ابن اثیر در اسد الغابة می نویسد: هنگامی که امام حسن علیه السلام نامه ای به معاویه نوشت و وی را به اطاعت از خود فراخواند ولی معاویه در برابر او سر تعظیم فرود نیاورد و کار به مقاتله انجامید و خود را صلح طلب و امام راجنگ طلب معرفی کرد و ترفند معاویه در یاران امام مجتبی علیه السلام موثر واقع شده بود. امام به طور آشکار در جمع مردم شیدای صلح تحمیلی از چگونگی روحیه جمعیت حاضر، سخن به میان آورد و خاطر نشان کرد:
1. در صفین شما به خاطر خدا، عمل می کردید. دین خود را مورد حمایت و از دنیا چشم پوشی داشتید ولی الان روحیه شما عکس آن است.
2. امروز شما نسبت به خلیفه و امام خود، صادق نبوده و منافقانه عمل می کنید و در گذشته این چنین نبوده اید.
3. دلهای شما عزادار است و به مقتولین در صفین و نهروان می اندیشید. برای مقتولین صفین اشک می ریزید و برای مقتولین نهروان خون خواهی می کنید.
امام حسن علیه السلام سپس، رسماً درخواست شوم معاویه را مطرح کرد و فرمود: معاویه ما را به مسأله ای فرا می خواند که در آن، نفعی و حق خواهی و عدلی برای ما نیست. اگر مرد جنگید، پیشنهاد او را رد کنیم و کار را به خدا بسپاریم و دست به قبضه ی شمشیر ببریم ولی اگر طالب زندگی دنیا هستید، آن را رد نکنیم و طبق نظر شما عمل کنیم. در این هنگام جمعیت حاضر از هر ناحیه فریاد بر آوردند: زندگی! زندگی! امام احساس کرد که تنها ماند و هنگامی که مردم امام رارها کردند، امام صلح را پذیرفت.