اعتماد به نفس ملي در كلام رهبر معظم انقلاب
اشاره:
آنچه پيش رو داريد، متن سخنان مهم رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان يزد مي باشد كه از سايت رهبري گرفته شده و با اندكي تلخيص ارائه مي گردد.
اعتماد به نفس ملي، دست آورد انقلاب اسلامي
مخاطب اصلي و اولي شمائيد. آني كه ما به شدت نيازمند اعتماد به نفس او هستيم، قشر جوان ماست؛ به خصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره كننده بخشي از آينده اين كشور؛ چه اداره كننده علمي، چه اداره كننده سياسي، چه اداره كننده عملي و اجرائي. اين قشر بايد توصيه به اعتماد به نفس را ... درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذيرد و در همه فعاليتهاي خود آن را محور و ملاك قرار بدهد.
چرا من مسئله اعتماد به نفس را اصلاً مطرح مي كنم؟ مگر در كشور چه اتفاقي افتاده كه بنده اصرار دارم روي اعتماد به نفس ملتمان يا جوانانمان تكيه كنم؟ توضيحي وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثير شخصيت ويژه امام - كه حالا بعد اگر ان شاءاللَّه يادم ماند، اشاره مي كنم كه در ايجاد اعتماد به نفس ملي، شخص امام و عناصر تشكيل دهنده شخصيت او، يكي از بيشترين تأثيرها را داشت - و بر اثر پيشرفتهاي گوناگون، امروز به يك نصاب قابل قبولي از اعتماد به نفس دست يافته است. بيم آن هست كه در عرصه جنگهاي رواني و تبليغاتي و به اصطلاح جنگ نرم بين ما و دشمناني كه بسيار اصرار بر ادامه اين نبرد دارند، اين اعتماد به نفس يا خدشه پيدا كند، تضعيف بشود، متزلزل بشود يا لااقل در حدي كه ملت ما به آن احتياج دارد، پيش نرود. ما در نيمه راهيم. من به عيان مي بينم كه در ذهن و زبان و عمل بسياري از برجستگان كشورمان اين اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسيده.
خود كم بيني، يك بيماري خطرناك
نقطه مقابل اعتماد به نفس، خودكم بيني است؛ خودكم بيني در مقابل فكر يك جناحي از ملتهاي عالم - كه امروز غرب مظهر آن است - خودكم بيني در مقابل فلسفه آنها، خودكم بيني در مقابل علم آنها، حتّي خودكم بيني در مقابل الگوهاي توسعه ملي كه آنها پيشنهاد مي كنند؛ در حالي كه الگوي توسعه ملي نسبت به ملتهاي مختلف، گوناگون است. خودكم بيني، اين بيماري بسيار خطرناك، كه در طول ده ها سال متوالي آن را در كالبد ملت ما تزريق كردند. واژه فرنگي، فكرِ فرنگي، گرده برداري از واژه هاي فرنگي، جزو كارهاي رايج ماست. من الان گوش مي كنم، متأسفانه مي بينم علاوه بر واژه هاي فرنگي اي كه در طول ده ها سالِ گذشته بر زبان مردم جاري شده و وجود دارد، باز در راديو و تلويزيون ما هر چند وقتي يك بار، يك واژه فرنگيِ ديگر مطرح مي شود كه مردم بايد از هم سؤال كنند: آقا اين يعني چه؟! بروند به يكي مراجعه كنند؛ آقا معنايش چيست، تا معنايش را بفهمند! خب، چه لزومي دارد؟ اين مفهومي كه تازه وارد كشور شده كه شما مي خواهيد برايش لغتي بيان كنيد، خب برايش لغت بساز! زبان فارسي با اين گستردگي.
اينها آن خودكم بيني هايي است كه از اثرات گذشته است. اين را براي چه گفتم؟ براي اينكه معلوم بشود ما هنوز در وادي اعتماد به نفس خيلي بايد جلو برويم. من مي ترسم كه اين روح اعتماد به نفس ملي آن رشد لازم را نكند. اين بحث را براي اين مي كنم. ...
تلاش دائم براي ادامه راه
ما آن دونده اي هستيم كه بايد برسيم به خط پايان؛ بايد برسيم به خط بُرد. دائم بايد بدويم. اينجا شما روي پلاكارد نوشته ايد در سال 1404 ايران كشوري است توسعه يافته. دنباله چشم انداز اين است كه از كشورهاي ديگر در منطقه بايد از لحاظ فناوري و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خيال مي كنيد كشورهاي ديگر همين طور ايستاده اند كه ما جلو برويم، آنها حركت نكنند؟ آنها هم دارند حركت مي كنند. مسابقه دوندگي است، مسابقه دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر اميدمان كم شود، اگر خيال كنيم كه آقا فايده اي ندارد، خب نمي رسيم. من از اين بيمناكم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس مي خواهم صحبت كنم.
دشمن يعني جناح سيطره جوي جهاني
امروز ما يك حد نصابي از اعتماد به نفس را داريم، كه عرض كردم به بركت آن چند عاملي است كه گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استكبار سيطره جوي جهاني. دشمن كه مي گويم، اين است. حالا مظهرش را شما بگوئيد دولت آمريكاست، باشد؛ يا فلان دولت ديگر است، باشد. مشكل ما با كشورها و دولتها، مشكل بومي و نژادي و ملي و اسمي نيست؛ مشكل اين است كه يك مجموعه سيطره جويي در قدرتها و سياستهاي دنيا به وجود آمده؛ اينها عادت كرده اند بر سيطره جويي و برخورد نكردن با مانع جدي. حالا اينجا يك مانع جدي به وجود آمده؛ اسمش حكومت اسلامي است، جمهوري اسلامي است. با اين مانع جدي به شدت پنجه مي اندازند؛ بحث ما اين است. دشمن يعني آن جناح سيطره جوي سياست و قدرت طلب جهاني، با هر اسمي. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ايالات متحده آمريكاست و بزرگ ترين شيطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمي داشته باشد، هر كسي باشد؛ اين دشمن است. دشمني اش هم با ما به خاطر همين است كه اينجا يك مانعي است. مثل يك بُرنده اي كه همين طور مي بُريد و جلو مي رفت، بدون مانع؛ حالا جلويش يك رشته فولاديِ محكم قرار گرفته، نمي گذارد جلو برود. فشار براي خاطر اين است. چالش ما با غرب، برگشتش به اين است.
اراده ملت ايران بر تسليم ناپذيري
بعضيها همين طور مي نشينند فيلسوفانه و پيرمردانه و پدرخوانده گون ريش مي جنبانند كه آقا چرا با همه دعوا مي كنيد. بحثِ دعوا كردن نيست؛ بحثِ اين نيست كه ما با كسي مي خواهيم دعوا كنيم. مسئله ما، مسئله ايستادگي در مقابل سيطره جويي است. ما يك ملتيم كه قرنهاي متمادي يا حداقل ده ها سال متمادي ما را خواب و غفلت زده و خمار و گيج نگه داشتند؛ هر كاري خواستند، با ما كردند. ما حالا تازه بيدار شده ايم؛ ما مي خواهيم ديگر تسليم نشويم؛ جرم ما اين است؛ "و ما نقموا منهم الّا ان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد." چالش اينجاست.
شكست دشمن در برابر روحيه اعتماد به نفس حزب الله
اين دشمني كه در مقابل ملت ايران است، با اين اعتماد به نفسي كه شما تا امروز به آن رسيده ايد، ستيزه خواهد كرد؛ به خصوص كه امروز آمريكا در سياستهاي خاورميانه ايِ خودش شكست خورده. سياستهاي خاورميانه اي آمريكا عمدتاً معطوف به جمهوري اسلامي بود. از يك طرف افغانستان، از يك طرف عراق؛ فكر مي كردند جمهوري اسلامي بين دو لبه يك گازانبر قرار خواهد گرفت و زير فشار واقع مي شود و دستهايش را بالا مي برد. سياست خاورميانه اي آمريكا مبتني بود بر تقويت رژيم صهيونيستي، و يكي از بزرگ ترين اقدامها و تصميماتشان اين بود كه در داخل لبنان - كه همسايه مشرف بر سرزمين فلسطينِ غصب شده است - آن نيروي محركه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، يعني حزب اللَّه و نيروي مقاومت را از بين ببرند. سال گذشته با آن شكست مفتضحانه، اين از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا مي زنند، براي اينكه شايد بتوانند در لبنان يك كاري بكنند، يك حكومت طرفدار آمريكا، يك ارتش طرفدار آمريكا به وجود بياورند؛ كه الان مشكل و معضله لبنان به خاطر اين است. آمريكاييها حاضر نيستند به آساني اين گوشتِ به خيال خودشان پخته را از زير دندانشان بيرون بياورند؛ براي اينكه بتوانند يك فرد دست نشانده اي به عنوان رئيس - كه فرمانده ارتش هم هست - و به تبع آن، يك دولت دست نشانده در آنجا به وجود بياورند تا بتوانند حزب اللَّه را زير فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانسته اند. براي قدرتي مثل آمريكا، اينها ناكامي است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه ديپلماسيِ فوق العاده قوي، و با آن ابزارهاي گوناگون فني و انساني نتوانستند با حزب اللَّه مواجه شوند. اينها حزب اللَّه را هم مرتبط با ايران مي دانند؛ پيروزي حزب اللَّه را، پيروزي جمهوري اسلامي مي دانند. اينجا هم شكست خوردند.
شكست دشمن در برابر روحيه اعتماد به نفس ملت
در مسئله هسته اي، آمريكاييها تا همين چند ماه پيش اصرار، اصرار كه بايد ايران به كلي همه فعاليتهاي هسته اي اش را كنار بگذارد؛ يعني مثل آن كاري كه با ليبي كردند؛ ته اش را جارو كند، تقديم كند به آنها؛ به كلي اعلام انصراف كند. اخيراً - چند هفته قبل از اين - وضع به جايي رسيده است كه گفتند ايران در همين حدي كه هست، توقف كند. ببينيد فاصله اينها خيلي زياد است. يك روزي بود كه اينها حاضر نبودند پنج عدد سانتريفيوژ را تحمل كنند. مسئولين گفتگو و مذاكره با اروپا حاضر شده بودند بيست تا سانتريفيوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمي شود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمي شود. اگر مي گفتند يكي، باز هم مي گفتند نمي شود! امروز سه هزار تا سانتريفيوژ دارد كار مي كند، مبالغ زيادي هم آماده كار گذاشتن است. مي گويند در همين حد متوقف شويد. اين هم يكي از ناكاميهاي آمريكاست.
در خود منطقه آمريكاييها تلاش كردند از بعد از قضيه بيستم شهريورِ آن برجهاي دوقلو، صحنه را تصوير كنند به يك صحنه دو قطبي در اين منطقه: جنگ بين دموكراسي و تروريزم. چقدر تبليغات كردند، چقدر كار كردند، چقدر تهاجم نظامي و لشكركشي و خرج كردند و هر كاري توانستند، كردند تا بگويند ما حامل دموكراسي هستيم، منطقه حامل تروريزم است؛ ما آمده ايم منطقه را نجات دهيم. امروز شما نگاه كنيد در خود عراق كه مركز و محور فعاليتهاي اينها بود؛ از مردم عادي كه سؤال كنيد، مي گويند موجب و عامل تروريزم خود آمريكاييهايند؛ هيچ كس معتقد نيست كه آمريكا براي عراق دموكراسي آورده. اين حكومتي كه تشكيل شد، اين دولتي كه روي كار آمد، اين مجلسي كه روي كار آمد، علي رغم آمريكا آمد؛ نمي خواستند اين بشود؛ ناچار شدند؛ اين را همه مي دانند. بنابراين در صحنه هاي مختلف، اينها ناكام شدند.
دشمن را نتوان حقير و بيچاره شمرد
آيا وقتي كه يك قدرت سيطره جو براي عقب نشاندن روحي و رواني يك ملت و شكستن اعتماد به نفس او، اين طور ناكام مي شود، آيا ساكت مي ماند؟ جواب اين است كه نه، ساكت نمي ماند؛ دنبال راه هاي جديد مي گردد. چون او دنبال راه هاي جديد مي گردد، ما بايد به فكر شيوه هاي جديد باشيم. ما بايد محاسبه راه هاي جديد دشمن را بكنيم؛ بدانيم امكانات او، امكانات كمي نيست. من بارها گفته ام: دشمن را نتوان حقير و بيچاره شمرد. دشمن امكانات تبيلغاتي اش با امكانات تبليغاتي جمهوري اسلامي قابل مقايسه نيست. اين را هم من به شما عرض بكنم؛ در زمينه هاي كار فرهنگي، در زمينه هاي كار تبليغاتي و ارتباطاتي، امكانات دشمن خيلي زياد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج مي كنند. ايني كه گفتند آقا ما هشتاد ميليون دلار، صد ميليون دلار به مخالفين نظام در ايران - به تعبير خودشان اوپوزيسيون - مي دهيم، اينها ظاهر قضيه است؛ هزينه هاي آنها براي اين كار خيلي بيشتر از اين چيزهاست. دارند هزينه مي كنند. من و شما، جوان اين مملكت، دانشجوي اين مملكت، مسئول اين مملكت، استاد اين مملكت بايد بداند كه دشمن از چه راهي وارد خواهد شد؛ پيش بيني كند. اگر پيش بيني كرديد، آن وقت پديده هايي كه در جامعه پيش مي آيد، اينها را مي شناسيد. وقتي شما مي دانيد كه فرضاً سيلي در راه است، يا طوفاني در راه است، پديده هاي پيش از حدوث سيل يا طوفان وقتي در زندگي شما اتفاق مي افتد، اين لحظات پيش از سيل يا طوفان را مي شناسيد و عاملش را مي دانيد. وقتي نمي دانيد، اين عوامل براي شما ناشناخته است. گاهي انسان به آن عوامل نادانسته كمك مي كند. اين است كه اين بحث را براي ما جدي مي كند.
اهميت اتكا به خود
من اول راجع به اهميت اعتماد به نفس چند جمله اي عرض بكنم. اعتماد به نفس ملي كه بايد در نخبگان يك كشور بروز كند، مهم ترين تأثيرش اين است كه حالت انتظار كمك و دستگيري از ديگران را از انسان مي گيرد. ملتي كه به خودش اعتماد ندارد، هميشه منتظر است براي او چيزي فراهم كنند و به او بدهند. وقتي منتظر بوديد برايتان غذاي آماده بياورند، ديگر غذا درست نمي كنيد؛ غذا درست كردن هم بلد نمي شويد. اين يكي از خطرات عمده است، خيلي هم واضح است؛ يعني چيز فلسفيِ پيچيده مشكلي نيست. اما همين شي ء واضح و سازوكار واضح براي عقب ماندگي كشور، گاهي از نظر ماها مورد غفلت قرار مي گيرد.
زهر خودباختگي
من فراموش نمي كنم؛ بر حسب تصادف، سالها پيش از پيروزي انقلاب منزل دوستي رفته بوديم - اهل يكي از شهرستانهاي شمال كشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتيم ديدنش - نماينده آن شهر در مجلس شوراي مليِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود ديدن اين شخص. تصادفاً ما با يك نماينده مجلس يك ساعتي همنشين شديم. ما آن وقت جوان بوديم، مثل حالاي شماها - كه هر چه دلتان مي خواهد، مي گوييد - ما هم ملاحظه جوانب قضيه را نمي كرديم. بنده شروع كردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهايي كه آن وقتها در ذهن ما بود، گفتيم. او نماينده مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا كرد با ما مجادله كردن. از جمله حرفهايي كه من به او زدم، اين بود كه گفتم: آقا مملكت را راكد نگه داشته ايد؛ همه اش واردات، همه اش واردات، همه اش مصنوعات ديگران؛ پس خود ما چرا كاري نمي كنيم؟ جوابي كه او داد، جالب است، كه شما بدانيد طرز فكرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپاييها مثل نوكر براي ما كار كنند، ما از نتيجه كاركرد آنها استفاده كنيم! ببينيد چطور اين زهر را گاهي تا اعماق جان آحاد يك ملت و نخبگان يك ملت نفوذ مي دهند كه اين طوري صحبت مي كنند.
اعتماد به نفس زمينه ساز بروز استعدادها
وقتي اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار كمك ديگران و انتظار دستگيري ديگران است. مثل آدم مفلوك و زمينگير يك گوشه اي نشسته، منتظر است يك نفري از آنجا عبور كند، يك كمكي به او بكند. نقطه مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد كه براي او بياورند. وقتي منتظر نبود، در انديشه فراهم كردن نيازهاي خود بود، اين استعدادهاي موجود در وجود او - استعدادهاي نهفته در وجود يك ملت - به كار مي افتد. استعدادها كه به كار افتاد؛ استعدادي كه بالقوه بود، بالفعل شد و موفقيت كسب كرد، يك موفقيت به صورت خوشه اي موفقيتهاي بعدي را به وجود مي آورد. يك موفقيت، يك خوشه موفقيت را پشت سر خودش مي آورد؛ طبيعت كار اين است.
دفاع مقدس مظهر تكيه به خود
در دوران دفاع مقدس، اوائل كار، به خصوص بچه هاي سپاه و بسيج واقعاً چيزي نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمده سلاحشان همين كلاشينكف بود؛ يك تفنگ انفرادي. نمي شد با اين سلاح جنگيد؛ لذا به فكر افتادند. خود اين به فكر افتادن، بابهايي را به روي آنها باز كرد. من توصيه ام به جوانهاي عزيز اين است كه شرح حال سرداران شهيد را بخوانيد. در لابه لاي حرفهاي اينها، حالا يك بخشهايي عاطفي و معنوي و اينهاست - كه آنها هم به نوبه خود منافعي دارد - اما بخشهايي هم بخشهاي تجربيِ كارهاي اينهاست كه در ميدان جنگ چگونه عمل مي كردند. من بارها گفته ام كه در دوران جنگ، ما بايستي آر.پي.جي هفت را به صورت قاچاقي با پولِ چند برابر از كشورهاي ديگر مي آورديم و نهايت سختي را متحمل مي شديم؛ پولِ چند برابر هم مي داديم تا يك تعداد سلاحهاي ابتداييِ اين طوري را به دست بياوريم. نتيجه آن تجربه ها و اعتماد به نفس اين شد كه ملت ايران به جايي برسد كه سلاحهايي كه خودش توليد مي كند، در منطقه بخشي اش درجه يك و بي نظير باشد، بخشي هم كم نظير باشد. اين به خاطر همين نياز بود؛ چون به ما نمي فروختند، چون به ما نمي دادند. ما احساس كرديم كه بايد به خودمان تكيه كنيم. جوانهاي ما به خودشان تكيه كردند. اين تكيه به خود، استعدادها را جوشاند. اين جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراورده ها هر يكي چندين دنباله دارد. اين در همه جا هست. اين اعتماد به نفس، هم در كشفيات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و توليد هست، هم در الگوي توسعه هست.
الگوي توسعه ايراني، مطلوب ماست
من در يكي دو تا ديدار دانشجوييِ سفرهاي سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئله الگوي توسعه صحبت كردم؛ الگوي توسعه ايراني، الگوي توسعه بومي، كه ما براي توسعه كشور به سراغ نظريات دانشمندان اروپايي نرويم. نمي گويم از علم آنها استفاده نكنيم؛ اما نسخه آنها مال خودشان. علم آنها را ياد بگيريم؛ اما نسخه بيماريِ خودمان را خودمان بنويسيم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانيم به آن تكيه كنيم، اطمينان كنيم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، مي گوييم آقا مگر ما مي توانيم؟ اين همه ديگران تجربه كردند، ما حالا چه بالاتر از آنها مي خواهيم بياوريم؟ اين، نبود اعتماد به نفس است؛ كه الان هم متأسفانه بعضيها مي گويند! بعضي از تحصيل كرده هاي ما همين را مي گويند. ما گفتيم الگوي توسعه بومي تهيه كنيم، مي گويند آقا كدام الگوي توسعه بومي؛ مگر مي شود؟! ببينيد، اين همان رسوبات باقيمانده از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر يك ملت مي خواهد پيشرفت كند، نمي شود منتظر ديگران باشد.
تلقين خودباختگي توسط نخبگان
غربيها، اروپاييها يكي از شيرين كارترين كارهايشان كه به نفع خودشان تمام شد، اين بود كه آمدند نخبگان كشورهاي ديگر را در مشت گرفتند، افكار خودشان را به اينها تلقين كردند؛ بعد اينها را رها كردند توي كشورهاي خودشان، گفتند برويد. كشورهاي غربي - يعني انگليس، فرانسه و بقيه كشورها - به جاي اينكه پول خرج كنند تا افكار سياسي خودشان را در آن كشورها پياده كنند، تربيت شده هاي آنها رفتند بدون مزد و منت، كارهاي آنها را برايشان انجام دادند. جزو بلاهاي كشورهاي عقب مانده و توسعه نيافته، يكي اين بود. هنوز هم دنباله هايشان هستند و دارند كار خودشان را مي كنند. اين بايد شكسته شود. اهميت اعتماد به نفس اين است كه اگر ما اعتماد به نفس ملي پيدا كرديم، اين استعدادها خواهد جوشيد؛ آن وقت خواهيم ديد كه مي توانيم؛ براي ما اثبات خواهد شد كه مي توانيم.
سه مانع اصلي اعتماد به نفس
سه مانع اصلي در راه فرايند اعتماد به نفس و به ثمر رسيدنش وجود دارد كه ما بايد متوجه اين سه رخنه باشيم. اين سه رخنه مي توانند فرايند اعتماد به نفس ملي و منتهي شدن آن به پيروزيهاي پي درپي و رسيدن به آرمانها را مخدوش كنند.
الف. يأس و تيره كردن افق
اول، ايجاد يأس است؛ تيره كردن افق، به رخ كشيدن فاصله هاي علمي. اين واقعيتي است؛ ما از لحاظ علمي، امروز با دنياي پيشرفته علمي كه دويست سال است دارد كار علمي مي كند، فاصله داريم. اين فاصله ها را به رخ مي كشند و مي گويند آقا چه طور مي خواهيد شما اينها را طي كنيد؟ مگر مي شود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با اين كار مأيوس مي كنند. من مي گويم: بله، مي شود؛ چرا نمي شود؟ ما از دانش ديگران استفاده مي كنيم و پا را يك قدم بالاتر مي گذاريم؛ كمااينكه اين كار را كرده ايم. ما از دانش ديگران استفاده كرده ايم. گاهي چيزهايي ساخته ايم كه در دنيا نيست؛ مثل بعضي از پيشرفتهاي پزشكي و دارويي و امثال اينها. اينها با استفاده از مقدمات دانش غربي به دست آمده، اما كارهاي بزرگ تري از آنها انجام گرفته. فاصله نبايد ما را مأيوس كند. ما مي توانيم شتاب علمي مان را زياد كنيم؛ اين فاصله را روزبه روز كم تر كنيم؛ همت كنيم پيش برويم. به خصوص كه امروز دنياي غرب دچار آفتهاي جدي است كه در پنجاه سال پيش و صد سال پيش اين آفتها را نداشت. امروز آفتهاي اخلاقي، آفتهاي جنسي، تزلزل روحيه ها در غرب خيلي شديدتر از آن روزهاست؛ امروز اينها در آنجا يك گرفتاري است. البته اين مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نمي دهد؛ اما از حرفهاي آنها، از حرفهاي انديشمندانشان، متفكرينشان آدم مي فهمد كه نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنايت رو به توسعه است، فروپاشي خانواده ها رو به تزايد است و همين طور دارد زياد مي شود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشكال دارد؛ يك ملتي كه مصمم است، خودش را تا حدودي مي تواند از اين بلايا حفظ كند، تصميم دارد، توكل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهاي مشخص هم دارد، اين راه را طي كند؟ كما اينكه آنها طي كردند. ما يك روزي جلوتر از غرب بوديم؛ ما دچار آفت شديم، آنها تلاش كردند، جلو افتادند. ما حالا مي توانيم جلو بيفتيم. طي كردن فاصله ها مطلقاً مستبعد نيست از يك ملتي كه جوانش با همت حركت مي كند و پيش مي رود؛ مسئولان و مديرانش هم با همت مي نشينند برنامه ريزي و طراحي مي كنند. بنابراين سه تا مانع ممكن است دشمن طراحي كند: يكي پراكندن يأس، يكي منحرف كردن استعدادها، يكي هم برخورد سخت و خشن؛ يعني تحميل تهاجم نظامي و از قبيل اينها.
در مورد اين مسئله اول كه پراكندن نوميدي و يأس است، من اصرار دارم شما جوانها بيشتر فكر كنيد، تأمل كنيد و نشانه هايش را ببينيد. همين الان دارند اين كار را مي كنند؛ يك عده اي هم براي آنها و از زبان آنها و از حنجره آنها به نفع آنها حرف مي زنند.
چند نمونه از القاي يأس
حالا اين چند مورد را ببينيد: يكي از آنها مسئله انرژي هسته اي است. در داخل كشور خودمان جنجال راه انداختند كه آقا انرژي هسته اي هزينه بدون سود است؛ چرا داريد اين كار را مي كنيد؟ حالا تبليغات جهاني كه اين مسئله را كاملاً دنبال مي كرد و هنوز هم مي كند؛ اما در داخل كشور خودمان از اولي كه اين مسئله هسته اي مطرح شد، از پنج شش سال قبل از اين تا حالا مرتباً اين مطلب را گفته اند و تكرار كرده اند. حتّي عده اي نامه نوشتند و گفتند آقا ما فيزيكدانيم. اينكه مي گويند ما توانسته ايم دستگاه هاي سانتريفيوژ را راه بيندازيم، اصلاً واقعيت ندارد! به قدري قرص اين را گفتند كه ما مجبور شديم افرادي را بفرستيم و بگوييم بروند بازرسي كنند، درست ببينند؛ نكند كه هميني كه اينها مي گويند، باشد. اين، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! كار، بسيار خوب، صحيح، علمي و محكم دارد انجام مي گيرد. اول گفتند نمي شود، نمي توانيم؛ بعد كه ديدند توانستيم، گفتند آقا اين هزينه اي است كه سود ندارد، فايده اي ندارد. بنده در سخنراني عمومي عيد نوروز سال گذشته مفصل درباره اين صحبت كردم و نمي خواهم تكرار كنم. چه طور فايده اي ندارد؟ ما براي بيست سال ديگر حداقل بايستي بيست هزار مگاوات برق از انرژي هسته اي به دست بياوريم. برآوردي كه براي مصرف انرژي در كشور و توليد برقِ مورد نياز كرده اند، حداقل بيست هزار مگاوات بايد از طريق انرژي هسته اي باشد؛ والّا ما بايد برق را از ديگران گدايي كنيم؛ يا اگر نتوانستيم گدايي كنيم، يا ننگمان آمد، يا به ما ندادند، از خير چيزهايي كه با نيروي برق مي چرخد، بايد بگذريم؛ از كارخانه، از توليد، از بسياري از ابزارهاي پيشرفت. خب، ما كِي شروع كنيم تا بتوانيم بيست هزار مگاوات را بيست سال ديگر به دست بياوريم؟ الان اگر دير هم نشده باشد، قطعاً زود نيست. ممكن است دير هم شده باشد. ببينيد چه مغالطه عجيبي است كه "آقا احتياج نداريم"! يا مي گويند: شما نيروگاه هسته اي كه نمي توانيد بسازيد؛ اين اورانيومهاي غني شده سه چهار درصد را براي چه مي خواهيد؟ باز بحث "نمي توانيد" است. چرا نمي توانيم؟ ملتي كه بدون كمك و بدون استاد توانست يك چنين مراكز عظيم غني سازي را به وجود بياورد، چرا نتواند نيروگاه بسازد؟ بايد بتوانيم. چرا نتوانيم؟ يك روزي مي گفتند: شما نمي توانيد نيروگاه بخاري هم بسازيد. من يادم هست دوره رياست جمهوري خود من بود؛ نيروگاهي بود كه در زمان رژيم گذشته شروع شده بود، نصفه كاره مانده بود. مي آمدند مي رفتند تا دلالهاي بين المللي از يك كشوري بيايند آن را درست كنند. بعضيها هم مي گفتند ما در داخل مي توانيم درست كنيم. ما چند نفر از مسئولين مرتبط با اين مسائل را در دفتر رياست جمهوري خواستيم - چند تا از رؤساي كشور را - نخست وزير و ديگران را هم دعوت كرديم تا بحث كنيم. اينها آمدند گفتند: آقا امكان ندارد كه ما بتوانيم آن نيروگاه را - كه نزديك تهران هم هست - به آخر برسانيم و افتتاح كنيم. اين، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امكان ندارد؛ حتماً بايستي خارجي بيايد. ما خارجي را نياورديم؛ متخصص داخلي رفت آن را كامل كرد، درست هم كرد، الان هم سالهاست كه دارد برق مي دهد و از توليد او دارد كشور استفاده مي كند.
اول انقلاب جهاد سازندگي مي خواست سيلو بسازد. مي دانيد سيلوهاي ما را در دوران طاغوت، شورويها مي ساختند. رژيم طاغوت گندم را از آمريكا مي گرفت، سيلويش را شوروي مي ساخت! سيلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناوري پيچيده اي است. جهاد سازندگي گفت مي خواهيم سيلو بسازيم؛ از اطراف صدا بلند شد كه آقا نمي توانيد؛ بي خود خودتان را معطل نكنيد، سرمايه كشور را هم به باد ندهيد. يك نمونه سيلوي كوچكي در خوزستان ساختند كه بنده آن وقت رفتم بازديد كردم. امروز كشور جمهوري اسلاميِ شما يكي از سيلوسازهاي درجه يك دنياست؛ جزء كشورهاي سيلوساز برجسته درجه يك است.
يكي از سدهاي نزديك تهران آب مي داد. گفتند بروند اين را درست كنند؛ گفتند خود كمپاني سازنده اين سد بايد بيايد؛ رفتند آوردند. اين هم مربوط به اوائل رياست جمهوري ماست. مي گفتند: مگر ما مي توانيم سد درست كنيم؟ همين تلقيناتِ گذشته بود. جوانهاي ما همت كردند، رفتند سراغ سدسازي. امروز كشور جمهوري اسلامي به فضل الهي بهترين سدساز اين منطقه است. در منطقه ما هيچ كشوري مثل جمهوري اسلامي مسلط بر ساختن سدهاي بزرگ - چه سد بتوني، چه سد خاكي - نيست. سدهايي كه ما ساختيم، از مشابه هاي خودش كه زمان طاغوت به وسيله شركتهاي خارجي ساخته شده، بهتر و با ظرفيت بيشتر و البته با هزينه بسيار بسيار كم تر است؛ كار خودمان هم هست. چرا نمي توانيم؟ نخير، نيروگاه هسته اي هم مي توانيم بسازيم؛ بايد بسازيم. امروز شروع بكنيم، چند سال ديگر جواب خواهد داد. چند سال ديگر شروع بكنيم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نكنيم، عقب مي مانيم. امروز اگر غني سازي را شروع نمي كرديم، بايستي ده سال بعد، بيست سال بعد بالاخره شروع مي كرديم. مي گويند آقا روسها كه به شما اورانيوم غني سازي شده مي دهند، سوخت نيروگاه هسته اي مي دهند؛ خودتان مي خواهيد چه كار كنيد؟ اين از آن حرفهايي است كه اين آقاي رئيس جمهور محترم كم دان آمريكا هم اخيراً بيان فرمودند، كه خب روسها كه دارند مي دهند، ايران مي خواهد چه كار كند! اينجا هم يك عده اي كه نه به قدر او محترمند، نه به قدر او كم دانند، همان حرف را تكرار كردند كه آقا روسها كه دارند مي فروشند. ديديد ديگر؛ محموله اول آمد، محموله دوم آمد؛ ديگر شما مي خواهيد چه كار كنيد كه خودتان غني سازي كنيد؟ اين مثل اين مي ماند كه به كشوري كه ذخائر نفتيِ زير زمينش پر است، بگويند آقا چرا چاه مي زني؛ خب برو نفت را بخر از بيرون بياور! يعني كشوري كه داراي ذخائر نفتي است، بشود واردكننده نفت! چقدر خنده آور است. اگر يك روزي دلشان نخواست اين سوخت را بدهند، يا گفتند به اين قيمت مي دهيم، يا گفتند به اين شرط مي دهيم، ملت ايران ناچار است قبول كند.