0

حساب کشی از علامه طباطبایی در برزخ!

 
mgmoheby1
mgmoheby1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 5196
محل سکونت : تهران

حساب کشی از علامه طباطبایی در برزخ!

تفسیر به رأی گرفتاری دارد، عاقبت‌مان را خراب نکنیم

 
خبرگزاری تسنیم: مؤسس و متولی حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: تفسیر به رأی، گرفتاری دارد. برای خودمان مکافات درست نکنیم و عاقبتمان را خراب نکنیم. حتی علامه طباطبایی هم با وجود تفسیر معظم المیزان، گفته بودند با سختی از من پذیرفتند، خیلی معطل شدم.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله روح‌الله قرهی، متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در سومین جلسه سخنرانی دهه آخر صفر، که در شب بیست و دوم ماه صفر در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد، به ادامه موضوع «ابتلائات امام و امّت» پرداخت. متن سخنان آیت‌الله قرهی بدین شرح است:

درجات اخری برای انسان‌ها بسته به درجات ایمان است. هرچه ایمان قوی‌تر، درجات اخری هم طبعاً بیشتر است. پس خود درجات به بها داده می‌شود. البته این که شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی فرمودند: بهشت را به بها بدهند، نه به بهانه، باید گفت: ای بسا به بهانه هم بدهند، منتها آن درجات اضعف جنّت است، نه درجات اعلی جنت. درجات اضعف جنّت به شفاعت داده می‌شود، امّا درجات اعلی جنّت طبعا به بها داده می‌شود و شاید منظور از فرمایش ایشان، همین باشد. لذا به جز قسم اوّل، نوع دیگری هم هست که به بهانه و به واسطه شفاعت مرحمت می‌کنند. گرچه در باب شفاعت هم فرمودند: شما یک کاری انجام دهید که ما بتوانیم شفاعتتان را کنیم.

مؤمن با بلا رشد می‌کند

امّا علیّ أیّ حالٍ درجات اعلی جنّت درجه‌هایی که بستگی به درجات ایمان دارد و حسب روایات شریفه معلوم می‌شود اگر درجات ایمان هم بخواهد بالا برود، به بلا است و این قاعده است. ما انسان‌ها از روز نخست اشتباهی که کردیم، این بود که تعلیم ندیدیم که باید با بلا رشد کنیم و تصوّر کردیم باید با رفاه رشد کنیم. این فکر اصلاً خلاف قاعده است. هر کس بلایش بیشتر شد، دلیل بر این نیست که بد است. اتّفاقاً دلیل بر این است که خیلی مؤمن است. اگر شما در فقر بیشتر بودی، ای بسا ایمانت بیشتر است. البته به شرط صبر و به شرط این که انسان ناشکری نکند.

لذا اگر مریض شدی، این بلا و یک نوع امتحان الهی است که اگر صبر کردی، خدا به تو درجه می‌دهد. چرا شکایت می‌کنی؟!شکوه و ناراحتی ندارد. خدا به تو درجه می‌دهد. اگر نعوذبالله انسان، همسر بد داشت، درست است خیلی سخت است، امّا نوح نبی را ببنید، لوط نبی را ببینید، خیلی از پیامبران بزرگوار همسر بد داشتند، امّا صبر کردند و لذا درجاتشان بهتر است. مثلاً اگر یک مرد هیکلی، خانمش را بزند، او یکی از شما می‌خورد و یکی از در، امّا اگر صبر کند، این درجه ایمان او را نشان می‌دهد. البته زن هم همین‌طور است، اگر مرد نامردی داشت و به نامردی‌های این مرد صبر کرد، برنده است و این زن عاقبت به خیر می‌شود. لذا همین صبر خیلی مهم است و قبولی در بلایا همه‌اش به این صبر است.

سرعت نزول بلا به سمت مؤمن

پس علی أیّ حالٍ درجات مؤمن به صبر در بلا بالا می‌رود. امیرالمؤمنین، علی‌بن‌ابی‌طالب(صلوات اللّه وسلامه علیه) یک جمله‌ای دارند که تعبیر عجیبی است، می‌فرمایند:«إنَّ البلاءَ أسْرَعُ إلى المؤمنِ التّقیِّ مِن المَطرِ إلى قَرارِ الأرضِ»[۱] به تحقیق شتاب و سرعت بلا برای مؤمن متّقی بیشتر است از بارانی که به سمت زمین گود می‌آید. وقتی باران می‌بارد و می‌خواهید بفهمید چقدر باران آمده، به چاله‌ها نگاه می‌کنید. حالا مؤمن متّقی این‌طور راحت می‌تواند به مقام ایمان برسد.

با نگاه به رفاه ظاهری دیگران، در امنیت قرار نمی‌گیرید

وجود مقدّس زین العابدین(صلوات اللّه وسلامه علیه) فرمودند: «فما تَمُدّونَ أعیُنَکُم ؟ ! أ لستُم آمِنینَ ؟ ! لَقد کانَ مِن قَبلِکُم مَن هُو على ما أنتُم علَیهِ ، یُؤخَذُ فیُقْطَعُ یَدُهُ و رِجْلُهُ و یُصلَبُ ، ثُمّ تَلا : «أمْ حَسِبتُم أن تَدخُلوا الجنّةَ وَ لَمّا یَأتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ»[۲]چرا به رفاه دیگران چشم مى‌دوزید؟! آیا در امان نیستید؟! یعنی شما به رفاه ظاهری نگاه می‌کنید و فکر می‌کنید از این طریق شما در امنیّت قرار می‌گیرید.اگر مدام چشمتان به رفاه ظاهری غرب بود، در آرامش قرار نمی‌گیرید و این موضوع امان برای شما نمی‌آورد. قبل از شما کسانى بودند که حال و روز شما را داشتند؛ دستگیر مى‌شدند و دست و پایشان قطع مى‌شد و به دار آویخته مى‌گشتند. آن‌گاه حضرت این آیه را تلاوت کرد: «آیا مى‌پندارید که وارد بهشت مى‌شوید، حالْ آن که هنوز مانند آنچه بر سر پیشینیان شما آمده، بر شما نگذشته است!». پس طبیعی است که این مقاومت باید باشد.

پس زین‌العابدین(صلوات اللّه وسلامه علیه) بیان فرمودند که نگاهتان به رفاه ظاهری دیگران نباشد. اوّلاً رفاه ظاهری غرب که الحمدلله، نشان داد که به تنگنا خورده­اند.الآن دارند بدجوری به چینی­ها باج می­دهند که چینی­ها بعضی از قراردادهایشان را با ما قطع کنند. من خودم خبرش را دارم. یک کارخانه بزرگی است که می­خواهد در خود ایران پلیمر بزند. این کارخانه می‌خواست کارش را وسعت دهد. چینی­ها آمدند قرارداد ببندند یک سال و نیمه تحویل بدهند. البته خودمان هم داشتیم و این‌ها می­توانستند با وزارت دفاع قرارداد ببندند که سه‌ساله به آن‌ها تحویل بدهند، امّا چون چینی‌ها گفتند:یک سال و نیمه تحویل می­دهیم، با آن‌ها قراداد بستند. ولی وسط کار، دو سه هفته پیش گفتند: ما این کار را انجام نمی­دهیم. بعد معلوم شد که آمریکایی­ها به آن‌ها گفتند و تحت فشار هستند.

امّا سؤال این‌جاست که چینِ به این بزرگی و قدرتمندی، با این که خودش حق وتو دارد، چطور تحت فشار آمریکایی­هاست؟! معلوم شد که آمریکایی‌ها به آن­ها گفتند: ما با شما همان قرارداد را می­بندیم و چند برابر پول می­دهیم. البته آمریکایی­ها پولی هم ندارند و اوضاعشان به هم ریخته است. من این مثال را بارها زدم که مَثَل این­ها، مثل یک بازاری و تاجری می‌ماند. اگر اوایل کارشان باشد، خیلی ولخرجی می­کنند تا خودشان را در میان بازاری­ها نشان بدهند. امّا یک موقع هم وقتی دارند ورشکست می­شوند، می­آیند در این ورشکستگی خیلی خرج می­کنند که معلوم نشود. آمریکایی­ها همین‌طور هستند. بارها گفتم، باز هم می­گویم که الآن صددرصد، بلاشک، دیگر زمان افول آمریکا است. صدایش درآمده و بیشتر از این هم درمی­آید.

الآن آن­ها از ارتباط با ما لذّت فراوانی می­برند و برای همین هم است که گاهی رجز می­خوانند و گاهی هم به کنگره چیز دیگری می­گویند. همه این­ها هم برای این است که ادّعا کنند، ولی از آن طرف هم می­خواهند اعلام کنند که ما قدرت برتریم و با قدرت برتری جلو آمدیم و ما این­ها را خوار کردیم.

ما از این می‌سوزیم و ناراحتیم که مسئولین ما باید مواظبت کنند و نگذارند کار به این­جا بکشد. امّا اگر خلاف این بخواهند انجام بدهند و این­طور باشد، طبیعی است هرکسی باشد، در دهنش می­زنیم و اجازه نمی­دهیم با نظام، بازی کند. هر که می­خواهد باشد، وزیر باشد، وکیل باشد، رئیس دولت باشد و ... ، تا موقعی که مراقب اهداف نظام باشد، ما حمایت می­کنیم، امّا اگر بخواهد با نظام، بازی کند، در دهنش می­زنیم و هراسی هم نداریم. ما تا حالا هم از چیزی نترسیدیم. چه رئیس دولت قبلی باشد، چه رئیس دولت جدید باشد، بعدی باشد، قبل­ترش باشد، هر که باشد، ما اجازه نمی­دهیم که بخواهد اهداف را پایمال کند و اگر این‌طور باشد، ما در مقابلشان می­ایستیم. ما از هر طریق که شده، تا زنده­ایم، اجازه نمی­دهیم و وظیفه­مان همین است. لذا هر کس بخواهد در مقابل انقلاب بایستد و یا به هرطریقی بخواهد به دنیا نشان دهد این انقلاب ضعیف شده و ...؛ در دهانش می‌زنیم.این انقلاب ضعیف که نشده، هیچ، قوی­تر هم شده. کجا ضعیف شده؟! انقلاب ما بحمدلله و المنّه روز به روز قوی­تر شده و روز به روز اوج و عزّتش بیشتر شده است. لذا ما اجازه نمی­دهیم که یک عدّه این انقلاب را ضعیف جلوه بدهند.

لذا حضرت زین‌العابدین(صلوات اللّه وسلامه علیه) می­فرمایند: چرا شما حواستان به دست دیگران است که این­ها مثلاً این هستند و آن هستند. بدانید قبل از شما کسانی را می‌رفتند، دستشان را قطع می­کردند، پاهایشان را قطع می­کردند، به دار آویزانشان می­کردند و این‌ها هیچ نمی­گفتند، شما هم باید این­طور باشید.

البته این فرض است و نهایت قضیّه است. حالا که الحمدلله به آن­جا نرسیده است. اوّل انقلاب کجا؟! جنگ کجا؟!الآن کجا؟! آن زمان هیچی نداشتیم، حالا که همه چیز داریم. بارها هم گفتم: هرچه تحریم بر ما بیشتر شده، با این که سختی دارد و کسی هم شکی ندارد، ولی برکاتش بیشتر بوده است. خدا گواه است اگر ما را تحریم بنزین نمی­کردند، هیچ موقع خودمان بنزین­دار نمی­شدیم. هر چه تحریممان کنند، به نفعمان است. ولی خوب بعضی­ها نمی­فهمند، البته بعضی­ها هم دارالتّجاره دارند و به فکر منافع خودشان هستند که بماند.

پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مطلبی فرمودند که اگر کسی واقعاً پیرو ایشان است، می‌فهمد که همه حرف‌ها تمام است. فرمودند: «کانَ الرّجُلُ قَبلَکُم یُؤخَذُ فیُحفَرُ لَهُ الأرضُ فیُجعَلُ فیها، فَیُجاءُ بالمِنْشارِ فیُوضَعُ علی رأسِهِ فیُشَقُّ باثنَینِ ما یَصُدُّهُ ذلکَ عن دِینِهِ ، ویُمَشَّطُ بأمْشاطِ الحدیدِ مِمّا دُونَ لَحمِهِ مِن عَظمٍ أو عَصَبٍ ما یَصُدُّهُ ذلکَ عن دِینِهِ»[۳]. همان‌طور که عرض کردم حضرت زین‌العابدین(صلوات اللّه وسلامه علیه) هم می­فرمودند: تا دولت باطل هست، رفاه و آسایشی به مؤمن نمی­رسد و این یک قاعده است، «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ تُصِیبُهُ رَفَاهِیَةٌ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلَّا ابْتُلِیَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِبَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ حَتَّى یَتَوَفَّرَ حَظُّهُ‏ فِی دَوْلَةِ الْحَقّ‏»[۴].

پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: در دوران‌هاى گذشته، مرد مؤمن را مى‌گرفتند و زمین را مى‌کندند و او را در گودال مى‌گذاشتند و با ارّه، از فرق سر، به دو نیمش مى کردند و با این همه، هیچ موقع از دین خود دست بر نمى‌داشت. بعد همان شانه­های آهنین را در گوشتش فرو می­کردند، تا این که به استخوان و رگ‌هایش می­رسید و این چنین شکنجه­های عجیب و غریب می­کردند، ولی دست از دینش برنمی­داشت، شما هم نباید دست از دینتان بردارید. این­ها همه پیام است که مؤمن باید این­طور باشد و بتواند این حالت را داشته باشد. اگر کسی واقعاً دین­دار است، دین­دار حقیقی باید به هرقیمتی شده پای دینش بایستد. ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) و امت قلیله ایشان، آن هفتاد و دو نفر، پای دینشان ایستادند.

اصحاب اخدود چه کسانی بودند؟

باز یک روایت دیگر عرض بکنم که خوب دقت بفرمایید و بعد هم آن روایت دیشب را تکمیل کنیم که از حسین بن روح(علیه الرّحمه) بیان شده است. فرمودند: «بَعَثَ‏ اللَّهُ‏نَبِیّاً حَبَشِیّاً إِلَى قَوْمِهِ »[۵] خدا در یک قوم حبشی از بین خودشان، یک نبی انتخاب کرد. «فَقَاتَلَهُمْ فَقُتِلَ أَصْحَابُهُ وَ أُسِرُوا» خدا این نبی حبشی را برای قومش برانگیخت، او با دشمنانش جنگید، یارانش کشته و اسیر شدند و در حقیقت به صورت ظاهر مغلوب شدند. «وَ خَدُّوا لَهُمْ أُخْدُوداً مِنْ نَارٍ» بعد دشمنان این‌ها شیارهایی را کندند و آتش‌های زیادی درست کردند. «ثُمَّ نَادَوْا مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِنَا فَلْیَعْتَزِلْ وَ مَنْ کَانَ عَلَى دِینِ هَذَا النَّبِیِّ فَلْیَقْتَحِمِ النَّارَ » بعد اتمام حجّت کردند و صدا زدند: هرکس با ماست برگردد و هرکس با این نبی است، باید در این آتش برود. «فَجَعَلُوا یَقْتَحِمُونَ النَّارَ وَ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ مَعَهَا صَبِیٌّ لَهَا فَهَابَتِ النَّارَ فَقَالَ لَهَا صَبِیُّهَا اقْتَحِمِی قَالَ فَاقْتَحَمَتِ النَّارَ وَ هُمْ‏ أَصْحابُ الْأُخْدُود» همه رفتند و با آن‌ها زنی بود که یک بچّه در بغلش بود، او از آتش ترسید. بچّه کوچک است و معلوم است که مادرش، خیلی او را دوست دارد - گاهی حبّ به فرزند و آقازادگی این‌طور است که سبب می‌شود جلو انقلاب هم می‌ایستند، یعنی به جای این که در دهان فرزندش بزند، در مقابل انقلاب می‌ایستد!- بچّه به مادرش گفت: مادرم نگران نباش، تو در آتش برو. این‌ها همان اصحاب اخدود هستند که قرآن می‌فرماید که مادر، فرزند و همه حاضر شدند برای دین بسوزند، امّا یکی از آن‌ها نباشد که زیر بار ظلم برود.

پس باید در بلاها صبر کرد. چون همان‌طور که عرض کردیم، بلا بسیار سریع به سوی مؤمن می‌آید «إنَّ البلاءَ أسْرَعُ إلى المؤمنِ التّقیِّ مِن المَطرِ إلى قَرارِ الأرضِ» و هرچه بلا بیشتر بود، معلوم است ایمان بیشتر است. لذا مؤمنین هرچه بلایشان بیشتر بود، صددرصد ایمانشان هم بیشتر است و درجات بهشت را به مؤمنینی می‌دهند که ایمانشان بیشتر است. فردای قیامت، کسانی می‌توانند با پیامبران عظیم‌الشان، ائمّه، اولاد آن‌ها و اولیاء الهی، در بهشت رفاقت و مجالست داشته باشند، که بلاها را بیشتر به جان و دل بخرند.

هرکه در این بزم مقرّب‌تر است/ جام بــــــلا بیشترش می‌دهند

چرا فرستادگان الهی، گاهی قاهر و گاهی مقهور هستند؟

در جلسه گذشته روایتی را از حسین‌بن‌روح(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که نایب امام زمان است، بیان کردیم که وقتی کسی تعجّب کرد و از ایشان سؤال کرد: مگر ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) ولیّ خدا نبود؟ فرمود: بله. گفت: مگر یزید(لعنة الله علیه) دشمن خدا نبود؟ فرمود: بله. گفت: چطور می‌شود خدا دشمنش را به ولیّ خودش مسلّط کند؟ حضرت توضیحات مفصّلی دادند که انبیاء آمدند و چون از جنس مردم بود، مردم می‌گفتند: ما شما را قبول نداریم و معجزه ‌خواستند. بعد معجزه هر نبی را بیان کرد و رسید به اینجا که فرمود: «فَلَمَّا أَتَوْا بِمِثْلِ ذَلِکَ وَ عَجَزَ الْخَلْقُ عَنْ أَمْرِهِمْ وَ عَنْ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِهِ کَانَ مِنْ تَقْدِیرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لُطْفِهِ بِعِبَادِهِ وَ حِکْمَتِهِ أَنْ جَعَلَ أَنْبِیَاءَهُ ع مَعَ هَذِهِ الْقُدْرَةِ وَ الْمُعْجِزَاتِ فِی حَالَةٍ غَالِبِینَ وَ فِی أُخْرَى مَغْلُوبِینَ وَ فِی حَالٍ قَاهِرِینَ وَ فِی أُخْرَى مَقْهُورِینَ»[۶] چون این کارها را کردند و خلق از آن‌ها عاجز بودند و نتوانستند مانند آن را بیاورند، خداى عزّوجلّ از لطفى‏که به بندگانش دارد و حکمت خود، مقدّر کرد که پیغمبران با این قدرت و معجزات خود، گاهى غالب باشند و گاهى مغلوب، گاهى قاهر و گاهى مقهور. بعد فرمودند: می‌دانید چرا؟

«وَ لَوْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِینَ وَ قَاهِرِینَ وَ لَمْ یَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ یَمْتَحِنْهُمْ لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » اگر خدا در همه حال آن‌ها را غالب و قاهر می‌کرد و گرفتارى نداشتند، خدا آن‌ها را امتحان نمی‌کرد و خوارى نمى‏دیدند: مردم این‌ها را خدا می‌گرفتند. چون می‌دیدند که همیشه هر اراده‌ای بخواهند بکنند، می‌کنند. البته می‌توانند ولی انجام نمی‌دهند. «افوّض امری الی اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد» این‌ها همه امور را به خدا می‌سپارند. می‌توانند، امّا همه چیز دست خداست و مقدّرات الهی را بیشتر می‌پسندند و برای همین همیشه پیروز نیستند، گاهی پیروزند و گاهی مقهورند.

نکته‌ای عرض کنم، این که این‌ها گاهی قاهرند و گاهی مقهورند، معلوم است سلسله، یک سلسله است. آیت‌الله کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مغلوب شد و امام، غالب می‌شود. این‌ها هم از همین سلسله است. البته برای این افراد هم فرقی نمی کند و یکی است. خدای متعال تعیین کرده امام، غالب شود و آیت‌الله کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در آن اقتدار به ظاهر کامل محمّدرضا که آن موقع هم جوان بود، مغلوب شود که بگویند: در این حالت هم می‌شود. لذا گاهی غالب می‌شوند و گاهی مغلوب می‌شوند. این‌ها مقدّرات الهی است، ولی برای هر دو یکی است و اجر عندالله یکی است.

من یک موقعی تصوّر می­کردم که شاید آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالقاسم کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در یک مطالبی اشتباه کرد، این­طور شد، آن طور شد، بالأخره انسان است دیگر، گاهی تحلیل می­کند.همین تحلیل هایی که گاهی ما داریم و می­نشینیم برای خودمان جورچین درست می­کنیم و دو دوتا چهارتا می­کنیم و بعد به آن سیاست می­گوییم. اصلاً این تحلیل­هایی که ما داریم، یا این کتب سیاسی که می­خوانند، همه­اش چرند است. من خیلی راحت بگویم، همه این­ها، دکترای سیاسی، دکترای فلان و ...، همه­اش چرند است، چنین چیزی در عالم نداریم. همه این‌ها مزخرف و باطل است و هیچ چیز در این‌ها نیست. ما خیلی راحت این‌ها را بیان می‌کنیم، حالا هر کسی هر چه می‌خواهد بگوید، ما حرف خودمان را می­زنیم، نه خوشایند کسی حرف می­زنیم و نه بدآیند کسی. ما آنچه را که حقّ است و من ناحیه الله تبارک و تعالی به ما برسد، می‌گوییم و این‌ها را قبول نداریم. امّا بالأخره گاهی با همین تحلیل‌های آبکی، این حرف‌ها پیش می­آید. امّا ما دیدیم که این حرف‌ها صحیح نیست و به یک سبکی به ما نشان داده شد که ایشان مقامی درست مثل مقام امام خمینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارد.

یک مرتبه عرض کردم که ایشان دوبار در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند. یکبار در حال قیامشان بود که چه جمعیّتی به دیدن ایشان می­رفت، طوری که آقا می­فرمودند: اصلاً نیایید، بزرگان نمی­توانستند بروند و آن‌ها را از آن پشت می­بردند که ایشان را ببینند. مرحوم ابوی و حاج میرزا علی­اصغر صفارهرندی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف) در هر دو مرتبه به دیدار ایشان رفته بودند. دفعه دوم که رفتند بعد از این بود که مصدّق سقوط کرده بود (البته ایشان به مصدق گفته بودند که مواظب باش، این‌ها کودتا می­کند، منتها مصدق گوش نداد). در آن زمان هیچ کس نیامد و همان دو سه نفری بودند که دیدن ایشان رفته بودند. امّا آیت­الله کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بود: برای من هیچ فرقی ندارد، من یک وظیفه و تکلیفی داشتم که تمام شد. این‌ها تکلیف انجام می­دهند.

لذا آیت‌الله آسیّد ابوالقاسم کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مشمول این روایت است که فرموده­اند: « فِی حَالَةٍ غَالِبِینَ وَ فِی أُخْرَى مَغْلُوبِینَ وَ فِی حَالٍ قَاهِرِینَ وَ فِی أُخْرَى مَقْهُورِینَ وَ لَوْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِینَ وَ قَاهِرِینَ وَ لَمْ یَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ یَمْتَحِنْهُمْ لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »، یعنی یک عدّه‌شان مغلوب و یک عدّه غالب می­شوند و معلوم است این را خدا می­خواهد. «وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ »، الله اکبر، امام زمان به من و شما پیام داده، این‌ها از خودشان که حرف نمی­زنند. این را ما نمی­فهمیم. ای درد که ما نمی­فهمیم که اولیاء ما متّصلند و حرف می­زنند. بیچارگی ما سر همین قضیّه است که فکر می­کنیم تحلیل­های آن‌ها هم مثل تحلیل‌های ماست و بعد می­آییم تحلیل­های آن‌ها را با پنج­تای دیگر هم می­سنجیم و می­گوییم آن پنج تا این را گفتند و این یکی است، پس آن پنج تا رأیشان بیشتر است! در حالی که آن اتّصال دارد و ما باید این را بفهمیم.

دیشب هم ماجرای آیت‌الله موسوی را که کرامتی از امام دیده بودند، گفتم. یعنی امام هم از خودش حرف نمی­زند، امامی که هشتاد سالش بود وقتی به ایران آمد، امامی که نود و خورده­ای سال داشت که رحلت کرد، چیزی بلد نیست. این امام کدام دانشگاه رفته؟! لذا هیچ چیزی را از خود نمی­گوید.این امام دانشگاه الهی رفته و اتّصال به امام زمان دارد. اصلاً امام هیچ نداشت و بی­سواد بی­سواد بود، امّا عالم بود. این‌ها که ما داریم سواد است و علم نیست، امّا امام عالم بود، «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء».

امام عالم بود و علم الهی و لدنی داشت. حالا یک مشت آدم نفهم نمی­توانند بفهمند که یعنی چه امام علم لدنی داشت و بعد اعتراض هم می‌کنند. هر چه می‌خواهند بگویند، من که نمی­توانم چون آن‌ها معترض می­شوند حرف حقّ را نزنم، من تا زنده هستم این حرف‌ها را می­زنم. امام مهره بود، همان­طور که الان مقام معظم رهبری، مهره است. امام‌المسلمین به تنهایی کاری نمی­تواند بکند. به تنهایی هیچ کس نمی­تواند کاری بکند، از خود من به تنهایی کاری بر می­آید؟! خیلی بی رودربایستی بگویم، هیچ چیز را تشخیص نمی­دهیم، هر چه هم از خودمان بگوییم، آخرش می­بینیم خراب در آمد.

امام‌المسلمین هم اگر متّصل به امام زمان نباشد، بدانید کاری از ایشان برنمی­آید. امام‌المسلمین متّصل به امام زمان است.عرض کردم هنوز خیلی از ابعاد فتنه ۸۸ را دقیق برای ما توضیح ندادند. همان‌طور که شوری سابق را تکه‌تکه کردند، بنا بود کشور ما را هم تکه‌تکه کند. امّا با درایت ایشان؛ یعنی آن چیزهایی که امام زمان به ایشان بیان کرده بود، این‌طور نشد. برای همین باید مطیع فرمان ایشان باشیم، چون متّصل هستند. حالا حسین‌بن‌روح می‌گویند: این حرف‌ها از خودم نیست. پس حرف ایشان، حرف امام زمان است که فرمودند: «وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ‏» اگر این‌ها گاهی غالب و گاهی مغلوب نبودند، فضیلت صبرشان بر بلا و محنت و امتحان شناخته نمی‌شد.

لذا فضل اولیاء خدا و جانشینان الهی بر این است که بر بلا صبر کنند. امام، ولیّ خدا، معصومین، پیغمبر، حجج الهی، اولیاء خدا و آن‌ها که اتّصال دارند، همه چیز را دست خدا می­سپارند. لذا هر چه می­گویند، باید گفت: چشم. خدا گواه است با این حالی که دارم و معلوم نیست تا چه زمانی باشم، من خودم در جلسه­ای که با مرحوم آقا معلم دامغانی و دو سه نفر دیگر از آقایان خدمت امام بودیم، از مرحوم امام سوال کردم که شما اگر تصور می­کردید که پیروز نمی­شوید، چه حالی داشتید؟ امام فرمودند: از آن موقعی که آیت‌الله شاه‌آبادی بیان کردند، من دائم همین سؤال در ذهنم بود که اگر پیروز نشدیم، چه؟ بعد گفتم که من وظیفه­ام را انجام می­دهم (لذا می­دانید امام می­فرمود: ما موظّف به تکلیفیم، نه نتیجه) و اگر هم پیروز نمی­شدیم، اصلاً به آیت‌الله شاه‌آبادی که گفتند من پیروز می­شوم، شک نمی­کردم و می­گفتم: حتماً یک اتّفاقی این وسط افتاده که مقدّر الهی عوض شده است.

پس اگر این بلاها برای آن‌ها نبود، این مقامات آن‌ها دیده و شناخته نمی‌شد،«وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ». «وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَحْوَالَهُمْ فِی ذَلِکَ کَأَحْوَالِ غَیْرِهِمْ لِیَکُونُوا فِی حَالِ الْمِحْنَةِ وَ الْبَلْوَى صَابِرِینَ وَ فِی حَالِ الْعَافِیَةِ وَ الظُّهُورِ عَلَى الْأَعْدَاءِ شَاکِرِینَ» این‌ها این‌طور هستند که وقتی در آن حال بلا و محنت‌ها قرار می‌گیرند، صابر هستند، همان‌گونه که در عافیت و پیروزی بر دشمنان، شاکر هستند. یعنی اصلاً این دو حال برایشان یکی است و فرقی نمی‌کند. «وَ یَکُونُوا فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ مُتَوَاضِعِینَ غَیْرَ شَامِخِینَ وَ لَا مُتَجَبِّرِینَ» این‌ها کسانی هستند که وقتی در هر حالی قرار می‌گیرند، متواضع هستند. یعنی در هر دو حالی که بیان شد، چه مقهور شوند و چه غالب و پیروز، متواضع هستند و ادّعای أنانیّت و تکبرّ و ... ندارند. بلکه صابر و شاکر هستند و در همه حالات، متواضع هستند و رفتار تکبّرآمیز انجام نمی‌دهند.

ادامه این روایت که فرمایش وجود مقدّس آقا جانمان، امام زمان(اروحنا فداه) است و به لسان حسین‌بن‌روح(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان می‌شود، این است که حضرت می‌فرمایند: «وَ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ أَنَّ لَهُمْ ع إِلَهاً هُوَ خَالِقُهُمْ وَ مُدَبِّرُهُمْ فَیَعْبُدُوهُ وَ یُطِیعُوا رُسُلَهُ وَ تَکُونُ حُجَّةُ اللَّهِ ثَابِتَةً عَلَى مَنْ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِیهِمْ وَ ادَّعَى لَهُمُ الرُّبُوبِیَّةَ » برخورد انبیاء، اوصیاء و اولیاء الهی با این حوادث و ابتلائات و مصائب، طوری است که آن‌ها بتوانند به پروردگار عالم نزدیک شوند. این ذوات مقدّسه دارای مطالب الهی هستند و این مطالب الهی باعث می‌شود که این‌ها نزدیک به پروردگار عالم شوند. مردان خدا مدام از خدا حرف می‌زنند و از خودشان حرفی نمی‌زنند.

کما این که بارها بیان کردم که در قرآن بیان شده: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[۷]، این‌ها مردم را به خدا دعوت می‌کنند. این‌ها اگر مظهر و تجلّی اسماء و صفات الهی هستند، برای این است که مردم خودشان نمی‌توانند به پروردگار عالم متّصل شوند، این‌ها حلقه وصل هستند. این‌ها ارتباط مردم با پروردگار عالم را قطع نمی‌کنند، بلکه تازه آن‌ها را وصل می‌کنند. اگر انسان، تربت این‌ها را می‌بوید و می‌بوسد و بر سر و صورت می‌کشد، اگر دست و بازوی این‌ها را می‌بوسد و بر سر می‌کشد؛ برای این است که این‌ها اسماء الله و صفات‌الله هستند و ما را به خدا وصل می‌کنند. هر موقع شما با اولیاء خدا می نشینید، مدام از خدا دم می‌زنند و می‌گویند: همه چیز، خداست؛ پشت‌پرده، وجود مقدّس امام زمان و خداست. لذا دائم به خدا و امام زمان دعوت می‌کنند و هیچگاه به خودشان دعوت نمی‌کنند. معصومین دعوت به خدا کردند. انبیاء دعوت به خدا کردند و فرمان خدا را بیان کردند.

فلذا طوری قرار داده شده که تجاوز از حقّ نشود و گاهی این ابتلائات برای این است. مگر ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نمی‌توانست در کربلا معجزه کند؟! می‌توانست. ابی‌عبدالله نمی‌توانست یک چاه حفر کند؟! اسماعیل آن‌قدر پا زد که آب آمد. بعدها فرزند گرامی‌اش، علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) با اشاره دست مبارکشان، آب قدمگاه جوشید که به اعتقاد بنده و با ادلّه و براهین، برتر از آب زمزم است. چون آب زمزم با پا بوده و این با دست و دست شرافتش از پا بیشتر است. او نبی بوده است و این امام. تازه اسماعیل هنوز در آن زمان نبی نشده و در دوران طفولیّت بوده و بعدها بناست نبی شود. امّا ایشان امام است و امام حتّی از نبوت و رسالت برتر است. مثال هم زدیم که بعضی‌ها چه چیزهایی از این آب قدمگاه دیده‌اند. حالا ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نمی‌توانست معجزه کند و حداقل آب خوردنی درست کند که این بچّه‌ها بخورند؟! اگر بگوییم نمی‌توانست که اصلاً دور از عقل است. جدّ مکرّمش با اشاره ماه را دو نیم کرد که علم روز هم ثابت کرده که این ماه در سالیانی پیش، دو نیم شده است و در چنین حالتی باید سقوط می‌کرد، امّا سقوط هم نکرد و متّصل شد. خوب ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نمی‌توانست؟! پس چرا نکرد؟! باید این‌جا مقهور شود، امّا مقهوری که حقیقت و نهایتش قاهریّت است.

بعد می‌فرمایند: « وَ تَکُونُ حُجَّةُ اللَّهِ ثَابِتَةً عَلَى مَنْ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِیهِمْ وَ ادَّعَى لَهُمُ الرُّبُوبِیَّةَ أَوْ عَانَدَ أَوْ خَالَفَ وَ عَصَى وَ جَحَدَ بِمَا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ ع‏ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة»، این‌ها خواستند با این نوع مغلوب شدن، عناد معاندین و مخالفین خودشان، آن‌هایی که معصیت و طغیان کردند و با انبیاء و رسل جنگیدند را نسبت به دین نشان بدهند و نشان دهند که این هلاکت نیست. هلاکت حقیقی برای آن کسی است که با بیّنه حقیقی خدا درافتد. یعنی می‌فرمایند: تو فکر می‌کنی که به ظاهر ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) مغلوب شده است، امّا در حقیقت ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام مغلوب نشده است. تو فکر می‌کنی عدوالله بر ولی‌الله مسلّط شده است، امّا این‌طور نیست. می‌خواهد بگویند: سرانجام راه سعادت، این است که بفهمند و مطیع شوند.

«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَعُدْتُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مِنَ الْغَدِ» بعد محمّد‌بن‌ابراهیم‌بن‌اسحاق می‌گوید: فردای آن روز خواستم به محضر ابوالقاسم، حسین‌بن‌روح(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بروم، «وَ أَنَا أَقُولُ فِی نَفْسِی أَ تَرَاهُ ذَکَرَ مَا ذَکَرَ لَنَا یَوْمَ أَمْسِ مِنْ عِنْدِ نَفْسِهِ »، مدام با خود می‌گفتم: حسین‌بن‌روح دیروز چه گفت، این حرف‌ها، حرف‌های عجیبی بود. «فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِی الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِیَ‏ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ‏ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَأْیِی أَومِنْ عِنْدِ نَفْسِی بَلْ ذَلِکَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ ص‏»، تا رسیدم و هنوز چیزی نگفتم، حسین‌بن‌روح(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من گفت: یا محمد‌بن‌ابراهیم! اگر بدترین عذاب‌ها از آسمان بر من بیاید، یا این که بخواهند من را در درون خودم قطعه کنند، این شکنجه‌ها برای من بهتر است تا این که در ارتباط با دین خدا، از نزد خود مطلبی را بگویم.

این مطلب خیلی مهم است.چون تفسیر به رأی خیلی خطر دارد. من قبلاً بیان کردم، شما هم اگر در جایی دیدید، به نقل از بنده بگویید، کسانی که تفسیر قرآن در مدارس و ... می‌گویند، حداقل قضیّه این است که شما از گردن خدا دور کنید، چگونه؟ بروید از کتب تفسیری که نوشته شده، مانند تفسیرهایی که برای جوانان آسان است، بگویید. مراقب باشید که از خودتان چیزی نگویید، چون گرفتار می‌شوید.

حساب‌کشی از تفسیر المیزان علّامه در عالم برزخ!

علّامه طباطبایی تفسیر بسیار معظّمی نوشت (البته باید هم نوشته بشود؛ چون اگر ننویسند، مردم گرفتار می‌شوند). وقتی از دنیا رفت، علّامه حسن‌زاده آملی ایشان را دیدند، فرمودند: نصف کتاب را که گفتند: برای همسرت است! چون علّامه خیلی چای می‌خوردند. همسر ایشان برای این که مزاحم کار ایشان نشود، یک چای می‌آورد روی میز ایشان می‌گذاشت، دفعه بعد که می‌خواست چای بیاورد، با یک استکان جدید می‌آورد و استکان قبلی را هم می‌برد.یعنی این‌طور نبود که یکبار بیاید استکان خالی را ببرد و یکبار دیگر دوباره چای بعدی را بیاورد، تا زیاد مزاحم ایشان شود. این زن، بامعرفت بود و به همین علّت گفتند: نصف کتاب برای ایشان است. بعد علّامه گفتند: البته خدا به من رحم کرد که نصف کتاب برای ایشان است؛ چون از نصف دیگر شروع کردند از من سؤال کردند که چرا این‌جا این‌طور گفتی، چرا آن‌جا این‌طور گفتی و ...، خدا به من رحم کرد. لذا حساب و کتاب دارد، با این که ایشان همین‌طور راحت هم بیان نکرده و بسیار مطالعه داشته است. بعد گفتند: آقا! در آخر چه شد؟ فرمودند: بالاخره با سختی از من پذیرفتند، ولی خیلی معطّل شدم. حالا فردای قیامت هم که هست؛ چون الآن در عالم برزخ این‌گونه از ایشان سؤال کردند.

لذا عزیزان! شوخی نیست، خیلی مواظب باشیم که با دین بازی نکنیم. وقتی نمی‌دانیم، خیلی راحت بگوییم: نمی‌دانیم. این‌گونه که بگویی، راحت هم می‌شوی. تفسیر به رأی، گرفتاری دارد. برای خودمان مکافات درست نکنیم، عاقبتمان را خراب نکنیم. چون دنیا می‌گذرد، پنجاه سال، هفتاد سال، بیشتر، کمتر، به هر حال می‌گذرد، برای خودمان تفسیر به رأی نکنیم.

صبر مؤمنین با دیدن ابتلائات ائمّه

لذا حسین‌بن‌روح(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌گوید: «یَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِی الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِیَ‏ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ‏ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَأْیِی أَومِنْ عِنْدِ نَفْسِی ‏» ای محمّد‌بن‌ابراهیم اگر من را به بدترین عذاب‌ها از آسمان و ... شکنجه دهند و در درون من را قطعه قطعه کنند، برای من بهتر از این است که در ارتباط با دین خدا، از نزد خود مطلبی بگویم. « بَلْ ذَلِکَ عَنِ الْأَصْلِ »، بلکه این چیزی که من گفتم، از اصل است. «وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ ص» و من از وجود مقدّس آقا جانم، حضرت حجّت(اروحنا فداه) شنیدم.

خدا ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را مغلوب کرد؟ بله، به ظاهر. امّا این‌طور نیست و مطالبی در پشت آن نهفته شده است. این باید یک راهی برای دیگران شود تا بدانند وقتی ائمّه‌شان این‌طور شدند، آن‌ها هم صبر می‌کنند. چون اگر بنا باشد برای ائمّه هیچ اشکالی به وجود نیاید، معلوم است دیگران اصلاً کاری نمی‌کنند.اگر بنا بود خود امام برای پانزده سال تبعید نشود و همیشه در عزّت باشد، معلوم است کسی نمی‌آمد از امام حمایت کند. لذا امام را از قم به زندان می‌برند و بعد تبعید می‌کنند. همه این‌ها باید باشد. اگر ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) به شهادت نرسند، طبیعی است وقتی بلا بیاید، ما می‌گوییم: بلا که برای ماست، آن‌ها معصوم هستند. شیطان هم این‌طور وسوسه می‌کند که همه چیزشان که خوب است، بلا هم که نمی‌بینند و فقط بلاها برای ماست.گرچه مؤمن اگر به مقام ایمان رسید، این حرف‌ها را هم نمی‌زند امّا علی ایّ حالٍ وساوس نفس و شیطان ملعون این اثرات را دارد.

«السّلام علیک یا اباعبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»

***

[۱]. بحار الأنوار : ٦٧/٢٢٢/٢٩.

[۲]. الخرائج و الجرائح :٣/١١٥٥/٦١.

[۳]. کنز العمّال : ١٣٢٠.

[۴]. الکافی، ج: ۲، ص: ۲۵۵

[۵]. المحاسن، ج: ۱، ص: ۲۵۰

[۶]. کمال الدین و تمام النعمة، ج: ۲، ص: ۵۰۷

[۷]. سجده/ ۲4

یک شنبه 8 دی 1392  7:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها