شب 16 ماه مبارك رمضان بعد از نماز مغرب، همراه با تعدادى از دانشجويان دانشگاه امالقرى به خوابگاه دانشگاه رفته و پس از مقدارى پذيرايى به يكى از مساجد جهت نماز عشاء و نماز تراويح رفتيم. من نماز عشاء را به جماعت خواندم ولى در نماز تراويح شركت نكردم و در يك گوشهاى مشغول قرائت قرآن شدم.
پس از اتمام نماز تراويح، حركت كرديم و بر اين تصور بودم كه نزد شيخ محمد بن جميل زينو مىرويم، ولى مرا به منزل آقاى دكتر سعد بن حمدان كه از اساتيد برجسته دانشگاه ام القرى است، رفتيم. ايشان از همان ابتدا بسيار گرم گرفت و از ملاقات، اظهار مسرت نمود.
از من پرسيد كه: "در ايران چه تدريس مىكنيد؟"
گفتم: "در علم رجال و فرق اسلامى تدريس دارم".
گفت: "كتب رجالى شيعه مانند: رجال نجاشى و كشى و ... خيلى ضعيف است، اصلا در رابطه با جرح و تعديل روات، مطلبى ذكر نكردهاند".
گفتم: "آيا كتاب رجال نجاشى را مطالعه كردهايد؟"
گفت: "من كتاب مجمع الرجال قهبايى را دارم، ولى هر چه تفحص كردم نسبت به جرح و تعديل روات و يا ذكر مشايخ و تلاميذ آنان مطلبى نيافتم".
گفتم: "اتفاقاً رجال نجاشى و فهرست شيخ طوسى، نسبت به غالب روات جرح و تعديل دارند. و رجال كشى هم كليه احاديث مرتبط به مدح و ذمّ روات را ذكر كرده.
ولى شما به كتاب معجم رجال الحديث آيت اللّه خويى مراجعه كنيد كه اقوال تمام رجالييون متقدم را آورده و هرگونه جرح و تعديلى نسبت به روات بوده، ذكر نموده و همه مشايخ (من روى عن) و تلاميذ (من روى عنه) را متذكر شده".
گفت: "تاكنون اين كتاب را نشيده و نديدهام".
سخنان تند دكتر حمدان نسبت به شيعه
پس از مقدارى پذيرايى، شروع به صحبت كرد كه به خلاصهاى از سخنان ايشان، اشاره مىشود:
"خداوند براى هدايت بشر پيامبرانى إرسال نمود كه با آمدن حضرت محمد(ص) كه دين او كاملترين اديان است، إرسال رسل خاتمه يافت.
واين دين كامل، توسط حضرت محمد(ص) كه از نژاد عرب به سوى قوم عرب فرستاده شد، و اگر بهتر از جيل عرب، جيلى بود، پيامبر اسلام(ص) به سوى آن قوم مبعوث مىشد.
هذا الجيل ربّاهم اللّه إن لم يكن هذا الجيل خير الجيل لم يكن في العالم خير.
وأنزل القرآن عربيّاً ليكون معجزة لأنّه كان أكمل اللغات وأفضل اللغات.
و قرآن به زبان عربى نازل شد، و اگر بهتر از زبان عربى زبانى بود قرآن به آن زبان نازل مىشد.
و پيامبر گرامى(ص) در طول 23 سال هر آنچه كه براى تكامل مردم نياز بود، بيان كرد و از هيچ چيزى دريغ ننمود.
مردم بعد از او طبق وظيفه شرعى تشخيص كه دادند، ابوبكر را انتخاب كردند و تمام مسلمين هم با او بيعت نمودند و على(ع) نيز بعد از 6ماه بيعت نمود.
على(ع) ادعا نكرد كه حق مرا غصب كردند، "ما قال على بأنّهم غصبوا حقّى"
و فاطمه زهرا(س) در رابطه با ارث پدر از ابوبكر چيزى خواست ولى ابوبكر طبق گفتار پيامبر(ص) "نحن معاشر الأنبياء لا نورث" از دادن ارث به او خوددارى نمود، ولى فاطمه زهرا(س) از او دلخور شد "وماتت وهي غاضبة على أبي بكر".
ولى شيعه مدعى است كه رسول اكرم(ص) على(ع) را بعنوان خلافت تعيين نمود، مگر امكانپذير است كه پيامبر(ص) كسى را بعنوان خليفه معين كند و آنهمه صحابه، مخالفت كنند؟
معناى اين حرف اين است كه يعنى تمام أصحاب پيامبر اشتباه كردهاند فقط تعدادى شيعه درست مىگويد!!!
واينكه: آيه "وبلّغ ما انزل إليك من ربّك" در باره على(ع) مائدة: 67. نازل شده، از موهومات شيعه است.
ما يك روايت صحيح نداريم كه پيامبر(ص) على(ع) را خليفه خود معرفى كرده باشد.
شيعه قائل به تقيه است بطوريكه مىگويد: "من لا تقيّة له لا دين له" و روايتى در كافى نقل كردهاند كه أبو حنيفه وارد بر إمام صادق(ع) شد وإمام دروغ گفت و قسم ياد كرد. و اين بهتان به امام صادق است ما اهل سنت گرچه ما امام نمىدانيم ولى فرد موثق و صادق مىدانيم"كان ثقة".