مادر : «در خانواده اي مذهبي ، در کنار سه خواهر و چهار برادرم ، با والديني سنتي ، بزرگ شدم . دوران بچگي آرام و بي دغدغه اي را سپري کردم . من و خواهرم و برادرانم ، کاملاً مطيع و فرمانبر پدر و مادرمان بوديم و بدون اجازه آنها، آب هم نمي خورديم .
بعد از اخذ ديپلم ، با يکي از خواستگارانم که جواني نجيب و خانواده دار بود ، ازدواج کردم . و در طول 17 سال زندگي مشترکمان ، داراي دو فرزند هستم .
دختري 14 ساله به نام زهرا و پسري 12 ساله به نام علي .
تا همين اواخر ، احساس مي کردم که مشکلات و درگيري هاي خانوادگي شامل حال ديگران است و امکان ندارد که گريبانگير ما شود . هميشه لطف خدا شامل حال ما بوده و هيچ گاه با مسئله خاصي رو به رو نشده بودم .
از يک سال پش احساس کردم ، دخترم کم کم از حال و هواي بچگي درآمده و زمان زيادي را صرف ظاهر خود مي کند .
در ابتدا فکر مي کردم ، اين تغيير حالت ، کاملاً طبيعي است و به اقتضاي سن بلوغ او مي باشد . از اين که او را روزبه روز زيباتر و بزرگ تر مي ديدم ، خوشحال مي شدم . اما با گذر زمان نه تنها حالت هاي جديد او تغيير نکرد ، بلکه روز به روز شدت يافت . دائم جلوي آيينه بود و از من درخواست خريد برق لب و لاک ناخن و مانتو و ... را مي کرد . نسبت به درس و مدرسه کاملاً بي اعتنا شده بود و بيشتر وقتش را پاي تلفن مي گذراند . زماني را هم که براي درس خواندن به اتاقش مي رفت، در حال چت کردن پشت کامپيوترش ، ساعت ها وقت کشي مي کرد .
تا اينکه دو هفته پيش با اعتراض شديد مسئولان مدرسه اش رو به رو شديم ، به طوري که به صورت جدي هشدار دادند که اگر وي به همين رويه تا پايان سال ادامه دهد ، سال ديگر او را ثبت نام نخواهند کرد .مدرسه زهرا ، يکي از مدارس معروف مذهبي است که به دليل ساختار مذهبي خانوادگي ما و معدل بالاي زهرا خواهش و تمنا ، او را پذيرفته بودند . اما او حالا پايش را در يک کفش کرده که من ديگر تمايلي به ادامه تحصيل در اين مدرسه را ندارم. در حال حاضر من و همسرم در شرايط سخت و بحراني به سر مي بريم ، باورمان نمي شود با اين همه توجه به رعايت اصول و موازين ديني ، دخترمان ، اين طرز تفکر نابهنجار را پيدا کند .
کامپيوتر و موبايلش را از او گرفتيم و روزي نيست که با او درگيري نداشته باشيم، حتي برادر کوچکش نيز به او معترض شده و در کارهايش دخالت مي کند ، ولي نه تنها رفتار وي تغيير نکرد ، بلکه بي احترامي را هم پيشه ي خود کرده و بيشتر از همه در مقابل من ، با لج بازي و گستاخي تمام جواب مي دهد که شماها « امل و عقب افتاده » هستيد ، و من مشکلي ندارم . ايراد از شماست که نمي خواهيد متناسب با اين دوره و زمانه رفتار کنيد و اجازه هم نمي دهيد ، من آزادانه راه خودم را انتخاب کنم !!»
زهرا :
« همه مرا متهم به اين مي کنند که آبروي خانواده ام را برده ام ولي من حرف آنها را قبول ندارم ، من فقط دوست دارم که هميشه مرتب و آراسته باشم ، زيبايي را دوست دارم و از اينکه مادرم لباس هاي تيره و دمده مي پوشد ، خجالت مي کشم ، هميشه آرزو داشتم که مادري خوش پوش و با کلاس داشته باشم .
ولي او هميشه در حال نظافت و مرتب کردن خانه است ، هيچ وقت حال و حوصله مرا ندارد ، نمي توانم دو کلمه دوستانه باهاش درددل کنم ، تا لب به صحبت باز مي کنم فوري مثل پيرزن ها نصيحتم مي کند . من که حالم از نصيحت و پند و اندرز به هم مي خوره و فوري ازش فرار مي کنم و با تلفن به دوستانم پناه مي برم .
دائم مرا با دختراي فاميل مقايسه مي کند ، هيچ وقت نکات مثبت مرا نمي بيند ، خدا نکند يک کار کوچک را غلط انجام بدهم ، مصيبت به پا مي کند و مرتب به رويم مي آورد . پدرم هم که صبح زود از خانه بيرون مي رود و شب خسته و عصبي برمي گردد ، هيچ وقت به ياد ندارم با من مکالمه دو نفره رو در رو داشته باشد . هميشه باهاش رودربايستي داشتم ، وقتي به منزل مياد يه جورايي معذب مي شوم . من هميشه آرزو داشتم با پدر و مادرم رفيق باشم ، و آخر هفته ها به پارک و کوه و جاهاي ديدني برويم ، آنها فقط دوست دارند خاله بازي کنند و از اين خانه به آن خانه بروند و به قول خودشان صله رحم کنند تا به صوابشان برسند . هيچ کدام حال و حوصله ي مراکز خريد رفتن را ندارند ، با دوستانم هم که اجازه بيرون رفتن را ندارم پس به جز چت کردن پاي کامپيوتر چه طوري بايد با هم سن و سالانم ارتباط برقرار کنم ؟
دلم به مدرسه و نمرات بالا و تشويق معلم ها خوش بود که حالا آنها هم شديداً گير دادند « که چرا زير مقنعه موهاتو سشوار مي کشي ؟»
«چرا نمرات تو اين قدر افت کرده اند؟»
و هزاران چراي ديگر.به خدا ديگر خسته شدم ، نمي دانم چه کنم تا همه را راضي نگه دارم، از خودم هم بدم مياد و حوصله هيچ کس و هيچ کاري را ندارم».
پاسخ کارشناس :
توجه شما به تربيت فرزنداني صالح و سالم قابل تقدير است و کاملاً حق داريد که ثمره ي زندگي مشترکتان انسان هايي ارزشمند و شايسته در جامعه باشند . اما براي رسيدن به مکانيسم موفقيت بايد شرايط و موقعيت زمانه را نيز ناديده نگيريد . از آغاز آفرينش بشر تا به امروز در هيچ دوره اي تا به اين اندازه اختلاف دو نسل والدين و فرزندان وجود نداشته است . اين تضاد از مشخصات بارز عصر ارتباطات مي باشد .
در دوره هاي قبل ، ارزش ها را خانواده ها ، فاميل و جامعه ، تعيين مي کردند ولي در حال حاضر، دختر نوجوان شما با هزاران ارزش به طرز تفکر مختلف و متضاد از دريچه کامپيوتر ، تلويزيون و موبايلش مواجه شده است .
اين روند وي را دچار نوعي تضاد و سردرگمي و حتي در بسياري موارد شک ، کرده است . مثل زماني که شما براي خريد کفش به مغازه مي رويد و يا اينکه به پاساژ مخصوص کفاشان مراجعه مي کنيد ، آيا دچار شک و دودلي براي انتخاب بهترين نخواهيد شد ؟
پس در مرحله ي اول بهتر است که رفتارهاي زهرا را غير عادي تلقي نکنيد و به جاي اينکه بااحساس بحران زدگي با اين چالش رو به رو شويد ، خوشحال باشيد از اينکه مسئله باعث افزايش آگاهي شما نسبت به واقعيت هاي انکارناپذير جامعه گرديده است . موانع و مشکلات در بيرون از خانواده شما وجود داشته ، اما شما با آنها رو به رو نشده بوديد . چرا که تغييرات زمان را جدي نگرفته و با خوش خيالي تمام انتظار داشتيد که فرزندانتان نيز مثل شما ، همان سازگاري و گوش به فرماني نسل پيشين را داشتند و کاملاً تابع سنت ها و انتظارات دوره گذشته باشند که مشاهده کرديد خواسته اي غير منطقي و نشدني است .
اما حالا چه بايد کرد ؟
آيا بايد دست روي دست گذاشته و فقط تسليم محض تغييرات محيط و حاکم شدن ارزش هاي غلط و نابجاي وارداتي در فرزندانمان باشيم ؟
البته که خير ، تسليم شدن ، گناهي نابخشودني است . بايد مشکل را به مسئله اي قابل حل تبديل کرده و يک به يک معادلات و راه حل ها را به ترتيب اولويت حل نماييم . براي آموزش و پرورش صحيح و اصولي فرزندان بايد :
1 ـ خودمان الگويي راستين و اصيل باشيم . به ارزش ها يک به يک در زندگي عمل کنيم تا از طريق الگوسازي به بچه ها منتقل گردند . در روز چقدر مطالعه مي کنيد و مسائل تان را با فکر پيش مي بريد ؟
2 ـ با عشق و محبت با بچه ها ارتباط برقرار کنيم و داد و ستد و مهر و نوازش داشته باشيم (متاسفانه در اين قسمت شما و همسرتان ضعف داشتيد و بيشتر توجه و انرژي خود را به کار و مسئله هاي ديگر معطوف کرديد و از حوصله کم و اندکي براي رابطه بهتر و انتقال نوازش برخوردار هستيد ) .
3 ـ انسجام و هماهنگي در پياده کردن ارزش هايمان داشته باشيم . ( هميشه و در همه جا براي ارزش ها بها قائل شويم و ضد ارزش ها را نکوهش کنيم مثلاً: دروغگويي هميشه بد است حتي زماني که مادر يا پدر خانواده حوصله جواب دادن تلفن را نداشته باشند ،به فرزند خود مي گويند بگو که مادرم يا پدرم منزل نيست!!!)
4 ـ با صحبت و ارتباط متقابل به صورت مستقيم يا غير مستقيم پيام کلامي بدهيم .
(تشويق براي کارها مثبت ـ تذکر براي پرهيز از اعمال ناپسند )
با بچه ها دو نفره و چهره به چهره با احترام صحبت کنيم و موارد مثبت آنها را بزرگتراز نکات منفي مطرح کنيم . سعي کنيد مثل يک دوست هم سطح فرزندتان با او ارتباط برقرار کنيد و نه از موضع برتر و غالب يک والد .
متاسفانه دربسياري از خانواده ها ، سه مورد اول اصول تربيتي را ناديده گرفته و فقط مورد چهارم ، به صورت انتقاد و يا نصيحت مي پردازند که نتيجه بخش نيز نخواهد بود .
بااميد به پرورش فرزنداني صالح و شايسته در جامعه .
منبع :مجله راه کمال ،شماره 24.