0

معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

 
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

امیر محمدی/ آسیب شناسی معماری مدرن؛
تعارضات آپارتمان‌نشینی با سبک زندگی اسلامی
معماری ایرانی، به دلیل بروز برخی جنبه‌های از خود بیگانگی، مورد تهاجم فرهنگی غربی واقع شده و این موضوع سبب شده است معماری ایرانی‌ـ‌اسلامی در ساختمان‌های ایرانی کم‌رنگ شود. از آنجایی که معماری خانه نقش مهمی در شکل‌دهی روابط اهل خانه دارد، بسیاری از فضاهای شهری زمینه‌های ظهور فرهنگ غربی را در ایران فراهم کرده است.
 
گروه فرهنگی-احتماعی برهان/ امیر محمدی؛ تأثیر و اهمیت بنا و ساخت‌وساز مسکن بدین سبب است که هرچند انسان در ابتدا خالق بناست، اما در ادامه این بناست که بر رفتار و فرهنگ وی و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند تأثیر می‌گذارد. به عبارت دیگر، تناسبات فضایی مختلف بر اساس سرشت انسانی منشأ تأثیراتی بر انسان‌ها و جوامع انسانی است؛ یعنی معماری هم فرهنگ‌ساز و هم زاده‌ی فرهنگ است.
 
رسالت معماری طراحی فضاست. طراحی فضا و مدیریت فضا نیز برای مدیریت رفتاری است که داخل آن فضا اتفاق می‌افتد؛ یعنی رفتارهای داخل یک فضا را می‌توان با نوع طراحی مدیریت کرد. از این رو، معماران در گذشته در خلق آثار هنری خود از منبع طبیعت، فرهنگ و مذهب الهام می‌گرفتند و از این سه رکن در طراحی و معماری ساختمان‌ها بسیار بهره می‌بردند. انگیزه‌ی اصلی معماران سنتی ایرانی بیان و انعکاس مفاهیم فرهنگی و باورهای دینی مردم از یک سو و تحت تأثیر قرار دادن رفتارهای مردم توسط این عناصر از سوی دیگر بوده است.
 
امروزه معماری ایرانی، به دلیل بروز برخی جنبه‌های از خود بیگانگی، مورد تهاجم فرهنگی غربی واقع شده و این موضوع سبب شده است معماری ایرانی‌ـ‌اسلامی در ساختمان‌های ایرانی بیش از پیش کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شود. از آنجایی که معماری و سبک خانه نقش مهمی در شکل‌دهی روابط، خلق‌وخوی و فرهنگ اهل خانه دارد، کالبد بسیاری از فضاهای شهری و ساختمان‌ها یکی از زمینه‌های ظهور فرهنگ غربی و اروپایی را در ایران فراهم کرده است.
 
آپارتمان هم یکی از مصادیق معماری غیرسنتی و غیرهمخوان با فرهنگ ایرانی است که قطعاً در طولانی‌مدت سبب ایجاد آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی برای خانواده و جامعه‌ی ایران خواهد گردید.
 
آپارتمان در ایران
 
در دوران معاصر، شهرنشینی خواه‌ناخواه به عنوان الگوی برتر سکونت در همه‌ی کشورها پذیرفته شده است. گرایش و اشتیاق شدیدی به‏ شهرنشینی پدید آمده و سبب شده است که‏ بسیاری از شهرها، به ویژه کلان‌شهرها، از نظر جمعیت‏پذیری، اشتغال‌زایی، خدمات‏دهی و توسعه‌ی فضایی در آستانه‌ی پر شدن ظرفیت و حتی‏ فراتر از آن قرار گیرند. یکی از تدابیر کارساز برای کنترل یا تعدیل این مشکل که در موارد بسیار به اجرا درآمده ساخت شهرها و شهرک‌های‏ جدید است.
 
در ایران نیز شهرنشینی از انقلاب مشروطیت‏ به این سو و همگام با ورود درآمدهای نفتی به‏ اقتصاد ملی و پیدایش نهاد دولت در مدیریت‏ کشور رو به گسترش نهاد و روند شهرنشینی از آن‏ پس، به پیروی از روند افزایش جمعیت و گسترش‏ جوامع شهری، به کلان شهرنشینی و قطبی شدن‏ انجامید.
 
از آنجایی که انقلاب مشروطه با تحولات بزرگ صنعتی در دنیای غرب متقارن بود، فرصتی ایجاد شد تا معضلات جامعه با راهکارهای نوین اروپاچاره‌جویی شود. تکنولوژی، صنعت و تولید یکی از وسوسه‌انگیزترین شیوه‌ها بود. بنابراین صنایع مختلف کم‌کم وارد کشور شدند و تأثیرات همه‌جانبه و عمیقی بر روابط اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و حتی معماری ایرانیان تحمیل کردند.
 
کارخانه‌ها یکی پس از دیگری شروع به کار می‌کردند و مشاغل جدیدی پدیدار می‌شدند که به نیروی کار تازه نیازداشتند. بخشی از این نیروها از طریق جذب شاغلین حرفه‌های سنتی و مخصوصاً بخش کشاورزیقابل تأمین بود. از سوی دیگر، جاذبه‌های جدید شهری، همچون خدمات رفاهی، امکانات تازه‌ی‌ تفریحی و ظاهر آراسته‌ی شهرها، تعادل دیرپای جمعیت شهری و روستایی را دگرگون کرد.شیوه‌های متحول‌شده‌ی تجارت و جابه‌جایی توازن و انباشت سرمایه‌ها نیز مزید بر دلایلفوق بودند. در نتیجه، شهرها از نظر وسعت و جمعیت دچار چنان رشد بی‌قاعده‌ای شدند که با تمام طول تاریخ این سرزمین قابل مقایسه نبود و طبیعتاً تهران، به عنوان مرکز،بیشترین سهم را داشت.
 
رسالت معماری طراحی فضاست. طراحی فضا و مدیریت فضا نیز برای مدیریت رفتاری است که داخل آن فضا اتفاق می‌افتد؛ یعنی رفتارهای داخل یک فضا را می‌توان با نوع طراحی مدیریت کرد. از این رو، معماران در گذشته در خلق آثار هنری خود از منبع طبیعت، فرهنگ و مذهب الهام می‌گرفتند.
 
بعد از وقوع انقلاب اسلامی نیز متعاقب جابه‌جاییقدرت‌های سیاسی و اقتصادی، از یک طرف و وعده‌های مبتنی بر شور و هیجاندوران گذار، از جمله شایعه‌ی تقسیم و واگذاری املاک و مستغلات مصادره‌ای به مردم و... ازدیگر سو، تهران بحران جمعیتی تازه‌ای را تجربه کرد.
 
محدودیت اراضیقابل ساخت، افزایش بهای زمین‌های مرغوب، افزایش هزینه‌های ساخت، بُعد غیرقابل پذیرشمسافت و ترددهای لازم روزانه، مشکلات ارائه‌ی خدمات انتظامی و امنیتی، محدودیت توسعه‌ی شبکه‌های خدماتی مثل خیابان، آب، برق و... همه و همه تصمیم‌‌ها و سیاست‌گذاری‌هایخُرد و کلان را به سمت رشد عمودی سوق می‌دادند. بنابراین باز هم الگوی دیگری از غرب، بدون آنکه با فرهنگ شهرنشینی گذشته همخوانی و انطباق کافی داشته باشد، به همت فرنگی‌مآب‌های پایتخت، برگزیده شد. امکانات وسیع ساختمان‌سازی، تکنیک‌ها و مصالحجدید ـ‌ره‌آورد تمدن فراگیر‌ـ در ورود این الگوی تازه بی‌تأثیر نبود.
 
خانه‌های چندواحدی، برج‌نشینی و آپارتمان‌نشینی که به آرامی و با فرصت کافی در شهرهای بزرگ غربمتولد شده بود، شباهتی به خانه‌های سنتی ایرانی و شیوه‌های هم‌نشینی ایرانی نداشت.در شهرهای ایران، جامع‌ترین نمونه‌های این نوع مجاورت‌ها را تنها می‌توان در خانه‌های پدرسالاری دید که همراه با خانواده‌ی فرزندان ذکور و در بناهای وسیع و مجلل اتفاقمی‌افتاد. خانه‌های پدرسالار، با توجه به میزان توانایی مالک، از حیاط‌های مجزا و مستقل برخوردار بود.
 
بعدها به تدریج درشهرهای بزرگ‌تر و متأثر از کوچ‌های فامیلی، نوع تازه‌ای از هم‌نشینی نیز ظهور کرد. این خانه‌ها عمدتاً با مصالح و اصول معماری سنتی و حیاط مرکزی ساخته شده بودند کهبه اقتضای نیاز، اتاق‌های آن‌ها به خانواده‌های مختلف واگذار می‌شد. اهالی این خانه‌هااغلب نسبت‌های قبیله‌ای و خانوادگی با هم داشتند یا از طریق همشهری‌ها و هم‌ولایتی‌های خود به صاحب خانه معرفی می‌شدند. این نوع اسکان اگرچه گاهی سال‌ها طول می‌کشید، اما اغلب به خاطر سطح اقتصادی و درآمد سرپرست خانواده و محدودیت فضا، ازنظر تنوع لوازم ضروری زندگی، ظاهری موقت داشت. اهالی این نوع خانه‌ها مجبور بودنداز سرویس و منبع آب و خدمات مشترک استفاده کنند.
 
نمونه‌های اولیه‌ی خانه‌های سازمانی ‌ـ‌که بعد از تخریب برج‌وباروی دوره‌ی ناصری و تسطیح قسمت‌های شرقی شهر برای کارمنداندولتی ساخته شدند‌ـ‌ و ساختمان‌های بانک رهنی و... این حرکت رابیش از پیش شتاب داد و متعاقب این مجموعه‌ها، فرزندان کوچک و اغلب ناقص‌الخلقه‌ایاز این پدرهای وارداتیدر گوشه و کنار شهر زاده شدند که بیشتر مورد استفاده‌ی گروه جویای رفاه و آسایشزندگی شهری، به معنای غربی آن، قرار گرفتند؛ گروهی که علاوه بر محدودیت‌های مالی، می‌کوشیدند خود را متعلق به طبقه‌ی پیشتاز جامعه‌ی شهری معرفی نمایند و آپارتمان‌نشینی رابه عنوان نمادی از تجدد، تمایز و برتری طبقاتی برمی‌گزیدند. در استقبال از اینپدیده، توجه حکومت، ترکیب جمعیتی و ویژگی‌های کوهپایه‌ای، تهران را مستعدتر از دیگرنقاط ایران کرده بود؛ اما همان طور که پیش‌بینی می‌شد، این الگوهای نوظهور و بیگانه‌یغربی به سرعت از طریق پایتخت به شهرهای بزرگ‌تر نیز سرایت کرد.
 
تطور مسکن از شکل سنتی و درون‌گرا به مدرن و برون‌گرا
 
سابقه‌ی به‌کارگیری معماری برون‌گرا در ساختمان‌های معاصر، به ویژه در ساختمان‌های دولتی و با عملکردهایجدید، زمینه‌ی مناسبی بود برای ورود تفکر طرح‌های برون‌گرا در مجتمع‌های ساختمانی کهتأثیرات مشهودی در پلان و تزئینات نمای ساختمان‌ها داشت. به جای دیوارهای ساده و بی‌روزن، پنجره‌های متعدد و بزرگ رو به خیابان و کوچه گشوده شدند و اغلب نماها با تزئیناتی به مراتب پرتکلف‌تر آراسته گشتند. عناصر تازه‌ای همچون بالکن، پاسیو یانورگیر و پاگرد و راه‌پله‌ها برای ترددهای پرتعداد و با امکان استفاده‌ی سهل‌تر و... جای خود را در پلان‌های جدید باز کردند. در مواردی هم فضاهای کوچک تجاری و مغازه‌هادر طبقات همکف، بخشی از فضا را اشغال نمودند و کاربری‌ها و نیازهای جدید، فضاهاییمثل پارکینگ و انباری را به خود اختصاص دادند. در عوض، جایگاه معماری و عاطفی گذشته وعناصری همچون ایوان‌، سرداب، باغچه، حیاط، هشتی، بادگیر، حوض، پشت‌بام و... کنار گذاشته شدند. دیگر محرمیت و سلسله مراتب، که اساس خانه‌های سنتی بود، کاربردیدر تعاریف جدید مجتمع‌های مسکونی، خانه‌ها و آپارتمان‌ها نداشت.
 
در پلان‌هایتحمیلی، بعضی از فضاها نیز با افت‌وخیزها و ارزش‌گذاری‌های متفاوت، جایگاه دیگرگونه‌ای پیدا کردند. آشپزخانه‌های اوپن، که ترجیحاً مخصوص آماده‌سازی غذاهای سبک و فوری هستند، جای آشپزخانه‌ها ومطبخ‌هایی محجوب و با وظایف پیچیده‌تر و پرکارتر در سبک پذیرایی و پخت‌وپزهایایرانی را گرفتند.
 
در حالی که مجموع عملکرد الگوهای اولیه‌یآپارتمان کمی بیش از یک خوابگاه خصوصی است، خانه‌های ایرانی در مفهوم سنتی آن، بااتکا به وسعت و تفکیک اندرونی و بیرونی و ترکیبی از فضاهای مختلف، ظرفیت انجامفعالیت‌های متنوعی را داشتند. بسیاری از ملاقات‌های تجاری مردان خانه در بیرونیانجام می‌شد، در حالی که خانم خانه می‌توانست از مجلس زنانه یا نشست‌های روزانه ومداوم خود با اقوام و همسایه‌ها لذت ببرد. اغلب مراسم مذهبی و خانوادگی در همینخانه‌ها انجام می‌شدند و به طور کلی، افراد خانواده می‌توانستند بیشتر نیازهای فضاییخود را در داخل همین خانه‌ها تأمین نمایند.
 
آسیب‌ها و معضلات آپارتمان
 
1. عدم هویت‌بخشی و انتقال ارزش‌ها
 
اولین چیزی که انسان پس از تأمین غذا در جست‌وجوی آن است تهیه‌ی سرپناهی است که بتواند در آن آرام گیرد. مسکن خُردترین و کوچک‌ترین شکل تجسم کالبدی رابطه‌ی ‌متقابل انسان و محیط است و تبلور فضایی کارکرد حیاتی سکونت انسانی در ایفای نقش‌های اساسی وی است. در روان‌شناسی بخشی از هویت شخصی انسان‌ها به واسطه‌ی خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند. لذا لزوم هویت داشتنِ خودِ مکان نیز از مسائل بسیار مهم در روان‌شناسی محیط، انسان‌شناسی و شهرسازی محسوب می‌شود. پیش از خلق مکانی برای سکونت، باید رابطه‌ی متقابل هویت و این مکان را بشناسیم. ما نمی‌توانیم محیطمان‌ را مجموعه‌ی نامرتبطی از اشیای مادی بنامیم و نمی‌توانیم فضایمان را صرفاً ظرفی برای روابط اجتماعی، بدون بُعد فیزیکی، فرض کنیم.
 
مسکن نقطه‌ی پیوند انسان و جهان مادی اوست؛ امری است ملموس که در آن دنیایی نامحسوس از احساسات، عواطف، شادی‌ها و رنج‌ها و خاطرات و دلبستگی‌های افراد و مهم‌تر از آن، بازتاب یک فرهنگ نهفته است.
 
به عبارت دیگر، اولین نظام فضایی که فرد در آن متولد می‌شود و شخصیت می‌گیرد خانه است. خانه نه تنها یک سازه، بلکه نهادی است که برای اهداف پیچیده‌ای ایجاد شده است. از آنجا که ساخت خانه یک پدیده‌ی فرهنگی است، شکل و سازمان‌دهی آن به شدت تحت تأثیر محیط فرهنگی‌ای است که به آن تعلق دارد. خانه به عنوان مکانیسم فیزیکی، از آن جهت که به بیان جهان‌بینی، عادات و رسوم و باورها و ساختن و باز‌تولید آن‌ها کمک می‌کند، قابل مقایسه با دیگر مکانیسم‌ها یا نهادهای اجتماعی همچون آموزش و مذهب نیست.
 
خانه‌ی آپارتمانی، به دلیل نوع فضاسازی و ساخت آن، بسیاری از کارکردهای سنتی‌اش مانند خانه به مثابه‌ی محل تفریح و آسایش، محل ملاقات و میهمانی، محل جشن‌ها و برگزاری آیین‌ها و محل کار و البته تولید و همه چیز به جز محل خواب را به فضاهای شهری منتقل کرده است. بنابراین دیگر در شعار «شهر ما، خانه ما»، بیش از آنکه خانه «استعاره‌ای» برای شهر باشد، بیانگر و توصیف‌کننده‌ی «واقعیت» است. امروزه بخش عمده‌ای از اوقات زندگی در شهر و فضاها و مکان‌های گوناگون شهری سپری می‌گردد. متعاقباً اوقات مختص به درون منزل بسیار کمتر شده و خانه بیشتر تبدیل به خوابگاه گشته است.
 
بنابراین هویت‌‌یابی و جامعه‌پذیری فرزندان به بیرون از خانه‌ها ‌ـ‌مدرسه، خیابان، سینما، تلویزیون، اینترنت، پارک، کافی‌شاپ، کتابخانه، ورزشگاه و استادیوم، شهربازی، و...‌ـ‌ منتقل گردیده و تلقی کاملاً متفاوتی از جایگاه و نقش خانه نسبت به سابق به وجود آمده است.
 
 
خانه‌ی آپارتمانی، به دلیل نوع فضاسازی و ساخت آن، بسیاری از کارکردهای سنتی‌اش مانند خانه به مثابه‌ی محل تفریح و آسایش، محل ملاقات و میهمانی، محل جشن‌ها و برگزاری آیین‌ها و محل کار و البته تولید و همه چیز به جز محل خواب را به فضاهای شهری منتقل کرده است.
 
2. خالی شدن آپارتمان‌ها از روح دینی
 
خانه و مسکن سنتی در جامعه‌ی سنتی به صورت‌های مختلف حامل ارزش‌های دینی و باورهای اسطوره‌ای و متافیزیکی بود؛ اما در شرایط مدرن دیگر خانه از نمادها و نشانه‌های متافیزیکی خالی می‌شود. ساخت‌وساز خانه تحت قواعد عقلانی که معماری و دانش مدرن تعیین و ایجاب می‌کند صورت می‌گیرد. برای مثال، در معماری ایرانی، گنبد نمادی از آسمان و ملکوت بود و به خانه‌ صورتی از معماری مسجد و اماکن مذهبی و زیارتگاهی می‌داد. همچنین استفاده از رنگ فیروزه‌ای، رو به قبله ساختن بنا، به کار بردن نمادهای دینی مانند نصب کاشی‌های مزین به آیات قرآنی و ادعیه‌ی دینی و استفاده از نمادهای دینی دیگر در خانه‌های سنتی مرسوم بود.
 
این مجموعه، علاوه بر کارکردهایی که در زمینه‌های مختلف برای ساکنین خانه داشتند، به خانه روح اسلامی و دینی می‌بخشیدند و به تبع آن، ساکنین خانه نیز متأثر از این گونه ارزش‌ها و نشانه‌ها می‌گردیدند. اما با گسترش معماری مدرن، خانه‌های گنبدی، استفاده از رنگ فیروزه‌ای و کاشی‌های مزین به آیات قرآن و دیگر نمادها و نشانه‌های مذهبی تنها محدود به مساجد، حسینیه‌ها و اماکن متبرکه گردید و خانه‌ها خالی از این مجموعه‌ها و همچنین کارکردهای ارزشی و روانی و تربیتی آن شدند.
 
3. فردی شدن خانه
 
باید فضایی که در خانه‌ها طراحی می‌شود به گونه‌ای باشد که در ساعاتی از شبانه‌روز تعاملاتی بین خانواده اتفاق بیفتد. این بدان معنا نیست که از خانواده بخواهیم دور هم جمع شوند و با هم تعامل فیزیکی داشته باشند، بلکه باید طراحی فضا به گونه‌ای باشد که موجب افزایش تعامل روحی اعضای خانواده شود؛ بدین لحاظ که فضایی دربرگیرنده‌ی فعالیتهای مشترک خانواده باشد و نیز امکان گرد هم آمدن افراد خانواده برای مقاصد متعدد و متنوع را فراهم آورد.
 
با توجه به تأثیر انکارناپذیر فضا بر بُعد اجتماع و علی‌الخصوص سرمایه‌ی اجتماعی که در خانواده ‌ـ‌به عنوان مهمترین نهاد جامعه‌ـ‌ از طریق خانه حاصل میشود و به تقویت همبستگی، مشارکت و اعتماد و روابط درون‌گروهی میانجامد، در شکل سنتی، خانه با اِلمانهای ایرانی طراحی فضاها به منظور تعریف و تقویت سرمایه‌ی اجتماعی بوده و هست. اگر بررسی‎‎های عمیقتری در نوع پلان خانه‎‎های سنتی داشته باشیم، کارکردهای فضایی اغلب در جهت تقویت و برقراری روابط اجتماعی بوده است. برای مثال، پلان معماری خانه به شکل اندرونی و بیرونی نه به جهت کمبود فضا، بلکه به جهت اعتقاد به ارتباط اعضا با هم و ایجاد حس یگانگی و انسجام خانوادگی و اعتماد بوده و ملاک جداسازی (به معنای اندرونی و بیرونی) نه به خاطر فردیت افراد، بلکه بر اساس یک ارزش دینی بوده است.
 
اما طراحی آپارتمان‌ها به گونه‌ای است که سبب فردی شدن خانه و گسستن اعضای خانواده از یکدیگر می‌گردد. به عبارت دیگر، آپارتمان و زندگی آپارتمانی یکی از عرصه‌های فردگرایی شده است. میل به جدایی‌گزینی از خانواده و تخصیص یافتن فضای خصوصی به هر یک از افراد خانه (اتاق فرزندان، اتاق خواب والدین)، اهمیت یافتن کارکرد حریم خصوصی و محدود شدن روابط خانوادگی سبب فردی شدن خانواده شده است. از این منظر شاید یکی از دلایل توسعه‌ی فضاهایی مانند خانه‌های سالمندان، توسعه‌ی آپارتمان‌نشینی و فردگراییِ ناشی از آن باشد.
 
همچنین از سوی دیگر، نوع طراحی آپارتمان سنت مهمانی را که سبب پیوند خانواده‌ها بود دستخوش تغییر می‌سازد؛ چرا که نه فضای فیزیکی اجازه‌ی مهمانی‌های بزرگ را به افراد می‌دهد و نه فضای اجتماعی برای انجام این امر در آپارتمان‌ها میسر است. ساکنان واحدهای آپارتمانی در مواقع اضطرار، مهمانی‌ها و مراسم ویژه‌ی خود را در رستوران‌ها، پارک‌ها و... برگزار می‌کنند که این نیز به نوبه‌ی خود سبب فردی‌تر شدن زندگی آپارتمانی و گسستن از خویشاوندان می‌شود، در حالی که تا پیش از این خویشاوندان نقش مهمی در زندگی اجتماعی، هویت‌یابی و جامعه‌پذیری ایفا می‌نمودند.
 
خانه و مسکن سنتی در جامعه‌ی سنتی به صورت‌های مختلف حامل ارزش‌های دینی و باورهای اسطوره‌ای و متافیزیکی بود؛ اما در شرایط مدرن دیگر خانه از نمادها و نشانه‌های متافیزیکی خالی می‌شود. ساخت‌وساز خانه تحت قواعد عقلانی که معماری و دانش مدرن تعیین و ایجاب می‌کند صورت می‌گیرد.
 
4. تضعیف حیا در خانه
 
یکی از کارکردهای مهم خانه ایجاد حریم برای زنان خانه بود، اما نوع معماری آپارتمان‌ها سبب شده است تا کارکرد پنهان‌سازی خانه بسیار کاهش یابد و کمتر نقش ایجاد فاصله بین خودی و غیرخودی را در فرهنگ معاصر ایفا کند. آنچه به خانه و دیوارهایش اهمیت می‌بخشد حفاظت از اموال و دارایی‌های مادی درون خانه است تا از دسترس سارقان در امان بماند، نه روابط اجتماعی و معنوی ساکنان خانه.
 
برداشته شدن دیوارهای آشپزخانه، قابل رویت بودن اتاق‌ها، برداشته شدن اندرونی و بیرونی، افزایش پنجره‌ها و گشودگی به فضاهای بیرون برخی از تغییراتی است که در آپارتمان نسبت به خانه‌هایی با طراحی سنتی رخ داده است. اکنون اکثر فضاهای نشیمن‌گاهی آپارتمان‌ها طوری طراحی شده‌اند که در آن‌ها تفکیک خاصی بین فضای مهمان و اهالی خانه وجود ندارد، چون دیگر فضای اندرونی و بیرونی قدیم را نداریم و تمام فضاها عمومی شده‌اند و نوع طراحی آپارتمان‌ها سبب شده است تا همه‌ی افرادِ حاضر در خانه، اعم از مهمانان و اهالی خانه، دور هم در یک فضا جمع شوند که این امر سبب می‌گردد تا هم حریم‌ها کم‌رنگ شوند و هم حجب و حیاها از بین بروند.
 
5. کوچک شدن خانواده‌ها
 
ابعاد کوچک و نوع طراحی آپارتمان‌ها سبب تک‌فرزندی و کوچک شدن خانواده‌ها می‌گردد. همچنین محدودیت‌های فضایی آپارتمان‌ها سبب ایجاد مشکلات عدیده‌ای در کودکان می‌شود، زیرا نبود فضای کافی برای جست‌وخیز کودکان سبب می‌شود تا آن‌ها نتوانند انرژی‌های نهفته‌ی خود را با بازی و ورزش آزاد کنند و بنابراین دچار بی‌قراری، رفتارهای تخریبی و پرخاشگری می‌شوند. با گذشت زمان، این گونه رفتارها و ساختارشکنی‌ها به داخل جامعه کشیده می‌شوند.
 
6. فقدان اخلاق آپارتمان‌نشینی
 
هرچند از استقرار بخش قابل توجهی از جمعیت کشور در واحدهای آپارتمانی سال‌ها می‌گذرد، اما هنوز مانند خیلی موارد دیگر، فرهنگ این پدیده‌ی وارداتی غربی در کشورمان شکل نگرفته است یا حداقل اگر هم تا حدودی عرفی شده باشد، درونی نشده است. این مورد هرچند در کل کشور عمومیت دارد، در شهرهای کوچک‌تر که کمتر مردم با آپارتمان‌نشینی خو گرفته‌اند، به یکی از معضلات اساسی شهرک‌های مسکن مهر تبدیل خواهد شد که منجر به نزاع میان اهالی خانه خواهد گردید.
 

*امیر محمدی؛ دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی سیاسی/انتهای متن/

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  8:01 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به: معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

 

غفلت از جایگاه کلیدی «مسجد» در نظام شهرسازی مدرن

 

ستار خالدیان/ سخنی در باب معماری اسلامی؛

 

متأسفانه در دوران معاصر، در شکل‌یابی شهرها، تا حد زیادی نقش محوری مساجد نادیده گرفته شده است و دیگر طرح‌ریزی ترکیب سیمای مسجد، که در ایفای نقش صحیح مسجد در سیمای شهر اسلامی اهمیت بسزایی دارند، با منطق همراه نیست و دیگر ساختار و سیمای بصری مساجد ما هماهنگ با هویت حاکم بر جامعه‌ی اسلامی‌مان نیست.

 
گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/ ستار خالدیان؛ مسجد اولین فضای معماری بود که در صدر اسلام و به هنگام مهاجرت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به مدینه خلق شد و از مصادیق بارز جامعه‌ی اسلامی گردید و به سبب نقش‌آفرینی‌اش در تمامی عرصه‌ها و شئون جامعه‌ی اسلامی، گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی را در پی داشت. مسجد به عنوانی مکانی عبادی‌ـ‌سیاسی که مسلمانان در آن بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تصمیمات اجتماعی را می‌گیرند، همواره مطرح بوده است.
 
اسلام مسجد را به وجود آورد تا به نیازهای عبادی، آموزشی، سیاسی و نظامی جامعه‌ی اسلامی جواب دهد. بنابراین مسجد در جامعه‌ی اسلامی به عنوان وسیله‌ای مطرح شد که امت را جدای از اینکه از بُعد معنوی پرورش و تزکیه دهد، محلی باشد برای احیای فرهنگی و مذهبی و جامعه را از تهدیدهای داخلی و خارجی در امان نگه دارد.
 
مسجد دارای آن‌چنان اهمیتی است که مقام معظم رهبری درباره‌ی آن فرموده‌اند: «پدید آمدن هویتی به نام مسجد، نخست در قبا و سپس در مدینه، در شمار زیباترین و پرمغزین ابتکارهای اسلام در آغاز تشکیل جامعه‌ی اسلامی است.»
 
مسجد به عنوان بااهمیت‌ترین فضای معماری اسلامی نیز همواره نقش بسیار پررنگی را در شکل‌گیری و روند توسعه‌ی شهرها بر عهده داشته است و جایگاه رفیعی را در حوزه‌ی فرهنگی و اجتماعی، جدای از حوزه‌ی شهرسازی پیدا کرده است؛ تا آنجا که در شکل‌گیری شهرهای جهان اسلام، به ویژه ایران، همواره نقش محوری بازی می‌کرد و بافت‌های شهری، حول آن‌ها نقش می‌بستند. اما امروزه مساجد ما بر خلاف گذشته، نتوانسته‌اند با معماری زمان و عصر خود در هم بیامیزند و از لحاظ فرمی و عملکرد ظاهری، همسو و همگام با نیازهای معاصر شوند. از دیگر سو، سیمای کلی شهرهای ما نیز تا حد زیادی عاری از مفاهیم اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی شده است و حضور مساجد در شهرها، به عنوان مهم‌ترین عنصر ساختار شهر، بسیار کم‌رنگ شده است و نقش آن در سازمان‌دهی فضای شهرهای اسلامی نادیده گرفته شده است.
 
امروزه مساجد ما بر خلاف گذشته، نتوانسته‌اند با معماری زمان و عصر خود در هم بیامیزند و از لحاظ فرمی و عملکرد ظاهری، همسو و همگام با نیازهای معاصر شوند. از دیگر سو، سیمای کلی شهرهای ما نیز تا حد زیادی عاری از مفاهیم اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی شده است.
 
مسجد در اسلام
 
هدف اصلی از تأسیس مسجد و پایه‌گذاری این فضای دینی عبادت است. این نکته شایان توجه است که در فرهنگ اسلامی، تمامی فعالیت‌های انسان در وضعیت خاص می‌تواند رنگ عبادی به خود بگیرد و انسان تربیت‌یافته در مکتب اسلامی، می‌تواند به درجاتی برسد که همه‌ی زندگی او الهی و عبادی شود.
 
بدین ترتیب، مسجد صرفاً محلی برای ارتباط با خدا نیست، بلکه ارتباط با جامعه و امت نیز در دستور کار قرار می‌گیرد و یکی از موفقیت‌های شگفت‌انگیز پیامبر را باید در همین ارتباط مسجد و مردم یا به تعبیری، پیوند دین و دنیا از طریق مسجد جست‌وجو کرد.
 
در کنار جنبه‌ی فوق، مسجدها نخستین جایگاه دانش در اوایل عصر اسلامی شدند. در آنجا مسلمانان اصول دین و مقدمات اسلام را می‌آموختند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) نخستین مسجد خود را در مدینه بنا نهاد تا جایی برای نماز، کانونی برای حکومت و همچنین جایگاهی برای آموختن اصول و ریشه‌های دین اسلام باشد. هرچند در مساجد تنها به وعظ و راهنمایی و تفسیر قرآن و آموختن خواندن و نوشتن به بی‌سوادان و مانند آن پرداخته نشد، بلکه دانش‌های فراوان نوظهوری که در اسلام، پس از کشورگشایی‌های بزرگ به دست آمد، راهی مسجد شد و در کنار علوم دینی مورد توجه قرار گرفت. آن‌چنان شد که مسجد رسالت آموزشی و فرهنگی خود را به بهترین وجهی انجام داد و دانشجویان و دانش‌پژوهان فراوانی از سراسر دنیا به مساجد روی آوردندو دانشمندان و پژوهشگرانی بلندپایه‌ای از آن طلوع یافتند و این مساجد بودند که نخستین جرقه‌های پایه‌گذاری مدارس در جهان اسلام را زدند.
 
در هر مسجدی کتابخانه‌ای بزرگ وجود داشت و کتاب‌های فراوانی، در حوزه‌های مختلف در آن قرار داشت که معمولاً وقف مسجد بودند. بدین سان از روزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا قرون بعدی، مسجد دگرگونی‌هایی در حوزه‌ی معماری به خود دید و گسترش فراوان یافت و رسالت خود را در انتشار اعتقاد اسلامی و دمیدن روح جهاد برای آماده نمودن رزمندگان و آماده ساختن آنان برای دفاع از میهن اسلامی انجام داد. در پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی خودمان و نیز در زمان دفاع مقدس نیز به خوبی این نقش کلیدی مسجد را می‌توان دید.[1]
 
البته شاید همه‌ی کارکردهای مساجد در صدر اسلام، در دنیای امروز تحقق نیابد؛ اما باید فرهنگ حاکم بر مساجد به ساختارهای اجتماعی و سیاسی منتقل شود تا از رهگذر آن، جهت‌گیری همه‌ی فعالیت‌های جامعه، جهت‌گیری الهی و دینی باشد.
 
جهان‌بینی اسلامی و فضاهای شهری
 
حکومت‌های دینی بر اساس دیدگاه‌های ایدئولوژیک پی‌ریزی شده‌اند و در آن‌ها، مذهب در کنار دو محور اقتصاد و سیاست در جامعه نقشی بسیار پررنگ دارد. در جامعه‌ی اسلامی مساجد پایگاه اصلی مذهب به حساب می‌آیند. از این رو، نقش مساجد در شکل‌گیری و روند توسعه‌ی شهری بسیار پررنگ است که با بررسی آن، می‌توان تأثیر آن و جایگاه فرهنگی‌اش در توسعه‌ی اجتماعی را به دست آورد.
 
معماری و شهرسازی از جهت ساختاری بر دو محور استوار است؛ اول از بُعد تئوریک و ساختار فکری که از گذشته تا کنون دیدگاه‌های فلسفی حاکم بر جامعه توسط هنرمندان وارد عرصه‌ی ساخت محیط مصنوع شده است. دوم از نظر تکنولوژی ساخت و عناصر فیزیکی سازنده‌ی آن که خود در تنوع شکل و رنگ و خلق پدیده‌های اجرایی در معماری تأثیر بسزایی دارد. با رشد و شکوفایی اسلام، دین و اندیشه‌های اسلامی به جوامع بشری رسوخ کرد و زیرساخت‌های فکری و فرهنگی و تمدنی جوامع را تا حد زیادی متحول ساخته است تا آنجا که جوامع مسلمان‌شده، به فضای عبادتی جدید و هنری نو، مبتنی بر جهان‌بینی اسلامی، احتیاج پیدا می‌کنند. معماران مسلمان نیز متأثر از دین جدید به خلق مسجد در ساختار شهرها همت می‌گمارند و نگاه نوینی به مکان‌های عبادی در عرصه‌ی معماری ظاهر می‌شود و در سرتاسر جهان مساجدی باشکوه با سبک‌ها و شیوه‌های متعدد، که متأثر از اوضاع اقلمی و اقتصادی آن‌هاست، خلق می‌شوند و در عین تنوع، دارای روح مشترکی هستند. در نتیجه، مسجد در ساختار شهر اسلامی به عنوان مهم‌ترین عنصر کالبدی شهر، جایگاه ویژه‌ای می‌یابد؛ به طوری که توسعه‌ی اغلب شهرهای اسلامی و سلسله مراتب موجود در آن‌ها متأثر از مسجد اصلی شهر بوده است.
 
اهمیت مسجد در شهرهای کهن اسلامی تا آنجا بوده است که واژه‌ی شهر تنها به جایی اطلاق می‌شده است که در آن مسجد جامع ساخته شده باشد. این مساجد جامع، بنا بر تفکر اسلامی، در هسته‌ی مرکزی شهرها ساخته می‌شدند؛ جایی که نه تنها مرکز مبادلات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه بوده است، بلکه معماری و ساخت و سازمان فضایی آن نیز به صورت چشمگیری با فضاهای دیگر شهر متفاوت است. هرچند که در سایر نقاط شهر نیز مساجدی به ویژه در محلات ساخته می‌شد.
 
در نتیجه باید گفت با گسترش دین مبین اسلام و ورود آن به کشورهایی همانند ایران، روند شهرسازی تا حد بسیار زیادی متحول شد. این تغییر و تحول نه تنها از جنبه‌ی تکنیک‌های معماری، بلکه بیشتر از جهت تغییر ساختار کالبدی شهرها مطرح است و در این ساختار فضایی جدید، مسجد جای خود را در دل شهرهای اسلامی باز کرد و به عنوان رکن اصلی شهرسازی اسلامی‌ـ‌ایرانی مطرح شد. معماران مسلمان ایرانی نیز با تلفیق معماری ایرانی با تفکرات اسلامی، مساجدی عظیم و شکوهمند را به وجود آوردند و سعی فراوانی نمودند که با تکنیک‌های مختلف معماری و برخی الحاقات، همانند گنبد و مناره، تا آنجا که می‌توانند به برجسته‌تر ساختن مساجد در فضای شهری، به عنوان مهم‌ترین عنصر شهر اسلامی، بپردازند.
 
با گسترش دین مبین اسلام و ورود آن به کشورهایی همانند ایران، روند شهرسازی تا حد بسیار زیادی متحول شد. این تغییر و تحول نه تنها از جنبه‌ی تکنیک‌های معماری، بلکه بیشتر از جهت تغییر ساختار کالبدی شهرها مطرح است و در این ساختار فضایی جدید، مسجد جای خود را در دل شهرهای اسلامی باز کرد و به عنوان رکن اصلی شهرسازی اسلامی‌ـ‌ایرانی مطرح شد.
 
جایگاه مسجد در سیمای شهر
 
جنبه‌ی دیگر کارکرد مسجد توجه به فضای کالبدی شهری و کارکرد معماری آن است. معماری مسجد یک معماری پررمزوراز و در یک نگاه کلی، نماد اندیشه‌ی توحیدی و واسطه‌ی عالم علوی با عالم سفلی است. از دیگر سو، پیامبر (صلی الله علیه و آله) اولین اقدام خود را برای برپا ساختن یک جامعه‌ی نوین و الگو، با فعالیتی معماری شروع نمود و این موضوع می‌تواند نشان‌دهنده‌ی اهمیت و نقش فضاهای کالبدی شهری در یک جامعه‌ی آرمانی باشد. بدین ترتیب، مسجد به عنوان نخستین فضای کالبدی شهری در جامعه‌ی اسلامی، جای ویژه‌ی خود را باز کرد.
 
پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهر یثرب را تأسیس نکرد، ولی ساختن جامعه‌ای نو در این شهر را از بنا نهادن مسجد آغاز کرد. بعدها مسلمانان ساختن شهرهای جدید مانند کوفه، بصره و قاهره را با ساختن مسجد آغاز کردند. در این شهرها ابتدا مکان و محل مسجد مشخص می‌شد و سپس با محور قرار دادن آن، محله‌ها و خیابان‌ها و بازار و مانند آن شکل می‌گرفت. این اقدام نمادین، جوهره‌ی عبودی شهر و جامعه و حکومت در اندیشه‌ی اسلامی را به خوبی نشان می‌دهد. محوریت مسجد در معماری و شهرسازی و نیز چرخه‌ی امور شهر، به مثابه‌ی یک قطب فرهنگ‌ساز و سهولت دسترسی مردم به مسجد و کثرت نسبی مساجد در محله‌ها در گذشته‌ی تاریخی جوامع اسلامی، از دیگر ابعاد جایگاه مسجد در فضای کالبدی شهری است. تبدیل به دو قطب شدن مسجد و مدرسه در میان عناصر سازنده‌ی شهر در گذشته‌ی تمدن اسلامی، که بار اصلی فرهنگ‌سازی را بر دوش داشته‌اند، تجسم جایگاه عبادت و علم به مثابه‌ی دو بال تعالی انسان‌ها در تفکر دینی است؛ یعنی اگر عبادت و علم را دو عامل اصلی برای تعالی و سعادت انسان‌ها و جوامع بشری بدانیم، شهرهای اسلامی از منظر فرهنگی، بر پایه‌ی این دو عنصر قوام داشت و این دو قطب فرهنگی و فرهنگ‌ساز در یک تجربه‌ی موفق، بنیاد و اساس اغلب فعالیت‌های فرهنگی شهرها با جهت‌گیری الهی بوده است.[2]
 
محوریت مسجد در معماری و شهرسازی و نیز چرخه‌ی امور شهر، به مثابه‌ی یک قطب فرهنگ‌ساز و سهولت دسترسی مردم به مسجد و کثرت نسبی مساجد در محله‌ها در گذشته‌ی تاریخی جوامع اسلامی، از دیگر ابعاد جایگاه مسجد در فضای کالبدی شهری است.
 
بدین ترتیب، باید گفت در طول تاریخ معماری و شهرسازی اسلامی، جایگاه مسجد در بافت شهری همواره به صورت اندیشیده‌شده و منطقی بوده است.
 
واضح است که مسجد به عنوان محور و عضوی از مجموع عناصر اصلی شهر، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است و انتخاب عملکرد فضاهای همجوار آن نیز با دقت خاص و در یک سلسله مراتب منطقی هویتی انجام گرفته است که حافظ جایگاه مسجد در خاطر مردمان شهر بوده است. مساجد بر حسب عملکردشان و نقشی که در حیات شهر ایفا می‌کرده‌اند، به انحای مختلف در شهر جای می‌گرفتند. مساجدی که در ارتباط مستقیم با حکومت و محل انجام مراسم دینی پادشاهان بودند، در مرکز ثقل شهر و در مجاورت قصر سلطنتی و در کنار میدان اصلی و مرکزی شهر قرار می‌گرفتند. برخی از مساجدی که در پیرامون ستون فقرات اصلی شهرها قرار می‌گرفتند، علاوه بر انجام فریضه‌ی نماز، محل اجتماع و فعالیت‌های دیگر اجتماعی بودند. مساجدی که در ابعاد کوچک و اغلب فاقد فضای باز بودند، در بدنه‌ی بازار و ستون فقرات شالوده‌ای شهر قرار داشتند و صرفاً محلی برای ادای فریضه‌ی نماز کسبه‌ی راسته یا گذرهای مجاور بودند.
 
مساجدی که در مرکز محلات و در مجاورت راسته‌های اصلی قرار داشتند، نقش مرکز فعالیت‌ها را در سطح محله ایفا می‌کردند. غالباً در کنار این مساجد حمام و بازارچه‌ای نیز ایجاد می‌شد که عواید آن وقف مسجد می‌گردید و به این ترتیب، امور مسجد اداره می‌شد. مساجد کوچکی که به صورت پراکنده در محلات مختلف ساخته شده بودند، به عنوان محلی برای ادای فریضه‌ی نماز و عبادات اهالی و ساکنان محلات بودند.
 
با توجه به این تقسیم‌بندی، آشکار است که سازمان‌دهی و ساختار فضایی شهر و به تبع آن، شکل‌گیری سیمای مرکز شهر اسلامی و در قیاس کوچک‌تر، مرکز محلات شهری، تا حد بسیاری متأثر از مکان استقرار مسجد بوده است. نقش مساجد در ساختار شهرها آن‌چنان پررنگ است که مساجد در سیمای عمومی شهرها نقشی هدایت‌گرانه پیدا کرده‌اند؛ به طوری که شهروندان با مشاهده‌ی مسجد از دور، آگاهی می‌یافتند که در چه موقعیتی از شهر یا محله قرار گرفته‌اند و با توجه به سلسله مراتب مشخص در اطراف مسجد، به درستی رفع نیاز می‌کردند.[3]
 
مساجد معاصر و نقش آن‌ها در سیمای شهر
 
همان گونه که ذکر شد، مساجد جدای از آنکه مکانی برای عبادت مسلمین هستند، کلیه‌ی امور مسلمین را، از جمله امور سیاسی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی پوشش می‌دهند. همین موضوع باعث شده بود که در گذشته، مرکزیت مسجد به عنوان مرکز اصلی شهرها همواره حفظ شود؛ اما متأسفانه در دوران معاصر، در شکل‌یابی شهرها، این نقش محوری برای مساجد در نظر گرفته نشده است و تا حد زیادی نقش محوری مساجد نادیده گرفته شده است و دیگر طرح‌ریزی ترکیب سیمای مسجد و نیز انتخاب عملکردهای مجاور مسجد، که در ایفای نقش صحیح مسجد در سیمای شهر اسلامی اهمیت بسزایی دارند، با اندیشه و منطق نیست و دیگر ساختار کالبدی و سیمای بصری مساجد ما هماهنگ با هویت حاکم بر جامعه‌ی اسلامی‌مان نیست.
 
در احداث فضای مساجد، مواردی چون سلسله مراتب ورود به مسجد، استفاده از عناصر و اجزای هویت‌بخش خلق فضایی آرام جهت عبادت و... نادیده گرفته می‌شود و مسجد صرفاً با تابلوی ورودی آن قابل تمایز از فضاهای مجاور خود است. ابنیه‌ی مجاور مساجد نیز هیچ گونه سنخیتی با فضای روحانی و سیمای اصیل آن ندارند. به همین صورت مشاهده می‌گردد که کالبد و سیمای مسجد هیچ گونه جذبه‌ی بصری برای اهالی شهر ایجاد نمی‌کند و همین موضوع از جمله مهم‌ترین دلایل تضعیف ارتباط اهالی شهر با مساجد به شمار می‌رود و این موضوع غیرقابل اغماض است، زیرا مساجد کانون حرکت‌های انقلابی نیز بوده‌اند و منشأ بسیاری از حرکت‌های اسلامی، همچون انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، محسوب می‌شوند.
 
پس بر مردم و نهادهای تصمیم‌گیر و تأثیرگذار واجب است که حداکثر تلاش خود را به کار گیرند تا بتوانند جایگاه مسجد را در زندگی و بافت‌های شهری حفظ کنند. برای این منظور می‌توان اقداماتی را انجام داد، از جمله اینکه برنامه‌ریزان و طراحان شهری باید حداکثر تلاش خود را بنمایند تا ساختار فضایی شهرهای جدید ما بر اساس فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی شکل گیرد و مسجد نقش محوری در طراحی شهرها داشته باشد. از دیگر سو، باید برنامه‌ریزی‌هایی در جهت استقرار کاربری‌های پیرامون مسجد صورت پذیرد، به نحوی که کاربری بناهای مجاور، متناسب با نقش و کارکردهای مساجد باشد.
 
علاوه بر این، طراحی مساجد باید با توجه به نیازهای شهروندان در دنیای معاصر صورت پذیرد و خلاقیت و ایده‌پردازی‌های دنیای معاصر را هم در بر داشته باشد و همسو و همگام با فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی باشد و بتواند روح سکون و آرامش و معنویت را به نمازگزاران القا کند. البته این ابداعات جدید نباید چهره‌ی مساجد را از لحاظ بصری مخدوش نماید یا با دید و هویت شهروندان مسلمان در تضاد باشد. برای موفقیت در این عرصه، در طراحی و ترکیب نماهای مساجد باید از هنرهای اصیل اسلامی و بومی استفاده نمود و از ابداعات غیراصولی و یک‌سو خودداری نمود.
 
همان گونه که گفته شد، طراحی مساجد باید با توجه به نیازهای شهروندان در دنیای معاصر صورت پذیرد و از دیگر سو، باید کارکردهای اصلی و گذشته نیز به مساجد برگردانده شود. پس باید در طراحی مساجد فضاهایی را برای اختصاص دادن به کانون‌های علمی و فرهنگی و کتابخانه‌ها در نظر گرفت و از دیگر سو، باید قسمتی از مساجد برای حل مشکلات اجتماعی شهروندان و حل‌وفصل امور نمازگزاران اختصاص یابد. همچنین تا حد ممکن در طراحی مساجد یا حداقل مساجد جامع شهرها، با همکاری نهادهای دیگر، کلینیک‌هایی برای ارائه‌ی خدمات پزشکی در نظر گرفته شود.(*)
 
پی‌نوشت‌ها:
 
1. حسین جوان‌ آراسته، کارکرد مسجد در حکومت نبوی، حکومت اسلامی، سال دوازدهم، شماره‌ی اول، صص 138 تا 140.
 
2. محسن الویری، مسجد ارتباطات و توسعه‌ی پایدار، نامه‌ی صادق، شماره‌ی 31، 1386، ص 101.
 
3. حمید سقاپور، نگاهی به جایگاه مسجد در شهر، نمونه‌ی موردی: مسجد در شهر معاصر شیراز، ص 22.
 
 *ستارخالدیان؛ کارشناس فرهنگی/انتهای متن/

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  8:03 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به: معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

تأثيرگذاري بافت شهري و معماري بي‌محتوا بر فرهنگ جامعه
تا قبل از پيدايش معماري مدرن، هر تمدن يا ملتي، معماري خاصي را ارائه داده است اما تحولات و دگرگوني‌هايي كه امروزه در معنا و مفهوم معماري رخ داده، تابعي از سير تحولات‌ فكري تمدن معاصر است كه با علم تجربه‌گرا و تفكر راسيوناليست مدرن رايج، جنبه‌ي معنوي و روحاني حيات انسان و اصولاً وجه معنوي عالم وجود را انكار مي‌كند.
 
 
 
گروه فرهنگي‌اجتماعي برهان/ ستار خالديان؛ معماري به عنوان بستر اتفاق زندگي بشر يكي از تأثيرگذارترين هنرها در جهت‌ نماياندن فرهنگ عامه و الگوهاي ساختاري آن در هر دوره است و اين امر باعث‌ انعكاس كليتي قابل بررسي و قضاوت از فرهنگ، تفكر و ناخودآگاه ملي، در معماري‌ مي‌شود. اين قضاوت از طرف استفاده‌كنندگان محيط و نيز ساير ادوار تاريخي و فرهنگي نيز واقع مي‌شود. از طرفي، هنگامي كه جامعه همواره فضايي آشنا را تجربه‌ كند، زمينه‌ساز خودباوري ملي و شكوفايي بيشتر افراد خواهد شد. يادمان باشد معماري ملي بر اساس انديشه‌ي فرهنگي جامعه‌ي خود طوري شكل مي‌گيرد كه افراد در فضايي آشنا، به خودباوري ملي دست يابند. از طرفي همين معماري تشكيل‌دهنده‌ي فرهنگي است كه در آن افراد بتوانند در بالندگي فرهنگي و پيشرفت آن نقش داشته باشند.
 
حال آيا معماري ملي كشور ما همگام و همسو با فرهنگ جامعه‌مان است؟ و آيا اين معماري معاصر در كشور ما فرهنگي اصيل و متناسب با روح و روان ما ايرانيان را رقم خواهد زد؟ در اين مقاله برآنيم تأثيرگذاري و تأثيرپذيري معماري و شهرسازي را از فرهنگ جامعه و برعكس، تأثير آن در روند توسعه‌ي فرهنگ شهروندان را بررسي كنيم. گسست تاريخي روزگار معاصر از سير تكامل دستاوردهاي پيشينيان معماري، موجب پيدايش فضايي ناخوانا در شهرهاي معاصر شده است. اين ناخوانايي تا جايي‌ پيش رفته است كه ديگر نمي‌توان رابطه‌اي منطقي با معماري گذشته برقرار كرد. گويي‌ شاهكارهاي معماري ايراني در جاي ديگري ساخته شده يا به وسيله‌ي افرادي غيرايراني‌ برپا گشته است كه تا اين حد با معماري معاصر ما متضاد و بيگانه مي‌نمايد.
 
از سوي ديگر، گويي زبان طراحي اين بناها براي ما غيرقابل درك است و باعث شده است معماري معاصر ما تا اين درجه از شكوه و سازمان‌دهي ميراث‌هاي جاودان پدرانمان بي‌بهره بماند. پس از گذشت روزگار استيلاي فرهنگ مدرن و رخوت هنرمندان ايراني، فضايي جديد در عرصه­­ي هنري ترسيم شده است كه هنرمندان در جهت بازيابي هويت اسلامي‌ملي خويش، مي‌كوشند تا به كمك آن، روزگار شكوه و عظمت خويش را از نو برپا سازند. هويت ملي در عصر حاضر، به مسئله‌اي حياتي براي ملت‌ها تبديل شده است. مرزهاي سياسي به تنهايي نمي‌تواند ضامن حيات يك ملت باشد. در پي آن، در عصر ارتباطات، جهت حفظ هويت ملي، عوامل مختلفي دخيل است كه سويه­ي فرهنگي يكي از مهم‌ترين آن‌هاست. در اين ميان، معماري جلوه‌گاه فرهنگي يك ملت است كه با تمامي‌ ابعاد زندگي آدمي درآميخته است و بر آن تأثير عميق مي‌گذارد.[1]
 
گسست تاريخي روزگار معاصر از سير تكامل دستاوردهاي پيشينيان معماري، موجب پيدايش فضايي ناخوانا در شهرهاي معاصر شده است. اين ناخوانايي تا جايي‌ پيش رفته است كه ديگر نمي‌توان رابطه‌اي منطقي با معماري گذشته برقرار كرد. گويي‌ شاهكارهاي معماري ايراني در جاي ديگري ساخته شده يا به وسيله‌ي افرادي غيرايراني‌ برپا گشته است كه تا اين حد با معماري معاصر ما متضاد و بيگانه مي‌نمايد.
 
معماري نتيجه و حاصل فرهنگ جامعه است. نگاهي اجمالي به تاريخ معماري ايران‌ و ساير تمدن‌هاي جهان نشان مي‌دهد كه هيچ اثر بزرگ معماري‌ وجود ندارد كه بر اساس انديشه و جهان‌بيني پديد نيامده باشد. به اين ترتيب، مي‌توان گفت كه هر تمدن يا قومي در دوران مختلف، معماري خاصي را منطبق با فرهنگ خود ارائه مي‌دهد. آنچه واضح است اين است كه معماران گذشته، كه هم‌اكنون‌ بناهاي آن‌ها را ساختمان‌هايي باهويت مي‌دانيم، هرگز ابتدا هويت جامعه‌ي خود را جست‌وجو نكرده‌اند تا بر اساس آن و براي آن معماري كنند. آن‌ها با هويت اجتماعي و ديني خويش زندگي‌ مي‌كردند و ناگزير اين هويت در اثر آن‌ها نيز جاري و جاودانه است. بنابراين گم‌شده‌ي ما جاي ديگري است تا به يك معماري ملي و با هويت فرهنگي دست يابيم.[2]
 
هر بنا يا شهري تنها به ميزاني زنده است كه به راه بي‌زمان‌ ملتزم باشد؛ راهي بي‌زمان كه بر گستره‌اي فرهنگي و اجتماعي، خود را مي‌نماياند تا با تكرار الگوهايي ويژه از رويدادها در مكاني خاص، عنصري هويت‌بخش در ساختار مكاني و زماني باشد. ترديدي نيست كه معماري و شهرسازي‌ اصيل ايراني بر پاي‌بست ارزش‌هايي استوار است كه هنوز پس از گذشت ساليان متمادي مي‌تواند چنان بر دل نشيند كه روح و روان آدمي را مرهمي باشد و علاوه‌ بر پاسخ‌گويي‌ به جنبه‌هاي عملكردي، سراچه‌ي دل را آذيني دوباره بخشد؛ فضايي كه به قول «هولدرلين» انسان در آن شاعرانه مي‌زيد.
 
فضاي سنتي معماري و شهرسازي شهرهاي ايراني واجد ارزش‌هايي است كه ريشه در فرهنگ غني ايراني دارد و در گستره‌اي چندهزارساله ما را به اين فكر وامي‌دارد كه اين‌ راه بي‌زمان ساختن با كدامين تساهل و تسامح رنگ باخته‌ است؛ راهي بي‌زمان كه به قول الكساندر، نظم را از خود ما برمي‌آورد و اگر ما بگذاريم، خود روي مي‌دهد. انقطاع‌ فرهنگي، شك فرهنگي و ازخودبيگانگي فرهنگي واژگاني‌ است كه در ساختار فرهنگي قابل شهود است و در معماري‌ به وفور به چشم مي‌خورد. در هر صورت، در بي‌هويتي نماهاي‌ معماري امروز، ترديدي نيست و بايستي بر ارزش‌آفريني‌ فرهنگي در معماري و ساختار شهري همت گمارد. تكامل اين‌ ارزش‌ها، مي‌تواند هويت‌بخش معماري ايران به شمار رود، هويتي كه از تكرار مستمر الگوهاي خاص از رويدادها در مكاني خاص ناشي مي‌شود.
 
بر اين اساس، التفات به اين امر اهميت دارد كه مي‌بايستي با رويكردي استراتژيك و در چشم‌اندازي بلندمدت، به بازساخت فرهنگي و هويتي در فضا و نماهاي شهري همت گمارد و در بستر تعاون و همكاري عمومي ميان نهادهاي فرهنگي و شهرسازي، اين‌ مهم را ممكن گردانيد. تلاش اين چشم‌انداز استراتژيك بايد بر اين باشد كه با شناسايي ضعف‌ها و ادراك قوت‌ها راهي را فراهم آورد كه تهديدهاي امروز در ساختار ارزشي‌ معماري و شهرسازي را به فرصت‌هايي تبديل كند كه ماتركي‌ شايسته از نما و فضاي شهري را براي آيندگان رقم زند. شايد بتوان گفت در دنياي مدرن، معماري ديگر با مكان، زمان و فرهنگ جامعه ارتباط ندارد و بيشتر بازخورد تفكر فلسفي و روشن‌فكري عده‌اي خاص و جدا از جامعه است. لوكوربوزيه، به عنوان يكي از اصلي‌ترين پيش‌كسوتان معماري مدرن، مي‌گويد تمام انسان‌ها اندام‌هاي مشابه و با عملكرد يكسان دارند. تمام انسان‌ها نيازهاي‌ همسان دارند. قراردادهاي اجتماعي كه طي ساليان به وجود آمده‌اند، استانداردهاي طبقات اجتماعي را تثبيت كرده‌اند. عملكرد‌ها و نيازها، محصولات‌ استانداردشده‌اي را توليد مي‌كند... من يك ساختمان واحد را براي همه‌ي ملل و همه‌ي آب‌وهواها پيشنهاد مي‌كنم.[3]
 
بايد گفت اين‌چنين تفكراتي انديشه‌ي معماري را از فرهنگ جدا كرده است. عدم ارتباط معماري با جغرافيا و فرهنگ، انسان را از محيط دور مي‌سازد و علاوه بر از بين بردن آداب ‌و رسوم، هماهنگي با محيط را نابود مي‌‌كند. اگر معماري در تمام اقليم‌ها يكسان باشد، معماري پايدار همساز با محيط از بين مي‌رود؛ امري كه در معماري بومي به خوبي مشهود بود. معماران گذشته‌ي ما انسان‌هايي چندبُعدي بودند. به عقيده‌ي آن‌ها، يك معمار سنتي خوب‌ كسي است كه از همه‌ي دانش خود در جهت ايجاد بنايي كه شايسته‌ي زندگي يا انسان‌ها باشد استفاده كند.[4] هنرمندان معمار در گذشته همواره به اين نكته توجه داشتند كه‌ معماري و ساختمان‌سازي بايد مطابق با هويت و اصالت و سنت‌هاي ديني و غني ايران‌زمين‌ باشد كه دربرگيرنده‌ي تمام اين ابعاد است. اما ساختمان‌هاي امروز اغلب بدون توجه به‌ انسان و نيازهاي معنوي وي، بيشتر به دنبال خودنمايي‌اند.
 
مفهوم هويت و فرهنگ در معماري و شهرسازي
 
ششمين كنفرانس اجماع و پژوهش در شكل‏يابي هويت (SRIF، 1999) گفتماني در معنايابي براي هويت را در بر گرفت تا امكان ارائه‌ي‏ تعاريف مناسبي را فراهم كند؛ ولي نتوانست به يك‌پارچگي در معنايابي‏ و مفهوم واژگان هويت منجر شود. ربر (1985) هويت را مفهومي ذهني‏ و انگاشتي فردي مي‏داند كه فرد خويشتن را با آن مي‏انگارد يا تلاش‏ مي‏كند تا خود را آن‏ گونه جلوه دهد. هويت را شاكله‏اي‏ ذهني و روان‏شناختي مي‏داند كه بر نحوه‌ي رفتار انسان اثر مي‏گذارد و با تغيير زمينه‌ي اجتماعي، دچار دگرگوني مي‏شود.[5]
 
بر اين اساس است‏ كه شهر بي‏هويت، انسان‏هاي بي‏هويت به وجود مي‏آورد و تنها از رويكرد شهرسازي نمي‏توان بازخواني مفهوم هويت را در ساختار شهر ممكن كرد؛ چرا كه عملكرد شهرسازي به عنوان يك تسهيل‏كننده‏ نمي‏تواند به‌وجود‌آورنده‌ي شاكله‏اي باشد كه محلات شهري را شكل‏ مي‏دهد. اين امر به آن دليل است كه زيربنايي كه مي‏بايست روبنا در آن ساخته شود وجود ندارد و محلات شهري به صورت كالبدي شكل‏ مي‏گيرند و در حقيقت يك جسم هستند و روح در آن‌ها وجود ندارد.
 
معماران گذشته‌ي ما انسان‌هايي چندبُعدي بودند. به عقيده‌ي آن‌ها، يك معمار سنتي خوب‌ كسي است كه از همه‌ي دانش خود در جهت ايجاد بنايي كه شايسته‌ي زندگي يا انسان‌ها باشد استفاده كند. هنرمندان معمار در گذشته همواره به اين نكته توجه داشتند كه‌ معماري و ساختمان‌سازي بايد مطابق با هويت و اصالت و سنت‌هاي ديني و غني ايران‌زمين‌ باشد كه دربرگيرنده‌ي تمام اين ابعاد است.
 
مارشال (1992) ناهماهنگي در تعاريف هويت را از آن ‏رو مي‏داند كه هويت داراي سازواره‏اي است كه داراي اجزاي متعدد است و به‏ اين دليل تبيين دقيق هويت و همگوني ميان تعاريف دچار چالشي‏ فراگير مي‏‌شود. بر اين اساس، تجربه‌ي گران‏قدر شهرسازي سنتي و غني ايراني بايستي مورد استفاده قرار گيرد و بايد به جاي دنبال راه‌حل بودن، نمونه‏هايي را به‏ كار بست كه راهكارها در آن موجود است‏ كه چيزي جز معماري و شهرسازي سنتي و اصيل ايراني نخواهد بود. بنابراين عاقلانه به نظر مي‏رسد به‏ جاي گم ‏شدن در وادي انگاره‏ها و خيال‏ها، كه شايد پاسخ مطلوب نباشد، به غناي فرهنگي در معماري‏ و شهرسازي اسلامي و ايراني پرداخت و با شناسايي جديد و شايد مبتني بر اجتهاد از متن شهرسازي كهن، راهكارهاي مداخله‏‌ي مطلوب را ارائه كرد.
 
اين راهكارها خود را در مفهوم محلات شهري‏ نشان مي‌دهند و نقش آن‌ها در هويت فرهنگي در ساختارهاي اجتماعي جلوه پيدا مي‌كند. اريكسون (1965) نيز كاركرد هويت را ايجاد هماهنگي ميان تصور فرد از خويشتن، به‏ عنوان فردي بي‏نظير و داراي ثبات در رويارويي با ديگران مي‏داند. كلاپ (1969) نيز به اين نكته اشاره دارد كه هويت‏ تمامي آنچه را در بر مي‏گيرد كه در گذر زمان و به صورت معتبر و خودبسنده به فرد انتساب داده‏ مي‏شود و در اين مضمون است كه‏ يك محله‌ي شهري با محله‌ي شهري ديگر، داراي تمايز و تفاوت مي‏شود. واترمن (1982) با بهره‏گيري از پژوهش‏هاي آدامز و فيچ (1986) و مونر و آدامز (1977) به مراحل تحول هويت اشاره مي‏كند كه در حال‏ چرخش و دگرديسي در مراحل هويتي سردرگم، زودهنگام و مهلت‌خواه است.
 
معماري و فرهنگ
 
فرهنگ را نيز مي‏توان مجموعه‏اي پيچيده از دانش‏ها، باورها، هنرها و آداب و رسوم يك جامعه دانست كه مبتني بر ارزش‏هايي است كه گروهي به آن پايبندي دارند و در ساختار اجتماعي از آن پيروي مي‏كنند.[6] هويت نظام‏هايي نمادين از گنجينه‏هايي شناختي از يك اجتماع است‏ كه به دست نسل‏هاي پيشين استوار مي‏شود و امروز را در دسترس‏ فردي از آن اجتماع قرار مي‏دهد.[7] نكته‌ي قابل‏ تعمق در اين مفهوم اين است كه امروزه به فرد اجازه داده نمي‏شود كه تعريف اجتماعي خويش را انجام دهد و تعريف مردم‏شناسانه نيز صورت نگرفته است. در شهر امروز ديگر اين تمايز و تفاوت معنادار بين شهر ديده نمي‏شود و تمامي ساختار شهر داراي نوعي كسالت‏ همساني و همگوني است؛ گويي ديگر هويت مشخص و متمايزي‏ ديده نمي‏شود. معماري را بايستي ماكتي از تاريخ و گذشته دانست كه‏ نمايانگر فرهنگ و ساخت اجتماعي يك قوم، فرهنگ يا نژاد خاص‏ است كه در بستري كالبدي‌فضايي خود را مي‏نماياند.
 
اين مهم با ذكر اين نكته ادراك مي‏شود كه با حركت در فضاهاي سنتي ابنيه و شهرسازي اسلامي‌ايراني شوري غيرقابل وصف به انسان‏ دست مي‏دهد كه در قالب شادابي و سرزندگي فضايي، خود را مي‏نماياند و به تعبير لينچ، سيماي شهر را رقم مي‏زند كه به ديده مي‏آيد، به ذهن‏ سپرده مي‏شود و سبب شادي و انبساط خاطر مي‏گردد. بر اين اساس است كه هويت معماري و شهرسازي را همان‏ ارزش‏هايي رقم مي‏زند كه تنها در بستر ابنيه و شهرسازي سنتي ادراك‏ مي‏شود؛ چرا كه معماري يا ساختار شهري به آن دليل شكل مي‏گيرد كه ارزش‏ها را در خويش بپروراند و صورتي كالبدي براي آن‌ها متصور شود كه اگر چنين نبود و معماري سنتي ايراني فاقد ارزش مي‏نمود، معماري ابنيه‌ي تاريخي چيزي بيش از مشتي خشت و خاك نمي‏نمود. اين‏ نكته بر اين دلالت دارد كه معماري و خاصه شهرسازي، داراي رسالتي‏ است تا ارزش‏هاي كهن ديني و فرهنگي را در ذات خويش پاس دارد و بر اين‏ اساس، عنصري هويت‌بخش در ساختار فرهنگي شمرده شود. اين مهم‏ جز از طريق نگاه هم‏زمان به تهديدهاي ساختار موجود و تبديل آن‏ به فرصت‏هاي آتي ممكن نخواهد شد.[8]
 
تأثير هويت فرهنگي بر معماري
 
فضاهاي معماري، بدون‌ شناخت فرهنگ سازنده‌ي آن، فهم نمي‌شود و هر آنچه از اين فرهنگ‌ برمي‌خيزد، پس از گذر كردن از تدبيرها و شگردها، فن‌ها و ابداع‌ها، چه در حيطه‌ي جواب‌گويي به كاربردها و چه در تطبيق حجم‌ها و سطح‌ها، مادي مي‌شود؛ ماده‌اي كه به‌ دست انسان و به دل‌خواه انسان و براي انسان كار شده است.[9] به اين ترتيب مي‌توان گفت كه تا قبل از پيدايش معماري مدرن، هر تمدن يا ملتي، معماري خاصي را ارائه داده است. به طور مثال، مي‌توان به مكتب اصفهان در معماري و شهرسازي اشاره كرد كه بر اساس انديشه‌ي روشن فلسفي برگرفته از مذهب تشيع پديد آمده است. تحولات و دگرگوني‌هايي كه در معنا و مفهوم معماري رخ داده، تابعي از سير تحولات‌ فكري تمدن معاصر است كه با علم تجربه‌گرا و تفكر راسيوناليست مدرن رايج، جنبه‌ي معنوي و روحاني حيات انسان و اصولاً وجه معنوي عالم وجود را انكار مي‌كند. در مقوله‌ي معماري، مدرنيته با شعار پيشرفت و توسعه، چنان خويش را به جامعه‌ي بشري تحميل‌ مي‌كند كه جوامع، به خصوص جوامع عقب‌مانده از نظر صنعت، كه هويت و اعتبار خويش را در همسان شدن ظاهري با غرب جست‌وجو مي‌كنند، سعي در تكرار و تقليد الگوهاي معماري بيگانه مي‌نمايند؛ الگوهايي كه به ناچار شيوه‌ي زيست آن‌ها را نيز دگرگون‌ خواهد كرد.[10] به اين ترتيب، به تدريج نقش عناصر فرهنگي در هويت‌يابي كالبد زندگي كم‌رنگ شده و اين تهديد در تمام زمينه‌هاي فرهنگي جامعه‌ي انساني بروز كرده است.
 
فضاهاي معماري، بدون‌ شناخت فرهنگ سازنده‌ي آن، فهم نمي‌شود و هر آنچه از اين فرهنگ‌ برمي‌خيزد، پس از گذر كردن از تدبيرها و شگردها، فن‌ها و ابداع‌ها، چه در حيطه‌ي جواب‌گويي به كاربردها و چه در تطبيق حجم‌ها و سطح‌ها، مادي مي‌شود؛ ماده‌اي كه به‌ دست انسان و به دل‌خواه انسان و براي انسان كار شده است. به اين ترتيب مي‌توان گفت كه تا قبل از پيدايش معماري مدرن، هر تمدن يا ملتي، معماري خاصي را ارائه داده است.
 
معماري معاصر و عدم انطباق با فرهنگ اجتماعي
 
از آنجا كه پرداختن به معماري معاصر ايران براي جستاري‌ بر يك تقسيم‌بندي، نيازمند انديشه‌اي انتقادي در زمينه‌ي مفاهيم‌ و مؤلفه‌هاي تأثيرگذار بر شكل‌گيري اين مفاهيم است، مي‌بايست با شناخت زواياي پنهان آثار معماري، آن هم در رويكرد نقد مشخص، امكاني را براي تقسيم‌بندي يا معادل‌يابي در معماري ايران در انطباق با معماري معاصر جهان فراهم كرد. در عين حال، بايد اشاره كرد كه در جريان‌ اين رويكرد انتقادي است كه فراشُد ارتباطي بين اثر معماري‌ به عنوان مدلول و طراح معمار به مثابه‌ي دال، مي‌تواند گونه‌اي‌ از تحليل و استنتاج هنري را به وجود آورد[11] و بر اين اساس‌ است كه نمي‌توان نقش منتقد را در رويه‌ي ارزيابي ناديده‌ گرفت؛ چنان كه ناخواسته ديدگاه و انگاره‌هاي فردي نيز در تقسيم‌بندي آثار معماري تأثيرگذار مي‌شود.
 
از سويي ديگر، دستور زبان متفاوت در نقد معماري و خاصه معماري معاصر، كه سرشار از متغيرهاي دروني و متأثرهاي بيروني و تناقضات برهم‌كنش آن‌هاست، مي‌طلبد تا پيش از ورود به‌ ساحت نقد يا تحليل و ارزيابي انتقادي، نحوه و نوع نگرش‌ به اثر معماري تعيين شود كه اين امر در معماري معاصر ايران، به دليل گوناگوني سبكي يا نحله‌هاي فكري يا خوانش‌هاي ايراني از جريان معاصر، مانند مدرنيسم‌ يا پست‌مدرنيسم ‌و ديكانستراكشن‌، دچار چالش مي‌‌شود.
 
علاوه‌ بر اين، با نگاهي به تاريخ‌ معماري معاصر ايران و برهم‌كنش آن با جريانات تجدد و فراتجدد، مي‌توان دريافت كه تأثير اين جريان‌ها در معماري، به طور كامل در انطباق با يك دوره‌ي تاريخي ويژه روي نمي‌دهد؛ چنان كه تجدد و فراتجدد را به قول انديشه‌ي برخي شارحان‌ آن‌ها، نمي‌تواند پايان‌يافته دانست. با اين ديدگاه، ارزيابي‌ معماري معاصر ايران يادآور اين نكته نيز مي‌شود كه معماري‌ ايران همانند ديگر شرايط اجتماعي يا مقتضيات فرهنگي، به طور كامل منطبق بر اين جريان‌ها نمي‌شود؛ چنان كه‌ مدرنيسم ايراني (اگر بتوان چنين واژه‌اي را متصور شد) تنها جرياني رويه‌اي و بدون زيرساخت مدرنيته‌ي فرهنگي، شكل‌ مي‌گيرد و علاوه ‌بر آن بايد توجه داشت كه در غرب ابتدا ميل‌ به نووارگي (مدرنيته) به عنوان يك زيربنا با زمينه‌هاي فرهنگي‌ و اجتماعي شكل مي‌گيرد و سپس نوگرايي (مدرنيسم) را مي‌توان تجربه كرد كه در نهايت به نوپردازي (مدرنيزاسيون) منتهي مي‌شود.
 
از سويي ديگر، پست‌مدرنيسم غربي را پسامد انديشه‌ي انتقادي بر مدرنيسم مي‌دانند؛ در حالي ‌كه در ايران‌ حتي نمي‌توان تعريفي آشكار از فراشُدهاي موجود و پيشامدهاي آن در شرايط فرهنگي و اجتماعي مشاهده كرد. شايد به اين دليل باشد كه معماران ايراني به گونه‌اي خوانش‌ از جريانات اجتماعي و فرهنگي مدرن و پست‌مدرن دست‌ مي‌زنند و به صورت خواسته يا ناخواسته، در چارچوب فكري‌ خويش آثاري را خلق مي‌كنند كه نمي‌تواند تنها وابسته به يك‌ سبك يا جريان فكري و اجتماعي باشد يا سعي در همگون‌‌سازي و انطباق آن‌ها بر اساس موازين و معيارهاي معماري‌ ايراني يا تجديد هويت ايراني در معماري داشته باشد كه‌ نمونه‌ي آن در آثار معماري‌ «اردلان» و «ديبا» قابل شهود است.
 
راست است كه هر اثر معماري بايد در شرايط خاص زماني و بر اساس مؤلفه و مقتضيات تاريخي مورد نقد قرار گيرد و نمي‌توان نسخه‌اي جامع و مانع براي تقسيم‌بندي معماري‌ معاصر پيچيد. اين امر با نگاهي محتوايي‌ساختاري به‌ معماري ايران، بيشتر خود را نشان مي‌دهد؛ چرا كه هنگامي كه‌ مدرنيته‌ي فرهنگي به مثابه‌ي يك زيرساخت امكان وجود نمي‌يابد، نمي‌توان به يقين مدرنيسم را در ساختار هنري يا فرهنگي‌ جامعه جست‌وجو كرد؛ چنان كه آثار كامران ديبا نوعي گذشته‌گرايي و منطقه‌گرايي دارد و به صرف اين دو كاربست، نمي‌تواند به يقين در قالب يك جريان معماري محدود شود.
 
در هر صورت، هر برهه‌ي تاريخي به فراخور زمان خويش تأثيراتي‌ بر معماري و ميزان «انديشيدگي معماران» مي‌گذارد و اين‌ تأثيرات و آشنايي با تحولات رايج معماري دنيا را نمي‌توان در خلق آثار معماري ايشان ناديده گرفت. دوران گذار از تجدد به‌ فراتجدد چالش گاه ارزيابي و تقسيم‌بندي معماري ايران به شمار مي‌رود؛ به گونه‌اي كه معماري مدرن متأخر با ادغام در شاخصه‌هاي بومي و منطقه‌اي، گونه‌اي معماري مدرن متأثر از شاخصه‌هاي اقليمي و بومي را به وجود مي‌آورد كه نمونه‌ي آن‌ در معماري ساختمان هتل استقلال (هيلتون قبلي) و وزارت‌ كار در خيابان آزادي قابل شهود است و تعيين دقيق آن‌ها در يك جريان دشوار مي‌نمايد.
 
بر اين اساس، دهه‌ي شصت شمسي به‌ بعد را مي‌توان دوران ظهور آشكار معماري پست‌مدرن دانست‌ كه به تبع شرايط فرهنگي و سياسي، جلوه‌ي آشكارتري از شاخص‌ها و معيارهاي معماري فراتجدد را دارد؛ هرچند كه‌ نمونه‌هاي بارزي از نوعي قرائت از معماري پست‌مدرن نيز در آثار معماري اين دوره ديده مي‌شود. در دوران بعد از انقلاب‌ نيز جداي از آثار معدود و در عين حال قابل ذكري از معماران‌ صاحب‌نام ايراني، آثار معماري رايج در ساختار شهري، گونه‌اي‌ از معماري بي‌ارزش و سرشار از آلگوري و فاقد معيارها و شاخصه‌هاي زيباشناختي، ديده مي‌شود كه‌ التقاط‌گرايي و سردرگمي در آن‌ها قابل مشاهده است و تنها گرته‌برداري مبتذل و ناكارآمدي از معماري دوران فراتجدد را شكل مي‌دهد.
 
اين دست سازه‌ها با تأثير مستقيم بر فرهنگ عامه‌ي مردم، به نوعي سردرگمي در ساختار شهري و چالش‌هاي ارزشي براي تعيين سبك و سياق خوشايند افراد را به چالش مي‌كشد؛ به طوري كه افراد اجتماع با مناظري آشنا مي‌شوند كه نه تنها داخلي نيست، بلكه مناسب فرهنگ عامه‌ي جامعه ايراني كه در آن درون‌گرايي و حفظ حريم خانواده به شدت رعايت مي‌شود هم نيست. فضا به يك‌باره دگرگون مي‌شود و سبك‌هاي غربي و ناهمگون با شرايط ديني و فرهنگي در ايران به وجود مي‌آيد. بنابراين به دنبال اين تغييرات در بلندمدت، بسياري از اصولي كه در معماري ايراني‌اسلامي در طول زمان به كار برده مي‌شد تا همچون حفاظي مطمئن از افراد و اجتماع مطابق آميزه‌هاي ديني و اجتماعي محافظت كند، رخت برمي‌بندد و درون‌گرايي و گرايش به بناها و معماري غربي كه تفاوت‌هاي بنياديني در پايه‌ريزي و كالبد بنايي دارد پا به عرصه مي‌گذارد. به اين ترتيب، معماري جديد كم‌كم جايگزين معماري اصيل ايراني مي‌شود و به همراه وجوه مادي خود، چشمه‌هايي از فرهنگ تساهل و آزادي خارج از محدوده‌ي چهارچوب‌هاي شناخته‌شده‌ي ديني و اجتماعي را به بار مي‌آورد.
 
در پايان بايد گفت طبق فرموده‌ي امام خامنه‌اي، بحث هويت مهم‌ترين چالش پيش روي معماري و شهرسازي كلان‌شهرهاي ماست و برنامه‌ريزي بلندمدت و پيگيري مجدانه‌ي هويت ايراني و اسلامي، بهترين راهكار در جهت حل اين معضل است. نكته‌ي ديگر استفاده از تجارب و دستاوردهاي پيشينيانمان در عرصه‌ي معماري و شهرسازي است. يادمان باشد كه در شناسايي و الگوبرداري از معماري و سبك‌هاي هنري گذشته، نبايد تنها به ظواهر كالبدي بنا بسنده شود، بلكه بايد عوامل تأثيرگذار و حكمت و فلسفه‌ي مستتر در آن را درك كرد و مورد استفاده قرار داد؛ زيرا استفاده از عناصر معماري دوره‌هاي گذشته و گرايش‌هاي نوستالژيك‌گونه در جهت توليد معماري ملي، بدون توجه به زمينه‌ي اجتماعي و فرهنگي‌ توليد آن‌ها، بيش از پيش ما را دچار سردرگمي و دوري از عصر حاضر ايران مي‌كند.
 
موضوع قابل توجه ديگر اينكه معماري و شهرسازي نيز مثل ساير ساخته‏هاي انسان مقولاتي هستند كه بدون توجه به مباني جهان‏بيني و ارزش‏هاي‏ فرهنگي جامعه قابليت تجلي مطلوب يا به عبارت ديگر، قابليت ظرف حيات و فعاليت‏ انسان‏هايي با عقايد خاص بودن را ندارند؛ اما جهان دنياگراي معاصر تمركز اصلي فعاليت‏هاي خويش را بر جنبه‌ي مادي حيات انسان متوجه نموده است و مي‏توان گفت كه كفه‌ي ترازوي متعادل انسانيت به نفع وجه مادي و دنيوي حيات سنگين‏ شده است. اين در حالي‏ است كه جنبه‌هاي معنوي زندگي نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. بايست دانست ريشه‏هاي بسياري از معضلات دامن‌گير بشر، حتي در زمينه‏هاي مادي، مثل بحران‏ محيط‌زيست و فسادهاي اجتماعي، ناآرامي‏ها و آسيب‏ها و ناهنجاري‏هاي اجتماعي و امثال آن را بايد در فقدان توجه كافي به معنويت و اخلاقيات جست‌وجو كرد. با ارائه‌‌ي‏ معيارهاي برگرفته از جهان‏بيني و فرهنگ اسلامي‌ايراني، مي‏توان به الگويي ملي و بومي دست يافت. [12]
 
پس بايد گفت مي‌توان حتي بدون‏ نفي ارزش‏هاي جامعه و بدون نفي هويت حاكم بر بافت جامعه، معيارها يا الگوهايي را به جامعه نشان داد. در صورتي‏ كه اگر براي تجلي ارزش‏هاي بومي و ملي از معيار، ظرف، الگو و ارزش‌هاي بيگانه استفاده شود (آن‏‌چنان‏ كه غالباً در شهرسازي و معماري اتفاق افتاده است)، نتيجه‌اي كه به دست مي‌آيد اين است كه تقابل اين معيارها و الگوها با ارزش‏ها و هنجارهاي جامعه، به مرور ارزش‏هاي بومي و ملي را كنار مي‌زند و ارزش‏هايي كه اصولاً بيگانه و غريب است جايگزين فرهنگ و هويت ايراني و اسلامي‌مان مي‌شود؛ اتفاقي كه هم‌اكنون در عرصه‌ي معماري و شهرسازي معاصر شاهد آن هستيم.(*)
 
پي‌نوشت‌ها:
 
1. محمدجواد مهدوي‌نژاد، حكمت معماري اسلامي، جست‌وجو در ژرف‌ساخت‌هاي معنوي معماري‌ اسلامي ايران، هنرهاي زيبا، شماره‌ي 19، 1383، ص 58 و 59.
 
2. منصور فلامكي، مرمت شهري، چشم‏اندازها و نگراني‏ها، فصلنامه‌ي هفت‌شهر، شماره‌ي‏ اول، 1379.
 
3.الهام پرويزي، معماري ملي از ديدگاه هويت فرهنگي، مجله‌ي مطالعات ملي، 1388، ص 28.
 
4.جهانشاه پاكزاد، سيماي شهر، آنچه كوين لينچ از آن مي‏فهميد، نشريه‌ي آبادي، 1385، ص 100.
 
5. بارون وبرون، 1997.
 
6. آنتوني گيدنز، پيامدهاي مدرنيت، ترجمه‌ي محمد ثلاثي، تهران، نشر مركز، 1377، ص 55.
 
7. پاتريك نولان و گرهارد لنسكي، مقدمه‏اي بر جامعه‏شناسي كلان، ترجمه‌ي ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1380، ص 63.
 
8. كوين لينچ، تئوري شكل خوب شهر، ترجمه‌ي دكتر حسين بحريني، انتشارات دانشگاه تهران، 1381، ص 5.
 
9. منصور فلامكي، همان.
 
10.محمد نقي‌زاده، رابطه‌ي هويت، سنت معماري ايران با مدرنيسم و نوگرايي، هنرهاي زيبا، شماره‌ي 7، 1379، ص 63 و 64.
 
11.محمدجواد مهدوي‌نژاد، حكمت معماري اسلامي، جست‌وجو در ژرف ساخت‌هاي معنوي معماري‌ اسلامي ايران، هنرهاي زيبا، شماره‌ي 19، 1383، ص 63 و 64.
 
12.الهام پرويزي، معماري ملي از ديدگاه هويت فرهنگي، مجله‌ي مطالعات ملي، 1388، ص 28.
 
*ستار خالديان/پژوهشگر تاريخ معاصر/انتهاي متن/

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

چهارشنبه 29 آبان 1392  11:27 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به: معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

حاشيه نشيني مدرن و تأثيرات آن بر سبك زندگي
آسيب‌شناسي مسكن مهر در انطباق با سبك زندگي اسلامي؛
 
متأسفانه محله رفته‌رفته ساختار و كاركرد‌هاي ديرينه‌ي خود را از دست داده و به «منطقه»، يعني واحدي كه دولت براي اجراي برنامه‌هاي خود برساخته است، تبديل شد كه اين روند در ساخت شهرك‌هاي مسكن مهر نيز دنبال شد. سؤالي كه مطرح است اين است كه تا چه اندازه معماري اين شهرك ها منطبق بر اصول معماري شهر اسلامي است؟
گروه فرهنگي-اجتماعي برهان/ جواد محمدي؛ ورود تكنولوژي به عرصه‏ي زندگي شهري، بروز و ظهور خود را در جنبه‏هاي مختلفي به نمايش مي‏گذارد. يكي از اين عرصه‏ها، خانه‌سازي و به گونه‏اي وسيع‏تر، مي‏تواند ساختن شهرك باشد. بدون شك نوع ساخت‌وساز شهرك‌ها بر شيوه‏ي زندگي اهالي آن‌ها در حوزه‏هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تأثيرگذار خواهد بود.
 
بنابراين مي‌توان اين شهرك‌ها را بر اساس قرارگيري ساختمان‌ها در كنار يكديگر و شهرسازي آن‌ها نيز مورد بررسي قرار داد كه برخي از جنبه‌هاي آن ذكر مي‌شود.
 
آسيب‌شناسي شهرك‌هاي مسكن مهر
 
يكي از مباني مهم طرح مسكن مهر، كم كردن قيمت
 
زمين از هزينه‌ي مسكن است. از اين‌ رو، مكان‌يابي براي مسكن مهر به يكي از دشواري‌هاي اين طرح مبدل شده است. بر اين مبنا، عموماً زمين‌هايي كه براي طرح مسكن مهر فراهم شده‌اند خارج از شهرها يا در حاشيه‌ي شهرها قرار دارند كه به نوعي به حاشيه‌نشيني شيك تبديل شده‌اند.
 
در تعاليم اسلامي محل قرارگيري خانه حائز اهميت و مورد توجه است تا جايي كه علاوه بر آب‌وهواي مكان، توصيه شده است تا در جاهاي پرت و دور از شهر و جامعه خانه‌سازي نشود.
 
نتايج پژوهش‌ ميان‌رشته‌اي صورت‌گرفته در طرح ساختارشناسي هويت محله‌اي تهران نيز نشان مي‌دهد كه مقياس حد فاصل خانه تا شهر، در وضعيت كلان‌شهري تهرانِ امروز، بر كيفيت زندگي ساكنان اين شهر اثرگذار است. اين پژوهش‌ها نشان مي‌دهند كه مقياس «نزديكي به محل سكونت»، نقش سازنده‌اي در ارتقاي كيفيت زندگي دارد و بر احساس تعلق ساكنان به مكان سكونتشان مي‌افزايد. اين مقياس در هويت‌يابي آن‌ها از طريق سكونتشان در شهر و ايجاد روابط اجتماعي‌ ميان آن‌ها نيز مؤثر است.[1]
 
دوري از شهرها موجب اشكالات و معضلات متعددي مي‌شود، از جمله سبب كاهش و از بين رفتن سرمايه‌هاي اجتماعي مي‌گردد،[2] زيرا از آنجايي كه شهرك‌هاي مسكن مهر غالباً در حومه‌ و با فاصله از شهرها ساخته شده‌اند، اين ‌گونه حومه‏نشيني ميزان زيادي از وقت افراد را به خود اختصاص مي‏دهد. بيشترِ وقت افراد به تنهايي در اتومبيل مي‌گذرد و زمان كمتري با دوستان و همسايگان و يا در نشست‏هاي عمومي براي طرح‏هاي اجتماعي و... صرف مي‏شود. همچنين پراكندگي و حومه‏نشيني باعث از بين رفتن وابستگي دروني به اجتماع مي‏گردد و زمان سفر از حومه به شهر و بالعكس نيز تا حدود زيادي باعث افزايش جدايي بين كار و منزل مي‏شود و فرد احساس وابستگي به محل زندگي خود نخواهد داشت، زيرا از محل و نيازهاي شهر اطلاع خاصي نخواهد داشت و تعلقي نيز به شهر خود، كه سبب امور عام‌المنفعه مي‌شود، ندارد.
 
همچنين دوري از شهرها و جمع شدن عده‌اي از مردم با پايگاه‌هاي اجتماعي‌ متفاوت و به دور از خانواده و بدون هيچ شناخت و پيوندي نسبت به ساير خانواده‌ها، به نوعي سبب ازهم‌گسيختگي و بي‌هويتي ساكنان مي‌شود و از آنجايي كه افراد هيچ گونه شناختي نسبت به هم ندارند، دچار بي‌هنجاري مي‌گردند و فضا براي انواع ناهنجاري‌هاي فرهنگي مهيا مي‌شود؛ در صورتي كه در محيط‌ها و شهرهاي سنتي، بسياري از اين ناهنجاري‌ها، به دليل هويت‌هاي شكل‌‌گرفته و نظارت نامحسوسي كه افراد بر خود احساس مي‌نمايند، به ندرت رخ مي‌دهد.
 
يكي از مباني مهم طرح مسكن مهر، كم كردن قيمت زمين از هزينه‌ي مسكن است. از اين‌ رو، مكان‌يابي براي مسكن مهر به يكي از دشواري‌هاي اين طرح مبدل شده است. بر اين مبنا، عموماً زمين‌هايي كه براي طرح مسكن مهر فراهم شده‌اند خارج از شهرها يا در حاشيه‌ي شهرها قرار دارند كه به نوعي به حاشيه‌نشيني شيك تبديل شده‌اند.
 
عدم توجه به عنصر محله
 
زيست شهري ايرانيان در سه لايه‌ي متقاطع صورت مي‌گيرد: خانه‌ي مسكوني، محله‌ي شهري، شهر.
 
محله يكي از عناصر بسيار مهم شهري در شهرسازي گذشته‌ي ايران بوده است كه غفلت از آن در سال‌هاي اخير مشكلات فراواني را در همه‌ي عرصه‌ها (اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي) ايجاد كرده است.
 
محله در قانون تقسيمات كشوري، به مجموعه‌ي ساختمان‌هاي مسكوني و خدماتي گفته شده است كه ساكنان آن، از لحاظ بافت اجتماعي، خود را اهل آن محل مي‌دانند؛ ليكن در مفهوم عام، محله عبارت است از منطقه‌اي قراردادي با تجمع گروهي از مردم با روابط اجتماعي مستقيم و نزديك كه امكانات رفاهي و گذران اوقات فراغت در آن‌ تنها براي رفع نياز ساكنين تهيه و تدارك مي‌شود.
 
به طور خلاصه، محله مكاني است كه مردم در آن احساس راحتي مي‌كنند و جامعه‌ي‌ محلي يا اجتماع به گروهي از مردم اطلاق مي‌شود كه در مكان معيني ساكن هستند و ميان آن‌ها روابط مستقيم بر اساس تعلقات سرنوشت و هويت مشترك وجود دارد. به‌ طور كلي، تلاش‌هاي متعددي براي تعريف محله و مفهوم آن صورت گرفته است. محله ممكن است به محل يا مكان جغرافيايي خاص يا به انواعي از ساكنين با علايق مشترك اطلاق شود. با وجود تعاريف فراوان، تأكيد زيادي بر روي انعطاف‌پذيري محله، ايجاد بصيرت و آگاهي از مكان محلي صورت گرفته است.[3] چندين خصوصيت براي محله در گذشته، به خصوص در يك شهر اسلامي، مي‌توان قائل شد كه عبارت‌اند از:
 
1. مبناي شكل‌گيري محله عموماً بر اساس تقسيم‌بندي نژادي، قومي، خويشاوندي يا ديني بود و در بسياري موارد، همين امر براي نام‌گذاري بر محله مورد استفاده قرار مي‌گرفت.
 
2. هر محله داراي گروهي فضا بود كه به آن محله نوعي استقلال نسبت به محله‌هاي ديگر مي‌داد و عمدتاً شامل فضاهاي اصلي شهر، مانند بازار محلي و مغازه‌ها بود.
 
3. محله در ساخت خود تأثيرپذيري از عوامل اقليمي، اقتصادي و سياسي را نشان مي‌داد.
 
4. محله‌ها عموماً داراي يك ساختار سياسي و مديريتي بودند كه در يك مجموعه‌ي ساختاري بزرگ‌تر قرار مي‌گرفت.
 
5.محله‌ها از لحاظ حجم و عناصر تشكيل‌دهنده‌ي خود، بسيار متفاوت بودند. همچنين در شهرهاي سنتي ايران، نواحي مسكوني به محلات مختلف و مجزا تقسيم مي‌شدند. افراد با علايق مشابه يا سوابق يكسان در محلات خود براي راحتي و حمايت و امنيت بيشتر گروه‌بندي مي‌شدند.
 
در شهرهاي كوچك، به علت تجانس فرهنگي، اساس تقسيم‌بندي محلات بر حرفه و شغل يا مبدأ و خاستگاه متفاوت بود. بنابراين همواره رشته‌اي مشترك وجود داشت كه مي‌شد اعضاي ساكن محله را به آن منسوب كرد. در شهرهاي سنتي، امكان اينكه افراد فقير از غني جدا شوند بسيار كم بود، اكثر مردم با طبقات اجتماعي متفاوت با هم زندگي مي‌كردند.
 
اگرچه دلايل تشكيل محلات، اغلب پيش‌زمينه‌هاي قومي و خاستگاهي بود، در نهايت اين سيستم تشكيل محلات به تشكيل شهر نيز كمك مي‌كرد. علاوه بر آن، وجود افراد با زمينه‌ي قومي مشترك در ميان محله‌ها و تقسيم شهرها به محلات، به مديريت شهري نيز كمك فراوان مي‌كرد. بيشترين فضا در هر محله، در طول كوچه‌هاي باريك به سكونت‌گاه‌هاي خصوصي اختصاص مي‌يافت. كانون محله‌ يك ميدان مركزي بود كه اغلب در محل تقاطع دو يا چند راه اصلي قرار داشت. هر مركز محله معمولاً يك مسجد و يك حمام جهت رفع نيازهاي اهالي محله داشت.[4]
 
از ديگر خصوصيات محله‌ها در گذشته، برگزاري آيين‌هاي اجتماعي و مذهبي بود كه بيشتر در مسجد و تكيه‌ي محل برپا مي‌شد و در واقع باعث برقراري نوعي پيوند نزديك ميان اهالي محل و علاقه‌ي خاص نسبت به محله‌شان مي‌شد. مركز محله مظهر بيشترين تماس‌ها و تجمع افراد هر محله محسوب مي‌شد.
هر محله‌ي مسكوني، ضمن آنكه از طريق يك راه اصلي به بازارِ شهر يا امتداد راه اصلي منتهي به بازار وصل مي‌شد، به همان ترتيب، خود را از فضاي عمومي و پرتحرك آن دور نگه مي‌داشت. فضاي داخلي هر محله، جنبه‌اي نيمه‌خصوصي داشت و فضاي كالبديِ كمتر محله‌اي از پيش طرح مي‌شد. روند عمومي شكل‌گيري محله‌هاي مسكوني تابع رشد اقتصادي و جمعيتي شهر بود و در طول زمان، شكل نهايي خود را مي‌يافت. سيماي داخلي منظري هماهنگ و متناسب را عرضه مي‌كرد و كمتر خانه‌اي بود كه در ارتفاع، خود را از ساير خانه‌ها متمايز كند.[5]
 
هر محله در تأمين نيازهاي خدماتي و اجتماعي داراي نظامي تقريباً مستقل بود و تأسيسات و تجهيزات مورد نياز اهالي را در خود جاي مي‌داد. اين نهادها و تجهيزات از نظر كالبدي در فضايي قرار مي‌گرفتند كه در حد امكان، بهترين نحوه‌ي دسترسي را براي اهالي فراهم مي‌آوردند. به همين ترتيب، مركز محله مكان استقرار آن‌ها بود و در محل تقاطع راه‌هاي اصلي محله و در اغلب موارد در مركز فيزيكي محله شكل مي‌گرفت.
 
در ضمن مركز محله، علاوه بر تأمين نيازهاي معنوي و دور‌ه‌اي اهالي، همواره به عنوان فضايي براي تجمع و گذران اوقات فراغت اهالي محله به شمار مي‌رفت. احداث بناها و فضاهاي عمومي در مركز محله به دو گونه صورت مي‌گرفت؛ نخست اهالي هر محله با يكديگر همكاري مي‌كردند و با تأمين هزينه و نيروي كار لازم، فضاهاي مورد نياز و ضروري را مي‌ساختند. در حالت دوم، اعيانِ محله، خود به تنهايي هزينه‌ي احداث بناها و مجموعه‌هاي عمومي را به عهده مي‌گرفتند.[6]
 
بدين ترتيب، با خصوصيات گفته‌شده، محله چندين نياز اهالي را برطرف مي‌كرد: نيازهاي ارتباطي، نيازهاي مديريتي و نيازهاي حمايتي. همچنين محله سيماي خاص خود را داشت كه در كل، به شهر هويت مي‌بخشيد. مركز محله با تجمع عناصر نشانه و مرز محله نيز با كوچه‌هايي شاخص‌تر از انواع خود معرفي مي‌شد و لبه‌هايي را با قدرت بصري زياد در تصوير ايجاد مي‌كردند. اين تصوير آن قدر روشن و واضح بود كه هر كس قادر به شناسايي و بازنمايي خود در محله بود.
 
به عبارت ديگر، محله ركني مابين خانواده و شهر است. محله از خانه‌هاي مجاور، در يك فضاي جغرافيايي خاص تشكيل مي‌شود و خانواده نسبت به محله‌ي مسكوني خود، احساسي شبيه خانه‌ي مسكوني خود را دارد و با ورود به محله، خود را در يك محيط آشنا و خودي مثل خانه مي‌بيند. بنابراين محله از تجمع و پيوستگي، معاشرت نزديك، روابط محكم همسايگي و اتحاد غيررسمي ميان ‌گروهي از مردم به وجود مي‌آمد.
 
همچنين محلات بنيادي‌ترين عناصر شهري هستند و استوارترين و پرشورترين فضاي زيستي شهروندان محله‌ها محسوب مي‌شوند؛ چرا كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد فرد ايراني بيش از آنكه در گستره‌ي خانه يا گستره‌ي بازار و پهنه‌ي فراگير شهر حضور داشته باشد، در محله‌ي خود حضور و عينيت داشته است.
پيش از اين، جمعيت محله‌ها از افرادي تشكيل مي‌شد كه از جهت شغل يا اعتقادات ديني يا سابقه‌ي قومي بسيار به يكديگر شبيه بودند و به اصطلاح به فرهنگ مشترك خو گرفته بودند و از هنجارهاي آن پيروي مي‌كردند.
 
به‌ طور كلي، ويژگي مهم و مثبت محله، داشتن نوعي روح جمعي بود كه مظاهر آن، وحدت و پيوستگي افراد به يكديگر و احساس يگانگي و نيز آمادگي براي مساعدت و همكاري در راه حفظ شعار محله و بهبود اوضاع آن بود. هر محله با ارائه‌ي خدمات روزمره‌ي مورد نياز خود و با ايجاد نمادهاي محله‌اي و ويژگي‌هاي خاص، موجب مي‌شد ساكنان آن نوعي احساس تعلق و هويت داشته باشند تا جايي كه هر شهروند با نام محله‌اي كه در آن مي‌زيست شناخته مي‌شد.
 
با تحولات سريع دوران معاصر، ورود به مرحله‌ي گذار و تغيير زيربناهاي معيشتي و روابط اجتماعي، اين فعاليت به هم ريخت. تقريباً اصول شهرسازي در شهرهاي ايران رعايت نشده است. بيشتر شهرها يا شهرك‌هايي كه مسكن مهر در آن‌ها قرار گرفته‌اند؛ يا در گذر جاده‌ياصلي‌اند، به گونه‌اي كه جاده‌ي اصلي وارد شهر شده و بعد از شهر خارج شده است و دوباره بهجاده‌ي اصلي مي‌رسيم؛ يا در فضايي بدون توجه به عنصر محله بنيان نهاده شده‌اند.
 
در گذشته جهت مديريت آباداني، پاك‌سازي و ايجاد امنيت و... از اهالي محله مشاركت مي‌خواستند و در تمام مسائل مربوط به محله، نقش شهروندان حائز اهميت بود، ولي به‌ مرور اين نقش از مردم گرفته شد و ساكنان محله‌ها از هويت خاص محله‌ي خود تهي شدند. در چنين وضعيتي، شهروندان خود را منفعل و جدا از محله و شهر احساس مي‌كردند و همچنين مسائل شهر در غيبت شهروندان اداره مي‌شد. در اين بين، محله‌ها و شهر‌ وضعيت ناپايداري مي‌يابند و تعهد در اين جامعه، به عنوان فرصتي براي با فضيلت شدن و خدمت به جامعه تلقي نمي‌شود.
 
در سال‌هاي اخير، متأسفانه محله رفته‌رفته ساختار و كاركرد‌هاي ديرينه‌ي خود را از دست داد و به «منطقه»، يعني واحدي كه دولت براي اجراي برنامه‌هاي خود برساخته است، تبديل شد كه اين روند در ساخت شهرك‌هاي مسكن مهر نيز دنبال شد. در چنين جمعي، افراد با داشتن فرهنگ‌ها و عادات و آداب گوناگون و... بر حسب اتفاق در كنار يكديگر سكني گزيده‌اند و خود را در برابر دولت و نسبت به آن طلبكار مي‌ديدند. در واقع ساكنان مناطق جديد، به جاي آنكه مانند محله‌هاي قديم، خود را در امور آن سهيم و در برابر پيشامدها مسئول بدانند، از دولت مي‌خواهند كه همه‌ي مشكلات را حل كند.[7]
 
با توجه به اصول كالبدي هويت شهري مشخص مي‌گردد كه در شهرك‌هاي مسكن مهر، غالباً به عناصر كالبدي و سيمايي هويت شهري توجه نمي‌شود و ما در تمام شهرك‌هاي مهر، با يك نوع از شهرسازي مواجهيم كه در تمام مناطق، به همان يك شكل اجرا مي‌شود. همچنين اين نوع شهرك‌سازي بي‌توجه به رعايت اصول اسلامي و اجتماعي است.
 
فقدان هويت شهري
 
از آنجايي كه «هويت» مجموعه‌اي از صفات و مشخصاتي است كه باعث «تشخص» يك فرد يا اجتماع از افراد و جوامع ديگر مي‌شود؛ شهر نيز به تبعيت از اين معيار، شخصيت مي‌يابد و مستقل مي‌گردد. هويت در شهر به واسطه‌ي ايجاد و تداعي «خاطرات عمومي» در شهروندان، تعلق خاطر و وابستگي را نزد آنان فراهم مي‌كند و شهرنشينان را به سوي «شهروند شدن» كه گستره‌اي فعال‌تر از ساكن شدن صرف دارد، هدايت مي‌كند. پس هرچند كه هويت شهر خود معلول فرهنگ شهروندان آن است؛ ليكن فرآيند شهروند‌سازي را تحت تأثير قرار مي‌دهد و مي‌تواند باعث تدوين معيارهاي مرتبط با مشاركت و قضاوت نزد ناظران و ساكنان شود.
 
هويت يك معيار رشد براي شهر است. به عبارتي ديگر، وقتي يك شهر يا جامعه رشد مي‌كند، بخشي از صفات هويتش در جريان رشد تغيير مي‌كند و سامان‌دهي جديدي مي‌يابد. در اين ساختار، بايد هويت شهري به عنوان يك معيار براي توسعه و عاملي براي ارتقاي كيفيت محيط مطرح شود تا بتواند زمينه‌هاي مشاركت و امينت افراد را فراهم كند. هويت شهري را بايد نوعي هويت جمعي به حساب آورد كه البته عنوان هويت محله‌اي و شهري زماني معني‌دار خواهد بود كه تبلور عيني در فيزيك و محتواي شهر داشته باشد، به شرطي كه هنجار هويت درست فهميده شود.
 
عناصر هويتي
 
 از آنجا كه هر شهر داراي دو بُعد كاركردي و كالبدي است، لذا ابعاد مختلف هويتِ وابسته به آن نيز داراي دو وجه مذكور خواهد بود. بنابراين در يك تقسيم‌بندي كلي، ابعاد هويت شهري را مي‌توان در قالب همين دو بُعد مجزا ساخت: عناصر كالبدي يا ظاهري شهر و عناصر كاركردي يا محتوايي شهر.
 
اولين برخورد با هر شيء، پديده يا موجودي، سيما و كالبد ظاهري آن است؛ وجهه‌اي قابل ادراك كه با حواس پنج‌گانه به راحتي قابل تشخيص و بازشناسي است. بنابراين اولين تفاوت ميان دو موجود عيني نيز از طريق ظاهر آن معين مي‌گردد. با اين توضيح، حال اگر در تعريفي اوليه، شهر را مجموعه‌اي از ساختمان‌ها، عناصر و مراكز شهري بدانيم، بي‌شك مي‌بايست ظاهري براي آن متصور شويم كه در صورت داشتن هويت يا ساخته شدن آن و هر فعل ديگري، بتواند منحصر به خود باشد. به ‌طور كلي، شهر اسلامي از نظر كالبدي بايد داراي ويژگي‌هاي زير باشد:
 
اولين اصل بازگو‌كننده‌ي ويژگي يا ماهيت شهر اسلامي همانا سازگاري يا تطابق طرح و شكل ساختماني شهر با شرايط طبيعي، اعم از موقعيت طبيعي (توپوگرافي) و شرايط آب‌وهوايي است. استفاده از مفاهيمي چون حياط‌خلوت، تراس، خيابان‌هاي باريك و باغ‌ها، بيانگر اين شرايط بوده‌اند. اين قبيل عناصر به منظور تطابق با شرايط آب‌وهوايي گرم حاكم بر محيط زندگي مسلمانان طراحي مي‌شده‌اند.
 
دومين اصل، سازگاري كالبد شهري با باورهاي فرهنگي و مذهبي است. باورهاي مذهبي، كانون يا هسته‌ي اصلي زندگي فرهنگي مردم مسلمان را تشكيل مي‌دهند. از اين ‌رو، مسجد در سلسله مراتب نهادي و مكاني از جايگاه عمده و كانوني برخوردار است. باورهاي فرهنگيِ تفكيك‌‌كننده‌ي زندگي خصوصي و عمومي، به نظام مكان ميان مصارف و مناطق نظم مي‌بخشد.
 
در نتيجه، طرح شهري شامل خيابان‌هاي باريك و بن‌بست‌هاي جداكننده‌ي قلمروهاي خصوصي و عمومي از يكديگر بود و اين در حالي است كه مصرف زمين بر تفكيك يا جدايي زن از مرد تأكيد داشت. در نتيجه، هر گونه فعاليت اقتصادي كه با مبادله و حضور اجتماعي سروكار داشته باشد از كاربري مسكوني (خانه‌هاي شخصي) جدا بود و بيشتر اين قبيل فعاليت در مناطق عمومي و خيابان‌هاي اصلي تمركز داشت.
 
روابط اجتماعي و فيزيكي ميان قلمروهاي خصوصي و عمومي، ميان گروه‌هاي اجتماعي و محله‌‌ها، همچنين بازتاب‌دهنده‌ي قوانين شريعت (قانون اسلامي) بوده است. اصل حريم شخصي به قانون تبديل مي‌شد و ارتفاي ديوار را بالاتر از ارتفاي فرد شترسوار تعيين مي‌كرد. اين مورد و قوانين مربوط به حقوق مالكيت، براي مثال، از جمله عوامل تعيين‌كننده‌ي شكل (يا فرم) شهر اسلامي بوده است.
 
سومين ويژگي، رعايت اصول اجتماعي در شهر است. سازمان اجتماعي جامعه‌ي شهري بر اساس گروه‌بندي‌هاي اجتماعي مبتني بر چشم‌اندازهاي فرهنگي، خاستگاه‌هاي قومي و هم‌خوني مشترك، استوار است. بنابراين توسعه در جهت برآورده ساختن اين گونه نيازهاي اجتماعي، به‌ ويژه اتحاد خويشاوندي، دفاع، نظم اجتماعي و اعمال مذهبي بايد در حركت باشد.
 
در گذشته، در شهرهاي اسلامي، عواملي چون ساختارهاي خانوادگي گسترده، حريم شخصي، تفكيك جنسي و تعامل اجتماعي نيرومند به وضوح در شكل ساختماني متراكم منازل حياط‌دار متجلي و متبلور بوده است.
با توجه به اصول كالبدي هويت شهري مشخص مي‌گردد كه در شهرك‌هاي مسكن مهر، غالباً به عناصر كالبدي و سيمايي هويت شهري توجه نمي‌شود و ما در تمام شهرك‌هاي مهر، با يك نوع از شهرسازي مواجهيم كه در تمام مناطق، به همان يك شكل اجرا مي‌شود. همچنين اين نوع شهرك‌سازي بي‌توجه به رعايت اصول اسلامي و اجتماعي است؛ تا جايي كه در برخي از شهرها كه پيش‌بيني جمعيت بيش از نيم‌ميليون نفر شده است، تنها يك مسجد بدون توجه به مكان آن در نظر گرفته شده است. همچنين بسياري از اين شهرك‌ها فاقد هر گونه سمبل‌هاي ايراني‌اسلامي هستند.
 
از نظر محتوايي نيز با قبول شهر به عنوان موجودي زنده، ديگر نمي‌توان تنها به بُعد ظاهري آن نگريست. حال اگر بُعد محتوايي يك شهر را منبعث از ابعاد هويتي انسان‌هاي آن بدانيم، شامل جمعيت (كمّي و كيفي) و فرهنگ شهر يا شهروندان (نژاد، زبان، هنر، پوشش و...) مي‌گردد. بنابراين در اين بُعد، انسان به عنوان محوريت اصلي تلقي مي‌شود. بي‌توجهي به اين عنصر انساني و نبود همگوني فرهنگي و حضور افرادي با فرهنگ‌ها و هويت‌هاي گوناگون در شهرك‌هاي مسكن مهر، باعث شده است شهر از نظر محتوايي نيز بي‌هويت شود.(*)

پي‌نوشت‌ها:
 
 [1]. اسماعيلي شبنم السادات ، محله و شيوه‌ي زندگي قشر متوسط در كلانشهر تهران، انديشه ايرانشهر، سال پنجم، شماره 14-15، 1389 و 1390 ص 42.
 
[2]. پاتنام در كتاب بولينگ يك نفره حومه نشيني و پراكندگي شهري را ده درصد در كاهش سرمايه اجتماعي مؤثر مي‌داند.
 
[3]- حسيني و سليماني مقدم، توسعه‌ي شهري و تضعيف مفاهيم محله‌اي، نشريه‌ي مسكن و انقلاب، شماره‌ي 11، بهار 1385.
 
[4]. مسعود خيرآبادي، شهرهاي ايران، ترجمه‌ي حاتمي‌نژاد و حافي، تهران، 1376،‌ مهشيد، ص 106.
 
[5]. دهقاني زكيه، بررسي انسانشناسانه هويت قومي- جماعتي در يك محله ،تهران،1389، پايان‌نامه مقطع كارشناسي ارشد.
 
[6] .خيرآبادي، پيشين، ص 240.
 
 

*جواد محمدي؛ دانشجوي كارشناسي ارشد

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

چهارشنبه 29 آبان 1392  11:28 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به: معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

جایگاه “حریم” در خانه های ایرانی

الگوی معماری امروز از شکل بومی و اسلامی خود فاصله گرفته و همین، مشکلات پنهان و آشکاری پدید آورده، از جمله کم شدن نور طبیعی محل سکونت و تحمیل محدودیتهای بسیار. دکتر بلخاری در تشریح شاخصهای معماری ایرانی اسلامی فلسفه وجود هشتی را تبیین کرد.

دکتر حسن بلخاری عضو هیئت علمی گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد شرایط مسکن اسلامی گفت: مرحوم استادپیرنیا در برخی مطالب بسیار ارزشمند خود معماری اسلامی را بر پنج پایه مردم واری، خودبسندگی، پرهیز از بیهودگی، بهره گیری از درون گرایی استوار می دانست.

وی افزود: این ویژگیها به صورت کامل نشان می دهد در جامعه اسلامی بناها با فرض اصولی متقن و مبتنی بر یک جهان بینی معنوی، فرم و صورت خویش را می آراستند.

 مدرس هنر و عرفان اسلامی به آیات قرآن در مورد جایگاه خانه اشاره کرد و گفت: تأکید قرآن بر اینکه خانه و بیت محل سکونت است و این سکونت پیش از آنکه مفهومی فیزیکی داشته باشد در خود دارای معنای متافیزیکی به معنای سکونت و آرامش روح و روان است ایجاب می کرد قالبها و فرمهای مسکن در جامعه اسلامی در جهت تحقق این معانی شکل گیرند لاجرم در این تمدن، درعرصه معماری، معنا مقدم بر قالب و ایده بنیان صورت بود و به یک عبارت روح جاری در قالب و فرم.

 دکتر بلخاری افزود: معماران مسلمان در ساخت خانه ها ( البته در آن هنگام که وسعت زمینها اجازه کاربرد وسیع و قابل تحقق معانی و خصایل را می داد) سعی در اظهار صورتها و قالبهایی داشتند که در تحقق مفهوم حقیقی سکونت ( چه معنای فیزیکی وچه متافیزیکی آن) بیشترین کارآمدی را داشته باشند.

 وی تأکید کرد: لغات و اصطلاحاتی چون “حریم” بیانگر حرمت ذاتی داخل خانه از یک سو و حرام بودن دید و نگاه اغیار از دیگرسو بود، فلذا حفظ حریم خانه به گونه ای که ساکنان آن از دید بیگانگان مصون باشند و درعین حال احساس امن و امان روانی نمایند جزو الزامات ذاتی ساخت خانه ها بود.

 عضو هیئت علمی دانشگاه تهران افزود: یا مثلا وجود “هشتی” در خانه ها که به نحوی مرز میان خلوت و جلوت یا حریم و فضای خارج از خانه را شکل می داد. هشتی به عنوان یکی از اصول خانه سازی، با فضا و راهروهای پیچ درپیچ نه تنها مانع نگاه اغیار به داخل منزل می شد بلکه با ایجاد مکثی روانی ، هر که از خانه بیرون می شد را آماده ورود به عرصه جامعه می کرد و آنکه وارد می شد را آماده ورود به عرصه خانه. تا گواه و شاهدی باشد بر دو فضای متفاوت بیرون و اندرون و اینکه این دو فضای متفاوت رفتار و منشی متفاوت را طلب می کند. به یک عبارت؛ فضای فیزیکی هشتی در اصل درنگی برای رویارویی با دو فضای متفاوت را ایجاد می کرد.

 وی با تأکید بر ارزش ذاتی خانه برای جامعه ایرانی یادآور شد: مسئله “حریم” و نیز بنیاد روانشناختی “هشتی” نشان می دهد جامعه ایرانی برای خانه ارزش ذاتی قائل بوده و با ایجاد فرمهای گوناگون ارزشهای معنوی و فرهنگی خود را حفظ می کرده اما این که امروزه چقدر جامعه ما به این فرمها در جهت پاسداشت این ارزشها وفادار مانده امری است که در مورد آن قضاوت نمی کنم اما هیچ کس نیست که بتواند اظهار کند این وفاداری در ساخت مسکنها کاملا برجاست.

 بلخاری با اشاره به خانه های امروزی و فاصله آن با الگوی مسکن اسلامی تأکید کرد: اینک عواملی صوری و ظاهری چون رفاه، راحتی صرف و مهمتر، اصل حداکثری گنجایش و نیز کارآمدی هرچه افزونتر به هرقیمت، عرصه را برای ظهور معانی انسانی تنگ نموده و مسکن بیشتر ناظر به تأمین اهداف فیزیکی حیات انسان است تا متافیزیکی.

 وی افزود: لاجرم غلبه چنین سیاستهایی مساکنی ایجاد نموده که در مواردی حتی از حداقل مبانی ارزشی و فرهنگی نیز محروم اند. در این صورت مسکن هویت ذاتی خود که ایجاد آرامش درون و تسکین روح و جسم و جان است را از دست می دهد و به یک عبارت کارکردی کاملا متفاوت با هویت ذاتی خود می یابد.

 مدرس هنر و عرفان اسلامی گفت: حضور طبیعی نور آفتاب، جلوه گریهای آرام بخش آب ( ونه تنها مصرف آن) و فضای طبیعی متأثر از طبیعت، عواملی بسیار مؤثر در سکونت و تسکین حقیقی روح و روان اند لکن غلبه اصل حداکثری گنجایش (که البته شاید متأثر از ازدیاد جمعیت و قلت امکانات باشد) آیا مجال ظهور این عوامل را می دهد؟

 دکتر بلخاری در پایان به راه حلی برای دستیابی به الگوی مسکن اسلامی اشاره کرد و گفت: شهرهایی که پیش از این فرم یافته اند را شاید نتوان تغییر داد اما شهرهایی که ساخته می شوند را می توان بر بنیاد الگوهای اسلامی – ایرانی ساخت. راه حل دخالت دادن اصلِ اصیل تقدم معنا بر ماده و فرم در طراحی خانه ها و شهرها توسط وزارت مسکن و سازمانهای دیگر مسئول در این عرصه است، اصلی که سابقه ای روشن در پیشینه تمدن ایرانی اسلامی دارد.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

جمعه 8 آذر 1392  1:45 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به: معماری اسلامی ایرانی وسبک زندگی

مسجد، نمادی استوار از سبک زندگی اسلامی

مسجد، نمادی استوار از تمدن اسلامی در طول تاریخ بوده و ارزش و اعتبار خود را میان مسلمانان حفظ کرده است. در این میان، دوران صدر اسلام، درخشان‏ترین دوره در طول حیات مساجد است؛ چرا که در آن زمان، مسجد نه صرفاً محل عبادت، که محل فعالیت‏های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، قضایی و نظامی به شمار می‏آمد. برای احیای هر چه بیشتر مساجد باید کوشید آنها هر چه بیشتر به مساجد صدر اسلام نزدیک شوند و توانایی‏های فراوان خود را به فعلیت برسانند.

مسجد، کانون مشورت در صدر اسلام

یکی از عوامل کلیدی در دست‏یابی به موفقیت‏ها و چشیدن طعم کام‏یابی، مشورت است. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تقریباً در همه مواردی که دستور مستقیم وحی وجود نداشت، از راه مشورت با مسلمانان تصمیم‏گیری می‏کرد و معمولاً این مشورت‏ها در مسجد صورت می‏پذیرفت. انتخاب خارج شهر مدینه برای رویارویی با مشرکان در جنگ احد یا کندن خندق در شمال مدینه در جنگ احزاب، از شمار این مشورت‏هاست.

مسجد و تعاون اجتماعی

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «همانا در عهد رسول خدا، نیازمندان در مسجد سکونت می‏گزیدند.» این حضور دو فایده داشت: نخست آنکه از آوارگی آنها جلوگیری می‏کرد و دوم آنکه این افراد به عنوان طبقه نیازمند جامعه، همیشه در برابر چشم حاکم و مردم بودند و لابه‏لای شلوغی شهر و رفت و آمدها گم نمی‏شدند. از این رو، شخص پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و مسلمانان همواره در فکر تأمین زندگی آنها بودند و اولین امکاناتی که به دست می‏آوردند، به آنها اختصاص می‏دادند. افزون بر این، مسجد، پناه‏گاه غریبان و در راه‏ماندگان یا به تعبیر قرآن «ابن السبیل» بود؛ به‏گونه‏ای که در شهرهای اسلامی هرگاه فرد تازه‏واردی داخل شهر می‏شد و در آن شهر کسی را نمی‏شناخت، یکسره به سراغ مسجد آن شهر می‏رفت و در مدت اقامت خود در آنجا سکونت می‏گزید. بنابراین، در صدر اسلام، خدمات‏رسانی اجتماعی یکی از کارکردهای مسجد بود. شناسایی نیازمندان منطقه، دستگیری از آنها و گردآوری کمک برای ایشان، پرداخت وام، اقدامات تسهیل ازدواج زوج‏های جوان، برنامه‏ریزی برای عیادت و سرکشی از بیماران و اموری از این دست، مواردی است که بسیاری از مساجد نمونه کشور با پیروی از مساجد صدر اسلام، در ایفای نقش خود در تعاون اجتماعی به آن می‏پردازند.

مسجد، تجلی‏گاه وحدت

مسجد، محل گردهمایی مسلمانان و تجلی‏گاه پرشکوه انسجام و یک‏پارچگی ملت مسلمان است. مسجد، حافظ سلامت دین و جامعه است و نمایش وحدت و همدلی نمازگزاران، بقای اسلام را تضمین می‏کند. حضور نمازگزاران در مسجد، امید دشمنان اسلام را به ناامیدی بدل می‏سازد. در صدر اسلام نیز حضور مردم مسلمان هنگام نماز در مسجد، نشانه قدرت اسلام بود و توان مردمی، اجتماعی، سیاسی و نظامی مسلمانان را اثبات می‏کرد. مسجد، همواره نقش وحدت آفرینی را در جامعه اسلامی ایفا کرده است و اگر مسجدی چنین نقشی نداشت، مورد سرزنش پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قرار می‏گرفت. مسجد ضرار، نمونه‏ای از این مسجد است که منافقان با هدف تفرقه‏انداختن میان مسلمانان ساختند و پیامبر به فرمان خداوند، مؤمنان را از حضور در این مسجد نهی فرمود.

دشمنان دین خدا، پیوسته در کمینند تا با دامن زدن به اختلاف‏ها و ایجاد تفرقه، یک‏پارچگی مسلمانان را از بین ببرند و راه نفوذ و تسلط خود را به درون آنها باز کنند. حضور پیروان مذاهب مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی در صفوف نماز، برهم زننده نقشه دشمن و مایه ناکامی آنها است. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «کسی که با برادران اهل سنت در صف اول، نماز جماعت بگزارد، همچون کسی است که پشت سر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در صف اول نماز گزارده باشد».

مسجد؛ پایگاهی نظامی

مسجد، محل برافراشته شدن پرچم سپاه اسلام و اعزام آنان به جبهه‏های نبرد است. در صدر اسلام مسجد، جایگاه گفت‏وگو و مشورت در مورد مسائل نظامی بود. در زمان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هنگام جنگ احد، سربازان مسلح اسلام در مسجد ماندند. همچنین آن حضرت در آستانه جنگ احد، درباره چگونگی رویارویی با مشرکان قریش، در مسجد با یاران خود به تبادل نظر پرداخت. مسجد می‏تواند نقش سازنده‏ای در حفظ روحیه آمادگی و همکاری مردم با جبهه‏های نبرد داشته باشد. پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گاه از دانش غیبی بهره می‏گرفت و مؤمنان حاضر در مسجد را در جریان آخرین رویدادهای جبهه قرار می‏داد و برای عاملان پیروزی در جبهه‏ها دعا می‏کرد.

امام خمینی رحمه‏الله با اشاره به کارکرد نظامی و کارکردهای دیگر مساجد می‏فرماید: «در صدر اسلام، [مسلمانان [هر وقت که می‏خواستند جنگ بروند، از مسجد تجهیز می‏کردند. هر وقت می‏خواستند یک کار مهمی بکنند، در مسجد طرح می‏کردند… و مسائل سیاسی‏شان را می‏گفتند و اجرا می‏کردند ارتش می‏فرستادند و همه این کارها را آنجا می‏کردند و ما امیدواریم که این محتوا برگردد».

مسجد و پاسداری از عدالت

در صدر اسلام، مسجد پناه‏گاه مظلومان و محل رسیدگی به شکایت‏های مردم بود. در این دوران، تقریباً تمامی مسائل حقوقی و اختلاف‏های میان مردم که نیازمند رسیدگی بود، در مسجد حل و فصل می‏شد. قضاوت‏های امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در دَکّة القضای مسجد کوفه و آغاز حکومت عدل گستر مهدی موعود از مسجدالحرام، نشان پیوند تاریخی مسجد و عدالت است. در حال حاضر، اگرچه عموم دادرسی‏ها در مراکز قضایی انجام می‏شود، از وجود امام جماعت مسجد محله نیز می‏توان برای داوری و حکمیت در اختلاف‏های محلی و برقراری آشتی میان دو طرف دعوا بهره گرفت.

مسجد و تعلیم و تعلم

در صدر اسلام، مسجد افزون بر محل برگزاری مراسم عبادی، محل دانش‏آموزی نیز به شمار می‏آمد. برای نمونه، پیامبر در مسجد، آیه‏های قرآن، احکام و معارف دین و حتی مسائل تاریخی را به مردم آموزش می‏داد. مطالبی که در این جلسه بیان می‏شد، با میزان توان فکری شنوندگان هماهنگ بود و جلسه‏ها پس از برخی نمازها، مانند صبح و شام که شمار بیشتری از مردم در مسجد حضور داشتند، برگزار می‏شد. افزون بر مسجدالنبی، در دیگر مسجدهای مدینه نیز جلسه‏های درس برقرار بود. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از برخی یاران برجسته خود برای امامت جماعت استفاده می‏کرد و آنان به مردم تعلیم می‏دادند.

مسجد، کانون امر و نهی اسلامی

مسجد از ابتدا جایگاه تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر بوده است. جلوه روشن این مسئله، جایگاه موعظه در عصر پیامبر گرامی اسلام و ابلاغ بایدها و نبایدهای اسلامی به مردم است. از سوی دیگر، حضور شکوهمند مؤمنان در مسجد، صحنه دلربایی می‏آفریند که خود به تنهایی، انسان را به سمت خوبی‏ها و معروف‏ها می‏کشاند. خصلت‏های الهی انسان با مشاهده شور و اشتیاق نمازگزاران برای رساندن خود به مسجد، برانگیخته می‏شود. انسانی که به مسجد پیوست، ضمن اقامه یکی از بزرگ‏ترین معروف‏ها، از منکرها دوری می‏کند و می‏کوشد خود را به گناهان آلوده نسازد. امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: «به پا داشتن نماز جماعت، عامل کمک به کارهای خیر و تقوا و مایه جلوگیری از بسیاری گناهان است.» کسی که دل در گرو محبت خدا دارد و روزانه چندبار به خانه خدا پا می‏گذارد، به راحتی اسیر دام شیطان نمی‏شود. دلی که با صفای بندگی انس گرفت، تیرگی گناه را حس و از آن پرهیز می‏کند.

مسجد، محل پیوند دین و سیاست

مسجد، مقر حاکمیت و پایگاه فرماندهی پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مدینه بود. پایه‏های اساسی حکومت اسلامی در زمان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در مسجد، بنیان نهاده شد و اصول و مبانی دین مبین اسلام از این پایگاه مقدس به مردم جهان عرضه گشت. از این رو، مسجد، نماد تلفیق دین و سیاست و محل ملاقات، گفت‏وگو و مذاکره آن حضرت با هیئت‏های سیاسی بود. انتصاب کارگزاران و سفیران در مسجد صورت می‏گرفت و اعتراض به حکومت و برکناری کارگزاران در مسجد طرح می‏شد. امام خمینی رحمه‏الله در مورد نقش سیاسی مسجد و جداناپذیری دین و سیاست می‏فرماید: «اسلام از زمان پیغمبر حکومت تشکیل داده است. قوای نظامی و انتظامی داشته است در سیاست‏ها دخالت می‏کرده و مسجدالنبی، مرکز سیاست اسلامی بوده و ثقل قدرت اسلامی».

مسجد، مرکز انقلاب اسلامی

مسجد، محل تبادل اخبار و اطلاعات خرد و کلان و بحث و گفت‏وگو درباره آنها و جهت‏گیری و روشن شدن افکار عمومی است. در این صورت، شرایط جامعه در جنبه‏های گوناگون به راحتی به گوش عموم مردم می‏رسد و آنها به سرعت در مورد نبایدها و انحراف‏های موجود در جامعه واکنش نشان می‏دهند. جلسه‏های وعظ و خطابه و سخنرانی‏های روشن‏گرایانه اهل علم و دین در مسجد، نقش مؤثری در بیداری و آگاهی مردم دارد. در نتیجه، مسجد، پایگاه خیزش انقلابیان و مبارزان دین‏داری است که با کژروی‏ها و کژرفتاری‏های جامعه به مقابله برمی‏خیزند و حرکت‏های انقلابی را سازمان‏دهی می‏کنند. مقام معظم رهبری، با اشاره به نقش انقلابی مسجد و احیای مساجد کشورهای اسلامی پس از انقلاب ایران می‏فرماید: «تا قبل از انقلاب اسلامی، کسی جرئت نمی‏کرد دم از اسلام بزند. در این کشورهای اسلامی که امروز مسجدها رونق پیدا می‏کنند و کانون تحرک می‏شوند، تا دیروز مسجدها متعلق به یک مشت پیرمرد از کار افتاده بود. امروز آن مسجدها جای جوانان و کانون جنبش‏هاست».

نقش مسجد در پیروزی انقلاب اسلامی

مؤمنان هشیار و آگاه، مبارزه با حکومت ستمگر پهلوی را از مسجد آغاز کردند و آن را مرکز فعالیت‏های مبارزاتی خود قرار دادند. رژیم پهلوی می‏کوشید مساجد را به انزوا بکشاند و جوانان را از آنجا دور نگه دارد و فعالیت‏های مذهبی و سیاسی مساجد را کنترل کند. به همین دلیل، به کنترل واعظان و جلسه‏های سخنرانی و فعالیت‏های فرهنگی مردم در مساجد می‏پرداخت. نقش مسجد در انقلاب اسلامی به قدری گسترده بود که رژیم، در برخی از مساجد را بست. البته حکومت نتوانست مانع کارآیی مسجد شود و مسجد، به پایگاه انقلاب و مرکز نشر آموزه‏های اسلامی و محل وحدت نیروهای انقلابی تبدیل شد. مساجد، مرکز تبادل اطلاعات و جلسه‏های مشاوره میان مبارزان بود و پخش اعلامیه در بیشتر مساجد ایران صورت می‏گرفت.

مسجد در آیینه روایات

پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : حق مساجد را بدهید که آن دو رکعت نماز است پیش از اینکه در آن بنشینید. امام علی علیه‏السلام : نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت؛ چرا که در نشستن در بهشت خشنودی من است و در نشستن در مسجد، رضایت پروردگارم. هر کس مسجدی را بزرگداشت و احترام کرد، در روز قیامت، پروردگار را خندان و شادان دیدار می‏کند و نامه عملش به دست راستش داده می‏شود.

منبع : تسنیم

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

پنج شنبه 24 بهمن 1392  3:13 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

مسجد، نمادی استوار از سبک زندگی اسلامی

مسجد، نمادی استوار از تمدن اسلامی در طول تاریخ بوده و ارزش و اعتبار خود را میان مسلمانان حفظ کرده است. در این میان، دوران صدر اسلام، درخشان‏ترین دوره در طول حیات مساجد است؛ چرا که در آن زمان، مسجد نه صرفاً محل عبادت، که محل فعالیت‏های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، قضایی و نظامی به شمار می‏آمد. برای احیای هر چه بیشتر مساجد باید کوشید آنها هر چه بیشتر به مساجد صدر اسلام نزدیک شوند و توانایی‏های فراوان خود را به فعلیت برسانند.

مسجد، کانون مشورت در صدر اسلام

یکی از عوامل کلیدی در دست‏یابی به موفقیت‏ها و چشیدن طعم کام‏یابی، مشورت است. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تقریباً در همه مواردی که دستور مستقیم وحی وجود نداشت، از راه مشورت با مسلمانان تصمیم‏گیری می‏کرد و معمولاً این مشورت‏ها در مسجد صورت می‏پذیرفت. انتخاب خارج شهر مدینه برای رویارویی با مشرکان در جنگ احد یا کندن خندق در شمال مدینه در جنگ احزاب، از شمار این مشورت‏هاست.

مسجد و تعاون اجتماعی

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «همانا در عهد رسول خدا، نیازمندان در مسجد سکونت می‏گزیدند.» این حضور دو فایده داشت: نخست آنکه از آوارگی آنها جلوگیری می‏کرد و دوم آنکه این افراد به عنوان طبقه نیازمند جامعه، همیشه در برابر چشم حاکم و مردم بودند و لابه‏لای شلوغی شهر و رفت و آمدها گم نمی‏شدند. از این رو، شخص پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و مسلمانان همواره در فکر تأمین زندگی آنها بودند و اولین امکاناتی که به دست می‏آوردند، به آنها اختصاص می‏دادند. افزون بر این، مسجد، پناه‏گاه غریبان و در راه‏ماندگان یا به تعبیر قرآن «ابن السبیل» بود؛ به‏گونه‏ای که در شهرهای اسلامی هرگاه فرد تازه‏واردی داخل شهر می‏شد و در آن شهر کسی را نمی‏شناخت، یکسره به سراغ مسجد آن شهر می‏رفت و در مدت اقامت خود در آنجا سکونت می‏گزید. بنابراین، در صدر اسلام، خدمات‏رسانی اجتماعی یکی از کارکردهای مسجد بود. شناسایی نیازمندان منطقه، دستگیری از آنها و گردآوری کمک برای ایشان، پرداخت وام، اقدامات تسهیل ازدواج زوج‏های جوان، برنامه‏ریزی برای عیادت و سرکشی از بیماران و اموری از این دست، مواردی است که بسیاری از مساجد نمونه کشور با پیروی از مساجد صدر اسلام، در ایفای نقش خود در تعاون اجتماعی به آن می‏پردازند.

مسجد، تجلی‏گاه وحدت

مسجد، محل گردهمایی مسلمانان و تجلی‏گاه پرشکوه انسجام و یک‏پارچگی ملت مسلمان است. مسجد، حافظ سلامت دین و جامعه است و نمایش وحدت و همدلی نمازگزاران، بقای اسلام را تضمین می‏کند. حضور نمازگزاران در مسجد، امید دشمنان اسلام را به ناامیدی بدل می‏سازد. در صدر اسلام نیز حضور مردم مسلمان هنگام نماز در مسجد، نشانه قدرت اسلام بود و توان مردمی، اجتماعی، سیاسی و نظامی مسلمانان را اثبات می‏کرد. مسجد، همواره نقش وحدت آفرینی را در جامعه اسلامی ایفا کرده است و اگر مسجدی چنین نقشی نداشت، مورد سرزنش پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قرار می‏گرفت. مسجد ضرار، نمونه‏ای از این مسجد است که منافقان با هدف تفرقه‏انداختن میان مسلمانان ساختند و پیامبر به فرمان خداوند، مؤمنان را از حضور در این مسجد نهی فرمود.

دشمنان دین خدا، پیوسته در کمینند تا با دامن زدن به اختلاف‏ها و ایجاد تفرقه، یک‏پارچگی مسلمانان را از بین ببرند و راه نفوذ و تسلط خود را به درون آنها باز کنند. حضور پیروان مذاهب مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی در صفوف نماز، برهم زننده نقشه دشمن و مایه ناکامی آنها است. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «کسی که با برادران اهل سنت در صف اول، نماز جماعت بگزارد، همچون کسی است که پشت سر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در صف اول نماز گزارده باشد».

مسجد؛ پایگاهی نظامی

مسجد، محل برافراشته شدن پرچم سپاه اسلام و اعزام آنان به جبهه‏های نبرد است. در صدر اسلام مسجد، جایگاه گفت‏وگو و مشورت در مورد مسائل نظامی بود. در زمان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هنگام جنگ احد، سربازان مسلح اسلام در مسجد ماندند. همچنین آن حضرت در آستانه جنگ احد، درباره چگونگی رویارویی با مشرکان قریش، در مسجد با یاران خود به تبادل نظر پرداخت. مسجد می‏تواند نقش سازنده‏ای در حفظ روحیه آمادگی و همکاری مردم با جبهه‏های نبرد داشته باشد. پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گاه از دانش غیبی بهره می‏گرفت و مؤمنان حاضر در مسجد را در جریان آخرین رویدادهای جبهه قرار می‏داد و برای عاملان پیروزی در جبهه‏ها دعا می‏کرد.

امام خمینی رحمه‏الله با اشاره به کارکرد نظامی و کارکردهای دیگر مساجد می‏فرماید: «در صدر اسلام، [مسلمانان [هر وقت که می‏خواستند جنگ بروند، از مسجد تجهیز می‏کردند. هر وقت می‏خواستند یک کار مهمی بکنند، در مسجد طرح می‏کردند… و مسائل سیاسی‏شان را می‏گفتند و اجرا می‏کردند ارتش می‏فرستادند و همه این کارها را آنجا می‏کردند و ما امیدواریم که این محتوا برگردد».

مسجد و پاسداری از عدالت

در صدر اسلام، مسجد پناه‏گاه مظلومان و محل رسیدگی به شکایت‏های مردم بود. در این دوران، تقریباً تمامی مسائل حقوقی و اختلاف‏های میان مردم که نیازمند رسیدگی بود، در مسجد حل و فصل می‏شد. قضاوت‏های امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در دَکّة القضای مسجد کوفه و آغاز حکومت عدل گستر مهدی موعود از مسجدالحرام، نشان پیوند تاریخی مسجد و عدالت است. در حال حاضر، اگرچه عموم دادرسی‏ها در مراکز قضایی انجام می‏شود، از وجود امام جماعت مسجد محله نیز می‏توان برای داوری و حکمیت در اختلاف‏های محلی و برقراری آشتی میان دو طرف دعوا بهره گرفت.

مسجد و تعلیم و تعلم

در صدر اسلام، مسجد افزون بر محل برگزاری مراسم عبادی، محل دانش‏آموزی نیز به شمار می‏آمد. برای نمونه، پیامبر در مسجد، آیه‏های قرآن، احکام و معارف دین و حتی مسائل تاریخی را به مردم آموزش می‏داد. مطالبی که در این جلسه بیان می‏شد، با میزان توان فکری شنوندگان هماهنگ بود و جلسه‏ها پس از برخی نمازها، مانند صبح و شام که شمار بیشتری از مردم در مسجد حضور داشتند، برگزار می‏شد. افزون بر مسجدالنبی، در دیگر مسجدهای مدینه نیز جلسه‏های درس برقرار بود. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از برخی یاران برجسته خود برای امامت جماعت استفاده می‏کرد و آنان به مردم تعلیم می‏دادند.

مسجد، کانون امر و نهی اسلامی

مسجد از ابتدا جایگاه تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر بوده است. جلوه روشن این مسئله، جایگاه موعظه در عصر پیامبر گرامی اسلام و ابلاغ بایدها و نبایدهای اسلامی به مردم است. از سوی دیگر، حضور شکوهمند مؤمنان در مسجد، صحنه دلربایی می‏آفریند که خود به تنهایی، انسان را به سمت خوبی‏ها و معروف‏ها می‏کشاند. خصلت‏های الهی انسان با مشاهده شور و اشتیاق نمازگزاران برای رساندن خود به مسجد، برانگیخته می‏شود. انسانی که به مسجد پیوست، ضمن اقامه یکی از بزرگ‏ترین معروف‏ها، از منکرها دوری می‏کند و می‏کوشد خود را به گناهان آلوده نسازد. امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: «به پا داشتن نماز جماعت، عامل کمک به کارهای خیر و تقوا و مایه جلوگیری از بسیاری گناهان است.» کسی که دل در گرو محبت خدا دارد و روزانه چندبار به خانه خدا پا می‏گذارد، به راحتی اسیر دام شیطان نمی‏شود. دلی که با صفای بندگی انس گرفت، تیرگی گناه را حس و از آن پرهیز می‏کند.

مسجد، محل پیوند دین و سیاست

مسجد، مقر حاکمیت و پایگاه فرماندهی پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مدینه بود. پایه‏های اساسی حکومت اسلامی در زمان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در مسجد، بنیان نهاده شد و اصول و مبانی دین مبین اسلام از این پایگاه مقدس به مردم جهان عرضه گشت. از این رو، مسجد، نماد تلفیق دین و سیاست و محل ملاقات، گفت‏وگو و مذاکره آن حضرت با هیئت‏های سیاسی بود. انتصاب کارگزاران و سفیران در مسجد صورت می‏گرفت و اعتراض به حکومت و برکناری کارگزاران در مسجد طرح می‏شد. امام خمینی رحمه‏الله در مورد نقش سیاسی مسجد و جداناپذیری دین و سیاست می‏فرماید: «اسلام از زمان پیغمبر حکومت تشکیل داده است. قوای نظامی و انتظامی داشته است در سیاست‏ها دخالت می‏کرده و مسجدالنبی، مرکز سیاست اسلامی بوده و ثقل قدرت اسلامی».

مسجد، مرکز انقلاب اسلامی

مسجد، محل تبادل اخبار و اطلاعات خرد و کلان و بحث و گفت‏وگو درباره آنها و جهت‏گیری و روشن شدن افکار عمومی است. در این صورت، شرایط جامعه در جنبه‏های گوناگون به راحتی به گوش عموم مردم می‏رسد و آنها به سرعت در مورد نبایدها و انحراف‏های موجود در جامعه واکنش نشان می‏دهند. جلسه‏های وعظ و خطابه و سخنرانی‏های روشن‏گرایانه اهل علم و دین در مسجد، نقش مؤثری در بیداری و آگاهی مردم دارد. در نتیجه، مسجد، پایگاه خیزش انقلابیان و مبارزان دین‏داری است که با کژروی‏ها و کژرفتاری‏های جامعه به مقابله برمی‏خیزند و حرکت‏های انقلابی را سازمان‏دهی می‏کنند. مقام معظم رهبری، با اشاره به نقش انقلابی مسجد و احیای مساجد کشورهای اسلامی پس از انقلاب ایران می‏فرماید: «تا قبل از انقلاب اسلامی، کسی جرئت نمی‏کرد دم از اسلام بزند. در این کشورهای اسلامی که امروز مسجدها رونق پیدا می‏کنند و کانون تحرک می‏شوند، تا دیروز مسجدها متعلق به یک مشت پیرمرد از کار افتاده بود. امروز آن مسجدها جای جوانان و کانون جنبش‏هاست».

نقش مسجد در پیروزی انقلاب اسلامی

مؤمنان هشیار و آگاه، مبارزه با حکومت ستمگر پهلوی را از مسجد آغاز کردند و آن را مرکز فعالیت‏های مبارزاتی خود قرار دادند. رژیم پهلوی می‏کوشید مساجد را به انزوا بکشاند و جوانان را از آنجا دور نگه دارد و فعالیت‏های مذهبی و سیاسی مساجد را کنترل کند. به همین دلیل، به کنترل واعظان و جلسه‏های سخنرانی و فعالیت‏های فرهنگی مردم در مساجد می‏پرداخت. نقش مسجد در انقلاب اسلامی به قدری گسترده بود که رژیم، در برخی از مساجد را بست. البته حکومت نتوانست مانع کارآیی مسجد شود و مسجد، به پایگاه انقلاب و مرکز نشر آموزه‏های اسلامی و محل وحدت نیروهای انقلابی تبدیل شد. مساجد، مرکز تبادل اطلاعات و جلسه‏های مشاوره میان مبارزان بود و پخش اعلامیه در بیشتر مساجد ایران صورت می‏گرفت.

مسجد در آیینه روایات

پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : حق مساجد را بدهید که آن دو رکعت نماز است پیش از اینکه در آن بنشینید. امام علی علیه‏السلام : نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت؛ چرا که در نشستن در بهشت خشنودی من است و در نشستن در مسجد، رضایت پروردگارم. هر کس مسجدی را بزرگداشت و احترام کرد، در روز قیامت، پروردگار را خندان و شادان دیدار می‏کند و نامه عملش به دست راستش داده می‏شود.

منبع : تسنیم

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 17 اسفند 1392  11:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها