ممنون از همگی به خاطر راهنماییهاتون
ولی من از اون دسته مادرهایی نیستم که دنبال بچه ها راه بیفتم برای غذا. سفره پهن شد باید بیان وقتی جمع شد دیگه اصرار نمی کنم مگه خودشون بخوان غذا بخورن.
محمد حسین از وقتی تونسته قاشق دستش بگیره غذاش رو خودش میخوره. من حتی بهش اصرار نمی کنم بیا غذا بخور. فقط کافیه سفره پهن بشه میاد سر سفره کمک هم می کنه تو سفره گذاشتن. حتی بعضی وقتها غذای بقیه رو تا نیومدن میزاره تو ظرف خودش. ولی خب گاهی اوقات تحت تاثیر اطرافیان قرار می گیرن.
محمد خیلی اخلاقهاش نسبت به زینب آزاددهنده تره ولی خدا رو شکر غذا خوردنش به نظر خودم بهتره. البته گاهی روی غذاهایی حساس میشه و نمی خوره ولی بعضی وقتها می بینه همه غذا رو می خورن اون هم میخوره.
فقط مشکلش اینه که برای صبحانه شکلات صبحانه رو ترجیح میده اون هم خالی. البته امروز با نون خورد.
دیکتاتور به تمام معناست. یعنی یه چیزی رو گفت باید بشه محاله غیر از اون بشه.
یکی از دلایل اصلی اینکه من اجازه نمیدم زیاد گریه کنه آزار و اذیت همسایه هاست. اجاره نشینی باعث شد خیلی وقتها به خاطر اینکه بقیه از دستمون ناراحت نشن خیلی نتونیم روی رفتار بچه هامون نظارت داشته باشیم و بتونیم اونطور که دلمون بخواد اونها رو تربیت کنیم.
من در مورد زینب هر تنبیهی می خواستم اجرا می کردم. تنبیه بدنی نه! فقط کافی بود یک ساعت باهاش حرف نزنم بدترین شکنجه بود براش. همیشه هم همین تنبیه رو براش در نظر می گرفتم. موفق هم بودم. یعنی فقط می دونست قراره با انجام یک کار من یک ساعت باهاش حرف نزنم این کار رو رو نمی کرد ولی در مورد محمد اصلا هیچ تنبیهی کارساز نیست. یعنی حالیش نمیشه تنبیه یعنی چه.
البته دو روز پیش موفق شدم ده دقیقه باهاش حرف نزنم و تقریبا تاثیر کمی داشت. طوری که الان یه کم فهمیده حرف نزدن من براش آزاردهنده است.
در مورد دعواهاش با زینب هم نمی تونم کاری بکنم. اینجا دو طرف به حرفم گوش نمیدن. هرچی به زینب هم میگم کوتاه بیا میگه چون تقصیر من نیست نمی تونم کوتاه بیام.
من خودم خیلی وقتها نمی خوام کاری رو که اون می خواد انجام بدم و واقعا تصمیمم همینه. ولی شرایط زندگی خودمون و البته شرایط بچه هامون مثل گریه های بیش از حد کار ما رو خراب می کنه.