0

نقل به معنا در قرآن 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

نقل به معنا در قرآن 1

بخش اول

چکیده

«نقل به معنا» یعنى گزارشگر، مضمون و محتوا را به شنونده منتقل کند، بى آنکه اصرارى بر نقل عین سخن یا حادثه داشته باشد. قرآن کریم نیز، گاهى سخنانى را از افراد مشخصى با عبارات متفاوت و مربوط به یک جریان خاص نقل کرده یا یک حادثه را از زوایاى متفاوت، گزارش کرده است. شواهد اثبات کننده وقوع این موضوع در قرآن عبارت است از: غیرعرب بودن برخى افرادى که در قرآن، سخن آنان نقل شده است؛ اعجاز قرآن و عدم امکان هماوردى؛ تفاوت هاى تعبیرى قرآن در نقل یک جریان یا گفتار؛ رعایت فواصل آیات؛ و نقل زبان حال در قرآن.

با توجه به آگاهى کامل گزارشگر، یعنى خداوند متعال، به ویژگى هاى زبانى، معناى سخن به صورت کامل، منتقل شده و به گونه اى در تعابیر تصرف شده که مقصود واقعى گوینده اصلى، با تعبیرى فصیح و بلیغ تر بیان شده است. باور به وجود نقل به معنا نتایج متعددى در برخى از علوم اسلامى مانند فقه، تفسیر و علوم قرآنى دارد؛ از قبیل: جواز نقل به معنا در گزارش ها، پاسخ به شبهه ناهماهنگى در نقل هاى قرآن، و دفاع از واقع نمایى زبان قرآن. روش این پژوهش توصیفى ـ تحلیلى است.

کلیدواژه ها: زبان قرآن، واقع نمایى، نقل به معنا، اعجاز قرآن، زبان حال.

مقدّمه

قرآن کریم در آیاتى متعدد، حوادث یا سخنانى را به تکرار، نقل کرده، اما گاهى با وجود یکسانى اصل حادثه و موقعیت سخن، گزارش قرآن از آن حادثه یا سخن، متفاوت گشته است و به تعبیر دیگر، قرآن کریم یک واقعه یا یک سخن را به دو یا چند صورت، نقل کرده است. بررسى شواهد درون قرآنى بر وقوع این موضوع در قرآن و پیامدهاى تثبیت وقوع آن در قرآن از اهداف این مقاله است. این موضوع از جهات مختلفى در مباحث علوم قرآن و مبانى تفسیر، اثرگذار است. از سویى، پذیرش نقل هاى متفاوت از یک سخن، در بحث زبان قرآن و واقع نمایى آن، چالشى جدى محسوب مى شود و اثبات معرفت بخشى و انطباق آیات قرآن با واقعیت و صدق تعابیر آن، وابسته به تحلیلى درست از این موضوع است.

از سوى دیگر، با فرض انکار نقل به معنا در قرآن، موضوع تحدى قرآن و ناتوانى بشر از هماوردى آیات قرآن، به چالش کشیده مى شود؛ زیرا اگر قرآن، عین سخنان گویندگان را نقل کرده باشد، در نقل هاى مفصل که گاه به اندازه یک سوره موردنظر در تحدى1 مى رسد، این پرسش پدید مى آید که چگونه قرآن کریم، بشر را از هماوردى حتى یک سوره هم عاجز مى داند در حالى که برخى جملات نقل شده در قرآن، متن سخنان بشرى، بدون دخل و تصرف است؟

درباره پیشینه پژوهش در این موضوع نیز لازم به ذکر است که با بررسى اجمالى چهار کتاب مربوط به معرفى پایان نامه هاى علوم قرآنى،2 پایان نامه اى متناسب با عنوان این مقاله، یافت نگردید. اما در جست وجو از مقالات، دو مقاله که تنها به بررسى نقل به معنا در روایات پرداخته اند ملاحظه گردید: 1. «نقل به معنا در حدیث، ابعاد و آثار آن»؛3 2. «نقل به معنا».4 البته اصل این بحث به صورت اجمالى در برخى از کتاب هاى اصولى و به بهانه بحث از نقل به معنا در روایات، مورد اشاره قرار گرفته است که به برخى از آنها در ضمن همین مقاله اشاره خواهد شد.

پرسش اصلى پژوهش این است: قرآن کریم، چگونه در گزارش حوادث و سخنان، نقل به معنا کرده است؟ پرسش هاى فرعى نیز عبارتند از: 1. شواهد اثبات کننده نقل به معنا در قرآن چیست؟ 2. چگونه میان روایات تأکیدکننده بر نقل دقیق عبارات با وقوع نقل به معنا در قرآن مى توان جمع کرد؟ 3. نتایج وجود نقل به معنا در قرآن چیست؟

شواهد وقوع نقل به معنا در قرآن

با تأمّل در گزارش هاى قرآن از سخنان افراد مختلف، این نتیجه قطعى به دست مى آید که قرآن کریم در نقل سخن دیگران، از شیوه نقل به معنا و مضمون استفاده کرده است. در ذیل، به برخى از این شواهد اشاره مى شود:

1. اعجاز قرآن و عدم امکان هماوردى

موضوع تحدى و مبارزه طلبى قرآن از امور مسلّم تاریخى و همراه با ادلّه قطعى قرآنى است که این کتاب الهى در مراحل مختلفى، مخالفان خود را به همانندآورى یک یا چند سوره، فراخوانده و در نهایت، جن و انس را از این هماوردى، ناتوان معرفى کرده است.

نتیجه چنین سخنانى، فوق توان بشرى بودن تعابیر و ساختارها و محتواى عبارات قرآن است و با توجه به وجوه متعدد اعجاز، تحدى قرآن نیز محدود به کاربرد واژگان یا جملاتى کوتاه نیست، بلکه با عنایت به کاربرد واژه «مِثْل» در آیات تحدى و عمومیتى که این واژه در مشابهت دو همانند دارد،5 مى توان گفت: مِثْل قرآن باید متنى باشد که در اوصاف اصلى قرآن مشترک و با آن، یک نوع، تلقّى شود.

نتیجه آنکه عبارات نسبتا مفصلى که گاهى قرآن، از برخى افراد نقل کرده است و در مواردى به اندازه یک سوره موردنظر در آیات تحدى نیز مى رسد، با توجه به نکات فوق، نباید نقل عین سخنان آنان باشد، بلکه خداوند متعال با توجه به محتواى سخن آن افراد، مضمون آن گفته ها را در ساختار اعجازى قرآن ریخته و در قالبى متفاوت نقل فرموده است در عین آنکه رعایت امانت نیز صورت گرفته و مقصود گویندگان به خوبى و درستى، منتقل شده است. یکى از نمونه هاى روشن این بحث، در سوره مبارکه «جن» نمود یافته است. قرآن کریم، در 19 آیه ابتدایى این سوره، به تفصیل، سخنان جنیان را نقل کرده است.

حال با توجه به ناتوانى جنیان از هماوردى قرآن که در آیه 88 «اسراء» مورد تأکید قرار گرفته است، چگونه مى توان باور کرد در سوره مزبور، عین سخنان جنیان نقل شده است؟ البته روشن است مقصود از اعجاز قرآن، تنها در کاربرد کلمات خاص عربى نیست تا گفته شود قرآن کریم با ترجمه لفظى، بى آنکه نقل به معنا کرده باشد آن گفته ها را در قالب زبان عربى ریخته است. جالب اینکه گاهى این نقل قول ها از افراد عرب زبان، صورت گرفته و واسطه ترجمه نیز در میان نبوده است، ولى در عین حال، قرآن بر خدایى بودن متن و عبارات خود تأکید مى ورزد. مثلاً، قرآن کریم در موارد متعددى سخنانى از مؤمنان یا کفار و مشرکان و منافقان زمان پیامبر، نقل مى کند که عموما عرب زبان بوده اند. در چنین مواردى، دو حالت بیشتر تصور ندارد: یا باید آن آیات را نقل عین گفتار آنان دانست که با فرابشرى بودن عبارات قرآن ناسازگار است، یا آنکه به نقل به معنا در آن سخنان، ملتزم شویم.

2. تفاوت هاى تعبیرى قرآن در نقل یک جریان یا گفتار

در قرآن کریم، گزارش هاى گوناگونى از حوادث یا سخنان مربوط به گذشتگان نقل شده است که با وجود اشاره به مورد خاص و ویژه، در نقل ها تفاوت مشاهده مى شود، به گونه اى که امکان توجیه تعدد حادثه یا واقعه گفتارى وجود ندارد و مشخصا در اشاره به یک قضیه، نقل ها متفاوت گشته است. در ادامه، به چند نمونه، اشاره مى شود:

الف. در داستان خلقت حضرت آدم (ع) و فرمان خداوند به فرشتگان در خصوص سجده بر آدم و در نهایت، استنکاف شیطان از سجده، گفت وگویى میان خداوند و ابلیس صورت گرفته که با وجود وحدت حادثه، گزارش قرآن از سخنان رد و بدل شده تفاوت هایى دارد:

براى مثال، در آیات 12ـ18 سوره «اعراف» تمامى این گفت وگوها بدین تعابیر نقل شده است: «قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ قَالَ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُوما مَدْحُورا لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ.»

اما همین گزارش در آیات 32ـ44 سوره «حجر» بدین صورت آمده است: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ.»

جریان فوق در سوره «اسراء» بر گونه اى متفاوت با دو نقل پیشین، مشاهده مى شود: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینا قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَـذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمْ جَزَاء مَّوْفُورا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورا إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلاً.»

در سوره «ص» نیز داستان فوق، با اندکى تفاوت در نقل دیده مى شود: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ.»

در وحدت اصل جریان فوق، تردیدى نیست و تمامى گفت وگوها ناظر به حادثه گفتارى مشخصى است. با این همه، تفاوت هاى قابل توجهى در نقل هاى چهارگانه مزبور وجود دارد که با نگاهى ظاهرى به تعابیر آنها کاملاً قابل مشاهده است. البته داستان یادشده در برخى دیگر از سوره هاى قرآن اشاره شده که به تفصیل مزبور نیست و تنها به اصل حادثه، پرداخته شده است؛ مانند بقره: 34؛ طه: 116؛ کهف: 50 که تصرف در داستان، به تلخیص یا تقطیع آن بوده است.

ب. نمونه روشن دیگر، مربوط به حادثه گفت وگوى خداوند متعال با حضرت موسى (ع)در وادى طور در ابتداى بعثت آن حضرت است که با وجود وحدت قطعى جریان، نقل هاى قرآن تفاوت هاى معنادارى دارد:

در سوره مبارکه «طه»، داستان مزبور بدین تعابیر آمده است: «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى إِذْ رَأَى نَارا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارا لَّعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَى لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَاجْعَل لِّی وَزِیرا مِنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرا وَنَذْکُرَکَ کَثِیرا إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرا قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى.»

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

دوشنبه 25 آذر 1392  10:53 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:نقل به معنا در قرآن

سوره «نمل» در گزارشى متفاوت، داستان یادشده را بدین صورت نقل کرده است:«إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارا سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا جَاءهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْما فَاسِقِینَ.»

و سرانجام در گزارش سوم، در سوره «قصص» چنین مى خوانیم: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارا لَّعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِن شَاطِى ءِ الْوَادِی الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْما فَاسِقِینَ قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ.» این داستان نیز به اختصار و با حذف برخى حوادث و گفت وگوها در سوره هایى دیگر از قرآن نیز اشاره شده است؛ مانند مریم: 52؛ قصص: 46 و نازعات: 15ـ16.

ج. از دیگر مواردى که تفاوت در نقل گفت وگوها مشاهده مى شود، در داستان ورود فرشتگان به خانه حضرت ابراهیم (ع)روى داده که به وى خبر بچه دار شدن و نابودى قوم لوط را داده اند. این داستان با تکرار شش باره، تفاوت هاى محسوسى در گفت وگوها یافته است و نمونه دیگرى از نقل به معنا در قرآن محسوب مى شود.6

در خصوص تفاوت ها در بیان حوادث و زوایاى داستان، مى توان آن اختلافات را به گوناگونى زوایاى مختلف یک حادثه توجیه کرد که شبیه دوربین هاى مختلف فیلم بردارى، گاهى حادثه اى معین از ابعاد متعدد گزارش مى شود، اما در مورد تفاوت در نقل قول ها ظاهرا تنها توجیه مقبول، نقل به معناست که مضمون گفته ها با تعابیر گوناگونى گزارش شده است.

3. رعایت فواصل آیات

قرآن کریم حتى در نقل از افراد عرب زبان، گاهى فواصل آیات را متناسب با آیات دیگر سوره آورده است که مطمئنا از قالب هاى خاص قرآنى است و در سخن افرادى که از آنان نقل صورت گرفته بدان صورت نبوده است. این موضوع در سوره هاى متعدد، بخصوص در سوره هایى که فواصل مشخصى را دنبال کرده است، مانند سور «مریم»، «کهف» و «جنّ»، نمود روشنى دارد. در سوره «کهف» با وجود نقل قول هاى متعدد از شخصیت هاى مختلف، فاصله آیات با حرف ألف ختم شده و همین فاصله، در تمامى آیات آن دیده مى شود. نیز در سوره «مریم» در عین نقل قول هاى گوناگون، همین فاصله حرف الف یافت مى شود و تقریبا در اکثر قریب به اتفاق آیات آن رعایت شده است. همچنین در سوره «جن»، فاصله ألف در تمامى آیات آن، با وجود نقل قول مفصل از جنیان، مراعات گشته است.

در اینجا نیز نقل از افراد عرب زبان، قابل توجه است؛ مانند فاصله راء در سوره مبارکه «مدثّر» که از آیه 18 تا آیه 42 تقریبا تداوم مى یابد و در این بین، سخنان ولیدبن مغیره در مورد قرآن کریم با همان فاصله راء نقل شده است.

رعایت فواصل آیات بجز آهنگ خاصى که از آنها مترنّم است و بدین صورت، در سخنان افراد منقول عنه نبوده، گاهى باعث شده است تعابیر قرآنى با برخى از قواعد متداول و مرسوم ادبیات عرب یا محاوره عرفى، تفاوت هایى بیابد؛ مانند تقدیم معمول بر عامل، و تقدیم مفعول بر فاعل. در همین خصوص، شمس الدین بن صائغ، رساله اى با عنوان «إحکام الراى فى أحکام الآى» نگاشته و در آن، چهل مورد از این تفاوت ها را برشمرده است.7

4. نقل زبان حال در قرآن

در مواردى از گزارش هاى قرآنى، زبان حال افراد، نقل شده است نه آنکه زبان قال آنان بیان شود و روشن است نقل زبان حال، نقل به معنا خواهد بود؛ زیرا اساسا سخنى به صراحت، به زبان آورده نشده تا گفته شود در گزارش قرآن، نقل عین گفتار، صورت پذیرفته است.

براى مثال، در داستان دو فرزند آدم (ع)، پس از کشته شدن هابیل توسط قابیل، ادامه حادثه، بدین صورت گزارش شده است: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ» (مائده: 31)؛ آن گاه خداوند کلاغى را فرستاد که در زمین، جست وجو (و کندوکاو) مى کرد تا به وى نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [قابیل ]گفت: اى واى بر من، آیا ناتوانم از اینکه مانند این کلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟ آن گاه از پشیمانان گشت.

با توجه به عدم حضور مخاطبى در آن زمان براى قابیل، به نظر مى رسد این جمله نقل شده از وى، زبان حال وى باشد نه آنکه وى، این جمله را بر زبان آورده باشد. شبیه این جمله حکایت کننده تأسف و تأثر و بیانگر زبان حال، جمله اى است که قرآن از مریم مقدس علیهاالسلام، پس از درد زایمان وى، نقل کرده است: «فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیا مَنسِیّا»(مریم: 23)؛ آن گاه درد زاییدن او را به کنار تنه درخت خرمایى کشانید، گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و کاملاً فراموش شده بودم.

نمونه دیگر از نقل زبان حال، سخنى است که خداوند از یهودیان نقل مى فرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ.» (مائده: 64) این بخش از آیه، پرسشى جدى پدید آورده بدین مضمون که یهودیان عصر نزول، چنین سخنى نمى گفته اند، بلکه صدور این سخن را از یهود انکار مى کرده اند.8 در پاسخ به این اشکال، مفسّران جواب هاى مختلفى داده اند؛ از جمله اینکه نقل این سخن از باب الزام (یعنى استلزام) بوده است؛ زیرا وقتى آنان این سخن خداى را شنیدند که فرمود: «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا» (بقره: 245) گفتند: اگر خداوند نیاز به قرض دارد لاجرم فقیر است.

لازمه چنین سخنى این است که دست خداوند بسته باشد. حال در آیه محل بحث (مائده: 64) همین لازمه سخن آنان نقل شده است.9 توجیه دیگر این است که این جمله را یکى از یهودیان به نام فنحاص بن عازورا به زبان آورد، ولى به سبب عدم مخالفت بقیه یهودیان با وى و بلکه رضایت آنان، جمله مزبور به تمامى آنها نسبت داده شده است.10 تفسیرى نیز در روایات شیعه، از این آیه به چشم مى خورد که باز مشکل یادشده را مرتفع مى سازد؛ بدین بیان که این آیه، اشاره به اعتقاد یهود درباره مسئله قضا و قدر و سرنوشت و تفویض است. آنان معتقد بودند خداوند در آغاز خلقت، همه چیز را معین کرده و آنچه باید تحقق بیابد، به انجام رسانده است و حتى خود او هم نمى تواند تغییرى در آن ایجاد کند.11 به هر حال، طبق هریک از توجیهات فوق، نقل سخن یادشده، گزارش زبان حال یهودیان خواهد بود و به تعبیر دیگر، نقل به معنا صورت گرفته است.

مثال دیگر قرآنى از نقل زبان حال در کریمه «وَإِذَا جَاؤُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ» (مجادله: 8) روى داده است. مى فرماید: و چون به نزد تو مى آیند، تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام مى دهند و در دل هاى خود مى گویند: «چرا خداوند به سبب آنچه مى گوییم ما را عذاب نمى کند؟» جمله اى که از منافقان در این آیه نقل شده، نقل زبان حال آنان است که به صورت غیرآشکار و در دل مى گفته اند.

برخى از مفسران، جمله یادشده را سخن پنهانى آنها به یکدیگر پس از خارج شدن از نزد پیامبر، تفسیر کرده اند،12 اما علّامه طباطبائى همان دیدگاه اول (نقل زبان حال) را ظاهر تعبیر آیه دانسته و دیدگاه دوم را بعید شمرده است.13 شاید وجه استبعاد مرحوم علّامه نسبت به دیدگاه دوم این نکته باشد که ترکیب «فى نفسه» یا «فى أنفسهم» ناظر به سخن درونى و به اصطلاح، حدیث نفس است، چنان که در کاربردهاى دیگر این ترکیب، در قرآن مشاهده مى شود؛ مانند:

الف. «وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ» (بقره: 235)؛ و درباره آنچه شما به اشاره و سربسته، از زنان [در عدّه وفات] خواستگارى کرده، یا [آن را ]در دل پوشیده داشته اید، بر شما گناهى نیست. ب. «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ»(بقره: 284)؛ و اگر آنچه در دل هاى خود دارید آشکار یا پنهان کنید خدا شما را بر طبق آن حساب رسى مى کند.

ج. «قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ»(یوسف: 77)؛ [برادران ]گفتند: «اگر او دزدى کرده، پیش از این [نیز ]برادرش دزدى کرده است.» یوسف آن را در دل خود پنهان داشت و آن را بر آنها آشکار نساخت، گفت: «موقعیت شما بدتر [ازاو]است، و خدا به آنچه بیان مى کنید داناتر است.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ مقصود از یک سوره در آیات تحدى، یکى از سوره هاى صد و چهارده گانه اصطلاحى در قرآن نیست، بلکه منظور، یک بخش مستقل و دربردارنده تعدادى از جمله ها یا آیات به هم پیوسته است که معناى مشخص و تامى را به خواننده منتقل مى کنند ر.ک: محمدتقى مصباح، قرآن شناسى، ج 1، ص 195ـ196.

2ـ کتاب هاى مورد اشاره از این قرار است: 1. چکیده پایان نامه هاى علوم قرآنى، در سه جلد از جعفر نکونام؛ 2. آشنایى با پایان نامه هاى قرآنى، گردآورى عزت اللّه مولایى نیا و محمدعلى هاشم زاده؛ 3. گنجینه نور؛ شناخت نامه و فهرست چهارده هزار عنوان پایان نامه و پژوهش قرآنى از مؤسسه معارف اسلامى امام رضا (ع)؛ 4. چکیده پایان نامه هاى کارشناسى ارشد جامعه المصطفى العالمیه.

3ـ محمدتقى اکبرنژاد، «نقل به معنا در حدیث، ابعاد و آثار آن»، فقه کاوشى نو در فقه اسلامى، ش 55، بهار 1387، ص 65ـ120.

4ـ مهدى مهریزى، «نقل به معنا»، علوم حدیث، ش 2، زمستان 1375، ص 39ـ56.

5ـ راغب اصفهانى واژه «مثل» را گسترده ترین واژه براى دلالت بر مشابهت مى داند؛ زیرا واژگان دیگر از قبیل «ندّ»، «شبه»، «مساوى» و «شکل» تنها اشاره به نوعى خاص از مشابهت میان دو شى ء دارند، اما «مثل»، عمومیت در همه انواع مشابهت دارد ر.ک: راغب اصفهانى، مفردات، ص 758.

6ـ ر.ک: هود: 69ـ76؛ حجر: 51ـ60؛ عنکبوت: 31ـ32؛ صافات: 100ـ101 و 112ـ113؛ ذاریات: 24ـ33.

7ـ جلال الدین سیوطى، رساله یادشده را در کتاب الاتقان نقل کرده است ر.ک: جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 339ـ345.

8ـ ر.ک: محمدبن عمر فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 393.

9ـ ر.ک: همان؛ محمد رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 453.

10ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 339.

11ـ ر.ک: عبدعلى بن جمعه حویزى، نورالثقلین، ج 1، ص 649؛ سیدهاشم بحرانى، البرهان، ج 2، ص 330؛ ملّامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 49.

12ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 9، ص 376؛ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روح البیان، ج 9، ص 400؛ عبداللّه بن عمر بیضاوى، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج 5، ص 194.

13ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 19، ص 187.

منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

دوشنبه 25 آذر 1392  10:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها