در رفتار عادى اش، از غایت تواضع و فروتنى جلوه اى ناتوان داشت و چون نوبت به کار مى رسید، همانند شیر پرقدرت کار را سریع انجام مى داد و در محفل علما و دانشمندان به شنیدن علاقمندتر بود تا گفتن. اگر کسى در سخن گفتن بر او غالب مى شد در سکوت بر وى چیره نمى گشت. کارى را که انجام نمى داد، نمى گفت و کارهایى را که نگفته بود، انجام مى داد. چون دو کار پیش مى آمد که نمى دانست کدام یک نزدیک تر به رضاى خداست، آن را که به هواى نفس نزدیک تر بود، رها مى نمود. بر کارهایى که سزاوار نبود و از وى سر مى زد، احدى را ملامت و سرزنش نمى کرد.» 14
در این حدیث شریف، امام علیه السلام زبان به ستایش همنشین خود مى گشایند و از بزرگ منشى و ادب برخورد او سخن به میان مى آورند. در این کلام گهربار، رفتار و منش به دور از افراط و تفریط به نمایش نگاه ژرف انسان گذاشته شده است؛ توصیف همنشینى شده است که وقتى باید ساکت باشد سکوت اختیار مى کند (نه اینکه همواره سکوت کند) و زمانى که باید زبان بگشاید به زیبایى سخن مى گوید (نه اینکه همواره بگوید و بگوید) و این همان مصاحبت نیکو است که انسان از خداوند خواستار هدایت در آن است. انسانى که بداند در هر زمانى چه بگوید و چه کارى انجام دهد به طور قطع، از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى که او را از این راه راست دور مى نماید پرهیز مى کند.
در حدیثى دیگر آمده است: مردى از امام حسن علیه السلامخواست که دوست و همنشین وى باشد. امام علیه السلام سه شرط را برایش مطرح نمود:1. از من ستایش و تعریف نکنى؛ زیرا من نسبت به خودم از تو آگاه ترم.2. مرا دروغگو ندانى؛ زیرا دروغگو رأى و عقیده درستى ندارد. 3. مبادا در برابر من از کسى غیبت کنى. چون آن مرد شرایط دوستى با آن حضرت را دشوار دید گفت: مى خواهم از درخواست خود منصرف شوم! امام علیه السلام فرمود: هرطور که مى خواهى انجام بده. 15
بنابراین، امام مجتبى علیه السلام افزون بر ویژگى هاى دوستان شایسته، ویژگى هاى ناپسند دوستان ناشایست را نیز برشمرده است تا پیروانش در انتخاب دوست آزادانه و آگاهانه عمل کنند تا ضمن مصون ماندن از خطرات و آفات دوستان بد، از منابع سرشار پیوند با نیکان بهره مند گردند.
براى مثال، شرط اول امام علیه السلامستایش و تعریف نکردن است؛ چون ستایش دیگران از انسان گاه باعث به هم ریختن تعادل روح انسان مى شود و انسان متکبر و مغرور شده و خودباورى کاذب به او دست مى دهد. نه اینکه امام علیه السلام این گونه باشند، بلکه ایشان مى خواهند به ما بیاموزند که مراقب نفس خود باشیم؛ چراکه ما انسان ها زود دچار عجب و حیرت از خود مى گردیم. و شرط دوم، همان بحث اعتماد متقابل است که به حسن معاشرت منجر مى شود و شرط سوم، رعایت حق و حقوق «سوم شخص غایب» است که حفظ آبروى او باعث حفظ آبروى دو دوست، و توجه به آن باعث بهتر شدن در رابطه اجتماعى دوطرفه مى باشد.
آداب معاشرت و حفظ حقوق همسایگى
در محیط اجتماعى انسان، افراد یا گروه هایى به طور طبیعى در تعامل با اویند. یکى از این گروه ها، همسایه و مجاوران محیط زندگى انسان مى باشند. همچنان که انسان در انتخاب دوست باید دقت کند، در انتخاب محل سکونت نیز با تحقیق و تفحص نسبت به همسایگان آن مکان، باید توجه داشته باشد. چنان که امام على علیه السلام به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام در این باره این گونه نصیحت مى فرماید: «فرزندم! قبل از سفر از حالات همسفرت جست وجو کن و قبل از انتخاب محل مسکونى خویش درباره همسایه ات پرسش نما.» 16
این حدیث نشان دهنده اهمیت و تأثیرگذارى همسایه در رشد، پرورش و رفتار و منش انسان است؛ چراکه انسان ناگزیر با همسایه در ارتباط است و خود به خود، خود و فرزندانش در این محیط اجتماعى در حال رشدند. این عامل تربیتى در بیانى متین از امام مجتبى علیه السلام مورد توجه قرار گرفته و هنگامى که از آن حضرت در مورد شرف و بزرگوارى سؤال مى کنند، مى فرماید: «بزرگوارى و حفظ شرافت در این است که انسان با برادران دینى خود مدارا نموده و حقوق همسایگان را حفظ کند.» 17
بنابراین، صیانت از حقوق همسایه و باانصاف و مدارا رفتار نمودن با آنان از جمله امورى است که عزت و شرف آدمى را پایدار مى کند و افزون مى سازد. اصل «مدارا» همان اصلى است که باعث استحکام و دوام آداب و روابط اجتماعى شده و انسان را به مرز واقعى صراط مستقیم رهنمون مى کند. معمولاً افرادى که اهل مدارا و رفتار مى باشند، و از کاهى کوه نمى سازند، داراى بهترین موقعیت اجتماعى و متعادل ترین رفتار تعامل گرایانه مى باشند.
این رویکرد پیشوایان دین به حقوق همسایه و وظایف ایمانى نسبت به همسایه بسى سنگین و تعهدآور است و آنان خود نسبت به این امر حساس بودند و حقوق انسان ها را به طور کلى و حقوق همسایگان را به طور خاص از همه چیز مهم تر مى شمردند و به رعایت و اداى آنها پایبندى داشتند.
داشتن روحیه نشاط اجتماعى و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى
همان گونه که مى دانیم، روح و جسم انسان از یکدیگر تأثیر مى پذیرند. داشتن جسم سالم باعث داشتن روح سالم است و نیز داشتن روح سالم و روانى آرام باعث داشتن جسم سالم مى باشد. گاهى انسان آن قدر به بعد روحانى خود مى پردازد که از جسم خود غافل مى گردد و بعکس، گاه آن قدر به پرورش جسم خود مشغول مى گردد که روح خود را مریض و بیمار مى سازد. عدم تعادل در توجه به هر کدام از این ابعاد، پدیدآورنده مشکلات و دردسرهایى براى انسان است. برخى مى اندیشند اسلام فقط به بعد روحى انسان توجه نموده و هیچ آموزه اى در رابطه با جسم، اعم از خوردن، آشامیدن، ورزش و...، ندارد.
در حالى که با نگاهى نه چندان عمیق به اسلام و آموزه هاى قرآنى، درمى یابیم اسلام به بعد جسمانى توجه بسیارى نموده و راهنمایى هاى بسیار دقیقى در این باب مطرح فرموده است. اسلام به انسان تذکر داده که در هیچ کدام از این دو بعد (روحى و جسمى) افراط و تفریط ننموده و از نشاط و شادمانى خود را محروم نسازد. افرادى که داراى روحیه نشاط مى باشند افرادى سالم و جذاب هستند و در اجتماع نیز پرطرفدار و قابل اعتماد در روابط دوستانه مى باشند.
امام حسن مجتبى علیه السلام در کلامى، ویژگى انسان مؤمن را چنین بیان مى فرمایند: «از ویژگى هاى انسان هاى باایمان این است که در مسیر هدایت پرنشاط و شاد هستند و در عین حال، از پیروى شهوات نفسانى خوددارى مى کنند.» 18
البته علاوه بر رهنمودهاى امام مجتبى علیه السلام، در سیره ایشان نیز علاقه به ورزش و تفریحات و توجه به سرگرمى هاى نشاط آور از لابه لاى احادیث مشاهده مى شود. آرى، آن حضرت ضمن پرورش روحیه معنوى خویش، از ورزش و شرکت در تفریحات اجتماعى غافل نبودند.
عاصم بن ضمر مى گوید: روزى به همراه حسن بن على علیه السلام براى گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم. عصر آن روز در حالى که روزه بودیم آب صاف و زلال فرات روى سنگ ها و شن ها موج مى زد و تمام اشیاى داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایى مى کردند.
حسن بن على علیه السلام گفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى کردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما مى گذارم. فرمود: پس خودت چه مى پوشى؟ گفتم: من همین طور به داخل آب مى روم. فرمود: این همان کارى است که من اصلاً آن را دوست ندارم و خوشم نمى آید. از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است که باید از آنها شرم کنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید. 19
تحیت و تشکر و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى
سنت قدردانى به قدرى اهمیت دارد که یکى از ویژگى هاى پروردگار متعال، «شکور» مى باشد: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (شورى: 23)؛ همانا خداوند آمرزنده قدرشناس است. و «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاء وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُورا» (انسان: 22) همانا این پاداشى براى شماست و از تلاش شما سپاس گزارى شده است.
خداوند در تربیت انسان، از او مى خواهد که اهل شکر و تشکر باشد و «ناسپاس» و «کفور» بار نیاید؛ هم پروردگار متعال را شکر کند و هم در اجتماع و رفتارهاى اجتماعى، در برخورد با مردم اهل سپاس و تحیت باشد. خداوند در قرآن به این مطلب اشاره مى فرماید: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» (نساء: 86)؛ و هنگامى که به شما درودى گفته شد، سپس به درودى بهتر از آن یا همان را پاسخ دهید.
بنابراین، انسان از جانب پروردگار سفارش به «تحیت احسن» گردیده است. این روش پسندیده در کلام و سیره اجتماعى امام حسن مجتبى علیه السلام این امام «عدل محور» و «عدل گرا» نیز مشاهده مى گردد. روش شایسته امام علیه السلام در «تحیت احسن» به یکى از کنیزانش را چنین روایت مى کنند: انس بن مالک مى گوید: یکى از کنیزان امام مجتبى علیه السلام دسته گلى را به آن حضرت هدیه کرد.
حضرت آن دسته گل را با کمال میل پذیرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم. سپس از این پاسخ زیبا بعضى گفتند: در برابر یک دسته گل، آزادى او یعنى چه؟! حضرت فرمود: «خداوند این گونه ما را تربیت نموده است؛ زیرا فرموده: "آن گاه که براى احترام به شما، هدیه دادند و یا تهنیت فرستادند، شما با وضع بهترى پاسخگوى تهنیت آنان باشید" سپس فرمود: برتر از هدیه او، آزادى و رهایى وى بود.» 20
بدین ترتیب، امام مجتبى علیه السلام از کنیز به سبب آن دسته گل چنین تشکر نمود تا هم از این طریق او را به انجام دادن عمل نیک ترغیب نماید و هم به او و رهروانش بیاموزد که باید به بهترین وجه ممکن در مقابل عمل نیک به پاسخ گویى و عکس العمل شایسته تر پرداخت (لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق).
مشورت و روحیه جمع گرایى
«شور»، «مشورت»، «مشاوره» و «شورا» به معناى رایزنى و بهره گیرى از اندیشه و نظر دیگران مى باشد که در اسلام و در منطق عملى پیشوایان حق از اهمیتى بسیار برخوردار است و به عنوان عملى رشددهنده و پرفایده مطرح شده است و این با مفهوم واژه «شورا» سازگار است؛ چراکه «شورا» در اصل از «شارَ العَمَل» گرفته شده است که به معناى بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است. 21 همچنان که استخراج عسل ناب از کندو پرفایده است، نتیجه مشورت نیز، رسیدن به بهترین راهکار و ناب ترین طرح در یک امر است.
امام مجتبى علیه السلام در امور مختلف مشورت مى کرد و آموزه هاى کلامى و رفتارى آن حضرت در مشورت مصداق آیه شریفه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» (آل عمران: 159) مى باشد، به گونه اى که نوشته اند: روزى معاویه بن خدیج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمد و امام علیه السلام در ضمن مذاکرات به وى چنین فرمود: «ما دختران خود را بدون نظرخواهى و مشورت با خودشان، شوهر نمى دهیم و در امر ازدواج آنان اقدام نمى کنیم.» 22
یعنى این گونه نیست که پدرى بدون مشاوره با دختر خود، او را به ازدواج پسرى درآورد. این مسئله بسیار مهم است که در محیط اجتماعى کوچکى همچون خانواده بسیار حایز اهمیت و توجه است. روابط اجتماعى در این محیط به گونه اى باید باشد که نظر تک تک افراد خانواده براى سایرین مهم باشد و در مسئله مهمى همچون ازدواج اهمیت مشاوره بیشتر نمود مى کند. چه بسا دیده شده پدرانى بدون رضایت دختران، آنان را به ازدواج فردى درآورده و از عاقبت کرده خود نادم و پشیمان گشته اند و بعکس، دخترانى که بدون مشاوره با پدر و مادر و استفاده از تجربه و نظر آنان، تن به ازدواجى خودخواهانه داده و در نتیجه، در مواردى تبعات شوم این تصمیم را متحمل شده اند.
سلامت تصمیم گیرى ها در گرو مشورت است. جامعه اى که فاقد سنت مشورت است، در تب و تاب خودمحورى ها و خودسرى ها مى سوزد و هیچ گاه روى عدالت را نمى بیند و بعکس، جامعه اى که در آن، شورا اصلى مسلم تلقّى مى گردد و از اجزاى حیات آن شمرده مى شود، در رسیدن به جامعه آرمانى و عدل گرا موفق تر و کامیاب تر است. سبط اکبر علیه السلام در جایى دیگر در بیان اهمیت مشورت مى فرماید: «هیچ گروهى مشورت نکرد، مگر اینکه به این وسیله به سوى رشدوکمال هدایت شد.» 23
بدین ترتیب امام مشورت کردن را عاملى براى هدایت و رشد انسان معرفى مى نماید و به انسان مى آموزد که خودرأیى او را به قعر هلاکت مى رساند. بنابراین، هر قدر انسان به سنت مشورت بیشتر اهمیت دهد جامعه بیشتر به سوى ترقى و رشد و تعادل نزدیک مى شود. و بعکس، جامعه اى که از حاکمانى مستبد و مسئولانى خودرأى برخوردار است به سوى نابودى و تحلیل پیش مى رود.
توجه به فقرا در زندگى اجتماعى
یکى دیگر از مهم ترین مباحثى که در لابه لاى گفتار معصومان علیهم السلامبه وضوح دیده مى شود بحث دست گیرى آن بزرگواران از نیازمندان و تلاش مستمر ایشان در رشد و پرورش «فرهنگ فقرستیزى» مى باشد. واضح است حکومتى که در پى برقرارى عدالت اجتماعى است و شعار آن همواره تشکیل جامعه عدالت محور مى باشد باید براى انجام چنین کارى تمام نیروى خود را با برنامه اى جامع در جهت برقرارى موازنه پول و ثروت به کار گیرد.
مى دانیم که قرآن کریم در آیات بى شمارى، انسان هاى باایمان را به انفاق تشویق مى نماید و براى رساندن جامعه به عدل مالى و جلوگیرى از به وجود آمدن طبقات بسیار غنى و بسیار فقیر، پاداش هاى دنیوى و اخروى فراوانى را براى این مهم برمى شمارد.
«مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ...» (بقره: 261)؛ کسانى که مالشان را در راه خدا مى بخشند، همچون مَثَل دانه اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه اى صد دانه باشد.
امام على علیه السلام پس از اینکه حاکم جامعه اسلامى شد، هرچند مدت حکومت آن بزرگوار کوتاه بود، تمام سعى و تلاش خود را براى ایجاد چنین جامعه آرمانى به کار گرفت؛ تا آنجا که خود آذوقه ها را شبانه به دوش مى کشید و در کوچه پس کوچه هاى شهر به دنبال تقسیم عادلانه بیت المال به بینوایان و یتیمان سرکشى مى نمود.
«هیچ کس در فضل و شرافت بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله همانند حسن بن على علیه السلام نبود. در خانه اش براى برآوردن نیازمندى هاى مردم باز بود. هرگاه از خانه خارج مى شد مردم جلوى پایش مى ایستادند، به گونه اى که کسى عبور نمى کرد تا آن حضرت عبور کند و یا داخل منزل شود.» 24 و نیز نوشته اند: «در میان اوصاف و ویژگى هاى امام حسن علیه السلامبه طور مکرر به شفقت و مهربانى نسبت به ایتام اشاره شده است.» 25
کمک و دست گیرى از مستمندان و سال خوردگان و فقرا و یتیمان از سوى آن حضرت در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام گرفت: الف) کمک هاى مستمر و همیشگى: این کمک ها که شامل سالمندان، ایتام، خانواده هاى شهدا، اصحاب صفه و... مى شد، در چارچوب منظمى به صورت ماهیانه انجام مى گرفت. گویا آنان حقوق بگیرانى بودند که بخش عمده اى از موقوفات و صدقات رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلامو فاطمه زهرا علیهاالسلام و اموال شخصى امام مجتبى علیه السلامبه این امر اختصاص مى یافت.ب) کمک هاى مقطعى آن حضرت به فقرا: این کمک آن قدر زیاد بود که بخشش و دست گیرى آن حضرت زبانزد عموم مردم شده بود. 26
امام مجتبى علیه السلام حامى محرومان و درماندگان و بیچارگان و پناهگاه زنان بى سرپرست یتیمان بود. آن حضرت در ارزش تکریم و بخشش و نکوهش بخل مى فرماید: «خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و براى بخیلان جهنم را آماده کرده است؛ آن کس که دست بخشندگى به محتاج و نیازمند نداشته باشد، مسلمان نیست.» 27
شیخ رضى الدین حلّى مى نویسد: نقل شده که شخصى محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: اى فرزند امیرمؤمنان، تو را سوگند مى دهم به حق کسى که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسى به تو عنایت نموده، از دشمنم انتقام بگیرى؛ چراکه او دشمنى است که به مردم حیله و ستم مى نماید و نه به پیر احترام مى کند و نه به کودک شیرخوار، ترحم.
امام حسن علیه السلام تکیه کرده بود، وقتى سخن آن شخص را شنید، برخاست و نشست و به او فرمود: دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ گفت: فقر و نیاز. امام حسن علیه السلاملحظاتى سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمود: همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده. آن گاه رو به او کرد و فرمود: تو را به حق همان سوگندهایى که بر من دادى سوگند مى دهم، هر موقع این دشمن به سوى تو آمد نزد من بیا و دادخواهى کن.» 28
امام مجتبى علیه السلام گاهى علاوه بر برآوردن حاجت اشخاص، مسائلى را به آنها آموخت. نوشته اند که روزى مردى از امام مجتبى علیه السلام کمک خواست. آن حضرت در پاسخش فرمود: «همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد: 1. چنانچه بدهى سنگین و ناگوارى به وجود آید؛ مانند پرداخت دیه؛ 2. فقرى که انسان را زمین گیر و تیره بخت نماید؛ مانند قرض هاى سنگین؛ 3. فشار وحشتناک و شکننده اى که بر انسان وارد شود؛ مثل اینکه اتفاقات ناخوشایندى پشت سرهم برایش اتفاق بیفتد.»
آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکى از این سه امر است. امام علیه السلام صد دینار به او بخشید. مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلامنیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وى داد. سپس نزد عبداللّه بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبداللّه بن عمر هفت دینار به او داد. مرد فقیر رو به عبداللّه کرده، گفت: حسنین علیهماالسلامکمک زیادى به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبداللّه بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه مى کنى؟! آنان از چهره هاى درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادى دارند. 29
از این برخورد زیباى امام مجتبى علیه السلام با آن مرد فقیر چند نکته و مطلب اساسى به دست مى آید: الف) سفارش امام حسن علیه السلام به سائل که باید توجه به نیازمندى خود داشته باشد و بى دلیل دست نیاز به سوى دیگران دراز نکند. ب) احترام امام حسین علیه السلام به برادر بزرگ تر در اعطاى یک درهم کمتر از برادر بزرگ تر. ج) اعتراف عبداللّه بن عمر به بزرگوارى و بخشندگى دو سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیشى نگرفتن او از آن دو بزرگوار.
بنابراین، جهت گیرى امام مجتبى علیه السلام در چگونگى حمایت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان بیانگر حساسیت و اهتمام ایشان به این امر است. و از میان سخنان ایشان چنین استفاده مى شود که انسان در برابر نیازمندان و مستضعفان و مردم پیرامونش مسئول است و نباید تنها به منافع خویش بیندیشد و دچار خودپسندى شود، بلکه با الهام از آموزه هاى ائمّه اطهار علیهم السلام در به کارگیرى محبت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان پافشارى کند.
پینوشتها:
1 ـ سلیمان کامل، حسن بن على الدراسة و التحلیل، ص 26.
2 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 190.
3 ـ احمدبن عبداللّه طبرى، دلائل الامامة، ص 56.
4 ـ حسن بن على، تفسیر الامام العسکرى، ص 331.
5 ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تحقیق محمدجواد الفتیه، ج 1، ص 331.
6 ـ همان.
7 ـ حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 408.
8 ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 431.
9 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 407.
10 ـ محمدبن محمد نعمان مفید، امالى، تحقیق حسین استادولى، ترجمه على اکبر غفارى، ص 26.
11 ـ میرزاحسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 211.
12 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
13 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 78، ص 115.
14 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
15 ـ همان، ص 408.
16 ـ نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه 31.
17 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 390.
18 ـ حسن بن ابى الحسن دیلمى، اعلام الدین، ص 137.
19 ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 113.
20 ـ حسن بن مؤمن شبلنجى، نورالابصار، ص 123.
21 ـ حسین بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى الفاظ القرآن الکریم، ص 270.
22 ـ عزیزاللّه عطاردى، مسند الامام المجتبى علیه السلام، ج 4، ص 668.
23 ـ حسن بن شعبه حرّانى، همان، ص 404.
24 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 10.
25 ـ على بن عیسى اربلى، کشف الغمة و معرفه الائمة، ج 20، ص 194.
26 ـ حسن بن مؤمن شبلنجى، همان، ص 111.
27 ـ محمدبن على ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 156.
28 ـ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 312.
29 ـ ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج 3، ص 140.
نرگس محمدنیا گالشکلامى/ کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامى
فیض اللّه اکبرى دستک/ استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامى
منبع: ماهنامه معرفت ش 176