6. روش تلفیقی قرآن
جالب توجه اینکه میتوان همسنخی بین دو رویکرد نقلی و تحلیلی را به عیان در روش تاریخی قرآن کریم نیز دید. تفصیل دقیق این مقوله در جای خود قابل بررسی است، ولی اشاره میشود که قرآن از یک سو به نقل وقایع میپردازد و در عین حال به فرآیند تحلیلی رویدادها نیز نظر میاندازد، از جمله در آیات ذیل:
خداوند اراده کرده است انسان را با احکام وآداب خود آشنا ساخته و به عمل به سیره و سنتهای الهی انبیا گذشته، هدایت و راهبر شود: «خداوند میخواهد (احکام خویش را) برای شما روشن سازد و شما را به سیره و سنت (حسنه) پیشینیان راهبر شود»(نساء: 26). تا به پندی شایسته دست یابد:
«پس بر ایشان این پند و داستان را بخوان، باشد که اندیشه کنند»(اعراف: 176) از اینرو اخبار پیشینیان را تنها به حق و راستی حکایت میکند: «ما داستانشان را به راستی و درستی بر تو می¬خوانیم»(کهف: 13)8 و هر نقلی را روا و درست نمیانگارد که: «اینها حدیث حق و حقیقت است»(آلعمران:62)
.9 بنابراین، حدیثِ حقّ و حقیقت و امر راست مطابق با واقع، آن است که خداوند نقل میفرماید و نه غیر آن، و تردیدی نیست که در مورد ما انسانها انتخاب و گزینش تاریخ صحیح از ناصحیح، بدون تحلیل و داوری ممکن نیست.
بدینسان، ملاحظه میشود که در قرآن مجید، برخی از اخبار قطعی تمدنهای پیشین حکایت میشود: «این از اخبار آن شهرهاست که بر تو میخوانیم؛ بعضی از آنها هنوز برپا ماندهاند و بعضی برباد رفتهاند»(هود: 100)؛ یا از پیامبران دوردست بر پیامبر خود میخواند: «
بدینسان بر تو از اخبار گذشته میخوانیم»(طه: 99). و در عین حال که نقل آن توأم با گزینش ویژهای است: «ما بهترین داستانسرایی را با وحی فرستادن همین قرآن بر تو میخوانیم» (یوسف: 3)، و البته گزینشی خاص و مشخص: «...و یکایک اخبار پیامبران را بر تو میخوانیم، هم آنچه به آن دل تو را استوار میداریم»(هود:120)،
اما از سوی دیگر آنچه نقل میکند، بدون ارائه تحلیل و جمعبندی رها نمیسازد. برای مثال، سرآغاز داستان فرزندان آدم(ع) چنین است: «و بر آنان داستان دو پسر آدم را به راستی و درستی بخوان»(مائده: 27)، و پس از بیان پارهای جریانها مانند قربانی کردن برادران، گفتوگوها، کشتن برادر، به خاک سپاری و پشیمانی قابیل، نتیجهگیری نهایی بدین صورت ارائه میشود: «به این جهت بر بنی¬اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس را جز به قصاص قتل یا به جزای فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه مردم را کشته باشد، و هر کس را زنده بدارد مانند این است که همه مردم را زنده داشته باشد...»(مائده: 32)10 و به این ترتیب، پس از بیان اجزای منقول داستان، به ارائه حکم کلّی و تحلیل قاعده انسانی مبادرت میورزد که دیگر جنبه نقل رویداد ندارد، بلکه بر اساس ذکر رویدادهای داستان، به تجزیه و تحلیل اصل داستان و ارائه قاعده و قانون میپردازد.
ب. دشواریهای تحلیلگر تاریخی
پس از توجه به اهمیت تاریخ تحلیلی سیره نبوی و فراتر از آن، تفاوت اصولی رویکرد نقلی و رویکرد تحلیلی به رویدادهای تاریخی، و تعیین جایگاهها و بستر نظاممند هر یک در شکلگیری سیاق فکری مورخ تحلیلگر، ضروری است به دشواریهای تاریخ تحلیلی اسلام، به ویژه سیره نبوی اشاره شود:
1. داوری تاریخی دشوار
یکی از نخستین مشکلات تاریخ تحلیلی سیره نبوی که با تمامی پیکره تاریخ مکتوب اسلام مرتبط است، مسئله دشواری قضاوت و داوری در اموری است که آکنده از اختلافاند. بسیاری از موضوعات تاریخ اسلام، با انبوهی از اختلاف نظرهای گوناگون همراه شده و آشکارا پارهای مسائل را در هالههایی از ابهام درهم تنیده است.
این سخن بدان معنا نیست که از میان منقولات مختلف و بعضاً متضاد و متناقض، نمیتوان بر پذیرفتنیهای یقینی تکیه کرد و کژراههها را تشخیص نداد تا هویت حقیقی رخدادها برتابد، بلکه هدف نشان دادن دشواری تکافؤ ادلّه در این مسیر پر پیچ و تاب، برای دستیابی به حکایتهای ناب و نیز هدایتهای کارآمد تاریخی است. بدین ترتیب، عواملی که در دامن زدن به گسترش اختلافات، دستاویز شده و پیاپی سبب شدهاند در امر داوری مشکل ایجاد شود، در چند دسته کلی قابل تقسیماند:
اوّل، عوامل بیرونی به معنای دخالت غیر مسلمانان و تصرف پارهای «دانایان» کینهتوز در جعل داستانهای واهی یا افسانههای تاریخی است، و در همین راستا تأثیرپذیری مسلمانان از روشهای علمای اهل کتاب که حتی با ورود «اسرائیلیات» در تاریخ اسلام نیز قابل توجه است.
دوم، عوامل درونی که یا آموزههای فکری ـ فرهنگی به حساب میآیند و یا آنها را در موضوعات سیاسی یا اجتماعی و یا اقتصادی میشمریم. اما عوامل فکری و فرهنگی نیز یا از جنبههای «مبنایی و بنیادین» نشئت گرفتهاند، مانند اختلافها و گرایشهای فرقههای گوناگون امت اسلام در مسائل کلامی، تفسیری، فقهی و سیاسی که بر کیفیت ضبط و نقل و تحلیل وقایع تاریخ اسلام سایه انداخته است و یا از جنبههای روبنایی و روشی شمرده میشوند که این نیز با رهیافتهای مختلفی رخ نموده است.
برای مثال، نخست، شیوه نگارش مورخان اسلامی در ثبت و ضبط منقولات است بدون بررسی صحت و سقم اسناد مربوط و حتی پیراستن آرایههای ناروای آن11 یا سبک تحریر نوشتاری که اصولاً فاقد خصوصیات زمانی و مکانی و ویژگیهای دیگر اوّلیه حوادث تاریخی بودهاند، و همچنین پریشانی و پراکندگی موضوعات و عدم تفکیک و دستهبندی آنها.12
و اما از عوامل سیاسی نیز میتوان به موارد ذیل، اشاره کرد: 1. وجود خفقان و فضای سیاسی فشار و ترس در جلوگیری از نگارش حقایق، از بین بردن کتابها و دستنوشتههای پیشین13 یا جلوگیری از تدوین کتابهای تاریخی بر اساس روش غیر معمول و پسند نظام حکومتی،14 2. علاقه و خواست حکمرانان به نگارش وقایع آن گونه که خود میپسندیدند و پایداری مصالح خود را در آن محفوظ میپنداشتند، 3. منع تدوین و سنت و احادیث پیامبر(ص).15
و اما از عوامل اجتماعی میتوان به انگیزههای قومی ـ نژادی و تمایلات اجتماعی در حمایت از گروه منحصر به فرد یا قبیله خاصی یا اصولاً حکومت وقت اشاره کرد که با کیش دستاویز کردن خلفا، حکام، سلاطین و نزدیک شدن به آنان، پارهای فضایل تاریخی حذف یا برای عدهای دیگر شایستگیهای نو خلق میشد و یا بعضی رخدادها نیز بهگونه دیگری تغییر میکرد.16
و بالاخره از عوامل اقتصادی، مواردی چون منافع مالی افراد یا دستههای وابسته و نیز ترس از تهدید و شکنجه را میتوان شمرد که مورّخ را از خط راستین خود دور میکند و سبب میشود لایههایی را به پیکره تاریخ اسلام بیفزاید و به رونق اختلافات و پیچیدهکردن داوریها بینجامد.
2. کاستی تحلیل متون تاریخ
دومین مشکل و در واقع مهمترین آنها در تحلیل سیره نبوی، مسئله کمبودهایی است که از این جهت در متون تاریخی شاهد آن هستیم. بیتردید در بررسی نقادانه هر موضوعی، وجود تحلیلهای استوار درباره آن، میتواند نقش پیش زمینههای مناسبی را فراهم سازد که تحلیلگران بعدی را به افقهای نوینی در زایش حدسهای متقن، پایهدار و کارآمد بهتری سوق دهد، علاوه بر اینکه تحلیلهای پیشین، خود همواره میتوانند منابع و مبادی اطلاعاتی معرفتهای پسینی قرار گیرند.
اما در مورد سیره نبوی آنچه از متون در دست داریم، در مجموع، حکایتهای خالص تاریخی است و این امر از سویی سبب درج بسیاری حالات و خصوصیات پیامبر اکرم(ص) شده و به تاریخ حیات آن حضرت اعتبار و ویژگی خاصی بخشیده است، آنگونه که آن را از تاریخهای مبهم یا مجعول انبیای سلف به صورتی روشن، جدا کرده است،17 اما از سوی دیگر، سبک حکایتی مورخان، تحلیلگرانِ روش و منش پیامبر(ص) را با دشواریهای سیاق نوع کارهای تحلیلی رو به رو ساخته است
.18 به هر حال، با مروری بسیار گذرا بر منابع تاریخی، پذیرفتن این ادعا امری بس آسان است که حتی آنچه با نام سیره نبوی در دست داریم، به اعتقاد اندیشمندان، بیشتر از نوع «سِیر» است تا «سیره» و به همین دلیل، سنت سیرهنویسی مسلمانان نیز تاکنون بر اساس نَقل استوار بوده است و نه نقّادی.19
3. ناتوانی نسبی در فهم مطلق امور وحیانی
سومین دشواری که بهطور مشخص به سیره نبوی همبسته است، مسئله ناتوانی از علم و ادراک بشری در تحلیل و ارزیابی حقیقت واکنشهای پیامبر(ص) بهعنوان رسول الهی است. قطعاً تمامی رفتارهای پیامبر(ص) در وحی الهی ریشه دارد و از آن آبشخور بر میخیزد و نمیتوان تصور کرد بخشی از وجود حضرت، مرتبط با وحی و بخش دیگر، از آن تهی بوده است.
چنین تفکیکی که درصدد جداسازی جوهره نبوت در دو نهادگاه الهی ـ وحیانی و نهادگاه انسانی ـ نبوی باشد، نه تنها با واقعیت ناسازگار که در عالم انتزاع نیز نابخردانه است، چرا که «وحی» در همه هستی و پیکره وجودی پیامبر الهی(ص) امری جاری و ساری است و تمامی دامنههای هویت او، یعنی حالات، افکار، اعمال خارجی، خواستههای درونی و گسترة کلّ حیاتش را در بر میگیرد.
از این سخن بر نمیآید که در همه لحظات زندگی پیامبر(ص)، وحی ویژه و مستقیم الهی بر او نازل میشده است، اما حتماً به این معناست که همه گفتارها و رفتارهای حضرت در طول زندگی خود، حجّت و سند قاطع الهی است و میتواند سرمشق و الگوی بشریت قرار گیرد. بیتردید، منشأ این حجّیت، در همنوایی با مبدأ غیبی و آمیختگی با وحی الهی است که: «و از سر هوای نفس سخن نمیگوید، آن خبر نیست مگر وحیی که به او فرستاده میشود». (نجم: 3 و 4)20
از سوی دیگر، آشکار است که فهم و تحلیل رویکرد «وحی الهی» از توان و قدرت نوع بشر خارج است، چه اینکه انسان محدود به حدود دنیوی، در بستر رشد و تغییر علم و ادراک، به بازسازی و رونق گزارههای علمی خود دست مییابد و این میزان از بهرهمندی علمی، با تفوق بر موضوعی که در افق سنخیت با ذات ابدیت همعنان میشود، تناسبی ندارد.
اگر نه این است که وحی نبوی اصولاً ارتباطی فرابشری و ملهم از جهان فوق طبیعت و غیر از تواناییهای انسانی پیامبر(ص) است، در این صورت چگونه میتوان از اقلیم فاهمه محدود و متغیر بشر، چیرگی و اقتدار را بر آن طلبید تا آنجا که انسان را در واقعنمایی و فهم موجودیت حقیقی آن کامیاب کند؟!21
جمع دو نکته فوق، یعنی ریشهداری رفتارهای پیامبر(ص) در وحی و ناتوانی انسان در ادراک مطلق آن، به نفی امکان ارائه تحلیل حقیقی و همه جانبه از موضعگیریهای آن حضرت و ارزیابی نهایی سیره نبوی حکم میکند. افزودنی است که از سویی اندیشه انسانی قدرت کامیابی مطلق و همه جانبه را ندارد و از سویی دیگر، پیامد این حقیقت نباید ما را به پندار نسنجیده دیگری سوق دهد که یکباره مقوله سنجش و تحلیل بشری درباره این موضوع را پایان یافته بشماریم.
نظریه درست، بهینهسازی «دانش نسبی خرد انسان» با توجه به فرآیند ویرانگر دو کژارهه «امکان فهم مطلق» و «عدم مطلق فهم» است. بنابراین، تحلیل سیره نبوی برای مورخ امکانپذیر است، اما او نباید تحلیلهای خود را در بارة موضعگیریهای رسول الهی تمام شده و مطلق بنگارد.
پی نوشت:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص40.
2. نهج¬البلاغه، خطبه 160.
3. ر.ک: مقدمه ابن خلدون، ص46 که در تعریف خود از تاریخ، سویه تحلیلی آن را مدّ نظر قرار می¬دهد. همچنین ر.ک: جمیل صلیبا، واژه¬نامة فلسفه و علوم اجتماعی، ص 108.
4. مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص58 و 59.
5. نهج البلاغه، نامه 31.
6. عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، ص هفت؛ همچنین ر.ک: ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن، ص168؛ صادق آیئنهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص8.
7. این بحث را باید در محل خود پس گرفت، (ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفة تاریخ، ص189 و همچنین ر.ک: عبدالحمید صدیقی، تفسیر تاریخ و اج. دبلیو والش، مقدمه¬ای بر فلسفة تاریخ.
8. این کریمه در مورد جریان اصحاب کهف است و سر تاسر حکایت آن، توأم با اظهارنظر و تحلیل مسئله است حتی در ادامه همین آیه می¬فرماید: «... انهم فتنه امنوا بربّهم و زدنهم هُدی؛ ایشان جوانمردانی بودند که در نهان به پرورگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم».(کهف:13)
9. این کریمه پس از حکایت داستان حضرت عیسی(ع) و بنا بر رأی مفسّران فریقین در جریان مناظره عدهای از مسیحیان نجران درباره خلقت حضرتش، با رسول خدا(ص) آمده است که خود نیز میتواند شاهدی بر رویکرد تلفیقی نقلی و تحلیلی قرآن باشد. علامه طباطبایی نیز ذیل این آیه، اضافه میکند که: «...در اینجا به آنچه درباره قصههای عیسی(ع) گذشت، اشاره نموده و به نحو قصر قلب آن را حقّ شمرده است؛ یعنی تذکر میدهد آنچه ما از قصص او شرح دادیم همان حقّ است نه آنچه نصاری در آن باره ادعا میکنند.(سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج3، ص392).
10. همچنین نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 218 و 219 هم توجه به این دو شیوه نگاه تاریخی به روشنی نمایان شده است.
11. ابن خلدون، مقدمه، ص46.
12. صادق آئینهوند، علم تاریخ در اسلام، ص9.
13. نویسندة کتاب «علم تاریخ در اسلام» پاره¬ای از این موارد را با مشکلات نگارش تاریخ شیعه مرتبط دانسته و می¬گوید: «...عمدتاً می¬توان چند علت مهم برای این مشکل برشمرد. علت نخستین تقیه است. ابنرئاب گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که به ابوبصیر می¬فرمود: به خدا اگر سه تن از شما می¬یافتم که مؤمن بودند و حدیثم را کتمان می¬کردند، هرگز روا نمی¬دانستم که از آنها حدیثی را کتمان کنم(اصول کافی). فشار و کشتار و تبعید که بی¬رحمانه شامل شیعیان می¬شده است عملاً ارتباط و پیوند مورّخین امام را از هم می¬پاشید. از بین رفتن کتاب¬ها و سوزاندن آنها توسط تاتارها و مفول و صلیبیان، جلوگیری از تدوین کتابی بر غیر روش معمول و... (ر.ک: صادقآئینهوند، علم تاریخ در اسلام، ص9).
14. همان.
15. ر.ک: عباس زریاب، سیرة رسول الله(ص)، ص15؛ و علیاکبر حسینی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص59 49 ـ 59. سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النّبی الاعظم، ج 1، ص 46 ـ 51.
16. ر.ک: همو، سیرة رسول الله(ص)، ص15 و 16؛ و مقدمة ابن خلدون، ص46 ـ 47.
17. این امر را هم مورخان مسلمان و غیر مسلمان تأکید کرده¬اند. برای نمونه، ر.ک: سیدجعفر مرتضی عاملی، الصّحیح من سیره النّبی الاعظم، ج1، ص31 و صادق آئینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص15. همچنین ر.ک: جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص3.
18. ابن خلدون نیز در آغاز کتابش به این مسئله توجه کرده است، ر.ک: ابن خلدون، مقدمة، ص 6 ـ 8. همچنین ر.ک: همان، ج 1، ص22.
19. ... سیره در زبان عربی از مادة «سیر» است به معنای حرکت، رفتن و راه رفتن. «سیره» یعنی نوع راه رفتن... سِیر، یعنی رفتن و رفتار، ولی سیره، یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر(ص) است. آنها که سیره نوشته¬اند رفتار پیغمبر را نوشته¬اند... نه سبک (اُسلوب و متد) پیغمبر در رفتار... (ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در سیرة نبوی، ص47 و 48 و نیز عبدالحسینزرینکوب، کارنامة اسلام، ص86 و 90).
20. و نیز ر.ک: ناصر مکارمشیرازی، تفسیر نمونه، ج22، ص481؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج8 ، ص33 و ج9، ص82.
21. تفصیل بیشتر، مربوط به مباحث کلامی است. برای نمونه، ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ص107 و 128؛ همچنین، ر.ک: همو، تفسیر المیزان، ج2، ص 131؛ و نیز محمدهادی معرفت، تلخیص التمهید، ج 1 ، ص19.
سیدحسین حسینی/ استادیار دانشگاه شهید باهنر کرمان
منبع: فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش ش 26