یکى از رخدادهاى شگرف و شگفتانگیز که در صدر اسلام و براى شخص پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، سفر اعجازآمیز «معراج» است که یکى از بزرگترین معجزههاى رسول اکرم (ص) بوده و عقول بشرى از درک حقیقت آن عاجز است. این معجزه الهى در سایه عبودیت و بندگى خالص نبوى (ص) حاصل شده است و آیات و روایات بسیارى، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. در حقیقت معراج، سفر رسول اکرم (ص) از زمین به سوى عرش بود. در این باره اختلافها زیاد است، بعضى معتقدند که این سفر جسمانى بود و عدهای بر این باورند که سفرى روحانى بود.
مفهوم معراج:
عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى که دعا بالا رود لیلة المعراج گویند و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روى زمین را گویند و «اسار و اسراء» به معناى راندن است، یا سیر در شب را گویند و معناى روح و جسم هم روشن است. راغب اصفهانى، روح را به معناى نفس گرفته است بنابراین، حقیقت معراج، سیر در زمین و جهانهاى بالا و دوردست است.نکته درخور توجه در اینجا این است که داستان معراج پیامبر اکرم(ص) مرکب از دو قسمت بوده، قسمت نخست آن سفر با مرکب فضاپیمایى به نام «براق» از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى بود که آن حضرت در مدت کوتاهى در آن نقطه پایین آمد، و از نقاط مختلف مسجد، و «بیت اللحم» که زادگاه حضرت عیسى (ع) است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن کرد؛ و در برخى از منازل دو رکعت نماز گزارد. البته ناگفته نماند آن حضرت این مسیر را در یکى از شبها در دوران رسالت در مکه از طریق اعجاز طى کرده است، که این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ «إسراء» مىنامند و قسمت دوم داستان معراج، سیر آن حضرت از مسجدالاقصى به آسمانها انجام شده و «ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد؛ و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانى سخن گفت، و از مراکز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ) بازدیدى به عمل آورد؛ درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهد فرمود.» این قسمت سفر اعجازآمیز آسمانى را اصطلاحاً «معراج» مىنامند.
رسول اکرم (ص) در این سیر آسمانى (معراج) با رموز هستى و اسرار شگفتانگیز دستگاه عظیم آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بىپایان خداوند کاملاً آگاه گشت. سپس به سیر خود ادامه داد، و به «سدرة المنتهى» رسید، و آن را سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. در این هنگام برنامه سفر اعجازآمیز وى پایان یافت، سپس مأمور شد از همان راهى که پرواز نموده بود بازگشت نماید. در برگشت نیز در «بیتالمقدس» فرود آمد، و روانه مکه و وطنش گردید.
معراج در آینه آیات و روایات :
هر موضوعى را که قرآنکریم بدان اشاره فرموده است از ضروریات دین در میان مسلمان مىباشد. داستان نیز این چنین است. یعنى، معراج اجمالاً یکى از ضروریات دین و صریح قرآن و جمله مسلمات در میان تمام فرق اسلام است؛ پس انکار آن، انکار ضرورى دین و موجب ارتداد است؛ بنابراین، هر فرد مسلمان که معتقد به قرآن و روایات اسلامى و اتفاق مسلمانان باشد، نمىتواند آن را انکار نماید؛ زیرا، معراج ریشه قرآنى دارد و در دو سوره از قرآنکریم به سرگذشت این سیر جسمانى و روحانى تصریح شده است.اول: سوره اسراء، که شروع این سفر اعجازآمیز را متذکر است:
«سبحان الذى اسراى بعبده لیلاً من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»پاک و منزه است آن خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى که در سرزمین مبارک و مقدسى واقع شده برد، تا آیات و نشانههاى (عظمت) ما را ببیند، او شنوا و بینا است.
دوم: سوره «النجم» که به قسمتهایى از این سفر آسمانى اشاره دارد که در ضمن 6 آیه، از آیه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، یعنى سیر آسمانى را بیان مىکند. آنجا که مىفرماید: «و لقد رءاه نزلة اُخرى، عند سدرة المنتهى، عندها جنة المأوى، اذ یغشى السدرة ما یغشى، مازاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مىکنید؟! و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدرة المنتهى»، که «جنت المأوى» در آنجاست. در آن هنگام که چیزى (= نور خیره کنندهاى) سدرة المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود). او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید.
غالب مفسران، آیات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضیه معراج پیامبر (ص) دانستهاندهمچنین در آیه دیگرى از قرآنکریم به صورت اشاره، برخى از تماسهاى پیامبر(ص) را در شب معراج تأیید مىکند و آن آیه 45 سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالهةً یُعبدون؛ اى پیامبر! از پیامبرانى که قبل از تو فرستادیم بپرس: آیا ما براى آنها معبودانى غیر از خداى رحمان براى پرستش قرار داده بودیم؟!»آیا پرسش پیامبر اکرم (ص) از انبیاى گذشته به جز با رویارویى با آنها ممکن است؟ و در کدام مجمعى غیر از آن شب معهود این امر مواجهه میسر شدروایتى هم از امام باقر (ع) در تفسیر این آیه شریفه به همین معنا وارد شده است و نیز علامه مجلسى در «جلد 18 بحارالانوار، باب اثبات المعراج» این آیه شریفه را در زمره آیات معراج مطرح نموده است.ناگفته پیداست که با امعاننظر در مطالب یاد شده، بدون مراجعه به روایات تفسیرى معراج، تنها از تأمل در آیات سوره «اسرا» و «النجم» به تصویر نسبتاً روشنى از این سفر مبارک اعجازآمیز رسول خدا (ص) دست مىیابیم.در منابع روایى اسلام روایات زیادى درباره معراج وارد شده که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کردهاند، که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره مىکنیم:
1- امام باقر (ع)در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنّه اسرى به... و اشار بیده الى السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سیر داد.»
2- زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک اللیله... و انه لقى الانبیاء و بلغ البیتالمأمور و سدرةالمنتهى؛ در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیتالمأمور و سدرةالنتهى سیر نمود.» در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانى اشاره دارد؛ از اینجا معلوم مىشود روایاتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکى دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامى گواهى قطعى بر جسمانى بودن آن مىدهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسى، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانى بودن معراج نقل مىکند. همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسى (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازى، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضاى دلالت قرآنکریم و روایات متواتر شیعه و سنى، خداى متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصى و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانى، یا وقوع آن در خواب، ناشى از کمى تتبع یا سستى دین و ضعف یقین استبراى اثبات این موضوع دلائل و شواهدى وجود دارد که:
1- کلمه «عبد» نشان مىدهد، که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است؛ چون وقتى گفته مىشود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینهاى برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است مىبینیم در سوره «جن» آیه 19 مىفرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه 10 مىفرماید: «عبداً اذا صلى» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنى پیامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانى و روحانى بوده است، نه روحانى تنها، و معلوم است چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیتالمقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب مىشود که با جسم بوده باشد.
همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانى بودن معراج) آیت ا... سبحانى مىفرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصى و عروج به آسمانها) را سیر نمودهام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تکذیب او برخاستند؛ به طورى که جریان معراج وى در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالى راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبى از شبها در هنگام خواب، چنین خوابى را دیدهام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمىگردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمىاید.»ایشان مىافزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولى افسوس اینجاست که برخى از دانشمندان مصرى، مانند «فرید وجدى» این نظر را پسندیده و با سخنان بىاساس، به تحکیم آن پرداخته است. با این همه، بهتر آن است که از این مطلب بگذریم.» شیخ طوسى (ره) در تفسیر «التبیان»، ذیل این آیه شریفه مىفرماید: «علماى شیعه معتقدند که خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیتالمقدس برد، او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیدارى بود، نه در خواب.»2- لفظ «سبحان» که در ابتداى سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال براى رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانى تنزیه مىکند و گرنه سیر روح منهاى جسد که از محدویتهاى عالم مادى رها باشد، این تعبیر را نمىطلبد.
3- آنکه در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغى، لقد رأى من آیات ربه الکبرى»؛ چشم پیامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانههاى بزرگ خداى خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنى مىرساند که این رؤیت با همین و حالت بیداری پیامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه.
سؤالى که در اینجا مطرح مىشود این است که بر اساس تناسب بین رائى و مرئى (بیننده و دیده شده)، این چشم مادى تنها آنچه را که از جنس خود باشد را مىبیند نه روح مجرد را و فرشتگانى که در ذات وجوشان طبیعت مادى راه ندارد. بنابراین، دیدارهاى پیامبر(ص) با انبیاى گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بیتالمقدس که آن تمامى انبیاء و رسل به خاتم خود (پیامبر اسلام) اقتداء کردند و حجت با فرشتگان و رؤیت اهل بهشت و جهنم که شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟
پاسخ آن است که: این امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوریه در قالبهاى مثالى، شدنى است؛ چنان که جبرئیل(ع) در برابر حضرت مریم به صورت مردى ظاهر گشت. ناگفته نماند که ما این برخوردها را در نقل روایاتى که در اینباره رسیده، تا جایى مىپذیریم که برهان عقلى آن را مردود نداند و بر این اصل، آن قسمتهایى که در پارهاى از روایات، مراحل نهایى و اوج صعود حضرت را بازگو مىکند که ملاقات با پروردگار است و چگونگى آن که ملازم است با جسمیت خدای متعال، به هیچ وجه پذیرفته نیست؛ به عنوان نمونه: ابن هوازن قشیرى (متوفى 465) در کتاب معراجش روایت مىکند که پیامبر (ص)، پروردگارش را با همین چشم سر دید، یا آن که از پیامبر نقل کرده است که: خداى خود را دیدم در حالى که دو کفش از طل در پاى وى بود و در نوشتههاى برخى از خاورشناسان آمده است: در آخرین آسمان، پیامبر (ص) به خداوند به اندازهاى نزدیک شد که صداى قلم خدا را مىشنید و مىفهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مىباشد. متأسفانه جریان معراج پیامبر (ص) مانند بسیارى دیگر از جریانهاى صحیح تاریخى، از روى غرضورزى یا سادهلوحى و اعمال سلیقههاى شخصى در طول تاریخ آمیخته با خرافات عجیب و غریبى شده است که قیافه اصلى آن را از نظر کسانى که مطالعه کافى در این قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است.درباره مطالب مزبور (دیدن خداوند و...) مىگوییم: لازمه رؤیت با چشم، محدود بودن مرئى است و هر محدودى، محدودکنندهاى باید، پس او نمىتواند واجب الوجود باشد و آیا نشنیدهاید این کلام امام على (ع) را که در جواب «ذعلب یمانى» فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان...» و فرازى دیگر از کلام 182 مىفرماید: او مکان ندارد و با حواس ظاهرى ادراک نگردد و با مردمان مقایسه نشود. او با موسى سخن گفت و آیات خویش را به او نمایاند، بدون آن که از اعضا و جوارح و ابزارى همانند بشر استفاده کرده باشد.
آخرین ابهام و یا سؤالى که در باره معراج مطرح مىشود این است: آیا معراج پیامبر(ص) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعى امکانپذیر است؟
در پاسخ، اساساً اعتقاد ما بر آن است که شریعت حیاتبخش اسلام و قوانین نورانى آن از طرف خالق هستىبخش حکیم، تنظیم و توسط بهترینها که انبیا، و ائمه معصومین (ع) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاینرو، آنچه که جنبه خرافى داشته و با عقل و علم و حکمت منافى باشد در آن راه ندارد. ما پیرو مذهبى هستیم که علوم روز آن را تأیید مىکند، بلکه این مذهب پویا خود، دانشهایى را پایهگذارى کرده است، ولى باید متوجه بود که منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلى است که صد در صد جنبه قطعى به خود گرفته، نه هر آنچه که به عنوان علم مطرح شود؛ زیرا ممکن است در پرتو اکتشافات دیگرى دیر یا زود دگرگون شود و این دسته در میان علوم کم نیستند.کوتاه سخن آن که ما مىگویى میان عقائد مسلمان مذهبى و مسائل قطعى علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام دیگرى را تقویت مىکند.
نتیجه مىگیریم که بسیارى از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اکتشافات علم روز از میان بر داشته شده است و امورى که زمانى غیرمعقول انگاشته مىشد با پیشرفت بشر در عرصههاى علمم و صنعت و فناورى به امرى ممکن و معقول مبدل شد و انسان در این عصر تسخیر فضا و ... توانست بر مشکل جاذبه زمین، پرتوهاى خطرناک شهابهاى آسمان، فقدان اکسیژن، مشکل بى وزنى فائق آید.
ولى سخن در این است: آیا تنها این موجود ضعیف (بشر) که سراپا فقر و نیاز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و کوشش طاقتفرسا با تجهیزات کذائى، توان سفر به کرات آسمانى را دارد؟ و آیا خالق قادر متعال او از ابداع وسیلهاى که بهتر از سفینههاى فضایى مدرن، این مأموریت را انجام دهد، عاجز است؟!روى سخن با مسلمانان است آیا هیچ فرد خداپرستى که ایمان به قدرت لایزال و بىپایان الهى دارد. (ان الله على کل شىء قدیر) مىتواند انکار کند؟ آیا براى خداى متعال مانعى دارد که وسیله مرموزى که از فکر محدود بشر بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجائب آیات پروردگارش مشاهده نماید؟ جواب البته منفى است. چه مانعى در مقابل عظمت و قدرت خداى متعال مىتواند ابراز وجود کند!جایى که بشر با این فکر محدود در پرتو صنعت و تکنولوژى، همه موانع را برطرف کرد و توانست فضانوردانى را در قمر (کرات آسمانى) پیاده کند و در ماوراء جوّ به حرکت درآورد، به یقین پیامبران الهى مىتوانند با عنایت خداوند بزرگ که قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهرى و خارجى ایجاد کنند.پیامبر اسلام (ص) با عنایت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سیر تاریخى پیامبر، در پرتو عنایت الهى انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این قوانین طبیعى در برابر اراده قاهره وى تسلیمند، و هر آنى در قبضه قدرت او هستند؛ از این رو، چه اشکالى دارد: خدایى که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانى اشعه کیهانى بخشیده، بنده برگزیدهاش را به وسیله قدرت نامتناهى خویش، بدون اسباب ظاهرى و خارجى از مرکز جاذبه خارج نماید، و اشعههاى خطرناکى که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعهایکس و اشعه کیهانى، مصون بدارد.
شرح واقعه معراج :
معراج پيش از هجرت به مدينه كه در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد،
دو واقعه در زندگى پيامبر مكرم (ص) پيش آمد كه به ذكر مختصرى از آن مىپردازيم: در سال دهم بعثت "معراج" پيغمبر اكرم (ص) اتفاق افتاد و آن سفرى بودكه به امر خداوند متعال و بهمراه امين وحى (جبرئيل) و بر مركب فضا پيمايى به نام براق" انجام شد. پيامبر (ص) اين سفر با شكوه را از خانه ام هانى خواهر
امير المومنين على (ع) آغاز كرد و با همان مركب به سوى بيت المقدس يا مسجد
اقصى روانه شد، و از بيت اللحم كه زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبيا (ع)
ديدن فرمود. سپس سفر آسمانى خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانى و بهشت و
دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستى و وسعت عالم خلقت
و آثار قدرت بى پايان حق تعالى آگاه شد و به "سدرةالمنتهى" رفت و آنرا سراپا
پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهى كه آمده بود به زادگاه خود "مكه" بازگشت و از مركب فضا پيماى خود پيش از طلوع فجر در خانه "ام هانى"
پائين آمد. به عقيده شيعه اين سفر جسمانى بوده است نه روحانى چنانكه بعضى
گفتهاند. در قرآن كريم در سوره "اسرا" از اين سفر با شكوه بدين صورت ياد شده
است: منزه است خدايى كه شبانگاه بنده خويش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصى كه اطراف آن را بركت داده است سير داد، تا آيتهاى خويش را به او نشان دهد و خدا
شنوا و بيناست". در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است كه امت پيامبر خاتم ص) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، كه نماز معراج روحانى مومن است.
در داستان معراج رسول خدا(ص) ر موضوعات مختلفى مورد بحث قرار گرفته كه در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهيم:
1-اسراء و معراج
نخستين مطلبى كه بايد مورد توجه در اين داستان قرار گيردآن است كه داستان معراج رسول خدا(ص)مركب از دو قسمتبوده،قسمت نخست آن كه از مسجد الحرام(در شهر مكه) تامسجد الاقصى(در سرزمين فلسطين)و بالعكس انجام شده،ورسول خدا(ص)اين مسير را در يكى از شبها در سالهاىتوقف خود در مكه از طريق اعجاز طى كرده،كه اين قسمت رااصطلاحا در كتابها و تواريخ«اسراء»مىنامند و قسمت دوم كهاز مسجد الاقصى به آسمانها انجام شده و طبق روايات با انبياءالهى ديدار و گفتگو كرده و بهشت و جهنم و آيات بزرگ ديگرىاز آيات الهى را مشاهده نموده است كه اين قسمت را اصطلاحا«معراج»مىنامندكه البته دليل هر يك از اين دو قسمت در قرآن و حديث ازيكديگر جدا است و اختلافى هم كه در گفتار اهل حديث وتاريخ ديده ميشود و همچنين اعتراضها و رد و ايرادهائى كه درداستان معراج شده و پاسخهائى كه داده يا ميدهند هر كداممربوط به يكى از اين دو قسمت است كه متاسفانه در پارهاى ازكتابها و كلمات برخى از بزرگان بخاطر مخلوط شدن اين دوقسمت،بحثها نيز به يكديگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشكالگرديده است.
2-معراج در چه سالى اتفاق افتاد
در اينكه اسراء و معراج رسول خدا(ص)در چه سالى ازسالهاى بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمكه و قبل از هجرت ظاهرا قطعى است.بدليل اينكه آيهاى همكه در سوره اسراء در اين باره آمده و آيات سوره نجم نيز همگى در مكه نازل شده،و اما در اينكه در چه سالى از سالهاى قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده كه گفته است در سال دومبعثتبوده،چنانچه برخى گفتهاند: شانزده ماه بعد از بعثتآنحضرت انجام شده
ب- از كتاب خرائج راوندى از امير المؤمنين عليه السلامروايتشده كه در سال سوم اتفاق افتاده
ج- اقوال ديگرى هم وجود دارد،مانند قول به وقوع آن درسال پنجم يا ششم يا دهم يا دوازدهم و يا اينكه گفتهاند:يكسال و پنج ماه قبل از هجرت يا يك سال و ششماه و يا ششماهقبل از آن... .
ولى بنظر مىرسد كه از روي هم رفته روايات در اين بارهاستفاده مىشود كه معراج آنحضرت-برخلاف آنچه برخىپنداشتهاند-قبل از وفات ابو طالب و خديجه بوده و بنابر اين ظاهرآن است كه معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نيز اختلاف زيادى است زيرابرخى گفتهاند:در شب هفدهم ماه مبارك رمضان بوده و قولديگر آنكه در شب هفدهم ربيع الاول و يا شب دوم آن ماه و يا درشب بيست و هفتم رجب انجام شده و يا شب جمعه اول ماه رجببوده و بهر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائى اين بحثبراىما چندان مهم نيست كه در تاريخ سال و روز و ماه وقوع معراجغور كرده و وقتخود را بگيريم،و مهم براى ما بحثهاى آيندهاست،و البته تذكر اين مطلب لازم است كه از روى همرفتهروايات استفاده ميشود كه معراج و اسراء رسول خدا(ص)دو بارو يا بيشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهاى آينده روى آن مشروحابحثخواهيم كرد-ان شاء الله تعالى-
3-اسراء از كجا انجام شد؟
همانگونه كه در تاريخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف ديدهمىشود در جا و مكانى هم كه آنحضرت از آن جا به اسراء رفتاختلاف است كه برخى گفتهاند از شعب ابى طالب اسراءانجام شده و در برخى از روايات آمده كه از خانه ام هانى دخترابو طالب آنحضرت به اسراء رفت و آيه شريفه«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام...»را به همه شهر مكه تاويل كردهو گفتهاند:مراد از«مسجد الحرام»همه حرام مكه است.و برخىهم گفتهاند:تاويل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولى با تذكرى كه در بخش قبلى داديم كه اسراء بيش ازيكبار انجام شده ميتوان ميان اين روايات را اينگونه جمع كرد كهيكبار از مسجد الحرام بوده و دفعات ديگر از خانه ام هانى و ياشعب ابى طالب.
اگر چه قول آخر يعنى انجام آن از شعب ابى طالب بعيد بنظرميرسد زيرا بر طبق برخى از روايات هنگامى كه ابو طالب درآنشب از غيبت آنحضرت اطلاع يافتبنى هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشيرش را برهنه كرده قريش را تهديدبه جنگ كرد،و چون صبح شد و رسول خدا(ص)بازگشت،بمسجد الحرام آمده و آنچه را ديده بود براى قريش نقل كرد و ازكاروانى كه در راه ديده بود خبر داد،و خبرهاى ديگر،كه بابودن آنحضرت در شعب و سالهاى محاصره قريش مناسبنيست.و احتمال ديگر نيز آنست كه از خانه ام هانى و يا شعبابى طالب خارج شده و بمسجد الحرام آمده و از آنجا به اسرارفتهباشد.
4-اسراء چگونه انجام شد؟
شايد بيشترين اختلاف نظرها و رد و ايرادها در ماجراى اسراءو معراج رسول خدا(ص)در اين بخش از داستان مزبور باشد كههر كس براى خود نظرى ارائه كرده تا آنجا كه عايشه-با اينكهدر هنگام اسراء رسول خدا(ص)پيوندى با آنحضرت نداشتهو سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آنحضرت آمده و اساسا چندسال اندك از عمر او بيش نگذشته بود-و يا اصلا بدنيا نيامدهبوده در اينجا اظهار نظر كرده و گفته است:
«ما فقد جسد رسول الله(ص)و لكن الله اسرى بروحه» .جسم رسول خدا(ص)مفقود نشد(يا آنرا ناپديد نيافتم)ولى خدا روحآنحضرت را به اسراء برد.و يا معاويهاى كه در آنروزگار بچهاى بيش نبوده و دركوچههاى مكه بدنبال پدرش ابو سفيان سرگرم توطئه و آزار رسولخدا(ص)شب و روزش را سپرى مىكرده و تا پايان عمر هم دردشمنى خود با بنى هاشم و خاندان آنحضرت و از بين بردنفضائل و محو نام و آوازه آنها لحظهاى دريغ نكرده و از اينگونه معارف بوئى نبرده در اينجا به اظهار عقيده پرداخته و دربارهاسراء گفته است: «انها رؤية صادقة» . -رؤياى صادق و خواب درستى بوده؟!
و قبل از آنكه نظرات و عقايد ديگران را بيان داريم براىروشن شدن ذهن خوانندگان محترم بايد بگوئيم اينگونه نظرهامخالف اجماع دانشمندان و صريح آيات قرآنى است،كه اسراءرسول خدا(ص)با روح و جسم هر دو بوده،زيرا آيه شريفه سورهاسراء اينگونه است:«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى». منزه است آن خدائى كه سير شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجداقصى.و با توجه به اينكه آيه شريفه در مقام امتنان و منت گذارى بررسول خدا است و اين داستان را بعنوان يك معجزه وامر خارق العادهاى كه از قدرت و عظمتبىانتهاى خداى عز و جلسرچشمه گرفته استبيان مىدارد،و آنرا نشانهاى از عظمتخود ميداند... و علت آنرا نيز نشان دادن آيات و نشانههاى عظمتخودبه پيامبر بزرگوارش ذكر كرده و بدنبال آن مىفرمايد:«لنريه من آياتنا» .يعنى-تا به او نشان دهيم آيات و نشانههاى خود را بديهى است كه اين تعبيرات با خواب ديدن و سير شبانه درخواب هيچگونه تناسبى ندارد،و اين خواب را همه كس ميتواندبه بيند چه صالح و چه غير صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائىچه بسا افراد غير صالح و گناهكار خوابهائى بهتر و جالبتر ازمردمان مؤمن و با تقوى ببينند،و خواب در نزد عموم مردم جزنوعى از تخيل و خيال پردازى نيست كه نمىتواند نشانه قدرت وعظمتخداى تعالىباشد.. و نيز با توجه به اينكه«عبد»كه در آيه آمده به جسم و روحهر دو اطلاق ميشود،چنانچه در جاهاى ديگر قرآن هست.و بهر صورت اصل اين مطلب كه اسراء رسول خدا(ص)باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آيه شريفه و تواتر روايات واردهو اجماع و اتفاق كلمات دانشمندان اسلامى قابل انكار نيست ، تنها در مورد معراج رسول خدا(ص)از بيت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و ديدار و گفتگو باپيمبران الهى،بحث و مناقشه بسيار شده كه اجمالى از آن ذيلااز نظر شما مىگذرد:مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان پس از ذكر اصلداستان اسراء ميگويد:تمامى رواياتى كه در داستان اسراء ومعراج رسيده به چهار دسته تقسيم ميشود: 1- آندسته از رواياتى كه صحت آنها مقطوع استبخاطر تواتر اخبار در اين باره و گواهى علم و دانش به صحت آن
.2- آنچه در روايات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجويز نمودهو اصول اسلامى نيز از قبول آنها ابائى ندارد و مىپذيرد،كه ماهم آنها را مىپذيريم و ميدانيم كه آنها در بيدارى بوده نه در خواب.
3- رواياتى كه ظاهر آنها مخالف با بعضى از اصول اسلامىاست ولى تاويل آنها بنحوى كه با اصول عقلى موافق باشدممكن است كه ما اينگونه روايات را بهمين نحو تاويل مىكنيم.
4- رواياتى كه نه ظاهر آنها صحيح است و نه قابل تاويلاست مگر با سختى و دشوارى شديد كه در اينگونه روايات بهترآنست كه آنها را نپذيرفته و كنار بزنيم.
مرحوم طبرسى پس از اين تقسيم بندى مىفرمايد:
اما دسته اول كه مقطوع است همان اصل اسراء و معراجآنحضرت استبطور اجمال.
و اما دسته دوم مانند رواياتى است كه آنحضرت در آسمانهاگردش كرده و پيمبران را ديده و عرش و سدرة المنتهى و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اينها.
و اما دسته سوم مانند آنچه روايتشده كه آنحضرت مردمىرا در بهشت مشاهده نمود كه به نعمتهاى الهى متنعم بودند وجمعى را در دوزخ ديد كه در آن معذب بودند كه اينگونه روايات حمل ميشود بر اينكه اوصاف و نامهاى ايشان را ديده نه خودشانرا
و اما دسته چهارم(كه قابل پذيرش نيست)مانند آن رواياتىكه رسول خدا(ص)با خداى تعالى رو در رو سخن گفت و او راديده و با او بر تخت نشست و امثال اينگونه رواياتى كه ظاهرآنها موجب تشبيه خدا و جسمانيت او است كه خداى تعالى ازآنها منزه است و هم چنين رواياتى كه ميگويد:در آن شب شكمآنحضرت را شكافته و شستشو دادند (كه اينها را نمىتوانپذيرفت)زيرا آن بزرگوار از عيب و زشتى مبرا است و چگونهممكن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد! و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از ذكر كلامطبرسى ميگويد:تقسيم مزبور به جا است،جز اينكه بيشتر مثالهائى كه آوردهمورد اشكال است،مثلا گردش در آسمانها و ديدن انبياء و امثالآن و همچنين شكافتن سينه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) وشستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنكه از نظر عقلهيچ اشكالى ندارد.زيرا مىتوان گفت همه آنها از باب تمثلاتبرزخى و يا روحى بوده است،و روايات معراج پر است از ايننوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنيا در هيات زنى كه همه رقمزيور دنيائى به خود بسته و تمثل دعوت يهوديت و نصرانيت وديدن انواع نعمتها و عذابها براى بهشتيان و دوزخيان و امثالاينها و از جمله مؤيداتى كه گفتار ما را تاييد مىكند اختلاف لحناخبار اين باب است در بيان يك مطلب،مثلا در بعضى از آنهادرباره صعود رسول خدا به آسمان مىگويد كه به وسيله براقصورت گرفته و در بعضى ديگر بال جبرئيل آمده و در بعضىنردبانى كه يكسرش روى صخره بيت المقدس و سر ديگرش بهبام فلك و آسمانها رفته است،و از اين قبيل اختلاف تعبير دربيان يك حقيقتبسيار است كه اگر كسى بخواهد دقت كند درخلال اين روايات اين باب بسيار خواهد ديد.
بنابر اين از همين جا مىتوان حدس زد كه منظور از اينبيانات مجسم ساختن امرى غير جسمى و غير مادى استبهصورت امرى مادى به نحو تمثيل و يا تمثل روحى و وقوع اينگونهتمثيلات در ظواهر كتاب و سنت امرى است واضح كه به هيچ وجه نمىشود انكارش كرد. و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گويد: مردم در معراج اختلاف كردهاند،خوارج آن را انكار كرده وفرقه جهميه گفتهاند معراج، روحانى و به صورت رؤيا بوده است،ولى فرقه اماميه و زيديه و معتزله گفتهاند تا بيت المقدسروحانى و جسمانى بوده،چون آيه شريفه دارد:«تا مسجداقصى».عدهاى ديگر گفتهاند: از اول تا به آخر حتى آسمانها راهم با جسد و روح خود معراج كرده است،و اين معنى ازابن عباس و ابن مسعود،و جابر و حذيفه و انس و عايشه و ام هانىروايتشده است.
و ما در صورتى كه ادله مذكور دلالت كند آن را انكارنمىكنيم،و چگونه انكار كنيم با اينكه سابقه آن در دستهست،و آن معراج موسى بن عمران(عليه السلام)است كهخداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سينا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود:«و ما كنتبجانب الطور»«تو در جانب طورنبودى»،و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده در قرآن فرموده:«و كذلك نرى ابراهيم...»«اينچنين به ابراهيم نشان داديم...»،وعيسى را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده:«و رفعناه مكاناعليا»«او را تا جايى بلند عروج داديم»و در باره رسول خدا(صلى اللهعليه و آله)فرموده:«فكان قاب قوسين»«پس تا اندازه دو تير كمانرسيد»و معلوم است كه اين بخاطر علو همت آن حضرت بود،واين بود گفتار صاحب مناقب. و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از نقل كلامابن شهر آشوب گويد:ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود اين استكه اصل«اسراء»و«معراج»از مسائلى است كه هيچ راهى بهانكار آن نيست چون قرآن درباره آن به تفصيل بيان كرده،واخبار متواتره از رسول خدا(صلى الله عليه و آله)و امامان اهل بيتبر طبق آن رسيده است. و اما درباره چگونگى جزئيات آن،ظاهر آيه و رواياتمحفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبتبه آنجزئيات مىكنند.ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست،و بادر نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مىشود كهآنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آيات سوره نجم كه به زودىانشاء الله به تفسيرش خواهيم رسيد و صريح روايات بسيار زيادىكه بر مىآيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمىتوان آنرا انكار نمود،چيزى كه هست ممكن استبگوئيم كه اينعروج با روح مقدسش بوده است.وليكن نه آنطور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه بهصورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مىبودديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر درباره آن اهميت داده وسخن بگويد،و در مقام اثبات كرامت درباره آنجناب بر آيد.و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آنجناب قصه رابرايشان نقل كرد آنطور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كهآنجناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراجنمىسازد،و معناى معقولى برايش تصور نمىشود.
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدسآنجناب به ماوراى اين عالم مادى يعنى آنجائى كه ملائكهمكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى شده ومقدرات از آنجا صادر مىشود عروج نموده و آن آيات كبراىپروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايشمجسم شده،ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كردهاست،ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتىاز آيات الهى را ديده كه جز با عباراتى امثال«عرش»«حجب»«سرادقات»تعبير از آنها ممكن نبوده است اين است معناى معراج روحانى ولى آقايان چون قائل بهاصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجودمجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت دروصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مىشمارد كه محسوس ومادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسامماديهاى كه محسوس آدمى واقع نمىشوند و احكام ماده راندارند،و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقاماتصالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمالو امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده،درنتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند حس را خطاكار دانستهقائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوندو محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند و نيز به همين جهتبوده كه وقتى يكعده از انسانها معراججسمانى رسول خدا را انكار كردهاند ناگزير شدهاند كه بگويندمعراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يكخاصيت مادى استبراى روح مادى،و آنگاه ناچار شدهاندآيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان سازگارنيست .آيات سوره مباركه نجم و داستان معراج نگارنده گويد:پيش از اينكه به جمعبندى و نتيجهگيرى ونقل اقوال بقيه علماى اسلام و دانشمندان بپردازيم لازم استآيات شريفه سوره نجم را نيز كه بگفته عموم مفسرين مربوط بهداستان معراج رسول خدا(ص)(يعنى قسمت دوم از ماجراىاسراء و معراج)است مورد بحث و تحقيق قرار داده و سپس بهجمع بندى اقوال و نتيجهگيرى آنها بپردازيم،و در آغاز، متن اينآيات را با ترجمه ساده آن براى شما ميآوريم و سپس به تفسير ومعناى آن ميپردازيم خداى تعالى در اين سوره چنين ميفرمايد: «و النجم اذا هوى،ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى انهو الا وحى يوحى علمه شديد القوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق الاعلى ثمذنا فتدلى فكان قاب قوسين او اذنى فاوحى الى عبده ما اوحى ما كذبالفؤاد ما راى ا فتمارونه على مايرى و لقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهىعندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقدراى من ايات ربه الكبرى».-قسم به آن ستاره هنگاميكه فرود آيد،كه اين رفيقتان نه گمراه شدهو نه از راه بدر رفته،و نه از روى هوى سخن گويد،اين نيست جز وحيى كه بهاو ميشود،و فرشته پرقدرت به او تعليم دهد،آن صاحب نيروئى كه نمايانشد،و او در افق بالا بود،آنگاه كه نزديك شد و بدو آويخت،كه بفاصلهدو كمان و يا نزديكتر بود،و به بندهاش وحى كرد آنچه را وحى كرد،ودلش تكذيب نكرد آنچه را ديده بود،آيا با او در آنچه ديده بود مجادلهميكنيد،يكبار ديگر نيز فرشته را ديد،نزد درختسدر آخرين،كه بهشتاقامتگاه نزديك آنست،آندم كه درختسدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود،ديدهاش خيره نشد و طغيان نكرد،و شمهاى از نشانههاى بزرگپروردگارش را بديد.
البته همانطور كه مشاهده ميكنيد اين آيات شريفه مانند آيهكريمه سوره«اسراء»آن صراحت را ندارد،و بخاطر افعال و ضمائربسيار و واضح نبودن مرجع اين ضمائر و فاعل افعال مذكوره قدرىاجمال و ابهام دارد و همين اجمال و ابهام به تفسير و معانى آنهاسرايت كرده و اختلافى در گفتار مفسران در تفسير اين آياتبچشم مىخورد،كه ما براى نمونه توجه شما را بموارد زير جلبميكنيم،از آن جمله است اين آيه:«علمه شديد القوى»كه ضمير«علمه»را برخى به رسول خدابرگردانده و برخى به قرآن.و مراد از«شديد القوى»نيز برخىگفتهاند جبرئيل است و برخى گفتهاند:خداى تعالى است و در آيه بعدى نيز در معناى«ذو مرة فاستوى»برخى گفتهاند: منظور از«ذو مرة»جبرئيل است و برخى گفتهاند:رسول خدااست.چنانچه در فاعل«فاستوى»نيز همين دو قول وجود دارد.و در مرجع ضمير«هو»در آيه«و هو بالافق الاعلى»و فاعل«دنا»و«كان»نيز همين دو قول ديده ميشود و در فاعل آيه«فاوحى الى عبده...»نيز اختلاف است كهآيا جبرئيل استيا خداى تعالى.و اختلافات ديگرى كه با مراجعه به تفسيرهاى مختلف وگفتار مفسرين شيعه و اهل نتبوضوح ديده ميشود و شايد بخاطر همين اجمال در اين آيات بوده كه مرحوم شيخطوسى در داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)در تبيان فرموده:«و الذى يشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى،و الثانى يعلم بالخبر -يعنى آنچه قرآن بدان گواهى دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصى است و قسمتبعدى آن يعنى ماجراى معراج رسول خدا(ص)از روىاخبار معلوم شودو يا در كلام ابن شهر آشوب آمده بود كه«و قالت الامامية و الزيدية و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الىبيت المقدس لقوله تعالى«الى المسجد الاقصىكه ترجمهاش را قبل از اين خوانديد. اگر چه در انتساب اين كلام به ابن شهر آشوب برخى ترديدكرده و آنرا از تصرفات و تحريفات كسانى دانستهاند كه كتابمناقب ابن شهر آشوب را مختصر كرده و اصل آنرا از بين بردهاند . و احتمالى هم كه در كلام علامه طباطبائى درباره معراج وتمثيلات برزخيه و غيره خوانديد شايد روى همين خاطر بودهاست. ولى با تمام اين احوال شواهد و قرائنى در همين آيات شريفههست كه بخوبى شان نزول آنرا همانگونه كه بسيارى از مفسرانگفتهاند و رواياتى هم در اين باره رسيده درباره معراج رسولخدا(ص)تاييد ميكند،مانند آياتى كه داستان رؤيت رسولخدا(ص)به لفظ ماضى يا مضارع آمده يعنى آيه 10 تا 18 كهبخوبى روشن است كه فاعل آنها رسول خدا است و اين رؤيتهم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم ديگرى غير از اين دنيا صورت گرفته چنانچه براى اهل فن روشن است.
و سخن برخى نيز كه سعى كردهاند اين رؤيت را به رؤيتقلبى حمل كنند و نظير حديث«ما رايتشيئا الا و رايت الله قبلهو بعده و معه»بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردى هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤيتبناچار حمل بر معنائى شود دليل برحمل جاهاى ديگر نمىشود،كه بر اهل فن پوشيده نيست،وبحث و توضيح بيشتر هم در اين باره از بحث ما كه يك بحثتاريخى استخارج بوده و شما را بجاهائى كه در اين باره بحثعلمى و تفسيرى بيشترى كردهاند حواله ميدهيم،و تنها در اينجاگفتار مرحوم مجلسى را نقل كرده و بدنبال نقل تاريخى خود بازميگرديم ايشان پس از نقل گفتار فخر رازى از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانى و گفتار شيخ طبرسى(ره)از مفسران بزرگوارشيعه در اين باره گويد: «بدانكه عروج رسول خدا(ص)به بيت المقدس و از آنجابه آسمان در يك شب با بدن شريف خود از مطالبى استكه آيات و اخبار متواتر از طريق شيعه و اهل سنتبداندلالت دارد و انكار امثال آنها يا تاويل آنها به معراجروحانى يا به اينكه اين ماجرا در خواب بوده منشاى جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرين،يا قلت تدين و ضعف يقين،و يا تحت تاثير قرار گرفتن تسويلات و سخنانفيلسوف مآبانه فيلسوف نمايان ندارد.و رواياتى كه دراين باب رسيده گمان ندارم همانند آن در چيزى از اصولمذهب بدان اندازه رسيده باشد و بدين ترتيب من نمىدانمچه باعثشده كه آن اصول را پذيرفته و ادعاى علم وآگاهى آنرا كردهاند ولى در اين مقصد عالى توقفنمودهاند؟و براستى سزاوار است كه بدانها گفته شود:
«افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض» آيا به بعضى از كتاب ايمان آورده و به بعضى ديگر كفرميورزي و اينكه براى عدم پذيرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التيامدر افلاك را بهانه كردهاند بر اهل خرد پوشيده نيست كهآنچه را در اين باره بدان تمسك جستهاند جز از روىشبهات اوهام نيست،با اينكه دليل آنها در اين باره برفرض صحت مربوط استبه آن فلك اعلى و فلك الافلاككه به همه اجسام محيط ميباشد نه به افلاك زيرين و انجاممعراج رسول خدا(ص) مستلزم خرق و التيام در آن نخواهدبود ،و اگر امثال اين شكوك و شبهات بتواند مانع از قبولرواياتى گردد كه تواتر آنها به اثبات رسيده در اينصورتميتوان در همه آنچه از ضروريات دين است توقف نمود!ومن براستى تعجب دارم از برخى از متاخرين اصحابمانكه چگونه براى آنان در امثال اين گونه امور سستىپيدا شده در صورتيكه مخالفين با اينكه در مقايسه با ايشاناخبارشان كمتر و آثارشان نادرتر و پاى بنديشان كمتر استرد آنها را تجويز نكرده و اجازه تاويل آنها را نمىدهند،كه اينان با اينكه از پيروان ائمه اطهار عليهم السلام هستندو چند برابر آنها احاديث صحيحه در دست دارند باز هم درجستجوى پيدا كردن آثار اندكى هستند كه از سفهاى آنانرسيده و گفتارشان را همراه گفتار شيعيان ذكرميكنند...» (21) .
و البته با توجه بدانچه گفته شد كه طبق روايات بسيار معراجرسول خدا(ص)چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاريخ و چه ازنظر كيفيت و خصوصيات ميتوان نوعى توافق ميان اقوال مختلفبرقرار نمود،و به اصطلاح با اين ترتيب ميان آنها را جمع كرد،بهاين نوع كه برخى در سالهاى اول بعثت و برخى در سالهاى آخرو برخى در بيدارى و با جسم و بدن و برخى در عالم رؤياء و يابصورت تمثيلات برزخى و غير اينها بوده،و هر يك از اين اقوالناظر به يكى از آنها بوده است و الله العالم.و در پايان اين بحثبد نيستبرخى از رواياتى را نيز كه درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)رسيده و ما درجاهاى ديگر بطور تفصيل نقل كردهايم براى شما بياوريم وبدنبال بحث تاريخى خود باز گرديم داستان معراج بر طبق روايات معروف آن است كه رسولخدا«ص»در آنشب در خانهام هانى دختر ابيطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتىكه آنحضرت به سرزمين بيت المقدس و مسجد اقصى و آسمانهارفت و بازگشت از يك شب بيشتر طول نكشيد بطورى كه صبحآنشب را در همانخانه بود،و در تفسير عياشى است كه امامصادق(ع)فرمود:رسولخدا«ص»نماز عشاء و نماز صبح را درمكه خواند،يعنى اسراء و معراج در اين فاصله اتفاق افتاد،و درروايات به اختلاف عبارت از رسولخدا«ص»و ائمه معصومين روايتشده كه فرمودند:جبرئيل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مركبى را كهنامش«براق» بود براى او آورد و رسول خدا«ص»بر آن سوارشده و بسوى بيت المقدس حركت كرد،و در راه در چند نقطهايستاد و نماز گذارد،يكى در مدينه و هجرتگاهى كه سالهاىبعد رسولخدا«ص»بدانجا هجرت فرمود،و يكى هم مسجدكوفه،و ديگر در طور سيناء،و بيت اللحم-زادگاه حضرتعيسى(ع)-و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذاردهو از آنجا به آسمان رفت. و بر طبق رواياتى كه صدوق(ره)و ديگران نقل كردهاند ازجمله جاهائى را كه آن آنحضرت در هنگام سير بر بالاى زمينمشاهده فرمود سرزمين قم بود كه بصورت بقعهاى ميدرخشيد وچون از جبرئيل نام آن نقطه را پرسيد پاسخداد:اينجا سرزمين قماست كه بندگان مؤمن و شيعيان اهل بيت تو در اينجا گرد ميآيندو انتظار فرج دارند و سختيها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.و نيز در روايات آمده كه در آنشب دنيا بصورت زنى زيبا وآرايش كرده خود را بر آنحضرت عرضه كرد ولى رسول خدا«ص» بدو توجهى نكرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنيا صعود كرد و در آنجا آدم ابو البشر را ديد،آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند،و بر طبق روايتىكه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق(ع)روايت كر