0

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود

 
mina_k_h
mina_k_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 12298
محل سکونت : زمین

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود

شهید مهدی خندان، فرمانده تیپ یک عمار از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) از جوانانی بود که با فرهنگ عاشورا پرورش یافت و با همین فرهانگ بود که لبیک گوی حسین زمان خویش شد. او در ۲۱ سال زندگی‌اش، لحظه‌ای از این ارادت و عشق غافل نشد و سرانجام در اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت رسید. یادآوری روایت‌هایی از این شهید کربلایی در آستانه اربعین حسینی بجا و مناسب است.

مهدی متولد عاشورا بود

مهدی به سال ۱۳۴۱ در روستای «ناران»، از توابع «لواسان کوچک»، در روز عاشورای حسینی در خانواده‌ای زحمتکش اما مؤمن و مذهبی به دنیا آمد. او از‌‌ همان کودکی با احساسات پاک مذهبی رشد یافت و در مجالس مذهبی همراه پدر شرکت می‌کرد. ‌به مداحی اهل‌بیت عشق می‌ورزید و در مراسم عزاداری ‌مداحی ‌و به ‌عنوان ذاکر اهل‌بیت، در مراسم عزاداری محرم، با شوق و اشتیاق زیادی با بچه‌های روستا عزاداری می‌کرد.‌

از دست مأموران شاه فرار کرد

‌چون پدرش مقلد حضرت امام خمینی (ره) بود، از این روی، مهدی با حضرت امام (ره) و رساله ایشان آشنایی داست. سال ۱۳۵۶، رساله حضرت امام را در مدرسه و بیرون از مدرسه برای همشاگردان و دوستانش می‌خواند. پس از مدتی، اعلامیه‌های ایشان را در میان آنان پخش می‌کند و از‌‌ همان زمان به ‌چهره‌ای انقلابی در مدرسه و محل شناخته می‌شود.
 

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود

‌خواهرش می‌گوید: مهدی سال آخر هنرستان بود که یک روز آمد و رساله امام را از مادر گرفت و لای روزنامه پیچید و به مدرسه برد. یک بار هم در تهران به منزل ما آمد. دیدم خیلی پریشان است. وقتی از او پرسیدم، گفت: اعلامیه‌های امام را پخش می‌کردم که سربازان تعقیبم کردند، فرار کردم و اینجا آمدم. نتوانستم همه‌اش را توزیع کنم. مهدی در بیشتر راه‌پیمایی‌ها در کنار مردم مسلمان حضور می‌یافت‌ و‌ در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، فعالانه در صحنه‌های انقلاب شرکت جسته و در خلع ‌سلاح پادگان‌های تهران، حضوری پر شور و ایثارگرانه داشت.

او در روزهای خفقان رژیم شاه، در شهرک نیروی هوایی، ندای تکبیر سر می‌داد و شهرک را علیه رژیم می‌شوراند. او در «ازگل» نوجوانان را دور خود گرد می‌آورد و از حضرت امام (ره) و انقلاب می‌گفت و آنان را علیه رژیم شاه تحریک می‌کرد. در میدان «اختیاریه» تهران جلودار راه‌پیمایی‌ها می‌شود و با صدای رسا، شعار «مرگ بر شاه» و «مرگ بر بختیار» سر می‌دهد.

برای آبرسانی به روستا‌ها رفت

مهدی پس از پیروزی پر شکوه انقلاب، مدتی با جهاد سازندگی همکاری کرد و به روستای «ناران» و دیگر روستاهای اطراف زادگاهش آب لوله‌کشی می‌رساند. پس از آن، در پایگاه بسیج، به‌‌ عضویت فعال، مشغول فعالیت‌های نظامی و فرهنگی می‌شود و در ترغیب و تشویق قشر جوان برای جذب به بسیج، نقش اساسی ایفا می‌کند.
وی در تابستان ۱۳۵۹ به عنوان عضو فعال بسیج به پادگان امام حسین (ع) اعزام شده و دوره آموزش عمومی نظامی را با علاقه‌مندی می‌گذراند. پس از ‌آموزش دیدن، برای مقابله با ضد انقلاب، آماده اعزام به کردستان می‌شود، ولی با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه به ‌جبهه‌های غرب راهی می‌گردد.
 

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود
شهيد مهدي خندان در كنار همرزمانش
 

امام خمینی (ره) به جای مهدی نگهبانی داد!

مهدی همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی، داوطلبانه به جبهه‌های جنگ می‌شتابد و ‌شش ماه در جبهه غرب‌ در «سرپل ذهاب» با دشمن بعثی ‌مقابله می‌کند و پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در‌آمده و ‌چهار ماه ‌محافظ بیت امام خمینی (ره) ‌می‌شود.

مادرش در این باره می‌گوید: «مهدی یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچه‌ها در بیت امام مشغول نگهبانی بود که امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود، به نماز ایستاد. بعد‌ها فهمیدم که آن پاسدار خود مهدی بوده است‌».
خندان دوباره به جبهه باز‌می‌گردد و به جنگ مشغول می‌شود، اما هر از‌ گاه که به مرخصی می‌رود، سری به بیت حضرت امام (ره) می‌زند و به زیارت ایشان می‌شتابد و پس از کسب روحیه، دوباره به جبهه باز‌می‌گردد.

ضد انقلاب برای سرش جایزه گذاشته بود

او در طول خدمتش در جبهه، به‌ دلیل رشادت و لیاقتش به مدارج بالایی در مدیریت جنگ می‌رسد؛ او از بسیجی عادی رزمنده، به فرماندهی گردان و پس از آن به جانشینی تیپ ارتقا می‌یابد. خندان در جبهه غرب و در کردستان، چنان رشادت و شهامتی از خود نشان می‌دهد که لقب «شیر کوهستان» را دریافت می‌کند، به‌ طوری‌ که ضد انقلاب در کردستان برای سرش جایزه تعیین می‌کند.
 

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود

یکی از همرزمانش می‌گوید: یک بار یکی آمد پیش مهدی و گفت: می‌خواهم یک مطلبی به شما بگویم و اعترافی بکنم، اما قول بده که مرا نکشی. مهدی گفت: نترس بگو. او پنجاه هزار تومان پول درآورد، روی میز گذاشت و گفت: این پول را به من داده‌اند که تو را بکشم. مهدی سرش را روی میز گذاشت و گفت: من یک سر بیشتر ندارم و آن را هم در راه خدا می‌دهم. او گریه کرد و دست و صورت مهدی را غرق بوسه کرد.

خندان در خرداد ماه سال ۱۳۶۱ همراه «حاج احمد متوسلیان» و دیگر رزمندگان به لبنان فرستاده می‌شود و نزدیک ‌چهار ماه در آن‌جا ‌فعالیت ضد صهیونیستی می‌‌کند.

با بدن زخمی به جبهه بازگشت

خندان در جبهه بار‌ها بر اثر تیر و ترکش زخمی می‌شود. یک ‌بار به شدت از چند ناحیه زخم بر‌می‌دارد، به‌ طوری‌ که خانواده‌اش امید سلامتی را از دست می‌دهند.

مادرش می‌گوید: یک‌ بار خواب پریشان دیدم و خیلی نگران شدم. چند روز بعد مهدی را در خانه برادرم دیدم. بد جوری زخمی شده بود. هیکل درشتش مثل دوک شده بود. چشم و سرش بسته و کمر و دستش در گچ بود. یک چشمش از بین رفته و سرش شکافته بود. مهره‌های کمرش انحراف برداشته و وضعش چنان ناجور بود که امیدی به زنده ماندنش نمی‌رفت؛ اما خندان هنوز از این زخم‌های سخت سلامت کامل نیافته، به جبهه باز‌می‌گردد. وقتی نیروهای تیپ او را با آن وضع در جبهه می‌بینند، روحیه‌شان دو چندان می‌شود. او در منطقه کردستان، علاوه‌ بر مبارزات نظامی، به فعالیت‌های عمرانی نیز می‌پردازد.

در اریعین به دیدار سالار شهیدان رفت

شهید مهدی خندان، فرمانده تیپ یک لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در طول حضور در جنگ تحمیلی، بار‌ها زخمی شد؛ اما هیچگاه مجروحیت او را از حضور در جبهه‌ها بازنداشت و سرانجام در ‌۲۸ آذر ماه ۱۳۶۲ برابر با اربعین حسینی (ع)، در مرحله سوم عملیات «والفجر ۴» در ارتفاعات «کانی مانگا» هنگام عبور از میدان مین مورد حمله گلوله‌های تیربار دشمن قرار گرفت و در سن ۲۱ سالگی به فیض شهادت رسید.
تولد او در عاشورای حسینی و شهادت او در اربعین حسینی بود. روزهایی که فریاد «یا حسین» در جهان پیچیده بود.
 

ضدانقلاب براي سر «مهدي» جايزه گذاشته بود

بخشی از وصیت‌نامه شهید مهدی خندان

‌پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، ‌شما که وصیتنامه مرا می‌خوانید، در ساختن خود و محل خودتان کوشا باشید، هر قدر که می‌توانید قرآن و دعا زیاد بخوانید و از نمازتان مراقبت نمایید.‌
شما باید شمع باشید، بسوزید و دیگران از روشنی شما استفاده کنند، برای رضای خدا...‌ و به قول امام عزیز نگویید انقلاب برای ما چه کرده، ‌‌شما برای انقلاب چه کرده‌اید.

همسرم!

صابر باش و شاکر و راضی باش به رضای خدا و از یاد خدا غافل مباش. از نمازت بسیار مراقبت کن و راه هدایت پیش ‌گیر... در امر تزکیه نفس ‌‌نهایت سعی را کن، که جز این کار عبث است و بهترین کار توکل به سوی خداست و وسیله این کار ائمه معصومین هستند، پس توسل بر آنان جو که بهترینند.‌
بسیار دوست می‌دارم که زینب‌گونه زندگی کنی‌ و الگوی خودت را زهرا (س) و زینب کبری (س) قرار بدهی.
 

غصه هایت را با «ق» بنویس

تا همچون قصه فراموش شوند...

 

سه شنبه 3 دی 1392  8:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها