صدای دلنشین مادر
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می*گشتم. که مامان صدا زد امید جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تمومشد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می*دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می*خواهید لواش می*خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبولنکردم. مامان عصبانی شد و گفتبس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. … این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. دادزدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می*خوای بکن! داشتم فکر می*کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می*کنم باز هم باید این حرف وکنایه*ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوریبهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می*افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی*کنم. اما یک دفعه صدایدر خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهایخونه خسته*اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحثنکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی*کرد.سعی کردم خودم رو بزنم به بی*خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامانخبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردنمامان اعصابمو بیشتر خورد می*کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می*اومدم تصادف شده بود. مردممی*گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم نفهمیدی کی بود؟ گفت من اصلا جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونواییسنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود ماماناونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج*ها اینونوایی تعطیله. دلمنمی*خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می*گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره*ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محلتصادف رو دقیق*تر بپرسم. دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی*ها و فداکاری*های مامانم فکر می*کردم و از شدت حسرت که چرابه حرفش گوش نکردم می*سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوشبدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنهاما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی …؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه … یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قول*هایی که به خودت دادی یادت نره … ایشالله سایه همه مادرا همیشه رو سر بچه ها باشه ...
پاسخ به:صدای دلنشین مادر
با سلام.
بسیار جالب بود.
خداوند سایه ی همه ی پدر و مادر رو بالای سر ما نگه داره.
آمین.
با سلام
خیلی پست تاثیر گذاری بود ممنون
وقتی که پدر و مادر سایه اشون بالای سرمون قدرشون رو نمیدونیم امان از وقتی که...
سلام
پست خیلی زیبایی بود، لذت بردم
ان شاء ا... بزودی در لینک های چرخشی بارگذاری خواهد شد.
موفق باشید
داستانی جالب بود
انشاالله هر کس مادرش زنده ست ، 120 سال سایه ش بالای سرش باشه و هرکسی مادرشو از دست داده ، خدا روحشو شاد کنه.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ وَ اَبیها، وَ بَعْلِها وَ بَنیها
اگه آدم بتونه نغرور و ازخود راضی و لجباز نباشه و کارو برای رضای خدا بکنه حتما از این مشکلاتم پیش نمی یاد......
مراقبت دستمان که کلیک می کند و چشمانمان که نظاره می کند باشیم
"کل اولئک کان عنه مسئولا"
و بدانیم و آگاه باشیم که خدا هم یک کاربر همیشه آنـــلایـــن است
*.*.*.*.*.*.*.*.*.**.*.*.*.*.*.*.*.*.*
shokraneh.rasekhoonblog.com
درود بر همه مادران
راستی این مطلب رو شنیدید با وجود این که بهشت زیر پای مادران است ولی طبق روایات تعداد مادران در بهشت کمه!
خیلی زیبا نوشته ای.
مادر دوستت دارم
واقعا همینطوره
بسیار زیبا بود. سایه پدر و مادر از سر هیچ کس کم نشهو عمر با عزت داشته باشند
مادر یک واژه غیر قابل توصیف است
دنیا فهمید خیلی حقیر است وقتی گفتم یک موی تو رو به او نمیدهم
درواقع کلمه ای رو که بخواد قداست مادرو توصیف کنه پیدا نمی کنم!!!!! با آرزوی سلامتی برای همه ی مامانای دنیا
دلم برای بچگی هام ، برای مادرم ، برای پدرم تنگ شد.
خدایا همیشه مواظبشون باش.
در بن بست هم راه آسمان باز است، پرواز را بیاموز...
چه کلمه ای قشنگ تر از کلمه ی مادر؟
چه صدایی دلنوازتر از صدای مادر؟
واقعآ گاهی وقتا اینجور تلنگرهایی واسه همه لازمه.ممنون بابت پست قشنگت
خیلی زیبا و تاثیر گذار بود ممنونم