سرگرد نانسی لالونتاس رئیس دفتر ارتباطات فیلمسازی تفنگداران دریایی در لس آنجلس بعد از خواندن فیلمنامه به تهیه کنندگان گفت اگر کمک تفنگداران برای ساخت اپیزود را می خواهند، فیلمنامه باید تغییر کند.
گروه جنگ نرم مشرق- شواهد و قراین نشان میدهند که هالیوود، صنعت فیلمسازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمانهای دولتی آمریکا، بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشتهها میپردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانیمدت و علنی هالیوود با پنتاگون نمودهاند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 15 قسمت از فصلهای کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می آید فصل شانزدهم از این کتاب است.
***
ابنای بشر هر کدام فهم متفاوتی از وقایع و رویداد های اطراف دارند که بخش عمده ای از این فهم مبتنی بر انگاره ها، تصاویر و دیالوگ هایی است که رسانه ها به کار می برند. به بیان دیگر، شناخت ما از جهان بی واسطه نیست و رسانه ها نقشی انکار ناپذیر در آن ایفا می کنند. در این میان زبان به عنوان عام ترین نظام نشانه ای، نه تنها وسیله ای خنثی برای برقراری ارتباط نیست؛ بلکه ابزاری نظام مند است. با به کار بردن عبارات و کلمات متفاوت برای توصیف یک پدیده می توان آن را به اشکال گوناگون مجسم کرد. برای مثال اطلاق صفت تروریست، گروه مسلح، مبارزان معترض، برای یک گروه خاص، هر کدام تصویر ذهنی متفاوتی را متبادر می کند. زبانی که در رسانه به کار می رود می تواند هدایت کننده ی افکار عمومی باشد، می توانند حقایقی را نشان دهد یا آن را وارونه جلوه دهد. به گفته نیل پستمن: " ما واقعیت را آنگونه که هست نمی بینیم؛ بلکه آنگونه می بینیم که زبان هایمان هستند و زبان های ما را رسانه های ما می سازند "
اهمیت زبان در فرایند بازنمایی به حدی است که با آن می توان بر عقاید و رفتارهای دیگران کنترل و نظارت داشت و ساختن و شکل دادن معنا از طریق آن صورت می گیرد.
از این روست که پنتاگون به واژه ها و دیالوگ هایی که در فیلم های هالیوودی به کار می رود حساسیت نشان داده و آنها را مطابق میل خود تغییر می دهد. همه ی این تغییرات در جهت هدف اصلی یعنی هژمونی آمریکا و هالیوود ، مثبت نشان دادن چهره ارتش و نیروهای نظامی و به طور کلی آمریکا اعمال می شود. پس باید واژه ها و عبارات به کار رفته در فیلمها تصویر ذهنی مثبت ایجاد کند.
فصل 17
فیل استراب و تفنگداران دریایی از فصل اول پنساکالا: بالهای زرین، مجموعه تلویزیونی با بازی جاش برولین در نقش یک مربی پرواز تفنگداران متنفر بودند. اپیزودهای فصل نخست داستانهای هیجان انگیز درباره خلبانهای جوان سرکشی بودند که روزها پرواز می کردند، شب ها به خوشگذرانی می پرداختند و در وقت اضافه اشان معما حل می کردند. سرگرد تفنگدار دریایی مت مورگان که به عنوان مشاور فنی با سریال همکاری می کرد می گوید «تلفیقی از تیم آ با ملروس پلیس بود».
در حقیقت تفنگداران آنچنان نظر نامساعدی نسبت به برنامه داشتند که سرگرد جانسون، مدیر دفتر ارتباط فیلمسازی لس آنجلس تفنگداران به تهیه کنندگان برنامه گفت برای فصل دوم باید باید گروه جدیدی از نویسندگان استخدام کنند.
جاش برولین در فیلم بالهای زرین در نقش مربی پرواز تفنگداران بازی می کرد . فیلم پنساکالا: بالهای زرین
جانسون در 29 اکتبر 1998 در خط آغازین ایمیلی به جری برواکرت تهیه کننده سریال نوشت «امیدوارم نویسندگان فصل پیش دوباره استخدام نشده باشند.»
اصولاً مشاوران نظامی هالیوود قرار نیست در زمینه بازیگران یا استخدام و اخراج نویسندگان نظر بدهند. این تصمیمات خلاقانه کاملاً خارج از دامنه راهبردهای پنتاگون برای حمایت از فیلم یا برنامه های تلویزیونی هستند. اما ایمیل جانسون نشان می دهد که چنین اتفاقی می افتد، و حاکی ازبی اعتنایی کامل برخی افراد نظامی برای تقدس فرایندهای خلاقانه است؛ تحقیری تمسخرآمیز که بارها و بارها در اسناد پنتاگون مشاهده می شود.
چند ماه بعد سرگرد جانسون یادداشتی برای فیل استراب، مافوقش در پنتاگون فرستاد مبنی بر این که علیرغم داستانهای چرند مجموعه و شخصیت پردازی های ضعیف آن، تفنگداران همچنان از سریال که در پایگاه نیروی هوایی تفنگداران دریایی در سان دیگو فیلمبرداری می شد نفع می بردند.
فیلم پنساکالا: بالهای زرین
«در زمینه سود کردن از PWOG (Pensacola: Wings of Gold) نظر من این است که ما به همین صورت هم نفع زیادی می بریم. و به هیچوجه از مغازه میرامار نمی گذریم. این نمایش یک برنامه تبلیغاتی 45 دقیقه ای برای نیروی هوایی تفنگداران است که هر هفته برای 3-5 میلیون خانوار پخش می شود. و نفع ما از همینجا تأمین می شود. اگر بتوانیم فیلمنامه را طوری شکل دهیم که تفنگداران و دیگر نیروهای مسلح به تصویر کشیده شده همواره در آخر کار درست را انجام دهند، سود کرده ایم.»
و آنها فیلمنامه را شکل دادند.
در اپیزود «شبح خاکستری» در فصل اول، تفنگداران تهیه کننده مجموعه را مجبور کردند دو کلمه از دیالوگی را که می گفت یک سلاح بیولوژیک مرگبار که سر از بازار سیاه درآورده بود سالهای پیش توسط دولت آمریکا تولید شده است را حذف کنند.
در فیلمنامه اولیه در تاریخ 22 آگوست 1997، یکی از شخصیت ها می گوید که دانشمندی که برای آزمایشگاهی خصوصی در نووا اسکوتیا کار می کند روز قبلش بخاطر مشکل تنفس شدید مرده است. شخصیت می گوید «کالبدشکافی نشان داد که مرد بخاطر قرار گرفتن در معرض ماده ای به نام BW659 که توسط آمریکا تولید شده، مرده است» و اضافه می کند که این ماده یک سلاح بیولوژیک مرگبار به نام شبح خاکستری است. شخصیت دیگری می گوید «همه این مواد الان غیرقانونی هستند» و به این ترتیب توضیح می دهد که آمریکا دیگر چنین تسلیحاتی تولید نمی کند.
شهر نووا اسکوتیا در کانادا
اما سرگرد نانسی لالونتاس رئیس دفتر ارتباطات فیلمسازی تفنگداران دریایی در لس آنجلس بعد از خواندن فیلمنامه به تهیه کنندگان گفت اگر کمک تفنگداران برای ساخت اپیزود را می خواهند، فیلمنامه باید تغییر کند.
وی در ایمیلی به جری برواکرت تهیه کننده سریال نوشت «باید هرگونه اجراعی به مشارکت دولت آمریکا در ساخت تسلیحات بیولوژیک در گذشته، زمان حال و آینده باید حذف شود. اشاره به این که این اقدامات در گذشته صورت گرفته اند خیلی نامشخص است. پیشنهاد می کنم شوروی سابق یا پیمان ورشو جایگزین آمریکا شود.»
و تهیه کنندگان بدون هیچ مقاومتی قبول کردند، حتی با اینکه آمریکا زمانی یکی از تولیدکنندگان مطرح تسلیحات بیولوژیک بود. همان روزی که تهیه کنندگان یادداشت لالونتاس را دریافت کردند، نویسندگان را مجبور کردند فیلمنامه را تغییر داده و کلمات «تولید شده توسط آمریکا را حذف کنند.» دیالوگ فیلمنامه بازنویسی شده می گوید « کالبدشکافی نشان داد که مرد بخاطر قرار گرفتن در معرض ماده ای به نام BW659 مرده است.»
دیالوگ توهین آمیز پاکسازی شده بود.
تفنگداران تهیه کننده را مجبور کردند ملیت یکی از شخصیتهای منفی همان قسمت را که این مواد را در بازار سیاه می فروخت تغییر دهند. در فیلمنامه اولیه شخصیت منفی اوکراینی بود. مشکل اینجا است که گرچه اوکراینی ها قبلاً دشمنان ما بودند، اکنون دوست ما هستند. تفنگداران دریایی احساس کردند بهتر است شخصیت منفی متعلق به یکی از مافیاهای ناشناس، یا بهتر حتی، از یکی از کشورهای عربی که دشمن ما هستند باشند.
جانسون به تهیه کنندگان گفت «پیشنهاد می کنیم اوکراینی ها با لیبیایی ها، عراقی ها، مافیا یا "مشتریان من" جایگزین شوند» و آنها هم با وظیفه شناسی اوکراینی ها را حذف کرده و شخصیت منفی را فردی از سودان معرفی کردند؛ کشور مسلمان دیگری که پنتاگون از آن خوشش نمی آید.
و بخشی از فیلمنامه درباره اینکه تفنگداران بدون رضایت کانادایی ها به نووا اسکاتیا پرواز کرده و آزمایشگاه تسلیحات بیولوژیک را نابود می کنند؟ این هم باید حذف می شد. «ما نمی توانیم عملیات یک جانبه در کانادا داشته باشیم. یا باید کشوری تخیلی خلق شود، یا در دیالوگی در چندین صحنه باید به همکاری رسمی کانادا اشاره شود.» تهیه کنندگان موافقت کرده و موقعیت آزمایشگاه را به سرگرد نانسی لالونتاس تغییر دادند.
بنابراین در انتها اوکراینی ها دیگر شخصیت منفی، کانادا مقر عملیات آدم بد ها، و تسلیحات بیولوژیک هم دیگر محصول علم آمریکا نبود.
جالب اینجا است که تهیه کننده سریال، که تفنگداران درخواست این تغییرات را به وی ارائه کردند خودش رئیس سابق دفتر ارتباطات فیلمسازی تفنگداران در لس آنجلس بود.
سروان کلنل جری برواکرت، که سانسورچی اصلی تفنگداران در هالیوود بود در سال 1996 بازنشسته شد و خیلی زود شغل راحتی را با کار کردن برای استو سیگال، تهیه کننده پنسکولا: بالهای زرین بدست آورد. پس از فصل نخست، برواکرت کمک کرد مجموعه به چیزی مانند تاپ گان کم هزینه تبدیل شود، اما شغل اصلی وی بدست آوردن موافقت تفنگداران با فیلمنامه هر هفته بود تا سرایل بتواند به جنگنده ها، هلیکوپترها و لوکیشنهای تفنگداران دسترسی داشته باشد. و این کار باعث می شد روزانه با دفتر فیلم تفنگداران در لس آنجلس ـ یعنی همان دفتری که قبلاً ریاست آن را به عهده داشت ـ تماس داشته باشد. و این مسئله باعث می شد اعضای دفتر فیلم معذب باشند. تغییر جناح به این صورت برای تفنگداران شرم آور بود: در حقیقت خنده دار بود، انگار که دفتر فیلم تفنگداران فقط نردبانی برای رسیدن به شغل پردرآمدتری در هالیوود باشد.
استو سیگال، تهیه کننده پنسکولا: بالهای زرین
افراد زیادی از دفاتر فیلم ارتش به استودیوهای فیلمسازی ملحق شده اند.
پانزده سال پیش از این که برواکرت تفنگداران را ترک کند، سروان کلنل نیروی هوایی دانکن ویلمور مشغول کار برای همان کمپانی شد که چند ماه پیش برای دریافت کمک به او مراجعه کرده بود. ویلمور رئیس دفتر اطلاعات عمومی نیروی هوایی در لس آنجلس بود که درخواست همکاری از سوی چارتوف-وینکل پرواکشنز برای همکاری برای فیلم بعدی اشان یعنی The Right Stuff مطرح شد. ویلمور پس از خواندن فیلمنامه به این نتیجه رسید که داستان روزهای اولیه برنامه فضایی آمریکا به همین صورتی که نوشته شده است کامل و بی نقص است.
وی در تاریخ 23 اکتبر 1981 در یادداشتی برای مافوقش در پنتاگون نوشت «ما پیشنهاد می کنیم بدون تغییر فیلمنامه از این پروژه حمایت شود.»
طی سه ماه؛ ویلمور نیروی هوایی را ترک کرد و به عنوان مشاور فنی به چارتوف-وینکل پرواکشنز ملحق شد. شغل اصلی وی کسب همکاری برای ساخت پروژه از افرادی بود که چند روز پیش برای آنها کار می کرد.
وی در نامه ای به تاریخ 16 ژانویه 1982 در سربرگ چارتوف-وینکل پرواکشنز برای کاپیتان دیل پترسون، همتای پیشینش در دفتر اطلاعات نیروی دریایی در لس آنجلس نوشت «در ضمیمه کپی از درخواست رسمی ما به وزارت دفاع برای حمایت نظامی از The Right Stuff ارائه شده است.»
استفاده از رابطه ای غیرنظامی برای بدست آوردن شغل پس از بازنشستگی از نیروهای مسلح چیزی جدیدی برای افسران نظامی رتبه بالا نیست. در حقیقت صنایع هوافضا و دفاع پر از ژنرال ها و کلنل های سابق هستند که پیش ازین وظیفه خریداری سیستمهای تسلیحاتی را داشتند، اما اکنون در سوی دیگر این سیستمها را به همکاران سابق خود در پنتاگون می فروشند.
اما هالیوود قرار نیست سیستمهای تسلیحاتی بفروشد؛ قرار است داستان بفروشد. اما وقتی مولفه های زیادی از صنعت سرگرمی و ارتش با هم تلفیق شوند این سوال پیش می آید که چه کسی واقعاً این داستانها را می گوید؟
اما برواکرت و ویلمور نخستین افرادی نبودند که این گذار را انجام دادند.
جان هورتون که در سال 1949 به تدوین نخستین موافقت نامه رسمی وزارت دفاع برای همکاری با صنعت سرگرمی کمک کرده بود، ارتش را ترک کرد و به کار در هالیوود مشغول شد و به بیش از یکصد تهیه کننده فیلم و سریال تلویزیونی کمک کرد از هزارتوی مقرراتی که در خلق آن دست داشت، بگذرند.
جان هورتون که به بیش از یکصد تهیه کننده فیلم و سریال تلویزیونی کمک کرد از هزارتوی مقرراتی که در خلق آن دست داشت، بگذرند.
دستیار هورتون، سرگرد سابق ارتش ری اسمیت نیز در دفتر فیلم پنتاگون کار کرده، فیلمنامه ها را می خواند و به دان باروش، سلف فیل استراب، توصیفه می کرد وزارت دفاع باید از کدام فیلم حمایت و کدام فیلم را رد کند. او با خنده می گوید «من کسی بودم که اینک آخرالزمان را رد کردم. فیلمنامه را خواندم و گفتم "ما نمی توانیم این کار را بکنیم. ارتش افسرانش را به سیا نمی دهد تا افسرهای دیگر ارتش را اعدام کرده یا به قتل برساند. و حتی اگر این کار بکنیم، به شما در ساخت آن کمک نخواهیم کرد.» ژنرال گوردون هیل رئیس روابط عمومی ارتش نیز موافق بود، و وقتی کاپولا به وزیر دفاع شکایت کرد که فیلمش را سانسور می کنند همین پاسخ را به او داد.
اسمیت در سال 1980 ارتش را ترک کرد و دو سال بعد به کار برای هورتون مشغول شد تا به تهیه کنندگان کمک کند حمایت ارتش را بدست بیاورند. جالب است بدانید در سال 1983 کاپولا هنگام ساخت باغهای سنگی او را استخدام کرد تا همکاری ارتش را بدست بیاورد. فیلم با بازی جیمز کان درباره سروانی سرسخت اما باملاحظه است که طی جنگ جهانی دوم به واحد تدفین ارتش «گارد قدیمی» در قبرستان ملی آرلینگتون فرستاده می شود. ارتش با فیلم همکاری کرد، اما بعد از این که کاپولا پذیرفت تغییراتی را در فیلمنامه اعمال کند.
نمایی از قبرستان ملی آرلینگتون
اسمیت می گوید «موارد زیادی، عمدتاً ناسزا و کلمات توهین آمیز بودند که می توانستند جلوی پروژه را بگیرند. اما همه چیز درست شد. من با آقای کاپولا صحبت می کردم و او موافقت می کرد یکی از دشنام ها را حذف کند تا ارتش خیلی شاکی نشود.»
اسمیت هیچگاه به کاپولا نگفت که خودش به وزارت دفاع پیشنهاد کرده بوده با --اینک آخرالزمان همکاری نکنند. وی می گوید تصمیم داشت در -مهمانی اختتامیه باغهای سنگی این مسئله را به کارگردان بگوید، اما -این فرصت را پیدا نکرد زیرا کاپولا در مراسم حاضر نشد؛ پسرش همان روز در بخاطر حادثه ای حین قایق سواری کشته شده بود.
مسئله دیگری که ارتش با آن مشکل داشت صحنه ای بود که در آن زن بیوه ای به مراسم تدفین شوهر خیانتکارش می آید و روی قبر او تف می اندازد.
فیلم اینک آخرالزمان که زمانی خود اسمیت به وزارت دفاع پیشنهاد کرده بود با آن همکاری نکند.
ران بس که فیلمنامه را بر اساس کتاب نیکولاس پروفیت نوشته بود می گوید «این صحنه در کتاب بود. شوهرش مرد زن بازی بود که همیشه با زنهای دیگر ارتباط داشت. هنگامی که در ویتنام کشته می شود، زن سر قبر او می آید و می گوید: "حرومزاده، حالا دیگه می دونم کجایی". و روی قبرش تف می اندازد.»
پروفیت می گوید «به من گفتند که این صحنه از فیلمنامه حذف شده است. این هم قیمت همکاری بود، و بدون همکاری فیلم ساخته نمی شود.»
کتاب نیکولاس پروفیت که فیلم بر اساس آن نوشته شده بود
ارتش همچنین از تهیه کنندگان خواست دیالوگی حاوی شوخی توهین آمیزی را نیز تغییر دهند که در آن اعضای گروه تدفین درباره عجله داشتن برای انجام مراسم مزاح می کنند. در کتاب سربازان زمزمه می کنند «خاکستر به خاکستر، خاک به خاک، بیاید این احمق رو دفن کنیم و سوار اتوبوس شیم.»
پروفیت می گوید «جمله اصلی این بود و آنها پس از اینکه ارتش شکایت کرد، تغییرش دادند. فکر می کردند بی احترامی به مرده است، که خب البته بود.»
بنابراین فیلمنامه تغییر کرد و این بی احترامی و اشاره تحقیرآمیز به سرباز مرده از آن حذف شد. اکنون در فیلم دیالوگ به این صورت است که « خاکستر به خاکستر، خاک به خاک، عجله کنید تا به اتوبوس برسیم.»
اما پروفیت که کتابش را بر اساس تجربه شخصی اش در گروهان تدفین گارد قدیمی در قبرستان آرلینگتون نوشته بود می گوید جمله ای که استفاده کرده است واقعاً توسط اعضای گروهان استفاده می شد.
وی با خنده می گوید «من این رو هر روز می شنیدم. آنها همیشه از جناس استفاده می کردند. اگر مرده مذکر بود، می گفتند "بیایید این حرومزاده رو دفن کنیم و سوار اتوبوس شیم" یا "بیایید این آشغال رو دور بندازیم و سوار اتوبوس شیم"، و اگر زن بود می گفتند "بیایید این فاحشه رو دفن کنیم و سوار اتوبوس شیم". همه این ها بخشی از این کار بود.»
بنابراین یک بار دیگر ارائه تصویری واقعی و صادقانه از زندگی نظامی به اندازه تصویری مثبت برای ارتش اهمیت نداشت.