راهی به سوی روزی فراوان
همه میدانیم؛ روزی هر انسانی در دست خداست، انسان با تلاش آن را به دست میآورد و اگر خداوند بخواهد این روزی را وسعت میدهد همان گونه كه خداوند در قرآن كریم به این واقعیت اشاره كرده و میفرماید:
«خداوند روزیش را بر هر كس بخواهد گشاده مىدارد و بر هر كس بخواهد تنگ، چرا كه او نسبت به بندگان آگاه و بینا است». [1]
با این كه روزیها به دست ذات اقدس الهی است، ولی باز از بندگانش خواسته كه اهل انفاق و دستگیری از فقرا باشند، و این را آزمونی براى آنها قرار داده است؛ وگرنه براى او همه چیز ممكن است، او مىخواهد به این وسیله انسانها را تربیت كند، و روح سخاوت و فداكارى و از گذشتگى را در بندهایش پرورش دهد.
اما در این میان شیطان كه دشمن قسم خورده انسان است از ایجاد شدن چنین روحیهای ترس و واهمه دارد و لذا با وسوسههایش میخواهد جلوی این آرمان الهی را بگیرد و لذا هنگام انفاق انسان را به فقیر شدن و ...وسوسه میكند و خداوند از این اقدام شیطان پرده برداشته و در قرآن كریم فرموده است:
«شیطان شما را به هنگام انفاق وعده فقر و تهیدستى مىدهد و به زشتیها دعوت مىكند، ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مىدهد، خداوند قدرتش وسیع و به هر چیز داناست و به وعده خود وفا مىكند.»[2]
خداوند در نخستین جمله میفرماید: هنگام انفاق یا اداى زكات، شیطان شما را از فقر و تنگدستى مىترساند؛ بخصوص اگر اموال خوب و قابل توجّه بخواهید انفاق كنید و چه بسا این وسوسه شیطانى مانع از انفاق و بخشش گردد، و حتّى ممكن است در اداى زكات و خمس و سایر انفاقهاى واجب نیز اثر بگذارد.بنابراین، ترس از فقر و تهیدستى به یقین غلط است زیرا شیطان جز به باطل و گمراهى دعوت نمىكند.
اصولًا هر نوع فكر «منفى و بازدارنده» سرچشمهاش انحراف از فطرت و تسلیم در برابر وسوسههاى شیطانى است، امّا هرگونه فكر مثبت و سازنده و آمیخته با بلند نظرى سرچشمهاش الهامات الهى و فطرت پاك خداداد است.
در نظر ابتدایى انفاق و بذل مال، چیزى جز «كم كردن» مال نیست، و این همان نظر كوتهبینانه شیطانى است، ولى با دقّت و دید وسیع واضح است كه انفاق ضامن بقاى جامعه، و تحكیم عدالت اجتماعى، و سبب كم كردن فاصله طبقاتى، و پیشرفت همگانى مىباشد، و مسلّم است كه با پیشرفت اجتماع افرادى كه در آن اجتماع زندگى مىكنند نیز در رفاه و آسایش خواهند بود؛ این همان نظر واقعبینانه الهى است.
ضمناً از آیه استفاده مىشود كه یك نوع ارتباط میان «ترك نمودن انفاق» و «فحشاء» وجود دارد، البتّه اگر فحشاء به معنى بخل باشد ارتباط آن از این جهت است كه ترك انفاق و بخششهاى مالى، آرام آرام صفت «بخل» را كه از بدترین صفات است در انسان نهادینه مىكند، و اگر فحشاء را به معنى مطلق گناه، یا فحشاى جنسى بگیریم باز ارتباط آن با ترك انفاق بر كسى پوشیده نیست، زیرا سرچشمه بسیارى از گناهان، وبىعفّتىها و خود فروشیها، فقر و تهیدستى است!
خلاصه، در یک جامعه بدبخت نمىتوان خوشبخت زندگى كرد. قرآن به این وسیله مسلمانان را توجّه مىدهد كه انفاق اگر بظاهر چیزى از شما كم مىكند، در واقع چیزهایى بر سرمایههاى شما مىافزاید، و هم از نظر معنوى و هم از نظر مادّى خوشبختى مىآفریند.
ضمناً از آیه استفاده مىشود كه یك نوع ارتباط میان «ترك نمودن انفاق» و «فحشاء» وجود دارد، البتّه اگر فحشاء به معنى بخل باشد ارتباط آن از این جهت است كه ترك انفاق و بخششهاى مالى، آرام آرام صفت «بخل» را كه از بدترین صفات است در انسان نهادینه مىكند، و اگر فحشاء را به معنى مطلق گناه، یا فحشاى جنسى بگیریم باز ارتباط آن با ترك انفاق بر كسى پوشیده نیست، زیرا سرچشمه بسیارى از گناهان، وبىعفّتىها و خود فروشیها، فقر و تهیدستى است![3]
به خاطر همین منافع زیبا است كه خداوند ما را به بخشش و دستگیری از فقرا دستور داده است ولی با وجود آن كه خدا ما را به انفاق كردن همه اموالمان فرمان نداده است، مىبینیم باز هم بعضى از مردم بخل مىورزند، و خداوند در این خصوص می فرماید:
« شما همان كسانید كه چون به انفاق كردن مال در راه خدا دعوت شوید، كسانى از میان شما خوددارى مىكنند و بخل مىورزند.»[4]
با این كه روزیها به دست ذات اقدس الهی است، ولی باز از بندگانش خواسته كه اهل انفاق و دستگیری از فقرا باشند، و این را آزمونی براى آنها قرار داده است؛ و گرنه براى او همه چیز ممكن است، او مىخواهد به این وسیله انسانها را تربیت كند، و روح سخاوت و فداكارى و از گذشتگى را در بندهایش پرورش دهد
و این بخل و ترک انفاق، بدان سبب استكه جانهاى خود را براى بخشندگى و عطا و فداكارى تربیت نكرده بودند، و دوستى دنیا آنان را به خود جلب كرده بود و سخت به آن دلبستگى پیدا كرده بودند، و در نتیجه چنان خیال مىكردند كه انفاق مال زیان و تاوان است، در صورتى كه سود و بهره و غنیمتى بزرگ است. و خداوند در ادامه می فرماید:
« و هر كه بخل ورزد، نسبت به خود بخل ورزیده است.»[5]
چون اگر چیزى در راه خدا بدهد، چندین برابر آن خدا به او مىبخشد، و رضایت و خرسندى او را نسبت به خودش كه بزرگترین نعمت است به دست مىآورد، و چه زیانى بالاتر از محروم ماندن از چنین غنیمتى است كه عبارت از پاداش خدا و خرسندى او از بنده است؟ و فرمان دادن خدا به انفاق دلیل بر نیازمندى او به آنچه مالك آنیم نیست، بلكه این همه براى نیازمندى شدید خودمان به رضوان و خرسندى خدا از اعمال ما است.
«و خدا بى نیاز است و شما فقیران و نیازمندانید.»[6]
و چون فقیر و محتاجیم، پس بر ما واجب است كه انفاق كنیم تا خدا به فضل خود ما را بى نیاز سازد.