0

امام شناسی

 
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

امام شناسی

معنى امام

امام و پيشوا به كسى گفته ميشود كه پيش جماعتى افتاده رهبرى ايشان را در يك مسير اجتماعى يا مرام سياسى يا مسلك علمى يا دينى بعهده گيرد والبته به واسطه ارتباطى كه با زمينه خود دارد در وسعت و ضيق تابع زمينه خود خواهد بود .

آئين مقدس اسلام زندگانى عموم بشر را ازهرجهت درنظر گرفته , دستور ميدهد .از جهت حيات معنوى مورد بررسى قرار داده و راهنمائى ميكند و در حيات صورى نيز از جهت زندگى فردى و اداره آن مداخله مينمايد چنانكه از جهت زندگى اجتماعى و زمامدارى آن ( حكومت ) مداخله مينمايد .

بنا برجهاتى كه شمرده شد امامت و پيشوائى دينى دراسلام از سه جهت ممكن است مورد توجه قرار گيرد .از جهت رهبرى و ارشاد و حيات معنوى .

شيعه معتقد است كه چنانكه جامعه اسلامى به هر سه جهت نامبرده نيازمندى ضرورى دارد ,كسيكه متصدى اداره جهات نامبرده است و پيشوائى جماعت را در آن جهات بعهده دارد , ازناحيه خدا و رسول بايد تعيين شود .و البته پيغمبر اكرم (ص ) نيز به امر خدا تعيين فرموده است          .

ادامه دارد...

سه شنبه 16 آذر 1389  3:11 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

 

 

امامت و جانشينى پيغمبر اكرم (ص ) و حكومت اسلامى

 

انسان با نهاد خدادادى خود بدون هيچگونه ترديد درك ميكند كه هرگز جامعه انسانى متشكلى مانند يك كشور يا يك شهر يا ده يا قبيله و حتى يك خانه كه از چند تن انسان تشكيل مييابد , بدون سرپرست و زمامدارى كه چرخ جامعه را به كار اندازد و اراده او بر اراده هاى جزو حكومت كند, و هر يك از اجزاء جامعه را به وظيفه اجتماعى خود وا دارد , نميتواند به بقاء خود ادامه دهد و دركمترين وقتى اجزاء آن جامعه متلاشى شده وضع عموميش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد .

 

 

 

 

به همين دليل كسيكه زمامدار و فرمانرواى جامعه ايست ( اعم از جامعه بزرگ ياكوچك ) و به سمت خود و بقاء جامعه عنايت دارد , اگر بخواهد به طور موقت يا غير موقت از سر كار خود غيبت كند البته جانشينى به جاى خود ميگذارد و هرگز حاضر نميشود كه قلمروفرمانروائى و زمامدارى خود را سر خود رها كرده و از بقاء و زوال آن چشم پوشد .
رئيس خانواده اى كه براى سفر چند روزه يا چند ماهه ميخواهد خانه و اهل خانه را وداع كند , يكى از آنان را ( يا كسى ديگر را ) براى خود جانشين معرفى كرده امورات منزل را به وى ميسپارد .

 

 

 

 

رئيس مؤسسه يا مدير مدرسه يا صاحب دكانى كه كارمندان يا شاگردان چندى زير دست دارد , حتى براى چند ساعت غيبت ,يكى ازآنان را به جاى خود نشانيده ديگران را به وى ارجاع ميكند وبه همين ترتيب .

 

 

 

 

اسلام دينى است كه به نص كتاب و سنت بر اساس فظرت استوار است و آئينى است اجتماعى كه هر آشنا و بيگانه اين نشانى را از سيماى آن مشاهده ميكند و عنايتى كه خدا و پيغمبر بر اجتماعيت اين دين مبذول داشته اند هرگز قابل انكار نبوده و با هيچ چيز ديگرى قابل مقايسه نيست .

 

 

 

 

پيغمبر اكرم (ص ) نيز مسئله عقد اجتماع را در هر جائى كه اسلام در آن نفوذپيدا ميكرد , ترك نميكرد و هر شهر يا دهكده اى كه به دست مسلمين ميافتاد ,در اقرب وقت  والى و عاملى در آنجا نصب و زمام اداره امور مسلمين را به دست وى ميسپرد حتى در لشگرهائى كه به جهاد اعزام ميفرمود , گاهى براى اهميت مورد بيش از يك رئيس و فرمانده به نحو ترتب براى ايشان نصب مينمود حتى در جنگ موته چهار نفر رئيس تعيين فرمود كه اگر اولى كشته شد دومى را , واگر دومى كشته شد سومى را , و همچنين ...به رياست و فرماندهى بشناسند .

 

 

 

 

و همچنين بر مسئله جانشينى عنايت كامل داشت و هرگز در مورد لزوم , از نصب جانشين فروگذارى نمينمود و هر وقت از مدينه غيبت ميفرمود والى به جاى خود معين ميكرد حتى درموقعى كه از مكه به مدينه هجرت مينمود و هنوز خبرى نبود ,براى اداره چند روزه امور شخصى خود در مكه و پس دادن امانتهائى كه از مردم پيشش بود , على (ع) را جانشين خود قرار داد و همچنين پس از رحلت نسبت به ديون و كارهاى شخصيش على (ع) را جانشين نمود .

 

 

 

 

شيعه ميگويد : به همين دليل , هرگز متصور نيست پيغمبر اكرم(ص) رحلت فرمايد و كسى را جانشين خود قرار ندهد و سرپرستى براى اداره امور مسلمين و گردانيدن چرخ جامعه اسلامى , نشان ندهد .

 

 

 

 

اينكه پيدايش جامعه اى بستگى دارد به يك سلسله مقررات و رسوم مشتركى كه اكثريت اجزاء جامعه آنها را عملا بپذيرند , و بقاء و پايدارى آن بستگى كامل دارد به يك حكومت عادله اى كه اجراء كامل آنها را به عهده بگيرد , مسئله اى نيست كه فطرت انسانى در ارزش واهميت آن شك داشته باشد يا براى عاقلى پوشيده بماند يا فراموشش كند در حاليكه نه دروسعت و دقت شريعت اسلامى ميتوان شك نمود و نه در اهميت و ارزشى كه پيغمبراكرم (ص) براى آن قائل بود و در راه آن فداكارى و از خود گذشتگى مينمود ميتوان ترديد نمود و نه درنبوغ فكر و كمال عقل و اصابت نطر و قدرت تدبير پيغمبر اكرم (ص ) ( گذشته از تأ ييد وحى و نبوت ) ميتوان مناقشه كرد .

 

 

 

 

پيغمبر اكرم (ص) به موجب اخبار متواترى كه عامه و خاصه در جوامع حديث ( در باب فتن و غير آن ) نقل كرده اند , از فتن و گرفتاريهائى كه پس از رحلتش دامنگير جامعه اسلامى شد , فسادهائى كه در پيكره اسلام رخنه كرد , مانند حكومت آل مروان و غير ايشان كه آئين پاك را فداى ناپاكيها وبي بند و باريهاى خود ساختند , تفصيلا خبر داده است و چگونه ممكن است كه ازجزئيات حوادث و گرفتاريهاى سالها و هزاران سالها پس از خود غفلت نكند , و سخن گويد ولى ازمهمترين وضعى كه بايد در اولين لحظات پس ازمرگش به وجود آيد غفلت كند يا اهمال ورزد وامرى به اين سادگى ( از يكطرف ) و به اين اهميت ( از طرف ديگر ) به ناچيز گيرد و با اينكه به طبيعي ترين و عادى ترين كارها مانند خوردن و نوشيدن و خوابيدن مداخله و صدها دستور صادر نموده ازچنين مسئله با ارزشى به كلى سكوت ورزيده كسى را به جاى خود تعيين نفرمايد ؟ و اگر به فرض محال تعيين زمامدار جامعه اسلامى در شرع اسلام به خود مردم مسلمان واگذار شده بود باز لازم بود پيغمبر اكرم (ص ) بيانات شافى در اين خصوص كرده باشد ودستورات كافى بايست بدهد تا مردم در مسئله اى كه اساسا بقاء و رشد جامعه اسلامى و حيات شعائر دين به آن متوقف واستوار است , بيدار و هشيار باشند .

 

 

 

 

و حال آنكه از چنين بيان نبوى و دستور خبرى نيست و اگر بود كسانيكه پس از پيغمبر اكرم (ص ) زمام امور را به دست گرفتند مخالفتش نميكردند در صورتيكه خليفه اول خلافت را به خليفه دوم با وصيت منتقل ساخت و همچنين خليفه چهارم به فرزندش وصيت نمود و خليفه دوم خليفه سوم را با يك شوراى شش نفرى كه خودش اعضاء آن و آئين نامه آن را تعيين و تنظيم كرده بود , روى كار آورد ومعاويه امام حسن را به زور به صلح وادار نموده خلافت را به اين طريق برد و پس از آن خلافت به سلطنت موروثى تبديل شد و تدريجا شعائر دينى از جهاد و امر به معروف و نهى ازمنكر و اقامه حدود و غير آنها يكى پس از ديگرى از جامعه هجرت كرد و مساعى شارع اسلام نقش بر آب گرديد .

 

 

 

 شيعه از راه بحث و كنجكاوى در درك فطرى بشر و سيره مستمره عقلاء انسان وتعمق در نظر اساسى آئين اسلام كه احياء فطرت ميباشد , و روش اجتماعى پيغمبراكرم , و مطالعه حوادث تاسف آورى كه پس از رحلت به وقوع پيوسته , وگرفتاريهائى كه دامنگير اسلام و مسلمين گشته , و به تجزيه و تحليل در كوتاهى و سهل انگارى حكومتهاى اسلامى قرون اوليه هجرت برميگردد , به اين نتيجه ميرسد كه از ناحيه پيغمبر اكرم (ص ) نص كافى در خصوص تعيين امام و جانشين پيغمبر رسيده است آيات و اخبار متواتر قطعى مانند آيه ولايت و حديث  غدير و حديث سفينه و حديث ثقلين و حديث حق و حديث منزلت و حديث دعوت عشيره اقربين و غير آنها به اين معنى دلالت داشته و دارند ولى نظر به پاره اى دواعى تأ ويل شده و سرپوشى روى آنها گذاشته شده است .

ادامه دارد...

سه شنبه 16 آذر 1389  3:14 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

 در تأ ييد سخنان گذشته

 

آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم (ص ) بود و جمعى از صحابه حضور داشتند آنحضرت فرمود دوات و كاغذى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من ( با رعايت آن ) هرگز گمراه نشويد بعضى از حاضرين گفتند ( اين مرد هذيان ميگويد كتاب خدا براى ما بس است ) آنگاه هياهوى حضار بلند شد پيغمبر اكرم فرمود برخيزيد و از پيش من بيرون رويد زيرا پيش پيغمبرى نبايد هياهو كنند .

 

 با توجه به مطالب فصل گذشته و توجه به اينكه كساني كه در اين قضيه ازعملى شدن تصميم پيغمبر اكرم (ص ) جلوگيرى كردند همان اشخاصى بودند كه فرداى همان روز از خلافت انتخابى بهره مند شدند و به ويژه اينكه انتخاب خليفه را بي اطلاع على (ع) و نزديكانش نموده , آنان را در برابر كار انجام يافته قرار دادند آيا ميتوان شك نمود كه مقصود پيغمبر اكرم درحديث بالا تعيين شخص جانشين خود ومعرفى على (ع ) بود ؟ و مقصود از اين سخن ايجاد قيل و قال كه در اثر آن پيغمبر اكرم (ص ) از تصميم خود منصرف شود نه اينكه معناى جدى آن ( سخن نابجاى گفتن از راه غلبه مرض ) منظور باشد .

 

زيرا اولا - گذشته از اينكه در تمام مدت بيمارى از پيغمبر اكرم (ص ) حتى يك حرف نابجا شنيده نشده و كسى هم نقل نكرده است , روى موازين دينى , مسلمانى نميتواند پيغمبراكرم (ص) را كه با عصمت الهى مصون است به هذيان و بيهوده گوئى نسبت دهد .

 

ثانيا - اگر منظور از اين سخن معناى جديش بود محلى براى جمله بعدى ( كتاب خدا براى ما بس است ) نبود و براى اثبات نابجا بودن سخن پيغمبر اكرم (ص ) با بيماريش استدلال ميشد نه با اينكه با وجود قرآن نيازى بسخن پيغمبر نيست .زيرا براى يك صحابى نبايست پوشيده بماند كه همان كتاب خدا , پيغمبر اكرم (ص ) را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن كريم مردم در برابر حكم خدا و رسول هيچگونه اختيار و آزادى عمل ندارند .

 

ثالثا - اين اتفاق در مرض موت خليفه اول تكرار يافت و وى بر خلافت خليفه دوم وصيت كرد وقتى كه عثمان به امر خليفه , وصيت نامه را مينوشت , خليفه بيهوش شد با اين حال خليفه دوم سخنى را كه درباره پيغمبر اكرم (ص ) گفته بود درباره خليفه اول تكرار نكرد گذشته از اينها خليفه دوم در حديث ابن عباس به اين حقيقت اعتراف مينمايد وى ميگويد من فهميدم كه پيغمبر اكرم (ص ) ميخواهد خلافت را تسجيل كند , ولى براى رعايت مصلحت به هم زدم .

 

ميگويد : خلافت از آن على بود  ولى اگر بخلافت مي نشست مردم را به حق و راه راست وادار ميكرد و قريش زير بار آن نميرفتند از اين روى وى را از خلافت كنار زديم .

با اينكه طبق موازين دينى بايد متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را براى خاطر متخلف ترك نمود موقعيكه براى خليفه اول خبر آوردند كه جمعى از قبائل مسلمان از دادن زكوه امتناع مي ورزند , دستور جنگ داد و گفت ( اگر عقالى راكه پيغمبر خدا ميدادند بمن ندهند با ايشان ميجنگم )  و البته مراد از اين سخن اين بود كه به هر قيمت تمام شود بايد حق احياء شود البته موضوع خلافت حقه از يك عقال مهمتر و با ارزشتر بود.

ادامه دارد...

سه شنبه 16 آذر 1389  3:16 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

امامت در بيان معارف الهيه

 

طبق قانون ثابت و ضرورى هدايت عمومى , هر نوع از انواع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت و رهبرى ميشود .نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كليت اين قانون عمومى مستثنى نيست و از راه غريزه واقع بينى و تفكر اجتماعى , در زندگى خود به روش خاصى بايد هدايت شود كه سعادت دنيا و آخرتش را تامين نمايد و به عبارت ديگر بايد يك سلسله اعتقادات و وظائف عملى را درك نموده روش زندگى خود را به آنها تطبيق كند تا سعادت و كمال انسانى خود را بدست آورد و راه درك اين برنامه زندگى كه به نام دين ناميده ميشود راه عقل نيست بلكه راه ديگرى است كه به نام وحى و نبوت كه در برخى از پاكان جهان بشريت بنام انبياء ( پيغمبران خدا ) يافت ميشود . پيغمبرانند كه وظائف انسانى مردم را به وسيله وحى از جانب خدا دريافت داشته به مردم ميرسانند تا در اثر به كار بستن آنها تامين سعادت كنند .

 

روشن است كه اين دليل , چنانكه لزوم و ضرورت چنين دركى را در ميان افراد بشر به ثبوت ميرساند , همچنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادى را كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند , به ثبوت ميرساند .

 

چنانكه از راه عنايت خدائى لازم است اشخاصى پيدا شوند كه وظائف انسانى را از راه وحى درك نموده به مردم تعليم كنند , همچنان لازم است كه اين وظائف انسانى آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و درصورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود يعنى پيوسته اشخاصى وجود داشته باشند كه دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد .

كسيكه متصدى حفظ و نگهدارى دين آسمانى است و از جانب خدا به اين سمت اختصاص يافته , امام ناميده ميشود چنانكه كسيكه حامل روح وحى و نبوت ومتصدى اخذ و دريافت احكام و شرايع آسمانى از جانب خدا ميباشد نبى نام دارد وممكن است نبوت و امامت در يكجا جمع شوند و ممكن است از هم جدا باشند و چنانكه دليل نامبرده عصمت پيغمبران را اثبات ميكرد , عصمت ائمه و پيشوايان را نيز اثبات ميكند زيرا بايد خدا را براى هميشه دين واقعى دست نخورده وقابل تبليغى در ميان بشر داشته باشد و اين معنى بدون عصمت و مصونيت خدائى صورت نبندد .

سه شنبه 16 آذر 1389  3:18 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

 فرق ميان نبى و امام

 

دليل گذشته در مورد دريافت داشتن احكام و شرائع آسمانى كه به واسطه پيغمبران انجام ميگيرد همين قدر اصل وحى يعنى گرفتن احكام آسمانى را اثبات ميكند نه استمرار و هميشگى آنرا بر خلاف حفظ و نگهدارى آن كه طبعا امرى است استمرارى و مداوم .و از اينجا است كه لزوم ندارد پيوسته پيغمبرى در ميان بشر وجود داشته باشد ولى وجود امام كه نگهدارنده دين آسمانى است پيوسته در ميان بشرلازم است و هرگز جامعه بشرى از وجود امام خالى نميشود بشناسند يا نشناسند وخداى متعال در كتاب خود ميفرمايد ( فان يكفر بها هؤلاء فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين ) سوره انعام آيه 89 و اگر به هدايت ما , كه هرگز تخلف نميكند , كافران ايمان نياوردند ما گروهى را بر آن موكل كرده ايم كه هرگز به آن كافر نخواهند شد .

 

و چنانكه اشاره شد نبوت و امامت گاهى جمع ميشود و يك فرد داراى هر دو منصب پيغمبرى و پيشوائى ( اخذ شريعت آسمانى و حفظ بيان آن ) ميشود و گاهى از هم جدا ميشوند چنانكه در ازمنه اى كه از پيغمبران خالى است در هر عصر امام حقى وجود دارد و بديهى است عدد پيغمبران خدا محدود و هميشه وجود نداشته اند .

 

خداى متعال در كتاب خود جمعى از پيغمبران را به امامت معرفى فرموده است چنانكه درباره حضرت ابراهيم ميفرمايد ( و اذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين ) سوره بقره آيه 124 وقتيكه خداى ابراهيم او را بكلمه هائى امتحان كرد پس آنها را تمام كرده و به آخر رسانيد فرمود : من تو را براى مردم امام و پيشوا قرار ميدهم ابراهيم گفت و از فرزندان من - فرمود عهد و فرمان من به ستمكاران نميرسد .

و ميفرمايد : ( و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا ) سوره انبياء آيه 73 و ما ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به امر ماهدايت و رهبرى ميكردند.

ادامه دارد...

سه شنبه 16 آذر 1389  3:19 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

 امامت در باطن اعمال

 

امام چنانكه نسبت به ظاهر اعمال مردم پيشوا و راهنماست همچنان در باطن نيز سمت پيشوائى و رهبرى دارد و اوست قافله سالار كاروان انسانيت كه از راه باطن به سوى خدا سير ميكند .

 

براى روشن شدن اين حقيقت به دو مقدمه زيرين بايد عطف توجه نمود .

 

اول - جاى ترديد نيست كه به نظر اسلام و سايراديان آسمانى يگانه وسيله سعادت و شقاوت (خوشبختى و بدبختى ) واقعى و ابدى انسان , همانا اعمال نيك و بد اوست كه دين آسمانى تعليمش ميكند وهم از راه فطرت و نهاد خدادادى نيكى و بدى آنها را درك مينمايد .
و خداى متعال از راه وحى و نبوت اين اعمال را مناسب طرز تفكر ما گروه بشر با زبان اجتماعى خودمان , در صورت امر و نهى و تحسين و تقبيح بيان فرموده و در مقابل طاعت و تمرد آنها , براى نيكوكاران و فرمانبرداران , زندگى جاويد شيرينى كه مشتمل بر همه خواستهاى كمالى انسان ميباشد ,نويد داده و براى بدكاران و ستمگران زندگى جاويد تلخى كه متضمن هر گونه بدبختى و ناكامى ميباشد خبر داده است .و جاى شك و ترديد نيست كه خداى آفرينش كه از هر جهت بالاتر از تصور ما است , مانند ما تفكر اجتماعى ندارد و اين سازمان قراردادى آقائى و بندگى وفرمانروائى و امر و نهى و مزد و پاداش در بيرون از زندگى اجتماعى ما وجود ندارد و دستگاه خدائى همانا دستگاه آفرينش است كه در آن هستى و پيدايش هر چيز بآفرينش خدا طبق روابط واقعى بستگى دارد و بس .و چنانكه در قرآن كريم  و بيانات پيغمبر اكرم (ص) اشاره شده دين مشتمل به حقايق و معارفى است بالاتر از فهم عادى ما كه خداى متعال آنها را با بيانى كه با سطح فكر ما مناسب و با زبانى كه نسبت به ما قابل فهم است , براى ما نازل فرموده است .از اين بيان بايد نتيجه گرفت كه ميان اعمال نيك و بد و ميان آنچه در جهان ابديت از زندگى و خصوصيات زندگى هست , رابطه واقعى برقرار است كه خوشى و ناخوشى زندگى آينده به خواست خدا مولود آنست .و به عبارت ساده تر در هر يك از اعمال نيك و بد , در درون انسان واقعيتى بوجود ميآيد كه چگونگى زندگى آينده او مرهون آنست .انسان بفهمد يا نفهمد , درست مانند كودكى است كه تحت تربيت قرار ميگيرد , وى جز دستورهائى كه از مربى با لفظ بكن و نكن ميشنود و پيكر كارهائى كه انجام ميدهد , چيزى نميفهمد ولى پس از بزرگ شدن و گذرانيدن ايام تربيت به واسطه ملكات روحى ارزنده اى كه در باطن خود مهيا كرده در اجتماع به زندگى سعادتمندى نائل خواهد شد و اگر از انجام دستورهاى مربى نيكخواه خود سرباز زده باشد جز بدبختى بهره اى نخواهد داشت .يا مانند كسي كه طبق دستور پزشك به دوا و غذا و ورزش مخصوصى مداومت مينمايد وى جز گرفتن و به كار بستن دستور پزشك با چيزى سر و كار ندارد ولى با انجام دستور , نظم و حالت خاصى در ساختمان داخلى خود پيدا ميكند كه مبدأ تندرستى و هرگونه خوشى و كاميابى است .خلاصه انسان در باطن اين حيات ظاهرى حيات ديگر باطنى ( حيات معنوى ) دارد كه از اعمال وى سرچشمه ميگيرد و رشد ميكند و خوشبختى و بدبختى وى در زندگى آن سرا ,بستگى كامل بآن دارد .قرآن كريم نيز اين بيان عقلى را تأ ييد ميكند و در آيات  بسيارى براى نيكوكاران و اهل ايمان حيات ديگر و روح ديگرى بالاتر از اين حيات و روشنتر از اين روح اثبات مينمايد و نتايج باطنى اعمال را پيوسته همراه انسان ميداند و در بيانات نبوى نيز بر همين معنى بسيار اشاره شده است .

 

 دوم - اينكه بسيار اتفاق ميافتد كه يكى از ما كسى را به امرى نيك يا بد راهنمائى كند در حاليكه خودش به گفته خود عامل نباشد ولى هرگز پيغمبران و امامان كه هدايت و رهبريشان به امر خداست , اين حال تحقق پيدا نميكند ايشان به دينى كه هدايت ميكنند و رهبرى آن را بر عهده گرفته اند ,خودشان نيز عاملند و بسوى حيات معنوى كه مردم را سوق ميدهند , خودشان نيز داراى همان حيات معنوى ميباشند زيرا خدا تا كسى را خود هدايت نكند هدايت ديگران را به دستش نمي سپارد و هدايت خاص خدائى هرگز تخلف بردار نيست .از اين بيان ميتوان نتايج زيرا را بدست آورد :

 

1-     در هر امتى , پيغمبر و امام آن امت در كمال حيات معنوى دينى كه به سوى آن دعوت و هدايت ميكنند , مقام اول را حائز ميباشند زيرا چنانكه شايد وبايدبه دعوت خود شان عامل بوده و حيات معنوى آنرا واجدند .

 

2-     چون اولند و پيشرو و راهبر همه هستند از همه افضلند .

3-     كسي كه رهبرى امتى را به امر خدا بر عهده دارد چنانكه در مرحله اعمال ظاهرى رهبر و راهنما است در مرحله حيات معنوى نيز رهبر و حقائق اعمال با رهبرى او سير ميكند.

  ادامه دارد...

سه شنبه 16 آذر 1389  3:21 PM
تشکرات از این پست
hemmatmehdi
hemmatmehdi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 824
محل سکونت : تهران

پاسخ به:امام شناسی

 

 

 

 ائمه و پيشوايان اسلام

 

به حسب آنكه از فصلهاى گذشته نتيجه گرفته ميشود , در اسلام پس از رحلت پيغمبر اكرم (ص ) در ميان امت اسلامى پيوسته امامى ( پيشواى منصوب ) از جانب خدا بوده و خواهد بود .و احاديث انبوهى  از پيغمبر اكرم (ص ) در توصيف ايشان و در عدد ايشان و در اينكه همه شان از قريشند و اهل بيت پيغمبرند و در اينكه ( مهدى موعود ) از ايشان و آخرينشان خواهد بود , نقل شده است .و همچنين نصوص  از پيغمبر اكرم در امامت على عليه السلام كه امام اول است وارد شده است و همچنين نصوص قطعى از پيغمبر اكرم (ص ) و على (ع ) درامامت امام دوم و بهمين ترتيب گذشتگان ائمه به امامت آيندگانشان نص قطعى نموده اند .به مقتضاى اين نصوص , ائمه اسلام دوازده تن ميباشند و نامهاى مقدس شان به اين ترتيب است :

 

1-  على بن ابى طالب

 

2-  حسن بن على

 

3-  حسين بن على

 

4- على بن حسين

 

5- محمد بن على

 

6- جعفر بن محمد

 

7- موسى بن جعفر

 

8- على بن موسى

 

9- محمد بن على

 

10- على بن محمد

 

11- حسن بن على

12- مهدى عليه السلام


سه شنبه 16 آذر 1389  3:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها