0

واقعه معراج پیامبر

 
sajad1991
sajad1991
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1356
محل سکونت : آذربایجان شرقی

واقعه معراج پیامبر

 یکى از رخدادهاى شگرف و شگفت‏انگیز که در صدر اسلام و براى شخص پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، سفر اعجازآمیز «معراج» است که یکى از بزرگترین معجزه‏هاى رسول اکرم (ص) بوده و عقول بشرى از درک حقیقت آن عاجز است. این معجزه الهى در سایه عبودیت و بندگى خالص نبوى (ص) حاصل شده است و آیات و روایات بسیارى، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. در حقیقت معراج، سفر رسول اکرم (ص) از زمین به سوى عرش بود. در این باره اختلافها زیاد است، بعضى معتقدند که این سفر جسمانى بود و عده‏ای بر این باورند که سفرى روحانى بود.

مفهوم معراج‏:
عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى که دعا بالا رود لیلة المعراج گویند و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روى زمین را گویند و «اسار و اسراء» به معناى راندن است، یا سیر در شب را گویند و معناى روح و جسم هم روشن است. راغب اصفهانى، روح را به معناى نفس گرفته است بنابراین، حقیقت معراج، سیر در زمین و جهان‏هاى بالا و دوردست است.نکته درخور توجه در اینجا این است که داستان معراج پیامبر اکرم(ص) مرکب از دو قسمت بوده، قسمت نخست آن سفر با مرکب فضاپیمایى به نام «براق» از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى بود که آن حضرت در مدت کوتاهى در آن نقطه پایین آمد، و از نقاط مختلف مسجد، و «بیت اللحم» که زادگاه حضرت عیسى (ع) است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن کرد؛ و در برخى از منازل دو رکعت نماز گزارد. البته ناگفته نماند آن حضرت این مسیر را در یکى از شبها در دوران رسالت در مکه از طریق اعجاز طى کرده است، که این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ «إسراء» مى‏نامند و قسمت دوم داستان معراج، سیر آن حضرت از مسجدالاقصى به آسمانها انجام شده و «ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد؛ و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانى سخن گفت، و از مراکز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ) بازدیدى به عمل آورد؛ درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهد فرمود.» این قسمت سفر اعجازآمیز آسمانى را اصطلاحاً «معراج» مى‏نامند.
رسول اکرم (ص) در این سیر آسمانى (معراج) با رموز هستى و اسرار شگفت‏انگیز دستگاه عظیم آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى‏پایان خداوند کاملاً آگاه گشت. سپس به سیر خود ادامه داد، و به «سدرة المنتهى» رسید، و آن را سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. در این هنگام برنامه سفر اعجازآمیز وى پایان یافت، سپس مأمور شد از همان راهى که پرواز نموده بود بازگشت نماید. در برگشت نیز در «بیت‏المقدس» فرود آمد، و روانه مکه و وطنش گردید.
معراج در آینه آیات و روایات‏ :
هر موضوعى را که قرآن‏کریم بدان اشاره فرموده است از ضروریات دین در میان مسلمان مى‏باشد. داستان نیز این چنین است. یعنى، معراج اجمالاً یکى از ضروریات دین و صریح قرآن و جمله مسلمات در میان تمام فرق اسلام است؛ پس انکار آن، انکار ضرورى دین و موجب ارتداد است؛ بنابراین، هر فرد مسلمان که معتقد به قرآن و روایات اسلامى و اتفاق مسلمانان باشد، نمى‏تواند آن را انکار نماید؛ زیرا، معراج ریشه قرآنى دارد و در دو سوره از قرآن‏کریم به سرگذشت این سیر جسمانى و روحانى تصریح شده است.اول: سوره اسراء، که شروع این سفر اعجازآمیز را متذکر است:
«سبحان الذى اسراى بعبده لیلاً من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»پاک و منزه است آن خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى که در سرزمین مبارک و مقدسى واقع شده برد، تا آیات و نشانه‏هاى (عظمت) ما را ببیند، او شنوا و بینا است.
دوم: سوره «النجم» که به قسمتهایى از این سفر آسمانى اشاره دارد که در ضمن 6 آیه، از آیه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، یعنى سیر آسمانى را بیان مى‏کند. آنجا که مى‏فرماید: «و لقد رءاه نزلة اُخرى، عند سدرة المنتهى، عندها جنة المأوى، اذ یغشى السدرة ما یغشى، مازاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى‏کنید؟! و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدرة المنتهى»، که «جنت المأوى» در آنجاست. در آن هنگام که چیزى (= نور خیره کننده‏اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود). او پاره‏اى از آیات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را دید.
غالب مفسران، آیات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضیه معراج پیامبر (ص) دانسته‏اندهمچنین در آیه دیگرى از قرآن‏کریم به صورت اشاره، برخى از تماسهاى پیامبر(ص) را در شب معراج تأیید مى‏کند و آن آیه 45 سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالهةً یُعبدون؛ اى پیامبر! از پیامبرانى که قبل از تو فرستادیم بپرس: آیا ما براى آنها معبودانى غیر از خداى رحمان براى پرستش قرار داده بودیم؟!»آیا پرسش پیامبر اکرم (ص) از انبیاى گذشته به جز با رویارویى با آنها ممکن است؟ و در کدام مجمعى غیر از آن شب معهود این امر مواجهه میسر شدروایتى هم از امام باقر (ع) در تفسیر این آیه شریفه به همین معنا وارد شده است و نیز علامه مجلسى در «جلد 18 بحارالانوار، باب اثبات المعراج» این آیه شریفه را در زمره آیات معراج مطرح نموده است.ناگفته پیداست که با امعان‏نظر در مطالب یاد شده، بدون مراجعه به روایات تفسیرى معراج، تنها از تأمل در آیات سوره «اسرا» و «النجم» به تصویر نسبتاً روشنى از این سفر مبارک اعجازآمیز رسول خدا (ص) دست مى‏یابیم.در منابع روایى اسلام روایات زیادى درباره معراج وارد شده که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده‏اند، که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره مى‏کنیم:
1- امام باقر (ع)در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنّه اسرى به... و اشار بیده الى السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سیر داد.»
2- زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک اللیله... و انه لقى الانبیاء و بلغ البیت‏المأمور و سدرةالمنتهى؛ در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت‏المأمور و سدرةالنتهى سیر نمود.» در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانى اشاره دارد؛ از اینجا معلوم مى‏شود روایاتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکى دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامى گواهى قطعى بر جسمانى بودن آن مى‏دهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسى، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانى بودن معراج نقل مى‏کند. همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسى (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازى، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضاى دلالت قرآن‏کریم و روایات متواتر شیعه و سنى، خداى متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصى و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانى، یا وقوع آن در خواب، ناشى از کمى تتبع یا سستى دین و ضعف یقین استبراى اثبات این موضوع دلائل و شواهدى وجود دارد که:
1- کلمه «عبد» نشان مى‏دهد، که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است؛ چون وقتى گفته مى‏شود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینه‏اى برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است مى‏بینیم در سوره «جن» آیه 19 مى‏فرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه 10 مى‏فرماید: «عبداً اذا صلى» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنى پیامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانى و روحانى بوده است، نه روحانى تنها، و معلوم است چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیت‏المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب مى‏شود که با جسم بوده باشد.
همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانى بودن معراج) آیت ا... سبحانى مى‏فرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصى و عروج به آسمانها) را سیر نموده‏ام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تکذیب او برخاستند؛ به طورى که جریان معراج وى در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالى راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبى از شبها در هنگام خواب، چنین خوابى را دیده‏ام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمى‏گردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمى‏اید.»ایشان مى‏افزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولى افسوس اینجاست که برخى از دانشمندان مصرى، مانند «فرید وجدى» این نظر را پسندیده و با سخنان بى‏اساس، به تحکیم آن پرداخته است. با این همه، بهتر آن است که از این مطلب بگذریم.» شیخ طوسى (ره) در تفسیر «التبیان»، ذیل این آیه شریفه مى‏فرماید: «علماى شیعه معتقدند که خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیت‏المقدس برد، او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیدارى بود، نه در خواب.»2- لفظ «سبحان» که در ابتداى سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال براى رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانى تنزیه مى‏کند و گرنه سیر روح منهاى جسد که از محدویت‏هاى عالم مادى رها باشد، این تعبیر را نمى‏طلبد.
3- آن‏که در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغى، لقد رأى من آیات ربه الکبرى»؛ چشم پیامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانه‏هاى بزرگ خداى خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنى مى‏رساند که این رؤیت با همین و حالت بیداری پیامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه.
سؤالى که در اینجا مطرح مى‏شود این است که بر اساس تناسب بین رائى و مرئى (بیننده و دیده شده)، این چشم مادى تنها آنچه را که از جنس خود باشد را مى‏بیند نه روح مجرد را و فرشتگانى که در ذات وجوشان طبیعت مادى راه ندارد. بنابراین، دیدارهاى پیامبر(ص) با انبیاى گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بیت‏المقدس که آن تمامى انبیاء و رسل به خاتم خود (پیامبر اسلام) اقتداء کردند و حجت با فرشتگان و رؤیت اهل بهشت و جهنم که شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟
پاسخ آن است که: این امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوریه در قالب‏هاى مثالى، شدنى است؛ چنان که جبرئیل(ع) در برابر حضرت مریم به صورت مردى ظاهر گشت. ناگفته نماند که ما این برخوردها را در نقل روایاتى که در این‏باره رسیده، تا جایى مى‏پذیریم که برهان عقلى آن را مردود نداند و بر این اصل، آن قسمتهایى که در پاره‏اى از روایات، مراحل نهایى و اوج صعود حضرت را بازگو مى‏کند که ملاقات با پروردگار است و چگونگى آن که ملازم است با جسمیت خدای متعال، به هیچ وجه پذیرفته نیست؛ به عنوان نمونه: ابن هوازن قشیرى (متوفى 465) در کتاب معراجش روایت مى‏کند که پیامبر (ص)، پروردگارش را با همین چشم سر دید، یا آن که از پیامبر نقل کرده است که: خداى خود را دیدم در حالى که دو کفش از طل در پاى وى بود و در نوشته‏هاى برخى از خاورشناسان آمده است: در آخرین آسمان، پیامبر (ص) به خداوند به اندازه‏اى نزدیک شد که صداى قلم خدا را مى‏شنید و مى‏فهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مى‏باشد. متأسفانه جریان معراج پیامبر (ص) مانند بسیارى دیگر از جریان‏هاى صحیح تاریخى، از روى غرض‏ورزى یا ساده‏لوحى و اعمال سلیقه‏هاى شخصى در طول تاریخ آمیخته با خرافات عجیب و غریبى شده است که قیافه اصلى آن را از نظر کسانى که مطالعه کافى در این قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است.درباره مطالب مزبور (دیدن خداوند و...) مى‏گوییم: لازمه رؤیت با چشم، محدود بودن مرئى است و هر محدودى، محدودکننده‏اى باید، پس او نمى‏تواند واجب الوجود باشد و آیا نشنیده‏اید این کلام امام على (ع) را که در جواب «ذعلب یمانى» فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان...» و فرازى دیگر از کلام 182 مى‏فرماید: او مکان ندارد و با حواس ظاهرى ادراک نگردد و با مردمان مقایسه نشود. او با موسى سخن گفت و آیات خویش را به او نمایاند، بدون آن که از اعضا و جوارح و ابزارى همانند بشر استفاده کرده باشد.
آخرین ابهام و یا سؤالى که در باره معراج مطرح مى‏شود این است: آیا معراج پیامبر(ص) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعى امکان‏پذیر است؟
در پاسخ، اساساً اعتقاد ما بر آن است که شریعت حیات‏بخش اسلام و قوانین نورانى آن از طرف خالق هستى‏بخش حکیم، تنظیم و توسط بهترین‏ها که انبیا، و ائمه معصومین (ع) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاین‏رو، آنچه که جنبه خرافى داشته و با عقل و علم و حکمت منافى باشد در آن راه ندارد. ما پیرو مذهبى هستیم که علوم روز آن را تأیید مى‏کند، بلکه این مذهب پویا خود، دانشهایى را پایه‏گذارى کرده است، ولى باید متوجه بود که منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلى است که صد در صد جنبه قطعى به خود گرفته، نه هر آنچه که به عنوان علم مطرح شود؛ زیرا ممکن است در پرتو اکتشافات دیگرى دیر یا زود دگرگون شود و این دسته در میان علوم کم نیستند.کوتاه سخن آن که ما مى‏گویى میان عقائد مسلمان مذهبى و مسائل قطعى علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام دیگرى را تقویت مى‏کند.
نتیجه مى‏گیریم که بسیارى از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اکتشافات علم روز از میان بر داشته شده است و امورى که زمانى غیرمعقول انگاشته مى‏شد با پیشرفت بشر در عرصه‏هاى علمم و صنعت و فناورى به امرى ممکن و معقول مبدل شد و انسان در این عصر تسخیر فضا و ... توانست بر مشکل جاذبه زمین، پرتوهاى خطرناک شهابهاى آسمان، فقدان اکسیژن، مشکل بى وزنى فائق آید.
ولى سخن در این است: آیا تنها این موجود ضعیف (بشر) که سراپا فقر و نیاز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و کوشش طاقت‏فرسا با تجهیزات کذائى، توان سفر به کرات آسمانى را دارد؟ و آیا خالق قادر متعال او از ابداع وسیله‏اى که بهتر از سفینه‏هاى فضایى مدرن، این مأموریت را انجام دهد، عاجز است؟!روى سخن با مسلمانان است آیا هیچ فرد خداپرستى که ایمان به قدرت لایزال و بى‏پایان الهى دارد. (ان الله على کل شى‏ء قدیر) مى‏تواند انکار کند؟ آیا براى خداى متعال مانعى دارد که وسیله مرموزى که از فکر محدود بشر بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجائب آیات پروردگارش مشاهده نماید؟ جواب البته منفى است. چه مانعى در مقابل عظمت و قدرت خداى متعال مى‏تواند ابراز وجود کند!جایى که بشر با این فکر محدود در پرتو صنعت و تکنولوژى، همه موانع را برطرف کرد و توانست فضانوردانى را در قمر (کرات آسمانى) پیاده کند و در ماوراء جوّ به حرکت درآورد، به یقین پیامبران الهى مى‏توانند با عنایت خداوند بزرگ که قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهرى و خارجى ایجاد کنند.پیامبر اسلام (ص) با عنایت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سیر تاریخى پیامبر، در پرتو عنایت الهى انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این قوانین طبیعى در برابر اراده قاهره وى تسلیمند، و هر آنى در قبضه قدرت او هستند؛ از این رو، چه اشکالى دارد: خدایى که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانى اشعه کیهانى بخشیده، بنده برگزیده‏اش را به وسیله قدرت نامتناهى خویش، بدون اسباب ظاهرى و خارجى از مرکز جاذبه خارج نماید، و اشعه‏هاى خطرناکى که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعه‏ایکس و اشعه کیهانى، مصون بدارد.

شرح واقعه معراج :
معراج پيش‌ از هجرت‌ به‌ مدينه‌ كه‌ در ماه‌ ربيع‌ الاول‌ سال‌ سيزدهم‌ بعثت‌ اتفاق‌ افتاد،
دو واقعه‌ در زندگى‌ پيامبر مكرم‌ (ص‌) پيش‌ آمد كه‌ به‌ ذكر مختصرى‌ از آن‌ مى‌پردازيم‌: در سال‌ دهم‌ بعثت‌ "معراج‌" پيغمبر اكرم‌ (ص‌) اتفاق‌ افتاد و آن‌ سفرى‌ بودكه‌ به‌ امر خداوند متعال‌ و بهمراه‌ امين‌ وحى‌ (جبرئيل‌) و بر مركب‌ فضا پيمايى‌ به‌ نام‌ براق‌" انجام‌ شد. پيامبر (ص‌) اين‌ سفر با شكوه‌ را از خانه‌ ام‌ هانى‌ خواهر
امير المومنين‌ على‌ (ع‌) آغاز كرد و با همان‌ مركب‌ به‌ سوى‌ بيت‌ المقدس‌ يا مسجد
اقصى‌ روانه‌ شد، و از بيت‌ اللحم‌ كه‌ زادگاه‌ حضرت‌ مسيح‌ است‌ و منازل‌ انبيا (ع)‌
ديدن‌ فرمود. سپس‌ سفر آسمانى‌ خود را آغاز نمود و از مخلوقات‌ آسمانى‌ و بهشت‌ و
دوزخ‌ بازديد به‌ عمل‌ آورد، و در نتيجه‌ از رموز و اسرار هستى‌ و وسعت‌ عالم‌ خلقت‌
و آثار قدرت‌ بى‌ پايان‌ حق‌ تعالى‌ آگاه‌ شد و به‌ "سدرة‌المنتهى‌" رفت‌ و آنرا سراپا
پوشيده‌ از شكوه‌ و جلال‌ و عظمت‌ ديد. سپس‌ از همان‌ راهى‌ كه‌ آمده‌ بود به‌ زادگاه‌ خود "مكه‌" بازگشت‌ و از مركب‌ فضا پيماى‌ خود پيش‌ از طلوع‌ فجر در خانه‌ "ام‌ هانى‌"
پائين‌ آمد. به‌ عقيده‌ شيعه‌ اين‌ سفر جسمانى‌ بوده‌ است‌ نه‌ روحانى‌ چنانكه‌ بعضى‌
گفته‌اند. در قرآن‌ كريم‌ در سوره‌ "اسرا" از اين‌ سفر با شكوه‌ بدين‌ صورت‌ ياد شده‌
است‌: منزه‌ است‌ خدايى‌ كه‌ شبانگاه‌ بنده‌ خويش‌ را از مسجد الحرام‌ تا مسجد اقصى‌ كه‌ اطراف‌ آن‌ را بركت‌ داده‌ است‌ سير داد، تا آيتهاى‌ خويش‌ را به‌ او نشان‌ دهد و خدا
شنوا و بيناست‌". در همين‌ سال‌ و در شب‌ معراج‌ خداوند دستور داده‌ است‌ كه‌ امت‌ پيامبر خاتم‌ ص‌) هر شبانه‌ روز پنج‌ وعده‌ نماز بخوانند و عبادت‌ پروردگار جهان‌ نمايند، كه‌ نماز معراج‌ روحانى‌ مومن‌ است‌.
در داستان معراج رسول خدا(ص) ر موضوعات مختلفى مورد بحث قرار گرفته كه در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهيم:
1-اسراء و معراج
نخستين مطلبى كه بايد مورد توجه در اين داستان قرار گيردآن است كه داستان معراج رسول خدا(ص)مركب از دو قسمت‏بوده،قسمت نخست آن كه از مسجد الحرام(در شهر مكه) تامسجد الاقصى(در سرزمين فلسطين)و بالعكس انجام شده،ورسول خدا(ص)اين مسير را در يكى از شبها در سالهاى‏توقف خود در مكه از طريق اعجاز طى كرده،كه اين قسمت رااصطلاحا در كتابها و تواريخ‏«اسراء»مى‏نامند و قسمت دوم كه‏از مسجد الاقصى به آسمانها انجام شده و طبق روايات با انبياءالهى ديدار و گفتگو كرده و بهشت و جهنم و آيات بزرگ ديگرى‏از آيات الهى را مشاهده نموده است كه اين قسمت را اصطلاحا«معراج‏»مى‏نامندكه البته دليل هر يك از اين دو قسمت در قرآن و حديث ازيكديگر جدا است و اختلافى هم كه در گفتار اهل حديث وتاريخ ديده ميشود و همچنين اعتراضها و رد و ايرادهائى كه درداستان معراج شده و پاسخهائى كه داده يا ميدهند هر كدام‏مربوط به يكى از اين دو قسمت است كه متاسفانه در پاره‏اى ازكتابها و كلمات برخى از بزرگان بخاطر مخلوط شدن اين دوقسمت،بحثها نيز به يكديگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشكال‏گرديده است.
2-معراج در چه سالى اتفاق افتاد
در اينكه اسراء و معراج رسول خدا(ص)در چه سالى ازسالهاى بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمكه و قبل از هجرت ظاهرا قطعى است.بدليل اينكه آيه‏اى هم‏كه در سوره اسراء در اين باره آمده و آيات سوره نجم نيز همگى در مكه نازل شده،و اما در اينكه در چه سالى از سالهاى قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده كه گفته است در سال دوم‏بعثت‏بوده،چنانچه برخى گفته‏اند: شانزده ماه بعد از بعثت‏آنحضرت انجام شده
ب- از كتاب خرائج راوندى از امير المؤمنين عليه السلام‏روايت‏شده كه در سال سوم اتفاق افتاده
ج- اقوال ديگرى هم وجود دارد،مانند قول به وقوع آن درسال پنجم يا ششم يا دهم يا دوازدهم و يا اينكه گفته‏اند:يك‏سال و پنج ماه قبل از هجرت يا يك سال و ششماه و يا ششماه‏قبل از آن... .
ولى بنظر مى‏رسد كه از روي هم رفته روايات در اين باره‏استفاده مى‏شود كه معراج آنحضرت-برخلاف آنچه برخى‏پنداشته‏اند-قبل از وفات ابو طالب و خديجه بوده و بنابر اين ظاهرآن است كه معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نيز اختلاف زيادى است زيرابرخى گفته‏اند:در شب هفدهم ماه مبارك رمضان بوده و قول‏ديگر آنكه در شب هفدهم ربيع الاول و يا شب دوم آن ماه و يا درشب بيست و هفتم رجب انجام شده و يا شب جمعه اول ماه رجب‏بوده و بهر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائى اين بحث‏براى‏ما چندان مهم نيست كه در تاريخ سال و روز و ماه وقوع معراج‏غور كرده و وقت‏خود را بگيريم،و مهم براى ما بحث‏هاى آينده‏است،و البته تذكر اين مطلب لازم است كه از روى همرفته‏روايات استفاده ميشود كه معراج و اسراء رسول خدا(ص)دو بارو يا بيشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهاى آينده روى آن مشروحابحث‏خواهيم كرد-ان شاء الله تعالى-
3-اسراء از كجا انجام شد؟
همانگونه كه در تاريخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف ديده‏مى‏شود در جا و مكانى هم كه آنحضرت از آن جا به اسراء رفت‏اختلاف است كه برخى گفته‏اند از شعب ابى طالب اسراءانجام شده و در برخى از روايات آمده كه از خانه ام هانى دخترابو طالب آنحضرت به اسراء رفت و آيه شريفه‏«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام...»را به همه شهر مكه تاويل كرده‏و گفته‏اند:مراد از«مسجد الحرام‏»همه حرام مكه است.و برخى‏هم گفته‏اند:تاويل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولى با تذكرى كه در بخش قبلى داديم كه اسراء بيش ازيكبار انجام شده ميتوان ميان اين روايات را اينگونه جمع كرد كه‏يكبار از مسجد الحرام بوده و دفعات ديگر از خانه ام هانى و ياشعب ابى طالب.
اگر چه قول آخر يعنى انجام آن از شعب ابى طالب بعيد بنظرميرسد زيرا بر طبق برخى از روايات هنگامى كه ابو طالب درآنشب از غيبت آنحضرت اطلاع يافت‏بنى هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشيرش را برهنه كرده قريش را تهديدبه جنگ كرد،و چون صبح شد و رسول خدا(ص)بازگشت،بمسجد الحرام آمده و آنچه را ديده بود براى قريش نقل كرد و ازكاروانى كه در راه ديده بود خبر داد،و خبرهاى ديگر،كه بابودن آنحضرت در شعب و سالهاى محاصره قريش مناسب‏نيست.و احتمال ديگر نيز آنست كه از خانه ام هانى و يا شعب‏ابى طالب خارج شده و بمسجد الحرام آمده و از آنجا به اسرارفته‏باشد.
4-اسراء چگونه انجام شد؟
شايد بيشترين اختلاف نظرها و رد و ايرادها در ماجراى اسراءو معراج رسول خدا(ص)در اين بخش از داستان مزبور باشد كه‏هر كس براى خود نظرى ارائه كرده تا آنجا كه عايشه-با اينكه‏در هنگام اسراء رسول خدا(ص)پيوندى با آنحضرت نداشته‏و سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آنحضرت آمده و اساسا چندسال اندك از عمر او بيش نگذشته بود-و يا اصلا بدنيا نيامده‏بوده در اينجا اظهار نظر كرده و گفته است:
«ما فقد جسد رسول الله(ص)و لكن الله اسرى بروحه‏» .جسم رسول خدا(ص)مفقود نشد(يا آنرا ناپديد نيافتم)ولى خدا روح‏آنحضرت را به اسراء برد.و يا معاويه‏اى كه در آنروزگار بچه‏اى بيش نبوده و دركوچه‏هاى مكه بدنبال پدرش ابو سفيان سرگرم توطئه و آزار رسول‏خدا(ص)شب و روزش را سپرى مى‏كرده و تا پايان عمر هم دردشمنى خود با بنى هاشم و خاندان آنحضرت و از بين بردن‏فضائل و محو نام و آوازه آنها لحظه‏اى دريغ نكرده و از اين‏گونه معارف بوئى نبرده در اينجا به اظهار عقيده پرداخته و درباره‏اسراء گفته است: «انها رؤية صادقة‏» . -رؤياى صادق و خواب درستى بوده؟!
و قبل از آنكه نظرات و عقايد ديگران را بيان داريم براى‏روشن شدن ذهن خوانندگان محترم بايد بگوئيم اينگونه نظرهامخالف اجماع دانشمندان و صريح آيات قرآنى است،كه اسراءرسول خدا(ص)با روح و جسم هر دو بوده،زيرا آيه شريفه سوره‏اسراء اينگونه است:«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى‏المسجد الاقصى‏». منزه است آن خدائى كه سير شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجداقصى.و با توجه به اينكه آيه شريفه در مقام امتنان و منت گذارى بررسول خدا است و اين داستان را بعنوان يك معجزه وامر خارق العاده‏اى كه از قدرت و عظمت‏بى‏انتهاى خداى عز و جل‏سرچشمه گرفته است‏بيان مى‏دارد،و آنرا نشانه‏اى از عظمت‏خود ميداند... و علت آنرا نيز نشان دادن آيات و نشانه‏هاى عظمت‏خودبه پيامبر بزرگوارش ذكر كرده و بدنبال آن مى‏فرمايد:«لنريه من آياتنا» .يعنى-تا به او نشان دهيم آيات و نشانه‏هاى خود را بديهى است كه اين تعبيرات با خواب ديدن و سير شبانه درخواب هيچگونه تناسبى ندارد،و اين خواب را همه كس ميتواندبه بيند چه صالح و چه غير صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائى‏چه بسا افراد غير صالح و گناهكار خوابهائى بهتر و جالب‏تر ازمردمان مؤمن و با تقوى ببينند،و خواب در نزد عموم مردم جزنوعى از تخيل و خيال پردازى نيست كه نمى‏تواند نشانه قدرت وعظمت‏خداى تعالىباشد.. و نيز با توجه به اينكه‏«عبد»كه در آيه آمده به جسم و روح‏هر دو اطلاق ميشود،چنانچه در جاهاى ديگر قرآن هست.و بهر صورت اصل اين مطلب كه اسراء رسول خدا(ص)باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آيه شريفه و تواتر روايات وارده‏و اجماع و اتفاق كلمات دانشمندان اسلامى قابل انكار نيست ، تنها در مورد معراج رسول خدا(ص)از بيت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و ديدار و گفتگو باپيمبران الهى،بحث و مناقشه بسيار شده كه اجمالى از آن ذيلااز نظر شما مى‏گذرد:مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان پس از ذكر اصل‏داستان اسراء ميگويد:تمامى رواياتى كه در داستان اسراء ومعراج رسيده به چهار دسته تقسيم ميشود: 1- آندسته از رواياتى كه صحت آنها مقطوع است‏بخاطر تواتر اخبار در اين باره و گواهى علم و دانش به صحت آن
.2- آنچه در روايات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجويز نموده‏و اصول اسلامى نيز از قبول آنها ابائى ندارد و مى‏پذيرد،كه ماهم آنها را مى‏پذيريم و ميدانيم كه آنها در بيدارى بوده نه در خواب.
3- رواياتى كه ظاهر آنها مخالف با بعضى از اصول اسلامى‏است ولى تاويل آنها بنحوى كه با اصول عقلى موافق باشدممكن است كه ما اينگونه روايات را بهمين نحو تاويل مى‏كنيم.
4- رواياتى كه نه ظاهر آنها صحيح است و نه قابل تاويل‏است مگر با سختى و دشوارى شديد كه در اينگونه روايات بهترآنست كه آنها را نپذيرفته و كنار بزنيم.
مرحوم طبرسى پس از اين تقسيم بندى مى‏فرمايد:
اما دسته اول كه مقطوع است همان اصل اسراء و معراج‏آنحضرت است‏بطور اجمال.
و اما دسته دوم مانند رواياتى است كه آنحضرت در آسمانهاگردش كرده و پيمبران را ديده و عرش و سدرة المنتهى و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اينها.
و اما دسته سوم مانند آنچه روايت‏شده كه آنحضرت مردمى‏را در بهشت مشاهده نمود كه به نعمتهاى الهى متنعم بودند وجمعى را در دوزخ ديد كه در آن معذب بودند كه اينگونه روايات حمل ميشود بر اينكه اوصاف و نامهاى ايشان را ديده نه خودشان‏را
و اما دسته چهارم(كه قابل پذيرش نيست)مانند آن رواياتى‏كه رسول خدا(ص)با خداى تعالى رو در رو سخن گفت و او راديده و با او بر تخت نشست و امثال اينگونه رواياتى كه ظاهرآنها موجب تشبيه خدا و جسمانيت او است كه خداى تعالى ازآنها منزه است و هم چنين رواياتى كه ميگويد:در آن شب شكم‏آنحضرت را شكافته و شستشو دادند (كه اينها را نمى‏توان‏پذيرفت)زيرا آن بزرگوار از عيب و زشتى مبرا است و چگونه‏ممكن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد! و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از ذكر كلام‏طبرسى ميگويد:تقسيم مزبور به جا است،جز اينكه بيشتر مثالهائى كه آورده‏مورد اشكال است،مثلا گردش در آسمانها و ديدن انبياء و امثال‏آن و همچنين شكافتن سينه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) وشستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنكه از نظر عقل‏هيچ اشكالى ندارد.زيرا مى‏توان گفت همه آنها از باب تمثلات‏برزخى و يا روحى بوده است،و روايات معراج پر است از اين‏نوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنيا در هيات زنى كه همه رقم‏زيور دنيائى به خود بسته و تمثل دعوت يهوديت و نصرانيت وديدن انواع نعمت‏ها و عذابها براى بهشتيان و دوزخيان و امثال‏اينها و از جمله مؤيداتى كه گفتار ما را تاييد مى‏كند اختلاف لحن‏اخبار اين باب است در بيان يك مطلب،مثلا در بعضى از آنهادرباره صعود رسول خدا به آسمان مى‏گويد كه به وسيله براق‏صورت گرفته و در بعضى ديگر بال جبرئيل آمده و در بعضى‏نردبانى كه يكسرش روى صخره بيت المقدس و سر ديگرش به‏بام فلك و آسمانها رفته است،و از اين قبيل اختلاف تعبير دربيان يك حقيقت‏بسيار است كه اگر كسى بخواهد دقت كند درخلال اين روايات اين باب بسيار خواهد ديد.
بنابر اين از همين جا مى‏توان حدس زد كه منظور از اين‏بيانات مجسم ساختن امرى غير جسمى و غير مادى است‏به‏صورت امرى مادى به نحو تمثيل و يا تمثل روحى و وقوع اينگونه‏تمثيلات در ظواهر كتاب و سنت امرى است واضح كه به هيچ وجه نمى‏شود انكارش كرد. و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گويد: مردم در معراج اختلاف كرده‏اند،خوارج آن را انكار كرده وفرقه جهميه گفته‏اند معراج، روحانى و به صورت رؤيا بوده است،ولى فرقه اماميه و زيديه و معتزله گفته‏اند تا بيت المقدس‏روحانى و جسمانى بوده،چون آيه شريفه دارد:«تا مسجداقصى‏».عده‏اى ديگر گفته‏اند: از اول تا به آخر حتى آسمانها راهم با جسد و روح خود معراج كرده است،و اين معنى ازابن عباس و ابن مسعود،و جابر و حذيفه و انس و عايشه و ام هانى‏روايت‏شده است.
و ما در صورتى كه ادله مذكور دلالت كند آن را انكارنمى‏كنيم،و چگونه انكار كنيم با اينكه سابقه آن در دست‏هست،و آن معراج موسى بن عمران(عليه السلام)است كه‏خداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سينا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود:«و ما كنت‏بجانب الطور»«تو در جانب طورنبودى‏»،و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده در قرآن فرموده:«و كذلك نرى ابراهيم...»«اينچنين به ابراهيم نشان داديم...»،وعيسى را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده:«و رفعناه مكاناعليا»«او را تا جايى بلند عروج داديم‏»و در باره رسول خدا(صلى الله‏عليه و آله)فرموده:«فكان قاب قوسين‏»«پس تا اندازه دو تير كمان‏رسيد»و معلوم است كه اين بخاطر علو همت آن حضرت بود،واين بود گفتار صاحب مناقب. و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از نقل كلام‏ابن شهر آشوب گويد:ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود اين است‏كه اصل‏«اسراء»و«معراج‏»از مسائلى است كه هيچ راهى به‏انكار آن نيست چون قرآن درباره آن به تفصيل بيان كرده،واخبار متواتره از رسول خدا(صلى الله عليه و آله)و امامان اهل بيت‏بر طبق آن رسيده است. و اما درباره چگونگى جزئيات آن،ظاهر آيه و روايات‏محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت‏به آن‏جزئيات مى‏كنند.ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست،و بادر نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مى‏شود كه‏آنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آيات سوره نجم كه به زودى‏انشاء الله به تفسيرش خواهيم رسيد و صريح روايات بسيار زيادى‏كه بر مى‏آيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمى‏توان آن‏را انكار نمود،چيزى كه هست ممكن است‏بگوئيم كه اين‏عروج با روح مقدسش بوده است.وليكن نه آنطور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه به‏صورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مى‏بودديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر درباره آن اهميت داده وسخن بگويد،و در مقام اثبات كرامت درباره آنجناب بر آيد.و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آنجناب قصه رابرايشان نقل كرد آنطور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه‏آنجناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراج‏نمى‏سازد،و معناى معقولى برايش تصور نمى‏شود.
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدس‏آنجناب به ماوراى اين عالم مادى يعنى آنجائى كه ملائكه‏مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى شده ومقدرات از آنجا صادر مى‏شود عروج نموده و آن آيات كبراى‏پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش‏مجسم شده،ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده‏است،ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى‏از آيات الهى را ديده كه جز با عباراتى امثال‏«عرش‏»«حجب‏»«سرادقات‏»تعبير از آنها ممكن نبوده است اين است معناى معراج روحانى ولى آقايان چون قائل به‏اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجودمجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت دروصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مى‏شمارد كه محسوس ومادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام‏ماديه‏اى كه محسوس آدمى واقع نمى‏شوند و احكام ماده راندارند،و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات‏صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال‏و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده،درنتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند حس را خطاكار دانسته‏قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوندو محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند و نيز به همين جهت‏بوده كه وقتى يكعده از انسان‏ها معراج‏جسمانى رسول خدا را انكار كرده‏اند ناگزير شده‏اند كه بگويندمعراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يك‏خاصيت مادى است‏براى روح مادى،و آنگاه ناچار شده‏اندآيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان سازگارنيست .آيات سوره مباركه نجم و داستان معراج نگارنده گويد:پيش از اينكه به جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى ونقل اقوال بقيه علماى اسلام و دانشمندان بپردازيم لازم است‏آيات شريفه سوره نجم را نيز كه بگفته عموم مفسرين مربوط به‏داستان معراج رسول خدا(ص)(يعنى قسمت دوم از ماجراى‏اسراء و معراج)است مورد بحث و تحقيق قرار داده و سپس به‏جمع بندى اقوال و نتيجه‏گيرى آنها بپردازيم،و در آغاز، متن اين‏آيات را با ترجمه ساده آن براى شما ميآوريم و سپس به تفسير ومعناى آن ميپردازيم خداى تعالى در اين سوره چنين ميفرمايد: «و النجم اذا هوى،ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان‏هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق الاعلى ثم‏ذنا فتدلى فكان قاب قوسين او اذنى فاوحى الى عبده ما اوحى ما كذب‏الفؤاد ما راى ا فتمارونه على مايرى و لقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى‏عندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقدراى من ايات ربه الكبرى‏».-قسم به آن ستاره هنگاميكه فرود آيد،كه اين رفيقتان نه گمراه شده‏و نه از راه بدر رفته،و نه از روى هوى سخن گويد،اين نيست جز وحيى كه به‏او ميشود،و فرشته پرقدرت به او تعليم دهد،آن صاحب نيروئى كه نمايان‏شد،و او در افق بالا بود،آنگاه كه نزديك شد و بدو آويخت،كه بفاصله‏دو كمان و يا نزديكتر بود،و به بنده‏اش وحى كرد آنچه را وحى كرد،ودلش تكذيب نكرد آنچه را ديده بود،آيا با او در آنچه ديده بود مجادله‏ميكنيد،يكبار ديگر نيز فرشته را ديد،نزد درخت‏سدر آخرين،كه بهشت‏اقامتگاه نزديك آنست،آندم كه درخت‏سدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود،ديده‏اش خيره نشد و طغيان نكرد،و شمه‏اى از نشانه‏هاى بزرگ‏پروردگارش را بديد.
البته همانطور كه مشاهده ميكنيد اين آيات شريفه مانند آيه‏كريمه سوره‏«اسراء»آن صراحت را ندارد،و بخاطر افعال و ضمائربسيار و واضح نبودن مرجع اين ضمائر و فاعل افعال مذكوره قدرى‏اجمال و ابهام دارد و همين اجمال و ابهام به تفسير و معانى آنهاسرايت كرده و اختلافى در گفتار مفسران در تفسير اين آيات‏بچشم مى‏خورد،كه ما براى نمونه توجه شما را بموارد زير جلب‏ميكنيم،از آن جمله است اين آيه:«علمه شديد القوى‏»كه ضمير«علمه‏»را برخى به رسول خدابرگردانده و برخى به قرآن.و مراد از«شديد القوى‏»نيز برخى‏گفته‏اند جبرئيل است و برخى گفته‏اند:خداى تعالى است و در آيه بعدى نيز در معناى‏«ذو مرة فاستوى‏»برخى گفته‏اند: منظور از«ذو مرة‏»جبرئيل است و برخى گفته‏اند:رسول خدااست.چنانچه در فاعل‏«فاستوى‏»نيز همين دو قول وجود دارد.و در مرجع ضمير«هو»در آيه‏«و هو بالافق الاعلى‏»و فاعل‏«دنا»و«كان‏»نيز همين دو قول ديده ميشود و در فاعل آيه‏«فاوحى الى عبده...»نيز اختلاف است كه‏آيا جبرئيل است‏يا خداى تعالى.و اختلافات ديگرى كه با مراجعه به تفسيرهاى مختلف وگفتار مفسرين شيعه و اهل نت‏بوضوح ديده ميشود و شايد بخاطر همين اجمال در اين آيات بوده كه مرحوم شيخ‏طوسى در داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)در تبيان فرموده:«و الذى يشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الى‏المسجد الاقصى،و الثانى يعلم بالخبر -يعنى آنچه قرآن بدان گواهى دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصى است و قسمت‏بعدى آن يعنى ماجراى معراج رسول خدا(ص)از روى‏اخبار معلوم شودو يا در كلام ابن شهر آشوب آمده بود كه«و قالت الامامية و الزيدية و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الى‏بيت المقدس لقوله تعالى‏«الى المسجد الاقصى‏كه ترجمه‏اش را قبل از اين خوانديد. اگر چه در انتساب اين كلام به ابن شهر آشوب برخى ترديدكرده و آنرا از تصرفات و تحريفات كسانى دانسته‏اند كه كتاب‏مناقب ابن شهر آشوب را مختصر كرده و اصل آنرا از بين برده‏اند . و احتمالى هم كه در كلام علامه طباطبائى درباره معراج وتمثيلات برزخيه و غيره خوانديد شايد روى همين خاطر بوده‏است. ولى با تمام اين احوال شواهد و قرائنى در همين آيات شريفه‏هست كه بخوبى شان نزول آنرا همانگونه كه بسيارى از مفسران‏گفته‏اند و رواياتى هم در اين باره رسيده درباره معراج رسول‏خدا(ص)تاييد ميكند،مانند آياتى كه داستان رؤيت رسول‏خدا(ص)به لفظ ماضى يا مضارع آمده يعنى آيه 10 تا 18 كه‏بخوبى روشن است كه فاعل آنها رسول خدا است و اين رؤيت‏هم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم ديگرى غير از اين دنيا صورت گرفته چنانچه براى اهل فن روشن است.
و سخن برخى نيز كه سعى كرده‏اند اين رؤيت را به رؤيت‏قلبى حمل كنند و نظير حديث‏«ما رايت‏شيئا الا و رايت الله قبله‏و بعده و معه‏»بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردى هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤيت‏بناچار حمل بر معنائى شود دليل برحمل جاهاى ديگر نمى‏شود،كه بر اهل فن پوشيده نيست،وبحث و توضيح بيشتر هم در اين باره از بحث ما كه يك بحث‏تاريخى است‏خارج بوده و شما را بجاهائى كه در اين باره بحث‏علمى و تفسيرى بيشترى كرده‏اند حواله ميدهيم،و تنها در اينجاگفتار مرحوم مجلسى را نقل كرده و بدنبال نقل تاريخى خود بازميگرديم ايشان پس از نقل گفتار فخر رازى از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانى و گفتار شيخ طبرسى(ره)از مفسران بزرگوارشيعه در اين باره گويد: «بدانكه عروج رسول خدا(ص)به بيت المقدس و از آنجابه آسمان در يك شب با بدن شريف خود از مطالبى است‏كه آيات و اخبار متواتر از طريق شيعه و اهل سنت‏بدان‏دلالت دارد و انكار امثال آنها يا تاويل آنها به معراج‏روحانى يا به اينكه اين ماجرا در خواب بوده منشاى جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرين،يا قلت تدين و ضعف يقين،و يا تحت تاثير قرار گرفتن تسويلات و سخنان‏فيلسوف مآبانه فيلسوف نمايان ندارد.و رواياتى كه دراين باب رسيده گمان ندارم همانند آن در چيزى از اصول‏مذهب بدان اندازه رسيده باشد و بدين ترتيب من نمى‏دانم‏چه باعث‏شده كه آن اصول را پذيرفته و ادعاى علم وآگاهى آنرا كرده‏اند ولى در اين مقصد عالى توقف‏نموده‏اند؟و براستى سزاوار است كه بدانها گفته شود:
«افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض‏» آيا به بعضى از كتاب ايمان آورده و به بعضى ديگر كفرميورزي و اينكه براى عدم پذيرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التيام‏در افلاك را بهانه كرده‏اند بر اهل خرد پوشيده نيست كه‏آنچه را در اين باره بدان تمسك جسته‏اند جز از روى‏شبهات اوهام نيست،با اينكه دليل آنها در اين باره برفرض صحت مربوط است‏به آن فلك اعلى و فلك الافلاك‏كه به همه اجسام محيط ميباشد نه به افلاك زيرين و انجام‏معراج رسول خدا(ص) مستلزم خرق و التيام در آن نخواهدبود ،و اگر امثال اين شكوك و شبهات بتواند مانع از قبول‏رواياتى گردد كه تواتر آنها به اثبات رسيده در اينصورت‏ميتوان در همه آنچه از ضروريات دين است توقف نمود!ومن براستى تعجب دارم از برخى از متاخرين اصحابمان‏كه چگونه براى آنان در امثال اين گونه امور سستى‏پيدا شده در صورتيكه مخالفين با اينكه در مقايسه با ايشان‏اخبارشان كمتر و آثارشان نادرتر و پاى بنديشان كمتر است‏رد آنها را تجويز نكرده و اجازه تاويل آنها را نمى‏دهند،كه اينان با اينكه از پيروان ائمه اطهار عليهم السلام هستندو چند برابر آنها احاديث صحيحه در دست دارند باز هم درجستجوى پيدا كردن آثار اندكى هستند كه از سفهاى آنان‏رسيده و گفتارشان را همراه گفتار شيعيان ذكرميكنند...» (21) .
و البته با توجه بدانچه گفته شد كه طبق روايات بسيار معراج‏رسول خدا(ص)چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاريخ و چه ازنظر كيفيت و خصوصيات ميتوان نوعى توافق ميان اقوال مختلف‏برقرار نمود،و به اصطلاح با اين ترتيب ميان آنها را جمع كرد،به‏اين نوع كه برخى در سالهاى اول بعثت و برخى در سالهاى آخرو برخى در بيدارى و با جسم و بدن و برخى در عالم رؤياء و يابصورت تمثيلات برزخى و غير اينها بوده،و هر يك از اين اقوال‏ناظر به يكى از آنها بوده است و الله العالم.و در پايان اين بحث‏بد نيست‏برخى از رواياتى را نيز كه درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)رسيده و ما درجاهاى ديگر بطور تفصيل نقل كرده‏ايم براى شما بياوريم وبدنبال بحث تاريخى خود باز گرديم داستان معراج بر طبق روايات معروف آن است كه رسولخدا«ص‏»در آنشب در خانه‏ام هانى دختر ابيطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتى‏كه آنحضرت به سرزمين بيت المقدس و مسجد اقصى و آسمانهارفت و بازگشت از يك شب بيشتر طول نكشيد بطورى كه صبح‏آنشب را در همانخانه بود،و در تفسير عياشى است كه امام‏صادق(ع)فرمود:رسولخدا«ص‏»نماز عشاء و نماز صبح را درمكه خواند،يعنى اسراء و معراج در اين فاصله اتفاق افتاد،و درروايات به اختلاف عبارت از رسولخدا«ص‏»و ائمه معصومين روايت‏شده كه فرمودند:جبرئيل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مركبى را كه‏نامش‏«براق‏» بود براى او آورد و رسول خدا«ص‏»بر آن سوارشده و بسوى بيت المقدس حركت كرد،و در راه در چند نقطه‏ايستاد و نماز گذارد،يكى در مدينه و هجرتگاهى كه سالهاى‏بعد رسولخدا«ص‏»بدانجا هجرت فرمود،و يكى هم مسجدكوفه،و ديگر در طور سيناء،و بيت اللحم-زادگاه حضرت‏عيسى(ع)-و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذارده‏و از آنجا به آسمان رفت. و بر طبق رواياتى كه صدوق(ره)و ديگران نقل كرده‏اند ازجمله جاهائى را كه آن آنحضرت در هنگام سير بر بالاى زمين‏مشاهده فرمود سرزمين قم بود كه بصورت بقعه‏اى ميدرخشيد وچون از جبرئيل نام آن نقطه را پرسيد پاسخداد:اينجا سرزمين قم‏است كه بندگان مؤمن و شيعيان اهل بيت تو در اينجا گرد ميآيندو انتظار فرج دارند و سختيها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.و نيز در روايات آمده كه در آنشب دنيا بصورت زنى زيبا وآرايش كرده خود را بر آنحضرت عرضه كرد ولى رسول خدا«ص‏» بدو توجهى نكرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنيا صعود كرد و در آنجا آدم ابو البشر را ديد،آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند،و بر طبق روايتى‏كه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق(ع)روايت كر
 

 
 
الا ان نصرالله قریب
آگاه باشید یاری و نصرت خداوند بسیار نزدیک است
پنج شنبه 5 شهریور 1388  7:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها