0

شعرهای انگلیسی

 
gazalsabz
gazalsabz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 1125
محل سکونت : آذربایجان شرقی

شعرهای انگلیسی

I Crave Your Mouth, Your Voice, Your Hair

DON'T GO FAR OFF, NOT EVEN FOR A DAY
Don't go far off, not even for a day, because --
because -- I don't know how to say it: a day is long
and I will be waiting for you, as in an empty station
when the trains are parked off somewhere else, asleep.

Don't leave me, even for an hour, because
then the little drops of anguish will all run together,
the smoke that roams looking for a home will drift
into me, choking my lost heart.

Oh, may your silhouette never dissolve on the beach;
may your eyelids never flutter into the empty distance.
Don't leave me for a second, my dearest,

because in that moment you'll have gone so far
I'll wander mazily over all the earth, asking,
Will you come back? Will you leave me here, dying?

Pablo Neruda

جمعه 12 آذر 1389  12:18 PM
تشکرات از این پست
gazalsabz
gazalsabz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 1125
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

Do Not Love You Except Because I Love You by Pablo Neruda

I do not love you except because I love you;
I go from loving to not loving you,
From waiting to not waiting for you
My heart moves from cold to fire.

I love you only because it's you the one I love;
I hate you deeply, and hating you
Bend to you, and the measure of my changing love for you
Is that I do not see you but love you blindly.

Maybe January light will consume
My heart with its cruel
Ray, stealing my key to true calm.

In this part of the story I am the one who
Dies, the only one, and I will die of love because I love you,
Because I love you, Love, in fire and blood.

یک شنبه 28 آذر 1389  6:20 PM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

Hold fast to dreams

For if dreams die

Life is a broken-winged bird

That cannot fly

Hold fast to dreams

For when dreams go

Life is a barren field

Frozen with snow


رویاها را محکم بچسب،

که رویاها اگر بمیرند

زندگی پرنده ایست

شکسته بال و درمانده

رویاها را محکم بچسب

که رویاها وقتی نباشند

زندگی کشتزاری است بایر

برفپوش و یخزده.

دوشنبه 29 آذر 1389  10:49 PM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

شعري زيبا از امیلی دیکینسون Emily Dickinson

There is no frigate like a book

هیچ ناوی چون کتاب

to take us lands away

ما را به دریاهای دور نتواند برد

nor any coursers like a page

و هیچ سمندی همچو برگی

of prancing poetry

از چکامه ای طرب انگیز

this traverse may the poorest take

اینک وسیله ای رایگان

without oppress of toll

برای گشت و کذار تنگدستان

how frugal is the chariot

وه چه کم بهاست

that bears the human soul

ارابه حامل روح انسان

چهارشنبه 1 دی 1389  12:23 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

بهار را باور کن

باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد

 

Open the windows, because of breeze is celebrating the birth of Acacias.

و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده ست.

And spring on every branch, near each leaf …is lighting a candle.

همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند... کوچه یکپارچه آواز شده ست.

All swallows returned and yelled freshness…the ally is fulled with songs

و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست.

And the cherry tree decorated itself by the gift of the acacia’s celebration

باز کن پنجره را ای دوست

Friend , open the window

هیچ یادت هست که زمین را عطش وحشی سوخت؟

Do you remember  how the earth burned in a wild thirst?

برگ ها پژمردند...تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

How leaves faded… how thirst burned the liver of earth?

هیچ یادت هست توی تاریکی شب های بلند، سیلی سرما با تاک چه کرد؟

Do you remember in long dark nights, what the whips of cold wind did to the vine?

با سر و سینه ی گل های سپید، نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟

Do you remember to the breasts of white flowers? what the violent wind did at midnight?

حالیا معجزه ی باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمن زار ببین

Lo, believe the miracle of rain and see generosity in the eyes of meads

و محبت را در روح نسیم که در این کوچه تنگ

And love in the soul of breeze in these narrow lanes

با همین دست تهی ... روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد !

With empty hands…is celebrating the birth of acacias!

خاک، جان یافته است تو چرا سنگ شدی؟

The earth has come to life again why are you sitting like stone?

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

Why are you so sad and unhappy?

باز کن پنجره ها را

Open the windows

و بهاران را باور کن.

And believe the springs..

پنج شنبه 9 دی 1389  1:38 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

Nobody Wants to be Lonely
There you are
In a darkened room
And you're all alone
Looking out the window
Your heart is cold
And lost the will to love
Like a broken arrow
Here I stand in the shadows

Come to me
Come to me
Can't you see that

CHORUS:

Nobody wants to be lonely
Nobody wants to cry
My body's longing to hold you
So bad it hurts inside
Time is precious and it's
Slipping away
And I've been waitin' for you all
Of my life
Nobody wants to be lonely
So why
Why don't you let me love you

Can you hear my voice
Do you hear my song
It's a serenade
So your heart can find me
And suddenly you're
Flying down the stairs
Into my arms, baby
Before I start going crazy
Run to me
Run to me
Cause I'm dyin'

CHORUS

I wanna feel you need me
Just like the air you're breathin'
I need you here in my life
Don't walk away
Don't walk away
Don't walk away
Don't walk away, no

Nobody want to be lonely
Nobody wants to cry

هيچكس نمي خواهد تنها باشد
تو اينجا هستي
در اتاقي تاريك
و تو در نهايت تنهايي هستي
به خارج از پنجره مي نگري
قلبت سرد است
و عشق را از دست داده اي
مانند يك كمان شكسته
من اينجا درون سايه ها ايستاده ام

به سوي من بيا
به سوي من بيا
مي تواني اين را ببنيني

هيچكس نمي خواهد تنها باشد
هيچكس نمي خواهد گريه كند
بدنم مي خواهد كه ترا در آغوش بگيرد
بسيار بد است كه به روحت صدمه مي زند
زمان گرانبهاست
و به دور دستها مي لغزد
و در همه ي  لحظات عمرم در انتظار تو بوده ام
هيچكس نمي خواهد تنها باشد
پس چرا
چرا اجازه ني دهي عاشقت باشم..

مي تواني صدايم را بشنوي
آوازم را مي شنوي
اين آوازي عاشقانه است
پس قلب تو مي تواند مرا بيابد
و ناگهان تو
تو هستي كه از پلكان
به سوي آغوش من پرواز مي كني، دلبندم
پيش از آنكه من ديوانگي آغاز كنم
بسويم بيا
بسويم بيا
چرا كه من مي ميرم

مي خواهم احساس كنم كه نيازمندم هستي
درست مانند هوا مرا تنفس مي كني
من به تو در زندگي ام نياز دارم
از من دور نشو
دور نشو
دور نشو...نه

هيچكس نمي‌خواهد تنها باشد
هيچكس نمي خواهد گريه كند

دوشنبه 13 دی 1389  3:35 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

There is a time to be in love and there is a time to move beyond it.

There is a time to be related and enjoy the relationship, and there

Is a time to be alone and to enjoy the beauty of being alone.

And everything is beautiful.

زماني فرا مي رسد كه به عشق رسيده اي و زماني فرا مي رسد كه به وراي عشق ميرسي.                                                                          

زماني فرا مي رسد كه پيوند مي يابي و از اين پيوند لذت مي بري                    

و زماني خواهد رسيد كه تنهايي و از زيبايي تنها بودن لذت مي بري .                 

آري هر چيز و هر زماني زيباست. 

 

Striving for success without hard

work is like trying to harvest where you have not planted.

 

تلاش براي موفقيت، بدون سخت كوشي مثل محصول چيني در زميني است كه در آن كشت نكرده ايم.

 

It's better to wear out than to rust out.

 

 از پاي در آمدن بهتر از پوسيده شدن است.

 

I feared failure until I realized that I only fail when I don't try.

 

از شكست مي ترسيدم اما سر انجام دريافتم تنها زماني شكستني هستم كه از تلاش دست بر مي دارم.
 

دوشنبه 13 دی 1389  4:10 AM
تشکرات از این پست
gazalsabz
gazalsabz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 1125
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

 

هدیه
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهاییت شب حرف میزنم
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم


Gift
I speak out of the deep of night
out of the deep of darkness
and out of the deep of night I speak
if you come to my house, friend
bring me a lamp and a window I can look through
at the crowd in the happy alley
دوشنبه 13 دی 1389  7:50 PM
تشکرات از این پست
gazalsabz
gazalsabz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 1125
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

eserin sonuna git
I will affect you slowly / Richard Brautigan

I'll affect you slowly
as if you were having
a picnic in a dream.
There will be no ants.
It won't rain.
______


به آرامی دوستت خواهم داشت
انگار که در رویاهات به یک پیک نیک رفته باشی
درحالیکه مورچه ای در کار نخواهد بود
و بارانی نخواهد بارید.

 

جمعه 17 دی 1389  11:34 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

You are the candle, love's the flame
A fire that burns through wind and rain
Shine your light on this heart of mine
Till the end of time
You came to me like the dawn through the night
Just shining' like the sun
Out of my dreams and into my life
You are the one, you are the one

تو شمعي هستي و عشق شعله هايت
آتشي كه در باد و باران مي سوزد
روشنايي تو در قلبم مي درخشد
تا روز آخر
تو به سوي من آمدي مانند طلوع در ميان شب
مي درخشي درست مثل خورشيد
وراي روياهاي من ، و در زندگي من
فقط تو هستي، فقط تو هستي

شنبه 18 دی 1389  2:11 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

Said I loved you but I lied
'Cause this is more than love I feel inside
Said I loved you but I was wrong
'Cause love could never ever feel so strong
Said I loved you but I lied

گفتم عاشقت هستم اما دروغ گفتم
چراكه آنچه در درون احساس مي كنم بيش از عشق است
گفتم عاشقت هستم اما در اشتباه بودم
چراكه عشق هرگز احساسي اين گونه قوي نبوده است
گفتم عاشقت هستم اما دروغ گفتم

شنبه 18 دی 1389  2:12 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

With all my soul I've tried in vain

How can mere words my heart explain

This taste of heaven so deep so true

I've found in you

So many reasons in so many ways

My life has just begun

Need you forever, I need you to stay

You are the one, you are the one
 


 

 تمام وجودم سعي مي كردم مغرور باشم

چطور كلمات خالي مي تواند قلبم را بيان كند

اين چشيدن طعم بهشت است همانقدر عميق همانقدر حقيقي

در تو يافته ام

براي هميشه به تو نيازمندم، نياز دارم كه بماني

تو ناجي هستي، تو ناجي هستي
شنبه 18 دی 1389  2:13 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرهای انگلیسی

I get wings to fly

Oh, I'm alive

When you call on me

When I hear you breath

I get wings to fly

I feel that I'm alive

Whe`n you look at me

I can touch the sky

I know that I'm alive

When you bless the day

I just drift away

All my worries die

I'm glad that I'm alive

You've set my heart on fire

Filled me with love

Made me a woman on clouds above

I couldn't get much higher

My spirit takes flight

'Cause I'm alive

(When you call on me(

When you call on me

(When I hear you breath(

When I hear you breath

I get wings to fly

I feel that I'm alive

I am alive

(When you reach for me)

When you reach for me

Raising spirits high

God knows that

That I'll be the one

Standing by

Through good and through trying times

And it's only begun

I can't wait for the rest of my life

(When you call on me)

When you call on me

(When you reach for me)

When you reach for me

I get wings to fly

I feel that

(When you bless the day)

When you bless, you bless the day

I just drift away

All my worries die

I'm glad that I'm alive

God knows that I'm alive

  

من بالهايي براي پرواز مي يابم

آه ، من زنده ام

وقتي مرا صدا مي زني

وقتي صداي نفس كشيدنت را مي شنوم

بالهايي براي پرواز مي يابم

و احساس مي كنم كه زنده ام

وقتي نگاهم مي كني

مي توانم آسمان را لمس كنم

مي دانم كه من زنده ام

وقتي كه از روز راضي هستي

من تسليم سرنوشتم

همه ي نگراني هايم مي ميرند

و خوشحالم از اينكه زنده ام

تو قلب مرا آتش مي زني

مرا از عشق پر مي كني

مرا زني مي سازي كه بر روي ابرهاست

من نمي توانم چيزي بيش از اين داشته باشم

روح من به پرواز در مي‌آيد

چرا كه من زنده‌ام

وقتي مرا طلب مي‌كني

ارواح به اوج مي‌رسند

خدا مي داند كه

من تنها كسي خواهم بود

كه مي ايستد

در خوبي و در لحظه هاي تلاش

و اين تنها يك آغاز است

من نمي توانم در انتظار پايان زندگي ام باشم

وقتي مرا صدا مي زني

وقتي صداي نفس كشيدنت را مي شنوم

بالهايي براي پرواز مي يابم

و احساس مي كنم كه زنده ام...

 

شنبه 18 دی 1389  2:20 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

you are not alone

Always trying to explain
why youre so cold
I think we are missing the point
that you are not willing to stretch out and find someone
and thats whats keeping you so lonely
Youre not alone.

There are so many people out there
that would love to spend a minute out with you
You are not alone
You are just afraid of finding someone who would take good care of you

Trying to get out from that dark and lonely hole you think you are in

And you take 10 pills
trying to end all this pain and suffering
and thats whats keeping you so lonely
You are always trying to hide all your pain
locking all your fears inside
هميشه سعي مي كردم توضيح دهم
كه تو چرا اينقدر سردي
فكر مي كنم ما اين نكته را فراموش كرده ايم
كه تو بايد از خود بيرون بيايي و كسي را پيدا كني
و اين است كه تو را بسيار تنها نگاه داشته است
تو تنها نيستي.

 

بسياري از مردم در بيرون هستند
كه كه عاشق گذراندن يك لحظه با تو هستند
تو تنها نيستي
تو تنها از پيدا كردن كسي كه خوب به تو اهميت بدهد مي ترسي

سعي كن از اين چاله ي تنهايي و تاريكي كه فكر مي كني در آن هستي بيرون آيي

و تو ده دانه مي گيري
سعي كن به تمام اين درد و رنج پايان دهي
و اين دليلي است كه تو را بسيار تنها نگاه داشته است
تمام ترسهايت را در درونت انباشته ساخته اي...

شنبه 18 دی 1389  2:23 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

محو در سياهي

Life it seems will fade away

 

به نظر می رسه زندگی در حال محو شدنه

Drifting further everyday

 هر روز و هرروز دورتر میشه

Getting lost within myself

در درون خودم گم میشم

Nothing matters no one else

نه چیزی برام اهمیت داره نه کس دیگری

I have lost the will to live

میل به زندگی کردن رو از دست دادم

 simply nothing more to give

چیز دیگه ای برام باقی نمونده که به راحتی ببخشم

There is nothing more for me

دیگه از من چیزی باقی نمونده

Need the end to set me free

برای رهایی نیاز به انتها دارم

 Things not what they used to be

چیزها دیگه اون طور که بودن نیستن

 Missing one inside of me

کسی رو در خودم گم کردم

Deadly loss this cant be real

گم شدگی مرگبا، این نمیتونه حقیقت داشته باشه

Cannot stand this hell I feel

دیگه این زندگی جهنمی رو نمیتونم تحمل کنم

Emptiness is filling me to the point of agony

پوچی من رو تا سرحد درد و رنج پر می کنه

Growing darkness taking dawn

دارم در تاریکی فرو می رم

I was me but now, has gone

من خودم بودم اما دیگه نیستم

 No one but me can save myself, but it's too late

هیچ کس جز خودم نمی تونه من رو نجات بده، اما دیگه خیلی دیر شده

Now I can't think, think why I should even try

حتی نمیتونم فکر از نو شروع کردنش رو کنم

 Yesterday seems as though it never existed

انگار دیروزی هرگز وجود نداشته

Death greets me warm, now I will just say goodbye

مرگ من رو به آغوش گرمش می خونه، تنها چیزی که می گم اینه، خدا حافظ

Goodbye. . .

شنبه 18 دی 1389  2:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها