0

یه داستان قشنگ و کوتاه

 
atehsan
atehsan
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 37
محل سکونت : سمنان

یه داستان قشنگ و کوتاه

بانوى خردمندى در كوهستان سفر مى كرد كه سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا كرد. روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. بانوى خردمند كیفش را باز كرد تا در غذایش با مسافر شریك شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در كیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست كه آن سنگ را به او بدهد. زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این كه شانس به او روى كرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست كه جواهر به قدرى با ارزش است كه تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى كند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا كند. بالاخره هنگامى كه او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فكر كردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید كه چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده كه به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى.
شنبه 7 شهریور 1388  5:02 PM
تشکرات از این پست
rain555
rain555
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 114
محل سکونت : کرمانشاه

پاسخ به:یه داستان قشنگ و کوتاه

جالب بود...ممنون؟
بلنداي آسمان جايگاه ماست.
شنبه 7 شهریور 1388  10:24 PM
تشکرات از این پست
rain555
rain555
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 114
محل سکونت : کرمانشاه

پاسخ به:یه داستان قشنگ و کوتاه

ذرباربتل
بلنداي آسمان جايگاه ماست.
شنبه 7 شهریور 1388  10:34 PM
تشکرات از این پست
rain555
rain555
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 114
محل سکونت : کرمانشاه

پاسخ به:یه داستان قشنگ و کوتاه


نقل قول rain555
تو را به جاي تمام كساني كه نشناخته ام دوست مي دارم
تورا به جاي تمام روزگاراني كه نمي زيسته ام دوست مي دارم
براي خاطر عطر نان گرم  و برفي كه آب ميشود و براي خاطر نخستين نگاه
تورا به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به خاطر تمام كساني كه دوست نمي دارمدوست مي دارم

بلنداي آسمان جايگاه ماست.
شنبه 7 شهریور 1388  10:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها