0

بررسی مقاله «اصحاب پیامبر(ص)»

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

بررسی مقاله «اصحاب پیامبر(ص)»

چکیده

این مقاله در دائرة‌المعارف قرآن لایدن توسط «لیندا. ل. کرن» (Linda L. Kern) نوشته شده است. مؤلف پس از بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی صحابه، به بررسی حجّیت قول صحابه و فضایل آنان می‌پردازد. آن‌گاه به اشاره‌های قرآنی صحابه و مشتقات آن می‌پردازد، سپس به بررسی صحابه در متون حدیثی و تفسیری، و برخی از اصحاب برتر و عظمت مهاجران و انصار اشاره می‌کند. هم‌چنین برخی از اختلاف‌های شیعه و سنی درباره صحابه و تفاوت در نقل حدیث ثقلین را تذکر می‌دهد.

مقاله از چند جنبه نقدپذیر است.اول، نویسنده به آن مواردی که جزء ضروریات بحث صحابه است، اشاره ننموده یا به صورت ناقص و گذرا از آن‌ها عبور کرده است.دوم، به حاشیه‌ها و مباحث غیرضروری پرداخته است که موجب انگیزش اختلاف‌های مذهبی است.سوم، بیشتر مباحث را از دیدگاه اهل سنت بیان کرده است، درحالی که برخی از مباحث این مقاله از دیدگاه شیعه پذیرفتنی نیست.

واژه‌های اصلی: قرآن، پیامبر، صحابه، مستشرقان.

خلاصه ترجمه مقاله اصحاب پیامبر(ص) از دائرة المعارف لایدن

1ـ تعریف صحابه

نویسنده در ابتدای مقاله در تعریف لغوی و اصطلاحی صحابه می‌گوید: گروهی از مردم که پیامبر را در طول زندگی او می‌شناختند و یا دیده بودند. وی به نقل از دایرة‌المعارف گلدزیهر پرسشی مطرح می‌کند که آیا دیدن پیامبر با چشم می‌تواند ملاک مناسبی برای معرفی یک شخص به عنوان صحابی باشد، ولی پاسخی به آن نمی‌دهد.

2ـ جایگاه سنّت و حجیّت آن

مؤلف درباره حجیت سنّت در کنار قرآن از دیدگاه شافعی، می‌گوید: سیره رفتاری پیامبر و اصحابش به عنوان یکی از چهار منبع اصلی شرع مطرح شده است و منبع دوم کنار قرآن دستور می‌دهد. حجیت سنّت پیامبر از خود قرآن بر اساس آیه أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ‏ استنباط می‌‌شود. اگرچه شافعی ادعا می‌کند قرآن هر چیزی را شرح می‌دهد، ولی استدلال می‌آورد که سنّت می‌تواند معنای عام و خاص بخش‌های قرآن را شرح دهد یا پاسخی برای مسأله‌ای که در قرآن نیامده است، آماده کند. وی در ادمه بیان می‌کند که سنّت می‌تواند فقط سنت دیگر را نسخ کند. مؤلف این ادعای شافعی را نشأت گرفته از این عقیدة وی که سنّت هرگز نمی‌تواند در تناقض با قرآن باشد، می‌داند.

3ـ بس آمد واژگانی اصحاب در قرآن

نویسنده در اشاره‌های قرآنی صحابه بیان می کند که اصطلاح «اصحاب النبی» در هیچ جای قرآن به چشم نمی‌خورد. از نود و چهار موردی که اسم صاحب و جمع آن اصحاب در قرآن به چشم می‌خورد، تعداد وسیعی از نمونه‌ها به شرح ذیل یافت می‌شود: اصحاب النار (یا جهنم) و اصحاب الجنه (چهل و دو بار) و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال (چهارده بار).

4ـ منابع اصحاب‌شناسی

سپس منابع و کتاب‌هایی را که در آن‌ها از صحابه یاد شده است، در قالب نسخه‌های خطی در مورد یک صحابی، متونی که در فصل‌هایی از آن به زندگی شخصی صحابه پرداخته شده، مجموعه‌‌های حدیثی مشهور درباره فضایل صحابه و کتاب‌های اصحاب شناسی دسته‌بندی کرده است. وی پس از ذکر این مقدمات، بحث حجّیت قول صحابه به نقل از شافعی را مطرح می‌کند و ارزش روایتی را که به صحابه مستند باشد، مانند روایتی می‌داند که به خود پیامبر مستند است.

5ـ برتری اصحاب نسبت به دیگران

مؤلف در ادامه و در معرفی اصحابی که برتری ویژه‌ای دارند، بر اساس نظر اهل سنت، به عنوان برترین صحابه پیامبر یاد و به نقل از ابی داود و احمد بن حنبل روایت عشره المبشره را ذکر می‌کند: ده نفر در بهشت‌اند: محمد، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید. در نقلی دیگر از ترمذی و احمد بن حنبل، ابوعبیده جراح را نیز جزو ده نفر بهشتی می‌آورد.

6ـ مهاجران و انصار

مؤلف در ادامه طبقه‌بندی صحابه، به مهاجران (همراهان پیامبر در هجرت از مکه به مدینه) و انصار (یاران او، اهل مدینه) اشاره و بیان می‌کند که مهاجران، مشرکان و بت پرستان اهل مکه بودند که به دین اسلام در آمدند. انصار از قبیله‌های اوس و خزرج مدینه بودند که در آغاز مسلمان شدند. این دو گروه با نام در سوره (توبه/ 100 و 117) ذکر شده‌اند.

آن‌گاه واژه انصار را به معنای کمک به کسی که توسط دشمنش مورد بی‌احترامی قرار گرفته است، بر می‌گرداند و به نمونه کاربردی آن در سوره (انفال/ 8) اشاره می‌نماید. گروه دیگری از صحابه برجسته که مؤلف در مقاله به آن اشاره می‌کند، اصحاب صفّه است. پس از تعریف واژه صفه، اهل صفّه را علت به وجود آمدن صوفیگری در اسلام می‌داند و به نقل از کعب قرظی، آیات (بقره/ 273؛ انعام/ 52؛ کهف/ 28ـ27؛ شوری/ 27ـ 26) را اشاره به اصحاب الصفّه می‌داند.

7ـ جانشینی پیامبر(ص)

در ادامه معرفی صحابه برتر پیامبر(ص)، اختلاف نظر بین شیعه و سنی درباره جانشینی پیامبر(ص) را متذکر می شود و از قول شیعه می گوید: خلیفه بعد از پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) است. هم‌چنین به برخی اختلاف‌های دیگر شیعه اشاره می‌کند.

8 ـ جایگاه اهل بیت پیامبر(ص)

در نهایت طبق خبر متواتر درباره اهل کسا از قول شیعه، درباره نزول آیه سی و سه سوره احزاب گزارش می‌دهد که محمد9 یک روز صبح برای ملاقات با هیأت نمایندگان نجران بیرون رفته بود و دخترش فاطمه، همسرش علی و پسرانش حسن و حسین را زیر عبایش کشید. در ادامه به نقل از شیعه، اهل بیت: یا خانواده پیامبر(ص)، را مقام نجات ویژه و رستگاری بخش بیان می‌کند و به دو نسخه متفاوت از حدیث ثقلین که در یکی، دو مأمن برای جهانیان «کتابش و سنت پیامبر» داده است و در دیگری، به کتابش و خانواده (عترت) اشاره می‌نماید. در انتها همه صحابه را برای همه مسلمانان به ویژه اهل سنت، مایه نجات معرفی می‌کند.

بررسی و نقد مقاله

بررسی مقاله صحابه را در دو مرحله پی‌می‌گیریم.

الف) بررسی کلّی مقاله

اول. جنبه مثبت مقاله؛ نویسنده واژه صحابه در قرآن را بررسی کرده و به برخی از گروه صحابة برجسته، مثل خلفاء راشدین، مهاجرین و انصار، اصحاب صفه و اهل‌بیت:، اشاره و در بیان مقام اهل‌بیت: و جانشینی پیامبر(ص)، بدون جانب‌داری خاصی، دیدگاه شیعه را در کنار اهل‌سنت نقل کرده است.

دوم: ناقص بودن برخی از مطالب مقاله، مثل تعریف و مفهوم صحابه، حجّیت قول صحابه و بی‌توجهی به برخی موضوعات مهم در این بحث، مثل عدالت صحابه و دیدگاه‌های متفاوت درباره آن، بررسی نکردن آیات ویژه در خصوص صحابه، مثل سوره فتح/29؛ حشر/9ـ 8؛ انفال/ 74؛ فتح/ 18؛ توبه/ 118 و100؛ بقره/ 143. در ضمن نویسنده اکثر مباحث خود را از دیدگاه اهل سنت نقل می‌‌کند و از منابع آنان استفاده می‌نماید؛ هر چند که منابع مورد استناد بسیار کم بوده و نشانی ارجاعات نیز ناقص بیان شده است. سوم. دسته‌‌بندی نکردن و منسجم نبودن موضوعات مقاله، به گونه‌ای که شاهد نوعی پراکندگی و گسیختگی مباحث هستیم و نتیجه‌گیری قابل ذکری از مباحث دریافت نمی‌شود و خواننده در سردرگمی باقی می‌ماند.

ب) نقدهای محتوایی

1ـ بررسی تعریف صحابه

نویسنده در تعریف صحابه می‌گوید:«گروهی از مردم که پیامبر را در طول زندگی او می‌شناختند یا دیده بودند».تعریف ذکر شده از صحابه، از لحاظ لغوی و اصطلاحی کاستی‌های فراوانی نسبت به تعریف‌های رایج بین اهل سنت و شیعه دارد. صحابه در لغت، به فتح، جمع صاحب و جمع فاعل بر وزن فَعاله است (ابن منظور، لسان‌العرب، ج7، ص286). صحابه همان اصحاب است (ابن‌درید، جمهره اللغة، ج1، ص280).

صحابه به معنی هرچیزی است که ملازم دیگری باشد. (فراهیدی، کتاب‌العین، ج3، ص124). هم‌چنین صحابه به کسی گفته می‌شود که همراهی‌اش با دیگری بسیار باشد (راغب، المفردات، ص275). این واژه بر نزدیکی هم دلالت می‌کند و به هر چیزی که با دیگری سازگار باشد، گفته می‌شود (ابن فارسی، معجم المقاییس‌اللغه، ج3، ص335).دانشمندان اهل‌سنت آرای گوناگونی در تعریف اصطلاحی صحابه، مطرح کرده‌اند که به طور کلی، دو شرط «دیدن» و «همراهی» را می‌توان وجه غالب آن‌ها شمرد.

اول. دیدن. ابن‌صلاح می‌گوید: هر مسلمانی که رسول‌خدا را ببیند (سیوطی، تدریب الراوی، ج2، ص209). سمعانی آن را توسعه می‌دهد و حتی کسی را که یک بار پیامبر را دیده باشد، صحابی می‌شمارد (ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص7؛ سخاوی، فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، ص343). محمد ابن عمر واقدی معتقد است هرکس پیامبر خدا را در حال بلوغ دیده و امر دین را بفهمد و به آن راضی باشد، صحابی پیامبر است؛ اگرچه ساعاتی از روز او را درک کرده باشد (خطیب، الکفایه فی علم الروایة، ص5) احمد بن حنبل می‌گوید: هر کس یک سال یا یک ماه یا یک روز یا ساعتی مصاحب پیامبر باشد، صحابی شمرده می‌شود (ابن اثیر، اسد الغابه، ج1، ص10).

دوم. همراهی. سعید بن مسیّب معتقد است صحابی کسی است که یک یا دو سال با رسول خدا بوده یا در یک یا دو جنگ با حضرت هم‌کاری کرده باشد (خطیب، همان، ص69؛ ابن‌اثیر، همان، ج1، ص10؛ سیوطی، تدریب الراوی، ج2، ص211). ابن فورک می‌گوید: همنشینی او با رسول خدا باید زیاد باشد و به این امر، معروف باشد (ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص9؛ فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث،ج1،ص7؛سخاوی، فتح‌المغیث، ج3، ص84). برخی نیز معتقدند صحابی کسی است که با پیامبر صحبت می‌کند و هم‌نشینی‌اش طولانی است و از او علم می‌گیرد (الصحابه فی القرآن و السنه و التاریخ، ص17).

نویسنده در تعریف صحابه، تنها به شرط دیدن بسنده کرده است. ابن حجر در تعریف مقبولی نزد اهل سنت، می‌گوید:«صحابی کسی است که با وصف ایمان، با پیامبر ملاقات کرده و مسلمان از دنیا رفته باشد؛ چه مجالست او با پیامبر طولانی باشد یا نباشد، خواه روایتی از حضرت نقل کرده باشد یا نه؛ در غزوه‌ای با پیامبر شرکت کرده باشد یا نکرده باشد» (ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص8 ـ 4؛ فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، ص 346).

صحابی از دیدگاه شیعه به کسی گفته می‌شود که مصاحبت طولانی با پیامبر داشته و در ماجراهای حساس و مهم، همراه حضرت و در اوامر و نواهی، مطیع ایشان باشد و تا موقع مرگ متّصف به آن اوصاف باقی بماند (شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص 339؛ همو، الدرایة فی مصطلح الحدیث، ص 120).بنابراین، دیدگاه مؤلف مقالة «اصحاب نبی» از نظر لغوی اشکال دارد و از نظر اصطلاحی غیرمستند و ناقص است؛ افزون بر این که به دیدگاه شیعه نیز توجهی نکرده است.

2ـ حجّیت قول صحابه

نویسنده به نقل از شافعی درباره حجّیت قول صحابه می‌گوید:«حداقل دلیل برای حجیت یک روایت، آن است که یا باید به صورت «مُعَنعَن» به پیامبر یا یک نفر بعد از پیامبر متصل شود». در توضیح باید گفت از دید اهل سنت قولی که از صحابه رسیده، معمولاً دو نوع است. مطالبی که به واسطه آن‌ها از رسول خدا به صورت متصل نقل شده است (سیوطی، تدریب‌الراوی، ج1، ص 184ـ183؛ ابن کثیر، الباعث الحثیث، ج1، ص 147). مطالبی که از خود صحابی نقل شده و به پیامبر استناد داده نمی‌شود که به آن حدیث موقوف می‌گویند (نخبه الفکر، ص170).

احادیث معنعنی که راویان ثقه از پیغمبر نقل می‌کنند، به اتفاق جمهور صحیح‌اند، اما احادیثی که از صحابی بدون استناد به پیامبر نقل شود، (احادیث موقوف) از دید مشهور اهل‌سنّت، صحیح می‌باشد (حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج‌2، ص258 و263؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج1، ص96؛ البرهان، ج2، صص157ـ 156؛ سیوطی، الاتقان، ج4ـ3، ص473ـ472) و به آن عمل می‌شود؛ اما این‌گونه احادیث از منظر شیعه جزء احادیث ضعیف، مرسل و بدون حجیت می‌باشد (حسین‌استرآبادی، رواشح‌السماویه، ص264؛ مدیر شانه‌چی، علم الحدیث و درایة‌الحدیث، ص46؛ خویی، معجم رجال‌الحدیث، ج1، ص83 ـ 82؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص262ـ261).

از آن‌رو که اهل سنت به عدالت همه صحابه قائل‌اند، قول آنان را حجت می‌دانند و عملی را که منافی با عدالت آنان باشد، ثابت شده نمی‌دانند. هم‌چنین به آن‌چه مورخان درباره فسق برخی صحابه ذکر کرده‌اند، وقعی نمی‌نهند؛ یا گفته آنان را درست نمی‌دانند یا توجیهی برای ردّ آن می‌آورند (سیوطی، تدریب الراوی، ج2، ص191). این در حالی است که از نظر مذهب شیعه، صرف عدالت، حجیّت نمی‌آورد؛ بلکه آن چیزی که سبب حجیت قول می‌شود، عصمت است؛ و آیه 44 سوره نحل بر حجّیت سخن پیامبر دلالت دارد و حدیث ثقلین حجیت قول اهل‌بیت: را بیان می‌کند، اما دلیلی بر حجیت گفتار دیگران وجود ندارد (معجم رجال الحدیث، ج1، صص 83 ـ 82؛ المیزان، ج 12، ص262ـ261).

حاصل این‌ که صدور احادیث باید به طور صحیح از پیامبر یا امامان معصوم باشد؛ چون گفته آنان حجیت دارد و مبنای عمل عبادی و شرعی است؛ اما قول صحابه هر چند عادل و صالح باشند، نمی‌تواند برای دیگران حجت باشد و مبنای عمل شرعی گردد (ر.ک. به: طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص262)؛ هر چند اقوال صحابه در فهم معنای لغوی و نقل روایات پیامبر(ص) و شأن نزول آیات، با شرایطی، پذیرفته می‌شود.

3ـ تعریف سنّت

نویسنده مقاله بر اساس دیدگاه اهل تسنن به تعریف سنّت می‌پردازد و بر همین اساس قول صحابه را در کنار قول، فعل و تقریر پیامبر، جزو سنت می‌شمرد. سنت بودن قول صحابه در دیدگاه اهل سنت، از اعتقاد به عدالت همه صحابه نشأت می‌گیرد؛ چرا که علمای اهل‌ تسنن نه تنها همه صحابه را عادل می‌شناسند (ابن‌کثیر، الباعث الحثیث، ج2، ص 498؛ فتح المغیث فی شرح الفیة الحدیث، ص349؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص2؛ ذهبی، روات الثقات، ج1، ص34؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج1، ص‌34؛ ذهبی، میزان الاعتدل فی نقد الرجال، ج1، ص2؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج6، ص‌140)؛ بلکه بعضی از آنان به عصمت همه صحابه معتقدند (ابن‌اثیر، اسد الغابه، ج1، ص‌24؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج1، ص2).

شیعه با این نظریه مخالف است و سنّت را شامل گفتار، کردار و تقریر معصوم: می‌داند (علم الحدیث ودرایه الحدیث، ص11) و ضمن احترام به اصحاب پیامبر، قول آنان را مانند قول دیگر دانشمندان می‌داند و معتقد است صحابه با همه امتیازاتی که دارند، مصون از خطا نیستند و نظر آنان نمی تواند برای دیگران حجت باشد.

علاوه بر این آیاتی (در سوره منافقین و توبه) در مورد نفاق برخی صحابه وارد شده است و روایات صحیحی نیز بر بی‌عدالتی برخی از آن‌ها دلالت دارد (نهج‌البلاغه، خطبه 97 و17؛ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص343؛ امین، اعیان‌الشیعه، ج1، ص113؛ مقدس اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، ص400؛ رضوی، آراء علما و المسلمین فی التقیه و الصحابه و الصیانه القران الکریم، ص 48؛ سبحانی، منشور جاوید قرآن، ج3، ص383).

4 ـ صحابه مایه نجات

نویسنده اصحاب پیامبر را مایه نجات همه مسلمانان معرفی می کند. این سخن نشأت گرفته از حدیث «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» می باشد که از اهل‌سنت نقل شده است. این روایت که از لحاظ سندی و محتوایی نقد شده، از طریق سلام بن سلیم از حارث بن غصین از أعمش از أبی سفیان از جابر به صورت مرفوع به پیامبر(ص) نسبت داده شده است (ابن عبد البر، جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص91؛ ابن حزم، الإحکام، ج6، ص243؛ النووی، موسوعة أقوال دارقطنی، ج10، ص82؛ شوشتری، الصوارم‏ المهرقة، ص77).

این سند مخدوش است، زیرا حارث بن غصین، راوی مجهول (ذهبی، میزان الاعتدال، ج8، ص73؛ النووی، موسوعة أقوال دارقطنی، ج10، ص82؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج2، ص137) است و أبو سفیان نیز از ضعفا (ابن حزم، الإحکام، ج6، ص244) می‌باشد. غیر از این سند، پنج سند دیگر نیز برای این روایت نقل شده است که همه خدشه‌دار و ضعیف‌اند (شافعی، البدر المنیر فی تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی شرح‌الکبیر، ج9، ص587)؛

حتی برخی از علمای اهل سنت این حدیث را جزو احادیث موضوعه آورده‌اند (ابن‌حزم، رسائل، ج3، ص96؛ ابن قیّم الجوزیة، إعلام الموقعین، ج2، ص242؛ ابن‌منده، الفوائد، ج1، ص29؛ ابوریة، اضواء على السنة المحمدیة، ص344؛ جکنی أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص330؛‌الحکیم، الأصول‌العامة‌ للفقه‌المقارن، ص138) و گفته‌اند که سلام بن سلیمان احادیث جعلی را روایت می‌کرد (ألبانی، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة،ج1، ص144). بر همین اساس این روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنت از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیامده است.

حدیث از نظر دلالی نیز اشکال دارد؛ زیرا ممکن نیست به سنت همه صحابه که احیاناً با یک‌دیگر متناقض است، اقتدا شود؛ چرا که در برخی نقل‌ها آمده است که صحابه یک‌دیگر را تکفیر می‌کردند و بعضی به گمراهی برخی دیگر شهادت می‌دادند و خون بعضی دیگر را حلال می‌دانستند. ماجراهایی که در قتل عثمان و جنگ بصره و صفین و دیگر اختلافات بین صحابه اتفاق افتاد، از همین دست است (ابن‌طاووس،الطرائف،ج2،ص523؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح ‏نهج‏البلاغة، ج‌20، ص 28).

در ضمن نقل‌های تاریخی صحیح و صریحی مبنی بر فسق و فجور برخی از صحابه وجود دارد (الإفصاح ص50 ـ 49). با این اوصاف چگونه ممکن است برخی صحابی که خود دچار عصیان و گناه بودند، مقتدا و هادی مسلمانان باشند؟ بنابراین مسأله از جنبه نقلی و عقلی پذیرفتنی نیست؛ البته صحابه معصوم، مثل امام علی7 و امام حسن و امام حسین8 مقتدای امت و هادی مردم هستند؛ ولی همه صحابه این‌گونه نبودند.

5 ـ بررسی روایت عشرة المبشرة

نویسنده مقاله در ادامه بحث، روایت عشرة المبشرة[1] را در منقبت برخی صحابه از قول اهل سنت مطرح می‌کند. این روایت از لحاظ سندی و محتوایی و متنی ضعف‌هایی دارد که حدیث را اعتماد‌ناپذیر می‌کند. نقد سندی: در سُنن ترمذى و مسند احمد بن حنبل، از قول حُمید بن عبدالرحمن نقل شده است.«من از پدرم و او از پیامبر اکرم9 آن را نقل کرده است» (الترمذى، سنن، ج5، ص311؛ أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج1، ص114).

در حالی که حمید بن عبدالرحمن صحابی نبود، بلکه تابعی بود و نمی‌تواند عبدالرحمن بن عوف را درک کند؛ چرا که حمید در سال 32 ق متولد شد (ابن حجر،‌ تهذیب‌ التهذیب، ج3، ص40) و پدرش در همین سال یا سال 33 از دنیا رفت، پس این اسناد صحیح نیستند (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج6، ص222؛ امینی، الغدیر، ج10، ص122).

در این سند شخصى به نام عبدالعزیز بن محمد دراوردى وجود دارد که سخنانش قابل احتجاج نیست و در حدیث قوی نمی‌باشد (ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، ج3، ص471؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص634)؛ اما بیشتر طرق حدیث از سعید بن زید نقل شده است که در سنن ابى داود، (أبى‌داود، سنن، ج2، ص401) در سند این روایت، شخصی به نام عبدالله بن ظالم وجود دارد که بخاری و مسلم، حدیث وی را صحیح نمی‌دانستند و بدان احتجاج نمی‌کردند. (حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص317ـ 316)، از همین روی حدیث عشره‌ المبشره را در کتب صحیح خود نیاورده‌اند.

در ضمن «عبدالواحد بن زیاد عبدى بصرى» نیز در این سند دیده می‌شود که اعتمادناپذیر و غیر‌‌ثقه می‌باشد (ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص258). در سنن ابن ماجه (ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 48) نیز «هشام بن عمار» هست که اکثر احادیث او بدون پایه و اساس است (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج6، ص37) و احادیث موضوعه را از ابوهریره نقل می‌کرد (الأصبهانی، الضعفاء، ج1، ص67). در المعجم الأوسط، (طبرانی، المعجم الأوسط، ج2، ص290) در سندش شخصى به نام «ولید بن عبدالله بن جمیع زهرى» هست که ابن حبان وى را در شمار راویان ضعیف و اعتمادناپذیر آورده است (ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، ج 11، ص 122).

نقد محتوایی: این حدیث از حیث متن نیز مضطرب است؛ زیرا در بعضى از اقوال، ابوعبیدة بن جراح از جمله ده نفر شمرده شده است (الترمذى، سنن، ج13، ص360؛ ابن‌اثیر، جامع‌الأصول فی أحادیث‌الرسول، ج8، ص557؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج2، ص351؛ ابن حبان، صحیح، ج15، ص463) و در برخى به ابن مسعود (حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص358) بشارت داده شده است. جالب این‌که در نقلی دیگر نامى از هیچ یک از این دو نفر نیست و به جای آن‌ها اسم پیامبر اکرم9 دیده می‌شود (أبی داود، سنن، ج4، ص343؛ ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 48، ابن حبان، صحیح، ج15، ص454).

در میان این ده نفر که به بهشت بشارت داده شده‌‌اند، اختلاف‌ها، تضادها و جنگ‌هایی را شاهد بودیم و بعضی از این افراد به نزاع و کشمکش با دیگری پرداختند. برای مثال طلحه و زبیر بیعت با خلیفه وقت، حضرت علی(ع) را شکستند و به روی حضرت شمشیر کشیدند و زبیر در این جنگ کشته شد، حال چگونه ممکن است طلحه و زبیر در کنار حضرت علی(ع) در بهشت باشند. سعد بن ابی وقاص نیز از کسانی بود که در زمان خلافت امام علی(ع) حاضر به اطاعت از اوامر ایشان نشد و در جنگ صفین از حضرت حمایت نکرد، آیا چنین شخصی می‌تواند در کنار امام علی(ع) در بهشت باشد؟؟!

نکته دیگرى که باعث تضعیف حدیث مى‌شود، این است که راویان روایت، یعنی عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید، خود را نیز جزء افراد بشارت داده شده به بهشت آورده‌اند؛ از طرفى باید پرسید چرا حدیث از هشت نفر دیگر نقل نشده است؟! به همین دلیل سوء‌ظنّ حاصل مى‌شود که برخی از افراد این حدیث را در شأن خود و برخی صحابه جعل کرده باشند (هاشمی‌البصری، الطبقات ‏الکبرى، ج‏3، ص293؛ امینی، الغدیر، ج 10، ص 122).

چهارشنبه 20 آذر 1392  8:17 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:بررسی مقاله «اصحاب پیامبر(ص)»

6ـ مفهوم صفه و اهل آن

نویسنده مقاله در طی معرفی اصحاب در قرآن به «اصحاب الصفه» اشاره می کند و با توجه به هم‌سانی بین کلمات عربی، صفّه و صوفی را از یک ریشه می داند و در نتیجه این گروه را منشأ پیدایش عرفان معرفی می کند.به نظر لغت شناسان «صُفّه» از ریشه (ص ف ف) به معنی ایوان است (حسینی الواسطی الزبیدی الحنفی، تاج‌العروس‌ من جواهرالقاموس، ج 12، ص 325؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج3، ص38)؛ اما صوفی از ریشه «صوف» و منسوب به جامه پشمینى است که بر تن پوشانده می‌شود یا منسوب به صوفه، یعنى همان‌ها که در کعبه خدمت مى‏کنند و به خاطر اشتغالشان به عبادت در کعبه صوفى نامیده شدند یا منسوب به گیاه صوفیان که پرز دارد، است (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص499).

بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی، تصوف در زمان حکومت بنی‌امیه به وجود آمد و ریشه در عهد خلفا داشت؛ البته نه به عنوان تصوف، بلکه به عنوان زهدگرایى؛ ولى در اوایل حکومت بنى‌عباس، با پیدا شدن صوفیانی هم‌چون بایزید بسطامى، جنید، شبلى، معروف کرخى و غیر ایشان، به صورت رسمی به عنوان یک مکتب ظاهر شد؛ بنابراین نسبت دادن اهل‌تصوف به اصحاب صفه، نارواست و از جنبه تاریخی نیز دلیلی ندارد؛ چراکه به وجود آمدن مکتب تصوف عوامل دیگری داشت. (طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‏5، ص281).

7ـ آیه تطهیر

نویسنده مقاله با آمیختن شأن نزول آیه تطهیر و آیه مباهله می‌گوید:«طبق خبر متواتر درباره اهل کسا، شیعه گزارش می‌دهد که حضرت محمد(ص) 9  یک روز صبح برای ملاقات هیأت نمایندگان نجران بیرون رفته بود و دخترش فاطمه، همسر او علی و پسرانش حسن و حسین را زیر عبایش کشید. او سپس کلمات سوره احزاب، 33 را ادا می‌کند: خدا فقط می‌خواهد پلیدی را از شما دور کند به عنوان اهل بیت، و شما را تطهیر می‌کند».

درباره شأن نزول آیه 33 سوره احزاب، در مضمون بسیاری از احادیث آمده است که پیامبر(ص) فاطمه3، على7، حسن7 و حسین7 را زیر کسا فرا خواند و ایشان را پوشانید و دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا این‌ها اهل بیت و ویژگان من می‌باشند، پلیدى را از آن‌ها دور ساز و به تمام معنا پاکیزه‏شان فرما». آن‌گاه آیه تطهیر نازل شد (الواحدی، أسباب نزول القرآن، ص369؛ بیهقی، السنن الکبرى، ج2؛ ص150؛ آلوسی، روح‌المعانی،‌ج‏11، ص195؛ طبرسی، مجمع البیان، ج‏8، ص559؛ احمد، مسند، ج6، ص292؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص416؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص61.

در برخی از روایات آمده است که پس از نزول آیه، پیامبر اهل بیت: را زیر کسا گرفت. سنن الترمذی، ج5، ص30)؛ در حالی که قضیه مباهله با این جریان متفاوت است براساس روایات شیعه و سنی، رسول‌اکرم در صبح روز مقرری، همراه امام علی(ع)، حضرت فاطمه3، امام حسن و حسین8 برای مباهله نزد مسیحیان نجران رفت و آن‌ها با مشاهده پیامبر با اهل‌بیتش از مباهله منصرف شدند (واحدی، أسباب نزول القرآن، ص108ـ107؛ زمخشری، الکشاف، ج‏1، ص 369ـ368؛ حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص50؛ ابن کثیر دمشقی البدایة والنهایة، ج5، ص65؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص195).

نویسنده در ادامه در معنای واژه «رجس» می‌گوید:«از دیدگاه سنی‌ها ناپاکی در این آیه به بی‌ایمانی تفسیر می‌‌شود، شیعه آن را بابت ناپاکی جهان و به خصوص خلفای سنی‌ها می‌فهمد».این تفسیر ارائه شده به خصوص از دید شیعه گنگ و نامفهوم می‌باشد. در تفاسیر و منابع شیعی آن‌چه در مورد رجس گفته شده، غیر از چیزی است که در این مقاله آمده است.

رجس در لغت به معنى موجود پلید و ناپاک است و این پلیدى چهار گونه است. گاهى از نظر غریزه و طبع، گاهى از نظر فکر و عقل، گاهى از جهت شرع و گاهى هم از تمام جهات است (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص342) واژه رجس صفت از ماده «رجاست»، هیأتى در نفس آدمى است یا در ظاهر موجود پلید، که آدمى را به اجتناب و نفرت وامی‌دارد (اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر،ج‏8، ص478؛ ابن‌عجیبه، البحرالمدید فی تفسیرالقرآن المجید، ج‏4، ص429). این رجس در آیه مورد نظر با «الف لام» جنس آمده است و شامل انواع پلیدی‌ها و هیأت‌هاى خبیثه و رذیله می‌شود (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏16، ص312؛ بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج ‏4، ص231).

برخی از مصادیق رجس به این شرح می‌باشد: 1ـ گناه. 2ـ شرک و کفر. 3ـ شیطان. 4ـ کارهای زشت و اخلاق بد، افعال زشت، مانند فواحشی که ظاهر و باطن آشکار می‌شود و اخلاق بد مانند بخل،حسد و قطع‌رحم. 5ـ شک (مجلسی، بحارالأنوار،ج35، ص214 وج19، ص287؛ بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج‏4، ص444 و 463؛ کوفی، تفسیر فرات‏‌الکوفی، ص340؛ عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج1، ص17؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ج‏3، ص60؛ ابن عاشور، التحریروالتنویر، ج‏21، ص246؛ ابن عجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن‌المجید، ج‏4، ص429؛ حسینی، تأویل‏الآیات‏ الظاهرة، ص450ـ448؛‌ اندلسی، ‌البحر المحیط فی التفسیر،ج ‏8، ص 478).طهارت، عدم رجس، شامل جمیع مراتب طهارت (قلب، نفس و جوارح) می‌باشد، همان مقام عصمت و مستکمل جمیع کمالات است (طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص340؛ طبرسی، إعلام‏الورى، ص209).

8 ـ روایت ثقلین

نویسنده در انتهای مقاله و در ادامه بحث اهل بیت پیامبر(ص) حدیث ثقلین را نقل می‌کند و آن را به دو شکل از پیامبر بیان می‌کند؛ بدون آن‌که صحت و سقم آن را از جنبه سندی و متنی مورد بررسی قرار دهد.در نقل مشهور حدیث ثقلین که بین عامه و خاصه متواتر است، پیامبر(ص)، قرآن و اهل بیت: را دو شیء گران‌بها در کنار هم، برای هدایت انسان‌ها تا ابد، معرفی می‌کند. «

عَنِ النَّبِیِّ(ص)إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» (ابن اثیر، أسدالغابة، ج‏1، ص490؛ ذهبی، تاریخ ‏الإسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج‏14، ص264؛ یعقوبی، تاریخ‏ الیعقوبى، ج‏2، ص111؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج ‏5، ص209؛ أحمد، مسند، ج3، ص14؛ هاشمی البصری، الطبقات‏الکبرى، ج‏2، ص150؛ حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص 160؛ الترمذی، سنن، ج12، ص258؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص 585؛ کلینی، الکافی، ج2، ص414؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص100؛ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص149؛ مفید، الإرشاد، ج1، ص 176؛ ذهبی، إرشاد القلوب، ج1، ص131؛ طبرسی، إعلام‌‏الورى، ص132؛ مفید، الإفصاح، ص223؛ ‏الصدوق، الأمالی، ص 415؛ الطوسی، الأمالی، ص255؛ صفار، بصائرالدرجات، ص413؛

حسینی استرآبادی، تأویل‏الآیات ‏الظاهرة، ص616؛ علی بن یونس، الصراط المستقیم، ج2، ص32؛ صدوق، عیون‏أخبارالرضا7، ج2، ص62؛ صالحی شامی، سبل ‏الهدى والرشاد فی سیرة خیرالعباد، ج‏12، ص232؛ واعظ خرگوشی، شرف ‏النبى، ص 248؛ البسوی، المعرفة والتاریخ، ج‏1، ص536؛ البغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص25؛ البلاذری، جمل من انساب الأشراف،ج‏2،ص111؛المقریزی، إمتاع‏الأسماع، ج ‏6، ص 13و15؛ حر عاملی، وسائل‏الشیعة، ج 27، ص 34؛ محدث نوری، مستدرک‏ الوسائل، ج 7، ص 255).در کنار این قول مشهور، روایت دیگری به پیامبر منتسب شده است که طبق آن، حضرت قرآن و سنت را در کنار یک‌دیگر برای هدایت مردم تا ابد باقی گذاشته است.[2]با بررسی سند روایت اخیر مشخص می‌گردد.

اولاً، این حدیث در کتب اصیل روایی اهل سنت نقل نشده است.ثانیاً، سلسله سند روایت به ابوهریره بر می‌گردد. در بین رجالی‌ها معروف است که ابوهریره به پیامبر خدا دروغ می‌بست (مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 217؛ صدوق، الخصال، ج 1، ص 190؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ‏11، ص 80) و از کعب الاحبار یهودی، جاعل حدیث روایت نقل و به او اعتماد می‌کرد (سبحانی تبریزی، موسوعة طبقات الفقهاء، ج‏1، ص 40).

هم‌چنین از جمله جعل‌کنندگان اخبار نادرستی برای امام علی(ع) به دستور معاویه بود (ابن ابی الحدید، شرح ‏نهج‏البلاغة، ج 4، ص 63) و معاویه در قبال این خوش خدمتى، امارت مدینه را به وی سپرد. (ابوریة، شیخ المضیرة أبو هریرة، ص273؛ همو، أضواء‌على‌السنة‌المحمدیة، ص‌216؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌‌البلاغه، ج 1، ص 539).

با این‌که وی تنها یک سال و نه ماه با پیامبر مصاحبت داشت، از او بیش از همه صحابه روایت هست. وی براى تجارت و گردآورى ثروت، حدیث جعل می‌کرد (شیخ المضیرة‌ أبو‌هریرة، ص125ـ124)، پس این روایت ضعیف و غیر‌معتبر نباید مورد استناد نویسنده مقاله قرار می‌گرفت و در کنار نقل مشهورِ حدیث ثقلین، مطرح می‌شد.

نتیجه

یکی از مباحث مهم در تاریخ اسلام، موضوع صحابه، جایگاه و حجّیت قول آنان است که در بین دو فرقه دیدگاه‌های مختلف و متفاوتی هست. با این که لیندا. ل.کرن نویسنده این مقاله، مانند سایر مستشرقان و خاورشناسان، این مسأله مهم را مورد توجه قرار داده، اما نتوانسته است به طور کامل بحث را روشن و ابعاد گوناگون و مسائل پیرامون آن را آشکار سازد. وی در بررسی مفاهیم، علاوه بر این‌که به منابع اصیل اسلامی مراجعه نکرده است، اکثر منابع مورد استفاده‌اش هم از منابع اهل‌سنت می‌باشد و از دیدگاه آنان به مسائل و رویدادها نگریسته است؛ افزون بر آن‌که کمتر به منابع متعدد آن‌ها مراجعه کرده و حتی برخی مطالب را دقیق نقل ننموده است که این مشکل، اساس لغزش پژوهش‌های اسلامی از سوی مستشرقان است.

مؤلف بر اساس روایات و اعتقادات اهل‌سنت، به مسأله حجّیت قول صحابه، مایه نجات بودن همه آنان، روایت عشره المبشره و... توجه می‌کند که این مباحث خدشه‌پذیرند و نقدهایی بر آن‌ها وارد شده است. مقاله به طور کلی بدون دسته‌بندی، نظم و انسجام خاصی است و پراکندگی در موضوعات مختلف آن دیده می‌شود و یک جانبه به مسائل نگریسته است که چنین پژوهش‌هایی از نظر روشی اعتبار و ارزش علمی ندارد.

پی‌نوشت‌ها

[1] طبق این حدیث رسول خدا9 فرمود: «ابوبکر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد و سعید و ابوعبیدة بن جرّاح در بهشت‌اند» (هندی، کنز العمال، ج11، ص363؛ حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج3، ص358؛ أبی‌داود، سنن، ج4، ص343؛ ابن حبان، صحیح، ج15، ص454؛ البغوى، شرح السنة، ج14، ص129؛ ابن اثیر، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج8، ص557).

[2] «حدثنا محمد بن عمر البغدادی قال حدثنا محمد‌ بن الحسین بن حفص الخثعمی قال حدثنا محمد بن عبید قال حدثنا صالح بن موسى قال حدثنا عبد العزیز بن رفیع عن أبی صالح عن أبی هریرة قال قال رسول الله9 إنی قد خلفت فیکم شیئین لم تضلوا بعدی أبدا ما أخذتم بهما و عملتم بما فیهما کتاب الله و سنتی و إنهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» (کمال الدین، ج‌1، ص‌235؛ الجکنی أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص259؛ ابن‏خلدون، تاریخ‏، ج‌‏1، ص747؛ ابن‌منده، کتاب الفوائد (الغیلانیات)، ج1، ص510؛ حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 172؛ الدارقطنی، سنن، ج 4، ص 245).

منابع

1.      آلوسی البغدادی، شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق.

2.      ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار الأحیاء التراث العربی، بیروت، 1965م.

3.      ابن أثیر، أبو السعادات المبارک بن محمد الجزری، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، تحقیق، عبد القادر الأرنؤوط، مکتبة الحلوانی/ مطبعة الملاح/ مکتبة دار البیان، بی جا، 1392ق، چ اول.

4.      همو، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، تحقیق، طاهر أحمد الزاوى، محمودمحمد الطناحی، المکتبة العلمیة، بیروت، 1399ق.

5.      ابن أثیر، عز الدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، دار الکتب العلمیة، بیروت، بی تا.

6.      ابن إسحاق السجستانی، أبو بکر عبد الله بن سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، دار‌الکتاب العربی، بیروت، بی تا.

7.      ابن حبان، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق، شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1414ق./1993م چ دوم.

8.      ابن‌حجر العسقلانى، احمدبن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق، عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1415ق/1995م، چ اول.

9.      ابن‌حجر العسقلانى، احمدبن على، نخبة الفکر فی مصطلح اهل الاثر، دار طریق للنشر والتوزیع، الریاض، 1422ق./ 2001م.

10.  همو، تهذیب التهذیب، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1404ق./ 1984م، چ اول.

11.  همو، لسان المیزان، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1390ق/1971م، چ دوم.

12.  ابن حزم الاندلسی، ابی محمد علی، الاحکام فی اصول الاحکام، العاصمة، القاهرة، بی تا.

13.  ابن درید، ابی بکر محمد ابن حسن، جمهرة اللغة، دار العلم الملایین، بیروت، 1987م.

14.  ابن طاوس حلی، سید علی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، مطبعة الخیام، قم، 1400 ق.

15.  ابن عاشور، محمد ابن طاهر، التحریر و التنویر، بی نا، بی جا، بی تا.

16.  ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد النمری القرطبی، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق، على محمد البجاوى، دار الجیل، بیروت، 1412ق./1992م، چ اول.

17.  ابن عبد البر، أبی عمر یوسف بن عبد الله بن محمد النمری القرطبی، جامع بیان العلم و فضله، تحقیق، أبو عبد الرحمن فواز أحمد زمرلی، مؤسسة الریان، دار ابن حزم، بی‌جا، 1424ق./2003م، چ اول.

18.  ابن عجیبه، احمد ابن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، انتشارات عباس زکی، قاهره، 1419 ق.

19.  ابن فارس بن زکریا، أبی الحسین أحمد، معجم مقاییس اللغة، المحقق، عبد السلام محمد هارون، اتحاد الکتاب العرب، بی جا، 1423ق.

20.  ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله، إعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق، طه عبد الرءوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1973م.

21.  ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، الباعث الحثیث فی اختصار علوم الحدیث، بی‌جا، بی‌تا.

22.  همو، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، 1407/ 1986م.

23.  ابن منده الأصفهانی، الفوائد، تحقیق، مسعد عبد الحمید، طنطا، دار الصحابة للتراث، بی‌جا، 1412ق، چ اول.

24.  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1414ق، چ سوم.

25.  أبو ریة، محمود، اضواء على السنة المحمدیة، نشر البطحاء، بی جا، بی تا، چ پنجم.

26.  همو، شیخ المضیرة أبوهریرة، منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، سوم، بی‌تا، چ سوم.

27.  أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی، فضائل الصحابة، تحقیق، د. وصی الله محمد عباس، مؤسسة الرسالة بیروت، 1403ق، چ اول.

28.  همو، أبو عبدالله الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مؤسسة قرطبة، القاهرة، بی تا.

29.  الأصبهانی، أحمد بن عبد الله بن أحمد أبو نعیم، الضعفاء، تحقیق، فاروق حمادة، دار الثقافة الدار البیضاء، بی‌جا، 1405ق، چ اول.

30.  ألبانی، محمد ناصر الدین بن الحاج نوح، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة، دار المعارف، الریاض، 1412 ق، چ اول.

31.  امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف المطبوعات، بیروت، بی تا.

32.  الأمینی النجفی، عبد الحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، دار الکتاب العربی، بیروت، 1397ق، چ چهارم.

33.  اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، دارالفکر، بیروت، 1420ق.

34.  بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت‏، تهران، 1416ق.

35.  البسوى، أبو یوسف یعقوب بن سفیان، کتاب المعرفة و التاریخ، تحقیق، اکرم ضیاء العمرى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1401ق، چ دوم.

36.  البغدادی، محمد بن حبیب، کتاب المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، خورشید احمد فاروق، عالم الکتب، بیروت، 1405ق، چ اول.

37.  البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، جمل من انساب الأشراف، تحقیق، سهیل زکار و ریاض زرکلى، دار الفکر، بیروت، 1417ق، چ اول.

38.  بیضاوی، عمر بن محمد، انوار التنزیل و اسرار التاویل، دارالفکر، بیروت، 1416ق.

39.  بیهقی، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسى، السنن الکبرى، تحقیق، محمد عبد القادر عطا، مکتبة دار الباز، مکة، 1414ق.

40.  نویسندگان، دایرة المعارف قرآن لایدن، ترجمه و نقد مدخل «صحابه».

41.  الترمذی، حافظ ابی عیسی محمد بن عیسی سوره، سنن ترمذی، تحقیق، عبدالوهاب عبداللطیف، دار الفکر للطباعه و النشر، بیروت، 1403ق.

42.  الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد المختار بن عبد القادر، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، 1415 ق.

43.  الحاکم النیشابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق، مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411ق، چ اول.

44.  همو، معرفة علوم الحدیث، مکتبه العلمیه، مدینه، 1379.

45.  حرّ عاملى، وسائل‏الشیعة، مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام، قم، 1409ق.

46.  حسینى استرآبادى‏، سید شرف الدین على، تأویل الآیات الظاهرة، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه‏، قم، 1409ق.

47.  حسینی الأستر آبادی، میرداماد محمد باقر، الرواشح السماویة، غلامحسین قیصریه‌ها، نعمة الله الجلیلی، دار الحدیث للطباعة والنشر، بی‌جا، 1422ق./1380ش، چ اول.

48.  حسینی الواسطی الزبیدی الحنفی، محب الدین ابی فیض السید محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الفکر، بیروت، 1414ق، چ اول.

49.  الحکیم، السید محمد تقی، الأصول العامة للفقه المقارن، مؤسسة آل البیت علیهم السلام للطباعة والنشر، بی جا، 1979م، چ دوم.

50.  خطیب بغدادی، احمد بن علی، الکفایه فی علم الروایه، دار الکتب العلیمه، بیروت، 1409ق.

51.  خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، 1413ق./ 1992م، چ پنجم.

52.  الخوارزمی، الموفق بن احمد بن محمد، المناقب، تحقیق، الشیخ مالک المحمودی، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1414ق، چ دوم.

53.  دیلمى، حسن بن ابى الحسنبی، إرشادالقلوب، انتشارات شریف رضى، بی جا، 1412ق.

54.  ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق، عمر عبد السلام تدمرى، دار الکتاب العربى، بیروت، 1413ق، چ دوم.

55.  همو، تذکرة الحفاظ، تحقیق، زکریا عمیرات، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419ق، چ اول.

56.  ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، آوند دانش، تهران، 1425ق، چ اول.

57.  همو، روات الثقات، دار البشائر الاسلامیه، بیروت، 1421ق.

58.  همو، میزان الاعتدل فی نقد الرجال، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1416ق.

59.  راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن‏، تحقیق، صفوان عدنان داودى‏، دارالعلم / الدار الشامیة، بیروت/ دمشق، 1412ق، چ اول.

60.  رضوی، سیدمرتضی، آراءعلماوالمسلمین فی التقیة والصحابة والصیانة القرآن الکریم، الارشاد، بیروت، 1409ق.

61.  زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض‌التنزیل‏، دارالکتب‌ العربی، بیروت،1407ق، چ سوم.

62.  سبحانی تبریزی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، بی‌نا،بی‌جا، ‌ بی‌تا.

63.  سخاوی، شمس الدین، فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414ق.

64.  سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، بحرالعلوم‏، بی‌جا، بی‌تا.

65.  سیوطى، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، دار الکتب الحدیث، بی جا، بی تا.

66.  سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق، سعید المندوب، دار الفکر، لبنان، 1416ق، چ اول.

67.  الشافعی المصری، ابن الملقن سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث و الأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، تحقیق، مصطفى أبو الغیط، عبدالله بن سلیمان و یاسر بن کمال، دار الهجرة للنشر والتوزیع، الریاض، 1425ق./2004م، چ اول.

68.  شهید ثانی، زین الدین عاملی، الدرایة فی علم مصطلح الحدیث، بی نا، بی جا، بی تا،

69.  همو، الرعایة فی علم الدرایة، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1413ق.

70.  الشوشتری، القاضی نور الله، الصوارم المهرقة، مطبعة النهضة، طهران، 1367ق.

71.  الصالحى الشامى، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1414ق، چ اول.

72.  الصدوق، محمّد بن على بن بابویه قمّى، الأمالی،‏ المکتبة الإسلامیة، تهران، 1404ق، چ چهارم.

73.  همو، الخصال، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1403ق.

74.  همو، عیون أخبار الرضا7، دار العالم للنشر (جهان)، بی جا، 1378ق.

75.  الصفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، ‏1404ق، چ دوم.

76.  طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات الاسلامی، قم، 1417ق.

77.  الطبرانی، ابی القاسم سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، تحقیق، قسم التحقیق بدار الحرمین، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع، بی‌جا، 1415ق./ 1995م.

78.  طبرسى، ابو منصور احمد بن على، الاحتجاج، نشر مرتضى، مشهد، 1403ق‏.

79.  طبرسی، أمین الإسلام، إعلام الورى، دارالکتب الإسلامیة، طهران، بی تا.

80.  طوسى، ابو جعفر محمد بن حسن‏، الأمالی، دارالثقافة، قم، 1414ق.

81.  همو‏، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربى‏، بیروت، بی‌تا.

82.  المقریزى، تقى الدین أحمد بن على، إمتاع الأسماع، تحقیق، محمد عبد الحمید النمیسى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1420ق، چ اول.

83.  نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات لاهیجی، قم، 1380.

84.  النوری، السید أبو المعاطی، موسوعة أقوال دارقطنی، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.

85.  الهاشمی البصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبرى، تحقیق، محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410ق، چ اول.

86.  واحدى، على بن احمد، أسباب نزول القرآن، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 ق، اول.

87.  واعظ خرگوشى، ابو سعید، شرف النبى، تحقیق، محمد روشن، تهران، بابک، 1361ش.

88.        یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفربن وهب واضح، تاریخ الیعقوبى، دارصادر، بیروت، بى‌تا.

Encyclopaedia o the Qurān / Jane Dammen McAulie, eneral editor. Published: Leiden : Brill, 2001-2006.

حجت‌الاسلام دکتر حسین علوی مهرعضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة

حسین تقی‌پور/کارشناسی ارشد علوم قرآن

منبع:  مجله قرآن پژوهی خاورشناسان ش 9

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

چهارشنبه 20 آذر 1392  8:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها