بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
حق و باطل قسمت یازدهم : انحطاط بنياسرائيل
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
بر كلامي كه بر شما امر ميفرمايم، چيزي ميفزاييد و چيزي از آن كم مكنيد.1
الف. نفس پرستي و آزمندي
پس از استقرار بنياسرائيل در منطقة قدس، دانشهايي كه آنان در صحراي سينا از موسي (ع) آموخته بودند، با تجربة علمي همراه شد و مجموعة توانمندي در آنان به وجود آورد. اگر اين تواناييها در راستاي اهداف انبيا باقي ميماند، ميتوانستند اين وعدة خداوند را تحقق بخشند كه فرمود:
وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ؛2
ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روي زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
چرا كه آنان، هم توان علمي داشتند و هم توان تجربي. تنها نياز آنان، انطباق معنويت با قدرت بود. قدرت گاهي به سمت تبديل شدن به خواهشهاي نفساني ميرود و اين، با هدف الاهي قابل جمع نيست. يهود گرفتار حسد و آزمندي فراوان به زندگي دنيا شده بودند:
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَي مَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛3
آيا حسد ميكنند بر مردمان بر آنچه ايشان را الله تعالي داده است از فضل خود.
اگر انسان در پي نيازهاي دنيايي رود و از خدا فاصله بگيرد، صفت حرص، سيري ناپذيري، حسد، ترس و ... او را فرا ميگيرد. بنياسرائيل تا هنگامي كه در مسير حق و خدا هستند، به آساني به حاكميت دست مييابند؛ توان اجرا و گسترش آن را نيز دارند. اما انحراف در بين آنها ايجاد شد و هرم خواستهها و مفاهيم، معكوس شد.
ب. نژاد پرستي
يهوديان، همواره خود را «قوم برگزيده» ميخوانند و اين اعتقاد كه آنان قوم برگزيدهاند، مقولهاي اساسي در آيين يهود است. در تلمود آمده است كه اسرائيل، به دانة زيتون شبيه است؛ چرا كه زيتون امكان آميختن با مواد ديگر را ندارد.4 از آن سوي، قرآن نيز به برتري دادن آنان اشاره كرده است:
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ؛5
اي بنياسرائيل، نعمتي را كه بر شما ارزاني داشتم و شما را بر جهانيان برتري دادم، به ياد بياوريد.
خداوند آنان را بر جهانيان برتري داده بود(دقت فرمایید فعل ماضی استفاده شده است) و عنايت خويش را همواره بر آنان نازل ميكرد، اما آنان دچار خطاي بزرگي شده بودند و گمان ميكردند خداوند نژاد آنان را ارج مينهد؛ در حالي كه خداوند بنياسرائيلي را ارج مينهد كه به آموزههاي موسي(ع) ايمان آورد و پيامبران پس از او، نيز پيامبر موعود را تصديق كند.6 ملاك برتري نزد خداوند تنها ايمان است.7 و از همين روست كه خداوند آنان را پرهيز ميدهد.
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ؛8
و بترسيد از روزي كه هيچ كس ديگري را به كار نيايد و فديه پذيرفته نشود و شفاعت سودشان نكند و كسي به ياريشان برنخيزد.
اينكه خداوند فلسطين را مقدر آنان كرده است،9 هدف آن است كه دين بر زمين حاكميت يابد. اما بنياسرائيل گمان كردند كه خدا اين سرزمين را براي نژاد آنان نوشته است. نتيجة اين نژاد پرستي اين است كه همواره پشتوانه و نيرو از دست ميدهند؛ چون بنياسرائيل با اين تفكر، ديگر اجازه نميدهند غير از خودشان، كسي در سيستم حكومتي رشد كند؛ هر چند كه ديگري كار را بهتر بداند. در تقسيم مواهب قدرت نيز، بنياسرائيل مقدماند.
ج. دوري از خط انبياي الاهي
با بروز تفكر نژاد پرستي، نگهداري حكومت نياز به قضاياي انحرافي دارد: عدهاي را بايد با بت و مشغوليتهاي كاذب، عدهاي ديگر را با شراب و شهوتپرستي و پولپرستي ساكت كرد. از آنجا كه مردم در اين حكومتها، ديگر همكاري اصولي با حاكمان نخواهند كرد، در نتيجه، خودِ قدرتِ دور از خدا، مروج انحرافات ميشود. از اين رو مدتي كه از حكومت يوشع(ع) گذشت و حاكميت به مذاق بنياسرائيل مزه داد، انحرافات آغاز شد و همواره فاصله از انبيا بيشتر شد و سپس حاكميت به هم ريخت. اما تفكر حاكميت بنياسرائيل بر جهان، در بين آنان لانه كرد و تفكر يهودي و يا به تعبير ديگر صهيونيستي ايجاد شد. انبيا تلاششان اين بود كه اينان را از اين تفكر انحرافي خارج و به نيروهاي مؤمن و مخلص تبديل كنند.
د. كشتن پيامبران
خداوند براي اصلاح اين گروه پي در پي پيامبر ميفرستاد؛ آنان نيز پيامبران خدا را ميكشتند.
لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَي أَنفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ؛10
ما از بنياسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبراني بر ايشان فرستاديم. هرگاه كه پيامبري چيزي ميگفت كه با خواهش دلشان موافق نبود، گروهي را تكذيب و گروهي را ميكشتند.
خداوند قتل انبيا را به اين مجموعه نسبت ميدهد، در حالي كه همة بنياسرائيل پيامبركش نبودند. دليل، آن است كه اينان گرد محور و سازماني منحرف جمع شده بودند و كار آن سازمان را تأييد ميكردند. ما از آن سازمان به سازمان يهود تعبير ميكنيم. سازماني كه هم دوره ديده، هم تجربه اندوخته، و امروز نيز منحرف شده است. اينان همه، همانند دزداني هستند كه با چراغ روشن آمدهاند و انبيا در صددند اين چراغ به دستان را از دزدي بازدارند.11
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پينوشت :
1. عهد عتيق، تثنيه، باب 4.
.2 قصص، آيه 5.
.3 نساء، آيه 54.
.4 ر.ك: عبدالوهاب المسيري، موسوعه اليهود و اليهوديه، (قاهره: دارالشروق، 1999)، ج5، ص72.
.5 بقره، آيه 47.
.6 عهد عتيق، تثنيه، بابهاي 26 ـ 30؛ در اين فرازها از تورات به خوبي آشكار است كه خداوند بنياسرائيل را تنها در صورت حفظ ايمان برتري خواهد داد.
7. إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ. (حجرات، آيه 13).
.8 بقره، آيه 48.
.9 مائده، آيه 21: ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ.
.10 مائده، آيه 70.
.11 ديگر ويژگيها و باورهاي منحط يهود كه در قرآن به آن اشاره شده عبارتاند از: رباخواري(نساء، آيه161)؛ تحريف كتاب آسماني(بقره، آيه79)؛ انكار وحي(انعام، آيه91)؛ اعتقاد به فقير بودن خداوند و بينيازي خود(آل عمران، آيه181)؛ اعتقاد به بسته بودن دست خداوند(مائده، آيه64)؛ پيمان شكني(بقره، آيه100).
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-==-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
حق و باطل قسمت دوازدهم : حاكميت بينظير
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
خداوند به سليمان گفت: اگر شما و پسرانتان از متابعت من روگردانيده، اوامر و فرايضي را كه به پدران شما دادم، نگاه نداريد ... آنگاه اسرائيل را از روي زميني كه به ايشان
دادم، منقطع خواهم ساخت و اين خانه را از حضور خويش دور خواهم انداخت و اسرائيل در ميان جميع قومها ضربالمثل و مضحكه خواهد شد.1
رويارويي انبيا و بنياسرائيل، به طول انجاميد. بنياسرائيل اسير طاغوتيان شدند و در نبرد ميان آنان و طاغوت، كشته و زخمي دادند تا اينكه نوبت به پيامبري داوود(ع) رسيد.
داوود(ع) از سربازان طالوت بود. در نبرد طالوت و جالوت، جمعيتي حاضر به همكاري با طالوت و داوود(ع) شدند. هنگامي كه طالوت آنان را براي مبارزه ميبرد، با نوشيدن آب
امتحانشان كرد. نمونهاي كه قرآن ذكر كرده است، عمق ماديگرايي و معكوس شدن ذهنها در بنياسرائيل را نشان ميدهد:
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنْ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ؛2
چون طالوت سپاهيانش را به راه انداخت، گفت: خدا شما را به جوي آبي ميآزمايد: هر كه از آن بخورد، از من نيست، و هر كه از آن نخورد يا تنها كفي بياشامد، از من است. همه جز اندكي، از آن نوشيدند. چون او و مؤمناني كه همراهش بودند، از نهر گذشتند، گفتند: امروز ما را توان جالوت و سپاهش نيست. آناني كه ميدانستند كه با خدا ديدار خواهند
كرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروه اندكي كه بر گروه بسياري غلبه كند، كه خدا با كساني است كه پاي ميفشرند.
مسير حق با افرادي كه نميتوانند بر خواستههاي مادي و اميال خود مسلط شوند، طي نخواهد شد.
در نهايت، جالوت كشته شد و چون عنصر پيروزي آنها داوود(ع) بود، بر گرد او جمع شدند و او به حاكميت رسيد و قدس را دوباره بنا نهاد.3 قدسي را كه ايشان در وهلة نخست
گرفته بود، همة ارزش آنها بود. فرقة منحرفي كه همچنان ميخواهد بر قدرت مسلط شود، در كنار داوود(ع) حضور دارد، اما فعلا عرصة ابراز نيست. پس از فوت داوود(ع) حضرت
سليمان(ع) به جاي ايشان نشست. خداوند براي اثبات قدرت خويش، قدرتهاي فراواني را در اختيار سليمان(ع) قرار داد. باد، مسخر امر او شد. حيوانات و جنيان نيز زير فرمان
او بودند.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ. فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ. وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ. وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ. هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛4
گفت: اي پروردگار من، مرا بيامرز و مرا ملكي عطا كن كه پس از من كسي سزاوار آن نباشد، كه تو بخشايندهاي. پس باد را رام او كرديم كه به نرمي هر جا كه آهنگ ميكرد، به فرمان او ميرفت. و ديوان را كه هم بنّا بودند و هم غواص. و گروهي ديگر را، كه همه بسته در زنجير او بودند. اين عطاي بيحساب ماست، خواهي آن را ببخش و خواهي
نگهدار.
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيٍْ عَالِمِينَ. وَمِنْ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ؛5
و تندباد را مسخر سليمان كرديم كه به امر او و در آن سرزمين كه بركتش داده بوديم، حركت ميكرد و ما بر هر چيزي آگاهيم. و گروهي از ديوان برايش در دريا غواصي ميكردند و
جز آن به كارهاي ديگر مشغول بودند و ما حافظ آنها بوديم.
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنْ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ؛6
سپاهيان سليمان از جن و آدمي و پرنده گرد هم آمدند و آنها به صف ميرفتند.
حضرت سليمان به حاكميت بينظيري دست يافت و در همين دوران، هيكل را بنا نهاد.7 هستة انحرافي بنياسرائيل در اين حكومت نيز زيست و خواستة جهاني شدن او دو چندان شد؛ چرا كه شكوه و اقتدار آن حكومت عجيب را ميديد.
سليمان(ع) در اين حكومت با آن همه اقتدار، از دست بنياسرائيل آزار ميديد. تا بدانجا كه ايشان را به سحر و كفر متهم ساختند.8 و این همان تهمت هایی بود که به موسی نیز زده بودند!
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ؛9
و از افسوني كه ديوها به روزگار پادشاهي سليمان ميخواندند پيروي كردند، و سليمان كافر نبود، ولي ديوها كه مردم را جادوگري ميآموختند كافر بودند.
خواص اهل باطل يهود، مردم را در مسير سحر و قدرت سازي در برابر قدرت سليمان(ع) قرار ميدادند. همة حرفشان اين بود كه چرا در حكومت سليمان(ع)، ما كه از بنياسرائيل
هستيم، اجازة بهرهوري نداريم؟ از حكومت سليمان راضي نبودند، در حالي كه حكومت بنياسرائيل بود؛ از اين رو به محض اينكه حضرت سليمان(ع) از دنيا رفت، حكومت حق نيز
فرو پاشيد.
مدتي پس از پايان دوران پر شكوه حكومت داوود و سليمان(ع)، دوباره يهود واپس ميگرايد و قدس را از دست ميدهد. اما سازمان يهود به برنامهريزي جديدي براي رسيدن به اميال خويش يعني حاكميت جهاني به مركزيت قدس پرداختند. و زيركان و خردمندان قوم خود را، با عناوين خوابگذار و طبيب و ساحر به درون مراكز قدرت و دربار دولتهاي منطقه
ميراندند تا به زمان لازم كارساز شوند. آنان طرح عملياتيشان را تغيير دادند و در پس قدرتهاي بزرگ پنهان شدند تا در زمان مناسب همة قدرتها را براي خواستههاي خويش، به خط كنند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پينوشتها:
1. عهد عتيق، پادشاهان، باب 9.
.2 بقره، آيه 249.
3. ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ص369.
.4 ص. آيات 35 ـ 39.
.5 بقره، آيه 81 و 82.
.6 نمل، آيه 17.
7. ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ص 931؛ اخبال الطوال، ص21؛ تاريخ طبري، ج1، ص540.
8. عهد عتيق، اول پادشاهان، باب 11، شماره 3 تا 8.
.9 بقره،آيه 102.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=--=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
حق و باطل قسمت سیزده : عيسي، اصلاحگر بنياسرائيل
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
چيزهاي بسياري هست كه بايد به شما بگويم، ولي شما فعلاً طاقت شنيدن آنها را نداريد. در هر حال، وقتي او كه روح راستي است، بيايد، شما را به تمام حقيقت رهبري خواهد كرد؛ زيرا او از خود سخني نخواهد گفت؛ بلكه فقط درباره آنچه بشنود سخن ميگويد.1
سازمان يهود تا زمان عيسي زماني طولاني را با نابود ساختن انبياي مصلح سپري ساختند و به اميد رسيدن به حاكميت جهاني تلاشهاي شيطنتآميز خود را ادامه دادند تا بالاخره نوبت به آخرين پيامبر از بنياسرائيل رسيد كه براي اصلاح آنها و ديگران ظهور كرد. حضرت عيسي(ع)، واپسين تن از بنياسرائيل است كه براي اصلاح، به پيامبري برگزيده شد. تمام سخن عيسي(ع) اين بود كه دست از خواستهها و ادعاهاي پوچ و دروغين خويش برداريد و به سوي خدا باز گرديد و به احكام خداوند در تورات عمل كنيد.2
وَلَمَّا جَاءَ عِيسَي بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِي. إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ.3
و چون عيسي با دليلهاي روشن خود آمد، گفت: برايتان حكمت آوردهام و آمدهام تا چيزهايي را كه در آن اختلاف ميكنيد، بيان كنم. پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد. همانا خداي يكتا پروردگار من و شماست، او را بپرستيد. راه راست اين است.
عيسي(ع) با شرك بنياسرائيل نميجنگيد. احبار و خاخامهاي يهود، بتپرست نبودند، بلكه آنان ماديگرايان منحرفي بودند كه دين را در مسير اهداف خود ميخواستند. و چون عيسي(ع) خلاف اين خواستهشان عمل ميكرد همچون دیگر پیامبران با او به ستيز افتادند. يهوديان از فرقهها و عقايد گوناگوني تشكيل ميشدند. بزرگترين اين فرقهها «فريسيان» بودند.4 بيشتر عالمان يهود از اين فرقه بودند. قشريگري و پايبندي به ظواهر، چنان آنان را در خود غرق كرده بود، كه دل و ديدهشان را كور ساخته بود. همينان در دربار روم نفوذ فراوان داشتند. مسيح(ع) از دستشان رنج بيحساب كشيد و همواره آنان را مدعيان دينداري، گورهاي گچي، مارهاي خوش خط و خال، رياكاران و دنيا طلبان زاهد نما! خطاب ميكرد.5 اينان ظاهري ديني داشتهاند، اما در باطن ايمان نياورده بودند و به فرمانهاي خداوند در تورات عمل نميكردند. شبكة يهود، شبكهاي است مدعي ديانت؛ اما دين را وارونه كرده و در خدمت اهداف خود گرفته است. عيسي(ع) در پي مبارزه با اين شبكه انحراف است.6
يهود با اطلاعات رسيده به آنها، عيسي(ع) و چگونگي ميلاد او را ميدانستند اما همة آنها را ناديده انگاشته، از همان آغاز به مقابله با اين پديده بزرگ پرداختند. نخست مادر او را به فحشا متهم ساختند و ميرفت كه مادر و فرزند را براي سنگسار در برابر ديدگان مردم قرار دهند، اما با سخن گفتن عيسي در گهواره مادر و فرزند نجات يافتند.7
{جالب اینجاست یهودیان مصر زده (تحت تاثیر کابالای مصری) معتقد به خدای مقدس و الهه عشق مصریان بودند ، ایسیس الهه مصری بود که بی آنکه مردی او را لمس کند پسری زایید به نام هوروس. با این اوصاف می توانید حدس بزنید که معجزه زاده شدن عیسی (ع) چه ضربه سنگینی به این شبکه منحرف زد }
عيسي(ع) پس از دعوت يهوديان، دريافت كه آنان اصرار در مخالفت و دشمني دارند و از هرگونه انكار و كجروي دست نخواهند كشيد. فرمود: كيست كه از آيين خدا پشتيباني و از من دفاع كند. دوازده تن از خاصان روزگار، پاسخ مثبت به عيسي(ع) دادند كه قرآن از آنان، با نام «حواريان»8 ياد ميكند:
فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَي مِنْهُمْ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛9
چون عيسي دريافت كه به او ايمان نميآورند، گفت: چه كساني در راه خدا ياران مناند؟ حواريان گفتند: ما ياران خداييم. به خدا ايمان آورديم. شهادت ده كه ما تسليم هستيم.10
حواريان همواره در پي مسيح(ع) بودند و زندگي زاهدانه و رياضتمندانهاي داشتند. در طول مدت رسالت عيسي(ع) نزديك به هفتاد تن ديگر نيز همواره با او بودند كه آنان را شاگردان عيسي خواندهاند.11
كساني كه به عيسي(ع) گرويده بودند، به تحريك يهوديان، به شدت از جانب حكومتهاي مركزي تحت تعقيب قرار گرفتند. سيستم يهود ميخواست اين حركت را سركوب كند؛ چرا كه اين حركت مخالف خواستة آنان بود. اگر اين حركت گسترش بيابد و بين مردم منتشر شود، يهود ديگر نميتواند به حاكميت مورد ادعايش دست يابد. تنها مانع يهود و صهيونيسم در زمينه دسترسي به حاكميت جهاني مؤمنان و معتقدان به راه خدا هستند؛ چرا كه اين گروه تنها مردماني هستند كه با برتري نژاد مخالف و از غلتيدن در انحرافات پرهيز ميكنند. در حالي كه غير مؤمنان با دسيسه يهود در خدمت يهود قرار گرفتندو اصولاً حركت غيرمؤمنان تابعي از مسائل مادي و منابع مادي است كه سازمان يهود در طول دوران انحراف بر مبادي و اصول آن سلطه يافته و با اين ابزار غير بنياسرائيل غير مؤمن را به بيگاري و استعمار خويش وارد ساخته و به كار گمارده است. پس شرك هميشه ابزاري در دست يهود و صهيونيسم است و معنا ندارد با يهود ستيز كند.
عيسي(ع) همراه با دوازده تن از حواريان در يهوديه و جليل سفر ميكرد. اقدامات يهود عليه عيسي(ع) تا به آنجا ادامه يافت كه او را به پيامبر مفقودالاثر تاريخ مبدل ساخت و امروز پيرامون او در هر يك از مكاتب نظري است. آنچه مشهور بين يهود و مسيحيت است كشته شدن اوست. با اين تفاوت كه مسيحيت معتقد است او پس از قتل با حياتي جديد به آسمان رفته است. داستان را چنين نقل ميكنند كه بالاخره كاهنان و مقامات روحاني اورشليم كه از فريسيان بودند، عيسي را دستگير كردند. سنهدرين يا دادگاه عالي يهود، او را به مرگ محكوم كرد. پيلاتوس كه بايد حكم دادگاه را تأييد كند، هيچ عيب و گناهي در او نيافت، اما دولت روم او را موظف به اطاعت از خاخامهاي يهود كرده بود و آنان نيز چيزي جز به صليب كشيدن عيسي را نميخواستند.12
به روايات اناجيل، حواريان منتظر بودند كه استاد با قدرتهاي اعجاب انگيزش خود را از چنگ يهوديان رها سازد، ولي خود او سرنوشت خويش را پذيرفت. او آگاهي يافته بود كه يكي از دوازده حواري، براي خيانت به او دسيسه ميچيند و در آخرين شام، يهوداي اسخريوطي را آشكارا متهم كرد. يهودا با گرفتن سي سكه نقره عيسي را به روميان نشان داد و با بوسيدن عيسي سربازان را به سوي او راهنمايي كرد.13 مسيح به دست سربازان رومي دستگير شد و پس از محاكمه و شكنجه فراوان، او را به صليب كشيدند و به گور سپردند. عيسي پس از سه روز زنده شد و از گور برخاست و حواريان نيز او را ديدند و با وي گفت و گو كردند.14
اما قرآن و احاديث اسلامي، روايتي ديگرگونه ارائه كردهاند. قرآن به صراحت به صليب كشيده شدن مسيح و كشته شدن او را نفي ميكند و ميفرمايد:
وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا؛15
آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند، بلكه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف ميكردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند و تنها پيرو گمان خود بودند و عيسي را به يقين نكشته بودند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پينوشتها:
1. عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 16، شماره 28.
2. ر.ك: تفسير التبيان، ج9، ص212.
.3 زخرف، آيات63 و 64.
4. ديگر فرقههاي يهود عبارتاند از: صدوقيان، اسينيان، هيروديان، جليليان، فزائيم.
.5 عهد جديد، انجيل متي، باب 23؛ انجيل لوقا، باب11 و 20؛ انجيل مرقس، باب 12؛ در روايات اسلامي نيز عباراتي اين چنين از عيسي(ع) نقل شده است. ر.ك: امالي شيخ طوسي، ص208؛ الكافي، ج2، ص319.
.6 ر.ك: عهد جديد، انجيل متي، باب 23؛ انجيل لوقا، باب 11.
7. مريم، آيات 29 تا 33.
.8 حواري، از لفظ «حور» به معناي سفيد و پاك و خالص است. از امام رضا(ع) پرسيدند: چرا حواريان به اين نام خوانده ميشوند؟ فرمود: جمعي گمان ميكنند كه شغل آنان لباسشويي بود و از اين روي آنان را حواري گفتهاند. اما نزد ما علت آن است كه آنان هم خود را از آلودگي به گناه پاك كرده بودند و هم براي پاك كردن ديگران ميكوشيدند. (عيون اخبارالرضا، ج2، ص79؛ تفسير صافي، ذيل آيه 59 آل عمران؛ بحارالأنوار، ج14، ص272). در اناجيل چهارگانه اين لفظ نيامده است.
.9 آل عمران، آيه52.
.10 و نيز ر.ك: صف، آيه14.
11. ايضاح التعليم المسيحي، ص11.
12. ر.ك: عهد جديد، انجيل متي، باب 27؛ انجيل مرقس، باب 15؛ انجيل يوحنا، باب 18.
13. عهد جديد، انجيل متي، باب 26، شماره 14 تا 16.
14. عهد جديد، انجيل متي، باب 28؛ انجيل مرقس، باب 16؛ انجيل لوقا، باب 24؛ انجيل يوحنا، باب 20.
15. نساء، آيه 157.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
حق و باطل قسمت چهارده :مسيحيت پولسی
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
عمليات يهود براي تخريب دين مسيح:
پس از فقدان عيسي(ع) سازمان يهود، نفس راحتي كشيد، اما مبارزه با ايشان و دين مسيح همچنان ادامه يافت. به گفتة اناجيل، حضرت عيسي(ع) پترس 1 را به جانشيني خود در امور مختلف برگزيده است و امت خود را به پيروي از او فرا خوانده است.2 از عبارات انجيل چنين برميآيد كه: مأموريت پترس عام بوده و شامل غير يهوديان نيز شده است.3 پترس پس از صعود عيسي(ع) به آسمان، در ميان پيروان او نقش محوري داشته است. اين امر به خوبي از عبارت باب اول كتاب اعمال رسولان برميآيد. حتي پترس در مواردي نيز به سراغ غيريهوديان رفته و بين آنها فعاليت كرده است.4 تا حدود سال 40 ميلادي، يعني حدود ده سال پس از حيات زميني عيسي(ع)، اوضاع به همين روش بوده است تا اينكه در اين زمان، شخصي به نام شائول، به مسيحيت ميگرود و به پولس، تغيير نام ميدهد.5 پولس، از فريسيان و بزرگان يهود بود و دشمن سرسخت مسيح. او بر مسيحيان سخت ميگرفت و آنان را شكنجه و آزار ميرسانيد.6 او براي دستگيري نو کیشان مسيحي كه گريخته بودند، از رئيس كاهنان نامه گرفته بود و به سوي دمشق ميرفت. به گفتة كتاب اعمال رسولان، باب نهم، در نزديكي دمشق، نوري اطراف او درخشيد و صدايي شنيد كه به او گفت: شائول، شائول، براي چه بر من جفا ميكني؟ او پرسيد: تو كيستي؟ و پاسخ شنيد: من آن عيسي هستم كه تو بر او جفا ميكني. سپس حضرت به او دستور ميدهد كه به شهر برود تا دستور بعدي به او برسد.
هنگامي كه پولس وارد دمشق شد، مؤمنان مسيحي به وحشت افتادند و معابد مسيحي هشدار دادند كه شائولِ فریسی آمده و آتشي به راه خواهد انداخت. وي وارد معبدي شد و گفت: نترسيد، من با شما همفكر هستم. تا كنون خطا ميكردم و اكنون دريافتهام كه حق با شماست و عيسي مرا به پيروي از مسير حق فراخوانده است. اين ماجرا را لوقا، كه بعداً به دست پولس ( يا سولس) ايمان آورده و شاگرد خصوصي او بوده است، در كتاب اعمال رسولان نقل كرده است. هشت باب نخستين اين كتاب دربارة پترس (جانشين راستين عيسي) و تلاشهاي اوست، اما از باب نهم به بعد، پترس فراموش ميشود و پولس جاي او را ميگيرد! پولس به مسافرتهاي تبليغي بين امتها ميپردازد و باعث ميشود عدة فراواني در شهرهاي مختلف به مسيحيت بگروند. حتي برنابا كه از حواريان خوب عيسي(ع) بود، نخست جذب عقايد دروغين پولس شد. پولس تمام تفسير تورات را ميدانست و آن را حفظ بود. به تدريج برنابا دريافت كه تعاليم پولس داراي نقطههاي انحرافي است. به او اعتراض كرد؛ اما پولس پاسخ داد: تفسير من و تو از انجيل متفاوت است.
به تدريج بين پولس و حواريان ديگر، از جمله پترس، اختلافاتي روي ميدهد كه شامل ابعاد عقيدتي، عملي و رهبري جامعه مسيحيت نيز ميشود. پولس برگزيدگي پترس از سوي عيسي(ع) را ميپذيرد، اما مدعي ميشود مأموريت پترس تنها در ميان يهوديان بوده و بعداً حضرت عيسي، همان مأموريت را در امتها به او سپرده است.7
ولي مسئله بدينجا نميانجامد، بلكه پولس رو در روي پترس ميايستد و با او مخالفت ميكند و حتي او را به نفاق متهم ميدارد. «و ساير يهوديان هم با وي نفاق كردند، به حدي كه برنابا نيز در نفاق ايشان گرفتار شد.»8
از اين به بعد دو پرچم در جامعة مسيحي آن زمان برافراشته شد. و در نتيجه مردم نيز به دو گروه تقسيم شدند. دستهاي بنا به سفارش مسيح(ع) از پترس و حواريان پيروي كردند و دستة ديگر، كه بيشتر غيريهوديان بودند، پولس را به رهبري برگزيدند.
پولس الاهياتي جديد پديد آورد كه با سخنان عيسي(ع) هرگز انطباق نداشت. به اعتقاد او، عيسي(ع) جنبة الوهي و فوق بشري داشت و او خدا بود كه جسم گرفت تا به صليب رود و قرباني گناه انسان شود.9 به تدريج علماي بزرگ آن زمان، كه به مسيح اعتقاد داشتند، حقيقت را دريافتند، ولي ديگر دير شده بود. پولس تمام انجيلها را باطل اعلام كرد و تنها سخن خويش را حجت دانست.
شاكلة دين عيسي، فريسيستيزي بود و آشكارا به آن حمله كرده بود.10 اما پولس با نامهها و كتابهاي خويش، لبة تيز فريسيستيزي عيسي را كند كرد و مسيحيت را دين آشتي با يهود ساخت.11 بدين ترتيب يهود، با نفوذ دادن پولس در مسيحيت، آن را از درون تهي ساخت كه تا امروز تمام جهان مسيحيت در خدمت يهود به كار گرفته شد.
در روايات اسلامي چند بار نام پولس آمده است و او، عامل كليدي ايجاد انحراف و گمراهي در ميان مسيحيان معرفي شده است. امام موسيبن جعفر(ع) در روايتي طولاني، سرزميني را در جهنم معرفي ميكنند كه ويژه بدعتگزاران و گمراهان بزرگ است. در اين سرزمين پنج تن از امتهاي پيشين، از جمله پولس قرار دارند. در حديثي ديگر، فرمودهاند: رسولان خداوند در عصر خويش و پس از خود به شيطانهايي مبتلا بودند كه آنان را ميآزردند و مردم را پس از آنان گمراه ميكردند. پولس و مرسيا (مرسيون)12 در امت عيسي اين چنيناند.13
مسيحيت يهودي
يهوديان با كمال ظرافت، افكار و عقايد مسيحيان را تغيير دادند. امروزه نيز ترويج دادهاند كه براي ظهور عيسي(ع)، بايد قدس تحت حاكميت يهود قرار گيرد؛ يعني يهوديه تشكيل شود.14 قدس بايد دست دشمنان عيسي(ع) بيفتد تا عيسي(ع) در آنجا ظهور كند! اين يك تناقض آشكار است. پولس با كمال ظرافت، انجيل را تغيير محتوا داد. يهود با نفوذ دادن پولس، جهان مسيحيت را با كمال زيركي، در اختيار خود گرفت. همهجا حاكميت به حسب ظاهر دست مسيحيان است و در باطن دست يهوديان. كانديداهاي رياست جمهوري در بسياري از كشورهاي غربي بايد دربارة يهوديان حرفهاي جانبدارانه بزنند، تا رأي بياورند! چنان بر افكار جهان مسيحيت، تفكر يهودي حاكم است كه اگر كانديداي آنان از يهوديان تعريف و تمجيد كند، مسيحيان به او رأي ميدهند. اين وضعيت در زمان روم نيز بود، ولي تدبير آنان بر حركت مخفيانه بود.
بشارت پيامبر موعود
انجيل در زبان يوناني به معناي بشارت است.15 رسالت عيسي(ع) را ميتوان در بشارت به پيامبر موعود خلاصه كرد. او رسالت خويش را با اين جمله آغاز ميكند: توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است.16 بنياسرائيل كه بنا به پيشگوييهاي پيامبران پيشين، در انتظار پيامبر موعود بودند، با ديدن معجزات عيسي(ع)، گمان ميكردند كه او همان پيامبر موعود است، اما عيسي(ع) به گفتار و كردار انكارشان ميكرد:
مردم وقتي اين معجزه عيسي را ديدند، گفتند: «در حقيقت اين همان پيامبر موعود است كه ميبايست به جهان بيايد». پس چون عيسي متوجه شد كه آنها ميخواهند او را به زور برده، پادشاه سازند، از آنها جدا شد و تنها به كوهستان رفت.17
با نگاهي به متن عهد جديد، به ويژه انجيل يوحنا، نكاتي از اين دست را درخواهيم يافت. بنياسرائيل پيش از عيسي(ع) در انتظار دو موعود بودند: مسيح و پيامبر موعود:
بسياري ميگفتند: «اين مرد همان پيامبر موعود است». ديگران گفتند: «او مسيح است» ... به اين ترتيب درباره او در ميان جمعيت دو دستگي به وجود آمد.18
بنابراين با ظهور عيسي(ع) موعود نخستين تحقق ميپذيرد و اكنون عيسي(ع) براي آنان بشارت ظهور واپسين پيامبر الاهي را آورده است. اساساً انتظار جوهره و مايه تمامي اديان آسماني است و رسولان پيشين نيز همين جوهره را به پيروان خويش عطا كردهاند. اندكي پيش از قيام عيسي(ع) جهان در انتظار ظهور مسيح بود. عطر ظهور همه جا را فرا گرفته بود. يحيي(ع) كه در همان عصر ميزيست، در پاسخ مردمي كه از او ميپرسيدند: آيا تو همان مسيح هستي؟ ميفرمود:
كسي در ميان شما ايستاده است كه شما او را نميشناسيد. او بعد از من ميآيد، ولي من حتي شايسته آن نيستم كه بند كفشهايش را باز كنم.19
عيسي(ع) كه رسالت بزرگ او، بشارت به خاتم پيامبران است، همواره اطرافيان خويش را به ظهور او نويد ميدهد. به روايت يوحنا، واپسين سخنان مسيح، در عشاي رباني، تأكيد چند باره بر نزديكي ظهور و عظمت پيامبر موعود است. و اين عبارت آشنا كه در عهد عتيق نيز تكرار شده است، بخش ناچيزي از بشارت عيسي است كه در اناجيل كنوني به جاي مانده است:
چيزهاي بسياري هست كه بايد به شما بگويم، ولي شما فعلاً طاقت شنيدن آنها را نداريد . در هر حال، وقتي او كه روح راستي است، بيايد، شما را به تمام حقيقت رهبري خواهد كرد؛ زيرا او از خود سخني نخواهد گفت؛ بلكه فقط درباره آنچه بشنود سخن ميگويد.20
چنانكه اين صفت را در قرآن براي پيامبر مشاهده ميكنيم كه خداوند ميفرمايد:
مَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَي. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي؛21
و سخن از روي هوا نميگويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحي ميشود.
براستی مسیح (ع) در مورد چه کسی سخن می گوید که قرار است پس از او بیاید و همگان را به راستی فرا بخواند؟ اگر انجیل به معنای بشارت است ، بشارت به چه و یا که می دهد؟
براستی مسیحیان چگونه این ایات را پاسخ می دهند ؟
مستر هاکس نویسنده " قاموس کتاب مقدس " در باره لفظ پسر انسان در صفحه 219 می گوید :
"اين لفظ درعهد جديد هشتاد دفعه مذكور است و در سيموضع از آنها قصد از خداوند عيسي مسيحاست كه خود در حق خود فرموده است" براستی پنجاه مورد دیگر در وصف که آمده است؟
خود زني و مظلوم نمايي يهود
بايد تمام نبردهاي بين مسيحيت و يهوديت را تحليل و نقد كنيم تا مشخص شود ايجاد اين جنگها در اختيار خود يهود بوده يا نبوده است. اينان هيچ راهي نداشتند جز اينكه جهان مسيحيت به آنان حمله كند و يهوديان فرار كنند و جاي ديگر بروند. برخلاف آنچه گفته شده، هميشه در جنگها با اينكه اينها قرار بوده كشته شوند، طرف مقابل كشته شده است.22 در قرآن به كشته شدن يهوديان اشارهاي نشده است اما كشته شدن مسيحيان به دست يهوديان را در جريان اصحاب اخدود نقل ميكند.
قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ. النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ. إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ. وَهُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ. وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛23
اصحاب اخدود به هلاكت رسيدند، آتشي افروخته از هيزمها، آنگاه كه در كنار آن آتش نشسته بودند. و بر آنچه بر سر مؤمنان ميآوردند، شاهد بودند. و هيچ عيبي در آنها نيافتند جز آنكه به خداي پيروزمند در خور ستايش ايمان آورده بودند.
ذو نواس يهودي دست به كشتار اصحاب اخدود زد. او در نجران منطقة يمن حاكم شد و مسيحيان را به دين يهود فراخواند. آنان نپذيرفتند و او نيز همه را كشت.24 پرسشي كه شك برانگيز است اين است كه يهوديان در نبردهايي كه بر آنان تحميل شده، با توجه به اينكه نسلشان محدود است و ورودي در نسل راه نميدهند، چگونه باقي ماندند؟ از اين روي بايستي در تمام اين جنگها و ريشهها و پيآمدهاي آن با ديده ترديد نگريست.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پینوشت ها :
1. نام اصلي پترس، شمعون است. او اين لقب را از مسيح(ع) هديه گرفت. در منابع اسلامي نيز نام وصي عيسي، شمعون آمده است. ر.ك: من لايحضره الفقيه، ج4، ص174؛ الاحتجاج، ج1، ص263؛ ارشاد القلوب، ج2، ص311؛ تفسير قمي، ج1، ص103.
2. ر.ك: عهد جديد، انجيل يوحنا، باب21، شماره 15 ـ 17؛ مطابق منابع اسلامي و روايات، وصي و جانشيني عيسي(ع)، شمعون (پترس) است.
3. عهد جديد، انجيل متي، باب28، شماره 19 و 20.
4. عهد جديد، اعمال رسولان، باب10.
5. ر.ك: عهد جديد، اعمال رسولان، باب7، شماره58.
6. عهد جديد، اعمال رسولان، بابهاي 7و8؛ شكنجه و شهادت استيفان، نخستين شهيد مسيحيت نيز از جنايات پولس است.
7. عهد جديد، رسالة پولس به غلاطيان، باب2، شماره 7و8.
8. رسالة پولس به غلاطيان، باب 2، شماره 11و13.
9. رسالة پولس به غلاطيان، باب3، آيه 13 ؛ و نيز ر.ك: جُوآن اُ. گريدي، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني.
10. براي نمونه ر.ك: عهد جديد، انجيل متي، باب 23؛ انجيل لوقا، باب 11.
11. اين مطلب را ميتوان از مجموع نامههاي پولس دريافت. براي نمونه ر.ك: عهد جديد، رسالة پولس به روميان. با نگاهي به اين رساله به آساني ميتوان دريافت كه ادبيات عيسي(ع) در گفتوگو با يهوديان و فريسيان، با ادبيات پولس بسيار متفاوت است.
12. ظاهراً مرسيون همان مارسيون ( ـ 160م) است كه مسيحيان او را نخستين بدعتگزار مسيحي ميدانند. اما ميتوان او را احياگر انديشههاي پولس در قرن دوم و عامل اصلي شكلگيري مسيحيت فعلي دانست (ر.ك: جلالالدين آشتياني، تحقيقي در دين مسيح، ص455.
13. ر.ك: بحارالأنوار، ج8، ص310؛ تأويلالأيات، ص840؛ ثوابالأعمال، ص215؛ جامعالأخبار، ص143.
14. نام قدس در منابع مسيحي و عهد جديد، يهوديه است.
15. قاموس كتاب مقدس، ص 111.
16. عهد جديد، انجيل متي، باب 4، شماره 17؛ انجيل مرقس، باب 1، شماره 15.
17. عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 6، شماره 14 و 15.
18. عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 7، شماره
19. عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 1،
20. عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 16، شماره 28.
21. نجم، آيات3 و 4.
22. در اين زمينه ر.ك: نجاحالطايي، مظلوم نمايي يهود در طول تاريخ، (بيروت: دارالهدي لاحياءالتراث، چاپ اول، 1382).
23. بروج، آيات 4 ـ 8.
24. تفسير قمي، ج2، ص413.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=