نیش هیچ عقربی کشنده تر از عقربه های
ساعت نیست
.
از وقتی دندان شیری ام افتاده
نمیتوانم شیر بخورم
.
شیب جاده با فلفل تند شد
.
پیراهنی که عزا گرفته بود از غصه سیاه
شد
.
انجیر از قیمت خود تعجب کرد و خشک شد
.
وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر
سکوتم رگ به رگ می شود
.
گل میخک با دیدن چکش پژمرد
.
جاده ی متروک دیر گاهیست مقصد را از
یاد برده است
.
وقتی پایم پیچ خورد خفه شد
.
آبشار در اوج زیبایی سقوط می کند
.
خوابگاه شب لبریز از هماغوشی پلکهاست
.
عمری در قطار زندگی محکوم به پیاده
روی بودم
.
گاهی برای خودت هم دستی تکان بده
.
باران به سقوطش میگرید
.
حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست
.
وقتی یادم رفت باهاش خداحافظی کردم
!
یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از
کار برکنار می کنه
.
قطرات باران هنگام هماغوشی در بستر آب
غرق می شوند
.
عاشق آدم دروغگویی هستم که چشمان
راستگویش جبران دروغگوییهایش را میکند
.
قطرات اشکم را به تساوی میان چشمهایم
تقسیم کردم
.
اینکه قطرات اشکم را با دانه های
باران اشتباه نکنم در روزهای بارانی اشک نمی ریزم
.
شیر فکرم را باز کردم و گلدان شمعدانی
را از فکرم سیراب نمودم
.
با دسته گل به استقبال میکروبی که تازه
وارد بدنم شده بود شتافتم
.
از وقتی گیاهخوار شده ام به جای خون
در عروقم کلروفیل جریان دارد
.
فلسفه به وجود آمدن شب فقط به خاطر
این است که ما بتوانیم روزها را شماره کنیم
.
برای اینکه صدای قلبم ناراحتم نکند
شبها آن را خارج از قفسه سینه ام می گذارم
.
گل وجودت را چون قلبم در میان گرفته
ام
.
مقابل در خروجی نگاهت انتظار تصویرم
را میکشم
.
سر حرف را که میبندی، سر سکوت باز
میشود
.
قلب آدم برفی، سفید است
.
سیب، به اندازه توانائی اش بزرگ می
شود
.
به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی
بخرم
.
سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی
رد کنم
.
آدم های سر به زیر حتما در چاله
نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید
.
به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا
منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود
.
می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می
گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟
روی آدم های منظم می شود حساب کرد ،
اما نمی شود آنها را تحمل کرد
.
من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر
دوست دارم
.
انسان ها ممکن است که با شادی به هم
نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند
.
همیشه غمگینانه ترین لحظات را
عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند
.
در سفیدی چشمانت تمام رنگها را تجربه
کردم ، تا به سیاهی رسیدم
.
مغزم بر روی شعله های دلم که برای
قلبم می سوخت ، کباب شد
.
حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین
برطرف نمی شود
.
ننگ است که روشنایی دیدگان در ظلمات
اندیشه غرق شود
.
مهربانی را در کودکی یافتم که آبنباتش
را به دریاچه نمک انداخت تا شیرین شود
.
انقدر برای غربت تک دانه موی سفیدم
غصه خوردم که تمام موهایم سفید شد
.
بیچاره آن خروسی که با صدای ساعت
شماطه دار از خواب برمی خیزد
.
خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان
برایش درد دل می کند
.
سالهاست که کاممان را با حقیقت های
تلخ شیرین می کنیم
.
زن شکسته ترین و خمیده ترین ، ایستاده
دنیا است
.
طفلک ستاره خجالتی چشمکی زد و فرار
کرد
.
زندگی ریسمانی است که از آن تا آنجا
که توان داری بالا می روی
.
وقتی که خورشید مات و مبهوت به زیبایی
ماه می نگرد ، شب میشود
.
زمستانها از بینی خورشید قندیل نور
آویزان میشود
.
عشق و مرگ دو مفهومی هستند که اولی
انسان را به آسمان ها می فرستد و دومی به زیر زمین
.
اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانکها
چه نورانی می شدند
.
در میهمانی شبانه ام، ماه ساقی،
خودکارم پیاله و کاغذم تا خرخره نور می نوشد
.