0

بهره‌برداری استعمار از تصوف 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

بهره‌برداری استعمار از تصوف 2

بخش دوم و پایانی

شبهات صوفیه

1. برخی ناآگاهان می‌پرسند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبی در اماکن عبادی خود را دارند اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند.

پاسخ این است که اولاً، این حق را قرآن و سنت به اهل کتاب داده است، اما چنین حقی به فرقه‌های منحرف اسلامی ازجمله صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعی باید مستند به قرآن و سنت باشد..

ثانیاً، میان ادیان الهی و فرقه‌های بدعت‌گذار تفاوت اساسی وجود دارد. مسیحیت و یهودیت و زرتشت، خود را به اسلام مستند نمی‌سازند؛ ولی فرقه‌های صوفیه همانند سایر فرقه‌های منحرف چون بهائیت و بابیت، رنگ اسلامی به خود گرفته، با نفاق و تلوّن به ترویج خویش می‌پردازند.

ثالثاً؛ روایات فراوانی جهت مقابله با بدعت‌ها از ائمه اطهار(ع) صادر شده است و سیره و گفتار آنها بر ابطال صوفیه دلالت دارد. با این همه روایات، از مدعیان اسلام تعجب است که چرا برای منافع زودگذر دنیوی به دین اسلام خیانت می‌کنند و میان فرقه‌های صوفیه و سایر ادیان تحریف شده قیاس بوحنیفه‌ای می‌کنند.

2. شبهه دیگر این است که اگر فرقه‌های صوفیه، اهل بدعت‌اند و برای مثال خانقاه، از مصادیق بدعت بشمار می‌آید، پس حسینیه‌ها و مدرسه‌های جدید هم بدعت‌اند؛ زیرا همه این پدیده‌ها، نو و جدیدند! پاسخ این است که اولاً حسینیه‌ها و مدارس جدید باعث ایجاد فرقه‌های دینی و موجب کم‌رنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمانان نشده‌اند؛ درحالی‌که این پیامدها از دستاوردهای منفی خانقاه است.

ثانیاً، هر امر نو و جدیدی بدعت و مذموم نیست. بدعت مذموم، به معنای انتساب غیردین به دین است و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینی در برابر شریعت دینی از نشانه‌های آشکار بدعت است.

ثالثاً، صوفیان احکامی در خانقاه جاری می‌کنند که جملگی بدعت‌اند. مثلاً پیوند وثیقی میان ولایت و تصوف برقرار می‌سازند و ولایت را در اقطاب خود ساری و جاری می‌دانند و آنان را جانشین ولایت ائمه اطهار(ع) قرار می‌دهند. اگر به‌زعم صوفیان، ولایت «قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود»؛ پس لازمه بریدن از نفس و اتصال به حق، تابعیت از اهل‌بیت(ع) در تمام زمینه‌ها است و یکی از دستورات ائمه اطهار(ع)، اطاعت از فقهای جامع‌الشرایط و مجتهدان فقه تشیع است؛ درحالی‌که، فرقه‌های صوفیه به شدت مخالف مرجعیت شیعه‌اند.

و در دین‌شناسی از فقها و نایبان عام امام عصر(عج) بهره نمی‌گیرند و این گرایش نیز بدعت دیگری در تصوف است. همچنین گرایش سکولاریستی و توصیه به جدایی دین از سیاست و عدم دخالت در مسائل اجتماعی بدعت دیگری در فرقه‌های صوفیه است که در خانقاه آن را رواج می‌دهند. همچنان‌که تمایز شریعت از طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندی بدعت دیگر صوفیان در خانقاه بشمار می‌آید. البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذی‌المقدمه قابل تقسیم است؛ اما شریعت و طریقت، با تفسیری که برخی صوفیان گفته‌اند ناصواب است. شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعی و طریقت عبارت از تعلیمات سالک در خانقاه و تحت‌نظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. یعنی شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز است.

برخی صوفیان بر این باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل می‌گردد که «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع». به تعبیر لاهیجی:غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می‌رسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بی‌خودی مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است. (شبستری، 1361: 350)

این ادعا، مخالف آموزه‌های دین و معارض با فتوای همه علمای اسلام و فاقد مبنای شرعی و عقلی است. آیا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او برداشته شود؟! مسلماً چنین مجوزی وجود ندارد. ضمن آنکه ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهی بودند.

عارفان وارسته‌ای چون سیدعلی شوشتری، سیداحمد کربلایی، ملاحسینقلی همدانی، آقا سید علی قاضی، میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت‌الله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان، اُنس با خدا و معنویت بوده و لحظه‌ای از شریعت فاصله نگرفتند. حتی عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سُکنا داشته، اهل عبادت و فعالیت اجتماعی بودند.

مرحوم کلینی در کتاب کافی، روایتی نقل کرده است که رسول خدا(ص) روزی پس از ادای نماز صبح، چشمش به جوانی رنگ پریده افتاد و از او پرسید: چگونه‌ای؟ گفت: در حال یقین به سر می‌برم. فرمود: اهل یقین را نشانه و علامتی است علامت یقین تو چیست؟ گفت: نشانه یقین من این است که این یقین مرا در اندوه برده و شب‌ها، مرا بیدار و روزها، تشنه‌ام قرار داده است؛ گویا عرش خدا را می‌بینم که برای رسیدن به حساب مردم نصب شده و مردم، همه محشور شده‌اند.

رسول خدا(ص) به اصحاب خود رو کرد و فرمود: این شخص، بنده‌ای است که خداوند دل او را به نور ایمان منور گردانیده است. آنگاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا کن خداوند، شهادت را نصیبم گرداند. طولی نکشید که جنگی پیش آمد و جوان در آن جنگ به شهادت رسید. (کلینی، 1381: 2 / 53)

پس عارفان حقیقی، اهل تهجد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهی‌اند و اسلام جامع را ملاک زیستن می‌دانند و این مظهر همان مناجات عارفان است که می‌فرماید: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».

تحلیل مهم‌ترین فرقه‌های معاصر

چنان‌که در مباحث پیشین گذشت، فرق صوفیه متنوع و متکثرند؛ اما از آنجا که فرقه ذهبیه و گنابادیه از شهرت بیشتری برخودار است، به اختصار درباره این دو فرقه و تحلیل آنها می‌پردازیم.

الف) فرقه ذهبیه

فرقه ذهبیه یکی از فرقه‌های فعال صوفیه در ایران است که می‌توان با رویکردهای گوناگون مانند: رویکرد اجتماعی (خدمت و خیانت آنها)، رویکرد سیاسی (ارتباط با بیگانگان و فراماسونر بودن برخی از رهبران معاصر آنها)، رویکرد فقهی،  رویکرد اخلاقی و اعتقادی آن را بررسی کرد.

ضرورت بررسی فرقه ذهبیه

شناخت این فرقه، به دلایل ذیل ضرورت و اولویت دارد: دلیل اول: این فرقه درشهرهای مختلف کشور از جمله در تهران، شیراز، دزفول، رشت و استهبان پراکنده‌اند و فعالیت‌های گسترده‌ای دارد. دلیل دوم: این فرقه، نسبت به فرقه‌های دیگر کمتر گرفتار انحرافات فکری و اخلاقی است. بسیاری از طرف‌داران ذهبیه، به احکام شرعی و نماز و روزه مقیدند. و در مراسم مذهبی شرکت و از جمله روضه‌خوانی سیدالشهدا را برگزار می‌کنند. البته به دلایل مختلف مردم شهرستان‌های پیش‌گفته، اقبال و توجه زیادی به این فرقه نشان نداده‌اند و با اینکه سال‌ها از فعالیت‌های اقتصادی و فرهنگی آنها مثل: ساختن مدرسه، بیمارستان، حسینیه و مسجد می‌گذرد؛ نتوانستند پیروان و مریدان فراوانی جمع کنند.

البته برخی طرف‌داران این فرقه به دلیل پاره‌ای از رفتارهای اخلاقی در شهرهایی چون: استهبان، محبوبیت خود را از دست داده، خاطره خوشی درذهن مردم باقی نگذاشته‌اند. نیز برخی از رهبران معاصر این فرقه بر اثر ارتباط با بیگانگان و فراماسونر بودن برای فرقة خود مشکلات سیاسی ایجاد کرده‌اند. دلیل سوم: برخی علمای گذشته مانند ملا محمد تقی مجلسی، پدر علامه محمد باقر مجلسی، به ظاهر از فرقه ذهبیه حمایت کرده‌اند. البته نباید به انتساب‌های فرقه‌های صوفیه اعتماد نمود؛ زیرا گاهی به دروغ، بزرگانی را طرف‌دار و مرید فرقه خود معرفی می‌کنند.

برای نمونه: فرقه ذهبیه، شیخ بهائی، یا فرقه نعمت اللهیه گنابادیه، فیض کاشانی را بدون هیچ سند تاریخی به خود منتسب می‌کنند. با این همه ملا محمد تقی مجلسی در رسالة تشویق السالکین، فرقه ذهبیه را تأیید کرده است.وی در این رساله می‌نویسد:اما بعد؛ چنین می‌گوید محتاج غفران رب وفی و پروردگار علی، محمد تقی مجلسی بر ضمایر صافیه ارباب دانش و بینش پوشیده نماند که علت غائیه ایجاد جن و انس شناخت حضرت باری است ـ عزوجل ـ چنان‌که آیه وافی هدایت: «وَ ما خَلَقْتُ الْجنَّ وَ الْإ‌ِنْسَ إ‌ِلأ‌َ لِیَعْبُدُون‌ِ»؛ ای لیعرفون برآن ناطق است و اقرب طرق به معرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضویه است که طریق تصوف و حقیقتش نیز خوانند که عبارت است از تحصیل معرفت رب‌العالمین به طریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت.

اکنون جمعی پیدا شده‌اند که ایشان را از شریعت خبری و از طریقت اثری نه و انکار این طریقه حقه می‌نمایند، بنابر عدم وقوف و قلت تدبر در آیات و اخبار ائمه اطهار و به متابعت نفس غدّار که ثمره آن حسد و عناد و تعصب است، اگرچه مشهور است؛ اما چون انکار ایشان سبب محرومیت بعضی از عوام بود از این نعمت عظمی لهذا بعضی از احباء از این فقیر، محمد تقی التماس نمودند رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمؤمنین از این سعادت بی‌نصیب نباشند. پس ایجاباً لسوء الیهم با آنکه کتاب مبسوطی موسوم به مستند السالکین درین باب نوشته شده، مجملی از هر باب در این رساله مذکور می‌گردد و بالله التوفیق. (مجلسی، 1365: 2)

آنگاه ملا محمد تقی مجلسی به نقل احادیث و برخی مدعیات دیگر می‌پردازد.  علامه محمدباقر مجلسی در رساله اعتقادات در توجیه رفتار و دیدگاه پدر می‌گوید:هرگز درمورد پدر بزرگوارم سوءظن نکن و خیال نکن که او از صوفیه بوده و به راه و سلک آنها معتقد بوده، حاشا که درباره او چنین گمان کنی. او چگونه می‌توانست مسلک صوفیه را بپذیرد، درحالی‌که او مأنوس‌ترین اهل زمانش با اخبار آل‌محمد(ص) و داناترین اهل زمانش به اخبار اهل بیت بود.

پدرم مرد زاهد و پارسا بود برای ارشاد و هدایت صوفیان خود را در سلک آنان نشان داد تا از او فرار نکنند، بلکه بتواند آنها را از این افکار باطل، سخنان فاسد و اعمال غیرمشروع باز دارد که الحمدلله بسیاری از آنها را با این شیوه حسنه هدایت کرد و به راه حق ارشاد نمود؛ اما در اواخر عمر مشاهده کرد که این شیوه دیگر مؤثر نیست، چون آنها پرچم ضلالت و طغیان را به دوش گرفته‌اند و شیطان برآنها چیره شده است و دانست که آنها دشمن خداوند هستند، از آنها بیزاری جست و راه باطل و عقاید سخیف آنها را تکفیر کرد.

من بر افکار و عقاید او بهتر از هرکسی مطلع هستم و دست‌نویس‌های او در این زمینه نزد این‌جانب است. (مجلسی، 1385: 65) بسیاری از بزرگان به شیوه محمد باقر مجلسی خود را به صوفیه نزدیک می‌کردند تا آنها از شریعت جدا نشوند. و اگر این شیوه کارگر نمی‌افتاد به مخالفت آشکار با صوفیه می‌پرداختند.

چهارم: برخی اقطاب فرقه ذهبیه مانند شیخ محمد علی مؤذن خراسانی، قطب بیست‌ونهم و نویسنده کتاب تحفه عباسی  از فضل علمی نسبی برخوردار بوده‌اند و همین باعث مشروعیت جامعه‌شناختی آنها شده است. این کتاب، یکی از منابع مهم این فرقه بشمار می‌آید که با یک دیباچه و پنج فصل و دوازده باب و یک خاتمه و یک تکمله به بیان عقاید تصوف و ذهبیه پرداخته است.

فهرستِ مطالب آن عبارت است از: «در بیان اعتقاد صوفیه به توحید؛ در بیان اعتقاد صوفیه به نبوت؛ در بیان اعتقاد صوفیه به امامت؛ در بیان اعتقاد صوفیه به معاد؛ در بیان استناد صوفیه به ائمه معصومین؛ در بیان فضیلت علم و عالم و اصناف آن؛ در بیان زهد و ریاضت؛ در بیان صمت؛ در بیان جوع؛ در بیان عزلت؛ در بیان ذکر؛ در بیان توکل؛ در بیان رضا و تسلیم؛ در بیان عبادت کردن چهل صباح؛ در بیان جواز استماع آواز خوش؛ در بیان وجد؛ در بیان احتیاج به پیر؛ در بیان آداب پیری و مریدی؛ در بیان اقاویل صوفیه در هر باب؛ در بیان عدل».

فرقه ذهبیه در کنار سه فرقه دیگر: رفاعیه، نقشبندیه و ... در پایان کتاب با عنوان سلسله عَلِیّه (عالیه) ذهبیه معرفی شده و سلسله اقطاب و مشایخ سی‌ونه گانه خود را به حضرت رضا(ع) می‌رساند. و سپس از معروف کرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی شروع می‌کند و به قطب سی‌ونهم ـ که عبدالحمید گنجویان است ـ می‌رساند.  قطب سی‌ونهم ذهبیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به انگلستان مهاجرت کرد.

عصاریان، قطب صامت و در آینده قطب چهلم این فرقه خواهد شد. راز شیرازی، قطب سی و پنجم ذهبیه که در شاه چراغ شیراز دفن گردیده است، از جمله اقطاب درس خوانده این سلسله بشمار می‌آید و کتاب‌های متعددی مانند طباشیر الحکمة را از خود بر جای گذاشته است. وی برای اولین بار این سلسله را به مباحث ابن‌عربی به‌ویژه نظریه وحدت وجودی نزدیک ساخت و به همین دلیل، آقای محمد خواجوی، یکی از طرف‌داران فرقه ذهبیه، در ترجمه آثارمکتب ابن‌عربی تلاش فراوان نمود.

چیستی تصوف نزد ذهبیه

مؤذن خراسانی یکی ازاقطاب فرقه ذهبیه در فصل اول از مقدمه کتاب تحفه عباسی، بحثی با عنوان «در بیان معنای تصوف و صوفی و کم بودن ایشان در میان خلق» معانی تصوف و اقوال بسیاری را بیان می‌کند. از جمله روایتی از امیرالمؤمنین(ع) از عوالی اللئالی که حضرت فرموده است: «الشریعةْ اقوالی و الطریقةْ افعالی و الحقیقةْ احوالی» و نیز فرموده است:

التصوف علی اربعةْ احرف: التاء و الصاد و الواو و الفاء. و التاء توبةْ و ترک و تقاهة، و الصاد، صبر و صدق و صفاء، و الواو ود و ورد و وفاء و الفاء، فرد، و فقر و فناء. برخی اکابر نیز گفته‌اند: التصوف، صدق التوجه الی الله و گفته‌اند: التصوف، اکتساب الفضائل و محو الرذائل و گفته‌اند: التصوف، ترک الفضول و حفظ الاصول.

وی، پس از بیان معانی مختلف تصوف به نظریه فرقه ذهبیه اشاره می‌کند و می‌نویسد:و وجه تسمیه این طایفه جلیله به صوفی ـ چنان‌که شهرت دارد ـ آن است که صوفی اصلش صفی و منسوب به اصحاب صفه بوده است و آنان جمعی بوده‌اند از فقرا و زهاد صحابه که پیوسته در صفه مسجد رسول الله به ذکر و عبادت مشغول بودند مثل سلمان و ابوذر و مقداد و غیرهم و بسیاری از آیات و احادیث به فضل ایشان ناطق است، از آن جمله در بعضی از تفاسیر، مذکور است که جماعتی از اکابر قبیله مذر به خدمت حضرت رسالت پناه آمدند و چون ایشان قبیله عظیمی بودند و اسلام ایشان باعث مزید قوت اسلام بود

آن حضرت در تعظیم ایشان به حسب مصلحت مبالغه می‌فرمودند و ایشان را به صدر مجلس عالی جای می‌دادند و ایشان را به حسب عادت اهل زمان از مجالست اصحاب صفه که به ظاهر فقیر و متلبس به لباس گلین و حصیر بودند، چنان‌که سلمان به ترکه درخت، خرقه خود را دوخته بود ایشان را تنفری حاصل آمده از آن حضرت درخواستند ما بزرگانیم در مجلسی که ما باشیم این خرقه‌پوشان نباشند؛ به مقتضای غیرت الهی این آیه کریمه خطاب به حضرت رسول نازل شد «وَاصْبرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذ‌ِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یر‌ِیدُونَ وَجْهَهُ ... » (کهف / 28) بالجمله فضیلت اصحاب صفه محتاج بیان نیست و چون اصحاب صفه فرقه اول از درویشانند و این طایفه عَلِیّه در ترک دنیا و زهد و سلوک، مسلک ایشان دارند [و] خود را بدیشان منسوب ساخته، صفی گفته‌اند و به جهت کثرت استعمال در السنه رجال از اشباع ضمه صاد، واو متولد شده وفاء مخفف شده، صوفی گفته‌اند». (مؤذن خراسانی، 1381: 46 ـ 41)

صاحب تذکرة الاولیاء این ادعا را چنین می‌سراید:

به جز صدق و صفا از اهل صفه

  که ایشانند اخیار صحابه

چهل تن کرده در یک صفه منزل

  همه یکدل به سالار صحابه

چو صوفی است کیش اصل صفه

  بود افکارش افکار صحابه  (خاوری، 1383: 36)

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

چهارشنبه 27 آذر 1392  9:16 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:بهره‌برداری استعمار از تصوف 2

نقد تفکّر ذهبیه

دیدگاه ذهبیه توجیه درستی ندارد؛ زیرا اولاً، با قواعد ادبی ناسازگار است و آیا تبدیل ضمه به واو و مخفف شدن فای مشدد در ادبیات عرب گزارش شده است؟ آیا شاهد ادبی براین مدعا وجود دارد؟ ثانیاً، واژه تصوف، بنا به نقل جامی در نفحات الانس و جاحظ در البیان و التبیین، برای اولین بار در قرن دوم در زمان امام صادق(ع) بر ابوهاشم کوفی اطلاق گردید و این واژه در زمان حضرت علی(ع) و در زمان صحابه و تابعین مطرح نبوده، بلکه در آن زمان‌، واژه زاهد و عابد مطرح بود و یکی از راه‌های تشخیص روایت صحیح از سقیم، بررسی زبان‌شناختی واژگان روایت است.

اگر واژه‌های روایت، به زمان بعد از عصر راوی اختصاص یابد، درآن صورت، روایت مذکور، اعتبار سندی خود را ازدست می‌دهد. پس روایت منقول از امیرالمؤمنین(ع) نمی‌تواند معتبر باشد، هرچند، صوفیه او را قطب الابدال خود بدانند. ثالثاً، راز شیرازی، قطب سی‌وپنجم، اصحاب صفه مانند ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود کندی، عمار یاسر، حذیفه یمانی، زید بن ارقم و برخی از مهاجر و انصار را در زمره طبقه اول صوفیه معرفی می‌کند؛ درحالی‌که بر این ادعا دلیلی اقامه نمی‌کند و چنان‌که گذشت، لفظ صوفی در ادبیات آن روزگار استعمال نمی‌شد.

گاه متصوفه ادعا می‌کنند که اصحاب صفه، فقیر بودند و ما هم بر طریق فقریم! پاسخ این است که فقر آنها با فقری که صوفیه ادعا می‌کنند تفاوت دارد. آنها خانه و کاشانه نداشتند و در کنار مسجد و خانه پیامبر زندگی می‌کردند و در غزوات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شرکت می‌جستند و پیامبر را در همه شرایط یاری می‌نمودند. بعد که وضعیت زندگیشان، بهتر شد، از فقر بیرون آمده، زندگی متوسطی را آغاز کردند.

برای نمونه، سلمان فارسی، حاکم مداین شد. امّا صوفیه نه تنها اهل فقر نیستند که سرمایه‌ها وکمپانی‌های آنها، ابزار مناسبی برای جذب انسان‌های ضعیف و فرودست است. رابعاً: دلیلی بر چهل نفر بودن اصحاب صفه وجود ندارد، بلکه تعداد آنان در تاریخ از ده نفر تا چهارصد نفر در نوسان بوده است. و عدد چهل برای اصحاب صفه در هیچ‌یک ازدیدگاه‌ها مطرح نشده است. این طایفه به جهت تقدسی که برای عدد چهل و چله‌نشینی معتقدند، اصحاب صفه را چهل نفر برشمرده‌اند.

ب) سلسله نعمت اللهیه گنابادیه

یک. تاریخچه

این سلسله بعد از سعادت علیشاه  تحقق یافت و سلطان علیشاه یا ملاسلطان را باید اولین رهبر و مؤسس سلسله نعمت اللهیه گنابادیه دانست.  بعد از وی، نورعلیشاه  پسر بزرگ ملاسلطان و پس از او، پسر ملاعلی، یعنی صالح علیشاه  و سپس فرزندِ صالح علیشاه، یعنی: رضاعلیشاه  و سپس پسرش: محبوب علیشاه  و بعد قطب فعلی، فرزندِصالح علیشاه، یعنی مجذوب علیشاه  قطبیت این سلسله را به عهده گرفتند. سلسله گنابادی علاوه بر اعتقادات و آداب مشترک با سایر فرقه‌های صوفیه دارای اعتقادات و آداب اختصاصی نیز هستند. نگارنده در این بخش با رویکرد کلان به پاره‌ای ازاعتقادات اختصاصی آنان می‌پردازد.

دو. اعتقادات و باورها

1. اعتقاد به ولایت  اقطاب

یکی از اعتقادت این فرقه، انتساب ولایت  به اقطاب سلسله است. ملاسلطان اولین قطب گنابادیه در کتاب ولایت‌نامه پیرامون چیستی ولایت می‌نویسد: بدان که ولایت به کسر واو و فتح آن و مشتقات آن به مناسبت معانی لغویه حسب تکلیف در زبان شارع و عرف متشرعین بر بیعت خاصه ولویه اطلاق شده است؛ زیرا که این بیعت در طرف بیعت‌کننده و بیعت‌گیرنده باعث تحقق بسیاری از معانی لغوی و عرفی ولایت می‌شود. (گنابادی، 1380: 33)

نورعلیشاه، دومین قطب این سلسله در کتاب صالحیه می‌گوید: ذرات بلکه مراتب عالم دوایر موهومه محیطه بر نقطه وحدت است، مبدأ و منتها اوست. اگرچه سیر نقطه دایره است، اما دایره محیط به نقطه است. دوایر وجودیه دورمحور است، پس نقطه محور ثابت و قطبیت برای نقطه ساکنه است، پس قطبیت عالم وجود نقطه محدود رب‌النوع انسان است که در برگشت ولایت  گویند. پس ولایت  است قطب عالم و هرکس متصل شده به آن قطب گویند. (ثانی، 1346: 168 و 169)

شاهد بر سر جمله «پس ولایت  است قطب عالم» است که باید ببینیم قطب کیست؟ نورعلیشاه در کتاب نامه‌های صالح اجازه‌ای که به جانشین خود داده است می‌گوید: شیخ محمدحسن صالح علیشاه بعد از رحلت این ضعیف (نورعلیشاه) در حیات خود مطاع کل و مظهرتام خواهند بود و امر ولایت و خلافت کلیه در این صورت در رحلت من منتقل به آن جناب خواهد بود. (علیشاه، 1381: 15)

2. اعتقاد به مهدویت نوعیه

عقیده دیگر سلسله گنابادی، مهدویت نوعیه است. بنابراین نظریه، علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولی‌عصر(عج) مهدویت نوعیه‌ای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص می‌یابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد می‌شود. سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه در کتاب رفع شبهات می‌گوید: مهدی درلغت به معنی هدایت شده و از القاب و اوصاف همه ائمه اثنی‌عشر(ع) است که هرکدام در زمان خودشان ‌هادی و مهدی و خلف و حجت و صاحب‌السیف بوده‌اند که فرمود: «کلنا‌ هادٍ وکلنا مهدی» و هرکدام لقب خاصی نیز داشته‌اند مانند: باقر و صادق و تقی و‌ هادی و زکی ... و مهدی منتظر حضرت حجت بن الحسن العسکری دوازدهمین وصی پیامبر(ص) می‌باشد که لقب خاص آن حضرت نیز همان مهدی است ...

مهدویت نوعی نیز اگر بعضی اظهار داشته‌اند به این معناست که ذکر شد ... یعنی همه نمایندگان الهی‌ هادی و مهدی می‌باشند و آن همان حدیث منقول از معصوم گرفته شده که همه آن بزرگواران ‌هادی مهدی هستند ... و نمایندگان ائمه هدی فقط از جنبه نیابت که از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی وتبعی و هدایت‌یافته توسط آن بزرگواران می‌باشند. (تابنده، 1378: 13 و14)

3. بدعت‌گذاری در مالیات اسلامی

عقیده دیگر فرقه گنابادی، مسئله عشریه است که ملاسلطان آن را جایگزین خمس و زکات کرده و بدعتی در مالیات اسلامی به راه انداخت. (همو، 1384: 203 و 204) ملاسلطان در نامه خود به حاج عبدالهادی می‌نویسد:یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود. (همو، 1378: 107)

تابنده در توجیه این بدعت می‌گوید:این موضوع در زکات مربوط به زراعات و غلات اربع است ولی در مسکوک و چهارپایان که کمتر مورد احتیاج عموم می‌شود به همان ترتیب مشروح در فقه عمل می‌شود و در زراعات هم که غلات باشد، اگر از آب جاری یا باران یا چشمه مشروب شود عشر و اگر از چاه آب کشند نصف عشر است. (همان: 107 و 108) کسانی که ایراد گرفته‌اند، مطمئن باشند که نظر تشریع و بدعت نیست، فقط برای تسهیل در حساب است. (همان: 110)

ولی واقع امر آن است که توجیهات تابنده با بدعت جدشان سازگاری ندارد. و تلاش وی بر تطهیر این بدعت‌گذاری ناتمام است؛ زیرا ملاسلطان در اجازه به عبدالهادی، تنها به زراعات اشاره نکرده و به صراحت، تمام ارباح مکاسب را مطرح می‌سازد و پرداخت عشریه را جایگزین خمس و زکاتِ تمام ارباح مکاسب دانسته است.

بنابراین، بدعت پیش‌گفته نه تنها با توجیهِ تسهیل نمی‌سازد، بلکه با احکام قطعی در باب خمس و زکات نیز ناسازگار است؛ زیرا زکات برخی امور یک بیستم و برخی یک دهم است و برخی با احتساب نصاب‌نامه تفاوت پیدا می‌کند. (بنگرید به: توضیح المسائل مراجع: 145 ـ 133)

4. غلو نسبت به امام علی(ع) و اقطاب سلسله

سلطان محمد گنابادی، امام علی(ع) را مبدأ کل عالم وجود و تمام موجودات معرفی می‌کند و بر این باور است که شرایع الهیه و جمیع کتب آسمانی نازل شده‌اند تا خلق را به سوی معرفت علی(ع) بخوانند (مدرسی چهاردهی، بی‌تا: 306 و 307)، درحالی‌که در زمان شرایع گذشته چه کسی می‌دانست که علی(ع) کیست و اگر در زیارت جامعه، مقامات تکوینی برای ائمه بیان شده، آن بزرگواران به عنوان واسطه در فیض مطرح شده‌اند و همه افعال را به خداوند نسبت داده‌اند. خدا موجِد کل هستی است و اینها تنها واسطه فیض‌اند.

حسین تابنده نیز می‌گوید:آورده‌اند که یکی از خرقه‌پوشان از سعادت علیشاه سؤال کرد: با این مقاماتی که ما فقرا برای علی (ع) در نظر داریم و قائل هستیم، در معنا چه فرقی با علی‌اللهی‌ها داریم؟ او در جواب گفت: که فرق این است که: ما می‌گوییم علی نیست، خداست، آنها می‌گویند: که خدا نیست و علی هست. (تابنده، 1384: 36)یعنی آنها خدا را علی کردند و ما علی را خدا کردیم و این دیدگاه درباره آن حضرت، واجد همان غلوی است که تمام امامان معصوم با آن مقابله کرده‌اند. نورعلیشاه در کتاب صالحیه نسبت به اقطاب صوفیه نیز غلو کرده، می‌گوید:گویند که انبیا معصوم‌اند و اولیا محفوظ و آن ذاتی است و این عرضی، آن در تمام عمر است و این در زمان ولایت. (همو، 1346: 185)

یعنی اقطاب در زمان ولایت محفوظ‌اند. اقطاب در نوشته‌های گنابادیه، مظهر تام خداوند، خلیفة الهی، نایبان امام، محل نزول وحی و الهام الهی معرفی شده‌اند. (گنابادی، 1380: 71؛ ثانی، 1346: 169؛ علیشاه، 1381: 14) عباسعلی کیوان قزوینی، که از مشایخ فرقه گنابادیه بود و از طرف چندین قطب اجازه ارشاد داشت که بعداً از این فرقه جدا گردید؛ پیرامون ادعای علم به غیب اقطاب چنین می‌گوید:آنها به ادعای خودشان به هرکه اجازه امور دینیه دهند باید به حکم نازله غیبیه و نمودار الهی باشد، نه به میل خودشان، مانند مناصب دنیویه.

و حکم خدا منزه است از اشتباه در موضوع و انکشاف خلاف ... اما تصدیق مرید، قطبیت را، و قبول مجاز اجازه را از مجیز قابل اشتباه هست و انکار مرید قطب را پس از تصدیقش ممکن است و منطقی است؛ زیرا مرید مدعی علم به غیب و کشف ملکوتی نیست و تصدیقش قطب را از امور عادیه است و قابل کشف خلاف است. اما مراد که مدعی استغنا و محتاجٌ‌الیه بودن است نمی‌تواند بگوید من اشتباه کردم. (کیوان قزوینی، 1386: 107 و 108)

حال این اشکال پیش می‌آید که چگونه اقطاب گنابادیه به کیوان قزوینی، اجازه ارشاد داده و او را به درجه شیخیت رسانیده‌اند و کیوان از دست چندین قطب اجازه دریافت کرده و در نهایت، از دایره ارادت خارج گشته و به نقد طریقت صوفیان به‌ویژه، سلسله گنابادیه پرداخته است. آیا این اجازات نشان نمی‌دهد که تمام مدعیات اقطاب و مشایخ گنابادی، فاقد اعتبار و ارزش معرفتی است؟

دیدگاه فقهای شیعه و چند فتوا

بسیاری از علمای شیعه، از متقدمان و متأخران، فرقه‌های صوفیه را مذمت کرده و روش آنها را بدعت شمرده‌اند و بر ردشان کتاب‌ها نگاشته‌اند. از آن جمله‌اند علی بن بابویه، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی و ... . شیخ بهائی در کشکول از حضرت رسول(ص) روایت کرده که فرمود: قیامت، قیام نخواهد نمود بر امت من تا که بیرون آیند طایفه‌ای از امت من که آنها را صوفی گویند، نیستند از امت من، حلقه زنند از برای ذکر سرهای خود را، و بلند سازند به ذکر صداهای خود را، گمان کنند که آنها بر طریقه ابراهیم‌اند.

بلکه آنها گمراه‌ترند از کفار و هستند از اهل نار، از برای آنها نعره‌هاست، مثل نعره‌های خرها، قولشان قول فجار است و عملشان عمل جهال و آنها نزاع‌کنندگان با علمایند، از برای ایشان نباشد ایمان، و به اعمال خود عُجب کنند و حال آنکه نباشد از برای ایشان از عمل خود غیر از تعب.

ملامحسن فیض کاشانی، عارف وارسته، در کتاب وافی و کتاب بشارة الشیعه، به مذمت صوفیه پرداخته و بدعت‌های آنها مانند غنا و سماع و حرکات خاصه و دعاوی گمراه کننده را افشا می‌کند.در مورد صوفیه و مناسک و مرام آنان پرسش‌های فراوانی از فقها و مراجع معاصر شده که پاسخ آنها نشان‌دهنده دیدگاه منفی این بزرگان نسبت به فرقه‌های صوفیه است  که در اینجا به پاره‌ای از این سؤالات و پاسخ‌ها اشاره می‌شود:

شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورتی دارد؟ حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در پاسخ می‌فرماید:جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه(ع) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه را که لازم نیست، بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.

ایجاد مکتب‌ها و مرام‌های انحرافی یکی از اهداف شوم قدرت‌های استکباری بوده است؛ در طی سال‌های اخیر فرقه‌های مختلف صوفیه در حال فعالیت گسترده‌تری گردیده و مراکزی را به عنوان پایگاه‌های خود بنا می‌سازند. مستدعی است نظر خود را درباره صوفیه و مشارکت و ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنان و شرکت در محافل آنها بیان فرمایید.

حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی می‌فرماید: تمام فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند و شرکت در فعالیت‌های آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست. تمام فرق صوفیه و از جمله فرقه ذهبیه احمدیه دارای انحرافاتی هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامی بسیاری از مراکز آنان تعطیل شد. مسئولین محترم دزفول هم نباید اجازه تأسیس یا تعمیر خانقاه تحت هر اسم و عنوانی به آنها بدهند. همیشه موفق باشید.

حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی در پاسخ به این پرسش فرموده است: اجتناب از حضور در مجامع آنان و دور کردن مردم از آنها لازم است. مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی تبریزی چنین فتوا داده است که: هر مسلمانی که بر خلاف آنچه علمای شیعه در رساله‌های عملیه فرمودند عمل کند، باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسی که بر خلاف آنچه علمای شیعه فرمودند تشکیل شود، مشروعیت ندارد.

مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی نیز فرموده است: معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد صحیح نیست، بلکه اگر به این عنوان بروند که آنجا شرعاً پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام می‌باشد. لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، مذهبی و اعیاد موالید ائمه(ع) در مساجد اجتماع کنند که «إ‌ِنَّما یَعْمُرُ مَساجدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ باللَّهِ» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر عمل کنید.

چند ماهی است که ضمن تکالیف دینی، شب‌های جمعه برای دعا و انابه به درگاه خدا در خانقاه شرکت می‌کنم. چون مشاهده کردم به جز قرائت قرآن و دعا و ثنا و یک ذکری هم برای مولا، چیز دیگری در آنجا انجام نمی‌دهند حالا رفتن من به آنجا ثواب دارد یا نه؟ مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی در پاسخ فرمود:  واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، بدعت و حرام است.

و به علاوه، این تشکیلات، موجب تفرقه مسلمین و اختلاف و ضعف آنها می‌شود و ذکرهایی که در آنجا خوانده می‌شود اگر مدرک و سند معتبری نداشته باشد، خواندنش به قصد ورود جایز نیست و اگر اعتبار آن هم با عقاید حقه موافق نباشد، خواندنش مطلقاً حرام است. شما در وظایف خود به رساله‌های عملیه و در اذکار و ادعیه به کتب دعا مانند مفاتیح‌الجنان رجوع کنید.

رفتن به خانقاه دراویش جهت استماع مرثیه و سوگواری ائمه(ع) و اقامه فاتحه مردانه و زنانه با وجود مساجد و شرکت نمودن در اجتماع آنان به عنوان اعیاد و غیره و منبر رفتن در آنجا جهت ختم فواتح و کمک به ساختمان خانقاه جایز است یا نه؟ مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی در پاسخ فرموده است:امور مذکوره ترویج باطل است و جایز نیست. اعاذنا الله من فتن آخر الزمان.

حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی می‌فرماید: اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرف‌اند و عقاید خاصه‌ای که دارند غیراسلامی است؛ بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم(ص) و ائمه هدی است و در اسلام محلی به نام خانقاه وجود ندارد. این روش، انحراف از طریقه متشرعه که متلقاة از ائمه هدی است و موجب اضلال می‌باشد، مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلی حرام است. خداوند مؤمنین را از فتن مُضله محفوظ بدارد. والله العالم.

عده‌ای در پرسش‌هایی از آیت‌الله العظمی بهجت پرسیده‌اند: مستدعی است به این چند سؤال، جواب مرقوم فرمایید: الف) حکم شرعی ساختن خانقاه و تجدید بناء آن چیست؟ ب) حکم کمک کردن در جهت ساخت خانقاه و برپایی مراسم در آن و هرگونه کمک کردن و تقویت این فرقه‌های دراویش، چیست؟ ج) حکم شرکت کردن در مراسم و حضور در خانقاه، چیست؟ د) آیا فرقی بین فِرق دراویش مثل ذهبیه، سلفیه، خاکسار و ... هست؟

حضرت آیت‌الله العظمی بهجت در پاسخ می‌فرماید: هرچه سبب تفرقه در بین مسلمان‌ها باشد جایز نیست و آنچه در اسلام معروف است، همان مساجد و حسینیه‌ها و امثال آنهاست و هر عنوانی که سبب تشکیل حزب و گروهی شود که مولد فرقه‌ای از هفتادودو فرقه شود باطل است و تأسیس و ترویج آن جایز نیست. والله العالم.

نتیجه

بررسی منشأ و تاریخ فرق مختلف صوفیه نشان می‌دهد این فرق دارای آسیب‌های مشترکی هستند که نُه مورد آن ارزیابی و بررسی شد، ضمن اینکه برخی شبهات که در حمایت و پشتیبانی فرق صوفیه مطرح شده است پاسخ گفته شد و با بررسی و تحلیل فرقه ذهبیه و نقد‌های وارد آمده به این فرقه که بسیاری از دانشمندان نیز بدان پرداخته‌اند و نیز فرقه نعمت‌اللهیه گنابادیه که با اعتقادات و گزاره‌ها و آموزه‌های انحرافی و دور از منابع اصیل اسلامی و بدعت‌گذاری‌های آشکار همراه است آسیب‌های جدی این فرقه‌ها مطرح و با تطبیق آنها با دیدگاه فقهای شیعه به ضالّه و انحرافی بدون آنها صحّه گزارده شد.

منابع و مأخذ

1. قرآن کریم.

2. بخاری، اسماعیل بن محمد مستملی، 1387، شرح التعّرف لمذهب التصوّف، تهران، اساطیر.

3. تابنده، سلطان حسین، 1378، رساله رفع شبهات، تهران، حقیقت.

4.  1384، نابغه علم وعرفان، تهران، حقیقت.

5. ثانی، نورعلیشاه، 1346، صالحیه، تهران، دانشگاه تهران.

6. حداد عادل، غلامعلی (زیر نظر)، 1362، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنگاه ترجمه و نشر.

7. خاوری، اسدالله، 1383، ذهبیه، تهران، دانشگاه تهران.

8. شبستری، محمود بن عبدالکریم 1361، شرح گلشن راز، تهران، کتابخانه طهوری.

9. شوشتری، قاضی نورالله، 1365، مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه.

10. علیشاه، صالح، 1381، نامه‌های صالح، تهران، حقیقت.

11. عمادی، مهدی، 1384، حسن بصری، چهره جنجالی تصوف، تهران، سنائی.

12. غنی، قاسم، 1366، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، زوار.

13. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، بی‌تا، رسالة قشیریه، بیروت، دار الکتب العربی.

14. کلینی، محمد بن یعقوب، 1381، الاصول الکافی، تهران، مکتبة الصدوق.

15. کیوان قزوینی، عباسعلی، 1386، راز گشا، تهران، راه نیکان.

16. گنابادی، ملاسلطان محمد، 1380، ولایت‌نامه، تهران، حقیقت.

17. مؤذن خراسانی، محمد علی، 1381، تحفه عباسی، تهران، انس‌تک.

18. مجلسی، محمد باقر، 1403، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

19.  1385، رساله اعتقادات، ترجمه علی‌اکبر مهدی‌پور،‌ قم، رسالت.

20. مجلسی، محمد تقی ، 1365، رساله تشویق‌السالکین، تهران، نور فاطمه.

21. مدرسی چهاردهی، نورالدین، بی‌تا، سلسله‌های صوفیه ایران، تهران، علمی فرهنگی.

22. نفیسی، سعید، 1343، سرچشمه تصوّف درایران، تهران، فروغی.

23. هجویری، علی بن عثمان، 1336، کشف المحجوب، تهران، امیرکبیر.

24. واحدی، سید تقی، 1387، درکوی صوفیان، تهران، نخل دانش.

عبدالحسین خسروپناه/ دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره6

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

چهارشنبه 27 آذر 1392  9:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها