نظریه شهیدین
شهید اول در شمار فقیهانی است که نسخ سنّت به قرآن را باور دارد و برای این شکل از نسخ، نمونه هایی در آثار خویش عرضه می دارد که شماری از آنها، همان نمونه های بالاست و برخی دیگر به قرار زیر است:
نمونه نخست: نسخ وجوب تأخیر نماز در حال ترس با آیه شریفه(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ فَلْتَقُمْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَهٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک)(نساء/102) را به عنوان نسخ سنّت به قرآن می آورد. (شهید اول، ذکری،4/342)
نمونه دوم: آیه شریفه(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن)(مائده/6) ناسخ مسح بر خفین توسط پیامبر قرار گرفته است. (همان،2/146 145) امام علی(ع)در پاسخ مغیره که ادعا داشت: «رأیت رسول الله یمسح علی الخفیّن» فرمود: این مسح پیش از نزول سوره مائده بود یا پس از آن؟ مغیره در پاسخ گفت: نمیدانم. امام(ع)فرمود: آیه(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ...)ناسخ این رفتار پیامبر است، چه اینکه سوره مائده دو یا سه ماه پیش از ارتحال پیامبر نازل شده و مسح بر خفین پیش از نزول آیه انجام گرفته است. (طوسی، تهذیب الاحکام، 1/361)
نمونه سوم: آیه شریفه(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ فَلْتَقُمْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَهٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک)(نساء/102) ناسخ سنّت پیامبر در وجوب تأخیر اقامه نماز به هنگام ترس است. (ذکری،3/230) شهید ثانی نیز نسخ سنّت به آیه را باور دارد و بر این اساس آیه(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاه)(نساء/102) را ناسخ سنّت سقوط نماز به هنگام ترس معرفی می کند. (شهید ثانی، روض الجنان،/240 و 379)
اقسام نسخ
نسخ در آیات قرآن به تصور عقلی سه قسم دارد: نسخ تلاوت، نسخ حکم، نسخ تلاوت و حکم. دو نظریه در مورد رخداد این انواع نسخ در قرآن وجود دارد: نظریه نخست وقوع انواع نسخ در قرآن را پذیراست و برای این انواع نمونههایی نیز عرضه می دارند:
اول: نسخ تلاوت
در نگاه برخی تلاوت شماری از آیات قرآن نسخ شده، اما حکم آیه از درجه اعتبار ساقط نشده است. برای نمونه عبارت «الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما البته نکالا من الله والله عزیز حکیم» آیه ای از آیات قرآن بوده است که تلاوت آن نسخ گردیده، اما حکم آن بر جا مانده است. (طوسی، التبیان، 1/393)
دوم: نسخ حکم و تلاوت
گونه دیگر نسخ در آیات، نسخ تلاوت آیه و حکم آن است. (همان) برای این نوع از نسخ، به نسخ «و عشر رضعات یحرمن» و «لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم» مثال می زنند. در این دو نمونه هم تلاوت آیه و هم حکم آن منسوخ گردیده است. (طبرسی،1/338)
سوم: نسخ حکم
نمونه های این گونه نسخ در متون روایی، قرآنی و ... بسیار است، تا آنجا که برخی دهها آیه را به عنوان ناسخ و منسوخ قرآن شمارش می کنند. برای نمونه از دو آیه زیر، آیه نخست منسوخ و آیه دوم ناسخ است. (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون) (انفال/٦٥)
«ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند پیروز میگردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمی فهمند.» (الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِین) (انفال/٦٦) «هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین، هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند؛ و اگر یکهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد؛ و خدا با صابران است!»
نظریه دوم تنها رخداد نسخ حکم را باور دارد و وقوع نسخ تلاوت و نسخ حکم و تلاوت را منکر است و این دو نوع گونه نسخ را برابر با نظریه تحریف قرآن می بیند. در این میان شهید اول در جای جای آثار خویش از حکم آیاتی که تلاوت آنها نسخ گردیده سخن می گوید. برای نمونه در بحث غسل، حکم به حرمت مس آیات می دهد و آیاتی که تلاوت آنها منسوخ شده است را از این حکم استثنا می کند: «و مسح خط المصحف و لو نسخ الحکم بخلاف منسوخ التلاوه و ان بقی الحکم.» (شهید اول، البیان،/15) «و یجوز مس الکتب المنسوخه و ما نسخ تلاوته.» (شهید اول، الدروس،1/96)
«و لایمنع (المحدث) من مس الکتب المنسوخه، و لا مما نسخ تلاوته.» (شهید اول، ذکری،1/265) شهید ثانی نیز نسخ تلاوت را باور دارد و بر این اساس مس منسوخ التلاوه را توسط جنب حرام می داند، اما مس منسوخ الحکم را روا می بیند. (شهید ثانی، روض الجنان،/50) با این وجود در آثار شهید هیچ نمونه ای برای نسخ تلاوت یا نسخ تلاوت و حکم وجود ندارد. بنابراین شاید بتوان شهید را منکر وجود نسخ تلاوت و نسخ حکم و تلاوت در آیات وحی دانست و حکم ایشان را تنها بیانگر حکم انواع نسخ با قطع نظر از رخداد آن در قرآن دانست.
شرایط نسخ
تفسیر نویسان و اصولیان شرایطی چند برای نسخ آورده اند. برای نمونه شرعی بودن دو حکم، تأخر زمانی ناسخ از منسوخ، ناسازگار بودن دو حکم، دائمی بودن حکم و ... . شهید اول در آثار خویش به صورت صریح و روشن بحث شرایط نسخ را یاد نکرده است، اما به استناد تعریف شهید اول از ناسخ و جملاتی که در نقد رخداد نسخ میان آیه و سنّت دارند، می توان به برخی از شرایط نسخ در نگاه شهید دست یافت.
برای نمونه در تعریف ناسخ می نویسد: «الرافع حکما شرعیا بخطاب شرعی متراخ عنه علی وجه لولاه لکان ثابتا.» (شهید اول، ذکری، 1/46) این تعریف نشان از آن دارد که شرط نخست نسخ، شرعی بودن دو حکم است؛ به گونه ای که اگر یک دلیل شرعی و دیگری عقلی، یا هر دو عقلی باشد، در این صورت هیچ یک از دو دلیل ناسخ یا منسوخ نخواهد بود.
شرط دومی که می توان از این تعریف بیرون کشید، این است که دلیلی که ادعا شده ناسخ است، باید از جهت زمانی پس از حکم منسوخ نازل شده باشد و دلیل منسوخ پیش از آیه ناسخ فرود آمده باشد. شرط سوم آن است که زمان پایان یافتن حکم منسوخ به هیچ شکلی در دلیل منسوخ ذکر نشده باشد و به تعبیر شهید حکم منسوخ با نبود حکم ناسخ پا برجا و استوار باقی بماند.
نمونه دیگر اینکه شهید در مقام نقد نظریه رخداد نسخ میان آیه(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ فَلْتَقُمْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَهٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک) (نساء/102) و سنّت پیامبر در واجب نبودن اقامه نماز به هنگام ترس می گوید:«از آن جهت که آیه پس از سنّت پیامبر فرود آمده است نتیجه می گیریم که آیه منسوخ نخواهد بود.» (همان، 4/342)
شهید ثانی نیز چون شهید اول به برخی از شرایط نسخ اشاره می کند. برای نمونه در نقد نظریه ای که آیه(فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)(بقره/١١٥) را ناسخ آیه (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام)(بقره/١٤٤) معرفی می کند، به شرط ناسازگاری میان دو حکم اشاره می کند و بر اساس همین شرط میان دو آیه یاد شده رابطه نسخ را برقرار نمی بیند. آیه نخست را ناظر به نمازهای مستحبی و آیه دوم را ناظر به نمازهای واجب می خواند. (شهید ثانی، روض الجنان،/192)
چنان که هم ایشان رخداد نسخ میان دو آیه زیر را برنمی تابد و آیه نخست را منسوخ و آیه دوم را ناسخ نمی شناسد، چه اینکه اولاً میان این دو آیه ناسازگاری وجود ندارد و ثانیاً اصل عدم نسخ اقتضا دارد که یک آیه ناسخ و دیگری منسوخ نباشد؛ (شهید ثانی، شرح لمعه، 6/102) (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا) (نساء/19)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه به آنها داده اید را تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند. و با آنان به طور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها کراهت داشتید، چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد!»
(الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین) (نور/2) «هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.»
دانش عام و خاص
یکی دیگر از دانش های قرآنی، دانش عام و خاص است. بحث عام و خاص در جای جای آثار شهیدین دیده می شود. شهید اول بحث عام و خاص را بسیار پر اهمیت می شناسد و دانستن عام و خاص را یکی از شرایط اصلی قضاوت میخواند. (شهید اول، الدروس، 2/65) به باور شهید، عام قرآن حجت است و می توان در جای جای مباحث فقهی به عموم آیات استناد کرد و احکام فقهی را از عام قرآن استخراج کرد. بر این اساس شهید اول در بسیاری از ابواب فقهی از عموم آیات سود می برد.
نمونه نخست: در کتاب حج، حج نیابتی فاسق را مجزی می خواند و خبر او را از این حج با استناد به آیه شریفه(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا) (حجرات/6) در خور اعتماد معرفی می کند. (همان، 1/320) نمونه دوم: در بحث وصیت نیز تعیین موصی له را لازم نمی داند و از عموم آیه(کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین)(بقره/١٨٠) سود می برد. (همان، 2/308)
نمونه سوم: در بحث مکاسب نیز انتفاع از پوست میته را روا نمی داند و عموم آیه(حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیَهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُم) (مائده/3) را مستند نظریه خویش معرفی می کند. (شهید اول، ذکری، 1/135) افزون بر موارد فوق، در بحث رهن (الدروس،3/384)، نماز (ذکری،2/397)، طهارت (همان،/252)، وصیت (همان،1/302) و ... نیز از عموم آیات در استنباط احکام سود برده شده است.
به باور شهید اول، استناد به عموم آیات در صورتی درست است که دلیلی بر تخصیص یا دلیلی ناسازگار با عام وجود نداشته باشد (همان،/244) که در صورت نخست دلیل خاص باید مورد استناد قرار گیرد و در صورت دوم باید میان دو دلیل جمع گردد. (همان،2/256) چه اینکه جمع میان دو دلیل عام بهتر از نامعتبر خواندن هر دو یا یکی از آن دو است. (همان،/421)
بر این اساس، نظریه کسانی که قبض را شرط درستی رهن نمی دانند و به عموم آیه(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الأنْعَامِ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِید) (مائده/1) استناد می کنند درست نیست، چه اینکه آیه شریفه(وَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا تَکْتُمُوا الشَّهَادَهَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم)(بقره/٢٨٣) خاص است و این خاص، عموم عام را تخصیص میزند و عام را از درجه اعتبار می اندازد. (الدروس،3/384)
منابع و مآخذ:
1. الآمدی، علی بن محمد؛ الاحکام فی اصول الاحکام، دمشق، المکتب الاسلامی، 1406ق.
2. ابن الجوزی، عبدالرحمن؛ نواسخ القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا.
3. اشعری، علی بن اسماعیل؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ترجمه: محسن مؤیدی، تهران، امیر کبیر، 1362ش.
4. باقلانی، محمد بن طیب؛ اعجاز القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
5. جصاص، احمد بن علی؛ الفصول فی الاصول، تحقیق جاسم النمشی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
6. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1409ق.
7. حلی، جعفر بن حسن؛ معارج الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت، 1403ق.
8. خویی، ابولقاسم؛ البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهرا، 1395ق.
9. دارمی، عبدالله بن بهرام؛ سنن دارمی، دمشق، مطبعه الاعتدال، 1349ق.
10. رمانی، علی بن عیسی؛ النکت فی اعجاز القرآن(ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن)، مصر، دارالمعارف، بیتا.
11. زرکشی، محمد بن عبدالله؛ البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1376ق.
12. سجستانی، ابن الاشعث؛ سنن ابی داود، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
13. سرخسی، ابوبکر؛ اصول سرخسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
14. المبسوط، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
15. سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1416ق.
16. الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
17. شافعی، محمد بن ادریس؛ کتاب المسند، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا.
18. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، قاهره، بینا، بیتا.
19. شهید اول؛ البیان، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، بیتا.
20. الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، تهران، مؤسسه نشر اسلامی، 1412ق.
21. ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1419ق.
22. شهید ثانی؛ روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان، قم، مؤسسه آل البیت، بیتا.
23. شرح اللمعه، قم، داوری، 1410ق.
24. مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1413ق.
25. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق.
26. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیجا، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
27. تهذیب الحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364ش.
28. فخر رازی، محمد بن عمر؛ تفسیرالکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
29. فیض کاشانی، مولی محسن؛ التفسیر الصافی، صدر، تهران، 1374ش.
30. قاضی، عبدالجبار؛ المغنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1380ق.
31. قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
32. النووی، محی الدین؛ المجموع، بیروت، دارالفکر، بیتا.
محمّد بهرامى،
منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی ش 58