.ک. پريرخ دادستان، روانشناسي مرضى، ج1، ص65 .
42. ر.ک: آرون، تى.بک. شناخت درماني و مشکلات روانى، ترجمه: مهدي قراچه داغى، چاپ اول، بي‌جا، شرکت نشر و پخش ويس، 1319، ص162.
43. همان.
---
پديدآورنده: مهدي جعفرى
 
یک شنبه 22 دی 1392  6:54 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

روز محشر، أمان به ايمان است - متون دينى

روز محشر، أمان به ايمان است
متون دينى


* قرآن کريم: « الْيَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ»1
امروز [قيامت] هر کس برابر کاري که انجام داده است، جزا داده مي شود.
* عَنِ النَّبِيِّ - صلى الله عليه واله- قَالَ: «وَعَظَنِي جَبْرَئِيلُ» فَقَالَ: « يَا مُحَمَّدُ ... وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِيهِ» 2
جبرئيل مرا پند داد و گفت:.... هر چه ميخواهي بکن که آن را ملاقات خواهي کرد.
* حضرت علي- عليه السلام- قال: « أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نَصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْ» 3
اعمال بندگان در اين دنيا، نصب العين آن‌ها در آخرت خواهد بود.

 

پي‌نوشت‌ها
1. غافر، آيه17.
2. بحار، ج 71، ص189.
3. نهج البلاغه، حکمت 7.

یک شنبه 22 دی 1392  6:54 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

روز محشر، أمان به ايمان است - حِکَم فارسى

حِکَم فارسى
*تو تا زنده اي ســـوي نيــکي گـراي مــگر کام يابــي به ديگر ســراي4
*چو در گـــور تنگ اســتوارت کـنند هـمه نيـک و بد در کــنارت کنند5
*ز روز گـــذر کـــردن انديشــه کن پرســــــتيدن دادگـــر پيــشـه کن6
*سراي آخرت آباد کن به حسـن عمل کـه اعتـماد بقـا را نشـايـد اين بنيـاد7
*قيــــامـت کــه بازار مينـــو نهــند مـــنازل به اعـــمـال نيــکو دهـند8
*هــر چـه زين جـا بري نگـــهدارند در قيــــامـت همــانت پيـش آرند9
 
 
 

پي‌نوشت‌ها
----------------------------------------------
4. شاهنام فردوسى.
5. همان.
6. همان.
7. سعدى.
.8 همان.
.9 ديوان سنايى

یک شنبه 22 دی 1392  7:01 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مونس جان

مونس جان
مردى خدمت با سعادت حضرت جعفر صادق- عليه السلام- شرفياب شد و گفت:
«اى مولاى من! سِنَّم بالا رفته و خويشانم مُرده‌اند و مونسى ندارم و مى‌ترسم من هم بميرم؛ چه کنم؟»حضرت فرمود:برادران مؤمن و صالح، براى انس گرفتن، از اقوام و خويشان بهتر هستند. اگر طول عمر خود و خويشان و دوستان را مى‌خواهى، اين دعا را بعد از هر نماز بخوان:اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، اَللّهُمَّ اِنَّ رَسُولَکَ الصّادِقَ الْمُصَدَّقَ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قالَ اِنَّکَ قُلْتَ ما تَرَدَّدْتُ فى شَئٍ اَنَا فاعِلُهُ کَتَرَدُّدى فى قَبْضِ رُوحِ عَبْدِىَ الْمُؤ مِنِ يَکْرَهُ الْمَوتَ وَ اَکْرَهُ مَسائَتَهُ، اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِيّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِيَةَ وَ النَّصْرَ وَ لا تَسُؤْنى فى نَفْسى وَ لا فى اَحَدٍ مِنْ اَحِبَّتى.
و اگر خواستى يکى از دوستان خود را نام ببر و بگو:
وَلا فى فُلانٍ وَ لا فى فُلانٍ.
راوى گفت: چون بر اين دعا مداومت کردم، آن‌قدر عمرم زياد شد که از زندگى ملول شدم.
اين دعا به قدرى معتبر است که در تمام کتب دعا نقل شده.
بحار، ج68، ص7، ح7.
 
 

 

دوشنبه 23 دی 1392  3:20 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شافع روز حشر

شافع روز حشر
بارد چه؟ خون که ديده چسان روز و شب چرا  از غم، کدام غم؟ غم سلطان اوليا
نامش که بد؟ حسين ز نژاد که؟ از علي مامش که بد؟ فاطمه، جدش که بد؟ مصطفي
چون شد؟ شهيد شد، به کجا؟ دشت ماريه کي؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه، برملا
شب کشته شد؟ نه، روز چه هنگام؟ وقت ظهر شد از گلو بريده سرش؟ ني ني از قفا
سيراب کشته شد؟ نه، کس آبش نداد داد؟ که؟ شمر، از چه چشمه؟ از سر چشمه فنا
مظلوم شد شهيد؟ بلي، جرم داشت؟ نه  کارش چه بد؟ هدايت، يارش که بد؟ خدا
اين ظلم را که کرد؟ يزيد، اين يزيد کيست؟  ز اولاد هند، از چه کس؟ از نطفه زنا
خود کرد اين عمل؟ نه، فرستاد نامه اي نزد که ؟ نزد زادة مرجانة دغا
ابن زياد زادة مرجانه بد؟ نعم از گفتة يزيد تخلف نکرد؟ لا
اين نابکار کشت حسين را به دست خويش؟ نه، او روانه کرد سپه سوي کربلا
مير سپه که بد؟ عمر سعد، او بريد حلق عزيز فاطمه؟ نه، شمر بي حيا
خنجر بريد حنجر او را نکرد شرم؟ کرد از چه پس بريد نپذرفت؟ از او قضا
بهر چه؟ بهر آنکه شود خلق را شفيع شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بکا
کس کشته شد هم از پسرانش؟ بلي دو تن ديگر که؟ نه برادرش، ديگر که؟ اقربا
ديگر پسر نداشت؟ چرا داشت، که بود؟ سجاد، چون بد او؟ به غم و رنج مبتلا
ماند او به کربلاي پدر؟ ني به شام رفت با عز واحتشام؟ نه، با ذلت و عنا
تنها؟ نه با زنان حرم، نامشان چه بد؟ زينب، سکينه، فاطمه، کلثوم بينوا
بر تن لباس داشت؟ بلي، گرد رهگذار بر سر عمامه داشت؟ بلي، چوب اشقيا
بيمار بد؟ بلي، چه دوا داشت؟ اشک چشم بعد از دوا غذاش چه بد؟ خون دل غذا
کس بد همرهش؟ بلي، اطفال بي پدر ديگر که بد؟ تب که نمي گشت از او جدا
از زينب و زنان چه به جاي مانده بد؟ دو چيز طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا
گبر اين ستم کند؟ نه، يهود و مجوس؟ نه، هندو؟ نه، بت پرست؟ نه، فرياد از اين جفا
قاآني است قايل اين شعر بلي خواهد چه؟ رحمت، از که؟ ز حق، کي؟ صف جزا
 
 

 

دوشنبه 23 دی 1392  3:22 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مصيبت اسيري زينب ـ سلام‌الله عليها

مصيبت اسيري زينب ـ سلام‌الله عليها
مرحوم حاج شيخ ملاسلطان علي تبريزي که از جمله عابدان و زاهدان بود در عالم رؤيا خدمت امام زمان- عليه‌السلام- رسيد و عرض کرد:
ـ اي مولاي ما! آيا آن چه در زيارت ناحية مقدسه آورده شده و مي‌فرماييد:«فلاندبنک صباحا و مساءا و لابکين لک بدل الدموع دما» صحيح است؟
ـ آري صحيح است.
ـ آن کدام مصيبت است که به جاي اشک، خون گريه مي‌کرديد؟ آيا مصيبت حضرت علي‌اکبر است؟
ـ اگر علي اکبر هم بود، در اين مصيبت خون مي‌گريست.
ـ آيا مصيبت حضرت عباس است؟
ـ اگر عباس هم بود، در اين مصيبت خون مي‌گريست.
ـ آيا مصيبت حضرت سيدالشهدا- عليه‌السلام- است؟
ـ اگر سيد‌الشهدا- عليه‌السلام- هم بود، در اين مصيبت خون مي‌گريست.
ـ پس کدام مصيبت است؟
ـ مصيبت اسيري زينب است1.
در قيام حضرت مهدى- عليه‌السلام- نيز چنين است؛ زنان از جايگاه ويژه‌اي برخوردار خواهند بود نقش زن در عصر ظهور، هم‌چون نقش مدعيان امروز و طرفداران حقوق زن نيست که او را تا سر حد يک کالا و وسيله‌اي براي لذت‌طلبي و عياشي تنزل داده‌اند.
جابر‌بن يزيد جعفي از امام باقر- عليه‌السلام- نقل مي‌کند: «ويجيء والله ثلاث مأه و بضعه عشر رجلا فيهم خمسون امرأه يجتمعون بمکه علي غير ميعادقزعا کقزع الخريف»2:به خدا سوگند سيصد و سيزده نفر مي آيند ‌که پنجاه تن از آنها زن هستند که بدون هيچ قرار قبلي در مکه کنار يکديگر جمع خواهند شد.
ام‌سلمه نيز از پيامبر چنين روايت کرده است:
«يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس اليه کالطير الوارد المتفرقه حتي يجتمع اليه ثلاث مأه و اربعه عشر رجلا فيه نسوه فيظهر علي کل جبار و ابن جبار»3؛
درآن هنگام پناهنده‌اي به حرم امن الهي پناه مي‌آورد و مردم همانند کبوتراني که از چهار سمت به يک سو هجوم مي‌برند به سوي او جمع مي‌شوند تا اين که در نزد آن حضرت سيصدو چهارده نفر گرد آمده که برخي از آنان زن مي‌باشند که برهر ستمگر و ستمگرزاده‌اي پيروز مي‌شوند.

 

پي‌نوشت‌ها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . العبقري الحسان، ج1، ص98؛ اشک‌هاي امام زمان(عج)،ص94.
2 . بحار، ج53، ص223.
3 . مجمع الزوايد، ج7، ص315؛ معجم احديث امام مهديـ عليه‌السلام ـ ، ج1، ص500

دوشنبه 23 دی 1392  3:37 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شيداي توحيد (1)/اسوه‌هاي اطاعت و بندگى

شيداي توحيد (1)/اسوه‌هاي اطاعت و بندگى
إِنَّ إِبْرَهِيمَ کانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَک مِنَ الْمُشرِکِينَ 1
سخن از شيداي توحيد است؛ از خليل الرحمان، مردي که خدا او را برگزيد و صديقش ناميد.2 سخن از مردي است که هيچ گاه از غير خدا درخواست نکرد3؛ سخن از پدر حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ محبوب خدا. سخن از مردي است که بر محمد و آل محمد زياد صلوات ميفرستاد.4 آرى؛ سخن از ابراهيم است؛ همان مردي که نامش با توحيد عجين شده، همو که زندگي و مرگش، ‌نماز و عبادتش، براي خداي پروردگار جهانيان است5؛ رادمردي که در نوجوانى، ملکوت آسمان ها و زمين را به او نمودند و اهل يقين شد6؛ همان که قله‌هاي کمال و معرفت را به سوي حق تعالي در نورديده و از دنيا و آنچه در آن است دست شسته؛ يگانه مردي که از آغاز نبوت، با امتحانات سخت و آزمايش هاي مرد افکن روبرو بوده و تنها و تنها، کلمه توحيد در دل و جانش طنين انداز بوده است؛ مردي از تبار نيکان و پاکان. در عظمت وجودش، همين بس که حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ برگزيده و حبيب خدا و خاندان اطهرش از نسل اويند.‌ در افتخارش همين بس که روز قيامت، بر او حلّه سفيدي بپوشانند و در جانب چپ عرش، او را باز دارند.... پس منادي اي از ميان عرش، از جانب ربّ العزّة از افق اعلي ندا کند:
خوب پدري است پدر تو، اي محمد و او ابراهيم است.
حکايتها و داستان‌هاي او در قرآن و روايات، از اين حکايت دارد که او اسوه‌اي کامل، الگويي انسان ساز و حکيمي عاقل است. مردي که فکرش ياد خدا، ذکرش نام خدا، راهش مسير خدا، عملش اطاعت فرمان خدا، هدفش رسيدن به خدا بوده، بي‌ترديد اسوه اطاعت و بندگي است. آن کس که از بدو کودکى، به خدا يقين مي‌يابد، راه و روشش بايد چراغ راهمان باشد. آن اسوة توحيد، وقتي برابر مردم ناآگاه و گمراه قرار گرفت که ماه و خورشيد را به جاي خداي بي همتا مي‌پرستيدند گفت: «اين ستاره،7 پروردگار من است»8 ؛ اما زماني که آن ستاره، غروب کرد، گفت: «من غروب کنندگان را دوست ندارم».‌ در مواجهه با ماه پرستان نيز با اشاره به ماه مي‌گويد: اين پروردگار من است9؛‌ اما وقتي غروب مي‌کند و فروزندگي‌اش را از دست ميدهد، از پروردگارش براي هدايت خود ياري مي‌جويد و مي‌گويد:
لَئن لَّمْ يهْدِنى رَبى لأَکونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضالِّينَ10 همانا اوست هدايت کننده. هموست که ما را ياري مي‌کند و اگر لحظه‌اي از هدايت ما فروگذار کند بي ترديد از گمراهان خواهيم بود. ديگر بار خورشيد طلوع مي‌کند.
خورشيد، با آن نور ساطع و فروزندگي اش، بر عرصه گيتي جلوه مي‌کند و همه هستي را از خود بهره مند مي‌گرداند. مخلوقات، در سايه او زندگي مي‌کنند و روزي مي‌گيرند. با نور او راه را از چاه مي‌شناسند و با گرمايش از سرماي جان فرسا مي‌گريزند. خورشيد، بزرگ و زيبا است!. ‌اگر نباشد، حيات و زندگي هم از کره خاکي رخت بر مي‌بندد. آيا آن پروردگار جهانيان است ؟ اما آن نيز غروب مي‌کند و بندگان را در آرزوي روزي ديگر وا مي‌نهد. شب، همه جا را تاريک مي‌کند و ديگر اثري از نور خورشيد پر فروغ نيست. نه؛ او هم مانند دو رفيق پيشين خود نمي‌تواند امور جهان را اداره کند. پروردگار ابراهيم، برتر از اين‌ها است … اين‌ها فقط مي‌آيند و مي‌روند. چه کسي هدايتگر آن‌ها است ؟ چه کسي عهده دار محاسبه دقيق بين اين دو است و آن‌ها را جايگزين همديگر مي‌کند:
« هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشمْس ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السنِينَ وَ الْحِساب » 11
خداي ابراهيم، بي‌شک بايد بي‌نياز باشد؛‌ بي‌شک بايد هميشگي باشد و افول و غروب در او راه نيابد.‌ خداي ابراهيم بي شک بايد مدبّر و مربّي باشد؛ بي‌شک بايد خالق باشد، رازق باشد،‌ به امور خلق عالم باشد و... او است که آسمان و زمين را آفريد و به آن ها نظم و ترتيب ارزاني کرد. او که اگر آني و کمتر از آني آن‌ها را به حال خود وانهد، متفرق شده و از بين مي‌روند:
«إِنَّ اللهَ يُمْسِک السمَوَتِ وَ الأَرْض أَن تَزُولا وَ لَئن زَالَتَا إِنْ أَمْسکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِيماً غَفُورا»12
او ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را در اختيار ما قرار داد، شايد ذرّه‌اي به او معرفت پيدا کنيم. آرى؛ مردي که ملکوت آسمان‌ها و زمين را به او ارائه کردند، به قوم خود مي‌گويد: (اي قوم ! من از آنچه مي‌پرستيد، بيزارم. اي قوم ! من از غير او بيزارم. من روي خود را به خدايي متوجه کرده‌ام که کل هستي را آفريد و بندگي خود را مختص او قرار داده‌ام. اي قوم ! آيا درباره خداي يگانه با من به مخاصمه مي‌پردازيد؟ ذات پاکش، مرا هدايت کرده و مرا مورد لطف و کرمش قرار داده است. اي قوم ! من هيچ واهمه اي از خدايان شما ندارم؛ چون قدرت مطلق نزد خداي يگانه است. اما اگر او بخواهد، مرا به سختي‌هاي دنيا و امتحانات خودش آزمايش کند، من مطيع و فرمانبردار اويم13؛ چون او به همه چيز و همه کس آگاهي دارد و کاري بي‌حکمت و مصلحت انجام نمي‌دهد و او است عالم بي‌نياز. اي قوم !‌ چرا يادآور خداي خود نمي‌شويد؟ اي قوم ! چگونه از خدايان واهي و بي‌مقدار شما بترسم؛ در حاليکه شما از اين نمي‌ترسيد که براي خدا همتايي قرار داده‌ايد که هيچ گونه دليلي درباره آن بر شما نازل نکرده است14، و هيچ دليلي نيز براي سخنان خود نمي‌آوريد؟ شما که خود را اهل علم و دانايي مي‌دانيد، به من بگوييد با اين اعمال زشت و پليد، آيا شما به ايمني از عذاب و دوزخ نزديک تريد يا من که تسليم خداي يگانه‌‌ام؟ تنها آن کساني که ايمان آورند و خود را به ظلم و پليدي آلوده نکنند، براي آن گروه ايمني و آسوده‌گي (از هر ضرر و زياني) است و آنان (به حق و راه راست) راهنمايي شده‌اند15.
در پايان، خود حق‌تعالى، خليل خود را مورد لطف و محبت قرار مي‌دهد و بر سخنان او مهر تأييد زده و مي‌فرمايد:
« وَ تِلْک حُجَّتُنَا ءَاتَيْنَهَا إِبْرَهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَتٍ مَّن نَّشاءُ إِنَّ رَبَّک حَکِيمٌ عَلِيمٌ »16
اين، حجت و دليل قاطع را ما به ابراهيم ارزاني نموديم تا قوم خود را هدايت کند و هر کس را بخواهيم، بر درجاتش مي افزاييم همانا پروردگار تو حکيم و دانا است.
بارالها ! ذرّه‌اي از معارف توحيديت که به ابراهيم عطا کردي به ما نيز ارزاني فرما. ما به تو ايمان آورده ايم و در راه تسليم و فرمانبرداري تو کوشائيم،‌ ما را نيز هدايت کن و به سر منزل مقصود برسان. ما را از دعاي ابراهيم و استغفار او براي مؤمنان، محروم مکن ! 17

 

 

 

پي‌نوشت‌ها
2. نحل، آيه120.
3. مريم، آيه 14.
4. حيات القلوب، ج 1، ص 324 .
5. همان.
6. انعام، آيه 261.
7. احتجاج، ج 1، ص 504 .
8. از بعضي از رويات ( تفسير احسن الحديث، ج3، ص253) استفاده مي‌شود که اين ستاره، زهره بوده و به علت درخشندگي و نور آن، به آن اشاره شده است .
9. انعام، آيه 76 . في عيون الاخبار في باب ذکر مجلس الرضا عليه السلام عند المأمون في عصمة الانبياء عليهم السلام: ..... و انما اراد ابراهيم عليه السلام بما قال ان يبيّن لهم بطلان دينهم و يثبت عندهم ان العبادة لا تحق لمن کان بصفة الزهرة و القمر والشمس و انما تحقّ لخالقها و خالق السماوات و الارض. نورالثقلين، ج1، ص 736.
10. انعام، آيه 77.
11. همان؛ اگر پروردگارم مرا راهنمايي نکند، مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود. (ترجمه آيت اللهمکارم).
12. يونس، آيه5. ( او کسي است که خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داد؛ و براي آن منزلگاه‌هايي مقدر کرد تا عدد سالها و حساب [کارها] را بدانيد. ترجمه آيت اللهمکارم)
13. فاطر، آيه 14. (خداوند آسمآن‌ها و زمين را نگاه مي‌دارد تا از نظام خود منحرف نشوند؛ و هرگاه منحرف گردند کسي جز او نمي‌تواند آن‌ها را نگاه دارد؛ او بردبار و آمرزنده است. ترجمه آيت اللهمکارم)
14. تفسير مفاتيح الغيب، ج5، ص48.
15. ترجمه آيت اللهمکارم.
16. ترجمه فيض الاسلام .
17. انعام، آيات 79 ـ 82

دوشنبه 23 دی 1392  3:39 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

چند نکته تفسيري

 
چند نکته تفسيري
* وَ کَذَلِک نُرِى إِبْرَهِيمَ مَلَکُوت السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ18
1. مراد از ملکوت آسمآن‌ها و زمين چيست؟
هر چيز که در عالم مشاهده مي‌شود، ظاهري دارد که همه آن را مي‌بينند و به سبب آن، موجودات با هم متمايز مي‌شوند؛ مثل ظاهر درخت که با کوه فرق دارد و حيوانات که با انسان‌ها تفاوت مي کنند؛ اما همين موجودات، حقيقتي دارند که آن‌ها را در يک چيز با هم متحد مي‌کند و همه اشيا در آن مشترک هستند. هر کس بتواند اين حقيقت را درک کند، مي‌تواند به خالق هستي پي‌ببرد. اين درک کردن و مشاهده باطني، فقط براي برخي انبياي الهي همچون ابراهيم و بعضي از اوصيا و اوليا حاصل مي‌شود.19
اين حقيقت، به نحوي است که هر کس به آن پي برد، مي‌فهمد اين عالم، فقط از خداي واحد نشأت مي‌گيرد، پس ملکوت هر چيز، آن حقيقتي (وجودي) است که به وسيله آن انسان به خداي متعال يقين مي‌کند و همه چيز را از ناحيه او مي‌بيند20.
2. آثار يقين: قرآن کريم، براي علم يقيني به ايات خداوند، آثاري بر شمرده است که يکي از آن‌ها اين است که پردة حواس از روي حقايق عالم، کنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است،- آن مقداري که خدا خواهد- ظاهر مي‌شود و در اين باره فرموده است:
َکلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترَوُنَّ الجَحِيمَ21
فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئن لَّمْ يهْدِنى رَبى لأَکونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضالِّينَ
1. ارتباط اين ايه، با ايه قبل (و کذالک نري ابراهيم...) به اين صورت است که وقتي ملکوت آسمآن‌ها و زمين بر حضرت ابراهيم ارائه شد و به بالاترين درجه يقين رسيد، پي برد که حرکت و غروب ستاره و ماه، تحت ملکوت آسمآن‌هاست؛ لذا نمي‌تواند رب باشد.22 باين حال، کسي که به اين مرتبه از يقين برسد، جا ندارد چنين چيزي بگويد؛ به اين دليل مي‌گوييم: آن حضرت در مقام دعوت به توحيد بوده است؛ چنانچه اولين دعوت انبيا، اين است که در ابتدا عقيده طرف مقابل را، فرض مي‌کند سپس بطلان آن را بيان نمو‌ده و ابطال مي‌کند.23
2. بحثي ديگر که در اين زمينه بعضي از مفسران مطرح کرده‌اند، اين است که انسان حق دارد در ابتداي ايمان و قبل از آن در آثار وجود خدا تحقيق و تامل کند و کسي که استدلالش تمام نشده و به نتيجه نرسيده، تکليفش يکسره نشده است نمي‌توان آن را مسلمان يا کافر ناميد، زيرا او از دايره کفر و ايمان بيرون بوده و هنوز به يک‌طرف قطع و ايمان پيدا نکرده است.24
3. آنچه از ايه مشخص مي‌شود، ارتباطي خاص (ملازمه) بين ربوبيت و محبوبيت وجود دارد؛ به اين معنا که وقتي حضرت ابراهيم فرمود: «لا احب الافلين، غروب کنندگان را دوست ندارم» منظورش، اين است که خدايي را که غروب مي‌کند و از بين مي‌رود، نمي‌پرستم. علت تفاوت اين دو تعبير آن است که بين ربوبيت و محبوبيت، لازمه است؛25 محبوبيت لازمه اعتقاد به خدا است، زيرا انسان چيزي را که نابود مي‌شود و پايدار نيست، نمي‌تواند رب خود بداند؛ و در نتيجه نمي‌تواند او را دوست داشته باشد. اين مطلب شايد به توحيد حبّي حضرت ابراهيم نيز اشاره‌اي داشته است.
إِنى وَجَّهْت وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطرَ السمَوَتِ وَ الأَرْض حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِکِينَ
1. اين‌که انسان روي خود را متوجه خداي متعال ‌کند، به اين معنا است که با عبادت خود به سوي خدا اقبال و ارادت دارد؛ به اين معنا که وقتي انسان پذيرفت عبد پروردگار است، بايد در تمام افعال و امور، او را بخواند و از او تقاضا داشته باشد. نيرو و اراده او را بر تمام اعمال و رفتارش قبول کند. اين امر، محقق نمي‌شود، مگر اين که صورت و توجه خود را به سوي اومتوجه کند. وجه، کنايه از عبادت و طاعت مي‌باشد. عبادت هم همان دعا و رجوع به سوي او- جل و علا- است.26
2. لام در کلمة «للذي» به معناي الي است؛ دليل اينکه از حرف الي استفاده نشده اين است که معمولاً «الي» براي چيزي استفاده مي‌شود که داراي جهت و قابل اشاره است، از لام استفاده شده است، تا اين معنا و مفهوم را بيشتر به مخاطب بفهماند که خدا از جهت و مکان بي‌نياز است.27
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسوا إِيمَنَهُم بِظلْمٍ أُولَئک لهَُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ کساني که ايمان آوردند و ايمان خود را مخلوط به ظلمي نکردند، براي آنان امنيت وجود دارد.
منظور از ظلم در بعضي روايات، شرک است28 و بعضي روايات ديگر، ظلم را شک معنا کردند؛29 اما بعضي ديگر، ايمان را به ولايت محمد و آل محمد تفسير کرده‌اند و ظلم را آميختن ولايت محمد و آل محمد با ولايت شخصي ديگر يا از بين بردن آن ولايت دانسته‌اند.30
 
 
 
پي‌نوشت‌ها
 
18. انعام، آيه 38.
19. کمال الديّن و تمام النعمة، ص 115.
20. و اين چنين ملکوت آسمآن‌ها و زمين[و حکومت مطلقه خداوند بر آن‌ها] را به ابراهيم نشان داديم؛ [تا به آن استدلال کنند] و اهل يقين گردد.
21 . از بعضي روايات استفاده مي‌شود که براي پيامبر اعظم و اهل بيت اطهرش نيز ملکوت آسمآن‌ها و زمين نشان داده شده است؛ قلت لابي عبدالله عليه السلام: هل راي محمد ملکوت السموات و الارض کما راي ابراهيم؟ قال: بلي و کذلک صاحبکم (بصائر الدرجات، ج4، ص127).
22. توضيح اين مطلب را مي‌توانيد در الميزان، ج7، ص171 مشاهده کنيد. ظاهراً علت اين‌که مرحوم علامه اين معنا را براي ملکوت فرموده ‌است دو آيه آخر سوره يس است إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ کُن فَيَکُونُ(28)
فَسبْحَنَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَکُوت کلِّ شىْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(38) زيرا آيه دوم بيان مي کند (به واسطه تفريع) که ملکوت هر چيزي به همان کلمه «کن» بر مي‌گردد که خداي سبحان مي‌گويد و گفتن او عين ايجاد است. پس معلوم شد ملکوت، همان وجود اشيا است از جهت انتسابي که به خداي سبحان داشته و قيامي که به ذات او دارند. براي مطالعه بيشتر ،ر.ک:ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص241.
23 . تکاثر، ايات 5 و 6.
24 . ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص 243
25 . تفسير احسن الحديث، ج3، ص253.
26 . اطيب البيان، في تفسير القرآن، ج5، ص120.
27 . ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص249.
28 . همان، ص251.
29 . الميزان، ج7، ص194.
30 . مفاتيح الغيب، ج5، ص47
31 . نور الثقلين، ج1، ص 736
32 . همان.
33 . همان: قال ابي عبدالله في ذيل قوله تعالي: و لم يلبسوا ايمانهم بظلم: «لما جاء به محمد من الولايه و لم يخلطوها بولايه فلان و فلان».
---
پديدآورنده: حسين حيدري
 
 

 

دوشنبه 23 دی 1392  3:41 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

چند نکته تفسيري

 
چند نکته تفسيري
* وَ کَذَلِک نُرِى إِبْرَهِيمَ مَلَکُوت السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ18
1. مراد از ملکوت آسمآن‌ها و زمين چيست؟
هر چيز که در عالم مشاهده مي‌شود، ظاهري دارد که همه آن را مي‌بينند و به سبب آن، موجودات با هم متمايز مي‌شوند؛ مثل ظاهر درخت که با کوه فرق دارد و حيوانات که با انسان‌ها تفاوت مي کنند؛ اما همين موجودات، حقيقتي دارند که آن‌ها را در يک چيز با هم متحد مي‌کند و همه اشيا در آن مشترک هستند. هر کس بتواند اين حقيقت را درک کند، مي‌تواند به خالق هستي پي‌ببرد. اين درک کردن و مشاهده باطني، فقط براي برخي انبياي الهي همچون ابراهيم و بعضي از اوصيا و اوليا حاصل مي‌شود.19
اين حقيقت، به نحوي است که هر کس به آن پي برد، مي‌فهمد اين عالم، فقط از خداي واحد نشأت مي‌گيرد، پس ملکوت هر چيز، آن حقيقتي (وجودي) است که به وسيله آن انسان به خداي متعال يقين مي‌کند و همه چيز را از ناحيه او مي‌بيند20.
2. آثار يقين: قرآن کريم، براي علم يقيني به ايات خداوند، آثاري بر شمرده است که يکي از آن‌ها اين است که پردة حواس از روي حقايق عالم، کنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است،- آن مقداري که خدا خواهد- ظاهر مي‌شود و در اين باره فرموده است:
َکلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترَوُنَّ الجَحِيمَ21
فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئن لَّمْ يهْدِنى رَبى لأَکونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضالِّينَ
1. ارتباط اين ايه، با ايه قبل (و کذالک نري ابراهيم...) به اين صورت است که وقتي ملکوت آسمآن‌ها و زمين بر حضرت ابراهيم ارائه شد و به بالاترين درجه يقين رسيد، پي برد که حرکت و غروب ستاره و ماه، تحت ملکوت آسمآن‌هاست؛ لذا نمي‌تواند رب باشد.22 باين حال، کسي که به اين مرتبه از يقين برسد، جا ندارد چنين چيزي بگويد؛ به اين دليل مي‌گوييم: آن حضرت در مقام دعوت به توحيد بوده است؛ چنانچه اولين دعوت انبيا، اين است که در ابتدا عقيده طرف مقابل را، فرض مي‌کند سپس بطلان آن را بيان نمو‌ده و ابطال مي‌کند.23
2. بحثي ديگر که در اين زمينه بعضي از مفسران مطرح کرده‌اند، اين است که انسان حق دارد در ابتداي ايمان و قبل از آن در آثار وجود خدا تحقيق و تامل کند و کسي که استدلالش تمام نشده و به نتيجه نرسيده، تکليفش يکسره نشده است نمي‌توان آن را مسلمان يا کافر ناميد، زيرا او از دايره کفر و ايمان بيرون بوده و هنوز به يک‌طرف قطع و ايمان پيدا نکرده است.24
3. آنچه از ايه مشخص مي‌شود، ارتباطي خاص (ملازمه) بين ربوبيت و محبوبيت وجود دارد؛ به اين معنا که وقتي حضرت ابراهيم فرمود: «لا احب الافلين، غروب کنندگان را دوست ندارم» منظورش، اين است که خدايي را که غروب مي‌کند و از بين مي‌رود، نمي‌پرستم. علت تفاوت اين دو تعبير آن است که بين ربوبيت و محبوبيت، لازمه است؛25 محبوبيت لازمه اعتقاد به خدا است، زيرا انسان چيزي را که نابود مي‌شود و پايدار نيست، نمي‌تواند رب خود بداند؛ و در نتيجه نمي‌تواند او را دوست داشته باشد. اين مطلب شايد به توحيد حبّي حضرت ابراهيم نيز اشاره‌اي داشته است.
إِنى وَجَّهْت وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطرَ السمَوَتِ وَ الأَرْض حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِکِينَ
1. اين‌که انسان روي خود را متوجه خداي متعال ‌کند، به اين معنا است که با عبادت خود به سوي خدا اقبال و ارادت دارد؛ به اين معنا که وقتي انسان پذيرفت عبد پروردگار است، بايد در تمام افعال و امور، او را بخواند و از او تقاضا داشته باشد. نيرو و اراده او را بر تمام اعمال و رفتارش قبول کند. اين امر، محقق نمي‌شود، مگر اين که صورت و توجه خود را به سوي اومتوجه کند. وجه، کنايه از عبادت و طاعت مي‌باشد. عبادت هم همان دعا و رجوع به سوي او- جل و علا- است.26
2. لام در کلمة «للذي» به معناي الي است؛ دليل اينکه از حرف الي استفاده نشده اين است که معمولاً «الي» براي چيزي استفاده مي‌شود که داراي جهت و قابل اشاره است، از لام استفاده شده است، تا اين معنا و مفهوم را بيشتر به مخاطب بفهماند که خدا از جهت و مکان بي‌نياز است.27
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسوا إِيمَنَهُم بِظلْمٍ أُولَئک لهَُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ کساني که ايمان آوردند و ايمان خود را مخلوط به ظلمي نکردند، براي آنان امنيت وجود دارد.
منظور از ظلم در بعضي روايات، شرک است28 و بعضي روايات ديگر، ظلم را شک معنا کردند؛29 اما بعضي ديگر، ايمان را به ولايت محمد و آل محمد تفسير کرده‌اند و ظلم را آميختن ولايت محمد و آل محمد با ولايت شخصي ديگر يا از بين بردن آن ولايت دانسته‌اند.30
 
 
 
پي‌نوشت‌ها
 
18. انعام، آيه 38.
19. کمال الديّن و تمام النعمة، ص 115.
20. و اين چنين ملکوت آسمآن‌ها و زمين[و حکومت مطلقه خداوند بر آن‌ها] را به ابراهيم نشان داديم؛ [تا به آن استدلال کنند] و اهل يقين گردد.
21 . از بعضي روايات استفاده مي‌شود که براي پيامبر اعظم و اهل بيت اطهرش نيز ملکوت آسمآن‌ها و زمين نشان داده شده است؛ قلت لابي عبدالله عليه السلام: هل راي محمد ملکوت السموات و الارض کما راي ابراهيم؟ قال: بلي و کذلک صاحبکم (بصائر الدرجات، ج4، ص127).
22. توضيح اين مطلب را مي‌توانيد در الميزان، ج7، ص171 مشاهده کنيد. ظاهراً علت اين‌که مرحوم علامه اين معنا را براي ملکوت فرموده ‌است دو آيه آخر سوره يس است إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ کُن فَيَکُونُ(28)
فَسبْحَنَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَکُوت کلِّ شىْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(38) زيرا آيه دوم بيان مي کند (به واسطه تفريع) که ملکوت هر چيزي به همان کلمه «کن» بر مي‌گردد که خداي سبحان مي‌گويد و گفتن او عين ايجاد است. پس معلوم شد ملکوت، همان وجود اشيا است از جهت انتسابي که به خداي سبحان داشته و قيامي که به ذات او دارند. براي مطالعه بيشتر ،ر.ک:ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص241.
23 . تکاثر، ايات 5 و 6.
24 . ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص 243
25 . تفسير احسن الحديث، ج3، ص253.
26 . اطيب البيان، في تفسير القرآن، ج5، ص120.
27 . ترجمه تفسير الميزان، ج7، ص249.
28 . همان، ص251.
29 . الميزان، ج7، ص194.
30 . مفاتيح الغيب، ج5، ص47
31 . نور الثقلين، ج1، ص 736
32 . همان.
33 . همان: قال ابي عبدالله في ذيل قوله تعالي: و لم يلبسوا ايمانهم بظلم: «لما جاء به محمد من الولايه و لم يخلطوها بولايه فلان و فلان».
---
پديدآورنده: حسين حيدري
 
 

 

دوشنبه 23 دی 1392  3:42 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

دستور العمل حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي(رحمت‌الله عليه)

دستور العمل حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي(رحمت‌الله عليه)
اشاره:
آيت الله حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي در خانواده‌اي با تقوا و پارسا در تبريز به دنيا آمد. خانوادة وي از تاجران متمکن تبريز بودند. پدر او که حاج ميرزا شفيع نام داشت، در ابتداء عامل مضاربه ناصرالدين شاه بود؛ امّا در پايان موفق شد که در خدمت مرحوم حاج ميرزا علينقي همداني مراتب تهذيب و تزکية نفس را طي نموده و به مقامات والاي انسانيت نائل شود.1
 
 
 
------------------------------------------------

1. شيخ مناجاتيان، ص 31. [ آينه دانشوران، ص 141، 142].

دوشنبه 23 دی 1392  3:43 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

سير و سلوک الي الله

سير و سلوک الي الله
حاج ميرزا جواد آقا در آن هنگام که به تحصيل علوم اسلامي در نجف مشغول بود از تربيت و اصلاح خويش غافل نبود و به تهذيب نفس نيز اهتمام نمود و آن را سر لوحة زندگي خويش قرار داد. براي انجام اين مهم به حکم عقل که هر راه و مسلکي و هر کار و حرفه‌اي نيازمند استاد پخته و کاردان است راه معرفت حق و شناخت نفس و ظرافت‌هاي مجاهدة با آن و اطلاع بر دسيسه‌هاي شيطان نيز از امور زندگي به مراتب مهمتر و دقيق‌تر است درجستجوي استاد پاک و راه رفته‌اي که به قدم مجاهده رسيده و سلوک راه حق را رفته باشد. پس در اين هنگام توفيق شرفيابي به محضر جمال سالکان راه دوست و پيشوايي اهل دل، شيخ عارف کامل آيت اللهآخوند ملّا حسينقلي همداني درجزيني راه پيدا کرد و به حضورش شتافت. شيخ مناجاتيان ميزرا آقا جواد ملکي مدت چهارده سال در خدمت ايشان به سير و سلوک الي الله پرداخت و به معرفت و توحيد حق سبحانه نائل شد. از خود از استادان برجستة اين مکتب گرديد و شاگردان وارسته و سالک بسياري را تربيت نمود.2
حاج ميرزا جواد آقا بعد از دو سال خدمت آقا عرض مي‌کند: من در سير خود به جايي نرسيدم. آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال مي‌کند و او تعجب کرده مي‌گويد: مرا نمي‌شناسيد؟ من جواد ملکي تبريزي هستم! ايشان مي‌گويند. شما با فلان ملکي‌ها بستگي داريد؟ آقا ميرزا جواد اقا چون آنها را خوب و شايسته نمي‌دانست، از آنها انتقاد مي‌کند. مرحوم آخوند ملاحسينقلي در جواب مي‌فرمايند: هر وقت توانستي کفش آنها را که بد مي‌داني جلوي پايشان جفت کنى، من خود به سراغ تو خواهم آمد. آقا ميرزا جواد فردا که به درس مي‌رود خود را در محلي حاضر مي‌کند که پايين‌تر از بقيه شاگردان بنشيند تا رفته رفته طلبه‌هايي که از آن فاميل در نجف بود و ايشان آنها را خوب نمي‌دانسته مورد محبث خود قرار دهد تا جايي که کفششان را پيش پايشان جفت مي‌کند. چون اين خبر به آن طايفه که در تبريز ساکن بوده‌اند مي‌رسد رفع کدورت مي‌شود

 

--------------------------------------

2. جامع الدرر، ج2، ص 228. [شيخ مناجاتيان، ص36].

دوشنبه 23 دی 1392  3:45 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

حالات روحي ميرزا جواد آقا

حالات روحي ميرزا جواد آقا
آيت الله آقا سيّد محمود مدرسي يزدي از شاگردان آن فرزانه عارف که مدتي نيز در بيروني منزل مرحوم ملکي ساکن بوده است از حالات او چنين نقل مي‌فرمايد: شب‌ها که ايشان براي تهجّد بر مي‌خاست مدتي در رختخواب گريه مي‌کرد. در ضمن دستورات و آداب برخاستن از خواب از قبيل سجده و دعا را انجام مي‌داد پس به صحن منزل مي‌آمد و به اطراف آسمان نگاه مي‌کرد و آيات «انّ في خلق السماوات و الارض»3 را مي‌خواند و سر به ديوار مي‌گذاشت و مدتي گريه مي‌کرد. سپس براي وضو گرفتن آماده مي‌شد و چون به کنار حوض مي‌رفت در کنار حوض مي‌نشست و باز مدتي گريه مي‌کرد. سپس وضو مي‌گرفت و پس از آن به مصلايش مي‌رفت و مشغول شب زنده‌داري مي‌شد، ديگر حالش خيلي منقلب مي‌شد

 

-----------------------------------------

3. آل عمران، پنج آيه آخر

دوشنبه 23 دی 1392  3:46 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

رحلت

رحلت
سرانجام عارف کامل مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي پس از عمري خدمت به شرع مطهّر و پرتو افشاني در حوزه‌هاي علميه نجف، تبريز و قم و تربيت شاگرداني صاحب کمال و تاليف کتبي گران‌سنگ چون اسرار الصلواة، رساله لقاء الله و المراقبات و رسيدن به آرزوي ديرينه خود که فتح قله معرفت و توحيد بوده در يازدهم ذي الحجه 1343 قمري مصادف با عيد قربان در حدود سن 65 سالگي در شهر مقدس قم طومار هستي را درهم پيچيد و وظيفه خود در غوغاي طبيعت را به سلامت به انجام رساند. پس از غسل و نماز، پيکر پاکش تا قبرستان شيخان قم تشييع شد و در همان مکان مقدس به خاک سپرده شد.4
دستور العملي که سالک رباني حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي به جناب آيت اللهحاج شيخ محمد حسين کمپاني (رضوان الله تعالي عليهما) ارسال داشت.
بسم الله الرحمن الرحيم
فدايت شوم....
در باب اعراض از جدّ و جهد رسميّات و عدم وصول به واقعيات که مرقوم شده و از اين مفلس استعلام مقدمه موصوله فرموده‌ايد بي رسميت بنده حقيقت آنچه که براي سير اين عوالم ياد گرفته و بعضي نتايجش را مفصلاً در خدمت شريف ابتداء خود صحبت کرده‌ام و از کثرت شوق آنکه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، اُس و مخّ آنچه از لوازم اين سير مي‌دانستم بي‌مضايقه عرضه داشتم. حالا هم اجمال آن را به طريقه‌اي که ياد گرفته‌ام مجدّداً اظهار مي‌دارم:
طريق مطلوب را براي راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انساني تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلي نخواهد رسيد، و تا به عالم عقلي نرسيده حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتمام اين مقصود مرحوم مغفور (جزاه الله عنّا خير جزاء المعلمين) مي‌فرمودند که:
بايد انسان يک مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بکند تا جنبه حيوانيت کمتر، و روحانيت قوت بگيرد؛ و ميزان آن را هم چنين مي فرمود: که اولا انسان روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتي تنقّل ما بين الغذائين نکند. ثانياً هر وقت غذا مي‌خورد بايد مثلا يک ساعت بعد از گرسنگي بخورد، و آنقدر بخورد که تمام سير نشود. اين در کمّ غذا؛ و اما کيفش بايد غير از آداب معروفه، گوشت زياد نخورد، به اين معنا که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را يعني هم روز و هم شب را ترک کند؛ و يکي هم اگر بتواند للتکيّف نخورد، و لا محاله آجيل خور نباشد اگر احياناً وقتي نفسش زياد مطالبه آجيل کرد استخاره کند. و اگر بتواند روزه‌هاي سه روز هر ماه را ترک نکند.
و اما تقليل خواب مي فرمودند:
شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيت کفايت ميکند. و اما تقويت روحانيت:
اولاً دائماً بايد همّ و حزن قلبي به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.
ثانياً تا مي‌تواند ذکر و فکر را ترک نکند که اين دو جناح سير آسمان معرفت است.
در ذکر عمده سفارش اذکار صبح و شام اهمّ آن که در اخبار وارد شده. و اهمّ تعقيبات، صلوات و عمده ترين ذکر، وقت خواب که در اخبار مأثور است، لاسيّما متطهراً در حال ذکر به خواب رود.
و شب خيزي مي‌فرمود:
زمستان‌ها سه ساعت، تابستان‌ها يک ساعت و نيم. و مي‌فرمودند: که من در سجده ذکر يونسيه - يعني در مداومت آن که شبانه روزي ترک نشود، هر چه زيادتر توانست کردن اثرش زيادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است - خيلي اثرها ديده‌ام خودم هم تجربه کرده‌ام چند نفر هم مدعي تجربه‌اند.
يکي هم قرآن که خوانده مي شود به قصد هديه حضرت ختمي مرتبت - صلي الله عليه و آله - خوانده شود.
و اما فکر براي مبتدي مي‌فرمودند: در مرگ فکر بکن تا آن وقتي که از حالش مي‌فهميدند که از مداومت اين مراتب گيج شده في الجمله استعدادي پيدا کرده آن وقت به عالم خيالش ملتفت مي‌کردند يا آنکه خود ملتفت مي‌شد چند روزي همه روز و شب فکر در اين مي‌کند که بفهمد که هر چه خيال مي‌کند و مي‌بيند خودش است و از خودش خارج نيست. اگر اين را ملکه مي‌کرد خودش را در عالم مثال مي‌ديد يعني حقيقت عالم مثالش را مي فهميد و اين معني را ملکه مي‌کرد. آن وقت مي‌فرمودند که بايد فکر را تغيير داد و همه صورت‌ها و موهومات را محو کرد و فکر در عدم کرد، و اگر انسان اين را ملکه نمايد لابدّ تجلي سلطان معرفت خواهد شد. يعني تجلي حقيقت خود را به نورانيت و بي‌صورت و حدّ با کمال بهاء فائز آيد، و اگر در حال جذبه ببيند بهتر است بعد از آن که راه ترقيات عوالم عاليه را پيدا کرد هر قدر سير بکند اثرش را حاضر خواهد يافت.
به جهت ترتيب اين عوالم که بايد انسان از اين عوالم طبيعت، اول ترقي به عالم مثال نمايد، بعد به عالم ارواح و انوار حقيقيه البته براهين علميه را خودتان احضر هستيد. عجب است که تصريحي به اين مراتب در سجده دعاي شب نيمه شعبان که اوان وصول مراسله است شده است که مي‌فرمايد: «سجد لک سوادي و خيالي و بياضي» اصل معرفت آن وقت است که هر سه فاني بشود که حقيقت سجده عبارت از فناء است که عند الفناء عن النفس بمراتبها يحصل البقاء بالله - رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمد و آله الطاهرين.
باري بنده في الجمله از عوالم دعا گويي اخوان الحمدلله بي بهره نيستم و دعاي وجود شريف و جمعي از اخوان را براي خود ورد شبانه قرار داده‌ام....
حدّ تکميل فکر عالم مثال که بعد از آن وقت محو صورت است آن است که يا بايد خود به خود ملتفت شده عيناًً حقيقت مطلب را ببيند، يا آن قدر فکر بکند که از علميّت گذشته عيان بشود آن وقت محو موهومات کرده و در عدم فکر بکند تا از طرف حقيقتِ خودش، تجلي بکند

 

 

----------------------------------------

4 . آثار الحجّه، ج1، ص 26؛ در آسمان معرفت، ص 122؛ شيخ مناجاتيان، ص 123.

دوشنبه 23 دی 1392  3:47 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آهِ صاحب درد را، باشد اثر!

گزيده
آهِ صاحب درد را، باشد اثر!
جوانى هستم که احتياج به نصيحت شما دارم؟
بسمه تعالى
شما را سفارش مى‌کنم به اينکه قدر جوانى خود را بدانيد که نيروى جوانى زودگذر است، و مراقب باشيد که عمر و جوانى در امورى که مهم نيست تلف نشود، و شما را به رعايت تقوى و تحفظ بر نمازها خصوصاً نماز اول وقت سفارش مى‌کنم، اميدوارم که با سعى و تلاش در فراگيرى علم و مراعات مسائل شرعيه به مراتب عاليه نائل گرديد.
والله العالم
حضرت آيت‌الله شيخ ميرزا جواد تبريزي ـ قدس سره

دوشنبه 23 دی 1392  3:48 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

هديه‌اى از جامه‌هاى سندس سبز

هديه‌اى از جامه‌هاى سندس سبز
شب زفاف دختر جوان و والاى پيغمبر- سلام الله عليهما- فرا رسيده بود. بنا بود که بانوى بزرگ اسلام را به خانه همسرش اميرالمؤمنين- عليه السلام- ببرند. رسول اکرم- صلى الله عليه و آله- پيراهنى تازه و نوين براى شب زفاف و عروسى حضرت فاطمه- سلام الله عليها- فراهم کرده بود زيرا آن بانو، پيش از اين، در خانه پدر پيراهنى وصله دار به تن داشت. اتفاقاً آن شب سائلى بر درب خانه حضرت فاطمه-سلام الله عليها- اظهار تنگدستى و گرفتارى کرد و گفت:
از بيت نبوت پيراهنى کهنه مى‌خواهم. حضرت فاطمه- سلام الله عليها- در آغاز تصميم گرفت همان پيراهن وصله دار خود را به او بدهد؛ ناگهان به ياد اين فرموده خداوند افتاد: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون. از اين روى پيراهن نو و زيباى خود را به آن مستمند داد و باز همان پيراهن کهنه و پيشين را به تن کرد. و هنگام زفاف که فرا رسيد، جبرئيل فرود آمد و به پيغمبر- صلى الله عليه و آله- عرض کرد:
خداوند به تو سلام مى رساند و به من امر فرموده که به فاطمه-سلام الله عليها- سلام کنم. و به وسيله من، هديه‌اى از جامه هاى سندس سبز براى حضرت فاطمه- سلام الله عليها- فرستاده است.
پيامبر- صلى الله عليه و آله- سلام خداوند را به فاطمه- سلام الله عليها- ابلاغ نمود و آن‌گاه جامه‌اى را که جبرئيل آورده بود بر تن او کرد.
خصائص فاطميه،‌ ص 379

دوشنبه 23 دی 1392  3:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها