بخش اول
چکیده
نویسنده مقاله بر این باور است که با واکاوی مبانی فکری و پیشفرضهای فلسفی یک اندیشمند یا یک نظام فکری ـ اقتصادی میتوان هدف اصلی در عدالت اجتماعی ـ اقتصادی را معیّن کرد، لذا نقطه شروع را در تحلیل فلسفی مفهوم عدل و مراحل میانی را به بازتاب این تحلیل بر گسترههای فکری یک مکتب درباره خدا و انسان قرار داده است. قضاوتی که درباره هدف اصلی در عدالت اقتصادی میشود، متأثر از این نظام اندیشهای باشد.
نویسنده در پی اثبات این فرضیه است که عدل به معنای توازن بوده و معانی دیگر این واژه با تحلیل هستیشناختی، به معنای اصلی بازمیگردند و فرهنگ علوی در سه گستره «خداشناسی»، «انسانشناسی» و «اجتماع» با ارائه برداشتهایی از «عدل الاهی»، «اعتدال انسانی» و «عدالت اجتماعی ـ اقتصادی» در پی نقشبندی ذهن انسان در این باره است.
واژگان کلیدی: عدل الهی، اعتدال انسانی، عدالت اقتصادی، توازن اقتصادی، فقرستیزی.
مقدمه
مفهوم عدل و عدالت میتواند سه مفهوم خدا، انسان و اجتماع را به یکدیگر پیوند زند و با تکیه بر این پیوند، رفتارهای متناسب اقتصادی را به ارمغان آورد. پرسش اصلی این است که آیا میتوان درباره عدل و عدالت، مفهومی ارائه داد که با تحقق جلوههایی از آن، بتوان هدف اصلی از عدالت اقتصادی را استخراج کرد؟
اقتصاد کلاسیک در گستره خداشناختی، مکتب دئیسم را مبنای خود قرار داده و آفریدگاری را پذیرفته است که در عین غایب بودن و بازنشستگی کامل، کمال دارد؛ با این استدلال که خدا توانسته است جهانی بیافریند که بدون نیاز به هیچ دخالتی، به طور خودکار به تعادل برسد. به عبارت دیگر، چنین تعادلی نزد این مکتب، مظهر عدل الهی است؛ بهگونهای که خلق جهان به صورتی که قابلیت رهاسازی داشته و واگذاری آن به دست نامرئی قوانین طبیعی، مظهر چنین تفسیری از عدل الهی است.
این برداشت از عدل الهی در گستره خداشناسی، میطلبد که عدالت در گستره انسانشناسی نیز به نظام طبیعی یا قوانین طبیعی محدود شود. عقلانیت ابزاری یا بیشینهسازی جلوه چنین قوانینی در انسان اقتصادی میشود که میتواند انسان را به اعتدال مورد نظر کلاسیکها برساند. توصیه به مداخله نکردن دولت که از چنین تفکری برمیخیزد، اصل اولیه را در دخالت نکردن دولت در امور مربوط به عدالت اقتصادی میداند.
در این مقدمه کوتاه، نمیخواهیم با روش مطالعاتی تطبیقی، تمامی زوایای بحث عدالت در نظام فکری اقتصاد کلاسیک را به طور مستند و مستدل بررسی کنیم، بلکه میکوشیم با ارائه حدسهایی مرتبط، ذهن را به جایگاه و اهمیت بحثی متوجه سازیم که در این مقوله به آن پرداخته شده است.
در مرحله اول با توجه به برخی مبانی معرفتشناختی و هستشناختی، مهمترین دیدگاه درباره مفهوم عدل برگزیده میشود و در دومین و سومین مرحله، با تکیه بر کلام امیرمؤمنان(ع)، مفهوم انتخاب شده درباره عدل الهی و اعتدال انسانی مورد مطالعه و تطبیق قرار میگیرد. شناخت دیدگاه علوی درباره عدل زمانی کامل میگردد که به عدالت اقتصادی و اجتماعی توجه کنیم. در این مرحله نهایی است که نشان داده میشود، در پرتو وحدت نگرش کلام امیر(ع) به عدل، مهمترین هدف در عدالت اقتصادی، «توازن» است.
الف) مفهوم عدل و عدالت
امام علی(ع) عدل را با معانیای نظیر، انصاف (تمیمی آمدی، 1420: 2 / 88، ح 6114)، مراعات حق (سید رضی، بیتا: 427، نامه 53)، میزان (تمیمی آمدی، 1420: 2 / 91، ح 6148)، هماهنگی و راستی (سید رضی، بیتا: 559، ح 476)، قرار دادن هر چیز در جای خود (همان: 553، ح 437)، به کار میبرد. میتوان گفت سه معنای ذیل از مهمترین معانی عدلاند و بقیه معانی به گونهای در این سه معنا ریشه دارند:
1. رعایت حقوق دیگران: حقوق همه افراد مورد توجه و رعایت قرار گیرد: «إعطاءُ کُلِّ ذى حَقٍّ حَقَّه». (غروی، 1407: 19) 2. نهادن هر چیز در جایگاه خود: امام على(ع) در این باره میفرماید: «اَلْعَدْلُ یضَعُ الأُموُرَ مَوَاضِعَهَا وَالْجَورُ یخْرجُهَا عَنْ جِهَتِهَا». (سید رضی، بیتا: 553، ح 437)
3. توازن و تناسب بین برخی اشیا : معانی بالا را میتوان با توجه به اقسام عللی که در فلسفه پیرامون تحقق یک پدیده مطرح شده است، تمرکز بخشید و گفت: عدل پدیدهای است که تحقق آن به علل چهارگانه ذکر شده نیاز دارد و هر یک از آن تعاریف این پدیده را از منظر یکی از علل در نظر میگیرد و توصیف میکند، مثلاً «اعطاء کل شیء حقه» به نقش علت فاعلی، «وضع کل شیء موضعه» به نقش علت صوری و «توازن و تناسب» به علت غایی اشاره دارند.
یک. ارتباط تنگاتنگ حکمت و عدل
اهمیت معنای آخر این است که میتوان ارتباط تنگاتنگ بین حکمت و عدل را آشکار کرد. در واقع فاعلی که عادل است، در کار خود بدون هدف و غایت نیست و به همین خاطر حکیم نیز میباشد، زیرا حکمت به معنای غایتمداری است. از سوی دیگر، ارتباط تنگاتنگ عدل و حکمت را با توجه به رابطه تبعیض و تفاوت میتوان در نظر گرفت. در واقع آنچه با عدالت سازگاری ندارد، تبعیض است؛ نه تفاوت، حتی گاهی تفاوت لازم و با حکمت سازگار است: اذ خالف بحکمته بین همهم و ارادتهم و سایر حالاتهم و جعل ذلک قواماً لمعایش الخلق. (مجلسی، 1404: 90 / 48، باب 128) زیرا خداوند به وسیله حکمت خود بین همتهای مردم و دیگر حالاتشان تفاوت ایجاد کرد و این اختلافها را وسیله برپایی زندگانی مردم قرار داد.
دو. عقل و تشخیص توازن در گستره هستیشناسی
یکی از کاربردهای واژه عدل، هنگام شناخت هستهاست. این شناخت بر عهده عقل نظری میباشد. مهمترین قضیه در این گستره که بقیه قضاوتهای عقل به آن برمیگردد، امکاننداشتن اجتماع نقیضین است. این قضیه را که یکی از بدیهیّات مینامند، میتوان با یک تحلیل منطقی به سازگاری و ناسازگاری یا توازن و یا عدم توازن شناختها ارجاع داد و با توجه به بداهت آن، استقلال عقل را در این باره نتیجه گرفت.
برای نمونه زمانی که فرد قضاوت میکند که خورشید هست، در همان زمان با توجه به وحدتهای چندگانه مطرح در بحث اجتماع نقیضین، قضاوت میکند که خورشید نیست. عقل این ناسازگاری و عدم توازن را درک میکند و با تکیه بر بداهت بطلان آن، یقین بر بطلان حداقل یکی از نقیضین میکند.
به عبارت دیگر، اگر عدل در اینجا به معنای نهادن هر چیزی در جایگاه خود باشد، تشخیص جایگاه هر چیزی و ارتباط این جایگاه با دیگر اشیا، گاهی به علم یا علوم دیگری نیاز دارد که بسیاری از این علوم یا تجربیاند یا عقل نقش استقلال در آنها ندارد، اما فرد پس از اینکه تمام اطلاعات مربوط به موضوع را کسب کرد، به مرحلهای میرسد که باید آنها را سامان دهد و درباره سازگاری و ناسازگاری آنها با یکدیگر قضاوت کند. در این مرحله عقل استقلال کاملی دارد. به همین خاطر تکیه بر مفهوم توازن در واژه عدل، علاوه بر اینکه دربردارنده مفاهیم دیگر است، بنیادی معرفتشناسی دارد.
سه. عقل و تشخیص توازن در گستره ارزشگذاری
گستره ارزشگذاری رفتار اختیاری که به عهده عقل عملی است، از مهمترین موارد کاربرد واژه عدل میباشد. در این گستره نیز حسن و قبح عدل به عنوان یکی از قضاوتهای بدیهی عقل مطرح است. اکنون باید با یک تحلیل منطقی نشان داد که کدامیک از معانی عدل است که عقل به طور مستقل به حسن و قبح آن قضاوت میکند. به نظر میرسد معانی دیگر به مراحلی از قضاوت اشاره دارند که عقل در آن استقلال همیشگی ندارد، در حالی که مفهوم توازن به گونهای است که عقل در این مرحله از استقلال بیشتر و بلکه کاملی برخوردار است.
برای نمونه فردی را در نظر بگیرید که در یک زمان دو پدیده مختلف برای او رخ داده است. در یکی از آنها حقی از او ضایع شده است و او به پلیدیاش قضاوت میکند. در دیگری وی حقی را از دیگری ضایع کرده است، اما گزینهای را اختیار میکند که گویای خوب بودن آن است. در این صورت عقل به طور مستقل، در باره نبود توازن رفتاری در این فرد قضاوت میکند. در واقع «استقلال عقل» در این مرحله بروز میکند.
بدین ترتیب میتوان گفت که اگر این اصل معرفتشناسی در مفهوم عدل پنهان است که عقل در تشخیص آن باید مستقل عمل کند، معنای توازن بهترین گزینه میباشد. اکنون به سراغ فرهنگ علوی میرویم و پاسخ این پرسش را میجوییم که: آیا کلام امیر(ع) تأییدکننده چنین نظریهای در زمینه عدالت اقتصادی است؟ قبل از پاسخ مستقیم به این مطلب، برای اینکه مبانی نظری دیدگاه علوی آشکار شود، مفهوم عدل را در دو گستره «خداشناختی» و «انسانشناختی» بررسی میکنیم.
ب) عدل الهی
مطابق آموزههای اسلامی، «عدالت» در افعال الهی، در سه گستره مهم «تکوین»، «تشریع»، «جزا و پاداش» ظهور میکند.
1. عدالت تکوینی
محور«عدالت تکوینی»، نظام آفرینش میباشد؛ جریان عدل در سراسر عالم هستى برقرار است. حکومت و قضای خداى متعال با توجه به علم و آگاهیاش بر همه چیز، عادلانه است و هر دستورى که میدهد، طبق نظام کلى آفرینش و حکمت رسای اوست. این مطلب شامل تمام موجودات مىشود، زیرا همه چیز به فرمان او به وجود مىآیند (بحرانی، 1417: 2 / 721)؛ بدین معنی که در جهان، تعادل حکومت میکند و سراپای آن موزون و متعادل است و تناسب و تعادل در ترکیب اجزای آن کاملاً رعایت شده است:
...علم خداوند به تمام این امور او را به رنج و زحمت نیفکنده، و در نگهدارى خلقى که ایجاد کرده، عارضهاى به او راه نیافته است و در تدبیر امور آفرینش، ملالت و سستى و دلتنگى به او دست نداده، بلکه حکمش در آنها جارى، و به شمارش آنها آگاه، عدل و داد و فضلش همگان را فرا گرفته، با وجودى که از درک و شناخت حق چنان که بایسته اوست کوتاهى داشتهاند... . (همان: 774)
در این شاخه از عدل الهی، اختیار انسان نقشی ندارد و دستاورد آن، بروز ویژگی «تعادل عمومی» در جهان میباشد. چنین تعادلی در نظام رفتاری انسان نیز که عنصری از هستی میباشد، قابل طرح است. این برداشت در واقع به جنبه تکوینی و طبیعی نظام میپردازد که جبری و خارج از اختیار بشر است. «قدّر ما خلق فأحکم تقدیره». (سید رضی، بیتا: 127، خ 91)
این جمله امام(ع) به این نکته اشاره دارد که در وجود هر مخلوقى، برابر حکمت الهى، اندازهگیرى دقیق شده است؛ به گونهای که اگر از مقدار معیّن فزونى گیرد یا نقصان پذیرد در مصلحت آن خلل پدید مىآید و منفعت مقرّر بر آن دگرگون مىشود. «و دبّره فألطف تدبیره». (همان) خداوند هر شیئى را برابر ارزش و مصلحت وجودىاش آفرید، و با ظرافت و باریکبینى خاصّى در همه ذاتیات و اوصاف آن تصرّف کرد و بدون آنکه کسى جز خدا بر آن آگاهى داشته باشد، تمام تغییرات لازم ـ کلّى و جزیى ـ را درباره آن به انجام رساند. (همان: 723، ح 2)
2. عدالت تشریعی
خداوند در نظام تشریع قوانین، همواره عدل را رعایت کرده است. (مطهری، 1372 ب: 35) این امر بازتابهای مختلفی دارد. بازتاب اول: از یک سو، خداوند در وضع تکالیف و قوانینى که سعادت انسان در گرو آن است، فروگذاری نکرده است و در این باره فرستادگانی دارد: وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. (سید رضی، بیتا: 43، خ 1)
خداوند سبحان هرگز خلق خود را خالى و محروم از پیامبران و کتاب و حجّت و برهان لازم و رساننده به مقصود رها نساخته است. این پیامبران خداساخته پیروزمندانى بودند که نه کم بودن عددشان اخلالى به انجام مأموریتشان وارد کرد و نه فراوانى تکذیبکنندگان تبهکار از اجراى تصمیم الهىشان بازداشت. سنّت الهى بر آن بود که نام پیامبران آینده را به گذشتگان ابراز کند و نام انبیاى گذشته را به آیندگان معرفى نماید. (جعفری، 1418: 2 / 17)
بازتاب دوم: هیچ انسانى را به کاری بیش از استطاعت او، مکلف نمىسازد، به همین خاطر قوانین اسلام آسان است. امیرمؤمنان(ع) فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَعَ الْإِسْلَامَ، فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَ أَعَزَّ أَرْکانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَه. (سید رضی، بیتا: 153، خ 106) شکر خداى را که حقایق اسلام را آشکار کرد و راههاى ورود به سرچشمه آن را آسان نمود و پایههاى آن را در برابر ستیزهجویان محکم کرد... (همو، 1421 الف: 361، خ 105)
بازتاب سوم: تکلیفها و دستورهای خدا به مردم، براساس عدل است. ... إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْییراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کلَّفَ یسِیراً وَ لَمْ یکلِّفْ عَسِیراً ... . (همو، بیتا: 481، ح 78) ... به تحقیق خدای سبحان بندگانش را به آنچه امر فرمود، مخیر ساخت و از اینکه بترسند نهى کرد و هر چه تکلیف کرد، آسان است و به کار سخت و تکلّفآور امر نفرمود... .
وَ قَالَ(ع): فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ». (نحل / 90) الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّل. (سید رضی، بیتا: 509، ح 131) درباره کلام خدا: «همانا خدا به عدل و احسان امر مىکند»، فرمود: عدل انصاف است و احسان جود و بخشش. بنابراین، شریعت الهى به هر سه معناى یاد شده، عادلانه است.
3. عدالت جزایی
این عدالت از یک سوی اقتضا دارد که هیچ انسانى به سبب تکلیفى که به او ابلاغ نشده است، مجازات نشود؛ از سوی دیگر میطلبد که خداوند در مقام پاداش و کیفر بندگان جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش بدهد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیهِ، وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ، لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْک الْإِعْذَارِ إِلَیهِمْ، فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِیلِ الْحَقِّ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ کشَفَ الْخَلْقَ کشْفَةً، لَا أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ، وَ مَکنُونِ ضَمَائِرِهِمْ، وَ لَکن لِیبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، فَیکونَ الثَّوَابُ جَزَاءً وَ الْعِقَابُ بَوَاءً. (همان: 201، خ144)
پروردگار پیامبرانش را فرستاد و وحى خویش را به آنها اختصاص داد و ایشان را حجت خود بر مخلوقاتش کرد تا جاى هیچ عذر و بهانهاى نماند و انبیا مردم را با زبانى صادق به راه پروردگار دعوت کردند. بدانید که خدای متعال حالات درونى بندگان خویش را آشکار کرد تا امتحانشان کند که کدامیک بهترین عمل را به جا مىآورد. ثواب را پاداش عمل و عذاب را کیفر کارهاى خلافشان قرار داد.
امام علی(ع) بسیاری از پدیدههای موجود را با جزای اعمال انسان در ارتباط میبیند و آن را با تکیه بر عدل جزایی پروردگار مطرح میکند: وَ أَیمُ اللَّهِ مَا کانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَیشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِأَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِید. (همان: 256، خ 178) سوگند به خدا، هیچ قومى هرگز نعمت فراوان و طراوت عیش نداشت که از آنها گرفته شود؛ مگر به وسیله گناهانى که مرتکب شدند، زیرا خدا بر بندگان ستمکننده نیست.
این توازن و تناسب زمانی بهگونه کامل تصورپذیر است که مجموع دنیا و آخرت به صورت یک نظام بههمپیوسته در نظر گرفته شود ... فَلَمْ یجْرِ فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا هَمْسُ قَدَمٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ فَکمْ حُجَّةٍ یوْمَ ذَاک دَاحِضَةٌ وَ عَلَائِقُ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ... . (همان: 345، ح 223)
در آن هنگام با اجراى عدل الهى هیچ چشم بههمزدنى که با دید خود هوا را شکافته باشد و یا قدمى پنهانى در زمین برداشته باشد، وجود ندارد؛ جز آنکه به آنچه سزاوارش آن است، پاداش داده مىشود. پس چه بسیار دلایلى که آن روز باطل و بىثمر است و چه بسیار عذر و بهانهاى که بىنتیجه است.
... الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیهِمْ فِی حُکمِهِ... . (همان: 269، خ 185) ... خدایى که در وعدههایش صادق است، شأن او بالاتر از ظلم کردن بر بندگانش است. عدل را بین خلایق بهپا داشت و عدالت را در داورى خود نسبت به آنها بهکار برد... .
یکی از جلوههای دیگر عدل الهی، توازن عمومی است که در چگونگی تجلی این سه شاخه از عدل الهی برقرار میباشد. اگر به یکی از جلوههای سهگانه یاد شده بیتوجهی شود یا تبیین هماهنگی از آن مطرح نشود، ترسیم توازن عمومی خدشه خواهد پذیرفت. ما در این مقاله نشان میدهیم که چگونه آموزههای اسلامی در ارائه این توازن عمومی موفقاند.
جلوههایی از عدل الهی در تنظیم رفتارهای اقتصادی
در اینجا نشان میدهیم که چگونه فرهنگ علوی با تکیه بر برداشتی که از عدل الهی بیان شد، رفتار اقتصادی را تنظیم میکند؛ البته فقط یک نمونه را ذکر میکنیم که میتواند روزنه مناسبی برای دیگر موارد باشد. تصمیمگیری اقتصادی در زمینههای خاصی چون دفاع از کالاهای عمومی است و معمولاً بخش خصوصی اگر دچار عقلانیت ابزاری محدود اقتصاد کلاسیکی شود که در منافع مادی کوتاه مدت زودگذر محدود میشود، به دلیل سودآور نبودن این موقعیتها، انگیزهای برای فعالیت نشان نمیدهد؛ لذا تولید اینگونه کالاها در اقتصاد کلاسیک با مشکل مهمی به نام «سواری مجانی»، روبهرو میشود.
توجه به «عدالت جزایی پروردگار»، میتواند تأثیر مهمی در مسیر ایجاد انگیزه در این زمینه داشته باشد. امیرمؤمنان میفرماید: بدان که بالاترین مردمان مؤمن کسى است که جان و خویشاوندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش دهد، و به تحقیق، تو هر چه پیشاپیش فرصتى برایت ذخیره مىشود و کار خیر را به تأخیر نینداز که دیگرى بدان موفق خواهد شد. از همنشینى با کسى که رأیش سست و عملش ناپسند است پرهیز کن که همانا انسانها را به رفیق و هم صحبت آنها مىشناسند. (سید رضی، 1421 الف: 1165، نامه 69)
این امر در تنظیم رفتارهای اقتصادی میتواند این تأثیر را داشته باشدکه فرد با اطمینان به فرایند یاد شده، به خاطر دستیابی به برخی از این دستاوردها، خطرها را بپذیرد و سستی را کنار بگذارد: کسى که با دست کوتاه ببخشد، او را با دست دراز ببخشند. سید شریف رضى که رضوان خدا بر او باد مىگوید:
معناى کلام مولا(ع) این است که آنچه انسان از ثروت خود در راه خیر خرج مىکند، گر چه کم باشد خداوند تبارک و تعالى پاداشى بزرگ و چند برابر عطا فرماید و منظور از دو دست، دو نعمت است و امیر المؤمنین على(ع) بین نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارده و عطاى بنده را دست کوتاه و عطاى پروردگار را دست بلند بیان فرموده است؛ زیرا که نعمتهاى الهى همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است، چون که نعمتهاى الهى اصل نعمتهاست و هر نعمتى به نعمت پروردگار بازگشت دارد و از نعمت او تراوش مىنماید. (همان: 1275، ح224)
امام(ع) نعمت بنده را کوتاه و نعمت خدا را دراز میشمارد، زیرا نعمتهاى خدا همواره از نعمتهاى مخلوق بسیار افزونتر است، چون نعمتهاى خدا اصل و پایه همه نعمتهاست و هر نعمتى به سوى آنها باز میگردد و از آنها صادر میشود، بنابراین چون پاداش انفاقکنندگان در پیشگاه خدا محفوظ است، نه ترسى از آینده خود در رستاخیز دارند و نه از آنچه در راه خدا بخشیدهاند، اندوهى به دل راه مىدهند. به عبارت دیگر، ترسى از فقر، کینه، بخل و مغبونشدن ندارند.
منابع و مآخذ
1. البحرانى، میثم بن علی بن میثم، 1417 ق، ترجمه شرح نهجالبلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیة.
2. تسترى، محمدتقی، 1418ق، بهج الصباغة فی شرح نهجالبلاغة، طهران، دار أمیرکبیر للنشر، الطبعة الأولى.
3. تمیمی آمدى، عبدالواحد، 1420ق، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.
4. جعفرى، محمدتقی، 1418 ق، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم.
5. حر عاملی، محمد بن حسن، 1391 ق، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ چهارم.
6. ری شهری، محمد، 1421 ق، موسوعة الامام علی بن ابیطالب، قم، دارالحدیث.
7. سید رضى، 1421 ق الف، ترجمه روان نهجالبلاغه، ترجمه سیدکاظم أرفع، تهران، فیض کاشانی، چاپ دوم.
8. 1421 ق ب، ترجمه نهجالبلاغه امام على(ع)، ترجمه محمد دشتى، قم، مشهور.
9. بیتا، نهج البلاغه، تصحیح صبحى الصالح، قم، موسسة دار الهجرة.
10. غروی، محمد، 1407ق، الأمثال و الحکم المستخرجة من نهجالبلاغة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
12. مجلسى، محمدباقر، 1404ق، بحارالأنوار، بیروت ـ لبنان، موسسة الوفاء.
13. محمود آلمحمود، عبدالطیف، 1414 ق ـ 1994 م، التأمین الاجتماعی فی ضوء الشریعة الاسلامیة، بیروت، دارالنفائس، الطبعة الاولی.
14. مطهری، مرتضی، 1372 الف، تکامل اجتماعی انسان به ضمیمه هدف زندگی، تهران، صدرا، چاپ هفتم.
15. 1372 ب، عدل الهی، تهران، صدرا، چاپ هفتم.
16. 1373، انسان کامل، تهران، صدرا، چاپ یازدهم.
17. مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول.
18. میرمعزّی، سیدحسین، 1378، نظام اقتصادی اسلام (اهداف و انگیزهها)، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول.
19. هادوینیا، علیاصغر، 1382، انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.
علیاصغر هادوینیا/ استادیار گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
منبع: فصلنامه قرآن و متون اسلامی شماره2