0

الگوهای توسعه سیاسی با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره) 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

الگوهای توسعه سیاسی با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره) 2

بخش دوم و پایانی

پیشینه و پشتوانه الگوی توسعه سیاسی متعالیه

این نظریه به ترتیب زمانی، چهار الگوی نبوی، علوی، مهدوی و ولایت فقیه را شامل می‌شود؛ سه الگوی اول، پیشینه و پشتوانه نظری توسعه سیاسی متعالیه دوره ولایت فقیه محسوب می‌شوند که به اختصار به مؤلفه‌های اصلی توسعه سیاسی متعالیه در سه دوره اول اشاره می‌شود. تحقق عینی موضوع در دوره پیامبر اکرم(ص)  و دوره امام علی(ع)  و همچنین تحقق وعده الهی در دوره جامعه آرمانی مهدویت توانسته است پشتوانه نظری اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)  را در بعد فلسفی، کلامی، عرفانی و فقهی فراهم سازد و منظومه فکری منسجمی ارائه دهد که ترسیم نو و به‌روزی از جامعه آرمانی و حیات سیاسی و اجتماعی در قالب ولایت فقیه دربردارد.

در توضیح مطلب می‌توان گفت با گسترش اسلام در مکه و هجرت پیامبر به مدینه دولت و حکومت اسلامی به‌دست پیامبر اکرم(ص)  تأسیس شد. آن حضرت، علاوه بر آموزش، تربیت و تزکیة نفوس، خود سرپرستی و رهبری جامعة اسلامی را بر عهده گرفت و به ادارة نظام اجتماعی و حکومتی مسلمانان در ابعاد مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی پرداخت. با توجه به نقش هدایتی و نظارتی پیامبر در همه رخدادها و جریان‌های اسلامی در ابعاد یادشده و حضور مستقیم ایشان در بسیاری از عرصه‌ها، بخش عظیمی از سیرة ایشان به ابعاد سیاسی، اجتماعی مربوط است.

در زمینه توسعه سیاسی متعالیه می‌توان به اختصار به چند محور از مؤلفه‌ها و عوامل ـ مثل اصل مسئولیت‌پذیری و ترویج آن در جامعه، به‌ویژه در سطح کارگزاران حکومتی و احزاب، گروه‌ها و تشکل‌های مردمی ـ که زمینه‌های مهم گسترش مشارکت و توسعه سیاسی را به‌وجود می‌آورد اشاره کرد. همچنین می‌توان از تشکیل و ایجاد یک نظام نمونه الهی و ارائه آن بر جامعه بشری برای تمامی زمان‌ها و به‌کار بستن اصل شورا و مشورت و برپایی حکومتی مبتنی بر قدرت اجتماعی و اصل کرامت انسانی، یاد کرد.

مفاهیم مربوط به توسعه سیاسی در دوره بعد از پیامبر اکرم به‌ویژه دوره امام اول که حکومت اسلامی را نیز رهبری فرموده است، ارائه الگوی توسعه سیاسی متعالیه و مشارکت سیاسی و مردم‌سالاری دینی در طول سیاست و الگوی دوره پیامبر است. مؤلفه‌های توسعه سیاسی دوره علوی به صورت مختصر عبارتند از:

قانون‌گرایی و برابری حاکم و مردم در برابر قانون و اصل مشورت (نهج‌البلاغه، 1368: نامه 50 / 323)؛ مشارکت سیاسی همه‌جانبه مردم (مجلسی، 1368: 33 / 143)؛ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی افراد و احزاب و تشکل‌ها (نهج‌البلاغه، 1368: نامه 53 / 337) که تأییدی بر آزادی فکر و عمل انسان در جامعه است (همان: خطبه 208 / 241)؛ نظارت و کنترل مسئولان و ایجاد فضای مناسب برای انتقاد و انتقادپذیری (همان: نامه 53 / 337)؛ از میان برداشتن فاصله میان کارگزاران با امام و رعایت حقوق متقابل مردم و حکومت.

همچنین می‌توان به مؤلفه‌های رشد سیاسی در جامعه مهدوی که در طول سیره و دوره نبوی و علوی بیان شده است، به ترتیب به‌ عقلانیت سعادت‌محور، انسجام درونی ابعاد زندگی، حاکمیت عدالت در تمام ابعاد جامعه، مشارکت ارزشی تکلیف‌مدار و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز جهانی ـ که از طریق توجه به عوامل فرهنگی و انسان‌سازی محقق خواهد شد ـ اشاره داشت. (معینی‌پور، 1388 الف: 79) همچنین در بیان مؤلفه توسعه سیاسی در این دوره می‌توان از مشارکت سیاسی فعال و متعهدانه مردم به رهبری امام معصوم براساس شریعت و هدایت الهی برای زمینه‌سازی سعادت و فضیلت اخلاقی در عرصه جهانی نام برد. (بهروز لک، 1384: 105)

الگوی توسعه سیاسی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه

ولایت امر و امامت امت از طریق رهبری است که به‌عنوان مقام حاکم، بر کل امور و شئون کشور، نظارت، اشراف و سلطه همه‌جانبه (تشریعی، تنفیذی و قضایی) دارد. این ولایت براساس اندیشه شیعه از طریق پیامبر اسلام(ص)  به جانشینان معصوم و از طریق آنها به فقهای جامع‌الشرایط منتقل می‌شود که حکومت ولایت فقیه نامیده می‌شود. حکومت فقیه عادل، مأذون از جانب شارع بوده و عامل مشروعیت حکومت در عصر غیبت است و به همین دلیل، هیچ قدرتی در عرض قدرت او پذیرفته نمی‌شود؛ مگر اینکه با اجازه او به دیگری تفویض شده باشد و در طول قدرت سیاسی او قرار گیرد.

تحقق انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی از مصادیق بارز این تفکر است که توسط امام خمینی(ره)  رهبری شد. نظر‌های حضرت امام و رهنمودهای وی نقش بسزایی در شکل‌گیری حکومت اسلامی، تدوین قانون اساسی، حضور مردم، تحکیم جمهوری اسلامی و درنهایت، پایه‌گذاری مردم‌سالاری دینی داشته است.

در اندیشه سیاسی امام، در مقابل حکومت الهی ـ به اقتباس از آیات قرآن و روایات ـ حکومت طاغوتی مطرح است که شناخت آن می‌تواند ابعاد و قلمرو مسئولیت و حدود و اختیارات عناصر حکومت الهی و گروه‌ها و احزاب و افراد را مشخص سازد. در دیدگاه ایشان، نظام سیاسی و اجتماعی، یا خدایی است یا طاغوتی، و شکل سومی وجود ندارد. امام طاغوت را به قدرت‌های سیاسی ناروایی تفسیر کرد که در سراسر وطن اسلامی برقرار است. (امام خمینی، 1360: 149)

امام از طاغوت به حکومت جور یاد کرده است:

طاغوت حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروایی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و سلطنت و حکومت را برپاداشته‌اند. (همان: 89)

براساس مبانی امام که حکومت بعد از پیامبر و ائمه به‌صورت تنصیب به ولایت فقیه منتقل می‌شود، حکومت طاغوتی غیر مشروع است:

اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است، یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است؛ وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است. اطاعت از او اطاعت از طاغوت است. (امام خمینی، 1385: 1 / 221)

براساس این تقسیم‌بندی، تمامی مؤلفه‌های مربوط به اندیشه و نظام سیاسی یعنی مبانی (معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، ارزش‌شناسی)، اهداف، موضوع و مسائل، اصول کلی و روش‌ها‌ی آن، یا الهی یا طاغوتی است و به‌صورت طبیعی شامل تمامی حیطه‌های نظری و تحقق عینی خواهد شد. بنابراین، تمامی موضوعات و مسائل مربوط به نظام سیاسی و اجتماعی از جمله مشروعیت، مردم‌سالاری، نظارت، آزادی، مشارکت سیاسی و توسعه سیاسی، یا در راستای بقای ابدی و قرب الهی است و تک‌تک انسان‌ها ناگزیرند در تعیین سرنوشت دنیوی و اخروی خود مشارکت داشته باشند؛ مشارکتی جدی و عادلانه برای مبارزه با باطل و طاغوت و یا در راستای بقای دنیوی.

همچنین تک‌تک انسان‌ها ناگزیر به مشارکت در تعیین سرنوشت دنیوی خود هستند و تحت تأثیر نظام سیاسی طاغوتی نقشی تخریبی در تعیین سرنوشت خود دارند و در واقع، مشارکت ظالمانه برای مبارزه با حق مطالبه می‌شود.

«سروش محلاتی» نظریه طاغوت را از دیدگاه امام خمینی(ره)  بررسی کرده و آن را از لحاظ ساختاری و محتوایی و نصب و اقدامات مسئولان مورد بحث قرار داده است. او می‌نویسد: «مفهوم طاغوت دارای مراتبی است و از نظر امام عنوان طاغوت منحصر به قدرت‌های جائر و فاسدی نیست که در رأس حکومت آنها ظالم است». امام در این باره می‌فرماید:

اگر ‌بنا باشد در دولت که می‌رویم تحول نشده باشد... همان رژیم است و همان مسائل طاغوتی؛ منتها «اسم» را ما عوض کردیم، ما می‌خواهیم ان‌شاءالله «مسمی» عوض بشود، تغییر داده بشود: رژیم طاغوتی به همه محتوا، به رژیم انسانی اسلامی، به همه محتوا. (همان: 10 / 176)

طاغوت در مفهوم اسلامی آن، صرفاً دارای «مفهوم سیاسی» نیست، بلکه این واژه، دارای «محتوای اخلاقی» نیز هست. طاغوت که از همان ماده طغیان است، ریشه در «خودخواهی» و خودپرستی انسان طاغی دارد و هر کسی که منیت و انانیت درونی‌اش را آشکار می‌کند، «طاغوت» است. بر این اساس، طاغوت سیاسی، چهره آشکار طاغوت اخلاقی است. در حقیقت، طاغوت اخلاقی، وقتی در عرصه سیاست، حضور پیدا می‌کند، مرزهای قانون را در‌هم می‌شکند، تا هرچه بیشتر حس جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی خویش را اشباع کند. بر این اساس، نباید «طاغوت بودنِ» یک فرمان‌روا را به فاقدبودن جنبه‌های اعتباری و انتسابی یا انتصابی پیوند زد، بلکه در حقیقت دیو درونی، در قالب غول بیرونی، خود را نشان داده است. (محلاتی، نظریه طاغوت)

امام خمینی(ره)  در اندیشه سیاسی خود به اصل برابری و عدالت و قانون و قانونمندی و عمل به آن در کمک به مردم‌سالاری تأکید داشتند. ایشان در بحث تنوع و تکثر سیاسی، رعایت موازین دینی و ایمانی را مهم خواندند و ارتباط تکثرگرایی با مشارکت سیاسی را مستقیم، و نقش گروه‌ها و احزاب و جناح‌های مختلف را در نظام سیاسی با‌اهمیت دانستند.

امام معتقد بودند در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران رضایت و مقبولیت عامه باید براساس آرای مردم تنظیم شود. واژه‌های کلیدی ایشان در این مبحث، اهمیت دادن به وجود پایگاه مردمی و اجرای خواسته‌های مردم و تأمین رضایت و موافقت مردم و سرانجام، هماهنگی لازم بین رهبر جامعه اسلامی و مردم است. (پورفرد، 1386: 286) براساس این اصول، به مهم‌ترین مؤلفه‌های توسعه سیاسی در نظام ولایت فقیه و عناصر مردم‌سالاری دینی، که پورفرد بیان داشته است، به اختصار اشاره می‌شود.

اصل هدایت و رهبری مستمر: از نظر امام خمینی(ره)  وظیفه هدایت و رهبری برای ایجاد نظام عادلانه به عهده فقهای عادل است. فقها باید مهم‌ترین وظیفه پیامبران را که برپایی یک نظام عادلانه اجتماعی است برقرار کنند. کلیه امور که بر عهده پیامبران است، فقهای عادل موظف و مأمور به اجرای آن هستند. (امام خمینی، 1360: 93)

جامعه دینی: از منظر ایشان، جامعه متمایز از افراد تشکیل‌دهنده خود است. بر این اساس، ایشان منطق حیات جمعی را می‌پذیرد. (امام خمینی، 1385: 19 / 47) ایشان برای جامعه نوعی فضیلت عقلانی در نظر می‌گیرد و در واقع، واحد عمل برای ایشان انسان است، نه فرد. جامعه در زیرمجموعه ذهنیت امام، از انسان مطلوب و آرمانی نهفته است. در واقع، اندیشه اجتماعی امام در خدمت تجلی انسان کامل مورد نظرش است. گفتنی است که این انسان، ابعاد و جنبه‌های مختلفی دارد: او بسیار تجددگرا و در عین حال معتقد به سنت‌ها و ارزش‌های والای تاریخی خود است. از نظر امام خمینی(ره) ، جامعه دینی، یعنی جامعه توحیدی، عبارت از جامعه‌ای است که با حفظ سلسله‌مراتب یک نظر داشته باشد: کأنّه یک موجودند. (همان: 11 / 136)

نهادهای نظارتی و کنترل قدرت: امام خمینی(ره)  معتقد است که نظارت، حق عمومی و همگانی است:

همه ملت موظف هستند که نظارت کنند، بر این امور نظارت کنند. اگر من یک پایم را کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خود را حفظ کن. مسئله، مسئله مهمی است. (همان: 7 / 33)

ایشان حق اعتراض و نظارت را حق طبیعی شهروندان و نهادهای اجتماعی دانسته و آن را تنها راه حفظ نظام اسلامی و نجات نظام اسلامی می‌داند و می‌گوید:

هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و از او انتقاد نماید و او باید جواب قانع‌کننده‌ای دهد و در غیر این صورت، اگر به خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبه‌خود از مقام زمامداری معزول است. (همان: 4 / 190)

مشارکت و رقابت سیاسی فراگیر: امام بر خلاف رهیافت نخبه‌گرایی و اقتدار‌گرایی ـ که تنها برای نخبگان، استعداد قضاوت و قوه تشخیص مصالح و مفاسد اجتماعی را قائل هستند ـ معتقد است هر فرد مسلمان ظرفیت و قابلیت تشخیص دارد؛ به عبارت دیگر، «همه ملت قدرت نظارت و انتقاد دارند». (امام خمینی، 1374: 95)

فضاسازی برای ابراز نظر اقلیت: امام مرز انتقاد را شخصیت افراد نمی‌دانست. به نظر ایشان، عدم وجود انتقاد در جامعه از ویژگی‌های نظام پادشاهی است. (همان) ایشان اعتقادی بـه جـامعه تـک‌صـدایی نداشت و اختلاف در سلیقه‌ها و نظریات و برداشت‌های فقهی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، عبادی و حتی اجتماعی را امری طبیعی در جامعه می‌دانست. (امام خمینی 1385: 20 / 211 و 212)

در مجموع براساس مطالب گفته‌شده می‌توان نتیجه گرفت که توسعه سیاسی متعالیه در دیدگاه و اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)  بر مبنای حکمت متعالیه بر تعالی‌گرایی مبتنی است و تحول‌گرایی، صیرورت و تکامل انسان را در ساحت قوس صعودی بیان می‌کند. در این نوع توسعه، انسان کامل محور عالم وجود است و براساس رسالت و تنصیب و مسئولیت الهی، وظیفه راهبری و هدایت انسان‌ها و سامان‌دهی جامعه و مدنیت متعالیه را به عهده دارد و بر پایه ارزش‌های متعالی در چارچوب شرع، عقل و فطرت استوار است.

در این نوع توسعه، احساس تکلیف و تعامل و مشارکت و سامان‌بخشی به جامعه و حکومت در سلسله‌مراتب از پیامبر و ائمه اطهار و اولوالامر و ولیّ فقیه به آحاد مردم در جریان است؛ دین مبین اسلام در تجربه و پیشینه تاریخی خود، دو الگوی نبوی و علوی را پشت سر گذاشته است و به‌عنوان آرمانی بزرگ و مدینه فاضله الگوی مهدوی را ارائه می‌دهد و در حال حاضر در قالب نظام ولایت فقیه تحقق عملی پیدا کرده است که در طول دوره قبلی بوده و زمینه‌ساز برای دوره مهدویت است.

شاخص اصلی توسعه سیاسی متعالیه در نظام مبتنی بر ولایت فقیه، الهی بودن و حاکم بودن روح تکلیف و تلاش همگانی برای جلب رضایت خداوند و رسیدن به قرب الهی است که نمود عینی آن به شکل مردم‌سالاری دینی است. در نهایت، به‌طور کلی در الگوهای توسعه سیاسی متعالی، بقای ابدی انسان در کانون توجه است و این بقای ابدی جز با قرب الهی تحقق نمی‌یابد.

سه شنبه 28 آبان 1392  8:55 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:الگوهای توسعه سیاسی با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره) 2

الگوهای توسعه سیاسی متدانیه

با توجه به تقسیم‌بندی کلی نظریات توسعه سیاسی (متعالیه، متدانیه و متعارف) از دیدگاه امام ـ که بحث آن گذشت ـ و اینکه این نظریات به لحاظ منشأ و خاستگاه آنها و نیز به لحاظ سمت‌وسو دسته‌بندی و تبیین می‌شوند، در بخش متدانیه و متعارف عموماً نظریات توسعه سیاسی بر خواسته‌های مادی و بهبود وضعیت دنیوی افراد جامعه و سیستم سیاسی مبتنی هستند و به‌عنوان فرایندی که متضمن نهادی‌سازی تشکل‌ها و مشارکت سیاسی مردم و افزایش کارایی نظام سیاسی و بسیج عمومی برای تقویت ارزش‌های دموکراسی و آزادی و استقرار آنهاست، تابع یک روند کلی برگرفته از تاریخ و تحولات فکری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جهان غرب است.

بهتر است برای تحلیل مفهومی توسعه سیاسی و دستیابی به الگوها و شاخص‌های مناسب برای بررسی مقایسه‌ای این نظریات با نظریه توسعه سیاسی متعالیه و همچنین نقد و بررسی نظریه‌های توسعه سیاسی متدانیه و متعارف به مباحثی اشاره شود که بعضی از اندیشمندان سیاسی در بررسی مفهوم توسعه سیاسی به چالش‌های رهیافتی و زیر‌ساختی و خاستگاه آنها پرداخته‌اند.

«عبدالعلی قوام»، نظریه‌پردازی در حوزه توسعه سیاسی و رهیافت‌های موجود را تابعی از روند تحولات شکل‌گیری تمدن غرب و فضای حاکم بر روابط بین‌المللی و تغییر و تحولات ناشی از جنگ گرم و جنگ سرد میان دو قطب سرمایه‌داری و سوسیالیستی می‌داند. ایشان به تفسیرهای محافظه‌کارانه و در مقابل، رادیکال این دو تفکر می‌پردازد و تئوری‌های ارائه‌شده از سوی آنها و همچنین تفاوت و تعارض بین آنها با جهان سوم را تابعی از نگرش مادی تئوری‌ها، محوریت سرمایه، افزایش درآمد سالانه، تولید ناخالص ملی و نقش استعمار در توسعه‌نیافتگی جهان سوم می‌داند. (قوام، 1388: 12)

قوام معتقد است اندیشمندان سیاسی، رهیافت‌های توسعه سیاسی را در یک روند تاریخی به ترتیب از پارادایم سنت‌گرایی در مقابل نوگرایی و تمدن و بعد توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فرهنگ سیاسی در قالب عوامل درونی و از دهه 1970 به بعد در قالب عوامل بیرونی و چارچوب نظریات توسعه‌نیافتگی و استقلال و وابستگی پیش برده‌اند؛ و درنهایت، در تلفیق عوامل درونی و بیرونی، معیارها و متغیرهای توسعه سیاسی را تعبیر و تفسیر می‌کنند؛ قوام به‌تفصیل به تبیین این متغیرها از دیدگاه چندین نظریه‌پرداز اشاره می‌کند.

وی با محور قرار دادن مشارکت سیاسی، به نظریه «هانتینگتون و نلسون» و دیدگاه «لوسین‌پای» از جمله تئوری بحران‌های هویت، مشروعیت، مشارکت، نفوذ و توزیع می‌پردازد. ایشان در تجزیه و تحلیل رهیافت‌های توسعه سیاسی با محوریت فرهنگ سیاسی به آرا و نظریات «آلموند» و «پاول» و تحرکات اجتماعی «کارل دویچ» می‌رسد.

وی به تدوین قانون و تأثیر آن در رفتار سیاسی «آقای کاوانوف» و همچنین تنوع ساختاری نظام سیاسی و انواع توانمندی توزیعی، نمادی، استخراجی، تلفیقی و تنظیمی نظام سیاسی «آیزنستات» اشاره می‌کند و بعد به آرا و نظریات چندین نفر از اندیشمندان و همچنین به طبقه‌بندی نظام‌های سیاسی از دیدگاه «هانتینگتون و نلسون» با محوریت مشارکت سیاسی و انواع مدل‌های آن (مدل بورژوازی توسعه، مدل پوپولیستی، مدل لیبرال، مدل خودکامه، مدل تکنوکراتیک توسعه) می‌پردازد. (همان: 16)

«برتران بدیع»، نظریات و مطالعات مربوط به توسعه سیاسی را در قالب سه جریان توسعه‌گرایی کلاسیک، تحلیل جامعه‌شناختی و تحلیل تاریخی بررسی می‌کند. ایشان بخش نظریات کلاسیک توسعه‌گرا را از نظریه‌های کمیت‌گرای توسعه که نتیجه انقلاب رفتارگرایی با تأکید بر فنون کمّی بوده و دگرگونی سیاسی را در پی احراز سطح خاصی از زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌داند، شروع می‌کند. از این نگاه، نظریه‌های رفتارگرایی مربوط به دموکراسی، «بسیج دویچ» و «بسیج دانیل لرنر» را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد. (بدیع، 1387)

بدیع سپس در ضمن این جریان به نظریه توسعه‌گرای «شیلز» می‌پردازد که بازسازی سیاسی را محصول دگرگونی‌های اقتصادی یا اجتماعی می‌داند و بیشتر، توسعه سیاسی را از منظر علم سیاست در تفوق قوانین مدنی، عملکرد نهادهای نمایندگی و اعمال بدون محدودیت آزادی‌های سیاسی دنبال می‌کند و بعد وارد نظریات کارکردگرایی «گابریل آلموند» و همکارانش و گونه‌شناسی نظام سیاسی براساس کارویژه آنان می‌شود و درنهایت، در این قسمت به طرح نظریه بحران «پای» و «ارگانسکی» به‌صورت مبسوط اشاره می‌کند.

سپس در بخش نتیجه‌گیری، از چهار زاویه به نقدهای اساسی جریان اول می‌پردازد و نسخه واحد پدیدارشده برای توسعه سیاسی را ـ که بیشتر اندیشمندان با الگو قرار دادن جامعه غربی ارائه داده‌اند ـ زیر سؤال می‌برد و می‌گوید:

با نفی تمامی این اصول مسلم پنداشته‌شده، به این نتیجه می‌رسیم که توسعه سیاسی باید به‌عنوان روندی در نظر گرفته شود که هم از نظر علت و هم چگونگی تحقق متنوع بوده و نه‌تنها به حذف تدریجی سنت نمی‌انجامد، بلکه برعکس کاربست و جهت‌گیری دوباره آن را در نظر می‌گیرد. چنین جهت‌گیری دوباره‌ای می‌تواند در قالب تلفیق جدیدی از داده‌های سنتی یا تلفیقی از عناصر سنتی و نو که برایند فنون جدید است، نمایان شود. (همان: 89)

«برتران بدیع» به نظریه نهادگرایی «ساموئل هانتینگتون» و به تشریح و تبیین او از معیارهای نهادینه شدن و زایش دو نظام سیاسی جامعه مدنی و جامعه «پره تورین» می‌پردازد و بعد از طرح نظریه کارکردگرایی «دیوید اپترو»، نظریه مرکز پیرامون توسعه سیاسی را به‌صورت مبسوط مطرح می‌سازد و سپس با نقد این جریان وارد بخش نهایی یعنی جریان بازگشت به تاریخ می‌شود و می‌گوید:

بالاخره اینکه تمامی این جریان‌ها را نمی‌توان مستقل از فرهنگ و عوامل زیربنایی جامعه دانست که بستر این تحولات را تشکیل داده و از یک حوزه جغرافیایی به حوزه دیگر تفاوت می‌کنند. ازاین‌رو، تنها وجه مشترک آنها خصوصیاتی انتزاعی است که فقط یک بعد از هویت و صیرورت آنها را در نظر می‌گیرد. هر یک از الگوهای رسمی اعم از نهادگرایی هانتینگتون، تطابق بـا نقش‌های صنعتی اپتر یا ساخت مـرکز آیزنشتاد و بندیکس، توضیح خاصی در مورد بعد جهان‌شمول دگرگونی اجتماعی و سیاسی بر ما عرضه می‌دارند.

ازاین‌رو، هر یک از این الگوها باید از نظر ادعای جهان‌شمول و از نظر صلاحیت تحقیقاتی مورد نقد و بررسی قرار گیرند. در عین حال، این سازه‌ها را نمی‌توان فارغ از یک تبیین کلی مورد سنجش قرار داد؛ خصوصاً که خود این نظریه‌ها هم ادعای جهان‌شمولی از نوع نظریه توسعه‌گرایان کلاسیک را ندارند. این فروتنی احتمالاً زمینه بازگشت به تاریخ را که بسیاری از تحلیل‌های اخیر توسعه سیاسی بدان گرایش دارند، فراهم می‌سازد. (همان: 140)

سید حسین سیف‌زاده، مبحث توسعه و الگوی توسعه سیاسی را در قالب سه نگاه سنتی، مدرن و پسامدرن و در سه فرایند فردی، بومی و جهانی آورده است، که به‌دلیل نبودن مجال بحث فقط به عناوین مدل‌ها اشاره می‌شود:

1. مدل کارکردگرایی ـ ساختاری توسعه؛

2. مدل بسیج اجتماعی؛

3. توسعه از طریق مدل انتخاب فردگرایانه؛

4. مدل توسعه از طریق نخبگان سیاسی؛

5. حل بحران‌های توسعه؛

6 . دموکراسی انجمن گروه‌ها؛

7. رویا گرای توسعه ضد وابستگی؛

8 . مدل توسعه وابسته با مدیریت اقتدارگرایی دیوان‌سالار؛

9. مدل توسعه فرهنگی؛

10. تحول فرایندی توسعه؛

11. مدل توسعه بن‌فکن رندانه ـ عبور از بازتاب‌گرایی؛

12. طبقه و توسعه؛

13. مدل توسعه مشارکت؛

14. مدل‌های بدیع به توسعه؛

15. مدل پیشنهادی توسـعه پایدار در ایران.

سیف‌زاده در مدل پیشنهادی درباره ایران می‌گوید:

در هر صورت، اگر هدف بلندمدت (بیست ساله) توسعه ملی پایدار را دستیابی به سطحی از توسعه ظرفیت‌ها و قابلیت‌های تولید و بازار تولید، خلاقیت، ثروت، قدرت و حیثیت ملی بدانیم که بتواند امنیت، آزادی، کرامت، مشارکت، رفاه و عدالت را برای آحاد ملت فراهم کند، هدف درازمدت بُعد سیاسی این توسعه نیز باید، عبارت از دستیابی به نوعی از نظم، ثبات و تعادل پایدار سیاسی و اجتماعی است که کمتر متکی به کاربرد زور و اقتدار دولت، و بیشتر متکی به سازوکارهای خودتنظیم‌کننده میان عرصه‌ها، نیروها و نهادهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یعنی متکی به گسترش فرهنگ مشارکت، اخلاق و فضیلت مدنی باشد.

دستیابی به این هدف به ترتیب از طریق چهار مرحله دولت قابلیت‌ساز، دولت انطباق‌گرا، دولت رفاه‌گرا و عدالت‌خواه، دولت تعامل‌گرای شهروند‌مدار می‌باشد و طی‌کردن هریک از مراحل تقریباً یک دوره پنج ساله به طول می‌انجامد». (سیف‌زاده، 1388: 239)

سریع‌القلم در کتاب «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران» به اصول ثابت دوازده‌گانه‌ای برای توسعه سیاسی اشاره کرده است:

1. فردگرایی مثبت باید تشویق شود؛

2. تفکر، زمینه‌های استقرایی قوی داشته باشد؛

3. تفکر، متاع عمومی و تخصص متاع خاص باشد؛

4. آموزش مهم‌ترین رکن برنامه‌ریزی جامعه باشد؛

5. عموم مردم منطق و شیوه‌های کار جمعی را بیاموزند؛

6 . هویت عمومی جامعه فوق‌العاده قوی و مستحکم باشد؛

7. علاقه به جامعه و درپی آن، قانون‌پذیری در میان مردم بنیادی باشد؛

8 . منافع هیئت حاکمه با مصالح و منافع عمومی مردم همسو باشد؛

9. دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد و نهادهای غیردولتی در نظام اجتماعی مؤثر و فعال باشند؛

10. آرامش اقتصادی وجود داشته باشد؛

11. تصمیم‌گیری مبتنی بر اصلاح‌نگری و اصلاح‌پذیری باشد؛

12. انتصاب افراد بر پایه رقابت، توانایی و لیاقت صورت گیرد. (سریع‌القلم، 1386: 104)

بهروز لک نیز، اصول و مؤلفه‌های توسعه سیاسی در جهان غرب را در کتاب «سیاست و مهدویت» در چهار محور: از بین رفتن جامعه سنتی در فرایند توسعه غربی، ناسازگاری مذهب و توسعه، پیش‌شرط بودن توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی و داشتن نگرش خطی به توسعه، و سیر تکاملی تحول جوامع با محوریت تجربه غرب، دسته‌بندی کرده است که نوع نگاه ایشان، خود بیانگر نقد وی از توسعه سیاسی متدانیه و متعارف است.(بهروز لک، 1384: 99)

در مجموع از بررسی زمانی و نقد نظریه‌های توسعه متدانیه و متعارف از منظر تعالی‌گرایی می‌توان چنین نتیجه گرفت که روند تحولات در مفهوم توسعه سیاسی به‌ویژه در دوره معاصر در ابتدا بر معیارهای کمی اقتصادی و بعد اجتماعی و معیشتی و بعد فرهنگی و زیستی افراد و جامعه تأکید داشته است و مفهوم توسعه سیاسی و معیارهای آن با محور قرار دادن انسان و نیازهای مادی او و جامعه و نظام سیاسی و مؤلفه‌های آن از جمله قدرت، ثروت و توانمندی‌های مادی دیگر شکل گرفته است و تجزیه و تحلیل می‌شود.

از نظریات اندیشمندان مذکور می‌توان چنین نتیجه گرفت که رویکرد و زیرساخت اصلی مربوط به انواع الگوهای توسعه سیاسی ـ که مطرح شد ـ رویکرد مادی و به‌نوعی ناظر به پدیده قدرت، ثروت و مقولات عینی مربوط به فرهنگ، جامعه و ساختار سیاسی و اجتماعی است که با توجه به مبانی حضرت امام(ره)  و مفهوم و تعریفی که از توسعه سیاسی دارند، این نظریات در زمره تعاریف و نظریات متدانیه و متعارف قرار می‌گیرند.

درباره اندیشمندان سیاسی ایرانی نیز، به‌جز نظریات دکتر بهروز لک که اصول و مؤلفه‌های توسعه سیاسی در جهان غرب را نقد کرده است، نظریات دیگر اندیشمندان اگر چه بر فرضیه‌هایی مثل کیفی بودن و پیچیدگی سطح توسعه در جامعه، ارتباط تنگاتنگ توسعه سیاسی و اقتصادی، شرایط و تحولات بین‌المللی و دستیابی به نوعی از نظم، ثبات و تعادل پایدار سیاسی و اجتماعی متکی است، ولی درعمل در چارچوب تحلیل مادی قرار دارند.

برای مثال، مباحث دکتر سریع‌القلم اگرچه روش منطقی و استقرایی دارد و بر ارزش‌های انسانی و متناسب با بافت و وضعیت فرهنگی جامعه مبتنی است، ولی درنهایت تعریف و تحلیل ایشان نیز با وجود این نکات مهم و ارزشمند بر پایه تقارن منافع یک گروه یا گروه‌های مختلف و مصالح و منافع عمومی در حد عقلانیت رفتارها و برخوردهای جامعه با استفاده از ابزارهای تربیتی و الگوهای فکری و رفتاری قانون‌گرایی، نظم، شایستگی و رقابت برخاسته از جامعه پیش می‌رود؛ با این حساب، به‌نوعی نسبت به تعریف و مفهوم توسعه سیاسی حضرت امام که متکی بر وحی و شریعت و پویایی دین اسلامی و تعالی‌گرایی است، متفاوت تلقی می‌شود و کامل نیست.

نتیجه‌

از مباحث مطرح‌شده به این نتیجه می‌رسیم که حکمت متعالیه از ظرفیت‌های خوبی برای ورود به عرصه علوم انسانی و از جمله مطالعات توسعه برخوردار است. در این مقاله، با تمرکز بر بحث توسعه سیاسی از منظر امام خمینی(ره)  این ظرفیت تا حدی نشان داده شد.

امام خمینی(ره)  معتقد بود انسان، یا جهت‌گیری الهی دارد و در نتیجه متعالیه است، یا جهت‌گیری غیرالهی دارد و در نتیجه باورها، گرایش‌ها و رفتارهایش عرفی یا متدانیه می‌شود. بر این اساس، در حوزه الگوها و مکاتب توسعه نیز سه دسته و طیف از الگوها استنباط می‌شود:

اول، الگوهای توسعه سیاسی متعالی که « بقای ابدی» انسان در کانون توجه آن است و این بقای ابدی جز در «لقا» و «قرب الهی» تحقق نمی‌یابد؛ بنابراین، تک‌تک انسان‌ها ناگزیرند در تعیین سرنوشت دنیوی و اخروی خود مشارکت داشته باشند؛ مشارکتی جدی و عادلانه برای مبارزه با باطل و طاغوت.

دوم، الگوهای توسعه سیاسی متعارف که بقای دنیوی انسان در کانون توجه آن قرار دارد، بدون اینکه با اهل حق به دشمنی برخیزد؛ بنابراین، تک‌تک انسان‌ها ناگزیرند در تعیین سرنوشت دنیوی خود مشارکت داشته باشند، ولی مشارکتی فارغ از ارزش‌های الهی. (سکولاریستی = عرفی)

سوم، الگوهای توسعه سیاسی متدانیه که اصالت را به دنیا می‌دهد و در وضعیت جنگ و دشمنی با اهل حق قرار می‌گیرد. بنابراین، عموم مردم، تحت تأثیر نظام سیاسی طاغوتی نقشی تخریبی در تعیین سرنوشت خود دارند و در واقع، مشارکت ظالمانه برای مبارزه با حق مطالبه می‌شود. نکته جالب توجه این است که در بیشتر این نظریات، با توجه به مبانی مطرح‌شده، اساساً بقای دنیوی تمام انسان‌ها نیز مدنظر نیست، بلکه بقای برخی نژادها، گروه‌ها، افراد، دولت‌ها و ملت‌ها مطرح است.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج‌البلاغه، 1368، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

3. آقابخشی، علی و مینو افشاری‌راد، 1379، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار.

4. ابن ابی‌الحدید، 1404ق، شرح نهج‌البلاغه، ج 15،تهران، مکتبة الاسلامیة.

5. امام خمینی، سیدروح‌الله، 1385، صحیفه امام، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

6. ــــــــــــــــــــــــــــ ، 1374، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ششم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام.

7. ــــــــــــــــــــــــــ ، 1360، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

8. ـــــــــــــــــــــــــ ، 1366، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

9. انصاری، حمید، 1374، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

10. بدیع، برتران، 1387، توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب‌زاده، نشر قومس، چ پنجم.

11. بهروز لک، غلامرضا، 1384، سیاست و مهدویت، تهران، حکمت روشن، چ اول.

12. پورفرد، مسعود، 1386، مردم‌سالاری دینی، پژوهشگاه علوم فرهنگی اسلامی، چ اول.

13. جعفری، محمدتقی، 1389، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چ چهارم.

14. جمعی از نویسندگان، بی‌تا، اخلاق سیاسی و اجتماعی در سیره نبوی، از کتاب درس‌هایی از سیره محمد پیامبر اعظم، بی‌جا، نشر تحقیقات و مطالعات بسیبج.

15. دهخدا، علی‌اکبر، 1351، لغت‌نامه دهخدا (حرف واو)، تهران، چاپ سیروس.

16. سریع‌القلم، محمود، 1386، عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران، تهران، نشر مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، چ پنجم.

17. سو، آلوین، تغییر اجتماعی و توسعه، 1378، ترجمه محمود حبیبی مظاهری، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.

18. سیف‌زاده، حسین، 1388، پانزده مدل نوسازی، توسعه، دگرگونی سیاسی، تهران، قومس، چ اول.

19. ـــــــــــــــــــ ، 1375، نظریه‌های مختلف درباره راههای گوناگون نوسازی و دگرگونی سیاسی، تهران، قومس.

20. شایان مهر، علیرضا، 1384، دائرة‌المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، تهران، انتشارات کیهان، ج1.

21. علی‌بابایی، غلامرضا، 1382، فرهنگ سیاسی آرش، تهران، انتشارات آشیان.

22. فتحی، یوسف، 1388، «رابطه اخلاق و سیاست با تأکید بر دیدگاه امام خمینی»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 53.

23. قوام، عبدالعلی، 1388، چالش‌های توسعه سیاسی، تهران، نشر قومس، چ چهارم.

24. کریمی مله، علی، 1377، «عقل‌گرائی دینی و توسعه سیاسی»، قبسات، شماره 7.

25. لک‌زائی، نجف، 1386، سیره پیامبر اعظم، قم، بوستان کتاب، چ دوم.

26. ـــــــــــــــــــ ، 1389الف، «فلسفه امنیت از دیدگاه امام خمینی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 49.

27. ـــــــــــــــــــ ، 1389ب، «کاربردهای امنیتی انسان‌شناسی حکمت متعالیه»، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 50.

28. ـــــــــــــــــــ ، 1383، سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

29. مجلسی، محمدباقر، 1368، بحارالانوار، ج 33، تهران، کتابچی.

30. معین، محمد، 1382، فرهنگ فارسی معین، ج 2، تهران، گلرنگ یکتا.

31. معینی‌پور، مسعود، 1388 الف، «بررسی تطبیقی الگوی توسعه سیاسی هانتینگتون با الگوی رشد سیاسی در جامعه مهدوی»، فصلنامه علمی پژوهشی مشرق موعود، شماره 12.

32. ــــــــــــــــــــ ، 1388 ب، «مبانی و اهداف توسعه سیاسی ازدیدگاه امام خمینی»، فصلنامه انقلاب اسلامی، شماره 19.

33. نعیمیان، ذبیح‌اله، 1388، منطق تکوین و صورت‌بندی فلسفه سیاسی متعالی حکومت اسلامی، سال چهاردهم، شماره3.

منبع: فصلنامه مطالعات انقلاب - شماره 29

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

سه شنبه 28 آبان 1392  8:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها