بخش اول
چکیده
رابطة اخلاق و سیاست در اندیشة ملّاصدرا از مباحث قابل تأمّل در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست اسلامی است. بر اساس اندیشه ایشان میتوان از اخلاق متعالیه و سیاست متعالیه در کنار حکمت متعالیه سخن گفت. در اخلاق متعالیه امر به گونهای است که انسان با انتخابهای عاقلانه، به خود هویت اخلاقی بخشیده، از اینرو هرچه از سعه عقلانی بیشتری بهرهمند شود، اخلاقیتر خواهد شد. سیاست متعالیه هم سیاستی است که کاملاً بر شریعت و توحید مبتنی میباشد و در پی سعادت حقیقی انسان است. بدیهی است که چنین سیاستی با اخلاق متعالیه که همان اخلاق الهی و تخلّق به اخلاق الله است، تعامل دارد. در اندیشه ملّاصدرا اخلاق، روح و گوهر سیاست شمرده و سیاست در خدمت اخلاق و در جهت دستیابی به «سعادت» قرار میگیرد.
کلیدواژهها: اخلاق متعالیه، سیاست متعالیه، ملّاصدرا، حکمت، سعادت.
مقدّمه
پرسش درباره پیوند اخلاق و سیاست از 2500 سال پیش تاکنون بارها مطرح شده و گروهی از بزرگترین و برجستهترین اندیشهگران و فیلسوفان تاریخ جهان، بر آن صحه گذاشته و گروهی دیگر آن را مردود دانستهاند. تأیید یا رد این پیوند، بستگی تام به پاسخهای این دو سؤال دارد که آیا میان اخلاق و سیاست، تضاد وجود دارد؟ و آیا میتوان سیاست را بر پایه نظام ارزشهای اخلاقی استوار کرد؟
منظومه فکری ملّاصدرا تلفیقی است از اخلاق، سیاست، عرفان و معارف کتاب و سنت که از مجرای عقل و با راهنمایی وحی تبیین شده است. او در ابعاد نظری و عملی نگاهی جامع به هستی و انسان دارد. حکمت متعالیه او در حقیقت، حکمت متعادلی است که به شکل نظامی جامع و به هم پیوسته در پی هدایت انسانهاست. وی در «حکمت متعالیه» میگوید آنکه دینش دین انبیا نیست، حکمت ندارد و آنکه از حکما شمرده نشود، قدم راسخی در راه معرفت حقایق برنداشته است1 و در شرح فیوضات وحیانی خویش آورده است: «همچنانکه برهان یقینی مطابق وحی است و هرگز با آن مخالفت ندارد، پیرو رسالت محمد(ص) نیز حکم عقل را گردن مینهد و با آن معاندتی ندارد»2 و تا بدانجا پیش میرود که شعار متدولوژیک او این است که «نابود باد فلسفهای که قوانینش مطابق کتاب و سنت نباشد».3 بر این اساس، به نظر میرسد اندیشههای اخلاقی و سیاسی ایشان چون بر مبنای واحدی بنیان نهاده شدهاند، بسیار به هم نزدیک بوده و هر دو در یک جهت و در مسیر دستیافتن به هدفی واحد حرکت میکنند؛ هدفی که میتوان از آن به «سعادت انسانها» تعبیر کرد. تبیین این رابطه، مطلبی است که در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
برای دستیابی به این مهم، ابتدا اندیشههای ملّاصدرا را در باب اخلاق و سیاست، تحت عنوان «اخلاق و سیاست متعالیه» تبیین نموده، سپس صورتهای محتمل را در باب رابطه اخلاق و سیاست، بررسی کرده و نهایتاً قضاوت خواهد شد که در نظر ایشان، کدامیک از صورتهای محتمل، صحیح و قابل دفاع است.
1. اخلاق و سیاست متعالیه ملّا صدرا
1-1. اخلاق متعالیه
اخلاق، دانشى است که چارچوب مشخصی برای نظم به زندگی بشر ارائه داده و او را به سمت سعادت هدایت میکند. ملّاصدرا، اعتدال درونی و حد وسط میان افراط و تفریط را از مهمترین اصول اخلاقی دانسته و میگوید: «معنای حُسن خُلق در تمام انواع چهارگانهاش (حکمت، شجاعت، عفّت، عدالت) واسطه بین تفریط و افراط است، چراکه بهترین امور متعادلترین آنهاست.»4
ایشان در باب تهذیب باطن میگوید:
در این مرتبه انسان، فضایل اخلاقی را در وجودش پرورش داده، به گونهای که آنها در جانش رسوخ میکند و بر این اساس، از تعادل، آزادی و استقلال نفسانی برخوردار میشود و کاملاً لجامِ خواستههای جسمانی را بهدست گرفته و میتواند آنها را مهار کند5... هر صفتی که در باطن انسان پدید میآید، به گونهای است که ملکه جانش میگردد و سبب میشود تا افعال مناسب با آن، به راحتی از وی صادر گردد و صدور اضداد آن دشوار باشد.6
ملّاصدرا نظام اخلاقی خاصی دارد که با توجه به مبانی حکمت متعالیه میتوان از آن به «اخلاق متعالیه» تعبیر کرد. برای تبیین اخلاق متعالیه ملّاصدرا باید به سه نکته به عنوان مقدّمه اشاره شود:
نکته اول، از نظر ملّاصدرا حکمت در بروز تزکیۀ نفس و راهیافتن انسان به تمام فضایل جهان اخلاقی نقش بسیار مهمی دارد؛7 یعنی تا زمانی که انسان شناخت پیدا نکند و از نفس، خداوند، رابطه خود با خداوند و چگونگی تدبیر آن وجود شریف برای عالم کائنات آگاه نشود، توفیق راه یافتن به اخلاق، نهادینه شدن فضایل اخلاقی در وجود او و عمل به تزکیه نفس برای او تحقق نخواهد یافت. ملّا صدرا علم و حکمت را نوعی تحقق وجودی برای نفس و نوعی نورانیت برای انسان دانسته8 و میگوید رسیدن به کمال عقلی، بسیاری از حقایق را برای انسان نمایان ساخته و مسیر شکوفایی و تزکیه نفس را هموار میسازد.9 از نظر ایشان معرفت به طور مطلق برای نفس انسان کمال است، زیرا نفس را از حالت بالقوهبودن به فعلیت میرساند.10 او حکمت را کمالی میداند که هر چقدر بیشتر در نفس حاصل شود، نفس بافضیلتتر میشود.11 در واقع، ملّاصدرا یکی از عوامل اصلی تزکیه را تحصیل حکمت دانسته و نکتههای مهم و راهگشایی برای تزکیه نفس از راه تحصیل حکمت، بیان داشته است12 که نشان میدهد دغدغه اصلی ملّاصدرا بیان همین امر است که حکمت در تزکیه و تهذیب نفس، نقش بسیار مهمی دارد.
نکته دوم، ایشان دوگانگی نفس و بدن را با جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء بودن نفس، حرکت جوهری و تشکیکی بودن وجود، حل میکند و فاصلة انسان را با خدا نیز اینگونه تبیین مینماید که انسان در سیر صعودی هر چه عقل خود را بیشتر به کار گیرد، سعه وجودی بیشتری خواهد یافت، و هر چه سعه وجودی او بیشتر شود به خداوند نزدیکتر خواهد شد و نهایتاً به جایی خواهد رسید که جدایی و دوگانگی که بین خود و خدا تصور میکرد، از بین رفته و به این فهم دست خواهد یافت که از خود هیچ حقیقتی ندارد؛ یعنی میفهمد که هیچ بهرهای از وجود ندارد و فقدان محض است و هر چه هست، نیاز است. بر اساس اندیشه ملّاصدرا، هر چه انسان عقلانیتر یا اخلاقیتر شود به وجود ربطی بودن خود، بیشتر پی خواهد برد تا جایی که خود را فقر محض دانسته و تمام وجود را از آنِ خداوند میداند.13 بر اساس این تحلیل، دوگانگی بین انسان و خدا به شکل «اضافه اشراقی» و نه «اضافه مقولی» معنا خواهد یافت؛ یعنی انسان در سیر صعودی خود به این مطلب دست خواهد یافت که عینالربط به ذات اقدس الهی بوده و هیچ وجودی از خود نخواهد داشت.
نکته سوم، ملّاصدرا برخلاف برخی دیگر از اندیشمندان، علم را از مقوله وجود، و هم سنخ وجود دانسته و میفرماید: «انّ الوجود فی کلّ شیءٍ عین العلم».14 علت همانند بودن وجود و علم هم این است که علم یک قسم از وجود است، زیرا وجود تقسیم میشود به وجود مادّی و وجود مجرد و علم همان وجود مجرد و حضور است. ملّاصدرا گام را فراتر از همانندی وجود و علم گذاشته و میفرماید: نه اینکه علم، قسمی از وجود است، بلکه علم و وجود، مساوق یکدیگرند، همانگونه که وحدت و شیئیت، مساوق با وجودند.15 تفاوت امر این است که در بعضی مراتب هستی که همان وجودات مادی هستند، چون وجود آنها در مرتبهای بسیار ضعیف است و از طرفی علم، چیزی جز حضور نیست، شهود و حضور در آنها بسیار ضعیف است. بنابراین، چون علم، عین وجود است، از اینرو همچون وجود که حقیقتی خارجی و نیز مفهومی دارد، علم هم حقیقتی خارجی و نیز مفهومی انتزاعی دارد.16 در اندیشه ملّاصدرا حقیقت هستی همان حقیقت علم است و مساوقت علم و وجود و اینکه هرجا وجود هست علم هست، از محکمات کلام ملّاصدرا است.17
حال منظور از اخلاق متعالیه چیست؟ در نظر ملّاصدرا، مراتب سعادت اخلاقی انسان با توجه به حرکت جوهری و تشکیک وجود، مرتبه به مرتبه محقق میشود؛ به این معنا که هراندازه سعه وجودی انسان محدودتر باشد، شهوت، غضب و دیگر قوای نفسانی بر عقل غلبه بیشتری خواهند داشت و طبیعتاً بیاخلاقیها بیشتر نمود خواهند کرد، و هرچه سعه وجودی انسان بیشتر شود، تسلط عقل بر دیگر قوا بیشتر خواهد بود و در نتیجه، فرد از شأنیت اخلاقی بالاتری بهرهمند خواهد شد. این فرایند را که هویت اخلاقی انسان در آن تحقق مییابد، میتوان در اندیشة ملّاصدرا «اخلاق متعالیه» نامید. ایشان در بیانی میفرماید: «غضب، حرص و... از نتایج دور بودن از معدن وجود و صفات کمالی است».18 در این عبارت، «معدن وجود» و «صفات کمالیه» به صورت عطف تفصیلی بیان شده است و مقصود از «معدن وجود» ذات اقدس الهی است که حقیقتِ وجود و جامع تمام «صفات کمالیه» است. هر چه انسان از معرفت بیشتری بهرهمند شود به حقیقت وجود، نزدیکتر شده، در سیر صعودی، سعه وجودی بیشتری یافته، از اینرو اخلاقیتر خواهد شد؛ به این معنا که از صفات کمالی بیشتری بهرهمند خواهد شد. همچنین ایشان علم حضوری را از مقولۀ وجود دانسته19 و بیان میدارد که «هر صورت ادراکی، نوعی از وجود است»،20 از اینرو انسان از هر مرتبه وجودی بهرهمند باشد به همان اندازه کامل بوده و کمال اخلاقی خاصِ همان مرتبه را خواهد داشت.
در نظر ملّاصدرا انسان، بالقوه «خلیفة الله» است21 و از پایینترین مرتبه، سیر صعودی خود را آغاز میکند و مراتب اخلاق را یکی یکی میپیماید. ایشان در بیان این مراتب وجودی نفس میگوید:
آدمی تا زمانی که در رحم مادر است بالفعل نبات است و بالقوه حیوان، زیرا فاقد حس و حرکت ارادی است و هنگامی که از رحم مادر خارج میشود نفس او در مرتبه نفس حیوانی است، سپس با اعمال فکر و رویه، ناطق و مدرک کلیات شده و چنانچه مستعدّ رسیدن به نفس قدسی و عقل بالفعل باشد و توفیق یار او باشد، در حدود چهل سالگی، یعنی اوایل بلوغ عقلی و معنوی به آن دست خواهد یافت.22
در نظر ملّاصدرا انسان در هر مرحلهای به فراخور همان مرحله از هر صفت یا فعلی که در یکی از این سه مقام ایجاد میشود، بهرهمند است. برای مثال، غضب، حقیقتی است که در عالم جسمانی به شکل غلیان خون و رنگپریدگی ظاهر میشود و در عالم نفس، حالتی وجدانی و مجرّد از صفات جسمانی به خود میگیرد، و در عالم عقل، همان قاهریت عقلی مانند انوار قاهره است.23 ملّاصدرا معتقد است که نفس انسانی در مسیر کمال خود در قوس صعود، از مرتبه نباتی و سپس از مرتبه حیوانی گذر کرده تا در مرتبه نفس ناطقه قرار میگیرد و نفس نباتی و حیوانی را استخدام میکند که انسان در این مرتبه، عقل روحانی است و تمام اعضای او عقلی بوده، ذاتاً واحد، اما به لحاظ معنا و حقیقت، کثیر است.24 از نظر ملّاصدرا:
نفس انسانِ مسافری متوجّه وصول به خداست و واجد مراحل و منازلی است که از مرتبه هیولانی آغاز شده و سپس به ترتیب، مرتبه جسمانی، جمادی، نباتی، شهوانی، غضبی، احساسی، تخیل و مرتبه توهّم را سپری میکند، آنگاه وارد مرتبه انسانی از درجات نخستین تا آخرین مراتب شرافت و کمال میشود، سپس مرتبه ملکی را با همه طبقات گوناگون آن از حیث قرب و بُعد نسبت به خیر اعلی طی میکند.25
موضوع در این مسیر، نفس انسان است که در ابتدای سیر مادی و جسمانی بوده است، اما در همین جریان، مراتب خود را یکی یکی میپیماید. میتوان این فرایند خاصی را که ملّاصدرا برای اخلاقی شدن یک انسان طراحی کرده است، «اخلاق متعالیه» نام نهاد، زیرا انسان مرتبه به مرتبه، تعالی مییابد و متعالیتر میشود.
1-2. سیاست متعالیه
آنچه در منظومة فکری ملّاصدرا چونان حلقه مفقودهای از دید بسیاری پنهان مانده، جایگاه «سیاست» است. ایشان به سیاست نیز نگاهی تعالیجویانه داشته و غرض از وضع قوانین و سیاسات را آن میداند که « تا ظلم و وبال، لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوءمآل نشود.»26 او موفق شد مسیر از مبدأ تا معاد را در چهار سفر: 1ـ سفر من الخلق الی الحق؛ 2ـ سفر بالحق فی الحق؛ 3ـ سفر من الحق الی الخلق؛ 4ـ سفر فی الخلق را معماری و طراحی کند و از مجرای آن، سالکان طریقت را از خلق به سوی حق برده و برای هدایت خلق به میان آنها بازگرداند. او با تأکید بر اینکه نشئه دنیا محل اجرای همه شرایع الهی است27 و «الدنیا مزرعة الاخره»،28 از باب ضرورت عقلی، تدبیر، سیاست و اصلاح دنیا را ضروری میداند29 و میفرماید:
دنیا منزلی از منازل سالکین الیاللّه است و نفس انسانی مسافری است به سوی خدا از اول منزل از منازل وجودش که هیولی باشد... مسافر به سوی او ناچار است از همه آن منازل، عبور کند تا به مطلوب حقیقی برسد. کاروانهای نفوس انسانی در این مراحل در عقب یکدیگر به حسب مراتب در حرکتاند. و انبیا صلیاللهعلیهوآله رؤسای این قافلهها و امیران مسافران به سوی او هستند... هرکه از تربیت مرکب و تدبیر منزل، ذاهل و غافل گردد، سفرش تمام نمیشود و مادام که امر معاش در دنیا که عبارت است از حالت تعلق نفس به حس و محسوس، تمام نباشد، امر انتقال به سوی باریتعالی که عبارت از سلوک باشد، صورت نمیگیرد، و امر معیشت در دنیا تمام نمیگردد مگر آنکه بدن آدمی سالم، و نسل او دوام، و نوع انسان باقی بماند، و این امور تمام نمیشود مگر به اسبابی که وجود آنها را حفظ نماید و مفاسد و مهلکات را دفع کند.30
بنابراین، در نظر ملّاصدرا انسان در سفر آغازین «منالخلق الی الحق» برای تهیه زادِ راه سفر روحانی به اصلاح معاش و سیاست و تدبیر در عرصه حیات اجتماعی نیاز دارد، زیرا انسان در دنیا «لایعیش فیالدنیا الّا بتمدن و اجتماع و تعاون فلایمکن وجوده بالانفراد»31 معیشتش منتظم نمیشود، مگر با تمدن و تعاون و اجتماع، و نمیتواند به تنهایی زندگی کند، بلکه در وجود و بقایش ناگزیر از مشارکت و معاملت در حیات جمعی است.32 بعد از وصول به کمال و محو شدن در حق تعالی نیز «سفر سیاسی» دیگری برایش آغاز میشود، زیرا انسانِ بازگشته از این سفر «یستحق خلافة اللّه و ریاسة الناس»؛33 شایستگی عنوان خلیفةاللهی و رهبری جامعه را پیدا کرده است». ملّاصدرا با اشاره به سفر اول و چهارم و ابعاد عرفانی و سیاسی آن میفرماید:
انسان چون از طبیعت عنصری خلق شده در سفر معنوی و سیر استکمالی خود به سوی خداوند از مرتبه پست به بالاترین مراتب و مقامات پیوسته در ترقی است... انسانی که به سوی پروردگارش ره میپیماید، ناچار او را گذر به منزل بالاتر بعد از گذشتن پایینتر حاصل میشود. پس تا بنده صالح مطلقی نشود، ولیای از اولیای الهی نمیشود، و تا ولی مطلقی نشود، رسولی از جانب خداوند و مبعوث به خلقش نمیشود. سپس تا رسول نگردد، صاحب شریعت و دین کامل و رئیس تمام خلایق و عهدهدار سرکوبی دشمنان خدا، یعنی کافران و ظالمان نمیگردد.34
از این مطالب روشن میشود که باید سیاست را در اندیشة ملّاصدرا، بخشی از حکمت متعالیه و در کنار دیگر عناصر کلیدی فلسفه ملّاصدرا دید. در سیر صعودی انسان ایشان توجه جدی به نظام معاش و زندگی اجتماعی دارد و آن را بخشی از علت دستیابی انسان به کمال و سعادت ارزیابی میکند. گویا سیاست در اندیشة ملّاصدرا باید نوعی سیاست متعالی باشد که در مسیر تعالی و تحقق کمال، گام به گام انسان را به پیش برد.
پینوشتها:
1. ملاصدرا، الحمکةالمتعالیه، ج 5، ص 205.
2. همو، شرح اصول کافی، ترجمه محمد خواجوی، ج 2، ص 373.
3. همو، الحکمةالمتعالیه، ج 8، ص 303.
4. همان، ج9، ص 91.
5. همو، المبدا و المعاد، ص383 و 384.
6. همو، الحکمه المتعالیه، ج9، ص125؛ همو، المبدا و المعاد، بوستان کتاب، ص619.
7. همو، الاسفار الاربعه، ج7، ص157.
8. همان، ج3، ص 292-295.
9. همان، ص118.
10. ملّاصدرا، الحاشیه علی الالهیّات، ص16.
11. همو، الاسفار الاربعه، ج4، ص115.
12. همو، المبدأ و المعاد، ص476 و 556.
13. همو، اکسیرالعارفین، ص295.
14. همو، شواهد الربوبیّه، بوستان کتاب، ص447.
15. عبدالله جوادیآملی،شرح حکمه المتعالیه، بخش سوّم از جلد ششم، ص18.
16. همانجا.
17. همان، ص18-19.
18. همو، المبدأ و المعاد، ج2، ص460.
19. ملّاصدرا، الاسفار الاربعة العقلیّة، پیشین، ج6، ص163.
20. همو، الشواهد الربوبیّه، پیشین، ص304.
21. همو، رسالۀ سه اصل، ص72.
22. همو، شواهد الربوبیّه ، پیشین، ص228-229.
23. سیدمحمدحسین طباطبائی، حاشیه بر اسفار، ج9، ص63.
24. ملاصدرا، الاسفار الاربعه، پیشین، ج9، ص63.
25. ملاصدرا، شواهد الربوبیّه، پیشین، ص361.
26. ملاصدرا، مبدأ و معاد، ترجمه احمدبن محمدالحسینیاردکانی، ص 568.
27. همان، ص 572.
28. تفسیر سوره اعلی، ص 22.
29. ملاصدرا، الشواهدالربوبیه، 372.
30. همان، ص 361ـ362.
31. همان، ص 359؛ ملاصدرا، الحکمةالمتعالیه، ج 9، ص 79ـ80.
32. ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج 2، ص 377.
33. همو، المبدأ والمعاد، بوستان کتاب، ص 480.
34. همو، شرح اصول کافی، ج 2، ص 420.
منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی شماره 9