بدین ترتیب اختناق و فشار ضد شیعیان، از آغاز قرن هشتم رو به افزایش نهاد. (الشیبی، 2/129) در دستورالعمل حکومتی امضا شده توسط نمایندگان پادشاه ممالیک، در تاریخ بیستم جمادی الثانی سال 764 که قلقشندی (م 820 ق) نسخه کامل آن را نقل کرده است، تعصّب مذهبی به صورت وحشتناکی به تصویر کشیده شده است. در این نامه ضمن یادآوری آمادگی برای تجهیز لشکری برای نابودی شیعه و تشیّع در لبنان و اخطار به آنان که در صورت دست نکشیدن از تشیّع و انتخاب ننمودن مذهب سنّت اقدام نظامی انجام خواهد گرفت، عقاید و افکار شیعه باطل، خون و مال آنان مباح و ریشهکن شدنشان مشروع قلمداد شده است. (قلقشندی، 13/20-13)
در اثر افزایش اختناق، شیعیان به تقیه پناه بردند. (آقا بزرگ تهرانی، 8/192) اجرای حکم بریدن سر حسن بن شیخ سکاکینی (عسقلانی، الدرر الکامنه، 2/34)، محمود بن ابراهیم شیرازی (ابن کثیر، 14/250) و علی بن محمد حلبی (از شاگردان اصحاب علامه حلّی) (عسقلانی، الدرر الکامنه، 3/40 و95)، به ترتیب در سالهای 744، 755 و 766 به جرم شیعه بودن، اوج خشونت ضد شیعی را به نمایش میگذارد.
4- رخداد دیگری که برای حاکمان ممالیک، به خصوص برقوق و بیدمر نگران کننده بود و منجر به زندانی شدن و شهادت شهید اول شد، ارتباطگیری تیمور لنگ با حاکم سربداران است که در سال 773 اتفاق افتاد. (الشیبی، 2/141) وقتی تیمور با مشکل فتح خراسان روبرو گردید، به قصد مشورت به سراغ کسی به نام سید محمد رفت که از سران صوفیها بود و بر علی بن مؤید آخرین فرمانروای سربداران نفوذ معنوی داشت. نامبرده برای حفظ شیعیان، تفاهم بین آن دو را بر هر دو پیشنهاد کرد. در اثر این تفاهم درگیری اتفاق نیفتاد و علی بن مؤید و تمام همکارانش در بخشهای مختلف خراسان پستهای خود را حفظ کردند. (ابن عربشاه، /31-28)
تیمور برای دستیابی به اهداف سیاسی خود همانگونه که به تبعیت از ترکها و فارس زبانان که از ابوحنیفه پیروی میکردند، مذهب حنفی را برگزید، برای جلب توجه شیعیان، شعار دوستی امام علی را سر میداد. (الشیبی، 2/149) به همین دلیل موقع هجوم به شام در سال 803 ، خطاب به علمای آن سامان از حقانیت حضرت علی(ع)، ظالم بودن معاویه و فاسق بودن یزید دم میزد و موقع فتح دمشق شعار «خونخواهی امام حسین از نسل یزید» را مطرح میکرد. (همان، /141؛ ابن عربشاه، /136و153)
آنچه در خراسان اتفاق افتاد، برای شهید احتمالاً نگران کننده بود؛ زیرا رابطه تیمور و پادشاه مملوکی به گونهای خصومتآمیز بود که برای آورنده خبر مرگ برقوق، تیمور پانزده هزار دینار جایزه داد. (الشیبی، 2/141) نگرانی شهید از سفارش او به شیخ محمد آوی موقع فرستادن کتاب «لمعه» به پنهان کاری و ترک هر چه سریعتر دمشق قابل درک میباشد. (شهید اول، اللمعه الدمشقیه، 1/101)
5- پنجمین و آخرین عامل نگرانی حاکمان ممالیک، موقعیت اجتماعی و تفکر سیاسی شهید بود که وی را با سیمای یک رقیب پرقدرت در برابر مملوکیان قرار میداد. شهید با تمام فقهای زمان خود اعم از شیعه و سنی در ارتباط بود، بین شیعیان شهرت بیمانند داشت، کتاب لمعه را به عنوان فقه حکومتی و مورد نیاز حاکم مسلمان در سال782 به علی بن مؤید فرستاد. (الشیبی، 2/139)
برای نخستین بار شبکه نمایندگی و تعیین وکلا را تأسیس کرد (شهید اول، ذکری الشیعه، 1/13) و از طریق نمایندگانش در مناطق شیعه نشین لبنان که مسئول جمعآوری خمس و زکات بودند، رهبری خود را از شهر دمشق، البته به دور از چشم حاکم این شهر اعمال میکرد. (الشیبی، 2/137) شهید با توجه به شرایط سیاسیـ مذهبی حاکم در جامعه سیاسی و مذهبی زمانش و نیز بر اساس اندیشه سیاسی خودش که سخت آشتیناپذیر مینمود، روش تقیّه را پیش گرفت و خود را شافعی قلمداد میکرد. (همان، /135)
به عنوان نمونه، شمسالدین محمد جزری (م 833 ق) میگوید:«محمد بن مکی ضمن نوشتهای به من، خودش را شافعی قلمداد کرد، ولی او فقیه شیعه بود. ابن اللبّان میگفت: مدت طولانی با وی زندگی و معاشرت داشتم و چیزی برخلاف اهل سنت از وی نشنیدم. (ابن الجزری،2/265) در دادگاه خطاب به ابن جماعه گفت: من شافعی مذهبم و تو اینک پیشوای این مذهب هستی، پس طبق این مذهب قضاوت کن. (البحرانی،/147)
شهید به دلیل شدت تقیّه نمیتوانست در دمشق روزها به تدریس کتابهای شیعه بپردازد، ناگزیر این کار را شب، بین نماز مغرب و عشا در زیرزمینی که بدین منظور ساخته شده بود، انجام میداد. (افندی، /80) اینکه موقع نگارش لمعه منبعی فقهی جز «مختصر النافع» محقق حلّی در اختیار نداشت و این کار را در خلوت انجام داد و از عدم رفت و آمد عامه در مدت هفت روز نگارش نیز اظهار شادمانی کرد، نشان دهنده خفقان سیاسیـمذهبی و شدت تقیّه است. (شهید اول، اللمعه الدمشقیه، 1/102ـ101)
تظاهر به شافعی بودن از باب تقیّه در شام تحت حاکمیت ممالیک، اختصاص به شهید نداشت، قطبالدین محمد بن محمد رازی بویهی که خود شهید میگوید: «من میدانم و از خود وی شنیدم که از فقهای امامیه است.» (شهید اول، غایه المراد، 1/217) در شام به عنوان فقیه شافعی زندگی میکرد و فعلاً نیز جزء علمای شافعی شمرده میشود. (ابن قاضی، طبقات الفقهاء الشافعیه، 2/206؛ ابن العماد، 8/355)
سرانجام در اثر سخنچینی تقیالدین جبلی خیامی ـاز پیروان شیخ محمد مالوش یا یالوش که به جادو و سحر روی آورده بود و شهید با مقابله به مثل، سحر او را باطل میکرد و او در حکومت برقوق کشته شد. (الصدر، /368؛ آقا بزرگ تهرانی، 8/207)ـ شهید بازداشت شد و سالی را در سیاهچال زندان دمشق سپری کرد. بر اساس تحقیق آصفی، با مشاهده اعتراض و اجتماع مردم در رابطه با زندانی شدن شهید، بیدمر تصمیم گرفت که به زندگی شهید پایان دهد. با تحریک بیدمر، رهبر پیروان یالوش به نام یوسف بن یحیی، توماری را تهیه دیده در اختیار دستگاه حاکمه قرار داد (شهید اول، اللمعه الدمشقیه، 1/146) تا اقدام لازم را به عمل آورند.
محتوای تومار و متن سخنان تقیالدین به صورت مشروح در دسترس نمیباشد، اما در عین حال علاوه بر فتواها و دیدگاههای بد بینانه نسبت به شهید در رابطه با حکومت و فقهای اهل سنّت، وجود تهمتهای همکاری با علویها و رهبری نهضت کردهای شیعه و آمادگی برای قیام مسلحانه در آن تومار نیز قابل تصدیق میباشد. (آقا بزرگ تهرانی، 8/207 و 192)به هرحال یالوش و تقیالدین سابقه تشیع و همکاری با شهید را داشتند و پس از ارتداد از تشیع، دست به اقدام خصمانه بر ضد شهید زدند. (الصدر، /370)
بیدمر مستقیماً وارد کار شد و با دستور گردهمایی تمام فرماندهان و قضات و بزرگان دمشق، دادگاه علنی را تشکیل داد، ولی فقط برای اینکه شهید را در جریان تومار و محتوای آن قرار دهد(!؟)، به شهید اجازه دفاع ندادند. (همان)ابن جماعه ـبرهان الدین ابواسحاق ابراهیم قاضی القضات دمشق در دهه هشتاد در قرن هشتم (العسقلانی، انباء الغمر، 1/9؛ البدر العینی، /196؛ ابن العماد، 8/534)ـ در پیگرفتن اعتراف بود، از این رو اصرار داشت که شهید استغفار کند.
شهید میفرمود گناهی نکرده است تا استغفار کند. ابن جماعه ساعتی را با شهید خلوت کرد و سپس آشکارا گفت: تو استغفار کردی و جرمت ثابت شده. آنگاه قاضی مالکی را تهدید کرد که اگر طبق مذهب مالکی حکم اعدام شهید را صادر نکند، از مقام قضاوت برکنار میشود (الصدر، /370) و قاضی مالکی حکم اعدام مشهورترین چهره علمی، فکری و سیاسی زمان را مورد تأیید قرار داد.
با توجه به حکایت تاریخ که مورد مطالعه قرار گرفت، دادگاه و اعدام شهید به صورت عادی و معمولی صورت نگرفته است. حضور شخص حاکم و تمام فرماندهان، قضات و بزرگان دمشق در دادگاه علنی شهید -که نه وکیل مدافع وجود داشت و نه به خود شهید اجازه دفاع داده شد- بدین منظور صورت گرفت که از تحریک افکار عمومی جلوگیری به عمل آید.
دولت میدانست که شهید یک تفکر و اندیشه زلال و مورد قبول تمام دانشمندان حوزههای علمیه آن روز است، اندیشهای که تکیه بر عدالت و شایسته سالاری دارد و ناسازگاری آن را با استبداد، غارتگری و جنگ افروزی که سیره حاکمان معاصر را تشکیل میداد، آشکار مینمود.
اندیشه شهید برخاسته از استنباط و اصول اجتهاد قدرت علمی بود که تمام علمای جهان اسلام با نگاه تحسین آمیز و خوشبینانه به سوی او مینگریستند و بسیاری بر توان علمی و قدرت اجتهاد ایشان مهر تأیید زده بودند.
بر این اساس، شخصیت شهید در افکار عمومی حوزههای علمیه مساوی با فقه، قرآن، تفسیر، اصول و سنت شناخته شده بود، همانگونه که خود شهید در سرودهای که حکم پیام وی را از پشت میله زندان دارد، با تأکید بر بیگناهی خود فرمود: بر بیگناهی من این دانشها شهادت میدهد:«والفقه و النحو و التفسیر یعرفنی*** ثم الاصولان و القرآن و الأثر»(غایه المراد، 1/249)
اعدام کسی که اندیشه او در تمام زمینهها به شمول حوزه سیاست رنگ قرآنی داشت، از احادیث مشترک ریشه میگرفت و از مقبولیت عمومی برخوردار بود؛ به صورت مخفی، میتوانست حکومت را در افکار عمومی متهم نشان دهد. از این رو بیدمر، اجتماعی آنچنانی را گرد آورد تا با استفاده از قدرت توجیهی آنها از برانگیخته شدن افکار عمومی جلوگیری به عمل آورد و به تعصب مذهبی به عنوان وسیلهای جهت به سکوت یا به تردید واداشتن آشنایان و ارادتمندان شهید در حوزههای علمیه اهل سنت دامن بزند و با چنین غبار افشانیهایی نوری را زیر ابر پنهان نماید، غافل از اینکه دسایس بشری به هیچ وجه توان به خاموش کشاندن شخصیت فکری مورد تأیید قرآن و تفسیر را ندارد، همانگونه که خود قرآن از چنین مصونیتی برخوردار میباشد.
حاکمیت مملوکی توانست جسد شهید را بسوزاند و خاکستر آن را بر باد دهد تا قبر و آدرسی برای مراجعه حامیان شهادت در آینده وجود نداشته باشد، غافل از اینکه دادههای فکری-قرآنی آن عزیز در آینده تاریخ وارد حجرهها، حوزههای علمیه و مراکز پژوهشی خواهد شد و با داشتن بوی شهادت و جلب توجه آیندگان، زمینه بازخوانی مکرر خود را فراهم خواهد ساخت تا یاد او تا ابد در دلها زنده و الهام بخش باشد. پس شهید زنده است؛(وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لا تَشْعُرُونَ) (بقره/154)«آنان که در راه خدا کشته شوند، مرده مخوانید که زندهاند، ولی شما درک نمیکنید.»
منابع و مآخذ:
1. ابن الجزری؛ غایه النهایه فی طبقات القراء، به نقل از المختاری، رضا؛ الشهید اول، حیاته و آثاره، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1384ش.
2. ابن العدیم، عمر؛ بغیه الطالب فی تاریخ حلب، بی چا، بیروت، دارالفکر، بیتا.
3. ابن عربشاه؛ زندگی شگفت آور تیمور، ترجمه محمد علی نجاتی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370ش.
4. ابن العماد، عبدالحی؛ شذرات الذهب، چاپ اول، بیروت، دار ابن کثیر، 1413ق.
5. ابن جبیر؛ رحله ابن جبیر، بی چا، بیروت، دار صادر، بیتا.
6. ابن قاضی شهید؛ تاریخ ابن قاضی شهید، به نقل از: المختاری، رضا؛ الشهید الاول، حیاته و آثاره، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1384ش.
7. طبقات الفقهاء الشافعیه، بی چا، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، بیتا.
8. ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، چاپ هفتم، بیروت، مکتبه المعارف، 1408ق.
9. الاتابکی، یوسف؛ النجوم الزاهر، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
10. اردستانی بخشایشی، احمد؛ اصول علم سیاست، چاپ اول، تهران، انتشارات آوای نور، 1376ش.
11. افندی، میرزا عبدالله؛ تعلیقه امل الآمل، چاپ اول، قم، مکتبه آیت الله المرعشی، 1410ق.
12. امینی، عبدالحسین؛ شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدین فارسی، چاپ سوم، بیجا، انتشارات روزبه، 1362ش.
13. البحرانی، یوسف؛ لؤلؤه البحرین، چاپ دوم، قم، مؤسسه آل البیت، بیتا.
14. البدر العینی؛ السلطان برقوق، چاپ اول، قاهره، دار الصفوه، 2002م.
15. بشیریه، حسین؛ آموزش دانش سیاسی، چاپ سوم، تهران، نشر نگاه معاصر، 1382ش.
16. حقیقت، صادق؛ درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلام، چاپ اول، قم، منشورات الرضی، 1413ق.
17. الحلّی، یوسف کرکوش؛ تاریخ الحله، چاپ اول، قم، منشورات الرضی، 1413ق.
18. الحموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیچا، بیروت، دار صادر، بیتا.
19. ژاک نانته؛ تاریخ لبنان، ترجمه اسدالله علوی، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1379ش.
20. شبارو، عصام محمد؛ دولت ممالیک، ترجمه شهلا بختیاری، چاپ اول، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380ش.
21. قاضی القضاه فی الاسلام، چاپ دوم، بیروت، دارالنهضه العربیه، 1992م.
22. الشرقاوی، عبدالرحمن؛ ابن تیمیه الفقیه المعذب، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، بیتا.
23. شمسالدین، احمد؛ دفیات الاعیان، چاپ دوم، قم، منشورات الرضی، 1364ش.
24. شهید اول، محمد؛ القواعد و الفوائد، بیچا، قم، مکتبه المفید، بیتا.
25. الدروس الشرعیه، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1419ق.
26. اللمعه الدمشقیه، چاپ اول، قم، دارالفکر، 1411ق.
27. غایه المراد فی شرح نکت الارشاد، چاپ اول، قم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، 1414ق.
28. ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت الاحیاء التراث، 1419ق.
29. الشیبی، کامل مصطفی؛ الصله بین التصوف و التشیع، چاپ سوم، بیروت، دار الاندلس، 1982م.
30. الصدر، حسن؛ تکمله امل الآمل، بیچا، بیروت، دار الاضواء، 1407ق.
31. الطهرانی، شیخ آقا بزرگ؛ طبقات اعلام الشیعه، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العربی، 1975م.
32. طاهر ابن حبیب؛ تکمله دره الاسلاک، به نقل از المختاری، رضا؛ الشهید الاول، حیاته و آثاره، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1384ش.
33. العاملی، محمدجواد؛ مفتاح الکرامه، بیچا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
34. العبادی، احمد مختار؛ قیام دوله الممالیک الاولی، چاپ اول، بیروت، دار النهضه العربیه، 1416ق.
35. العسقلانی، احمد؛ الدرر الکامنه، بیچا، بینا، بیجا، بیتا.
36. انباء الغمر بابناءالعمر فی التاریخ، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العربیه، 1406ق.
37. علیخانی، علیاکبر؛ مشارکت سیاسی، چاپ اول، تهران، نشر سفیر، 1413ق.
38. الغراوی، عباس؛ تاریخ العراق، چاپ اول، قم، منشورات الشریف الرضی، 1354ق.
39. فیصل سامر؛ دولت حمدانیان، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ اول، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380ش.
40. قصی، الحسین؛ موسوعه الحضاره العربیه، چاپ اول، بیروت، دار البحار، 2005م.
41. القلقشندی، احمد؛ صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ق.
42. لئوناردو لونُرن؛ میراث تصوف، ترجمه مجدالدین کیوانی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1384ش.
43. لیپست، سیمور مارتین؛ دایره المعارف دموکراسی، ترجمه کامران فانی و نورالله مرادی، چاپ دوم، تهران، کتابخانه تخصصی وزارت خارجه، 1383ش.
44. نیکلا ا. زیاده؛ دمشق در عصر ممالیک، چاپ اول، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351ش.
45. الهاشمی، عبدالمنعم؛ موسوعه تاریخ العرب (عصر الممالیک و العثمانیین)، چاپ اول، بیروت، دار البحار، 2006م.
سید ابراهیم سجادی،
منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی ش 58