سوره «نمل» در گزارشى متفاوت، داستان یادشده را بدین صورت نقل کرده است:«إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارا سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا جَاءهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْما فَاسِقِینَ.»
و سرانجام در گزارش سوم، در سوره «قصص» چنین مى خوانیم: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارا لَّعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِن شَاطِى ءِ الْوَادِی الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْما فَاسِقِینَ قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ.» این داستان نیز به اختصار و با حذف برخى حوادث و گفت وگوها در سوره هایى دیگر از قرآن نیز اشاره شده است؛ مانند مریم: 52؛ قصص: 46 و نازعات: 15ـ16.
ج. از دیگر مواردى که تفاوت در نقل گفت وگوها مشاهده مى شود، در داستان ورود فرشتگان به خانه حضرت ابراهیم (ع)روى داده که به وى خبر بچه دار شدن و نابودى قوم لوط را داده اند. این داستان با تکرار شش باره، تفاوت هاى محسوسى در گفت وگوها یافته است و نمونه دیگرى از نقل به معنا در قرآن محسوب مى شود.6
در خصوص تفاوت ها در بیان حوادث و زوایاى داستان، مى توان آن اختلافات را به گوناگونى زوایاى مختلف یک حادثه توجیه کرد که شبیه دوربین هاى مختلف فیلم بردارى، گاهى حادثه اى معین از ابعاد متعدد گزارش مى شود، اما در مورد تفاوت در نقل قول ها ظاهرا تنها توجیه مقبول، نقل به معناست که مضمون گفته ها با تعابیر گوناگونى گزارش شده است.
3. رعایت فواصل آیات
قرآن کریم حتى در نقل از افراد عرب زبان، گاهى فواصل آیات را متناسب با آیات دیگر سوره آورده است که مطمئنا از قالب هاى خاص قرآنى است و در سخن افرادى که از آنان نقل صورت گرفته بدان صورت نبوده است. این موضوع در سوره هاى متعدد، بخصوص در سوره هایى که فواصل مشخصى را دنبال کرده است، مانند سور «مریم»، «کهف» و «جنّ»، نمود روشنى دارد. در سوره «کهف» با وجود نقل قول هاى متعدد از شخصیت هاى مختلف، فاصله آیات با حرف ألف ختم شده و همین فاصله، در تمامى آیات آن دیده مى شود. نیز در سوره «مریم» در عین نقل قول هاى گوناگون، همین فاصله حرف الف یافت مى شود و تقریبا در اکثر قریب به اتفاق آیات آن رعایت شده است. همچنین در سوره «جن»، فاصله ألف در تمامى آیات آن، با وجود نقل قول مفصل از جنیان، مراعات گشته است.
در اینجا نیز نقل از افراد عرب زبان، قابل توجه است؛ مانند فاصله راء در سوره مبارکه «مدثّر» که از آیه 18 تا آیه 42 تقریبا تداوم مى یابد و در این بین، سخنان ولیدبن مغیره در مورد قرآن کریم با همان فاصله راء نقل شده است.
رعایت فواصل آیات بجز آهنگ خاصى که از آنها مترنّم است و بدین صورت، در سخنان افراد منقول عنه نبوده، گاهى باعث شده است تعابیر قرآنى با برخى از قواعد متداول و مرسوم ادبیات عرب یا محاوره عرفى، تفاوت هایى بیابد؛ مانند تقدیم معمول بر عامل، و تقدیم مفعول بر فاعل. در همین خصوص، شمس الدین بن صائغ، رساله اى با عنوان «إحکام الراى فى أحکام الآى» نگاشته و در آن، چهل مورد از این تفاوت ها را برشمرده است.7
4. نقل زبان حال در قرآن
در مواردى از گزارش هاى قرآنى، زبان حال افراد، نقل شده است نه آنکه زبان قال آنان بیان شود و روشن است نقل زبان حال، نقل به معنا خواهد بود؛ زیرا اساسا سخنى به صراحت، به زبان آورده نشده تا گفته شود در گزارش قرآن، نقل عین گفتار، صورت پذیرفته است.
براى مثال، در داستان دو فرزند آدم (ع)، پس از کشته شدن هابیل توسط قابیل، ادامه حادثه، بدین صورت گزارش شده است: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ» (مائده: 31)؛ آن گاه خداوند کلاغى را فرستاد که در زمین، جست وجو (و کندوکاو) مى کرد تا به وى نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [قابیل ]گفت: اى واى بر من، آیا ناتوانم از اینکه مانند این کلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟ آن گاه از پشیمانان گشت.
با توجه به عدم حضور مخاطبى در آن زمان براى قابیل، به نظر مى رسد این جمله نقل شده از وى، زبان حال وى باشد نه آنکه وى، این جمله را بر زبان آورده باشد. شبیه این جمله حکایت کننده تأسف و تأثر و بیانگر زبان حال، جمله اى است که قرآن از مریم مقدس علیهاالسلام، پس از درد زایمان وى، نقل کرده است: «فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیا مَنسِیّا»(مریم: 23)؛ آن گاه درد زاییدن او را به کنار تنه درخت خرمایى کشانید، گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و کاملاً فراموش شده بودم.
نمونه دیگر از نقل زبان حال، سخنى است که خداوند از یهودیان نقل مى فرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ.» (مائده: 64) این بخش از آیه، پرسشى جدى پدید آورده بدین مضمون که یهودیان عصر نزول، چنین سخنى نمى گفته اند، بلکه صدور این سخن را از یهود انکار مى کرده اند.8 در پاسخ به این اشکال، مفسّران جواب هاى مختلفى داده اند؛ از جمله اینکه نقل این سخن از باب الزام (یعنى استلزام) بوده است؛ زیرا وقتى آنان این سخن خداى را شنیدند که فرمود: «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا» (بقره: 245) گفتند: اگر خداوند نیاز به قرض دارد لاجرم فقیر است.
لازمه چنین سخنى این است که دست خداوند بسته باشد. حال در آیه محل بحث (مائده: 64) همین لازمه سخن آنان نقل شده است.9 توجیه دیگر این است که این جمله را یکى از یهودیان به نام فنحاص بن عازورا به زبان آورد، ولى به سبب عدم مخالفت بقیه یهودیان با وى و بلکه رضایت آنان، جمله مزبور به تمامى آنها نسبت داده شده است.10 تفسیرى نیز در روایات شیعه، از این آیه به چشم مى خورد که باز مشکل یادشده را مرتفع مى سازد؛ بدین بیان که این آیه، اشاره به اعتقاد یهود درباره مسئله قضا و قدر و سرنوشت و تفویض است. آنان معتقد بودند خداوند در آغاز خلقت، همه چیز را معین کرده و آنچه باید تحقق بیابد، به انجام رسانده است و حتى خود او هم نمى تواند تغییرى در آن ایجاد کند.11 به هر حال، طبق هریک از توجیهات فوق، نقل سخن یادشده، گزارش زبان حال یهودیان خواهد بود و به تعبیر دیگر، نقل به معنا صورت گرفته است.
مثال دیگر قرآنى از نقل زبان حال در کریمه «وَإِذَا جَاؤُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ» (مجادله: 8) روى داده است. مى فرماید: و چون به نزد تو مى آیند، تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام مى دهند و در دل هاى خود مى گویند: «چرا خداوند به سبب آنچه مى گوییم ما را عذاب نمى کند؟» جمله اى که از منافقان در این آیه نقل شده، نقل زبان حال آنان است که به صورت غیرآشکار و در دل مى گفته اند.
برخى از مفسران، جمله یادشده را سخن پنهانى آنها به یکدیگر پس از خارج شدن از نزد پیامبر، تفسیر کرده اند،12 اما علّامه طباطبائى همان دیدگاه اول (نقل زبان حال) را ظاهر تعبیر آیه دانسته و دیدگاه دوم را بعید شمرده است.13 شاید وجه استبعاد مرحوم علّامه نسبت به دیدگاه دوم این نکته باشد که ترکیب «فى نفسه» یا «فى أنفسهم» ناظر به سخن درونى و به اصطلاح، حدیث نفس است، چنان که در کاربردهاى دیگر این ترکیب، در قرآن مشاهده مى شود؛ مانند:
الف. «وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ» (بقره: 235)؛ و درباره آنچه شما به اشاره و سربسته، از زنان [در عدّه وفات] خواستگارى کرده، یا [آن را ]در دل پوشیده داشته اید، بر شما گناهى نیست. ب. «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ»(بقره: 284)؛ و اگر آنچه در دل هاى خود دارید آشکار یا پنهان کنید خدا شما را بر طبق آن حساب رسى مى کند.
ج. «قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ»(یوسف: 77)؛ [برادران ]گفتند: «اگر او دزدى کرده، پیش از این [نیز ]برادرش دزدى کرده است.» یوسف آن را در دل خود پنهان داشت و آن را بر آنها آشکار نساخت، گفت: «موقعیت شما بدتر [ازاو]است، و خدا به آنچه بیان مى کنید داناتر است.
پینوشتها:
1ـ مقصود از یک سوره در آیات تحدى، یکى از سوره هاى صد و چهارده گانه اصطلاحى در قرآن نیست، بلکه منظور، یک بخش مستقل و دربردارنده تعدادى از جمله ها یا آیات به هم پیوسته است که معناى مشخص و تامى را به خواننده منتقل مى کنند ر.ک: محمدتقى مصباح، قرآن شناسى، ج 1، ص 195ـ196.
2ـ کتاب هاى مورد اشاره از این قرار است: 1. چکیده پایان نامه هاى علوم قرآنى، در سه جلد از جعفر نکونام؛ 2. آشنایى با پایان نامه هاى قرآنى، گردآورى عزت اللّه مولایى نیا و محمدعلى هاشم زاده؛ 3. گنجینه نور؛ شناخت نامه و فهرست چهارده هزار عنوان پایان نامه و پژوهش قرآنى از مؤسسه معارف اسلامى امام رضا (ع)؛ 4. چکیده پایان نامه هاى کارشناسى ارشد جامعه المصطفى العالمیه.
3ـ محمدتقى اکبرنژاد، «نقل به معنا در حدیث، ابعاد و آثار آن»، فقه کاوشى نو در فقه اسلامى، ش 55، بهار 1387، ص 65ـ120.
4ـ مهدى مهریزى، «نقل به معنا»، علوم حدیث، ش 2، زمستان 1375، ص 39ـ56.
5ـ راغب اصفهانى واژه «مثل» را گسترده ترین واژه براى دلالت بر مشابهت مى داند؛ زیرا واژگان دیگر از قبیل «ندّ»، «شبه»، «مساوى» و «شکل» تنها اشاره به نوعى خاص از مشابهت میان دو شى ء دارند، اما «مثل»، عمومیت در همه انواع مشابهت دارد ر.ک: راغب اصفهانى، مفردات، ص 758.
6ـ ر.ک: هود: 69ـ76؛ حجر: 51ـ60؛ عنکبوت: 31ـ32؛ صافات: 100ـ101 و 112ـ113؛ ذاریات: 24ـ33.
7ـ جلال الدین سیوطى، رساله یادشده را در کتاب الاتقان نقل کرده است ر.ک: جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 339ـ345.
8ـ ر.ک: محمدبن عمر فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 393.
9ـ ر.ک: همان؛ محمد رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 453.
10ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 339.
11ـ ر.ک: عبدعلى بن جمعه حویزى، نورالثقلین، ج 1، ص 649؛ سیدهاشم بحرانى، البرهان، ج 2، ص 330؛ ملّامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 49.
12ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 9، ص 376؛ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روح البیان، ج 9، ص 400؛ عبداللّه بن عمر بیضاوى، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج 5، ص 194.
13ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 19، ص 187.
منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180