0

داستانهای من و بابا قسمت چهل و ششم(بابام خودش رو تنبیه کرد)

 
mehrgan59
mehrgan59
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 1893

داستانهای من و بابا قسمت چهل و ششم(بابام خودش رو تنبیه کرد)

بابام داشت روزنامه مي خواند. من هم داشتم همان جا با اسباب بازيم بازي مي كردم. آن قدر سرو صدا راه انداخته بودم كه بابام نمي توانست از خواند روزنامه چيزي بفهمد. براي همين بود كه بابام اسباب بازي مرا گرفت و گذاشت روي ميز.
هرچه به بابام مي گفتم كه اسباب بازي مرا بدهد، فقط جواب مي داد: نه! نه! نه!
عاقبت دلش برايم سوخت و اسباب بازيم را داد. بعد هم رفت جلو آينه. توي آينه نگاهي به خودش كرد و گفت: كسي كه بداخلاقي مي كند چقدر زشت مي شود!
آو وقت، بابام خودش را، براي كار بدي كه كرده بود، تنبيه كرد.

دوشنبه 4 آذر 1392  11:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها