شبهه :
طبق حديث "كان الله و لم يكُنْ مَعه شيءٌ" خداوند ازلي است. از طرف دیگر گفته میشود که يكي از صفات خدا"فياض" است. بنابر این زماني كه خداوند بود و هيچ كس وجود نداشت چگونه فياض بوده است؟! اين حديث با فياض بودن خداوند در تعارض است!
پاسخ :
نقد و بررسی:
خداوند متعال داراي دو گونه از صفات است كه به عنوان صفات فعلي و ذاتي مطرح ميشوند.
صفات ذاتي، صفاتي هستند كه با توجه به نوعي از كمال، از ذات الهي انتزاع ميشود مانند: حيات، علم و قدرت. اما صفات فعلي، مفاهيمي هستند كه از نوعي رابطه بين خداي متعال و مخلوقاتش انتزاع ميشود؛ مانند: خالقيت و رازقيّت. فرق اصلي بين اين دو دسته آن است كه در دسته اول، ذات مقدس الهي، مصداق عيني آنها است امّا دستة دوم حكايت از نسبت و اضافهي بين خداي متعال و آفريدگان دارد و ذات الهي و ذوات مخلوقات به عنوان طرفين اضافه در نظر گرفته ميشوند.1
حديث مذكور در سؤال هر چند در مجامع روايي به اين صورت نيامده ولي به اين مضمون، احاديث زيادي در همين مجامع نقل شده است كه به عنوان نمونه، حديثي از امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ نقل ميشود:
عن زراره قال: قُلْتُ لابي جعفر "عليه السّلام": أكان الله و لا شيءَ. قال: نعم، كان و لا شيء. قُلْتُ: فأَيْنَ كانَ يكونُ. قال: (و كان متَّكئاً فاستوي جالساً) و قال: أحَلْتَ يا زُرارة و سَأَلْتَ عن المكانِ اذ لامكان.2
ترجمه: زراره (يكي از اصحاب بزرگوار امام) ميگويد: به امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ عرض كردم: آيا خداوند بود در حالي كه چيزي هم نبود؟ حضرت فرمود: بله! او بود در حالي كه چيزي نبود. زرارة ميگويد: عرض كردم: خداوند كجا بود؟ حضرت فرمود: (در حالي كه تكيه زده بود و با شنيدن اين سؤال تكاني خورده و جاي خود را محكم كرد) فرمود: اي زُرارة! مرا به تعجب واداشتي و از مكان خدا سؤال كردي! چرا كه براي خدا مكان نيست.
البته در كتاب شريف بحارالانوار علامة مجلسي اين جمله را در دو جا آورده و به عنوان حديثي منقول تلقي كرده است ولي نه سند آن را ذكر كرده و نه معصومي را كه از طرف او اين حديث وارد شده است.3
اما در كتب فلسفي اين جمله به عنوان حديثي از معصوم و منقول از نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تلقي شده و ذكر گرديده است.4
خداوند متعال به عنوان واجب الوجود، قديم و ازلي است و افعال او كه همه ممكن الوجود هستند، حادثاند منتهي اگر در معناي قدم وجودي خدا و حدوث ممكنات دقت نشود، به اشتباهي كه گوینده سخن بالا مرتكب شدهاند، خواهيم افتاد.
توضيح اينكه: در حديث شريف"كان الله و لم يكن معه شيءٌ" هر چند از ظاهر جمله زمان استفاده ميشود، ولي چون ما ميدانيم خداوند متعال فوق زمان و خالق زمان است فلذا در مورد وجود او بحث از زمان معقول نيست؛ بنابراين ما حديث شريف را فوق زماني بايد ببينيم. علاوه بر اين، در جملة"و لم يكن معه شيءٌ" چون بعضي از اين اشياء كه با خداوند نبودند اصلاً جزو زمانيات نيستند مانند: موجودات مجرد و حتي خود زمان كه ديگر زمان بردار نيست، پس قطعاً منظور حديث فوق زماني خواهد بود. قديم و ازلي بودن خدا از یک طرف و از طرف دیگر حادث بودن موجودات امكاني، به معناي قدم و حدوث زماني نخواهد بود، بلكه به اين معناست كه خداوند قديم است و موجودات ديگر حادث به معناي تقدم رتبي وجود خدا به عنوان علت تامه بر ديگر موجودات است.
بنابراين اگر پرسیده شود که چه زماني خدا بوده است و هيچ كس وجود نداشته است؟ كاملاً سؤالي نامفهوم و غلط خواهد بود. چرا كه در خدا زمان مطرح نيست.
در كتب فلسفي نيز بعد از جملة"كان الله و لم يكن معه شيءٌ" آوردهاند كه:"و الان كما كان" يعني الان هم همين گونه است و تا ابد هم همين طور خواهد بود. يعني هيچ موجودي را ياراي معيت وجودي در رتبة وجودي خدا نيست و خداوند متعال در رتبة وجودي خود همواره تنها است.5
همان طور كه خداوند متعال ازلي است ارادة او نيز ازلي است؛ يعني از ازل، خداوند تبارك و تعالي مريد بوده است و در او هيچ بخلي راه ندارد و اوست كه "دائم الفضل" است و"فياضيت" او نيز از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود.
بنابراين، افعال خدا نيز مثل خود باري تعالي قديم خواهد بود. منتهي خداوند قديم با لذات است و افعال و مخلوقات او قديم بالغير و حادث بالذات هستند.6
از مقدمات بالا نتایج زیر استنتاج میشود:
1. جمله مذكور به عنوان حديث در كتب فلسفي تلقي به قبول شده است.
2. قديم بودن خدا و حادث بودن مخلوقات، زماني نيست بلكه رتبي است.
3. افعال خداوند قدیم و ازلي بالغيرند. در نتيجه خداوند متعال از ازل "فيض" ش بر موجودات، كه قديم بالغيرند، ساري و جاري بوده است.
4. در سخن گوینده اشتباه پررنگی رخ داده است و آن خلط ازلي بودن و قديم و حادث بودن خدا و مخلوقات با مسئله زمان است، در حالي كه زمان، خود جزو مخلوقات الهي است.
منابعی جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب المبدأ و المعاد، صدرالمتالهين، ص 433 الي 438.
2. شرح المنظومة، حكيم سبزواري، ج 2، ص 293 الي 297، ج 4، ص 410، ج 5، ص 414.
3. الكافي، ثقة الاسلام كليني، دارالكتب الاسلامية، 1365 هـ ش، ج 1، ص 107، حديث 2، ص 116، حديث 7.
4. آموزش عقايد، آية الله مصباح يزدي، مجلد اول، ص 84 الي 117.
پينوشتها:
1. آموزش عقايد، آية الله مصباح يزدي، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ چهاردهم تابستان 78، مجلد اول، ص 95 و نهاية الحكمة، طباطبائي، تصحيح و تعليق عباس علي زارعي، مؤسسه نشر اسلامي، ط 15، 1420 هـ ق، ص 349، 350.
2. ر.ك: الكافي، ثقة الاسلام كليني، دارالكتب الاسلاميه، 1365 هـ .ش، ج 1، ص 90، ح 7.
3. بحارالانوار، علامه مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 هـ .ق، ج 54، ص 233 الي 238.
4. اسرار الآيات، صدرالمتالهين، مقدمه و تصحيح محمد خواجوي، توسط انجمن حكمت و فلسفه ايران، ص 167.
5. الاسفار الاربعة، صدر المتالهين، داراحياء التراث العربي، 1389 هـ .ق، ج 2، ص 350.
6. مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ارديبهشت 74، ج 6، ص 1050 الي 1055.
7. ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتي، موسسه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ حكمت 161، ص 474.