شجاعت و دلاوری پیامبر در برابر دشمن بود، اما در برابر خدا و بندگان او آنچنان از خود خضوع نشان میداد که گویا بزرگ این قوم نیست. با اینحال در سجاده نیاز، برترین و زاهدترین مرد عالم بود، آن که امیر زاهدان و عارفان، علی (ع) به عبادت او غبطه میخورد و امام سجاد (ع) که خود زینت سجده کنندگان درگاه حضرت حق است،فرمود: «آن قدر از ترس خدا در سجادهاش میگریست، تا آن که جا نمازش از اشک خیس میشد، در حالی که گناهی هم نداشت.»21
زجر کشیده دوران!
پیامبر امّی (ص) و مقتدای نیکوی جهان، زجر کشیدهترین و سختی کشیدهترین انسان روزگار و زمانه خود به شمار میآمد. خود فرموده بود که «از دنیا چیزی را بیشتر از گرسنگی و ترس از خدا دوست نمیداشت.»22سختیها از او فولادی آبدیده ساخته بود که در تند باد حادثه خم بر ابرو نمیآورد و استوار میایستاد.
علاوه بر آن که از او مردی فراهم آورده بود که محرومان و پابرهنگان را به خوبی میفهمید و زوایای پنهان و وصفناشدنی آنان را درک مینمود. این روحیه و خصلت باعث میشد که گرایش بیشتر صحابی و پیروان او به سمت فقرا و بیچارگان جامعه باشد و از سیره و مرام پولداران و سرمایهداران و مرفهان امّت دوری گزینند.
تأکید پیامبر خدا (ص) بر «افتخار دانستن فقر»23و برگزیدن زندگی ساده و فقیرانه در جامعه اسلامی، حتی در اوج قدرت و حکومت باعث شده بود تا فقراو زجر کشیدگان جامعه، اسلام و حکومت اسلامی را بهترین پناه و یاری رسان خود بدانند.
پیامبر نیز به خوبی میدانست که پیشقدمان مبارزه و مردان خستگیناپذیر جهاد و شهادت از میان قشرهای پابرهنه و محروم جامعه اسلامی برمیخیرند، از همین رو به آنان عشق میورزید، عشقی عجیب.
«افزون بر این مسائل، به فقیری زیستن محمّد (ص) و تنگی معیشت اعضای خاندان او موضوع اصلی سنتپسند مردم را به وجود آورد. نوشتهاند که نانش را از جو نابیخته میپختند، و در برخی خبرها وصف کردهاند که چگونه اهل خانة او، خاصه دختر دلبندش فاطمه (س)، «چند شب پیاپی گرسنه میماندند».
این خبر واقعیت دارد که پیمبر (ص) سنگ بر شکم میبست تا بر گرسنگی چیره شود، و از دست تنگی فاطمه(س) حکایتهای سینهسوز نقل کرده اند (بیشتر در روایات شیعه).
حتی روایت کرده اند که پیمبر بعد از آن که از متعالیترین مشاهدة خویش، در سیر آسمانی، از معراج بازگشت، چون صبح رسید، ناگزیر قدری جو از بازرگانی یهودی بستاند تا گرسنگی فرو بنشاند. عمربن خطاب که دست تقدیر چنان کرد تا دومین جانشین محمّد (ص) شود، یک بار چون نگاهش بر اهل بیت مستمند پیمبر افتاد، بگریست؛ دلیل گریستنش چون پرسیدند، گفت: تاب این اندیشه ندارم که خسرو و قیصر، فرمانروایان ایران و روم، به مکنت بسیار زیند و رسول خدا از فقر در گرسنگی به سر برد.
پیمبر دلداریاش داد و فرمود: «آنها صاحب این جهانند و ما آن جهان.»مگر خداوند کلید همة خزاین روی زمین بر او عرضه نکرد؟ اما او نپذیرفت، چون میخواست که نزد پروردگار خود بماند؛ همان پروردگاری که «مرا داد تا بخورم و بیاشامم». مگر خداوند نمیخواست که او را مانند داوود و سلیمان پادشاهی دهد، اما او ترجیح داد که بندة خدا باشد؟ «چونان بندگان میخورم و چونان بندگان مینوشم، چون بندهام (بندة خدا).»24
ایشان خود را مأموری میدانست که «صدقهها و پولها را از ثروتمندان گرفته و به فقرا برساند»25و بر این مأموریت میبالید. گرسنگی و تشنگی، سادگی و صفا، زهد و اخلاص، دوری از تجمل و تشریفات و پرهیز از آداب و تعلقات، از محمد (ص) تصویری ساخته بود، که پای هر روندهای را در برابر رفتار الهی او میخکوب میکرد و نگاه هر بینندهای را متحیرانه بر بلندای وجودش، میدوخت.
مقتدایی که جامع همه خصایل نیک بود و با ارادهای حتی اندک میتوانست بر همه ثروت جهان دست یابد، اما «از فرط گرسنگی بر شکم خود سنگ میبست»26و «در برخی روزها از گرسنگی به خود میپیچید و حتی خرمای معمولی نمییافت تا شکم خود را سیر کند.»27«شبهای پیاپی گرسنه میخوابید و خانوادهاش نیز، غذای شب نداشتند»28،«هرگز غذای روز یا شب او نان و گوشت با هم در سفره نبود، جز در مهمانیها.
در شبانه روز از نان جو و روغن نمیتوانست دو بار بخورد»29، «تا پایان عمر از آرد جو خالص که غذای همیشگی او بود، نتوانست بخورد و همواره از نان جو سبوسدار استفاده کرد، چرا که در آن دوران غربال نبود و پس از دستاس کردن آن مقداری از پوست آن را با بازدم خود جدا میکرد»30و «حتی از همین نان جو نیز هیچگاه سه روز پیاپی خانوادهاش نتوانستند بخورند و گاهی سه ماه میگذشت و در خانهاش،آتش برافروخته نمی شد، نه برای نان و نه پختن و تنها غذای آنان دو چیز سیاه بود، خرما و آب.
مگر آن که برخی از انصار که در همسایگی پیامبر (ص) بودند از گوسفندان و شتران خود، شیر میدوشیدندو اندکی از آن را برای حضرت میفرستادند.»31وضعیتش آن قدر فقیرانه بود که «تا هنگام رحلت از این دنیا، در یک روز دو مرتبه از خوراکی سیر نشد»32، پوشاک او نیز وضعیتی بهتر از غذای او نداشت. «لباسش خشن و زبر بود، همانند دستانش که با آن بز و میش را شخصاً میدوشید و در کنار بردگان مینشست و غذا میخورد»33، «پوشاک و لباس را آن قدر میپوشید تا کناره جامههای ایشان از فرسودگی و کهنگی، مانند جامههای روغن فروشان میشد»34،«همسرش برای استراحت او، عبایش را دو لایه پهن مینمود. شبی آن را چهار لایه کرد. چون در بستر خوابید به همسرش گفت بسترم چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست. آن را به حال اول برگردان.»35
اگرچه این بستر بهتر از بسترهای دیگر او بود که «از حصیر بافته شده بود و بر روی بدنش اثر و نشانه میانداخت. یارانش از او اجازه خواستند تا بر روی حصیر چیزی بگسترانند تا بدنش از تأثیر آن محفوظ بماند. اما خواسته آنان را رد نمود و گفت: مرا با دنیا چه کار است. مثل من و دنیا چون سواری است که زیر درختی در سایه مینشیند و سپس به سرعت حرکت کرده و درخت را رها میکند.»36همه این سختیها و زجرها، گوشهای از مرارتهای دوران ده ساله خلافت و حکومتش بر دنیای اسلام آن روز است و بیان سختیهای دوران پیش از بعثت و هجرت خود نوشتاری طولانی را میطلبد.
در فکر گرهگشایی تا آخرین نفس!
ویژگیهای نیکوی این مقتدای نیکو سیرت و نیکو صورت تا آنجا بود که حتی تا آخرین لحظات حیات پاکش در فکر گرهگشایی از امور مردم و رسیدگی به امّت بود. یاران و نزدیکان او به خوبی به یاد دارند که «در آخرین روزهای زندگی و در بستر بیماری سخت، با آنکه یارای راه رفتن نداشت، مقداری پول به نزد او آوردند. به سرعت پولها را در بین مؤمنان تقسیم نمود و سپس شش دینار باقی مانده را به همسرش سپرد.
چون خواست بخوابد، نتوانست. بارها به یاران خود گفته بود: به خدا سوگند که جان محمد به دست اوست اگر به اندازه کوه احد، طلا در نزد من باشد، خوشتر آن میدارم که پس از سه روز دیناری از آن برای من نماند و نیازمندانی را بیابم که به آنها بدهم، مگر اندکی از آن را برای پرداخت وامی که بر عهده دارم، بردارم، از همین رو همسرش را صدا زد و شش دینار را خواست. چون دینارها را آوردند، پنج دینار آن را برای پنج خانواده از انصار فرستاد و فرمود: یک دینار باقی مانده را هم با عجله انفاق کنید. آنگاه فرمود: آسوده شدم و سپس خوابید... . یاران که منظره را میدیدند به یاد داشتند که روزی پس از نماز عصر پیامبر شتابان به سوی خانه میرفت، چنان که کسی به او نرسید.چون پیامبر بازگشت از او پرسیدند و او در پاسخ گفت: در خانهام تکهای از طلا بود و خوش نداشتم که شب در خانه بماند، دستور به بخشش آن دادم. همسرش دیده بود که در شبی، پیامبر خوابش نمیبرد و پیاپی از خواب برمیخاست و مینشست و خوابش نمیبرد، تا این که صدای مستمندی را شنید و به بیرون رفت. چون بازگشت، آسوده خوابید.
سحرگاه همسرش از او پرسید: چه بود که دیشب خوابتان نمیبرد؟ پیامبر فرمود: شب هنگام هشت درهم برای رسول خدا (ص) رسید و ترسیدم از این که مرگ مرا برگیرد و این پول در خانه باشد!»37
نیکو مقتدای خوشرو و مهربان هیچ دغدغهای در دل نداشت جز رعایت حال بیچارگان و رسیدگی به امور آنان. هیچ از امّت خویش نمیخواست جز، ادامه راه او و مرامش که رسیدگی و گرهگشایی از خلق بود و اجرای احکام خدا. «در هنگام مرگ ساعتی از خود بیخود شد، پس چون به هوش آمد فرمود: خدای را خدای را، در مورد بردگانتان، بر آنان، جامه بپوشانید و شکمشان را سیر دارید و با آنان خوش گفتار باشید.
همسرش، امّ سلمه میگوید: در پایان عمر شریفش میفرمود: نماز نماز، بردگانتان. و تا زبانش گویا بود این دو کلمه را تکرار میکرد.»38در آخرین ساعات عمرش لحظهها که میگذشت «از یاران خود خواست تا از آینده امت و جانشینی خود، بر کاغذ و یا استخوان کتفی سخنی را مکتوب کنند، تا میان امّت اختلاف نشود، امّا آنچه که از آن میهراسید، رخ داد و مردی از گوشهای سخنی گفت که دلش را رنجاند و قلبش را شکست، تا سپس خطاب به آنان گفت: زنان از شما بهترند! و بعد برادر و وصی و جانشین خود را خواست، ابوبکر به نزدش آمد، روبرگرداند و پس از او عمر، باز روگرداند و سرانجام همسرش گفت: علی را صدا کنید. و او آمد و گل لبخند بر لبانش شکفت و آنچه که باید در این جهان مینهاد به او سپرد.»39«پیش از مرگ به مسجد رفته و خود را مهیای قصاص نموده بود»40و این نشان از آن بود که با پایینترین مردمان شهر، خود را یکسان میدید و حقوق شهروندی را بیشتر از دیگران برای خود، نمیخواست.
«چون از دنیا رفت، هیچ درهم و دیناری و غلام و کنیز و گوسفند و شتری به غیر از شتر سواری خود، بر جای نگذاشت. علاوه بر آن که زره او در نزد مردی یهودی از یهودیان مدینه به گرو گذاشته شده بود، آن هم برای 60 کیلو جو که برای نفقه همسران خود از او قرض گرفته بود.»41
آنچه که آمد، تنها قطراتی بود از هزاران هزار قطرة باران رحمت وجود محمد (ص) که در طول 10 سال از عمر پربرکت 63 سالهاش، سبزترین و بهاریترین و دلنوازترین صحنههای آموزنده را شکوفا ساخت، اگر چه بیان همه حادثههای زندگی 63 ساله پیامبر هزاران هزار برگ را میطلبد.
هیچ یک از حاکمان نخواهد توانست در همه زوایا و زمینهها چونان او باشد، اما میتوان دل به دریای وجود او سپرده و غوطهور در موجهای خروشان او گشت.
محمد (ص) اگر چه انسانی بود که بر او وحی میشد، اما حقیقتی است که تقلید از رفتار و گفتار او و مانایی و جاودانگی او را در گستره زمان به ویژه در حکومتهای جهان اسلام میتوان یافت.
به گفته فریتیوف شوآن: «این خصلت محمدی مکارم اخلاقی و معنوی، مبیّن آن است که شیوه اولیای مسلمان دارای جنبه فردی نیست. مکارم دیگری جز فضایل محمد (ص) وجود ندارد. پس تنها همینهاست که پیروان آیین زندگی او میتوانند تکرارش کنند.
از طریق همینهاست که پیامبر (ص) در میان امت خود زنده است.»42«همین آرمان تقلید از محمّد است که مسلمانان را از مراکش گرفته تا اندونزی به این اندازه یکسانی کردار بخشیده است: هر کس به هر جای که باشد، میداند که هنگام درآمدن به منزلی چگونه رفتار کند، کدام عبارات تعارفآمیز را به کار برد، در همنشینی از چه بپرهیزد، چگونه غذا بخورد، چگونه سفر کند. کودکان مسلمان قرنهاست که به این شیوهها پرورش یافته اند، و تنها در این اواخر بود که این دنیای سنتی بر اثر هجوم فرهنگ تکنولوژیکی امروز از هم فرو پاشید. آگاهی از خطری که اکنون رویاروی سنّت اسلامی قرارگرفته است به یقین وسیلة ظهور ناگهانی مکتب اصالت اصول اسلامی را چنان فراهم ساخت که دنیای نامهیّای غرب را به شگفت آورد.»43
بیشک اگر فردای بهتر و زیباتر را میجوییم، باید در مسیر بهاری پیامبر اعظم گام نهیم. مسیری که اصولگرایی و پافشاری بر اصول انسانی و اسلامی، جداناپذیرترین عنصر آن به شمار میرود. شاید بتوان اصول کلی برای یک حاکمیت مردمی را در این حدیث کوتاه از او یافت که همواره میفرمود: «از پنج چیز دست برنمیدارم حتی تا زمان مرگ تا اینکه پس از من سنت شود:
1. همراه با بردگان بر روی زمین غذا خوردن
2. بر الاغ بیپالان سوار شدن
3. با دست خود شیر بز دوشیدن
4. لباس پشمی پوشیدن
5. بر کودکان سلام کردن.»44اصولی مبتنی «بر عدالت و قسط»، «گرهگشایی از کار خلق»، «مهرورزی و مدارا»، «قاطعیت با ستمگر»، «یکسان دانستن خود با فرودستان و پابرهنگان»، «برخورد با تملق و چاپلوسی»، «صداقت و راستی در برخورد با مردم»، «فروتنی و خشوع»و «ساده زیستی و قناعت».
این اصول و آموزههای الهی، آن سان در میان جامعه اسلامی رسوخ یافت، که حاکمان پس از او نیز با آن که جایگاه آسمانی وصیّ او را غاصبانه تصاحب نمودند، امّا ناگزیر از آن بودند که در ظاهر گام در مسیر او نهند و برای رضایت افکار عمومی و کسب مقبولیت در میان امّت، چونان او جلوه کنند و چون او در ظاهر نمایان شوند.
جامعه اسلامی اگرچه نظیر محمد (ص) و حکومت ده سالهاش را هیچگاه با آن زوایا و امنیت و آرامش تجربه نکرد، امّا 25 سال پس از او علی (ع)، وصیّ و تربیت یافته او جرعهای خوشگوار از شهد شیرین حکومت نبوی را به کام عطشناک نسل سوم بعثت و انقلاب نبوی نوشاند، اما دریغ که دیگر نه از تاک، نشانی مانده بود و نه از تاک نشان! تنها زمزمهای غریب از غزلواره حضورش باقی بود تا بازماندگان دوران محمد (ص) در تنهاییشان با نخل و چاه و ماه، آن را زمزمه نمایند:
هذا حبیبی، هذا طبیبی
هذا ادیبی، هذا دوایی
هذا مرادی، هذا فوأدی
هذا عمادی، هذا لوایی45
پینوشتها:
1 . بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید، تا خدا دوستتان بدارد.
2 . این نام از نام مقاله «مقتدای نکو»از کتاب محمد رسول خدا (ص) ـ نوشته آنه ماری شیمل، انتشارات علمی فرهنگی الهام گرفته شده است.
3 . جلال الدین محمد بلخی مولوی، دیوان شمس، غزل3135.
4 . نهج الفصاحه، ترجمة ابو القاسم پاینده، ص 343 ، انتشارات علمی فرهنگی.
5 . همان، ص 343.
6 . همان، ص 343.
7 . همان، ص 5.
8 . بحار الانوار، مجلسی، ج 74، ص 285.
9 . اخلاق در اداره، آیت الله حسین مظاهری ، ص 16، فرمانداری قم.
10 . همان، ص17.
11 . بحار الانوار، مجلسی، ج 16، ص 225.
12 . منتهیالآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 63، انتشارات هجرت.
13 . الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 305، انتشارات فرهنگ و اندیشه.
14 . منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 60، انتشارات هجرت.
15 . محمد پیامبری برای همیشه، حسن رحیمپور ازغدی، ص 16، انتشارات فرهنگ اسلامی.
16 . منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 56، انتشارات هجرت.
17 . محمد رسول خدا، آنه ماری شیمل، ص 83، انتشارات علمی فرهنگی.
18 . سنن النبی، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، ترجمه لطیف راشدی، ص 89، انتشارات همگرا.
19 . همان، ص 76.
20 . همان، ص 77.
21 . همان، ص 86.
22 . همان،ص 86.
23 . قال رسول الله (ص): الفقر فخری، سفینة البحار، شیخ عباس قمی، جلد 2، ص 378 .
24 . محمد رسول خدا (ص)، آنهماری شیمل، ص 80، انتشارات علمی فرهنگی.
25 . سنن النبی، علامه طباطبایی، ترجمه لطیف راشدی، ص 132، انتشارات همگرا.
26 . طبقات ابن سعد، ج 2، ص 382، انتشارات فرهنگ و اندیشه.
27 . همان، ص 386.
28 . همان، ص 382.
29 . همان، ص 385.
30 . همان، ص 389.
31 . همان، ص 383.
32 . همان، ص 383.
33 . همان، ص 357.
34 . همان، ص 435.
35 . همان، ص 440.
36 . همان، ص 441.
37 . همان، ص 226 و ص 227.
38 . همان، ص 240 و ص 241.
39 . الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 253، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
40 . طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 241، انتشارات فرهنگ و اندیشه.
41 . منتهی الآمال، ج 2، شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت.
42 . محمد رسول خدا (ص) آنهماری شیمل، ص 51، انتشارات علمی فرهنگی.
43 . همان ، ص 97.
44 . سنن النبی، علامه محمد حسین طباطبائی، ترجمه لطیف راشدی، ص 96، انتشارات همگرا.
45 . ترجمه: یار من است این ، طبیب من است این/ ادیب من است این، دوای من است این / رهبر من است این، قلب من است این/ تکیهگاه من است این، پرچم من است این.
حسن طاهری
منبع: ماهنامه فرهنگ پویا ش 1