0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آموزش خوشنويسي

آموزش خوشنويسي
 
 
قال: (عليه السلام) لَکَاتِبِهِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِى رَافِعٍ أَلِقْ دَوَاتَکَ وَ أَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِکَ وَ فَرِّجْ بَيْنَ السُّطُورِ وَ قَرْمِطْ بَيْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذَلِکَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ.
امام علي (عليه السلام) به نويسنده‌ي خود، عبيدالله بن ابى رافع دستور داد: در دوات، ليقه بينداز، نوک قلم را بلند بگير، ميان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزديک به يکديگر بنويس، که اين شيوه براى زيبايى خط بهتر است.
نهج البلاغه، حکمت 315
 
 

 

یک شنبه 22 دی 1392  5:17 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

حکايت نمازگزار رياکار

حکايت نمازگزار رياکار
شبي در مسجدي شد نيک مردي که در دين داشت اندک مايه دردي
عزيمت کرد آن شب مرد دلسوز که نبود جز نمازش کار تا روز
چو شب تاريک شد بانگي برآمد کسي گفتي بدان مسجد در آمد
چنان پنداشت آن مرد نمازي که هست آن کاملي در کارسازي
به دل گفتا چنين جايي چنين کس براي طاعت حق آيد و بس
مرا اين مرد، بي‌شک هوش دارد نماز و طاعت من گوش دارد
ببايد احتياطي در نمازم که تا اين مرد داند کاهل رازم
همه شب تا به روزش بود طاعت نياسود از عبادت هيچ ساعت
دعا و زاري بسيار کرد او گهي توبه گه استغفار کرد او
به جاي آورد آداب و سنن را نکو بنمود الحق خويشتن را
چو صبح صادق از مشرق بر آمد وزان نوري بدان مسجد در آمد
گشاد آن مرد، چشم آنجا نهفته يکي سگ بود در مسجد بخفته
از آن تشوير خون در جانش افتاد چو باران اشک بر مژگانش افتاد
دلش بر آتش خجلت چنان سوخت که از آه دلش کام و زبان سوخت
زبان بگشاد و گفت اي بي‌ادب مرد تو را امشب بدين سگ، حق ادب کرد
همه شب بهر سگ در کار بودي شبي حق را چنين بيدار بودي؟
نديدم يک شبت هرگز به اخلاص که طاعت کردي از بهر خدا خاص
بسي سگ از تو بهتر اي مرائي ببين تا سگ کجا و تو کجايي
ز بي شرمي شدي غرق ريا تو نداري شرم آخر از خدا تو
چو پرده برفتد از پيش آخر چه گويي با خداي خويش آخر
کنون چون پايگاه خود بديدم اميد از کار خود کلي بريدم
ز من کاري نيايد در جهان نيز وگر آيد سگان را شايد آن نيز
چرا خواهي حريف ديو بودن ز نفس سگ صفت کاليو بودن
از اين ظلم آشيان ديو بگريز وز اين زندان پر کاليو بگريز
چه مي‌خواهي از اين دجال رايان چه مي‌جويي از اين مهدي نمايان
تو را چون دشمني از دوستانست خسک در راه تو از بوستانست
بسي دجال مهدي روي هستند که چون دجال از پندار مستند
پي دجال، جادو چند گيري نه وقت آمد که آخر پند گيري؟
اگر آخر زمان زين ناتمامي پي دجال گيرد هفت گامي
چنين نقلست از آن داننده‌ي راز که نتواند که گردد زو دمي باز
متابع گردد او را در همه حال بماند جاودان در خيل دجال
کسي کو هفت گامي کان نه دينست پي دجال برگيرد چنين است
کسي هفتاد سال از مکر و تلبيس نهد گام اي عجب بر گام ابليس
چو ابليس است دجالي که او راست ندانم چون بود حالي که او راست
چو دجالت يکي ديوست مکار يکي دنيا، دگر نفس ستمکار
کسي با اين همه دجال سرکش چگونه زو برآيد يک نفس خوش
بسا مهدي دل پاکيزه رفتار کزين دجال دنيا شد گرفتار
بسا خوني که اين دجال کردست نه روزي ده هزاران سال کردست
پديدآورنده: عطار نيشابورى
 
 
یک شنبه 22 دی 1392  5:18 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

1 - نمى دانم چرا در مراسم عزاى حسينى از چشمانم اشک نمى آيد؟

پرسش و پاسخ
1 - نمى دانم چرا در مراسم عزاى حسينى از چشمانم اشک نمى آيد؟
شايد يکى از دلايلى که باعث شده در مراسم سوگوارى سيدالشهدا به قول شما حتى قطره اى اشک از چشمان شما جارى نشود، اين باشد که ذهنيت عقلانى شما چه بسا توجيه مناسبى براى گريه کردن نيافته است و اگر به فلسفه گريه بر امام حسين (عليه السلام) و ديگر ائمه مظلوم پى ببريد، اين مسئله حل شود. البته همان طور که مى دانيد گريه بر امام حسين (عليه السلام) از واجبات نيست، ولى مسئله گريه و عزادارى براى حضرت سيدالشهداء از بافضيلت ترين اعمال است و فلسفه هاى سازنده و تربيتى متعددى دارد از جمله: 1- زنده داشتن ياد و تاريخ پرشکوه نهضت حسينى، 2- الهام‌بخش روح انقلابى و ستم‌ستيزى، 3- پيوند عميق عاطفى بين امت و الگوهاى راستين، 4- اقامه مجالس دينى در سطح وسيع و آشنا شدن توده ها با معارف دينى، 5- پالايش روح و تزکيه نفس، 6- اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم
البته در ميان انسان‌ها از نظر اثرپذيرى هاى عاطفى تفاوت هايى وجود دارد، ازاين رو شما نبايد چندان نگران باشيد و چه بسا به تدريج و با شرکت در مجالسى که از حال و سوز و گداز بيشترى برخوردار است بتوانيد بر اين مسئله فائق آييد.
اما نکته قابل ذکر اين است که ائمه اطهار (عليهم السلام) به ما تذکر دادند که در مراسم سوگوارى حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) اگر گريه به چشمان شما نيامد، حالت حزن و اندوه به خود بگيريد و سرتان را پايين بياوريد و به اصطلاح حالت «تباکى» به خود بگيريد، تا انشاءالله اجر و ثواب عزادارى آن حضرت نصيب شما بشود.
اما براى درمان خشکى چشم راه هاى زير مفيد است: پرهيز از گناه، بيدارى سحر و تلاوت قرآن، روزه دارى و پرهيز از پرخورى و پرخوابى، شرکت در مجالس موعظه و نصيحت، مطالعه احوال بزرگان و شيفتگان حضرت حق،

یک شنبه 22 دی 1392  5:20 AM
تشکرات از این پست
khodaeem1
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پاسخ به:متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - حقد و کينه را چگونه از خود برطرف کنيم؟

 - حقد و کينه را چگونه از خود برطرف کنيم؟
حِقد (کينه) پنهان کردن دشمنى در دل و ثمره غضب است. زيرا غضب وقتى [به سبب عجز از انتقام] تشفّى پيدا نکرد و ناچار فرو خورده شد، به باطن مى رود و در آنجا به صورت حقد و کينه درمى آيد. کينه از مُهلکات بزرگ است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: اَلمؤمِنُ لَيسَ بِحَقُودٍ (مؤمن کينه توز نيست.) غالباً کينه ملازم با آفاتى است، از قبيل حسد، دورى و بريدن از شخص مورد کينه، ايذاى او و دست زدن به محرماتى از قبيل: دروغ، غيبت، بهتان، فاش کردن راز، پرده درى، اظهار عيب، شماتت نسبت به بلايى که به وى رسيده و خوشحالى از آن، شادى از ظهور لغزش ها و خطاهاى او، استهزا و مسخره کردن وى، اعراض از او براي خوار شمردنش، ادا نکردن حقوق او (مانند دين يا صله رحم)و غير اينها. همه اينها حرام است و به تباهى دين و دنيا مى انجامد و ضعيف ترين مرتبه کينه اين است که از آفات ياد شده احتراز کند و براى کينه مرتکب گناه نشود. لکن برفرض که هيچ يک از اينها پديد نيايد، خود کينه از امراضى است که بر باطن آدمى سنگينى مى کند و روح از آن متألّم و در آزار است.
هم چنين کينه، انسان را از بساط قرب الهى و از وصول به ملکوت اعلى و همدمى ساکنان عالم قدس باز مى دارد و صاحب خود را از آنچه شيوه اهل ايمان است و از بشاشت، شکفتگى، رفق، مهربانى، فروتنى و تلاش براى حوايج مردم و همنشينى با آنان و رغبت به يارى و غمخوارى آنها منع مى کند و همه اينها درجات او را در دين کاهش مى دهد و بين او و رفاقت با مقربان حائل مى شود.
از آنجا که کينه عبارت از دشمنى باطنى است، بنابراين همه اخبارى که درباره ذم و نکوهش دشمنى و عداوت رسيده، دلالت بر مذمت و ناپسندى آن نيز دارد. پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله) فرموده است: «هيچ وقت جبرئيل نزد من نيامد، مگر اينکه گفت: اى محمد از دشمنى و عداوت مردم احتراز کن.» و نيز آن حضرت مى فرمايد: «جبرئيل هرگز در هيچ امرى اين قدر سفارش نکرد که در خصوص دشمنى مردم.»
حضرت صادق (عليه السلام) هم فرموده است: مَن زَرَعَ العَداوَةَ حَصَدَ ما بَذَرَ (هر که تخم عداوت بکارد همان را که کِشته است درو مي‌کند) راه علاج اين خوى بد اين است که آدمى متذکر باشد که اين عداوت باطنى در دنيا ثمرى ندارد، زيرا بيچاره کينه توز لحظه اى از درد و رنج آسوده نيست و در آخرت گرفتار عذاب خواهد بود و با وجود اين به محقود (آنکه او را دشمن دارد) هيچ زيانى نمى رسد و عاقل حاضر نيست در حالتى باقى بماند که براى او زيان آور و براى دشمنش سودمند باشد. بعد از اين تذکر بايد سعى کند که با شخصى که عداوت دارد همانند دوستان رفتار کند؛ با شکفتگى و مهربانى با او ملاقات کند و براى برآوردن حوايج وى بکوشد، بلکه بيش از ديگران به او نيکى و احسان کند تا نفس را گوشمال داده و بينى شيطان را برخاک بمالد و پيوسته اين روش را ادامه دهد تا آثار اين خوى زشت به کلى از ميان برود.
کينه توزى عداوت باطنى است و در حقيقت بدخواهى پنهانى و نخواستن خير براى دشمن است و ضد آن «نصيحت» است که به معناى خيرخواهى و نخواستن شر است. بنابراين از معالجات کينه اين است که متذکر خوبى و فوايد نصيحت باشد تا اين امر، او را در از بين بردن آن يارى کند

یک شنبه 22 دی 1392  5:21 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پاسخ به:متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - حقد و کينه را چگونه از خود برطرف کنيم؟

 - حقد و کينه را چگونه از خود برطرف کنيم؟
حِقد (کينه) پنهان کردن دشمنى در دل و ثمره غضب است. زيرا غضب وقتى [به سبب عجز از انتقام] تشفّى پيدا نکرد و ناچار فرو خورده شد، به باطن مى رود و در آنجا به صورت حقد و کينه درمى آيد. کينه از مُهلکات بزرگ است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: اَلمؤمِنُ لَيسَ بِحَقُودٍ (مؤمن کينه توز نيست.) غالباً کينه ملازم با آفاتى است، از قبيل حسد، دورى و بريدن از شخص مورد کينه، ايذاى او و دست زدن به محرماتى از قبيل: دروغ، غيبت، بهتان، فاش کردن راز، پرده درى، اظهار عيب، شماتت نسبت به بلايى که به وى رسيده و خوشحالى از آن، شادى از ظهور لغزش ها و خطاهاى او، استهزا و مسخره کردن وى، اعراض از او براي خوار شمردنش، ادا نکردن حقوق او (مانند دين يا صله رحم)و غير اينها. همه اينها حرام است و به تباهى دين و دنيا مى انجامد و ضعيف ترين مرتبه کينه اين است که از آفات ياد شده احتراز کند و براى کينه مرتکب گناه نشود. لکن برفرض که هيچ يک از اينها پديد نيايد، خود کينه از امراضى است که بر باطن آدمى سنگينى مى کند و روح از آن متألّم و در آزار است.
هم چنين کينه، انسان را از بساط قرب الهى و از وصول به ملکوت اعلى و همدمى ساکنان عالم قدس باز مى دارد و صاحب خود را از آنچه شيوه اهل ايمان است و از بشاشت، شکفتگى، رفق، مهربانى، فروتنى و تلاش براى حوايج مردم و همنشينى با آنان و رغبت به يارى و غمخوارى آنها منع مى کند و همه اينها درجات او را در دين کاهش مى دهد و بين او و رفاقت با مقربان حائل مى شود.
از آنجا که کينه عبارت از دشمنى باطنى است، بنابراين همه اخبارى که درباره ذم و نکوهش دشمنى و عداوت رسيده، دلالت بر مذمت و ناپسندى آن نيز دارد. پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله) فرموده است: «هيچ وقت جبرئيل نزد من نيامد، مگر اينکه گفت: اى محمد از دشمنى و عداوت مردم احتراز کن.» و نيز آن حضرت مى فرمايد: «جبرئيل هرگز در هيچ امرى اين قدر سفارش نکرد که در خصوص دشمنى مردم.»
حضرت صادق (عليه السلام) هم فرموده است: مَن زَرَعَ العَداوَةَ حَصَدَ ما بَذَرَ (هر که تخم عداوت بکارد همان را که کِشته است درو مي‌کند) راه علاج اين خوى بد اين است که آدمى متذکر باشد که اين عداوت باطنى در دنيا ثمرى ندارد، زيرا بيچاره کينه توز لحظه اى از درد و رنج آسوده نيست و در آخرت گرفتار عذاب خواهد بود و با وجود اين به محقود (آنکه او را دشمن دارد) هيچ زيانى نمى رسد و عاقل حاضر نيست در حالتى باقى بماند که براى او زيان آور و براى دشمنش سودمند باشد. بعد از اين تذکر بايد سعى کند که با شخصى که عداوت دارد همانند دوستان رفتار کند؛ با شکفتگى و مهربانى با او ملاقات کند و براى برآوردن حوايج وى بکوشد، بلکه بيش از ديگران به او نيکى و احسان کند تا نفس را گوشمال داده و بينى شيطان را برخاک بمالد و پيوسته اين روش را ادامه دهد تا آثار اين خوى زشت به کلى از ميان برود.
کينه توزى عداوت باطنى است و در حقيقت بدخواهى پنهانى و نخواستن خير براى دشمن است و ضد آن «نصيحت» است که به معناى خيرخواهى و نخواستن شر است. بنابراين از معالجات کينه اين است که متذکر خوبى و فوايد نصيحت باشد تا اين امر، او را در از بين بردن آن يارى کند

یک شنبه 22 دی 1392  5:21 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

براى کنترل چشم در اجتماع چه راهکارى را پيشنهاد مى کنيد؟ و آثار چشم چرانى چيست؟

 براى کنترل چشم در اجتماع چه راهکارى را پيشنهاد مى کنيد؟ و آثار چشم چرانى چيست؟
اما در باب کنترل چشم: اگر نگاه شما، به صورتِ خيره و عمدى نيست و در اثر برخوردهاى اجتماعى ايجاد مى شود به آن حساس نباشيد. اما اگر به صورتى درآمده که گناه تلقى مى شود، براى درمان آن بايد مراحلى را طى کنيد. در مرحله اول به برنامه زير به دقت عمل کنيد و در عدم تخلف از آن کاملا سختگير باشيد:
1. هر روز صبح بعد از نماز با خداى خود شرط کنيد که هرگز نگاه عمدى به نامحرم نکنيد و هم از او در اين مسير استعانت جوييد.
2. در طول روز کاملا مراقب خود باشيد و هرگاه نفس شما را وسوسه کرد، بلافاصله با آن برخورد کنيد و جلوى تخلفش را بگيريد.
3. شب بعد از نماز چند دقيقه کنش هاى روزانه خود را محاسبه کنيد و در جدولى موارد تخلف يا اطاعت خود را يادداشت کنيد.
4. نسبت به موارد عدم تخلف، خداى را سپاس گزاريد و در موارد تخلف استغفار و خود را تنبيه و سرزنش کنيد و تصميم جدى‌ترى براى مجاهده با نفس در روز بعد بگيريد. اين برنامه را تا مدتى ادامه دهيد.
5. نمازهاى خود را کاملا با توجه و حضور قلب و دقت کامل بخوانيد. زيرا نماز بزرگ ترين عامل بازدارنده از کژى هاست و ميزان قبولى نماز هر کس متناسب با قوت بازدارندگى آن از فحشاست. بنابراين هر قدر نماز بهتر باشد ديگر اعمال نيز بهتر خواهند بود و هر اندازه نماز از حقيقت اصلى اش دور گردد، ديگر کنش ها نيز به ناهنجارى خواهند گراييد.
در خاتمه توجه به يک نکته بسيار ضرورى است و مى تواند انسان را براي کنترل چشم خويش و بازدارى آن از نگاه به نامحرم، بلکه حتى از فکر اين گناه باز دارد و آن اينکه آدمى فکر کند و دريابد که از نگاه به نامحرم چه سود و زيانى نصيبش مى گردد و آيا سود آن بيشتر است يا زيان آن؟ سود آن لذت غريزى و شهوانى نفس است که البته زودگذر و کوتاه مدت است.
ضرر آن چند چيز است که برخى از آنها عبارت‌اند از قساوت دل، زوال شوق عبادت در روح انسان، ضعيف شدن اراده و از همه مهم‌تر که مورد نظر ما نيز است، مشغول شدن فکر و ذهن و دل انسان بدون رسيدن به هيچ نتيجه مطلوب است. بسيارى از اضطراب ها و غم و غصه ها و تشويش خاطر جوانان در اثر عشق هاى مجازى به وجود آمده و نقطه آغازين آن عشق ها نيز نگاه هاى خارج از محدوده مجاز شرعى است.
حال آيا درک آن لذت زودگذر ارزش مبتلا شدن به اين مشکلات را دارد؟
 
 

 

یک شنبه 22 دی 1392  5:22 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

چگونه بدبينى را از خود دور نمايم؟

چگونه بدبينى را از خود دور نمايم؟
سوء ظن نسبت به ديگران موجب وارد شدن ضررهاى فراوان معنوى و حتى مادى به انسان مى گردد. حضرت على (عليه السلام) فرمود: «مراقب باش که سوء ظن بر تو غلبه پيدا نکند، به درستى که بدگمانى هيچ رفاقتى را بين تو و دوستت باقى نمى گذارد».1
در اسلام شديداً از ترتيب اثر دادن به گمان هاى بيهوده و بى اساس منع شده و از انسان ها خواسته شده تا زمانى که به مسئله اى يقين و علم پيدا نکرده اند، درباره آن قضاوت نکنند، چرا که عمل به ظنّ و گمان رابطه ميان آدميان را دچار تشويش و سستى مي‌کند و اعتماد را در جامعه از بين مى برد.
حضرت علي (عليه السلام) فرمود: سُوءُ الظنّ يُفسِدُ الاُمُورَ و يُبْعِثُ عَلَى السُّرُورِ (گمان بد کارها را فاسد کرده و انسان را بر کارهاى زشت وامى دارد)2 حتى در حديثى از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) وارد شده است: (کسى که به برادر خود سوء ظن داشته باشد به تحقيق به خداوند بدى نموده است، زيرا خداوند فرموده: اِجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ الظَّنِّ)3
پس به مجرد اينکه کلام و يا عملى را از دوست خويش مشاهده کرديم، نبايد آن را بر بدى و سوء قصد وى حمل کنيم. همچنين نبايد ديگران را بدون دليل و مدرک، متهم به کارهاى زشت کنيم و پيشوايان دينى و امامان (عليهم اسلام) از ما خواسته اند که کارهاى برادران مسلمان خود را بر بهترين شکل حمل کنيم و حتى اگر حمل بر صحت و درستى آن مشکل است، تلاش کنيم تا وجه خوبى برايش پيدا کرده و از هرگونه بدگمانى تا قبل از مرحله علم بپرهيزيم.4 در غير اين صورت هميشه انسان از ديگران و گفتار و کردار آنان وحشت خواهد داشت و چنين خواهد پنداشت که هر عملى که انجام مى دهند عليه او صادر گرديده است.
گفتنى است که اين امر از صفات منافقان است. قرآن کريم در وصف منافقين مى فرمايد: «آنان مانند چوبى خشک بر ديوارند که هر صدايى بشنوند بر زيان خويش پندارند»5
بدگمانى نسبت به تمامى مردم ممنوع و مذموم است چه رسد به دوستانى که آنان را قبلاً امتحان کرده و براى رفاقت با خود برگزيده ايم.
اما راه هاى مبارزه:
الف) مطالعه آيات واخبارى که در مذمت سوء ظن آمده است. براى اين منظور به کتاب هاى اخلاقى از قبيل:
1. نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، نگاشته ايت الله، مهدوى کنى
2. معراج السعاده نوشته مرحوم نراقى
3. اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، مراجعه کنيد
ب) هرگاه به کسى سوء ظن پيدا کرديد، در عمل هيچ تأثير و نقشى به آن ندهيد، بلکه سعى کنيد با فرد مورد سوء ظن، رفتارى آميخته با حسن ظن داشته باشيد. در اين صورت اين خوى ناپسند، ضعيف شده و از بين خواهد رفت.
ج) هرگاه که مورد حمله سوء ظن واقع شديد، به خدا پناه ببريد و با استعاذه و استغفار، از او مدد بطلبيد

یک شنبه 22 دی 1392  5:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها