0

جلالت و عظمت امام سجاد ع

 
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

جلالت و عظمت امام سجاد ع


در جـمـله اى از كـتب معتبره روايت شده كه در زمان خلافت عبدالملك مروان سالى پسرش هشام به حج رفت و در حال طواف چون به حجرالا سود رسيد خواست استلام كند از كثرت ازدحام نـتـوانـسـت و كـسى از او احتشام نبرد، آن وقت در مسجدالحرام منبرى براى او نصب كردند تا بـر مـنـبـر قـرار گـرفـت و اهـل شـام بـر دور او احـاطـه كـردنـد كـه در ايـن هـنگام حضرت سـيدالساجدين و ابن الخيرتين امام زين العابدين عليه السلام پيدا شد در حالى كه ازار و ردايى در برداشت و صورتش ‍ چندان نيكو بود كه احسن تمام مردم آنجا بود و بويش از هـمه پاكيزه تر و در جبهه اش ‍ (پيشانى اش ) از آثار سجده پينه بسته بود پس شروع فرمود به طواف كردن بر دور كعبه و چون به حجرالا سود رسيد، مردم به ملاحظه هيبت و جلالت آن حضرت از نزد حجر دور شدند تا ان حضرت استلام فرمود، هشام از ملاحظه اين امـر در غـيظ و غضب شد. مردى از اهل شام چون اين عظمت و جلالت مشاهده كرد از هشام پرسيد كه اين شخص كيست كه مردم به اين مرتبه از او هيبت و احتشام مى برند؟
هشام براى اينكه اهل شام آن جناب را نشناسند، گفت : نمى شناسم !؟ فرزدق شاعر در آنجا حاضر بود گفت : ( لكِنّى اَعْرِفُهُ. )

(گفت من مى شناسمش نيكو
زو چه پرسى به سوى من كن رو)

اگـر هـشـام او را نـمـى شـنـاسـد مـن او را خوب مى شناسم ، آن شامى گفت : كيست او يا ابا فراس ؟ فرزدق گفت :

هذا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْاءَتَهُ
وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ اللّهِ كُلِّهِم
هذَا التَّقِىُّ النَقِىُّ الطّاهِرُ الْعلَمُ
اِذا رَاَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها
اِلى مَكارِمِ هذا يِنْتَهِى الْكَرَمُ
يَكادُ يُمْسِكُها عِرْفانَ راحَتِهِ
رُكْنُ الْحَطيمِ اِذا ما جاءَ يَسْتَلِمُ
وَ لَيْسَ قَوْلِكَ مَنْ هذا بِضآئِرِه
اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ اَنْكَرْتَ والْعَجَمُ
هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ
بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ اللّهِ قَدْ خُتِموُا
مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِكْرِ اللّهِ ذِكْرُهُمُ
فى كُلُّ بِرٍّ وَ مَخْتُومٌ بِهِ الْكَلِمُ
يِسْتَدْفَعُ الضُّرُّ وَالْبَلْوى بِحُبِّهِمُ
وَ يُسْتَربُّ بِهِ الاِحْسانُ وَالنِّعَمُ
اِنْ عُدَّ اَهْلُ التُّقى كانُوا اَئمتَّهُمْ
اَوْ قيلَ مَنْ خَيْرُ اَهْلِ اْلاَرضِ؟ قيلَ هُمُ
ما قالَ لا قَطُّ اِلاّ فى تَشَهُّدِهِ
لَوْلاَ التَّشهُّدُ كانَتْ لا ئُهُ نَعَمُ

هشام در غضب شد و جائزه فرزدق را قطع كرد و امر كرد او را در عسفان ـ كه موضعى است مابين مكه و مدينه ـ حبس نمودند.
ايـن خـبـر چـون بـه حـضـرت عـلى بـن الحـسـين عليه السلام رسيد دوازده هزار درهم براى فـرزدق فـرسـتـاد و از او مـعـذرت خـواسـت كه اگر بيشتر مى داشتم زيادتر بر اين تو راصـله مـى دادم ، فـرزدق آن مـال را رد كـرد و پيغام داد كه من براى صله نگفتم بلكه به جـهـت خـدا و رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم گـفـتـم . حـضـرت دوبـاره آن مـال بـراى او روانـه كـرد و پـيـغـام فـرسـتـاد كـه بـه حـق مـن قبول كن ، فرزدق قبول نمود.
در بـعـض روايـات اسـت كـه حـبـس او طـول كـشـيـد و هـشـام او را بـه قتل تهديد كرد، فرزدق به امام عليه السلام شكايت كرد حضرت دعا كرد حق تعالى او را از حبس ‍ خلاص نمود، فرزدق خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: هشام نام مرا از ديوان عطا محو كرد. حضرت فرمود: عطاى تو چه مقدار بود؟ عرض كرد: فلان و فلان ، پس حضرت بـه مقدارى كه چهل سال او را كفايت كند به او عنايت فرمود و فرمود: اگر مى دانستم تو بـه بـيـشـر از ايـن مـحـتـاج مـى شـودى عـطـا مـى نـمـودم ! چـون چهل سال به پاى رفت فرزدق وفات كرد.(90)
مؤ لف گويد: كه فرزدق نام او همام بن غالب بن صعصعة تميمى مجاشعى است و كنيت او ابـوفـراس و فـرزدق لقـب او اسـت و او از اعـيـان شـيـعه اميرالمؤ منين عليه السلام و مداح خاندان طيبين و طاهرين بوده ، و او از خاندان بزرگ است و پدران او را مآثر ظاهره و مفاخر بـاهـره اسـت ، از ( كـتـاب اصـابـه ) نقل شده كه ( غالب ) پدر فرزدق از كـريـمـان روزگـار و صاحب شتران بى شمار بود و چون در بصره به خدمت حضرت امير عـليـه السـلام رسـيـد و فـرزدق را همراه آورده به پابوس ‍ آن حضرت مشرف گردانيد و اظهار نموده كه شعر را خوب مى گويد و وادى نظم را چابكانه مى پويد، حضرت فرمود كـه تـعـليـم قـرآن او را بـه از شـعر و انشاد آن است . پس فرزدق با خود عهد كرد كه من بعد به هيچ چيز نپردازد تا قرآن مجيد را محفوظ خود سازد.(91)
بـالجـلمـه : ايـن قصيده زياده از چهل بيت است و از ملاحظه آن معلوم مى شود كه فرزدق در چه مرتبه از ادب بوده كه مرتجلا اين قصيده شريفه را كلا اءو بعضا انشاء كرده .
مـحـقـق بـهـبـهـانـى از جـد خـود تـقـى مـجـلسـى ـ رضـوان اللّه عـليـهـمـا ـ نـقـل كـرده كـه عـبـدالرحـمـن جـامـى سـنى در ( سلسلة الذهب ) اين قصيده را به نظم فـارسـى درآورده و گفته كه زنى از اهل كوفه فرزدق را بعد از مرگ در خواب ديد از او پـرسـيـد كـه خـدا بـا تـو چـه كـرد؟ گـفـت : خدا مرا آمرزيد به سبب آن قصيده كه در مدح حضرت على بن الحسين عليه السلام گفتم .(92)
جـامـى گـفـتـه : سـزاوار اسـت كـه حق تعالى تمام عوالم را بيامرزد به بركت اين قصيده شريفه . و نيز در ( سلسله ) گفته :

صادقى از مشايخ حرمين
چون شنيد اين نشيد دور از شين
گفت نيل مراضى حق را
بس بود اين عمل فرزدق را
مستعد شد رضاى رحمن را
مستحق شد رياض رضوان را
زانكه نزديك حاكم جابر
كرد حق را براى حق ظاهر(93)

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

جمعه 1 آذر 1392  9:40 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها