سلام
پروین اعتصامی
شعر دور بعد:
يك شهر را ديوانه با پيراهنت كردي
ليلا چرا پيراهنِ زيبا تنت كردي؟!
فرعونِ شهرم، دل به دريا زد همان شب كه
جادوگري با چشم هاي روشنت كردي
تو دُختِ چنگیزی که ما را مثل نیشابور
آواره ی دیوارِ چینِ دامنت کردی
من بچه بودم، خوب و بد قاطي شد از وقتي
شوري به پا آن شب تو با رقصيدنت كردي
ما دستِ كم، يك كوچه با هم ردِ پا داريم
يادی اگر از پرسه هاي با منت كردي
دريا بيا، آغوشِ شهرِ ساحلي باز است
ساحل نمي داند چه با پاروزنت كردي
بانو نمي گويي خدا را خوش نمي آيد؟!
يك شهر را ديوانه با پيراهنت كردي