پاسخ به:سرگرمی "یـک شـعـر یـک شـاعـر"
بابا طاهر
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست
رودکی
سیف فرغانی
به زهد سلمان اندر رسان مرا ملکا چو یافتم زپدر کز نژاد سلمانم
وحشی بافقی
کسی را قدرت بذل و کرم بود که دیناریش در جای درم بود
بگفت ای دوست، از صاحبدلان باش بجان پرداز و با تن سرگران باش
پروين اعتصامي
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم بیا ای روشنی، اما بپوشان روی که میترسم ترا خورشید پندارند و میترسم همه از خواب برخیزند و میترسم همه از خواب برخیزند و میترسم که چشم از خواب بردارند نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
غزال خوش صدا توئی ، راسخون
شیرین تر از عسل توئی ، راسخون
بین تموم سایتهای اینترنت
نگین بی بدل توئی ، راسخون
مهدی اخوان ثالث
ایا بدیع زمانه که در سخا و هنر ترا نظیر ندانیم جز نیا و پدر
چو هفت هشت حریفیم در یکی خانه شناخته به خراسان به هفت هشت هنر
نظامی عروضی
شیخ محمود شبستری
ای فیض غم زیان هر سودت هست با این همه در امید بهبودت هست
هر چیز که پاک سوخت دودی نکند با آنکه تو پاک سوختی دودت هست
ابو سعید ابوالخیر
چو سر بر زد ز خاور روز دیگر خور تابان چو روى دلبر
به جاى و عده گه شد باز دایه نشستند او و رامین زیر سایه
فخرالدین اسعد گرگانی
گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
صائب تبریزی
راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت
تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟
فيض كاشاني
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا
اوحدی مراغه ای
ای داده بنان گوهر ایمانی را
داده بجوی قلب یکی کانی را
نمرود چو دل را به خلیلی نسپرد
بسپرد به پشه، لاجرم جانی را