0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پاسخ دوم

 
پاسخ دوم
براي چون مني که پاي در گِلم، و خود از حرکت وامانده‌ام، چگونه تواند از نخستين گام سخن گويد؟!
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقي خواند معاني دانست
با اين حال و احوال، از باب امتثال امر و بر خلاف ميل قلبى، نکاتي را متذکر مي شوم« فذکّر انّ الذکري تنفع المؤمنين» :
1. حرکت و راه رفتن نياز‌مند شناخت مقصد و مسير دارد، از اين رو، پيش از حرکت بايد بدانيم به کجا مي رويم و از چه طريق مي‌خواهيم برويم و الا چه بسا سالها به دور خود مي‌چرخيم، پس معرفت مقصد و مسير گام نخست است (العامل بغير علم کالسائر علي غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطريق الواضح الا بعداً من حاجته)1 ، (المتعبّد علي غير فقه کحمار الطاحونه يدور و لا يبرج)2 .
2. از آنجا که همواره يک علم اجمالي و قطعي يقيني نسبت به اين مسير الي الله داريم، شايسته است وسوسه، ترديد و شک را نسبت به آن کنار بزنيم و به يقينيات خود عمل کنيم « وَ اتَّقُوا الله وَ يُعَلِّمُکُمُ الله3 » عمل به دانسته‌ها راه را براي نا‌دانسته ها هموار مي‌کند ، پس عمل به دانسته‌ها نيز گام نخست است .
3. حرکت در تاريکي و جهل و ظلمات انسان را از راه دور مي کند، پس وي نيازمند راهنما ، راه‌بلد و نور و روشنايي است. از اين رو، هر جا ندانستى، از عالمي که امين و اهل ذکر است بايد پرسيد « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إ ِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُو نَ 4 ».
4. حرکت براي تزکيه و رشد اخلاقي مستلزم تلاش بسيار و شکيبايي وافر است« وَ إِذْ قا لَ مُوسى لِفَتا هُ لا أَبْر َحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً 5»، « قا لَ إِنّکَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً 6»، پس آمادگي و توطين نفس براي صبر و کوشش بسيار نيز از گامهاي نخست است .
5. از آنجا که عوامل تحول و رشد رواني انسان، متعدّد، و ثمر بخشي مسير و حرکت انسان تدريجي است، شتاب در نتيجه‌گيري همواره رهزن است ، پس تحمل و تدريج نيز از لوازم نخستين گام است .
6. زمينه‌سازي براي تربيت اخلاقي نيز از جهت تربيتي از گامهاي آغازين است . وراثت، محيط دو عامل زمينه‌ساز تربيتي است. هرچند از تأثيرات وراثت مفرّي نيست، اثر گذاري محيط امّا تحت کنترل ماست، پس هجرت و دوري از محيط نامساعد از قبيل نام و لقب (که محيط روان شناختي براي ما ايجاد مي کند)، خانه، مدرسه ، محيط کار و رفيق ناشايست همگي زمينه‌ساز تربيت اخلاقي و براي گام نخست، در حد توان، ضروري است. من الله التوفيق
مسعود آذربايجاني
 
 
شنبه 21 دی 1392  10:20 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پي‌نوشت‌های(گام نخست)

پي‌نوشت‌ها:
----------------------
1 . نهج البلاغه، خطبه154.
2 . بحار، جلد 1، صفحه 208.
3 .سوره بقره، آيه282.
4 . سوره نحل، آيه43.
5 . سوره کهف، آيه60.
6 . سوره کهف، آيه67
شنبه 21 دی 1392  10:21 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

جمال محمد و آل محمد(ص)

ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نيست در نظر قدرِ با کمال محمد
وعده ديدار هر کسى به قيامت ليله اسرى شب وصال محمد
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه گيتى مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد
و آن همه پيرايه بسته جنت فردوس بوکه قبولش کند بلال محمد
چشم مرا تا به خواب ديد جمالش خواب نمى گيرد از خيال محمد
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد 1

-----------------------------------

1. 

شنبه 21 دی 1392  10:22 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عبادت و مناجات شب

عبدالله بن سيار از امام صادق (عليه السلام) نقل مى کند2 : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شبى در منزل ام سلمه بود، او در اثناى شب بيدار شد، آن حضرت را در بستر نيافت، فکر کرد که به منزل بعضى از زنانش رفته است. لذا به جستجوى آن حضرت برخاست، حضرت را در گوشه اى از منزل يافت که ايستاده و دست به آسمان برداشته و گريه مى کرد و مى گفت :
خدايا نعمتهاى خوبى که بمن داده اى از من مگير. و مرا بخودم ولو بقدر چشم بهم زدن وامگذار. خدايا هيچ وقت مرا بشماتت دشمن و آدم بدخواه مبتلا مکن. خدايا هيچ وقت مرا به آن بدبختى که از آن نجاتم داده اى بر مگردان .
«اللهم لا تنزع عنى صالح ما اعطيتنى ابداً، اللهم لا تشمت بى عدواً ولا حاسداً ابداً، اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابداً، اللهم ولا تکلنى الى نفسى طرفة عين ابداً.»
ام سلمه با شنيدن اين سخنان به گريه افتاد و برگشت و به شدت مى گريست بطورى که رسول خدا با شنيدن گريه او برگشت و فرمود: اى ام سلمه علت گريه ات چيست؟
گفت: پدر و مادرم بفدايت يا رسول الله، چرا گريه نکنم در حالى که تو با آن مقامى که از خدا دارى و خدا گناه قديم و جديد تو را آمرزيده از او مى خواهى که بشماتت دشمن مبتلايت نکند و تو را به نفس خودت ولو به قدر چشم بهم زدن وامگذارد و تو را ببدى که از آن نجاتت داده بر نگرداند و از تو هيچ وقت نعمت خوبى که داده نگيرد!!!
رسول خدا (ص) در جواب فرمود: اى ام سلمه چه چيز مرا خاطر جمع مى کند، خداوند يونس بن متى را فقط به اندازه چشم بهم زدن به نفس خويش واگذاشت تا به سرش آمد آن بلائى که آمد «يا امّ سلمة ما يُؤمننى و انّما وکل الله يونس بن متى الى نفسه طرفة عين فکان منه ما کان».

شنبه 21 دی 1392  10:23 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

ابتلائات الهي به منزله روش تربيتي

ابتلائات الهي به منزله روش تربيتي
مقدمه
ما پيش از اينکه به زمين خاکي پا گذاريم، در بهشت عافيت و نعمت، غرق نور و سرور، از هم‌آغوشي معشوق ازلي کامياب بوديم. اما چرا «حسن ازل ز تجلي دم زد» و انسان‌ها به اين روز سياه افتادند؟ روزگاري که زحمت و محنت آن، ما را فر‌ا‌گرفته و تيرهاي رنج و بلا در کمان قدر و قضا نشسته است. چه شد که در اين «دامگه حادثه» افتاديم و «در سلسله موي دوست» که « حلقه دام بلاست» گرفتار شديم؟ عبدالله فضل هاشمي از امام صادق (عليه‌السلام) پرسيد: چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به اين بدن‌هاي تنگ خاکي آمد.
امام صادق (عليه‌السلام) در پاسخ اين پرسش فرمودند: « چون خداي تبارک و تعالي مي دانست اگر ارواح در آن موقعيت والا و مرتبه‌ي بلند ، به حال خود رها شوند، بيشترشان به ادعاي ربوبيت گردن مي‌کشند.» 1
در عالم سراسر نورِ حضور خداي تبارک و تعالي روحِ انسان به علت قرب و تمام نمايي که نسبت به جمال و جلال حق تعالي داشت، در صورت غفلت از حقيقت خود به عُجب و خودپسندي مي‌رسيد. هم از اين رو پروردگار حکيم از سر لطف و رحمت اين سقف مينا را نگارگري کرد و بساط بلاخيز دنيا را گستراند و « مرغ باغ ملکوت » را چند روزي به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بني‌آدم در اين سراي پندار و فريب برويد و بميرد و حقارت و ذلت خود را دريابد و بفهمد که هيچ نيست تا از عجب و استکبار پاک شود و دريابد که هر چه هست براي اوست.
به همين سبب مهرباني طبيبانه محبوب، در کتاب تقدير بني‌آدم، سفر به اين جهان تاريک و روشن را نوشت تا در اينجا شوکران ناکامي را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبوديت راه يابد.
بنابراين، بلا و ابتلا برجسته‌ترين ويژگي زندگي دنياست که بستر مناسبي براي پيراستگي از رذايل و آراستگي به فضايل را پديد آورده است. از اين منظر زندگي مادي به عنوان عرصه‌اي براي تزکيه اخلاقي و تعالي معنوي معني‌دار شده و تمام رنج‌ها و بلا‌هاي آن ارزشمند،‌ رشد دهنده و نجات‌بخش مي‌شود. با اين رويکرد مسئله ابتلائات الهي که معمولا در مباحث کلامي و ذيل عنوان عدل الهي به ميان آمده، به صورت مسئله‌اي تربيتي طرح مي‌گردد.
البته اين موضوع به طور حاشيه‌اي در کتب اخلاقي، به ويژه کتاب‌هايي که با حال و هواي عرفاني نگارش شده‌اند، 2 مطرح بوده است، ولي عنوان مستقلي براي آن قرار داده نمي‌شد و در ذيل عنوان صبر، به صورت يکي از اقسام آن که صبر بر بلاست، از ابتلائات و آزمون هاي الهي براي خالص شدن و درک کرامات سخني به ميان آمده است. 3 در کتب روايي و تفسير هم به فراخور حال، مطالبي در اين باب آمده. اما به هر حال هيچ‌گاه مسئله مستقل اخلاقي و تربيتي نبوده است. ابتلا به عنوان يک روش تربيتي بر مبنايي استوار است، يعني يک ويژگي انسان که روش ابتلا در پيوند با آن ويژگي تعريف شده و به کار مي‌ايد.

 

----------------------

پي‌نوشت‌ها:
-------------------
1. « ان اللَه تبارک و تعالي علم ان الارواح في شرفها و علوها متي ترکت علي حالها نزع اکثرها الي دعوي الربوبية دونه عزوجل »، ميزان الحکمه، ج 5، باب « روح »، حديث 7494 .
2. عبدالرزاق کاشاني، شرح منازل السائرين، الطبعة الاولي، 5141، بيروت: دار المجتبي، ص 117 و 118 و فيض کاشاني، الحقايق في محاسن الاخلاق، الطبعة الثانية 1499، بيروت : دارالکتاب العربي، ص 142 و 144 و نيز غزالي، احياءالعلوم، رکن چهارم (منجيات )، باب صبر.
3. سيد صادق گوهرين ، شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، چاپ دوم، 6731، انتشارات زوار، ص 328 و 332؛ سيد جعفر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ج 1، چاپ سوم، 3731، انتشارات کومش، ص 436 و 438 .
 
شنبه 21 دی 1392  10:25 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مفهوم شناسي ابتلا

مفهوم شناسي ابتلا
« ابتلا» از ريشه «بلو» معمولاً به معناي اختبار و امتحان بيان شده است.4 اما معجم مقاييس اللغة دو ريشه با دو معنا براي آن ذکر کرده:
يکم: « بلو» به معناي فرسودگي و دگرگوني؛
دوم: « بلي» به معناي اختبار و امتحان.5
نويسنده‌ي التحقيق في کلمات القرآن الکريم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را اين گونه تعريف مي‌کند: « ايجاد دگرگوني براي به دست آوردن نتيجه مورد نظر.» 6 سپس توضيح مي دهد که امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبيين، اعلام و تعريف؛ همگي معاني مجازي يا از لوازم اين اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد، هستند. و در همه آنها اين اصل يعني « تحويل و تحصيل نتيجه» مورد توجه است. معمولاً واژه « ابتلا» بر وزن « افتعال» در معناي ثلاثي مجرد به کار مي‌رود.
با ملاحظه کاربرد واژه ابتلا معلوم مي‌شود که تعريف التحقيق دقيق‌تر است. زيرا براي تحول و رشد انسان در مراحل نباتي و حيواني نيز اين واژه ابتلا و مشتقات آن به کار رفته است:« خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاج نَبتَليه.»(انسان را از نطفه‌اي آميخته آفريديم و دگرگون کرديم.)(سوره دهر آيه2) انسان‌ها در دگرگوني‌ها و تغييرات آزموده مي‌شوند و آنچه در درون پنهان دارند براي خودشان و ديگران آشکار مي‌گردد. در اصطلاح قرآني ابتلا عبارت است از دگرگوني و تحول شرايط بندگان به اراده خداي تعالي، و نتيجه مورد نظر، کشف استعداد عبوديت و تقويت و ارتقاي عبد در مسير بندگي است. در اين روند است که جوهره پنهان مردم آشکار و نيکوکاران شناخته و پليدي بدسيرتان فاش مي‌شود . مفهوم ابتلا در اصطلاح عرفاني نيز همين است. چنان‌که صاحب اللمع مي‌نويسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است، به واسطه مبتلا کردن آن به ابتلائات از تعذيب و رنج و مشقت.»7 «مراد از بلا امتحان دوستان (خدا) به انواع بلاهاست، که هر چند بلا بر بنده قوت پيدا کند، قربت زياده شود و بلا لباس اوليا است.» 8
ابتلا با چند مفهوم هم‌رديف و نزديک است. نخستين مفهوم مترادف آن، که در قرآن کريم هم ذکر شده، فتنه است که معناي دقيق آن عبارت است از آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. مفهوم دوم، اختبار يعني به دست آوردن آگاهي کامل است و سومين مفهوم، امتحان به معناي رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتيجه است .9
مفاهيم ديگري نيز به عنوان مصاديق ابتلا و فتنه درمتون ديني آمده که قابل توجه‌اند، نظيرِ مصيبت، ضراء، بأساء، فقر، مرض، غم، حزن و غير اينها.
در خصوص مصيبت بايد توجه داشت که از اصابه در اصل براي تير اندازي گرفته شده است و به معناي برخورد واقعه خير يا شر به کار مي‌رود.10 ضراء متضاد نعمت و گشايش به معناي تنگي و سختي است.11 و بَأساء از بُؤس به معناي شدت و ناخوشايندي به کار مي رود. 12
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان يا امتحان، مفهوم ترک يا رها کردن قرار دارد. زيرا در قرآن مي‌خوانيم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن يترَکُوا اَن يقوُلوا آمَنّا وَ هُم لايفتَنُون» (ايا مردم گمان کرده‌اند که رها مي‌شوند، با اينکه بگويند ايمان‌ آورديم، آزموده نمي‌شوند.)(سوره عنکبوت آيه2)
از مجموع اين مباحث به دست مي‌ايد که در اين دنيا انسان‌ها به ويژه مؤمنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمون‌هاي الهي مبتلا مي‌شوند و اين روشي است که خداوند براي پرورش انسان‌ها در کار آورده، تا استعداد فطري‌شان شکوفا گردد.

 

 

پی نوشتها :
----------------------
4. ابن منظور ، لسان العرب المحيط، المجلد الاول، بيروت دار الجميل، و دار لسان العرب 1408، ص 264، همچنين الشيخ فخرالدين الطريحي، مجمع البحرين، الجزء الاول، مکتب نشر الثقافة الاسلامية، 7631، الطبعة الثانية، ص 247 .
5. ابي الحسين احمد بن فارس بن زکريا ، معجم مقاييس اللغة ، المجلد الاول، ناشر : مکتب الاعلام الاسلامي، 4041، ص 292 .
6. حسن المصطفوي ، التحقيق في کلمات القرآن الکريم ، المجلد الاول ، موسسه الطباعة و النشر، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، الطبعة الاولي، 6141، ص 335 .
7. لمع، ص 353، به نقل از سيد جعفر سجادي ، ص 436 .
8. لمع، ص 503 به نقل از پيشين .
9. التحقيق، ج 9، ص 23 .
10. الراغب الاصفهاني، المفردات في‌ الفاظ القرآن، الطبعة الاولي، 2141 بيروت : دار القلم، ص 495 .
11. همان، ص 504 .
12. همان، ص 153 .
 
شنبه 21 دی 1392  10:27 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

استعداد عبوديت مبناي روش تربيتي ابتلا

استعداد عبوديت مبناي روش تربيتي ابتلا
اگر ابتلا را به منزله روشي تربيتي تلقي کنيم، نيازمند تبيين مبنا و روش آن هستيم. زيرا معمولاً‌ روش‌هاي تربيتي بر پايه‌ يک ويژگي از انسان به عنوان مبنا و ضرورتي که از آن نتيجه مي‌شود استوار است و بدين‌سان روش تربيتي تبيين و توجيه مي‌شود.
مبناي اين روش، استعداد عبوديت در انسان‌هاست که به توضيح و بررسي آن مي‌پردازيم. درون انسان گنجينه‌هاي نهفته و اندوخته‌هاي پنهاني است که از آنها بي‌خبر بوده و نيازمند هدايتگري است، تا او را در بهره‌مندي از توانايي‌هايش ياري کند. خداي تعالي آدمي را به نيکوترين صورت و بهترين استعدادها آفريد 13 و انسان‌ها همانند معادن طلا و نقره‌اند، 14 که عطايا و هداياي گرانبهايي از دست آفرينش گرفته و در اين ميان عبوديت، خاص ترين و خالص‌ترين بهره‌اي است که به انسان ارزاني شده. عبوديت به معناي مملوکيت موجودات عاقل است، 15 هم از اين رو قرآن کريم مي‌فرمايد: « اِن کلُّ مَن فِي السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ آتي الرَّحمنَ عَبداً» (هيچ موجود عاقلي در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اينکه با عبوديت و بنده‌وار به محضر خداي مهربان آمده.) ( سوره مريم آيه 39) بنابراين عبوديت پروردگار تنها براي آفريدگان شعورمند، مثل انسانها و فرشتگان امکان دارد.
اوج کمال عبوديت، آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکيت خود را در برابر پروردگار يکتا درک کند و بفهمد که غير از او مالک و صاحب اختياري ندارد و همه عالم ملک او و زيرفرمان نافذ حق تعالي است. در ايه شريف « وَ لَقَد کَرَّمنا بَني آدَم » (بي ترديد و با تأکيد، به فرزندان آدم کرامت ورزيديم) (سوره اسراء آيه 07) کرامتي که خداي تعالي به آدمي عنايت فرمود، همين قوه عقل و فهم است که او را از ساير موجودات برتر نشانده16 و فرصت بندگي و درک مملوکيت در پيشگاه پادشاه آفرينش و سلطان سرير هستي را به انسان داده است.
عبوديت به اين معناست که عبد تعلقات خود را وانهد و آزاد و سبک‌بار، همه چيز، حتي هستي خود را، ملک خداي مالک و متعال بداند و تا اوج بي‌کران الاهيت پرگشايد و معراج را تجربه کند. از اين رو به اصطلاح عارفان، عبوديت «موافقت امر و اراده حق تعالي و خروج از اختيار است و نهايت عبوديت، حريت است.» 17 امام صادق (عليه‌السلام) در حديث عنوان بصري مي‌فرمايند: «عبد در آنچه خداوند به او سپرده براي خودش مالکيت نمي‌بيند، زيرا به درستي که بندگان ملکي ندارند و دارايي را براي خدا مي‌دانند و آنجا که او امر کند قرار مي‌دهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه همتشان انجام دستورات و پرهيز از منهيات خداي تعالي است.18
اين استعدادي است که در قرآن کريم به صورت اعتراف به ربوبيت خداوند19 و پيمان بر خودداري از بندگي و فرمانبري غير حق تعالي20 معرفي شده است.

 

 

پی نوشتها:
-----------------------------------------
13. «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» ( تين/ 4 )
14. «الناس معادن کمعادل الذهب و الفضة» (بحار، ج 61، ص 106 )
15. علامه سيد محمد حسين طباطبايي ، الميزان في تفسير القرآن، ج1، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الاولي، 7141، ص27.
16. همان، ج 13، ص 153 .
17. سيد جعفر سجادي ، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، چاپ پنجم، انتشارات طهوري، ص 575 .
18. « ... لا يرَي العَبد لِنَفسِه فيما خَوَّ لَه اللهُ مِلکاً لاَن العَبيدَ لا يکونُ لَهُم مِلک يرونَ المالَ مالَ اللهِ يضعُونَه حَيث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا يدَبِّر العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيراً وَ جُملَة اشتِغالِه فيما اَمرَه تَعالي بِه وَ نَهاه عَنهُ»:بحار الانوار، ج 1، ص 224 .
19. وَ اِذ اَخذ رَبُّکَ مِن بَني آدَم مِن ظُهورِهم ذُريتهم اَلَست بِربِّکم قالوا بلي ( سوره اعراف آيه 271 )
20. اَلَم اَعهَد اِلَيکُم يا بَني آدمَ اَن لا تَعبُدوا الشَّيطانَ اِنَّه لَکُم عَدو مُبينٌ وَ ان اعبُدوني هذا صِراطٌ مُستقيمٌ (سوره يس آيه 06 و 16 )
 

 

شنبه 21 دی 1392  10:28 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

اصل ضرورت عبوديت

اصل ضرورت عبوديت
از اين مبناي متين، يک اصل اساسي بر مي‌ايد، يعني يک بايد و ضرورت کلي که لزوم عمل به روش ابتلا را تبيين مي‌کند. اصل روش ابتلا، ضرورت عبوديت و لزوم شکوفايي اين استعداد الاهي است.
هدف از خلقت انسان رسيدن به مقام عبوديت است21 و فلسفه آفرينش و زندگي انسان غير از اين نيست. قرآن کريم که انبيا را الگو براي بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفي کرده است.22
به ويژه در مورد رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) که از ايشان بارها با عبارت «عبَده» ياد کرده و اضافه شدن کلمه عبد به ضمير «ه» که در قرآن فقط براي وجود مقدس خاتم الانبيا (صلي‌الله عليه و آله) بکار رفته، نکته‌اي عرفاني است که اهل نظر به آن توجه دارند.23
پيام بنيادين همه انبيا اين بوده است که «يا قوم اعبدوالله»24 يعني الله را بپرستيد. از اينجا معلوم مي شود که فلسفه‌ بعثت انبيا کشف و رشد خردها و شکوفايي استعداد عبوديت بوده است: « وَ لَقَد بَعَثنا فِي کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ» (بدرستي که در هر امتي پيامبري برگزيديم تا خدا را بندگي کنيد.) (سوره نحل، آيه63) و اين اولين بايدي است که همه بايدها و نبايدهاي دين به آن باز مي‌گردد و براي تحقق آن است. کشف و شکوفا سازي استعداد عبوديت بهترين ايين زيستن را براي مردم، عملي مي‌سازد و حيات طيبه را تحقق مي‌بخشد.
در غير اين صورت بشر در دام اوهام و هوس‌ها اسير مي‌شود و در غفلت، به زندگي پست و حيات دنيا و زندگي طبيعي محض اکتفا مي‌کند و در نهايت ناکام و پشيمان با قهر و غضب الهي مواجه خواهد‌شد.
روش ابتلا شکوفا کننده عبوديت
خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اينکه ما را در احسن تقويم آفريد، به اين دنياي پر از رنج و گرفتاري اسفل السافلين فرستاد تا در گيرودار حادثه‌ها و رنج‌ها و خوشي‌ها و فراز و فرودهاي آن به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خود در آستان کبريايي‌اش پي ببريم، و در مسير عبوديت سير کنيم. به همين علت فرمود: «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم يضَّرَّعون» (آنان را با رنج‌ها و گرفتاري‌ها روبرو کرديم تا تضرع کنند.) (سوره انعام آيه 24) تضرع به معناي اظهار ذلت با طلب حاجت است،25 به عبارت ديگر آشکار نمودن عبوديت است.
همراه انبيا که براي هدايت و رشد مردم فرستاده مي‌شدند، همواره گرفتاري‌هايي به مردم مي‌رسيده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبي روي آورند: «وَ ما اَرسَلنا فِي قَريةٍ مِن نَبِي الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم يتَضَرَّعون» (در هيچ سرزميني پيامبري نفرستاديم، مگر اينکه اهل آن را به ناکامي‌ها و گرفتاري‌ها مبتلا ساختيم، شايد تضرع و اظهار بندگي کنند.) (سوره اعراف آيه49)
بنابر ظهور ايات قرآن يکي از استدلال‌هاي خداوند بر ربوبيت خود و عبوديت خلق، گرفتاري‌ها ، گشايش‌ها، ضررها و نفع‌هايي است که از طرف او به بندگان مي‌رسد: «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا يملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعاً» (بگو اي پيامبر آيا غير از پروردگار يکتا کسي را مي پرستيد که زيان و سود شما در اختيار او نيست.) (سوره مائده آيه 67)
«اَفتَعبدونَ مِن دونِ اللهِ مالاينفَعکُم شَيئاً وَ لايضُرُّکم» (ايا غير خداي يکتا هر چيزي که به شما سودي نمي‌رساند و زياني ندارد، مي‌پرستيد.) ( سوره انبياء آيه 66 )
«وَ يعبدون مِن دونِ اللهِ مالا يضُرُّکُم وَ لاينفَعُکُم» (غير از خداوند يکتا کسي را که ضرر و نفعي به شما نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند، مي‌پرستند.) ( سوره يونس آيه 81 )
بلاها، گرفتاري‌ها، نعمت‌ها و نقمت‌ها براي عقل و شعور انسان‌ها اين حقيقت را معلوم مي‌کند که اختيار همه چيز به دست ديگري است و مالک و صاحب اختيار واقعي، اوست، که همه چيز را به اراده خود تغيير داده و مردم را در شرايط گوناگون و دگرگون قرار مي‌دهد. کسي که ثابت و تغيير ناپذير است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند، خلق را به نيکي‌ها و نعمت‌ها و ناخوشي‌ها و نقمت‌ها مبتلا مي‌کند تا به سوي او بازگردند و گوهر عبوديت را در خود کشف کنند و مورد بهره‌برداري قرار دهند: « وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَيئِاتِ لَعَلَّهُم يرجِعون» (آنان را با نيکي‌ها و تلخي‌ها مبتلا مي‌کنيم تا به سوي ما باز گردند.) ( سوره اعراف آيه 861 )
البته دگرگوني اوضاع و احوال و خوشي‌ها و ناخوشي‌ها نيمي از دايره ابتلا و آزمون الهي است و نيم ديگر، تکاليفي است که در شريعت مشخص شده و فرد موظف است در اين تحولات به آن تکاليف عمل کند و تنها در اين صورت، از آزمون الهي، دست در دست توفيق، بيرون خواهد آمد.
علامه طباطبايي استدلال فرموده‌اند که امتحان بدون برنامه عملي صورت نمي‌گيرد و در ايه شريفه « و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات »(سوره بقره آيه 421) منظور از کلمات، اوامر تشريعي خداوند و تکاليفي است که حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) بايد به آنها عمل مي‌کرد. 26
«نوع انسان به صورتي است که هدايتش پايان نمي‌پذيرد مگر با سلسله‌اي از کارهاي اختياري که از اعتقادات نظري و عملي برمي‌ايد. و به ناچار بايد تحت قوانين درست يا نادرستي زندگي کند، هم از اين رو آفريننده انسان مجموعه‌اي از اوامر و نواهي و حوادثي شخصي واجتماعي براي او رقم زده است تا با برخورد اين دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختي يا بدبختي برسد و آنچه در نهان وجودش دارد، آشکار گردد . به اين جهت بر اين حوادث و تشريع، نام محنت و بلا و مانند اينها را نهاده‌اند.» 27 با اين شرح معلوم مي شود که « امتحان و ابتلا سنت الهي است که بر سنت هدايت عامه الهي مبتني و متکي است.»28 يعني خداوند متعال براي هدايت بندگان، به سر منزل کمال که همان نهايت عبوديت است شرايط مختلفي در زندگي پيش مي‌آورد و براي هر کدام حکمي قرار داده تا بندگان را بيازمايد و آنان با تفکر در خويش و فهم اين معنا که بر سود و زيان خود تسلّطي ندارند،‌ به صاحب اختيار و مدبري فراتر از خود پي‌ برده و عبوديت خود را در يابند.

 

 

پی نوشتها :
----------------------------------
21. وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ( سوره ذاريات آيه 65 )
22. (سوره مريم آيه2و30)، (سوره ص آيه17 و30 و41و44) ، (سوره زخرف آيه 59)، (سوره جن آيه19) ، (سوره نساء آيه172) ، (سوره اسراء آيه3) ، (سوره کهف آيه65 )، (سوره بقره آيه23) .
23. عبدالله جوادي آملي ، تفسير موضوعي، ج8 ( سيره رسول اکرم در قرآن )، چاپ اول، 6731، نشر اسراء، ص 27 .
24. (سوره اعراف آيه59 و65 و73و 85 )و (سوره هود آيه05 و61 و 84 )و (سوره مومنون آيه23 )و (سوره عنکبوت آيه36) .
25. کافي، ج 2 ،ص 257 .
26. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 268 .
27. همان، ج4 ، ص 34 .
28. همان ، ص 37 .
 
شنبه 21 دی 1392  10:30 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شرايط ابتلا

 
شرايط ابتلا
خداوند حکيم براي ابتلا و آزمودن مردم معيارهايي دارد و با ملاحظه شرايط هر کس او را مبتلا مي‌سازد و مي‌آزمايد.29 اکنون با توجه به آموزه‌هاي کلام الله برخي از اين شرايط را برمي‌شماريم:
1- درجه ايمان : خداوند مؤمنان را به حسب ايمانشان مي‌آزمايد و به ابتلائات دچار مي‌سازد . امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند:«اِنَّماالمُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ الميزانِ کُلَّما زِيدَ فِي ايمانِه زِيدَ في بَلائهِ» 30 (مؤمن مانند کفه ترازوست که هر چه ايمانش افزايش يابد [براي حفظ تعادل] بلا و گرفتاريش بيشتر مي شود.)
در حديث ديگري از امام باقر (عليه‌السلام) مي خوانيم : « اِنَّما يبتَلي المُومِنُ فِي الدُّنيا عَلي قَدر دينِه ، اَو قال عَلي حَسَب دِينِه»31 (همانا مومن به اندازه دينش يا بنابر دينش گرفتار و آزموده مي شود.)
بر همين اساس معلوم مي شود که چرا فرموده‌اند انبيا بيش از همه مبتلا مي‌شوند و پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب کساني که نزد خدا مقامي ارجمندتر دارند . چنان‌که در فرمايش امام صادق (عليه‌السلام) مي‌بينيم: « اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبياءُ ، ثُمَّ الذَّينَ يلونَهم ثُمَّ الامثلَ فاَلامثلَ.» 32
2 - عمل: ايمان اعتقادي است که به عمل مي‌انجامد.33 به همين علت، يکي ديگر از معيارها و شرايط ابتلا، اعمال نيک مؤمنان است . و هر مؤمني که نيکوکارتر باشد، بيشتر دچار گرفتاري مي‌شود.
امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند: از رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) سؤال شد در دنيا چه کساني سخت‌تر گرفتار مي‌شوند . فرمود: پيامبران و سپس جانشينان آنان به ترتيب و بعد مؤمن به اندازه ايمان و کارهاي نيکش. پس هر کس ايمان صحيح و اعمال نيکو داشته باشد شديدتر مبتلا مي شود و آنکه ايمان سست‌تر و اعمال ضعيف‌تر داشته باشد کمتر آزموده مي‌گردد.34
3 - محبت بندگان به خدا: يکي ديگر از شاخص‌هاي ايمان محبت الهي است: « وَالَّذينَ آمَنوا اَشد حُباً للهِ.» (کساني که ايمان آوردند محبت بسياري به خدا دارند.) (سوره بقره آيه 561 ) پس خداوند آنان را به آزمون‌هاي دشواري مي‌آزمايد و عرصه‌هايي را که ديگران تاب ايستادگي و ياراي مقاومت ندارند، به آنها مي سپارد: «يا ايها الَذينَ آمَنوا مَن يرتَدَّ مِنکُم عَن دينِه فَسَوفَ يأتي اللهَ بِقَومٍ يحِبُّهم وَ يحِبَُّونَه ... يجاهِدونَ فِي سَبيل اللهِ وَ لا يخافونَ لومةُ لائمٍ» (اي کساني که ايمان آورديد، اگر کسي از شما از دينش روي گرداند پس خداوند گروهي را مي آورد که دوستشان دارد و آنان هم دوستدار او هستند ... در راه خدا جهاد مي کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمي هراسند.) (سوره مائده آيه 45 )
خداوند بنابر مقدار محبت بندگان، آنان را به رزم و رنج مي‌آزمايد. از اين رو امام باقر (عليه‌السلام) فرمودند: « ... يبتَلي المَرؤُ عَلي قَدرِ حُبِّه» 35 اين شرط يک پيوست دارد و آن حب اهل بيت است که « مَن احبَّکم فَقد اَحَبّ الله»36 بر همين اساس امام باقر (عليه‌السلام) به کسي که به ايشان ابراز محبت کرد، فرمود: پس لباسي براي بلا بر تن کن. به خدا قسم بلا به سوي ما و شيعيان ما از سيل به سرزمين کم ارتفاع شتابان‌تر است.37
4 - محبت الهي به بندگان: از ايه 54 سوره مائده دو معيار براي ابتلائات و گرفتاري‌هاي مؤمنان بر مي‌ايد؛ يکي حب الهي مؤمنان « يحِبّونَه » و ديگر محبت خداوند نسبت به آنها «يحِبُّهُم». يعني هر چه خداوند بنده‌اي را بيشتر دوست داشته باشد، او را بيشتر به رنج‌هاي دنيا مبتلا مي‌سازد تا گنج و گوهر عبوديتش ناب‌تر و گرانبها‌تر شود. زيرا امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند : «اِنَّ عَظيمَ الاَجرِ لَمَع عظيمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوماً اِلاّ إبتلاهُم.»38 (همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بيشتر است و خداوند گروهي را دوست ندارد، مگر اينکه آنان را به بلا گرفتار سازد.) آن امام عزيز به سدير فرمود: به راستي هنگامي که خداوند بنده‌اي را دوست بدارد او را غرق بلا مي کند و همانا ما و شما شيعيان، اي سدير، با بلا شب را به صبح و روز را به شب مي رسانيم.)39
اما درباره اينکه خداوند چه کساني را دوست دارد قرآن کريم ويژگي‌هايي را بيان فرموده است :
ان الله يحبُّ المُحسِنين (سوره بقره، آيه 195) و (سوره آل عمران آيه 431 و 148) و (سوره مائده آيه 13 و 93 )
ان الله يحبَُّ التَّوابين و يحبُّ المُتطهِّرين (سوره بقره آيه222)
انَّ اللهَ يحبّ المُتَّقين (سوره آل عمران آيه 67 ) (سوره توبه آيه 4 و 7 )واللهُ يحِب الصّابِرين (سوره آل عمران آيه 641)
انَّ اللهُ يحبُّ المُتوکِلين (سوره آل عمران آيه 651 )
انَّ اللهُ يحبُّ المُقسِطين (سوره مائده آيه42) و (سوره حجرات آيه 9) و (سوره ممتحنه آيه 8 )
و اللهُ يحبُّ المُطهَّرين (سوره توبه آيه 801 )
انَّ اللهُ يحبُّ الذَّينَ يقاتِلونَ في سَبيله صَفَّا کانَّهم بُنيانٌ مَرصوصٌ (سوره صف آيه 4 )
با نگاهي به ايات بالا معلوم مي‌شود که احسان، توبه، طهارت، تقوا، قسط، توکل، جهاد و صبر که همگي شاخص‌هاي عملي ايمان‌اند ، معيار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است. بنابراين مي‌توان گفت که چهارمين معيار يا شرط در شدت ابتلا مؤمن به همان معيار دوم که اعمال نيکو بود، باز مي‌گردد.
5- اخلاص: آخرين معياري که مي‌توان در اينجا برشمرد اخلاص است. به ويژه در ابتلاي مؤمنان به جهل و دشمني کافران، قرآن کريم مي‌فرمايد : « فَادعوه مُخلِصينَ لَه الدّينَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمينَ قُل اِنّي نُهيتُ اَن اَعبُدَ الذّينَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ ... » (پس او را خالصانه بخوانيد. همه ستايش‌ها براي او است. بگو با تاکيد که من از بندگي هر کس غير خداوند يکتا که مي‌خوانيد، باز داشته شده‌ام.) (سوره غافر آيه 56 و 66 )
« فَادعوا الله مُخلِصينَ لهُ الدّينَ وَ لَو کَره الکافِرون » پس با اخلاص خداي يگانه را بخوانيد، اگر چه کافران نپسندند. (سوره غافر آيه14) از اين ايات بر مي‌ايد که در آزمون مواجهه با کافران معيار اخلاص تعيين کننده است.
ابي بصير از امام صادق (عليه‌السلام) روايت کرده است که « انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً في الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ينزِلُ مِن السَّماءِ تُحفَة الي الاَرض الاّ صَرَّفَها عَنهُم اِلي غَيرِ هِم وَ لا بَليةً الاّ صَرَّفها اِلَيهِم.»40 (همانا خداي عز و جل بندگاني دارد از بندگان خالصش که عطيه‌اي از آسمان به زمين نمي‌ايد، مگر اينکه از آنان برگردانده مي‌شود و بلايي نازل نمي‌شود مگر اينکه به سوي آنان مي‌رود.)
در تبيين موارد گفته شده و اينکه چرا اينها شرايط ابتلاي بندگان است، مي‌توان گفت که اين پنج عامل، تعيين کننده توانايي‌هاي مؤمن‌اند که هر چه اين معيارها بالاتر باشد، مؤمن آمادگي بيشتري براي تحمل بلاها دارد و مي‌تواند ايمان خود را حفظ کند و از مسير حق خارج نشود، بلکه درگير و دار حادثه‌ها و ابتلاها عبوديتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراين در گرفتاري نبايد از سلک عبوديت خارج شد و در توانايي‌هاي خود براي گذر از اين گردنه‌هاي آزمون، ترديد روا داشت.
 
 
 
پی نوشتها:
-----------------------
29. وَ مِنَ النّاسِ مَن يعبُد الله عَلي حَرفٍ فإن اَصابَه خَيرٌ اطمَاَنَّ بِه وَ إن اَصابَتهُ فِتنةٌ انقَلب عَلي وَجهِه خسِرَ الدُنيا وَ الاخِرةَ (سوره حج آيه 11)
30. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 67 ، کتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، 4731، ص 210، حديث 13.
31. همان، حديث 12 .
32. کافي ،ج 2، ص 252، حديث 1 .
33. الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص 8 .
34. « سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءً في الدُّنيا . فَقالَ النَبيون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ يبتلي المُومنُ بَعد عَلي قَدرِ ايمانِه وَ حُسنِ اَعمالِه فَمَن صَحَّ ايمانُه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤُه وَ مَن سَخُفَ ايمانُه وَ ضَعُفَ عَمَلُه قَلَّ بَلاؤه .»: کافي، ج 2، ص 252 ،حديث 2 .
35. بحار الانوار، ج 67، ص 236 .
36. زيارت جامعه کبيره .
37. « فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلباباً فَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَينا وَ اِلي شِيعَتنا مِن السِّيل في الوادي.» : ميزان الحکمه، ج 2، باب المحبة، حديث 3216 .
38. کافي، ج 2، ص 252، حديث 3 .
39. « اِنَ الله اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اياکُم يا سَدير لَنُصبِح بِه وَ نُمسِي.» همان ص 253، حديث 6.
40. کافي، ج 2، ص 253، حديث 5 .
---
پديدآورنده: حميد رضا مظاهري سيف
 
 

 

شنبه 21 دی 1392  10:32 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

برگزيده ها_ مفسر نمونه

 
برگزيده ها
علامه طباطبائى (رحمة‌الله عليه)
مفسر نمونه
علامه در مراتب عرفان و سير وسلوک معنوى مراحلى را پيموده بود. اهل ذکر و دعا و مناجات بود، در بين راه که او را مىديدم غالبا ذکر خدا را بر لب داشت و در جلساتى که در محضرشان بوديم، وقتى جلسه به سکوت مى‌کشيد، ديده مى‌شد که لب‌هاى استاد به ذکر خدا حرکت مى‌کرد. به نوافل مقيد بود و حتى گاهى ديده مى‌شد که در بين راه مشغول خواندن نمازهاى نافله است.
شب‌هاى ماه رمضان تا صبح بيدار بود، مقدارى مطالعه مى‌کرد و بقيه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. در قم حداقل هفته‌اى يکبار به حرم حضرت معصومه «عليها السلام» مشرف مى‌شد و در ايام تابستان به زيارت حضرت رضا (عليه السلام) مى‌شتافت. شب‌ها به حرم مطهر مشرف مى‌شد و در بالاى سر مى‌نشست و با حال خضوع به زيارت و دعا مى‌پرداخت.
يادنامه علامه طباطبائى ، ص 131 با تلخيص
 
 
شنبه 21 دی 1392  10:34 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

برگزيده ها_ حرف مردم

حرف مردم
لقمان : فرزندم، هرگز به مدح و ذم مردم اعتنايى مکن. زيرا هر اندازه بکوشى نمى‌توانى رضايت همه مردم را تحصيل نمائى. پس ‍ چنان کن که خدايت از تو راضى باشد .(بحارالانوار، ج 13، ص 434).
فرزند: پدر، دوست دارم شاهدى بر موعظه خود بياورى.
لقمان حکيم همراه فرزندش با الاغ خود از خانه بيرون رفتند.
لقمان سوار الاغ شد و فرزندش پياده مى‌رفت. جمعى از مردم گفتند: اين پيرمرد چقدر بى‌رحم است، خودش سوار شده و طفل خردسالش بايد پياده برود.
لقمان پياده و پسر سوار شد. گروهى ديگر گفتند: چه پسر بى‌ادبى، او سوار بر الاغ شده، ولى پدر پيرش پياده مى‌آيد. اين بار هر دو سوار شدند. عده‌اى گفتند: اينها چقدر بى‌رحم هستند. الان پشت الاغ مى‌شکند.
ناچار هر دو پياده شدند و به حرکت خود ادامه دادند. بعضى گفتند: اينها چه اندازه احمق هستند، الاغ دارند، اما پياده مى‌روند.
لقمان : فرزندم، حالا دانستى هيچ راهى براى کسب رضايت همه مردم نيست !؟
خداوندا تو خداوندي نه بازرگان
به حقيقت برو و بگو: آمدم. اگر گفتند: اينجا چرا آمدى؟ بگو: به کجا روم و به کدام در رو کنم.
اين ره است و ديگر دوم ره نيست
اين در است و ديگر دوم در نيست
اگر گفتند: به اذن کى آمدى؟ بگو شنيدم
بر ضيافت خانه فيض نوالت منع نيست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اگر گفتند تا بحال کجا بودى؟ بگو راه گم کرده بودم
اگر گفتند چى آوردى؟ بگو: اولا: دل شکسته که از شما نقل است:
در کوى ما شکسته دلى مى خرند و بس
بازار خود فروشى از آن سوى ديگر است
و ثانياً:
جز ندارى نبود مايه دارايى من
طمع بخششم از درگه سلطان من است
و ثالثاً: الهى آفريدى رايگان، روزى دادى رايگان، بيامرز رايگان، تو خدايى نه بازرگان.
اگر گفتند برونش کنيد بگو:
نمى روم ز ديار شما به کشور ديگر
برون کنيد از اين در، در آيم از در ديگر
اگر گفتند اين جرئت را از که آموختى بگو از حلم شما.
اگر گفتند قابليت استفاضه ندارى بگو قابليت را هم شما افاضه مى فرماييد.
باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:
به والله و به بالله و به تالله
بحق آيه نصر من الله
که مو از دامنت دست بر نديرم
اگر کشته شوم الحکم لله
اگر گفتند: مذنبى بگو: شنيدم شما غفاريد. ثانياً: ملک نيستم، آدم زاده ام.
ثالثاً:
نا کرده گنه در اين جهان کيست بگو
آن کس که گنه نکرده و زيست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنى
پس فرق ميان من و تو چيست بگو
اگر گفتند: اين حرف‌ها را از کجا ياد گرفتى بگو:
بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود
اين‌ همه قول و غزل تعبيه در منقارش
اگر گفتند: چه مى خواهى بگو:
جز تو مارا هواى ديگر نيست
جز لقاى تو هيچ در سر نيست
علامه حسن زاده آملي، هزار و يک نکته، ص 77
ادب آموزي از بي‌ادبان
کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غيرک
براى آنکه ادب و آراستگى داشته باشى، همين‌ قدر بس است
که از انجام آنچه در ديگران نمى‌پسندى، دورى کني.
نهج البلاغه، حکمت 412

شنبه 21 دی 1392  10:35 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

برگزيده ها_ تفسير:

 
تفسير:
سال‌هاى بسيارى است، که دانشمندان غربى تلاش مى‌کنند تا راه‌ها و روش‌هاى پيشرفته و مدرنى پيدا کنند که بر اساس آن، افراد جامعه، هم خود را به اخلاق نيکو آراسته سازند، هم کودکان مؤدبى تربيت کنند. اين دانشمندان براى منظور خود، ده‌ها سال تحقيق کرده و هزاران جلد کتاب نوشته‌اند، ولى هنوز هم نتوانسته‌اند موفقيتى بدست آورند. در حالي‌که اگر تمام اين کتاب‌ها و روش‌هاى تربيتى دانشمندان غرب را، روي هم بگذارند، هرگز نمى‌توانند با همين يک کلام کوتاه امام بزرگوار ما برابرى کنند. امام (عليه السلام) تمام راه‌ها و روش‌هايى که براى ادب و آراستگى و تربيت جامعه ممکن است به وجود آيد، 1400 سال پيش از اين، در يک جمله کوتاه و بسيار عميق و پر معنى، خلاصه فرموده‌اند. آن جمله اين است که: اگر مى‌خواهى مؤدب و آراسته و داراى اخلاق نيکو باشى، لازم نيست که راه‌هاى دشوارى را طى کنى. بلکه فقط کافى است هر کارى که ديگرى انجام داد، و تو متوجه شدى که کار زشت و ناپسندى کرده است، خودت آن کار را انجام ندهى. به اين ترتيب تو تمام کارهاى زشت و ناپسندى را که ممکن است کسى انجام دهد، از وجود خودت دور خواهى کرد، و در نتيجه شخصي خواهى شد که هيچ‌گونه زشتى و ناپسندى، در وجودش پيدا نمي‌شود.
به راستى آيا، براى رسيدن به ادب و آراستگى و اخلاق نيکوى انسانى دستورى از اين ساده‌تر و مؤثرتر پيدا مى‌شود؟ 
 
 
شنبه 21 دی 1392  10:35 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار گناه

 
آثار گناه
چرا افسردگي‌ام زياد شده؟ چرا قواي عقلي و حافظه‌ام ضعيف شده؟ چرا رزق و روزي‌ام با مشکل مواجه شده ؟ اصلا چرا تلاش‌هايم به نتيجه نمي‌رسد؟ چرا علي‌رغم تمنّاي زيادي که دارم، در مسائل معنوي پيشرفت نمي‌کنم و احساس خوش معنويت و آرامش به من دست نمي‌دهد؟ چرا؟
وقتي اين سؤالات و صدها سؤال ديگر از اين قبيل را بررسي و علت‌يابي مي‌کنيم، به يک پاسخ مي‌رسيم و آن هم گناه است. آري همه اين مشکلاتي که ذکر شد نتيجه و آثار گناه است.
اگر متوجه بشويم که علت همه مشکلات ما ناشي از ارتکاب گناه است تصميم ما براي ترک گناهان دوچندان مي‌شود. لذا اين مقاله در صدد است که در چند شماره به بخشي از آثار زيان‌بار و مهلک گناهان بپردازد، به اميد اينکه جامعه ما از لوث گناهان پاک شود.
 
 
شنبه 21 دی 1392  10:36 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار فردي گناه - 1 -کاهش قواي عقلى

آثار فردي گناه
1 -کاهش قواي عقلى
قواي عقلي و فکري هر انساني ثابت و پايدار نيست، بلکه متناسب با افعالي که از او صادر مي‌شود اين قوا شدت و ضعف پيدا مي‌کند. گناه از اموري است که باعث ضعيف شدن قواي عقلي و فکري انسان مي‌شود. چرا که عقلانيت انسان از جنس نور است و گناه توليد کننده ظلمت و اين دو با هم جمع نمي‌شوند.
از پيامبر خدا نقل شده که به ابن مسعود سفارش مي کند :
از مستي گناه بپرهيز چرا که براي گناه هم جنوني مانند جنون شراب وجود دارد، بلکه جنونش شديد‌تر است .1
انساني که قواي عقلي او رو به ضعف بگذارد، هر خيري از او دور مي‌شود و آمادگي هر اشتباه و خطايي را پيدا مي‌کند. چرا که فرمودند: فقط با عقل است که هر خيري به دست مي‌آيد.2
 
 
پي‌نوشت ها:
---------------------
1. بحار، ج 74، ص 501.
2. مستدرک وسايل، ج11، ص209.
 

 

شنبه 21 دی 1392  10:38 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آثار فردي گناه - 2 - از بين رفتن محفوظات

2 - از بين رفتن محفوظات
همه ديده‌ايم که انسان‌ها از نظر قوه حافظه برابر نيستند، بلکه با هم اختلاف دارند. اموري هم در زياد و کم شدن حافظه تأثير دارند که از آن جمله معصيت الهي است. بنابر روايات اهل بيت (عليهم السلام) معصيت باعث از بين رفتن محفوظات از ذهن انسان مي‌شود.
ابن مسعود از پيامبر «صلوات الله عليه و آله» نقل مي‌کند :
از گناهان بپرهيز چرا که گناهان از بين برنده خيرات هستند. وقتي بنده گناه مي‌کند، به واسطه انجام آن، علمي را که ياد گرفته بود فراموش مي‌کند.3
اگر بنا باشد انسان زحمت تحصيل علم را بکشد اما معلوماتش باقي نماند، پس زحمت او بي‌نتيجه است و هميشه در جهالت باقي خواهد ماند.
 
-------------------------
3. بحار،ج70، ص 773 .
شنبه 21 دی 1392  10:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها