شيطان پرستي
در مقدمه بايد گفت: شيطان پرستي «SATANISM» در واقع به معناي عدم پرستش خداوند است و دنيايي را ترسيم ميكند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست، به همين دليل شيطانپرستي را جهان تاريك ميگويند.
در حقيقت عدم پرستش خداوند و در مقابل خدا قرار گرفتن، به انديشههاي برخي از فلاسفه مدرن مانند نيچه و حتي پستمدرن مثل مارتين هايدگر بر ميگردد. اين فلاسفه به اين نتيجه رسيدند كه جهان و هر آنچه كه در اوست مربوط به خودشان ميشود و قدرت خداوند و حكمت لميزلي در آن تأثيري نداشته و ندارد، لذا به همين دليل است كه شيطانپرستي رواج پيدا ميكند. زيرا در درون انسان خلائي به وجود ميآيد كه از هيچ راهي نميتوان آن را پر کرد و درون خود را آرام نمود؛ از اين رو بعضي از انديشمندان غربي شعر و موسيقي را براي رسيدن به آرامش و در حقيقت جايگزين پرستش خداوند عنوان كردند.
شيطانپرستي، معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشيگري و نفرت سوق ميدهد و در حقيقت كوره راه است. مسيري كه به هيچ جا راه ندارد. براي شيطانپرست طوري تفهيم ميكنند كه در جادهاي قرار دارد پر از خط كشي هاي درهم و برهم و او در يافتن راه خروج تا سر حدّ جنون و ديوانگي پيش ميرود و سرانجام مطمئن ميشود، راه بازگشتي وجود ندارد و بايد تا آخر با همان شيطانپرستي بماند.
براي اين آيين دروغين، دستهبنديهايي وجود دارد، كه اغلب به دو دسته شيطان پرستان فلسفي و ديني تقسيم ميشوند.
شيطان پرستي فلسفي، مبادي زندگي وحداني و عدالت الهي را در كائنات زير سوال ميبرد، البته خداوند را به عنوان قدرت وجود كائنات ميپذيرد، اما علم و حيات و قدرت مطلق خداوند و آخرت را نميپذيرد. به طور استعاري ميتوان گفت كه دستان خداوند را فرو ميبندد. اين نوع از شيطانپرستي سعي ميكند كه حضور خداوند را در زندگي انسان كم كند.
در شيطان پرستي ديني، خدا به محاق ميرود و شيطان در جايگاه خدا مينشيند. مطلقا نميتوان اذعان كرد كه شيطان پرستان به معناي فلسفي شيطان پرستي رسيدهاند، اما نميتوان انكار كرد كه اين افراد ممكن است به شيطان پرستي ديني هم برسند.
نكته قابل توجه اينكه، نقطه آغاز گرايش به شيطان متفاوت است. بطوري كه خطر و پليدي شيطان پرستي ديني به مراتب شديدتر و جديتر از شيطانپرستي فلسفي است. شيطان پرستي ديني، بر زندگي و روان فرد تاثيراتي را ميگذارد كه باعث اغتشاشاتي در اجتماع و از بين رفتن نهاد خانواده، نابودي امنيت فردي و در نهايت به مسائلي چون خودكشي و استفاده از مواد مخدر و داروهاي روانگردان ختم ميشود.
اما يك نوعي از شيطانپرستي ، شيطانپرستي لاويي است. اين نوع از شيطان پرستي بر مبناي فلسفهٔ آنتوآن لاوي که در کتاب انجيل شيطان و ديگر آثارش آمده است تشکيل شده است. لاوي موسس کليساي شيطان (۱۹۶۶) بود و تحت تأثير نوشتههاي فردريک نيچه، آليستر کرالي، اين رند، مارک د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، آمبروس بيرس، مارک تواين و بسياري ديگر بوده است. شيطان در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي که تعاليم خداجويانه کليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.
يک شيطان پرست لاويي، خود را خداي خود ميداند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيک کراولي با ديدي جلو برنده به سمت شيطان پرستي است. يک شيطان پرست لاويي مدعي آن است که کساني که خودشان را با شيطان پرستي هم رديف ميدانند بايد به طرز فکر گروهي خاص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند. و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يک سر و گردن بالاتر از کساني باشند که خود را از لحاظ اخلاقي، قوي ميدانند و در بشر دوستي خود، بدون تامل عمل کنند.
با اين حال، بسته به اينکه کدام نوع شيطان پرستي مد نظر باشد، خدا يا خدايان ميتوانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شيطان پرستي خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهههاي باستاني بينالنهريني و بعضا از الهههاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس-خداي جنگ) اقتباس کرده اند. بقيه شيطان پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند ولي بيشتر شيطان پرستان ميگويند خداي معبود آنها در واقع قدمت بسيار قديمي دارد، شايد از دوران ماقبل تاريخ و شايد اولين خداياني باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است.
مابقي گروهها تعبيري سخت گيرانه تر از اينها را ميپرستند. آنهايي که سيماي فرشتهٔ سقوط کرده از انجيل مسيحي را ميپرستند، در حالي که بسياري آن را به عنوان شر، طبق تعريف کليساي مسيحي، ميپندارند. اين گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسي که در مقابل خدا شورش کرده است قبول دارند. تمام اين اديان با هم و با شيطان پرستان فلسفي مشترک هستند چرا که خود شخص را در اولويت اول قرار داده اند. اين نظريه نيز معمولاً توسط کساني که خدا را به ديد شيطاني مينگرند (کساني که ديده شده است اشخاص را به آزادي انديشه تشويق ميکنند و تلاش ميکنند خود را بهوسيله فلسفههايي چون ميجيک و فلسفههاي مشابه تمايل به قدرت نيچه بالا بکشند) حمايت شده است. يک پند رايج شيطاني به اين معلول اينست که: هر خداي ارزشمندي بهتر است به جاي يک برده پست و بخاک افتاده، يک شريک در قدرت خود داشته باشد.
يک مثال از اين مطلب، شيطان ابراهيمي است، مانند ابليسي که در کتاب تورات آمده است و بشريت را به چيدن ميوه درخت شناخت خوب از بد تشويق ميکند: تو مطمئنا نميميري، چرا که خدا در همان روزي که اين کار را کني از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شما مانند خدا خواهيد شد و خوب را از شر تشخيص خواهيد داد. استفاده از اين مفهوم، شيطان پرستان خود را بهتر از هر خداي ديگري، داراي قدرت تشخيص خوب از بد ميپندارند. از آنجا که اين گروه از شيطان پرستان خود را بسيار قديمي و قديمي تر از بقيه ميدانند، نام شيطان پرستان سنتي را بر خود گذاشتهاند و به شيطان پرستان فلسفي، شيطان پرستان معاصر ميگويند.
به طور خلاصه باید گفت که در شیطان پرستی همه چیز به هوس طلبی و لذت خواهی انسان ختم می شود؛
چنان که آنتوان لاوی( موسس شیطان پرستی مدرن) تصریح کرده که « شيطان پرستي دين بدن است تا روح»( انجیل شیطانی، ص 63.)
وی می گوید : « پس بايد هر کس به خود و انتخاب خود احترام گذارد و افق¬هاي جديدي پيرامون زندگي کوتاه خود بگشايد تا بيشترين لذت را ببرد».( همان ص 28)
نمادها و نیایش هایی که در این آیین به اجرا در می آید به ایده « انسان محوری» برگشت می کند. با همین نگاه به انسان است که مراسم های شیطانی با بدعت های جدید لاوی به شکل آداب خاص برگزار می شود.
لاوي در مراسم ¬هاي شيطاني و آيين پرستش شيطان به جای نمادهای مقدس، با اصالت دادن به تن و اندام آدمی، یک « انسان » را در محراب عبادت قرار می دهد و پرستش و نیایش را به سمت او انجام می دهد؛ وی با این بیان که «کسي که مراسم را انجام مي¬دهد بايد مقابل محراب باشد و سمبل بافمت بايد در سراسر مراسم رو به روي او باشد»( انجيل شيطاني ص 59) رضایت بخشی شیطان را از ایده « خود خدایی» انسان، نشان می دهد.
گفته لاوی که « مقدس¬ترين روز سال براي يک شيطان پرست، همانا روز تولد اوست. هيچ چيزي براي شيطان پرست از خودش مهم¬تر نيست»؛( همان ص 42 )یاد آور همان توهمی است که شیطان در سر پروراند و خواست تا در برابر خالقش برای خود شانی قرار دهد و در محضر خدا، لاف « خود خدایی» زند. البته این دفعه این ندا از زبان شیطان بیان نمی شود؛ بلکه شیطان تلاش می کند، این پرچم را به دست کسی دهد که باعث اخراجش از حریم ملائکه گردید؛ بلکه بتواند کینه تاریخی اش از آدم و فرزندانش را، در مسیر سقوط انسان به کار گیرد.