0

جامعه وسیاست وسبک زندگی

 
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

جامعه وسیاست وسبک زندگی

همسایه داری به سبک زندگی اسلامی

1413_sunnah.jpg
اگر مریض شد به عیادتش بروی و اگر نو را طلبید نزد اوحاضر شوی.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  7:47 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

IMAGE634944583921632680

استعمارگران جهان سوم ، پس از رخ دادن جنبش های ناسیونالیستی در کشورهای خودشان و نشر و ترویج اندیشه ملی گرایی در عالم بسیاری از مستعمراتشان را از دست دادند. در واقع روشنفکرانی که توسط غرب و با میل آنان تربیت شده بودند تا مدافع غرب ستایی و تشبه به استعمارگران باشند، ناسیونالیسم و جنبش های ملی گرایانه را سرمشق خود قرار دادند و به جان استعمارگران افتادند. آزادی کشورهای آمریکای لاتین نمونه ای از همین جنبش هاست.

پس از جنبش های آزادی خواهانه با پس زمینه ملی گرایانه ، جنبش های چپ و ضد استعماری و ضد استکباری با الگو برداری از شوروی و کوبا و الجزایر و چین در جهان شکل گرفتند. در واقع اصلی ترین دشمن استعمار گران که شیوه خود را از استعمار مستقیم به استعمار از طریق خائنان و خودفروشان داخلی تبدیل کرده بودند جنبش های چپ با نیروی انقلابی کارگری و توده مردم له شده در زیر بار صنعتی شدن بود. شعار دلفربیب عدالت طبقاتی که کارگر و توده مردم را به صحنه میکشاند سبب شده بود تا استعمارگران هم در داخل کشورهای خودشان و هم داخل مستعمره ها امتیازات فراوانی به این طبقه داده و رفاه اجتماعی افزایش یابد . این دولتها مجبور به تغییر شیوه خود شدند.

الگوی سوم استعمار تبدیل به استقراض کشورها شد . رسانه ها لایف استایل زندگی غربی را بهشت آرمانی بشری نشان دادند . همان شعاری که مدرنیته به پا کرده بود و سیل سرخوردگانش پس از جنگ جهانی اول و دوم به انزوای ادبیات خویش گریختند و غرب که می خواست فاتح قله های کلیمانجارو باشد مجبور به وداع با اسلحه شده بود. استقراض و کمک مالی گرفتن کشورها به خاطر رسیدن به الگوهای زندگی و توسعه بهشت آرمانی غرب بود. فراماسونها شعار معروفی دارند که مقروض کن ، برده کن . نمی خواهم به ربط این شعار و شروع استقراض جهان سوم از استعمارگران بپردازم و پشت پرده این جریان را بیان کنم بلکه تنها هدف آن است که شکل دیگر استعمار جدید که استقراض بود بیان گردد. در الگوی استقراض هم کشور مستعمره مجبور به تبعیت از دستورات اقتصادی سیاسی ، استعمار میشد وهم با پخش ثروت در جامعه و ایجاد اقتصاد باز لیبرالی به بازار فروش کالاهای غربی درکشور خودش کمک می کرد . فروش این کالاها نیازمند تبلیغاتی بود که لایف استایل و سبک زندگی جدیدی را تجویز می کرد که با الگوهای کهن تمدنی تعارض و تمایز داشت . غرب و استعمار در این بازی جدید جز پیروزی چیزی عایدش نمیشد . او مدتها تلاش کرده بود تا به نحوی جیب خود را از ثروت ملل انباشته کند و حالا ملتها با دست خود جیب او را انباشته از ثروت داخلی می کنند و آنگونه که او می خواهد زندگی می کنند .

این سه مدل ورود تفکر به مستعمرات و کشورهایی که برای غرب اهمیت حیاتی داشت ، در کشور ما با روشهای گوناگون آزموده شد و شکست ها و پیروزی هایی به همراه داشت . امروز در مرحله سوم این شیوه ها یعنی تغییر سبک زندگی ایرانیان هستیم که با هم شیوه های آنرا بررسی می کنیم.

اولین اتفاق زمانی رخ داد که دانشجویان از فرنگ برگشته در عهد قاجاری ، لباسهای متفاوتی از عبا و عمامه توده مردم ایران می پوشیدند ، دوست داشتند به نحو خاصی الفاظ را تلفظ کنند و شاید اولین وارد کنندگان رمان به ایران نیز همین گروه باشند . سبک زندگی آنان با توده مردم متفاوت بود و کم کم الگو برداری از آنان در دوره احمدشاه در سبک زندگی اوج گرفت . اما با آغاز دوره رضا خان ، رضا پهلوی تصمیم گرفت به شخصه این الگوهای رفتاری را مانند پادشاه روسیه و شاه ترکیه در ایران به زور تغییر دهد . کشف حجاب زنان و کلاه شاپو دو مورد از این تغییر سبک زندگی است . او در واقع می خواست با این تغییر ، مردان و زنان ایرانی را شبیه انسانهای اروپایی کند . نفس تغییر لباس سبب این حادثه نخواهد شد و باید قبول کنیم که رضا شاه آنقدر ابله نبوده که گمان کند با تغییر لباس تغییر پیشرفت در جامعه رخ داده است بلکه او می دانست این تغییرات سبب تعویض عادتهای رفتاری و به خصوص سنن دینی خواهد شد که نسبت این ها مورد بررسی قرار خواهد گرفت . اما در عصر رضا خان اشتباه بزرگ او این بود که این تغییرات را به زور سر نیزه انجام می داد . مردم ایران این آزادمنشی را داشتند که حاضر به پوشیدن لباس به زور نشوند . هر چند آنان پوشیدن کلاه شاپو را امری مباح می دانستند و در حالت عادی آن را تشبه به دشمن اسلام نمی پنداشتند اما با رفتار رضا پهلوی در رو به روی آن موضع گرفتند و طرح های پهلوی ها شکست خورد .

پس از انقلاب اسلامی غرب به خود آمد ، تمام تلاشهای آنان برای غربی شدن مردم ایران با یک انقلاب اسلامی به باد رفت . شاه و غرب که گمان می کردند مردم ایران مردمی لیبرال و هماهنگ با غرب هستند (به خاطرات هایزر و دیدارش با شاه مراجعه کنید) متوجه شدند که سنت های دینی در ایران انقلابی به پا کرده است که همه وجوه زندگی را می خواهد متفاوت با لایف استایل غربی بنا کند . این حادثه برنامه ویژه ای می طلبید .

پس از انقلاب اسلامی ، اهالی فرهنگ نظام به سبب تجربه های کم و سختی کار فرهنگی که معیارش تربیت نفس و کاهش میزان رها شدگی آن است تنوانستند با جریاناتی که در حال نفوذ در سبک زندگی جوانان بود مقابله درست به معنی مقابله هوشمند و ارائه آلترناتیو اسلامی را بکنند . واژه های مرگ بر رپ و مرگ بر سوسول روی در و دیوار دهه شصت نوعی کنش آشکار و پنهان مخالفت با برخی از مدهای لباس آقایان مانند شلوار لی و حتی لباس آستین کوتاه بود و یا جریمه برای داشتن ماهواره و ویدئو نشانگر آن است که تنها راه مقابله را در برخورد می دیدند. البته به نظر می رسد افراد مسئله را در آن زمان درست متوجه نشده بودند و تنها به مبارزه با ظاهر انگاری می پرداختند و گمانشان این نبود که این ظواهر ، متغیرهای کیفی ایدئولوژیک را می تواند تغییر دهد . اما جهت مبارزه را درست می رفتند و راه مبارزه را اشتباه .

ایران پس از ورود لوازم ارتباط جمعی جهانی گسترده و غیر قابل سانسور ، در سبک زندگیش دچار تغییرات گسترده ای شده است . شهرهای بزرگ مانند تهران و اصفهان در زمینه مد ، آرایش زن و مرد و مانند آن از الگوهای رسمی تبعیت نمی کنند و جهان واقعی را در تار های مجازی می یابند . البته این نوشته در پی ادعای اکثریت و اقلیت بودن این گروه نیست . اساسا وجود چند نفر هم برای یک جامعه نشانه نقص است . البته در عرصه سبک زندگی الگوی اسلامی و شیعی برای ترویج بیان نشده است . روانشناسان و پزشکان و جامعه شناسانی داریم که بر اساس الگوهای روایی اهل بیت در پی یافتن سبک زندگی توحیدی هستند اما آنچه که ما امروز در حال پی ریزی هستیم غرب در حال میوه چینی است . امام خمینی جمله ای فوق العاده دارند که به نظرم شاه بیت کلام های ایشان است . جمله محرم و صفر اسلام را زنده نگه داشته هر چند در دیوارها و بنرهای دو ماه از سال هر روز می بینیم و کمی از شنیدنش احساس کلیشه بودن می کنیم اما حقیقت آن است که یکی از مهم ترین سبک زندگی های مردم ایران سبک زندگی عزای امام حسین است . این سبک زندگی در موقع جهاد تبدیل به ایدئولوژی میشود . سبک عزاداری ایرانیان گریه برای امام حسین است . این گریه کنش احساسی است که بر اساس حب شکل میگیرد و محبت همیشه قاعده ای دارد به نام شبیه شدن . عشاق دوست دارند متحد با معشوق شوند و گریه برای اباعبدالله به عنوان یک سبک زندگی ایدئولوژی جهاد ، استقامت و شهادت را می آورد که حماسه های انقلاب و جنگ مقدس را آفریده .

غرب به خصوص پس از فتنه ۸۸ متوجه این نکته شده است که سبک زندگی ایرانیان پایداری بر جمهوری اسلامی را به همراه دارد . مردمی که در سبک زندگی مسلمانند و از پوشش تا رفتار در منزلشان بر اساس سبک زندگی روایی و فقهی است و به آسانی دست از اسلام بر نمیدارند برای تغییر ایدئولوژی نیاز به تغییر در سبک زندگیشان داریم . سبک زندگی غربی ، یک ویژگی اساسی در مبانی اخلاقی دارد و آن حیا زدایی است . یکی از الگوهای رفتاری که امروزه در نسل چهارم در حال از دست رفتن قبحش است ، الگوی ارتباط با جنس مخالف و دوست دختر و پسر است . این سبک زندگی جدید نوعی اسقلال طلبی جوانانه از محیط خانوادگی ، نوعی فرار از انزوا و تنهایی ، نوعی ارضای شهوت محبت و دیده شده و هم چنین نیاز جنسی است . محبت دیدن میلی است که در فطرت انسانها وجود دارد میلی که در پی دیده شدن در دنیا است و دنیای مدرن تمام ابزار ممکنه از وب تا شبکه اجتماع تا عکس هنری را برای تو خلق کرده تا شهوت دیده شدن را برطرف نماید . تا تو را از سایه در بیاورد و انزوای تو را با اجتماع مجازی در هم بشکند . آدم های نسل ما منزویان اجتماعی و فعالان مجازی شده اند . تنهایی هایی پر از دوست . سبک زندگی همراه با دوست دختر یا پسر ترویج میشود ، اپیدمی میشود و بعد ناگهان نظام می خواهد عکس العمل نشان دهد و آنگاه تبدیل به شورش میشود .بنیان خانواده پاشیده ، ایندویژوالیسم افراطی ترویج و نظام مجبور به مقابله میشود در نهایت مبارزه آغاز میگردد . مبارزه در نهان خودش با ایدئولوژی رایج مبارزه می کند و از سنت های خودش گسسته میشود و سبک زندگی سبک فکر کردن جدید را تولید میکند . سبک زندگی در بطن خودش مسلمان هست ، می توانید به عزاداری ها و علم کشی های دختران و پسران با تیپ خاص در روز عاشورا دقت کنید اما این سبک زندگی همراه با سکولاریسم عقیدتی و در واقع “نومن ببعض و نکفر ببعض” است.

سبک زندگی جدید که مروجش نظام فرهنگی سکولار داخل کشور که به صورت ناآگاهانه و بر اساس حظ نفس چنین می کند و شبکه های جدید من و تو و … است . اینها پرچمدار مبارزه با فرهنگ توحیدی هستند . علت این مبارزه یا آگاهانه و کافرانه است و یا بر اساس حظ نفس است که نفس اماره است به مقابله با نظام توحیدی . البته عدم تبیین سبک زندگی برای توده مردم که هم مسلمان باشند و هم آدم عصر خودشان که کانون آن فهم پدران و مادران نسل جدید است به این مشکل دامن می زند . سبک زندگی مدرن عنوان می کند یا شبیه من لباس بپوش ، آرایش کن ، دوست دختر و پسر داشته باش و یا نامت امل و متحجر و عقب مانده است . یا شبیه سبک زندگی من رای بده و یا از دایره عالم جدید خارجی . مقابله نسل جوان و نوجوان با فضای اپیدمی هم سن و سالانشان دشوار است . از اصلاح صورت و مو بگیرید تا رفتارهای نوجوان در یافتن دوستان هم سن و سال مخالف در دبیرستان ها و شبکه های مجازی . تداوم سبک زندگی فعلی فوق العاده خطرناک است . جریان امروز که در برخی ارکانهای دولتی داخل هستند در پی جذب آدمهایی با این سبک زندگی هستند . راه حلش مقابله از بالا به پایین نیست . راه حلش نظام توحیدی است که هم حظ نفس و امیال ارضا شوند و هم این امیال بر اساس حدود الهی باشد . سبک زندگی که در آن نقض حریم الهی قبح باشد و حظ نفس در چارچوب الگویی که رضایت خداوند متعال و اهل بیتش بر آن باشد .

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  7:48 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

سه شاخصه و ويژگي اصلي منافقين
منافق

بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه:

در اين فرصتي كه براي ما فراهم شده به اميد خداوند متعال قصد داريم هر روز يكي از آيات كلام الله مجيد را مورد بررسي و دقت  قرار دهيم، هدف ما از انجام اين طرح جديد اين است كه نسبت به آيات الهي با عنايت و توجه و تدبر بيشتري برخورد كنيم تا انشالله از ثمرات و بركات معنوي آن بيشتر در زندگي بهره‌مند شويم.

آيه روز:
«الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ [بقره/27] فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن، ميشكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمين فساد ميكنند اينها زيانكارانند»
توضيح

از آنجا كه در آيه قبل، سخن از اضلال فاسقان بود؛ در اين آيه با ذكر سه صفت، فاسقان را كاملا مشخص و معرفى مى ‏كند:

تعريف منافق: در اصطلاح منافق به كسي اطلاق مي‌شود كه درظاهر مسلمان باشد؛ ولي در باطن كافر باشد و اعتقادي به باور هاي ديني و اسلامي نداشته باشد.[۱]« يقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِمْ »[آل عمران/۱۶۷]؛ «ميگويند آنچه را كه در دلهايشان نيست».

ويژگي اول منافقين: عدم تعهد
اولين  خصوصيت شخص فاسق اين است كه  خود را پايببند به پيمان و عهدي كه بسته نمي بيند. «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ[بقره/27]فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن، ميشكنند »

سوالي كه در اين جا به ذهن مي رسد، اين است كه چه چيزي باعث اين حالت در منافق شده است.

جواب: يقيناً مهمترين علت آن را بايد در عدم ايمان و باور قلبي دانست. انسانهاي فاسقان به خاطر بيماري نفاقي كه در قلب دارند نتوانستند به آن مرحله از ايمان و باور قلبي دست پيدا كنند كه موجب نجاتشان از سرگرداني و تحير و گمراهي شود.

ويژگي دوم: ترك صله رحم

ارتباط برقرار كردن با خويشاوندان و رسيدگي كردن به احوال ايشان يكي از زيباترين سفارشان و دستوارت الهي در منابع اسلامي مي باشد. اين قضيه تا به جايي مهم و ارزشمند مي‌باشد كه ترك كردن آن، انسان را در زمره ي انسانهاي منافق قرار مي‌دهد.« وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ[بقره/27]و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده» « إنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ الِقيامَةِ ، ثُمّ قَرأَ :« وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ [2] امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: صله رحم، حسابرسى روز قيامت را آسان مى‌كند . سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آنان كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده است پيوند مى دهند و از پروردگارشان مى‌ترسند و از سختى حسابرسى بيم دارند» .

ويژگي سوم :فساد كردن

سومين و بارزترين ويژگي منافقين، فساد كردن در زمين مي باشد. « وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ [بقره/27]و در روى زمين فساد مي‌كنند »براي روشن تر شدن اين خصوصيت  توجه كردن به معناي لغوي و اصطلاحي، ما را براي رسيدن به يك مفهوم واقعي كمك مي كند.در مجمع البحرين فساد چنين معنا شده است: فساد معناي مقابل درستكاري است.[3] و همين معنا در لسان العرب آمده، ولي بعدش اضافه نمود: و مفسده خلاف مصلحت و فساد خواهي در مقابل اصلاح طلبي است.[4] آيات متعدي به اين موضوع پرداخته و عناوين مختلف انسان را از فساد كردن پرهيز مي دهد و حيطه و دايره فساد را مشخص مي نمايد در سوره شعراء آيه 152 مى‏خوانيم : «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ[شعراء/152] آنها كه در زمين فساد مى‏كنند و اصلاح نمى‏كنند»

پيام ها

1- در مسير بندگي و سير الي الله و در ارتباطات اسلامي كه با هم نوعان خود داريم سعي كنيم به عهد و پيماني كه مي‌بنديم اهميت بدهيم.

2- ارتباط با خويشاوندان و آشنايان را در رأس امور خود قرار دهيم و نسبت به اين موضوع اهميت ويژه‌اي قائل باشيم.

3- خود را ملزم كنيم كه از  مسيري كه به فساد و تباهي كشيده مي شود و اموري كه انسان رابه فساد مي كشاند دوري كنيم.

پاورقي:

1.قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۷۱ه.ش، نوبت ششم، ج۷، ص۹۸ قرشي، سيد علي اكبر.

2.بحار الأنوار : ٧٤/١٠٢/٥٤ .

3.مجمع البحرين، ج ۷، ص ۲۳۱

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

سه شنبه 28 آبان 1392  6:49 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

ماهيت و مفهوم «زندگي» در سبك زندگي اسلامي و غربي
 

تعريفي كه فرهنگ اسلامي‌ـ‌ايراني از زندگي و خوب و بد بودن آن و نقش مزرعه بودن زندگي دنيوي براي زندگي اخروي برايمان دارد، درست در نقطه‌ي مقابل فرهنگ غربي است كه بر مبناي مكتب اومانيسم و لذت‌گرايي و هدف غايي بودن زندگي دنيوي استوار است.

خبرگزاري فارس: ماهيت و مفهوم «زندگي» در سبك زندگي اسلامي و غربي
  •  

 وقتي بحث از سبك زندگي مي‌شود، در واقع آنچه مورد پردازش و بررسي قرار مي‌گيرد سبك «زيستن» و «زندگي» است كه با اين حساب، مقتضي است؛ قبل از بررسي «سبك زندگي»، خود مفهوم «زيستن» و «زندگي» به طور دقيق مشخص شود تا آن‌گاه و در گام بعدي در خصوص وضعيت زندگي و سبك آن و... بحث و بررسي‌هاي لازم صورت گيرد. لذا هر محققي در حوزه‌ي سبك زندگي، قبل از ورود به بحث، بايستي با مفهوم «زندگي» و «زيستن» آشنايي كافي و لازم را داشته باشد و بداند كه بر اساس فرهنگ خودش، زندگي و زيستن چه مفهومي و چه نمادهايي دارد؟ در فرهنگ او نمادها، علائم و مصاديق زندگي سعادتمند و زندگي شقاوت‌مند چيست؟

ناگفته پيداست كه در اين زمينه، تضاد جدي بين فرهنگ غرب و فرهنگ خودي وجود دارد و تعريفي كه فرهنگ اسلامي‌ـ‌ايراني از زندگي و خوب و بد بودن آن بر اساس آخرت‌گرايي و نقش مزرعه بودن زندگي دنيوي براي زندگي اخروي، كه هدف اصلي و زندگي واقعي است، برايمان دارد؛ درست در نقطه‌ي مقابل فرهنگ غربي است كه بر مبناي مكتب اومانيسم و لذت‌گرايي و هدف غايي بودن زندگي دنيوي استوار است. اين دو جهان‌بيني دقيقاً در نقطه‌ي مقابل هم قرار دارند و بي‌گمان اين اختلاف ديدگاه در بررسي وضعيت سبك «زندگي» و خوب و بد بودن آن و برنامه‌ريزي براي اصلاح آن تأثير تام‌و‌تمام خواهد گذارد؛ چه بسا بر اساس ديدگاه اسلامي در بررسي سبك «زندگي»، توجه به برخي رفتارها و مصارف مورد توجه باشد يا حتي در اولويت باشد كه در ديدگاه غربي توجه به آن‌ها اصلاً بي‌مورد باشد و آن‌ها را اصولاً داخل در سبك زندگي نداند كه به تبع اين وضعيت، برنامه‌ريزي در خصوص اصلاح وضعيت سبك زندگي نيز كاملاً متفاوت خواهد بود.

مقام معظم رهبري، در اين خصوص، مي‌فرمايند: «رفتار اجتماعى و سبك زندگى، تابع تفسير ما از زندگى است؛ هدف زندگى چيست؟ هر هدفى كه ما براى زندگى معين كنيم، براى خودمان ترسيم كنيم، به طور طبيعى، متناسب با خود، يك سبك زندگى به ما پيشنهاد مي‌شود.»1

يكي ديگر از محققان در اين خصوص مي‌گويد: «آيا مي‌شود سبك زندگي را بدون تعريف اصل زندگي تعريف كرد؟ خير، بايد هدف مشخص باشد هدف از زندگي چيست و بعد مي‌توانيم آن سبك زندگي را با توجه به هدف آن ارزيابي كنيم، ولي بعضي فكر مي‌كنند اين حرف‌ها ساده و پيش پا افتاده است.»2

به عبارت ديگر، هر كسي، با واقعيت يا خيالي به زندگي خود معني مي‌بخشد؛ براي يك دانشجوي هيئتي، زندگي كسي كه هيئت نمي‌رود بي‌معناست. ديگري نيز با موسيقي به زندگي خود معنا مي‌بخشد... صورت زندگي كنوني ما تنها شكل ممكن و بهترين شكل موجود براي زندگي نيست. برخي از بخش‌هايي كه امروز آن را جزء ضروريات مي‌دانند در گذشته‌اي نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است و نيز جاي برخي بخش‌ها در زندگي امروزي خالي است كه بودنش زندگي را بسيار بهتر مي‌كند؛ ولي بايد دانست كه بودن و نبودن يك بخش در زندگي به عالمي بر مي‌گردد كه شخص براي خود ساخته است.3

اختلاف ماهوي در تعريف از زندگي در فرهنگ غرب و نظام ديني

هرچند به صورت متفرقه در ضمن بحث قبلي به تفاوت ديدگاه‌ها اشاره شد؛ ولي شايد در شكل تفصيلي، بتوان تمام ديدگاه‌ها حول موضوع «زندگي» را ذيل دو ديدگاه كلي جمع‌آوري نمود كه اين دو ديدگاه كاملاً در تضاد و تقابل با همديگر هستند؛ به طوري كه اثبات و پذيرش يكي، ناخودآگاه، مساوي و ملازم با رد ديگري خواهد بود.

هر كسي، با واقعيت يا خيالي به زندگي خود معني مي‌بخشد؛ براي يك دانشجوي هيئتي، زندگي كسي كه هيئت نمي‌رود بي‌معناست. ديگري نيز با موسيقي به زندگي خود معنا مي‌بخشد... صورت زندگي كنوني ما، تنها شكل ممكن و بهترين شكل موجود براي زندگي نيست.

انديشه ها و نظرگاه هاي ديگر بر حسب ميزان برخورداري از شاخص‌هاي هر كدام از اين دو ديدگاه با درجه‌اي از شدت و ضعف، به اين دو ديدگاه دور و نزديك مي‌شوند، ولي آنچه كه نقطه‌ي صفر و بيست در حوزه‌ي تئوري در مورد نگاه به زندگي است همين دو ديدگاه است كه عبارت‌اند از:

1. جهان‌بيني مادي: جهان‌بيني مادي بر اساس نگرش نفي خدا و قيامت از جهان هستي شكل گرفته است. در اين جهان‌بيني، تمام هستي در جهان مادي و طبيعي خلاصه شده است كه هيچ آفريننده‌ي داراي شعور و ادراك، خارج از عالم ماده ندارد و هر چه هست، در همين عالم ماده است و چيزي به نام ماوراي طبيعت و خداوند و عالم ديگر (قيامت و رستاخيز) وجود ندارد و وجود انسان در وجود مادي او خلاصه مي‌شود كه با مرگ از بين مي‌رود يا تغيير به اجزاي ديگر مادي مي‌شود.4

توماس هابز به عنوان نماينده‌اي از اين جهان‌بيني مي‌گويد: «چيزهايي واقعي هستند كه وجود خارجي داشته باشند؛ اينكه مي‌گوييم سخاوت خوب است، اشتباه است چون وجود خارجي ندارد.» اصل انديشه‌ي طرفداران اين جهان‌بيني بر اساس سود و منفعت‌ است؛ تفاوت بخل و حرص و… مانند تفاوت علايق در مورد غذا‌ها و رنگ‌ها است و اختلاف در معناي اين مفاهيم اخلاقي در حد عقيده است كه به دليل تفاوت جسم‌هاست. بر حسب اين ديدگاه، نمي‌شود انسان گرسنه باشد و غذا نخورد؛ نمي‌شود انسان حب دنيا داشته باشد و خود را به مردن دهد، كار‌هايي از قبيل انفاق و ايثار و... حماقت است، كارهايي كه به سود ديگران است معني ندارد، مگر اينكه بيش از سودي كه به طرف مي‌رسد به خود شخص برسد. خروجيِ اين سبك تفكر همان سبك زندگي غربي است. آن‌ها مي‌گويند براي لذت بردن هر چه بيشتر از زندگي چه كار بايد كرد؟ ‌ـ‌‌البته در اسلام هم لذت حلال وجود دارد‌ـ‌ لذا وقتي با بچه آوردن لذت مي‌برند پس خوب است؛ وقتي‌‌ همان بچه آوردن زحمت دارد، پس خوب نيست.5

گفتني است اين ديدگاه از حيث نظري به همان گونه اي است كه توصيف شد، ولي در واقع و در عالم خارج شايد تنها تعداد بسيار معدود و اندكي از انسان‌ها را يافت كه لائيك به تمام معنا و به كلي منكر عالم غيب و ماوراي ماده باشند و مصاديق اين جهان‌بيني بيشتر در خود سيستم حكومت‌هاي غربي و رويكردهاي اجرايي و قوانين صادره از آن‌ها خود را نشان مي‌دهد تا افراد موجود در آن حكومت‌ها؛ لذا اكثر افرادي كه خصوصاً در غرب زندگي مي‌كنند و تحت عنوان طرفداران يا اعضاي مكتب مادي‌گرايي شناخته مي‌شوند، اگرچه به اسلام و آموزه‌هاي متعالي آن اعتقادي ندارند، ليكن منكر خدا و غيب و مسائل ديني هم به طور كلي نيستند و حتي به مقتضاي فطرت انساني خود، اعمال انسان‌دوستانه و خيرخواهانه‌ي فراوان و قابل توجهي نيز انجام مي‌دهند؛ ولي نبايد از نظر دور داشت كه از نظرگاه اين افراد، هرچند به طور مطلق، خداوند و عالم غيب و نيروهاي قدسي مردود واقع نشده‌اند؛ ليكن آن‌ها را جايگاهي تأثير‌گذار در نظام تصميم‌گيري‌شان، خصوصاً در مواقعي كه با منافع مادي‌شان در تضاد باشد، نيست.

بر حسب ديدگاه اكثر اين افراد، انسان بايستي تمام تلاش خود را انجام دهد تا از زندگي دنيايي كه تمام زندگي اوست تمام لذت را ببرد و در دنيايي كه هدف نهايي زندگي اوست، به تمام هدفش برسد. مطابق اين جهان‌بيني، موضوع آخرت و نظام زندگي پس از مرگ و جزا و پاداش به كلي مردود است و لذا توصيه‌هاي اخلاقي از انبيا يا حسب فطرت و وجدان انساني ‌ـ‌در صورت اظهار وجود‌ـ‌ علاوه بر فقدان الگوي عملي، ضمانت و پشتوانه‌ي اجرايي قوي ندارد. (اگر هم در مواردي اندك اعتقاد به معاد باشد، همراه با تحريفات فراوان در ماهيت و چگونگي آن و نظام جزا و پاداش آن است.)

2. جهان‌بيني الهي: اين جهان‌بيني مبتني بر سه اصل است: 1) اعتقاد به خداي يگانه 2) اعتقاد به معاد و زندگي ابدي براي هر فردي از انسان در عالم آخرت 3) اعتقاد به بعثت پيامبران توسط خدا براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت. اين اصول سه‌گانه در واقع پاسخ‌هايي است به اساسي‌ترين سؤالاتي كه براي هر انسان آگاهي مطرح مي‌شود: مبدأ هستي كيست؟ پايان زندگي چيست؟ از چه راهي مي‌توان بهترين برنامه‌ي زيستن را شناخت؟6

تعريفي كه مطابق اين جهان‌بيني از «زندگي» در دنيا مي‌شود، تعريفي جامع و كامل و مردود‌كننده‌ي ادعاها و نگرش موجود در جهان‌بيني مادي است. تفسير اين جهان‌بيني از زندگي مبتني بر سرشاخه‌ها و سرفصل‌هاي متعددي است كه عمده‌ي آن‌ها به شرح ذيل است:

1.2. زندگي دنيوي، ابزاري براي نيل به زندگي اخروي: در جهان‌بيني الهي، زندگي واقعي زندگي اخروي است و زندگي دنيوي همچون ابزار و مزرعه‌اي است كه بايستي تا مي‌توان در آن كاشت تا در جهان ديگر درو نمود و به هدف اصلي رسيد.

شمه‌اي از متون ديني در اين زمينه به شرح ذيل است:

حضرت على (عليه السلام): اجْعَلوا ـ‌عبادَ اللّهِ‌ـ اجتهادَكُمْ في هذِه الدُّنيا التَّزَوُّدَ مِن يومِهاالقَصيرِ ليومِ الآخِرهِ الطّويلِ ؛ فإنَّها دارُ عَمَلٍ و الآخِرهُ دارُالقَرارِ و الجَزاءِ؛ بندگان خدا! بكوشيد تا از چند روزه دنيا براى آخرت كه دوره‌اش دراز وطولانى است، توشه بر گيريد؛ چه، دنيا سراى عمل است و آخرت سراى بقا و جزا (الكافي، ٨/١٧٤/١٩٤).

حضرت على (عليه السلام): إنّما الدُّنيا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّكُملِمَقَرِّكُم؛ همانا دنيا سراى گذر است و آخرت سراى ماندن؛ پس، از گذرگاه خود براىاقامتگاهتان توشه برگيريد (نهج‌البلاغه، خطبه‌ي ٢٠٣).

حضرت على (عليه السلام): إنّما الدنيا مُنتهى بَصَرِ الأعمى، لا يُبصِرُ مِمّا وراءَها شيئاً والبَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ و يَعلَمُ أنّ الدارَ وراءَها، فالبصيرُ مِنها شاخِصٌ و الأعمى إلَيها شاخِصٌ و البصيرُ مِنها مُتزوِّدٌ و الأعمى لها مُتزوِّدٌ؛ همانا دنيا آخرين ديد رس انسان كور است و فراتر از آن را نمى‌بيند، اماشخص بينا و با بصيرت نگاهش را از دنيا فراتر مى‌برد و مى‌داند كه سراى حقيقى دروراى اين دنياست. پس بينا از دنيا دل بركَند و كور به آن روى آورد. شخصِ بابصيرت از آن توشه بر مى‌دارد و كور براى آن توشه فراهم مى‌آورد (نهج‌البلاغه، خطبه‌ي ١٣٣).

بر اساس سبك زندگي ديني، اگر دنيا ارزشي دارد، از آن حيث است كه مي‌تواند ابزاري باشد براي نيل به سعادت اخروي و زندگي واقعي وگرنه به سبب زوال‌پذيري و و توأم بودن آن با سختي‌ها و... ارزش واقعي ندارد و جز بازيچه اي موقتي براي كساني كه از خدا غافل شده‌اند نيست.

2.2. عامل خوشي و سعادت زندگي، ياد خدا: مطابق اين جهان‌بيني، خوشي و سعادت زندگي در خوردن و آشاميدن و بهره‌گيري هر چه بيشتر از مواهب مادي نيست، بلكه درقرآن كريم آمده است: «وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْذِكْرِي فَإنَّ لَهُ مَعِيشَهً ضَنْكا وَ نَحْشُرُهُ يَومَ القيامَهِ أعمى... وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُالاْخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى؛ هر كس كه از ياد من دلبگرداند زندگى تنگى خواهد داشت و در روز رستاخيز [نيز] او را نابينا محشور مي‌كنيم... و اين چنين هر كه را زياده‌روى كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده،سزا مى‌دهيم، هر آينه عذاب آخرت سخت‌تر و پايدارتر است.» (سوره‌ي طه، آيات ١٢٤ تا ١٢٧)

حضرت على (عليه السلام): اُذكُرُوا اللّه َ ذِكراً خالِصاً تَحْيَوا بِهِ أفضَلَ الحياهِ وتَسلُكُوا به طُرُقَ النجاهِ؛ خدا را خالصانه ياد كنيد، تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راهنجات را بپوييد (بحار الأنوار، ٧٨/٣٩/١٦).

3.2. بازيچه و بي‌ارزش بودن زندگي مادي دنيوي: اگر دنيا ارزشي دارد، از آن حيث است كه مي‌تواند ابزاري باشد براي نيل به سعادت اخروي و زندگي واقعي وگرنه به سبب زوال‌پذيري و و توأم بودن آن با سختي‌ها و... ارزش واقعي ندارد و جز بازيچه‌اي موقتي براي كساني كه از خدا غافل شده‌اند نيست. لذا قرآن كريم مي‌فرمايد:

- «وَ ما هذِهِ الْحَياهُالدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِيَالْحَيَوَانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اين زندگانى دنيا چيزى جزسرگرمى و بازى نيست. زندگانى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‌دانستند.» (سوره‌ي عنكبوت، آيه‌ي ٦٤)

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَالدُّنْيَا وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ و أبْقَى بلكه زندگى دنيا را بر مي‌گزينند، در حالى كه آخرت بهتر و ماندگارتر است.» (سوره‌ي الأعلى، آيات ١٦ و ١٧)

- «فَأَمّا مَنْ طَغَى وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى پس هر كه طغيان كرده وزندگى اين جهانى را برگزيده، جهنم جايگاه اوست.» (سوره‌ي النازعات، آيات ٣٧ و ٣٩)

- «وَ ما الْحَياةُ الدُّنْياإلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أ فَلاَتَعْقِلُونَ و زندگى دنيا چيزى جزبازيچه و لهو نيست و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است، آيا نمى‌انديشيد؟» (سوره‌ي أنعام، آيه‌ي ٣٢)

4.2. متأثر بودن خوشي و ناخوشي «زندگي» از عوامل غيرمادي: بر حسب جهان بيني الهي، خوشي و ناخوشي دنيا صرفاً متأثر از بهره‌مندي يا فقدان امكانات مادي دنيوي نيست، بلكه اساساً خوشي و شيريني زندگي در اين ديدگاه تعريف ديگري دارد و عوامل فراهم‌كننده‌ي مجزايي براي آن تعريف شده است؛ برخي از آن‌ها عبارت است از:

- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): مُداراهُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ؛ مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمى و مهربانى كردن با آناننصف زندگى است (الكافي، ٢/١١٧/٥).

- حضرت على (عليه السلام): ما زالَتْ نِعمَهٌ و لا نَضارَهُ عَيشٍ إلاّ بذُنوبٍ اجتَرَحُوا، إنّاللّه َ لَيسَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبيدِ هيچ نعمتى و هيچ خرّمى زندگى‌اى زايل نشد، مگر به سبب گناهانى كه مرتكبشدند؛ زيرا خداوند به بندگان ستم نمى‌كند (الخصال، ٦٢٤/١٠).

- حضرت على (عليه السلام): السّهَرُ أحَدُ الحياتَينِ شب‌زنده‌دارى يكى از دو زندگى است (غرر الحكم، ١٦٨٤).

- حضرت على (عليه السلام): لا تَهنَأُ حي‌هاٌ مَعمَخافَهٍ و عدمُ العقلِ عدمُ الحياهِ، و لا تُعاشَرُ الأمواتُ زندگى توأم با ترس گوارا نيست. نابخردى نيز مُردن است و كسى با مردگانمعاشرت نمى‌كند (غرر الحكم، ٣٧٨٥).

- امام صادق (عليه السلام): يَعيشُ النّاسُ بإحسانِهِم أكثرَ مِمّا يَعيشُونَ بأعمارِهِم ويَموتُونَ بذُنوبِهِم أكثرَ مِمّا يَموتُونَ بآجالِهِم مردم بيش از آنكه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خويش مى‌زيند و بيش از آن كه به سبب فرا رسيدن اجل خود بميرند، بر اثر گناهان خويش مى‌ميرند (بحار الأنوار، ٥/١٤٠/٧).

5.2. پرهيز از دلبستگي و توجه افراطي به زندگي دنيوي: استفاده از مواهب مادي در حد نياز نه تنها اشكالي ندارد، بلكه ضرورت و مقتضاي تداوم حيات مادي است؛ ولي هرگونه دلبستگي و توجه افراطي بدان مورد نكوهش واقع شده است:

- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): إنَّ اللّه َ تَعَالى يُعطي الدُّنيا على نِيّهِ الآخِرهِ وأبى أنْ يُعطيَ الآخرهَ على نِيّهِ الدُّنيا خداوند متعال دنيا را با نيّت آخرت [به آدمى] مى‌دهد، اما از دادن آخرتبا نيّت دنيا اِبا دارد (جامع‌الصغير، ١/٢٩٢/١٩١٧).

- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرهُ أكبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللّه ُالغِنى في قلبِهِ و جَمَع لَه أمرَهُ، و لَم يَخرُج مِن الدُّنيا حتّىيَستكمِلَ رزقَهُ و مَن أصبحَ و أمسَى و الدُّنيا أكبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّه ُالفَقْرَ بينَ عينَيهِ و شتَّتَ علَيهِ أمْرَه و لَم يَنَلْ مِن الدُّنيا إلاّ ماقُسِمَ لَهُ هر آن كس كه در شب و روز بزرگ‌ترين همّش آخرت باشد، خداوند بى‌نيازى را در دل او جاى مى‌دهد و كارش را سامان مى‌بخشد و از دنيا نمى‌رود، مگر وقتىكه روزى‌اش را كامل دريافت كرده باشد و هر آن كس كه شب و روز، بزرگ‌ترين همّش دنياباشد، خداوند فقر را در بين دو چشم او قرار مى‌دهد (هميشه چشمش گرسنه دنيا است) وكارش را پريشان مى‌سازد و از دنيا به چيزى بيش از قسمت خود نمى‌رسد (بحار الأنوار، ٧٧/١٥١/١٠٤).

حضرت على (عليه السلام): اُحَذِّرُكُمُ الدنيا، فَإنّها غَرّارهٌ، و لا تَعدُو ـ‌إذا هِيَ تَناهَتْ إلىاُمْنِيَّهِ أهلِها‌ـ ما قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ: «و اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياهِ الدُّنيا كَماءٍ أنزَلْناهُ مِنَالسماءِ فاختلَطَ بِهِ نَباتُ الأرضِ فأصبَحَ هَشيما تَذْرُوهُ الرِياحُ و كانَاللّه ُ عَلى كلِّ شَيءٍ مُقتَدِرا» شما را از دنيا پرهيز مى‌دهم؛ زيرا كه بسيار فريبنده است ـ‌و زمانى هم كهدنياپرستان به آرزوى خود برسند‌ـ دنيا از اين توصيف خداوند عزّ و جلّ فراتر نيست كه «براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده‌اشكردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست.» (سوره‌ي كهف، آيه‌ي ٤٥) و (نهج‌السعاده، ٣/٢٨٤)

امام صادق (عليه السلام): مَن أحَبَّ الحياهَ ذَلَّ هر كه شيفته زندگى شود، خوار گردد (الخصال، ١٢٠/١١٠).

در جهان‌بيني الهي، هر زيستني زندگي نيست، بلكه بايد برخي اقتضائات مانند خداشناسي و توحيد در آن موجود و برخي موانع همچون ذلت‌پذيري و معصيت در آن مفقود باشد تا اسم زندگي بر آن صدق كند.

6.2. بهره گيري بيش از حد كفاف، عامل تباهي زندگي: بر حسب جهان بيني الهي، انسان در زندگي دنيايي مسافري بيش نيست كه مقصدش زندگي آخرت است و زندگي دنيا، منزلگاه و مسافرخانه‌ي سر راهي اوست و ناگفته پيداست كه راحتي هر مسافري در سبك‌بالي اوست:

- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): اعمَلْ لِدُنياكَ كأنّكَ تَعيشُ أبدا و اعمَلْ لآخرتِكَ كأنّكَتَموتُ غَدا براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده‌اى و براى آخرتتچنان كار كن كه گويى همين فردا خواهى مُرد (تنبيه‌الخواطر، ٢/٢٣٤).

رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): اُترُكوا الدنيا لأهلِها فإنّه مَن أخَذَ مِنها فوقَ ما يَكفِيهِ أخَذَ مِنحَتفِهِ و هُوَ لا يَشعُرُ دنيا را براى اهلش واگذاريد؛ زيرا هر كه از دنيا بيش از حدّكفايت خود برگيرد، نادانسته، مرگ خود را شتاب بخشيده است (كنزالعمّال، ٦٠٥٨).

7.2. هر زيستني زندگي نيست: در جهان‌بيني الهي هر زيستني زندگي نيست، بلكه بايد برخي اقتضائات مانند خداشناسي و توحيد در آن موجود و برخي موانع همچون ذلت¬پذيري و معصيت در آن مفقود باشد تا اسم زندگي بر آن صدق كند:

- امام صادق (عليه السلام): المَوتُ في طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيَّ مِن الحياهِ في مَعصيهِ اللّهِ والفَقرُ في طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيّ مِن الغِنى في مَعصيهِ اللّه ِ و البلاءُفي طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيّ مِن الصِّحّهِ في مَعصيهِ اللّه مرگ در راه طاعت خدا را خوش‌تر دارم از زندگى آلوده به معصيت خدا و فقر در راه طاعتخدا را دوست‌تر دارم تا ثروت با نافرمانى خدا و بلا و سختى ديدن در راه طاعت خدابرايم خوشايندتر است از سلامت و عافيت در معصيت خدا (بحار الأنوار، ٨١/١٧٣/٩).

امام حسين (عليه السلام): مَوتٌ في عِزٍّ خَيرٌ مِن حياهٍ في ذُلٍّ و أنشَأ (ع) يَومَ قُتِلَ:

الموتُ خيرٌ من رُكُوبِ العارِ و العارُ أولى من دُخُولِ النارِ

مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است. آن حضرت در روز شهادت خود اين ابيات را مى‌خواند: مرگ بهتر است از ننگ و ننگسزاوارتر از آتش [دوزخ] است، به خدا سوگند كه نه ننگ را به خود راه دهم، نه آتشرا (المناقب لابن شهرآشوب، ٤/٦٨).

حضرت على (عليه السلام): لا حياهَ إلاّ بالدِّينِ و لا مَوتَ إلاّ بجُحودِ اليَقينِ، فاشْرَبواالعَذْبَ الفُراتَ يُنَبِّهْكُم مِن نَوْمَهِ السُّباتِ و إيّاكُم و السَّمائمالمُهْلِكاتِ زندگى جز به ديندارى نيست و مرگ جز با از دست دادن يقين نيست. پس از آبشيرين و گوارا (اسلام ناب) بنوشيد، تا شما را از خواب غفلت بيدار كند و از سمومكشنده (دين‌هاى ساختگى) بپرهيزيد (الإرشاد، ١/٢٩٦).

حضرت على (عليه السلام): التّوحيدُ حياهُ النّفْسِ توحيد حيات جان است (غرر الحكم، ٥٤٠).

8.2. رفاه‌زدگي خط قرمز زندگي: اسلام مانع رفاه زندگي نيست، بلكه انسان را دعوت به زندگي بهتر و سالم‌تر مي‌كند. اسلام از رفاهي كه افراطي و سرطاني باشد و تن‌پروري در آن باشد، بر حذر مي‌دارد؛ توصيه‌ي اسلام اجتناب از تجمل‌گرايي، اشرافي‌گري و انگشت‌نما شدن در بهره‌برداري از مواهب مادي دنيوي است:

رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): ابن مسعود! آن كه در دنيا با نازپروردگى زيست مى‌كند، چه سودى مى‌برد آن‌گاه كهدر آتش جاودانه مى‌گردد؟! «آنان به جلوه‌ي بيرونى زندگى دنيا آگاه‌اند، اما از آخرت بىخبرند» خانه‌ها مى‌سازند، كاخ‌ها بر پا مى‌كنند، مسجدها را به زيور مى‌آرايند،مقصد همه‌ي تلاش‌هايشان تنها دنياست و به آن روى آورده‌اند و دل‌بسته‌اند.

خداىِ آنان شكم‌هايشان است. خداىِ برترين فرموده است: «با اين پندار كه همواره زنده‌ايد، دژها و كاخ‌ها برمى‌افرازيد؟ و به گاه انتقام‌گيرى، همچون سركشان رفتار مى‌كنيد؟پس تقواى خدا را پيش گيريد و از من فرمان بريد» و نيز خداى برترين فرموده است: «آيا ديده‌اى آنكه هوسش را خداى خود گرفت و خدا با وجود علم گمراهش ساخت و بر گوشو دلش مهر نهاد و بر ديده‌اش پرده انداخت؟ پس از خدا چه كسى هدايتش خواهد كرد؟آيا پند نمى‌گيريد؟» چنين كسى جز منافق نيست كه هوس خويش را دين خود ساخته و شكمشرا خداى خويش؛ از هر چه دلش بخواهد، خواه حلال و خواه حرام، نمى‌پرهيزد. خداىبرترين فرموده است: «اينان به همين زندگى پست خشنودند، اما اين زندگى در برابرزندگى آخرت تنها كالايى ناچيز است» ابن مسعود! محراب‌هاى اينان زنانشان‌اند،شرافت ايشان در درهم و دينار است، همه‌ي توانشان را در راه شكم خود به كار مى‌گيرند. اينان در ميان بَدان، بدترين‌اند، هم خاستگاه فتنه‌اند و هم بازگشتگاه آن. ابن مسعود! سخن خداى برترين چنين است: «مگر نمى‌دانى اگر سال‌ها آنان رابرخوردار كنيم، آن‌گاه عذاب موعود به آن‌ها رسد آنچه از آن برخوردار مى‌شدند بهكارشان نمى‌آيد؟» (مكارم‌الأخلاق، ٢/٣٤٤ /٢٦٦٠)

9.2. مذمت دلبستگي و فريفته شدن به زينت‌ها و جاذبه هاي مادي زندگي

- قرآن كريم: «اَلْمالُ وَ الْبَنُونَزِينَهُ الحَياهِ الدُّنْيا و الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَثَوابَاً وَ خَيْرٌ أَمَلاً دارايى و فرزندان زيورهاىزندگى دنيا هستند و كردارهاى نيك، كه همواره بر جاى مى‌ماند، نزد پروردگارت بهتر واميد بستن به آن‌ها نيكوتر است.» (سوره‌ي كهف، آيه‌ي ٤٦)

- قرآن كريم: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُالْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَهِ فَمَن زُحْزِحَعَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَياهُ الدُّنْيا إلاّمَتاعُ الْغُرُور هر نفسى مرگ را مى‌چشد وبه تحقيق در روز قيامت مزد اعمال شما را به تمامى خواهند داد و هر كس را از آتشدور سازند و به بهشت درآورند به پيروزى رسيده است و اين زندگى دنيا جز متاعىفريبنده نيست.» (سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي ١٨٥)

- قرآن كريم: «يَا أَيُّهَا النّاسُ إنَّوَعْدَ اللّه ِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياهُ الدُّنيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْبِاللّه ِ الْغَرُور اى مردم! وعده‌ي خدا حق است. مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان بگرداند.» (سوره‌ي فاطر، آيه‌ي ٥)

- قرآن كريم: «ذلِكُم بِأَنَّكُمُاتَّخَذْتُم آياتِ اللّه ِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياهُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَلا يُخرَجُون مِنْهَا وَ لاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و اين به كيفر آن است كهآيات خدا را به مسخره مى‌گرفتيد و زندگى دنيوى شما را بفريفت. پس، امروز كسى ازاين آتش بيرونشان نبرد و كسى عذرشان را نپذيرد.» (سوره‌ي جاثيه، آيه‌ي ٣٥)

10.2. دوري از صاحبان نگاه ناصواب به زندگي: جهان‌بيني الهي نه تنها ترسيم زيبا و دقيقي از زندگي دنيوي را به خداپرستان ارائه مي‌نمايد، بلكه از مصاحبت و نزديكي با افرادي كه تحت لواي جهان‌بيني مادي هستند نيز بر حذر مي‌دارد؛ به دليل آنكه آن‌ها به سبب وجود افكار و انديشه‌هاي غلط و شيطاني در قلوبشان، همچون افراد مريض هستند و مرضشان مسري است. لذا، توصيه به تولي و تبري در اينجا نيز و البته به گونه‌ي خاص خودش جريان دارد:

- قرآن كريم: «فَأعرِض عَن مَّن تَوَلّىعَن ذِكرِنا وَ لَم يُرِد إلاّ الحَياةَ الدُّنيا* ذلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِإنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِاهتَدَى پس، تو نيز از كسى كه ازسخن ما روي‌گردان مى‌شود و جز زندگى دنيوى را نمى‌جويد اعراض كن؛ منتهاى دانش آنانهمين است. پروردگار تو به آنكه از راهش گمراه مى‌شود يا به راه هدايت مى‌افتدداناتر است.» (سوره‌ي نجم، آيات ٢٩ و ٣٠)

پي‌نوشت‌ها:

1. بيانات در ديدار دانشجويان خراسان شمالي، 23 مهر 91.

2. اذغدي رحيم‌پور، سخنراني در دانشگاه اميركبير تحت عنوان «سبك زندگي» به همه مربوط است نه ارز و سكه، 8 آبان 1391.

3. خبرگزاري فارس، سبك زندگي به روايت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، 10 دي 1391،

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911010000254

4. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، صص 30 و 31.

5. اذغدي رحيم‌پور، سخنراني در دانشگاه اميركبير تحت عنوان «سبك زندگي» به همه مربوط است نه ارز و سكه، 8 آبان 1391.

6. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، ص 30.

محمدجواد ولي‌زاده/ دكتراي فقه و علوم اسلامي

منبع: برهان

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

چهارشنبه 29 آبان 1392  11:17 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

خودكشي در جوامع غيرديني
خودكشي

وجه مشترك ميان ديدگاه‌هاي دانشمندان غربي و انديشمندان اسلامي در مورد نياز به دين اين است كه انسان براي پاسخگوئي به بعضي از سؤالاتي كه درك آنها براي عقل انساني نا ممكن است، بايد به يك امر ماورائي پناه ببرد و آن همان دين مي باشد و بدون دين، پاسخگوئي به اين گونه سؤالات غير ممكن مي‌باشد و بي دين قادر به پاسخگوئي به اين سؤالات نبوده و پيآمد آن‌، مشكلات روحي و بيماري‌هاي رواني است كه منجر به مشكلات عديده‌اي از جمله به بي‌هويتي و خودكشي مي‌شود كه الآن جوامع غيرديني با آن دست و پنجه مي‌زنند و مثل خوره جوامع پر زرق و برق‌شان را از درون با چالش رو برو ساخته است.

نمونه هائي از اين سلسله سؤالات عبارتند از:
من كي ام؟ من از كجا آمده ام؟ چه كسي مرا بوجود آورده؟ به چه علّتي مرا بوجود آورده اند؟ آيا خدا وجود دارد؟ خدا كجاست؟ آيا ما انسانها محكوم به زندگي كردن هستيم؟ هدف از خلقت، واقعاً چيست؟ آيا مرگ پايان همه چيز است؟ آيا واقعاً روح و دنياي ماوراء وجود دارد؟ بهشتي كه خداوند در كتب آسماني وعده داده است ، كجاست؟ آيا پاياني براي جهان وجود دارد؟ به كجا خواهم رفت؟ و ....
اگر به اين پرسش‌ها، پاسخ مناسبي داده نشود عواقب خيلي خطرناكي براي انسان متصور خواهد بود كه هيچ مكتب غير ديني قادر به مقابله با آن نخواهد بود و ما به عينه در مكاتب ماركسيستي و ساير مكاتب غير ديني بارها و بارها شاهد شكت‌هاي روحي و رواني بوده‌ايم فلذا بنا به تأييد انديشمندان و دانشمندان اسلامي و غير اسلامي فقط و فقط دين عهده دار پاسخگوئي به اين گونه سؤالات مي‌باشد.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 4 آذر 1392  8:18 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

طرح سبک زندگی در جامعه شناسی

سبک زندگی، مفهومی است که جامعه شناسان غرب پس از ناکارآمدی مفهوم «طبقه» برای توصیف و تحلیل رفتارهای اجتماعی به کار گرفتند. چه این که افرادی از طبقات مختلف، رفتارها و بروزاتی متفاوت با تعریف آن طبقه داشتند و عملاً مفهوم «طبقه» را در علوم اجتماعی به چالش کشیدند. البته تعریف انعطاف ناپذیری که از «طبقه» ارائه می شد و فرد را دست بسته و ناچار از پذیرش اقتضائات آن می کرد، طبیعتاً چنین فرجامی را در پی می داشت؛ آیا «طبقه» واقعیّتی بود که همه عرصه های زندگی را تحت مدیریت خویش دربیاورد و توانایی تأثیرگذاری بر همه رفتارهای فردی و جمعی داشته باشد و بلکه در جایگاه توصیف و تحلیل آنها بنشیند؟ جالب این که محوریت «طبقه» در مطالعات فرهنگی این دسته از جامعه شناسان تا آن جا پیش می رفت که فرهنگ عمومی را نیز تنها به عنوان بسترساز شکل گیری حسّاسیت های ریشه دار و ناآگاهانه طبقاتی به رسمیت می شناختند ولی هیچ گونه شأن زمینه سازی جهت غلبه بر این حسّاسیت های طبقاتی برای آن قائل نبودند. درنتیجه افراد هر طبقه در یک سلسله الگوهای رفتاری مشخّص و از پیش تعیین شده، محصور می-ماندند که ناشی از اقتضائات طبقاتی شان بود.

اساساً تحلیل های مارکسیستی با تکیه بر دیالکتیک تاریخی هگل که محوریت اراده فرد را به تمسخر می گیرند و هرآنچه درون تمایلات و اراده های فردی به وجود می آید را نتیجه سیر تکامل تاریخی – اجتماعی فرض می کند، سایه ای سنگین بر نظریه های جامعه شناختی داشته است. در این نوع نگرش، انتخاب ها و آزادی های صوری فردی نیز از سوی تحوّلات بیرونی شکل داده می شود و یکی از مهم ترین این علل و عوامل بیرونی، جایگاه طبقاتی شخص است. اما اشکالات مدل فوق باعث تغییر در مبنای تحلیل های خشک جامعه شناسی گردید و توجّه به «مصرف» را در نظر آنان برجسته کرد. جامعه شناسان آمریکایی هم تأکید بر سبک زندگی را راه نجاتی از معضل غلبه مفاهیم مارکسیستی در علوم اجتماعی می دانستند. عمدتاً طرفداران پلورالیسم در قبال تحلیل های نئومارکسیستی به نظریه الگوی مصرف و فراغت گرائیدند و گمنامی افراد در محیط کلان شهرها را عامل گسستن او از قید و بند ارزش های سنّتی و تلاش برای نیل به هویت ها و منزلت جدید براساس الگوی مصرف دانستند.

البته روح مصرف گرایی نهفته در تمدّن تکنیکی و به دنبال آن جوامع مصرف زده امروزین، راه رسیدن به این ملاک را هموار می نمود. چراکه مصرف گرایی به یکی از ویژگی های اساسی و تقریباً بدیهی زندگی روزمرّه تبدیل شده و تأکیدی ویژه بر لذّت و خوشی و محوریت امیال فردی در هدایت زندگی دارد. حتّی همان طور که اندی بنت در «فرهنگ و زندگی روزمره» آورده: به عقیده برخی از جامعه شناسان دوره مدرنیته، رواج و اهمیت مصرف گرایی در جامعه معاصر به شکل گیری مبنای تازه ای برای «اقتدار» انجامیده که مبناهای قدیمی تر – مثل پیشینه طبقاتی و خانوادگی – را تضعیف می کند و فضایی برای انواع جدید  هویت های فردی می گشاید؛ (Abercrombie, Nicolas, Authority And Consumer Society, p:5-44) اقتدار و هویتی که مولود میزان و شیوه مصرف فرد یا گروه می باشد.

اما هویت که یک سیستم پیچیده از روابط است، میان مفاهیمی مانند کیستی فرد و رابطه او با دیگران و با سایر فرهنگ ها، چه ارتباطی با سبک زندگی اشخاص دارد؟ برخی جامعه شناسان معتقدند هویت افراد در یک جامعه از طریق سبک زندگی انتخابی آنها تولید و بازتولید می شود. این ساز و کار بیش و پیش از هر چیز، از خلال درونی کردن رفتارها و باورها، در ظرف روزمرگی عمل می کند. (Riemer, Bo, Youth And Modern Lifestyles, P:121) البته این ارتباط باید دوسویه و دربردارنده تأثیرات و تجلّیات هویت در سبک زندگی هم باشد و چه بسا بتوان هویت را زیربنا و منشاء شیوه زندگی در نظر گرفت. کما این که آنتونی گیدنز در تعریف مفهومی از سبک زندگی می نویسد: «سبک زندگی را می توان مجموعه ای کم و بیش جامع از عملکردها تعبیر کرد که فرد آن ها را به کار می گیرد. این عملکردها نه فقط نیازهای جاری او را برمی آورد، بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خویش بر می گزیند، در برابر دیگران مجسّم می سازد. سبک زندگی مجموعه ای نسبتاً منسجم از همه رفتارها و فعّالیت های یک فرد معیّن در جریان زندگی روزمره است. (گیدنز، آنتونی، تجدّد و تشخّص، ص۱۲۰) این تلقّی و تحلیل بیشتر به ارزش ها و انتخاب های ارادی و شخصی نزدیک می شود. هرچند که در همین جا نیز سخن از جامعه پذیری و القائات ارزشی و فرهنگی محیط بر نگرش ها و اعتقادات افراد است.

در هرحال صرفنظر از مباحث مقدّماتی و الگوهای جسته و گریخته برپایه ارزش ها و نگرش ها، مقوله «مصرف» در نگاه جامعه شناسان، محوریتی برجسته در تبیین مفهوم «سبک زندگی» یافت. چنین تفسیر و تأثیری از مصرف گرایی می توانست جایگزین مناسبی برای مفهوم «طبقه» تلقّی شود. این اصطلاح آن گونه که اندی بنت نقل کرده، برای نخستین بار توسط ماکس وبر به عنوان ابزاری مهم در الگوی چندبُعدی قشربندی اجتماعی مطرح گردید که درواقع چالشی بود با مدل تعیّن اقتصادی و طبقه محور مارکس. در نظر او جامعه فقط به لحاظ اقتصادی تقسیم بندی نمی شود بلکه «منزلت اجتماعی» و روش نمایاندن آن در سبک های زندگی نیز عاملی مهم در این راستاست. (بِنت، اندی، فرهنگ و زندگی روزمرّه، ص۹۸) پس طبق نظر وبر فرهنگ عمومی جامعه تابعی از عوامل اقتصادی و فرآیندهایی است که کنش گران اجتماعی برای متمایزساختن خویش در قالب یک گروه منزلتی خاصّ، درپیش می گیرند. این فرآیندها می تواند کالاها و خدمات را به شیوه هایی مختلف در معرض مصرف درآورد و مفهوم منزلت اجتماعی فراتر از فرمول های ریاضی وار طبقاتی، مسائلی نظیر سلیقه و مُد و ترجیحات فراغتی را پیش می کشد.

به همراه وبر می توان «وبلن» را نیز دیگر طرّاح سبک زندگی در تحلیل های جامعه شناختی دانست که هم زمان با وبر و زیمل می زیسته و برای اوّلین بار مفهوم سبک زندگی را مطرح ساخته اند. او در مطالعاتی که روی طبقه مرفّه نوظهور در آمریکا  انجام داد، نشان داد که افراد این طبقه چگونه می کوشند منزلت نوپدید خویش را با تقلید از سبک زندگی های طبقات بالای اروپایی به نمایش بگذارند و سلیقه های آن ها را در مُد و تغذیه و فراغت تبعیّت نمایند. او برای چنین رفتاری، اصطلاح «مصرف نمایشی» را وضع کرد. او در تحلیل خویش از اهمیت و معنای مُد برای طبقات مرفّه، خاطرنشان می کند که ویژگی اصلی لباس های گران قیمت مُد روز، پیامی است که باید درباره کامیابی صاحب آن در نیل به منزلتی فراتر از طبقه کارگر، صاحبان حرفه یا سایر طبقه های شغلی ارسال کنند. (همان، ص۱۶۱)
وبلن کتاب معروف خویش- نظریه طبقه مرفّه یا تن آسا  -را در ۱۸۹۹ برای تبیین همین مطلب نوشت که مصرف این طبقه نه از سر نیاز بلکه برای کسب اعتبار اجتماعی و در راستای جلب توجه صورت می گیرد. حتّی در برخی موارد، آسایش و رفاه و تلذّذ ایشان اقتضای مصرفی دیگرگون دارد اما انگیزه تمایزجویی و برتری طلبی، الگوی مصرف خاصی را پیش رویشان می گذارد. این نمایش پرتظاهر از مصرف، کارکرد زمینه سازی برای ستایش اجتماعی موقعیت و جایگاه آنان را دارد و حتّی در نظر او دلیل اصلی خرید و مصرف انواع خاص اتومبیل و تزیینات منزل و لباس و غذا و …، نمایش شیوه خاصی از سبک زندگی مشترک است.

در هرحال محوریت پایگاه اقتصادی در تحلیل های مارکسیستی و سپس محوریت منزلت اجتماعی در تبیین های وبری، نوعی برجسته سازی مولّفه های مادّی و این جهانی در شکل دهی زندگی و الگوی رفتاری گروه های انسانی بود. همان دو عنصری که با عنوان «مال» و «جاه» در ادبیات روایی شیعه مورد هشدار قرارگرفته و از تبعیّت و محوریّت آنها نهی شده است و پایه چنین دستوری، امکان درانداختن طرحی نو برای زندگی براساس شاخص هایی دیگر است. این امکان، به معنای نفی تحکّمات ساختاری و محیطی و تأکید بر آگاهی و اراده اشخاص در پایه ریزی الگوهای رفتاری خویش است و البته نافی هویت جمعی و اقتضائات اجتماعی و گروه بندی های رفتاری و … هم نخواهد بود.

سبک زندگی با مبنا قراردادن دو مولّفه اقتصاد و منزلت، ساده سازی نمی شود و همچون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی از تعریف متّفقٌ علیه و یکسانی برخوردار نیست تا جایی که «سوبل» که شاید مفصّل ترین متن را درباره تعریف سبک زندگی نوشته تصریح می کند: «تقریباً هیچ توافق تجربی یا مفهومی درباره این که چه چیز سازنده سبک زندگی است، وجود ندارد». (Sobel, Michael, Lifestyle and social structure: concepts, definition, and analysis, p:2 )

عوامل شکل دهنده به سبک زندگی
در مجموع این نکته را از لابه لای تعاریف مختلف جامعه شناسان غربی و پژوهش های اجتماعی می توان استنباط کرد که «الگوی مصرف» و «اوقات فراغت»، مرکز ثقل توجّهات ایشان در توصیف سبک زندگی بوده است. بخشی از این مسئله را می توان به دلیل قابل مشاهده و ملموس بودن این گونه الگوهای رفتاری دانست؛ به گونه ای که کاملاً مطالعه پذیر است. ضرورت دستیابی به یک شاخص محسوس و کمّی جهت تحقیق و تحلیل وقایع اجتماعی، همیشه پژوهش گران این عرصه را با مشکلی اساسی مواجه ساخته و بر این اساس «الگوی مصرف و فراغت» تا حدّ زیادی، مطلوب و واقع¬نما تلقّی شده است. اما تأکید جامعه مدرن بر مصرف و لذّت گرایی نیز منشأ مهمّی در انتخاب این عوامل بوده که در ابتدای مطلب از قول جامعه شناسان غربی بدان اشاره گردید.
طبیعتاً هنگامی که در چارچوب نظری تفکّر غرب و در فرهنگ سازی رسانه ای جوامع غربی، بنیادهای ارزشی سهم ناچیزی در تشکیل و توسعه جنبه های رفتاری می یابند و اصالت الّذت و اباحی گری با توجیهات و تفسیرهای گوناگون و در سطحی وسیع به فرهنگ عمومی جامعه تزریق می شود، نمی توان توقّع داشت که تحلیل و توصیف چنین الگوهای رفتار جمعی را بر پایه مؤلّفه های اعتقادی و ارزشی بنیان نهاد. هرچند که امروز ادبیات جامعه شناسی به طور فزاینده ای بر «مصرف فرهنگی» برپایه «سرمایه فرهنگی و اجتماعی» تأکید می ورزد و ترجیحات و حتّی ذوقیات مردم در انتخاب مصرف فرهنگی را مورد مطالعه قرار می دهد، اما تلقّی ایشان از منابع مصرف فرهنگی و عوامل مؤثّر بر آن، واگویه دیگری از محوریّت لذّت و اباحه است. تأکید بر مصرف فرهنگی تا آن جا پیش رفت که «پیر بوردیو» که اساس بیشترین تحلیل های سبک زندگی بر پایه مصرف فرهنگی از اوست، تمایزات اجتماعی را در دوره اخیر مدرنیته با توسّل به صور فرهنگی تبیین می¬نماید. (خادمیان، طلیعه، سبک زندگی و مصرف فرهنگی، ص۱۱)
مصرف فرهنگی قاعدتاً مبتنی بر نظام ارزشی و عقاید هر شخص شکل می گیرد و می تواند نمادی از نگرش ها و مقبولات فکری مصرف کننده تلقّی شود. از همین رو باید فرهنگ مصرف کننده را نسبت به جایگاه اقتصادی او بیشتر مورد تأکید قرار داد. اما برخی جامعه شناسان غربی در این ناحیه نیز به اسبابی مسلّط و مهیمن بر شخص پرداخته اند و شاخص هایی مثل پیشینه خانوادگی یا تبلیغات محیطی یا جنسیّت را بسیار پررنگ تر و مؤثّرتر از عوامل اختیاری و برآمده از تعقّل افراد در شکل گیری سرمایه فرهنگی او مطرح می کنند. به عنوان مثال همان گونه که طلیعه خادمیان در «سبک زندگی و مصرف فرهنگی» آورده: بوردیو، انتخاب های فرهنگی را برخاسته از ذائقه و قریحه فرهنگی و آن را نیز ناشی از پیش زمینه های اجتماعی می داند. او سعی می کند نشان دهد که پیشینه خانوادگی و مدّت زمان قرارگرفتن افراد در معرض آثار فرهنگی تا چه حدّ بر انتخاب های فرهنگی و اساساً بر داوری زیبایی شناختی آن ها اثر می گذارد.
حتّی برخی منتقدان آراء او مانند اریکسون وقتی می خواهند نواقص وکاستی های نظریه بوردیو را بیان کنند، به این نکته اشکال دارند که وی از تأثیر منابع سازمانی و شبکه های غیرخانوادگی بر شخص غفلت کرده و بیش از حدّ بر ماهیت طبقاتی «منش» اصرار ورزیده است. (فاضلی، محمّد، مصرف و سبک زندگی، ص۴۶) به عبارت دیگر در این انتقادات نیز مغفول ماندن سایر حوزه های مؤثّر بر فرد گوشزد شده و اصل محصورکردن شخص در قالب اقتضائات محیطی، محل ایراد نبوده است. و این در حالی ست که بوردیو می خواست مفهوم منش را به عنوان منشاء قریحه های انتخاب گر، جایگزین مفاهیم ساختارگرایانه نماید اما درواقع به تبیین دیگری از تحلیل های جبرگرای طبقاتی گرائیده است. در واقع چنین رویکردی در تحلیل «قریحه» که قرار است “انتخاب گر” مصرف فرهنگی باشد، به انتخابی جبری شده، منتهی می گردد.
همچنین جان استوری در کتاب مصرف فرهنگی و زندگی روزانه (۱۹۹۹)، فرآیند مصرف فرهنگی را در جوامع سرمایه داری به شدّت تحت تأثیر تبلیغات می بیند و نتیجه ای را که مطرح می سازد این است: مصرف، تنها یک عمل داوطلبانه و ارادی از سوی کنش گران نیست؛ بلکه فرآیندی متشکّل از محیط و شخص است.

اما دی مگیو و مایکل اوسیم در تحقیقات خود، تحصیلات را مؤثّرترین عامل در مصرف کالاهای فرهنگی معرفی کرده اند. (Dimaggio, p & Useem, Social class and Art Consumption: The Origins and Consequenses of class differences in exposure to the Art in America, pp>141-161)

کنولست و بروک در همین رابطه، چگونگی گذران اوقات فراغت در کودکی و نوجوانی و در نتیجه زمان تولّد، سطح تحصیلات و جنسیت را مطرح می¬کنند (Knulst, wim & Anderias van den Broek, Lifestyle and Consumption: Consequenses of Stratification P:213-233)،

جان فوت بر تغییر و تحولات محیط اجتماعی انگشت می گذارد (Foot, John. A, Cultural consumption and participation, P: 209-220)،

گلدتورپ به رابطه ای بسیار وثیق میان قشربندی اجتماعی و قریحه های فرهنگی (منشاء ترجیحات و انتخاب های فرهنگی) می رسد (Goldthorpe, John H. & Tak Wing chan, Social stratification and  cultural consumption: Music in England, p:169-190)

و سولیوان و کاتزجرو به تأثیر شدید جنسیت بر نوع و میزان مصرف فرهنگی قائل می شوند. (Sullivan, oriel & Tally katz – Gerro, Leisure, Tastes and Gender in Britain: Changes From the 1960s to the 1990s, p:165-186 ) (همگی به نقل از خادمیان، طلیعه، سبک زندگی و مصرف فرهنگی، صص۳۳و۳۴)
همان گونه که مشاهده می شود، محوریت عواملی مسیطر و حاکم بر اراده و اصالت افراد در یافته های این تحقیقات بسیار برجسته می باشد و این البته از روح اصالت صِرف اجتماع و نفی نقش آفرینی ها و تأثیرات ویژه فرد در جامعه شناسی سرچشمه می گیرد. با نگاهی عمیق تر در بسیاری تبیین های جامعه شناختی، منشاء اصلی و مشترک انتخاب و ترجیحات در سبک زندگی را می توان در مفهوم «سلیقه» مشاهده کرد. حال آن که تلاش درخوری برای تعریف این واژه هم وجود نداشته و در تعاریف موجود نیز همان اشکالات جبرگرایانه دیده می شود؛ مثلاً بوردیو به عنوان یکی از اصلی ترین نظریه پردازان سبک زندگی، در مهم ترین کتابش – تمایز؛ نقد اجتماعی داوری سلیقه – سلیقه را نوعی عادت واره دانسته که کاملاً ناشی از فرآیند جامعه پذیری و آموزش و موقعیّت فرد در محیط اجتماعی معرّفی می نماید. او حتّی با تبیین زیبایی شناختی کانت که سلیقه را موهبتی طبیعی و قابل ارتقاء تعریف می کند، به وضوح درگیر می شود و نهایتاً از «فضاهای اجتماعی» و «موقعیت افراد در آن فضاها» به عنوان مبنای سلیقه نام می برد. منظور او از فضاهای اجتماعی فراتر از دیدگاه وبر است و «درونی کردن نظام طبقه بندی موجود در فضای اجتماعی» را که یک فرآیند بیشتر ناخودآگاه است، ذکر می کند. به این ترتیب، باطن انتخاب افراد، در واقع ناشی از چندراهه های جبری پیش روی هر گروه اجتماعی خواهد بود. (مهدوی¬کنی، سعید، دین و سبک زندگی، ص۷۱-۶۸)

بر گرفته از کتاب درآمدی بر سبک زندگی دانشجوی انقلابی . مهدی همازاده . نشر پژوهشکده باقرالعلوم

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 11 آذر 1392  6:28 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

نقدی بر سبک زندگی ایرانی

“محمود سریع‌القلم” استاد دانشگاه شهید بهشتی در گفتگوی مشروح به بررسی سبک زندگی معطوف به توسعه یافتگی پرداخت و سبک کنونی زندگی ایرانی را نقادی و راهکارهای پیشنهادی خود برای اصلاح آن را مطرح ساخت.

عصر ایران نوشت: دغدغه پیشرفت و توسعه یافتگی در آثار و آرای دکتر محمود سریع القلم برجسته است. اگر مخاطب آشنایی با سیر فکری این استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران داشته باشد درمی‌یابد که دغدغه سریع القلم توسعه یافتگی و طرح اصول ثابت آن با مطالعات مقایسه‌ای است. کتابهای “عقلانیت و توسعه یافتگی ایران”، “فرهنگ سیاسی ایران” و “اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار” از جمله آثار وی در واقع این سیر را مورد بررسی قرار می‌دهند. در حال حاضر، کتاب “عقلانیت و توسعه یافتگی ایران” به چاپ نهم و کتاب “اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار” به چاپ پنجم رسیده است.

سریع القلم معتقد است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و… از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو… ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.

در بررسی این اصول، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی مورد توجه این محقق بوده است. نقدهای وارده بر سبک زندگی و مطالعه و بررسی مقایسه‌ای این سبک با روش زندگی کشورهای توسعه یافته از جمله مطالعات دامنه‌دار این استاد دانشگاه بوده است. بر این اساس و نظر به اهمیت موضوع سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی گفتگویی با دکتر محمود سریع القلم انجام داده‌ایم که از نظر می‌گذرد.

* گروه دین و اندیشه: چه آسیبهایی را برای سبک زندگی ایرانیان به طور کلی می‌توان برشمرد؟

** سریع القلم: در نظر داشته باشید که ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم. در اینجا قصد دارم آسیب شناسی سبک زندگی ایرانی را بر اساس خود فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی مورد خطاب قرار دهم.

*مادیات و خودخواهی کانونهای سبک زندگی ما شده است

** بر اساس تجربه‌ای که در مشاهدات بین‌المللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشته‌ام اولین وجه مقایسه‌ای که می‌توان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار می‌کند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی دارد. در مقایسه، یک دانمارکی برای نقاشی، موزه، هنر، کتاب، آخرین رمانها، کنسرت، تئاتر، دوستان فرهنگی، کشف کشورها و فرهنگهای دیگر، جا باز می‌کند. در سبد کالاهای میانگین ایرانی، این موارد تقریباً تعطیل است. کافی است صورت آرام و خوش‌رنگ یک شهروند معمولی ترکیه را با یک ایرانی مضطرب و همیشه در حال پول جمع کردن مقایسه کنید.

* ظاهر و باطن میانگین ایرانی بالای ۵۰ درصد شکاف دارد

** این یک پارادوکس است چرا که در جامعه‌ای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانه‌ها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان می‌شود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزه‌های اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار می‌دهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژه‌ها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.

نکته‌ای که حالت معماگونه دارد این است که دایره ذهنی اخلاقی و دایره بیان اخلاقی چه ارتباطی با عمل اجتماعی ما دارد؟
من در منطقه نیاوران تهران به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف می‌کنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله می‌کنم بعد می‌اندازم در جوب. در مورد جملات این راننده متخلف، می توان تحقیقات گسترده‌ای درباره فرهنگ خودخواهانه ایرانی انجام داد.

* انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است

** در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانی‌ها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمی‌کنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. این اولین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی. بعضی رسانه‌ها که به اروپایی‌ها حمله می‌کنند و می‌گویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرف‌گراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابسته‌تر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.

* خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم

** کم می‌شناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم می‌رسند از آن برای بهره‌برداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقاء کیفیت زندگی، مصرف‌گراتر می شوند. به نظر می‌رسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایده‌آلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند.

یک دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی به رخ من می‌کشید. شاید فرهنگی که ۴۵ سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران می‌بینید. یعنی قتل، درگیری‌ها و نزاعهای خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است.

از اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیله‌ای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش می‌کند و اضطراب‌آور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آورده‌اند حالا چگونه باید حفظ کنند.

این نکات را نمی شد بیان کرد اگر وجه مقایسه‌ای وجود نداشت. یعنی اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و می‌خواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راه‌اندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمی‌زنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را می‌زنم. الان خانواده‌هایی که در ترکیه صاحب ثروت شده‌اند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کرده‌اند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیده‌اند و در سطح ملی و بین‌المللی رقابت کرده‌اند تا توانسته‌اند به این سطح از ثروت برسند.

* میانگین ایرانی فردی کوتاه مدت است

** سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند اصلاح نمی‌شود. بخشی از این مسأله به این برمی‌گردد که ما می‌ترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کرده‌ایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهره‌برداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. البته این مسایل ریشه‌های طبقاتی هم دارد. فردی را می‌شناسم که سال ۱۳۷۰ راننده تاکسی بوده و هم اکنون با رانت، زد و بند و اجحاف به حقوق دیگران به ثروت دهها میلیاردی رسیده است. او را تشویق کردم به حج برود و آسیا، آفریقا و اروپا را کشف کند. جواب داد که دو کارخانه باید راه‌اندازی کند شاید در هفتاد سالگی فرصت این کارها فراهم شود. کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر می‌کنید کارگر معدن است. این صورت را مقایسه کنید با مردم و کارآفرینان عادی جامعه ما که با زندگی معمولی، امیدوار و شاداب و سلامتی روانی دارند. بسیار جالب خواهد بود ما حتی در میان مجریان مملکت، ۵ نفر پیدا کنیم که خوش رنگ و خوش پوست باشند. صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعه‌ای است که می خواهد الهام‌بخش دیگر مسلمانان باشد!

* سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی در مقایسه با اروپایی‌ها بالاست

** نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.

صحبت من این نیست که همه ایرانیان این ویژگی‌ها را دارند ولی اکثریت آنها چه در داخل و چه در خارج این خصایص را دارند. برای همین تاریخ، فرهنگ و زندگی ما به شدت سینوسی و نوسانی است. یکبار یک فرد ثروتمند هلندی را ملاقات کردم که عمده درآمد خود را صرف امور خیریه می‌کرد. وی در یک آپارتمان نسبتاً متوسطی زندگی می کرد و معتقد بود از این فرصتی که در اختیار دارد و از این امکاناتی که به دست آورده باید کار مفید اجتماعی انجام بدهد.

* سبک زندگی ما به شدت خودمحور است

** نقد چهارم اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمی‌دهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینه‌های آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمی‌کنم. در یک مجتمع آپارتمانی، یکی از دوستان می‌گفت همسایه‌ای معتقد بود حتی ساعت دو نصف شب صدای بلند موسیقی پخش کند به کسی مربوط نیست. هر کاری که دوست داشته باشد و خانواده‌اش علاقمند باشند با هر سر و صدا و مزاحمتی حریم آپارتمان ایشان است. این درصد قابل توجهی از توحش است که با زندگی انسانی و مدنی ناسازگار است. من حتی متغیرهای اخلاقی و دینی را در این قضاوت دخالت نمی‌دهم چون فرد اخلاقی و دینی بالاتر از فرد مدنی است. خاطرم هست در دهه ۱۳۵۰ در دوره نوجوانی، همسایه نمازخوانی داشتیم که با نوک پا در کوچه راه می‌رفت و معتقد بود ممکن است صدای کفش باعث ناراحتی همسایه‌ها شود.

* به گونه‌ای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست

** به طور کلی ما به گونه‌ای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا می‌کنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسانهای دیگر بی‌تفاوت شده‌اند.

ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیه‌ای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمع‌آوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.

* هنوز کشور و جامعه به معنای علمی کلمه نداریم

** بر این اساس است که معتقدم در این جغرافیایی که ما زندگی می کنیم هنوز دو مفهوم در میان ما شکل نگرفته است. یکی اینکه ما هنوز کشور نداریم و دیگر اینکه ما هنوز جامعه نداریم. ما عده‌ای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در جغرافیایی زندگی می‌کنیم. در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عده‌ای در آن دارای اهداف مشترک و جهت‌گیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشده‌ایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینی‌ها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنی‌ها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیت‌المال اختلاس نمی‌کرد و راضی نمی‌شد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمی‌کند. دوستان بسیاری در بخش خصوصی دارم که حاضر نشده‌اند پروژه‌های بزرگی را قبول کنند چون نخواسته‌اند رشوه و کمیسیون پرداخت کنند. اینگونه افراد برای خود احترام قایل‌اند و مانند عالی نسب‌ها، خسروشاهی‌ها، خیامی‌ها و ایروانی‌ها، برای کشور، جامعه و شخص خودشان احترام قایل‌اند. البته این گونه افراد از اصالت خانوادگی برخوردارند و تازه به دوران رسیده نیستند. وقتی کسی در فقر مطلق بزرگ شده و هم اکنون صاحب منصب شده، عموماً این گونه افراد دیگر کسی را بنده نیستند و از فرصت به دست آمده نهایت استفاده نامشروع را می‌کنند. کشور، جامعه، دین و اخلاق برای آنها در عمل تعطیل است و صرفاً تزئینات سخنرانی است.

بنابراین وقتی ما می خواهیم سبک زندگی را نقد کنیم در مقایسه با یک سری الگوها و ملاکها باید این کار را انجام دهیم. پرسش این است که آیا مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانی‌ها انجام می دهیم تبدیل به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی می شود یا نه؟ آن موقع می توانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم و نتیجه داده است و توانسته این متغیرها را به صورت کمی و کیفی افزایش بدهد. هر کدام از ما می تواند بر اساس وجدان خود به اینها پاسخ بدهد.

اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم سبک زندگی ما دارای این ضعف جدی است که خیلی خودمحور بار می آئیم که برای تبیین این نکته مثالهای فراوانی نیز وجود دارد. یکی از دوستان من که مطالعات اجتماعی انجام می دهد به من گفت که آموزش مدنی در مرکز و جنوب شهر تهران به مراتب موفق‌تر از شمال شهر تهران است. این فرد مطرح می کرد که اگر در یکی از مراکز جنوب و مرکز شهر تهران جلسه‌ای برای بهبود فرهنگ آپارتمان نشینی در محله‌ای برگزار شود جمعیت زیادی برای شنیدن این بحث حضور خواهند داشت. در حالی که در شمال شهر تهران به خاطر اینکه افراد پول دارند احساس بی نیازی به فرهنگ مدنی می‌کنند. یعنی برای نمونه کسی که ماشین ۲۰۰ میلیون تومانی سوار می شود احساس می کند به آموزش نیازی ندارد چون پول دارد. البته اگر کسی با زحمت و تلاش خود، اتومبیل پانصد میلیون تومانی هم سوار شود هیچ اشکالی ندارد. چنین فردی، حتماً تربیت و مدنیت هم دارد.

* رانت باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی در جامعه شده است

** بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیج‌فارس که بسیار مدنی شده‌اند، ما در جامعه‌ای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شده‌اند از مدنیت بسیار پایین‌تری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد “تازه به دوران رسیده‌ها” گفته می شود. این پدیده نشان از “به هم‌ریختگی طبقاتی” در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقه‌ای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار می‌شود. برای نمونه آیا می توانیم تصور کنیم که یک طلبه ۱۵ ساله مرجع تقلید بشود! چرا در دانشگاه عنوان می شود که حداقل باید ۲۰ سال بگذرد تا فردی استاد تمام بشود می شد به همه در همان سال اول استاد تمامی اعطا کرد! اخذ این عناوین و درجات مرحله به مرحله است. آیا می شود پزشکی را که یک سال طبابت کرده با پزشکی که ۲۰ سال طبابت کرده یکی دانست؟! آیا می توانیم تصور کنیم که فردی که در سه سال گذشته با حقوق ماهیانه معادل یک میلیون تومان زندگی می کرده حالا گردش مالی او در یک سال برای نمونه ۶۰۰ میلیارد تومان است. از این تعداد در جامعه بسیار داریم. برای رسیدن به این درجات و مقامات باید زحمت کشید. البته من از معتقدان جدی به تولید ثروت فردی و ملی هستم اما با فکر، زحمت و رقابت. ما در گذشته از اینگونه افراد داشته‌ایم و هنوز هم اقلیتی با کار و زحمت، فعالیت خصوصی می‌کنند اما افراد فراوانی هم در دستگاههای اجرایی داریم که با ارتباطات، بیت‌المال را بلعیده‌اند و به واسطه رسانه‌های فلج و عملکرد ناچیز نهادهای نظارتی، موفق هم بوده‌اند. نقدینگی کشور در سال ۱۳۸۴، ۶۹۰۰۰ میلیارد تومان بود که هم اکنون به ۴۱۰۰۰۰ میلیارد تومان رسیده و در همین مدت، درآمد نفت کشور، ۶۵ درصد درآمد کل نفت از زمان مظفرالدین شاه (۱۰۸ سال پیش) تاکنون بوده است. آیا این امکانات کم نظیر به ارتقاء استاندارد زندگی میانگین ایرانی، عزت ملی، ساختار عمرانی و جایگاه ویژه در منطقه تبدیل شده است؟ به همین دلیل باید این اصل مقدس سیاسی و اقتصادی را که تجربه چند صد ساله بشری هست از طلا گرفت که حکمرانان یک کشور باید از طبقه متوسط باشند.

بر این اساس یک به هم ریختگی اجتماعی و طبقاتی در جامعه به وجود آمده که پیامدهای آن به ویژه در کلان شهرها قابل مشاهده است. از بسیاری از افراد فرهنگی در دنیا شنیده‌ام که ایرانی‌ها از جهت ادب در میان ملتهای جهان زبانزد بوده‌اند. تهران متأسفانه در حال حاضر به یکی از شهرهایی تبدیل شده که ادب و تربیت در آن در حداقل ممکن خود قرار دارد. این موضوع به دلیل به هم ریختگی طبقات اجتماعی و فقدان آموزش مدنی در این شهر است. ممکن است بعضی مجریان به این نقد من، خرده بگیرند. به نظرم دلیلش این است که رابطه آنها با جامعه، حالت رسمی و مملو از تعارفات رایج ایرانی است. برای من که در شهر تهران رفت و آمد دارم و با جامعه سروکار دارم، بی‌ادبی به یک اصل در شهر تهران تبدیل شده است.

* در کتاب شما با عنوان “اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار” به نوعی ریشه تفاوت در نظر و عمل، استبداد تاریخی عنوان شده است. در واقع این تفاوت نوعی فرهنگ چاپلوسی است. در آن کتاب عنوان شده که نزدیکان پادشاه برای نزدیک‌تر کردن خود به او چیزی را می‌گویند که پادشاه را خوش آید و در واقع مطالبی را بیان می کردند که بعضاً خود اعتقادی به آن نداشتند. چقدر معتقد هستید که ریشه این مسأله سیاسی است؟

** این موضوع برمی‌گردد به شاخصهای زندگی ما ایرانیان. حرف شما درست است که به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمی بینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایم‌ترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست می دهید. فکر کنم هر کسی این تجربه را در زندگی خود داشته است. عادت کرده‌ایم که همواره از ما تعریف بشود. حتی پدرها و مادرها نیز عموماً فرزندان خود را تأیید می‌کنند تا آنها را تربیت کنند.

ما به سختی می توانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاه‌های ما و هم در رسانه‌ها می شود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارسایی‌ها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمی بینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد می کنند، هم رسانه‌ها مدیران جامعه خود را نقد می کنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمی بینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ می شود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم. می توان این را اثبات کرد. برای نمونه بیائید الان به سطح شمال شهر تهران برویم و از افرادی که دوبله پارک کرده‌اند بپرسیم چرا شما دوبله پارک کرده‌اید. عموماً به شما خواهند گفت که اولاً به شما مربوط نیست و ثانیاً من کار دارم و برایم اصلاً مهم نیست که برای انجام کارم حقوق دیگران را نادیده بگیرم و حتی ممکن است که طرح سؤال به نزاع و درگیری هم بیانجامد که نمونه‌های آنرا در سطح شهر تهران شاهد هستیم. شما نمی توانید به کسی حتی نکته‌ای را بیان کنید حال نقد که واژه خیلی غلیظی است جای خود دارد. حتی ملایم‌ترین نکته در مورد نحوه فکر کردن و رفتار کردن شخصی را نمی توان مطرح کرد چرا که خیلی سریع به نزاع و درگیری و کشمکش میان افراد تبدیل می شود. این پدیده و معایب در یک مقطعی در این کشور باید اصلاح شود. به این مسائل و مباحث رسانه‌ها باید اهتمام داشته باشند و مدارس و خانواده‌ها باید در مورد آن کار کنند. مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسایل عادی هم توجه کنند. موضوع مدیریت که فقط امپریالیسم نیست. اصلاح وضعیت فساد مالی خود یک پروژه ملی است. برگرداندن ادب و تربیت به جامعه خود یک پروژه ملی است. اخیراً تلویزیون گزارشی در مورد قبرستانهای انگلیسی تهیه کرده بود یا قبلاً اعتصاب کارکنان متروی پاریس را دلیلی بر فروپاشی فرانسه، شکست امپریالیسم و اضمحلال اتحادیه اروپا تفسیر می‌کردند. اولویت ما این مسایل نیست. یکی از توانایی‌های یک فرد، یک بنگاه اقتصادی، یک نهاد و یک سیستم این است که اولویتهای خود را تشخیص دهد. اصلاح سبک زندگی ایرانی محتاج این است که ما اینقدر از خودمان تعریف نکنیم و برای اخذ امکانات و مطرح شدن، واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه ندهیم.

برخلاف بسیاری از تحصیل‌کرده‌های ایرانی که دولت را مقصر این مسایل و مشکلات می دانند معتقد هستم که جامعه سهم خیلی مهمتری دارد. جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها در این مسایل خیلی مهمتر از دولت هستند. در هیچ کجای دنیا دولت به دنبال این نیست که بخشی از قدرت و اقتدار خود را به جامعه منتقل کند. همیشه جامعه بوده که با آگاهی و تشکل و مطرح کردن مسایل سعی می کند که عملکرد دولت را ارتقاء دهد. حداقل تاریخ سیصد ساله اخیر دنیا این موضوع را به ما نشان می دهد. بنابراین خود مردم هم خیلی مهم هستند. این پرسش مطرح است که آیا مردم ما آمادگی تغییر را دارند؟

آیا آمادگی این را داریم که به جای آنکه یک شب برویم پیتزا بخوریم پول آنرا صرف خریدن کتاب کنیم؟ ما باید خودمان را اصلاح کنیم و نه اینکه تماماً نگاه ما این باشد که دولت باید اصلاح شود. نباید نگاه اینگونه باشد که ما مردم همه آداب و رفتار و کردار و خلقیاتمان بسیار عالی است و مشکل فقط در دولت است!

* در بحث توسعه یافتگی، شما معتقد هستید که اصول توسعه را می توان از کشورهای دیگر اخذ کرد و برای توسعه یافتگی به کار برد. اما در خصوص الگوهای توسعه معتقد هستید که این الگوها الزاماً از یک جامعه به جامعه دیگر قابل کاربست نیستند. با وام گیری از این موضوع، چه شاخصها و اصولی از سبک زندگی کشورهای توسعه یافته را می توان در جهت رسیدن به توسعه و پیشرفت مورد توجه قرار داد؟

** حضرت امیر(ع) می‌گویند شما را دعوت می‌کنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علم‌گرایی، قانون‌گرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بی‌طرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعه‌ای نمی تواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانون‌گرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی می توانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است.

سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانون‌گرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت ۳ صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار می گیرد و چند دقیقه می ایستد تا چراغ سبز شود و حرکت می کند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی.

مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود. تا زمانی که این موضوع اصلاح نشود مشتقات مثبت سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی هم اصلاح نمی شود. بالاخره اگر می خواهیم استادی را در دانشگاه استخدام کنیم باید قواعد و قوانینی وجود داشته باشد. اگر می خواهیم در یک دوره انتقال سیاسی قدرت در کشور قرار گیریم باید قاعده وجود داشته باشد. اگر می خواهیم ماشین خود را در جایی پارک کنیم باید قاعده وجود داشته باشد.

در حال حاضر سواحل دریای خزر را در نظر بگیرید. هر اتومبیلی می آید و پارک می کند و سرنشینان آن چندین ساعت از محیط و فضا و غیره استفاده می کنند و چند کیلو آشغال می گذارند و آنجا را ترک می کنند. ما کجا باید یاد بگیریم که این سواحل متعلق به همه ماست و من حق ندارم آن را کثیف و آلوده کنم. باید آموزش ببینیم که چگونه محیط زیست و محیط زندگی خود را تمیز نگه داریم.

* رعایت قانون و قاعده‌مندی کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی است

** در سبک زندگی، قانون و قانون‌گرایی خیلی کلیدی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه می کنیم در می یابیم که کانون توسعه‌یافتگی آنها قانون‌گرایی است. “داسیلوا” در طول ۸ سال ریاست جمهوری خود بسیار موفق عمل کرد و برزیل را از یک کشور در حال توسعه تقریباً به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد در حدی که تولید ناخالص داخلی برزیل امروز از انگلستان و روسیه بیشتر است و یک کشور محترم و معتبر بین المللی شده است. به قدری عملکرد این فرد مثبت و موفقیت‌آمیز بود که مردم برزیل به دفعات تظاهرات کردند که او برای دور سوم ریاست جمهوری در قدرت باقی بماند که البته این امر مشروط به تغییر قانون اساسی این کشور بود. آقای “داسیلوا” با شهامت و قاطعیت مطرح کرد که باید به قانون اساسی احترام بگذاریم و دو دوره ۴ ساله برای من کافی است و قطعاً افراد و گروه‌های دیگر در کشور هستند که می توانند قطار توسعه و پیشرفت را هدایت کنند.

با اینکه لذت قدرت و سمت داشتن ظاهراً بالاترین لذتهاست ولی آقای “داسیلوا” به عنوان یک برزیلی معقول و قانونمند از قدرت کنار رفت. منظور این است که سبک زندگی ما چه شهری، چه مدنی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه در حوزه‌های آموزشی باید به سمت قاعده‌مندی پیش برود. از شما می پرسم که مقررات مربوط به ارز در طول چهار سال گذشته در بانک مرکزی چند بار تغییر کرده است؟ ظاهراً تغییرات صورت گرفته چند صدتایی می‌شود!

چگونه کارخانه‌دار و بخش خصوصی می تواند قاعده‌مند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزه‌ها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعده‌مندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی می دانم.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 11 آذر 1392  6:29 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

سبک زندگی نسل سوم

به گزارش گروه دانشگاه«تیتر یک»، حسن عباسی در نشست “دهه سوم در سبک زندگی دانشجویی” که روز گذشته در دانشگاه ازاد اسلامی کرج برگزار شد به بررسی سبک زندگی نسل سوم پرداخت.

در این نشست که با نمایش مستند “آذرخش” که کاری از جشنواره فیلم مردمی عمار بود شروع شد، عباسی چهار نکته را در خصوص سبک زندگی نسل دانشجو متذکر شد. براساس تعاریف وی، دیگر امروز به ما معادله جامعه و ایدوئولوژی نخواهند داد بلکه میوه  lifestyle (سبک زندگی) را در اختیار بشر قرار خواهند داد پس بهتر است بهترین میوه را انتخابت کنیم.

رئیس مرکز مطالعات استراتژیک در بیان دومین نکته اظهار داشت: راهی که غرب در طول ۱۰۰ سال  پیموده است ما در طول ۲۵ سال باید بپیماییم و باید توجه داشته باشیم که آخر آن راه فروپاشی بوده است پس باید عبرت بگیریم. وی در خلال صحبت های خود به اجحافی که در تربیت نسل سوم شد پرداخت و گفت: در پذیرش مدل زندگی، یک دهه از زندگی جوانان را ربودیم.

عباسی افزود: متاسفانه با غفلت از مسائلی مانند ‘بهره‌برداری کافی جوانان از دوران سربازی’ و ‘لزوم فراهم کردن بهترین مسیرها برای تکمیل تحصیلات عالیه’، نزدیک به یک دهه از زندگی جوانان ربوده شده است.

دکتر عباسی در بخش پایانی صحبت های خود  ۷ متعلق ایمان را  ایمان به خدا،ایمان به غیب، انباء، ایات الهی، کتاب ، اخرت و  ملائک برشمرد و گفت: : اگر ۷ متعلق در قلب ما شکل گرفت سبک زندگی ما یک سبک زندگی الهی خواهد بود در غیر این صورت ۷ در جهنم بوجود می آید. عباسی افزود: اگر قرار است به آرامش برسیم متعقات ۷ گانه ایمان پیش روی ماست اگر این اتفاق افتاد ما برده ایم.

می‌توانید این سخنرانی را از اینجا دانلود کنید.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 11 آذر 1392  6:30 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

عمیق‌ترین لایه تهاجم به انقلاب اسلامی

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر صادقی رشاد،‌ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در پاسخ به سوالی در مورد تعریف سبک زندگی از منظر اسلام گفت:‌ در نگاه اسلام، سبک زندگی به معنای انطباق کلیه شئون حیات دنیوی و اخروی انسان با آموزه‌های شرعی است.

الگوی سبک زندگی دین اسلام، برای همه بشریت سازنده است.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: با توجه به جامعیت آموزه‌های دین مبین اسلام که برای کلیه ابعاد حیات حکم و برنامه دارد و عنایت به فراتاریخی و فرامکانی بودن این دین، الگوی سبک زندگی دین اسلام می‌تواند برای همه بشریت سازنده و پیش‌برنده باشد.

وی ادامه داد:‌ در دوران تجددگرایی و مدرنیته،‌ غرب به‌عنوان تمدنی که با استفاده از فناوری توانست بر جهان تسلط پیدا کند، ‌کوشید تا الگوی زندگی مطلوب خود را در جهان همه‌گیر کند که تا حدود زیادی نیز موفق شد.

انقلاب اسلامی می‌تواند در زمینه سبک زندگی الگوی مناسبی را ارائه دهد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت:‌ انقلاب اسلامی به‌عنوان جریانی که این تمدن را در تمام ابعاد به چالش کشیده است، حتما می‌تواند در زمینه سبک زندگی الگوی مناسبی را ارائه دهد.

عمیق‌ترین لایه تهاجم فرهنگی، در قالب جنگ نرم به موضوع سبک زندگی معطوف است .

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود:‌ امروز عمیق‌ترین لایه تهاجم فرهنگی غرب به انقلاب اسلامی، در قالب جنگ نرم به موضوع سبک زندگی معطوف است تا در کلیه شئون زندگی بتوانند الگوی مطلوب خود را  تحمیل کنند.

وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب اسلامی با عنایت به این تهدید در حکم  انتصاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال گذشته، ماموریت تدوین الگوی سبک زندگی اسلامی و ایرانی را به این شورا محول فرمودند.

خصیصه اصلی سبک زندگی اسلامی و ایرانی، ابتنای آن بر توحید و خدامحوری است.

حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد گفت: خصیصه اصلی سبک زندگی اسلامی و ایرانی، ابتنای آن بر توحید و خدامحوری در همه عرصه‌ها و زمینه‌ها به معنای توجه به ذات مقدس ربوبی و تلاش در جهت نیل به رضایت اوست.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: توجه به ولایت انسان کامل به‌عنوان حجت بالغه الهی بر زمین و تبعیت از این ذات مقدس به‌عنوان انسانی که در علم و عدالت سرآمد همه بندگان خداست، ‌از سایر خصوصیات این سبک زندگی است.

نقش خطیر حوزه و دانشگاه در تبیین مسائل نظری و معرفتی سبک زندگی.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در تبیین وظیفه بخش‌های مختلف، برای تحقق این موضوع گفت: حوزه و دانشگاه در تبیین مسائل نظری و معرفتی این موضوع و همچنین مدیران برنامه‌ریزی و اجرایی کشور در وارد کردن این مبانی در برنامه‌ریزی‌ها و اجرای آنها، نقش خطیری دارند.

حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد گفت: رسانه‌ها و در راس آنها رسانه ملی در تبدیل این موضوع به گفتمان غالب و رایج در سطح جامعه وظیفه سنگین دارند.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 21 دی 1392  6:51 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

فقه سیاسی و مردم‌سالاری دینی

این پرسش مطرح است که با توجه به فقه سیاسی چه تعریفی ‌می‏شود از مردم‌سالاری دینی ارایه کرد یا نسبت بین مردم‌سالاری دینی و فقه سیاسی چیست؟ ویژگی‌ها و شاخصه‌های مردم‌سالاری دینی با توجه به فقه و منابع فقهی چیست؟
بدون تردید مردم‌سالاری دینی یکی از مدل‌های حاکمیت دینی در عصر غیبت است. به طور کلی، ما در جهت تحقق حکومت اسلامی دو نظریه‌ی کلان را می‌توانیم مطرح کنیم؛ یکی نظریه‌ی «امامت» است که خاص عصر ظهور می‌باشد. مدل مطلوب حکومت اسلامی حکومت امام معصوم(علیهم‌السلام) است؛ اما از آن جایی که جامعه‌ی اسلامی هیچ گاه نمی‌تواند بدون حکومت باشد و از طرف دیگر جامعیت و جاودانگی دین اقتضا می‏کند که همواره احکام اسلامی که دارای ابعاد گوناگون فردی، جمعی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است، محقق شود، در شرع مقدس اسلام و فقه سیاسی برای ظرف زمانی عصر غیبت نیز تمهیداتی اندیشیده شده است. نظریه‌ای که در عصر غیبت می‌تواند جامعه را به سمت اهدافش رهنمون سازد نظریه‌ی «ولایت فقیه» است.
هر چند در خصوص حیطه‌ی اختیارات حاکم اسلامی ممکن است اختلاف‌ نظرهایی وجود داشته باشد، اما اصل این مسأله امری اجماعی است. اولین نکته‌ای که در ارتباط با این نظریه مناسب می‌دانم به آن اشاره کنم این مطلب است که ما نباید خلط کنیم بین نظریه‌ی ولایت فقیه که یک نظریه‌ی عام و شامل در عصر غیبت است و مدل‌ها و احیاناً ساختارهای حقوقی که بر اساس این نظریه، متناسب با بستر‌های زمانی و مکانی، طراحی می‌شود.
از توجه به این مسأله این نکته دریافت می‌شود که ما در عصر غیبت، در عرصه‌ی طراحی ساختار یا نظام‌سازی و طراحی مدل، می‌توانیم مدل‌های مختلفی برای حاکمیت دینی داشته باشیم؛ اما پشتوانه‌ی تئوریک این مدل‌ها و ساختارها یک نظریه‌ی واحد است. به عبارت دیگر، در حوزه‌ی فقه و نظام‌سازی باید در نظر داشته باشیم که نظریه‌ی سیاسی اسلام هم عنصر زمان، مکان و ظرفیت‌های اجتماعی را در هر عصر و برهه مورد توجه قرار می‌دهد و هم زیربناها و شالوده‌های ثابتی دارد. به تعبیر دیگر، هم نگاه آرمانی و اصول ثابت دارد و هم این که در قبال بستر زمانی و مکانی انعطاف‌پذیر است. به‌طور خلاصه، احکام اسلامی یا آنچه در فقه ناظر به نظام‌سازی است به دو بخش تقسیم می‌شود: «ثابت و متغیر»
بخش‌های متغیر، ناظر به نیازهای متغیری است که در هر بستر زمانی و مکانی وجود دارد. با توجه به این نکته، مدل حاکمیتی در اندیشه‌ی‌سیاسی اسلام ذو مراتب و تشکیکی است و قوام‌ بخش این مسأله که مدل‌های حاکمیتی در چارچوب اسلام هستند، آن عناصر، مبانی و اصول ثابت است. بر این اساس، آنچه توسط مرحوم «نایینی» در نهضت مشروطه اتفاق افتاد، می‌تواند یک مدل از حاکمیت دینی باشد و آنچه توسط حضرت امام(ره) در نظام جمهوری اسلامی ارایه شد، یک مدل دیگر است. اما تفاوت این دو مدل، این نکته است که قاعدتاً مدل نظام جمهوری اسلامی ایران که بنده آن را در قالب نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی تحلیل و تبیین خواهم کرد، به مدل ایده‌آل بسیار نزدیک‌تر است.
 
مدلی را که مرحوم نایینی در نهضت مشروطه ارایه کرد می‌توانیم از باب حکم ثانویه و اضطرار در نظر بگیرم؛ یعنی، در وضعیت عادی هیچ گاه جامعه‌ی اسلامی به سمت تحقق آن مدل نمی‌رود. با توجه به توضیحاتی که ارایه شد، اگر بخواهیم یک نظام را در بستر اندیشه‌ی سیاسی اسلام طراحی کنیم و به دنبال آن مدل‌سازی کنیم، این مدل‌سازی و نظام‌سازی تابعی از اقتدار جامعه‌ی اسلامی است؛ یعنی، اگر بخواهیم احکام اسلامی را به خصوص در عرصه‌ی سیاست عملیاتی کنیم، باید تابع تمکن و قدرت باشد.
مرحوم «شیخ مفید» می‌فرماید، بر فقه در عصر غیبت واجب است به میزان قدرتش احکام اسلامی را اجرا کند؛ یعنی، اگر میزان اقتدار او در حیطه‌ی یک محله، شهر یا استان است، باید در همان حیطه و فضا احکام اسلامی را اجرا و عملیاتی کند. به هر حال اقتدار و قدرت یکی از بسترهای تولید یک مدل یا نظام سیاسی است.
نکته‌ی دوم توجه به هدف و آرمان‌های اسلام در بحث حکومت است. هدف در نظام سیاسی اسلام و در اندیشه‌ی اسلامی، علاوه بر تأمین معاش که هدف همه‌ی نظام‌های سیاسی است، ایجاد بستری برای رشد و تعالی معنوی و پرداختن به فضایل، معنویت و مانند این‌هاست.
سومین شاخصه‌ای که می‌شود مدل را بر اساس آن طراحی کرد، مبانی و اصول حاکم بر حاکمیت دینی است؛ یعنی، آن بنیان‌های فکری که این ساختار بر اساس آن‌ها طراحی می‏شود. قاعدتاً اصول و قواعدی که مدل سیاسی بر اساس آن‌ها طراحی شده است، از آن مدل سیاسی صیانت می‌کند تا از یک چارچوب دینی و ارزش‌های دینی فراتر برود یا از آن فاصله نگیرد.
نکته‌ی چهارم در طراحی مدل و ساختار، درک عمیق از شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی است؛ یعنی، وقتی این مؤلفه‌ها توسط یک فقیه جامع شرایط در هم تنیده شود، ما می‌توانیم این مدل را طراحی کنیم و قاعدتاً آن فقیه جامع شرایط، در بستر زمانی و مکانی، متبلور در ولی فقیه و حاکم اسلامی است که توسط او این مدل امضا می‌شود و شرعیت پیدا می‌کند.
 در تکمیل محورهایی که بیان شد، باید گفت در اندیشه‌ی اسلامی یکی از محورهای بسیار مهم این است که مبانی اندیشه‌ی اسلامی با مدرنیته و مبانی دموکراسی غربی تفاوت اساسی و بنیادین دارد. ضمن این که ممکن است در هدف، اشتراکاتی مثل تأمین معیشت و امنیت باشد، ولی تفاوت‌های اساسی وجود دارد که ناشی از انسان‌شناسی و مبانی فکری متفاوت آن دو است. از آنجا که اصول و قواعد ما در مدل حاکمیت دینی برآمده از فقه و متون دینی است، طبیعی است که ویژگی‌های خاص خودش را دارد. به عنوان مثال مشروعیت در اسلام یک جور تعبیر می‏شود و در فرهنگ غرب و در دموکراسی غربی به گونه‌ای دیگر معرفی می‌گردد.
اقتضائات دنیای معاصر در قرون ۲۰ و ۲۱، مبانی فکری ما، اهداف نظام سیاسی و اصول و شاخصه‌های حاکم بر اندیشه‌ی اسلامی اقتضا می‏کند مدلی که طراحی می‌کنیم با آنچه در دنیای معاصر غرب وجود دارد، تمایزی اساسی داشته باشد. با این مقدمه، می‌توان مردم‌سالاری دینی را تصور کرد؛ مردم‌سالاری دینی اشاره به مدلی از حاکمیت دینی دارد که مبتنی بر مشروعیت الهی و مشارکت مردمی است، عدالت‌ محور و خدمت‌مدار است و آزادی و برابری در آن بر اساس آموزه‌های شرعی است.
مدل حکومتی مطلوب اسلام
با توجه به این شاخصه‌ها، در ارتباط با مدل مطلوب حکومت و نسبت آن با فقه سیاسی موارد زیر قابل توجه است: در دنیای معاصر مدلی از حکومت به نام دموکراسی داریم. یکی از تعاریفی که از دموکراسی وجود دارد، این است که ما دموکراسی را به عنوان یک فرهنگ می‌شناسیم؛ یعنی، دموکراسی اشاره به مدلی از حکومت دارد که در آن آزادی، حاکمیت مردم، برابری و… به مثابه‌ی یک فرهنگ وجود دارد. گاهی اوقات ما دموکراسی در غرب را به عنوان یک روش در نظر می‌گیریم و گاهی اوقات به عنوان یک مدل حکومت. تلقی بنده این است که اگر بخواهیم مردم‌سالاری دینی را در نقطه‌ی مقابل دموکراسی، در فکر و فرهنگ اسلامی، مورد توجه قرار بدهیم؛ مردم‌سالاری دینی بیش‌تر ناظر به آن مدل حکومت است؛ یعنی، به آن جنبه‌ی روش و فرهنگ کاری ندارد.
دموکراسی به عنوان یک فرهنگ، بیانگر این نکته است که لاییسیته، سکولاریسم و ارزش‌های مدرنیته برآمده از دموکراسی غربی است. برای همین است که هر جا غرب احساس کند این دموکراسی بر اساس منویات خودش نیست به شدت با آن برخورد می‌کند. ما در فرهنگ اسلامی به مردم‌سالاری دینی به عنوان یک مدل حاکمیتی نگاه می‌کنیم. با توجه به شاخصه‌هایی که بیان شد. اصول حاکم بر این مدل تمایزهای اساسی و بنیادین با دموکراسی در فرهنگ غرب دارد.
برای این که بتوانیم مردم‌سالاری دینی را تبیین کنیم، باید برخی از تفاوت‌های آن را با دموکراسی‌ غربی بیان کنیم. اگر دموکراسی در غرب را به عنوان یک فرهنگ مورد توجه قرار دهیم، براساس تحلیلی که خود غربی‌ها از دموکراسی دارند، دموکراسی غربی مبتنی بر چهار شالوده و عنصر اساسی است که عبارت است از:
۱- از نسبی‌گرایی یا پلورالیسم سیاسی؛

۲- مشروعیت مردمی که مبتنی بر نظریه‌ی قرارداد اجتماعی است؛

۳- آزادی به مفهومی که در فرهنگ غرب وجود دارد؛

۴- و برابری با توجه به آنچه مبتنی بر نگاه اومانیستی غرب است.
این‌ها را می‌توان به عنوان شاخصه‌ها و مؤلفه‌های دموکراسی در غرب، در نظر گرفت. با توجه به تعریفی که از مردم‌سالاری دینی ارایه شد، در فرهنگ اسلامی ما مردم‌سالاری دینی مدلی از حکومت است که اولین شاخصه و ویژگی آن که برآمده از فقه شیعه و نظریه‌ی ولایت فقیه است، مشروعیت الهی و مشارکت مردمی است که این مشروعیت، بر اساس تحلیلی که فقهای شیعه از آغاز عصر غیبت تا تاریخ معاصر دارند، مبتنی بر انتصاب الهی است. این انتصاب الهی ترجمه‌ی همان جعل الهی است: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» یا در زمینه‌ی ادله‌ای که در ارتباط با نظریه‌ی ولایت فقیه وجود دارد، در پایان روایت مقبوله‌ی عمربن حنظله، امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: «فإنی قد جعلته علیکم حاکماً»
این «جَعَلَ» در ادبیات فارسی ما به عنوان نظریه‌ی انتصاب ترجمه و مفهوم‌بندی شده است که در حقیقت مبنای مشروعیت مدل مردم‌سالاری دینی است و حاکم در این نظریه ناشی از انتصاب الهی است، اما این به معنای غفلت از مشارکت مردمی نیست. از این رو در کنار آن توجه به عنصر مشارکت مردمی وجود دارد که به لحاظ تئوریک پشتوانه‌ی نظری مشارکت مردمی بیعت، امر به معروف و نهی از منکر و مؤلفه‌های دیگری است که در اندیشه‌ی اسلامی وجود دارد.
 
با توجه به این نکته، مشارکت مردمی نقش اساسی در اقتداریابی حاکمیت دینی، استمرار حاکمیت دینی و تعمیق ارزش‌های اسلامی دارد. در حقیقت کارآمدی حکومت دینی و حکومت اسلامی در تحقق ارزش‌ها و احکام اسلامی بسته به میزان مشارکت مردم است و انقلاب اسلامی از آغاز شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران تا امروز نشان داده است که هر جا مردم در صحنه‌های اجتماعی مشارکت فعال داشته باشند، نظام با اقتدار به سمت اهداف خود به پیش می‌رود و هر گاه مردم دچار سستی شوند، به واقع‌نظام سیاسی دچار معضل و مشکل می‌شود.

شاخصه‌های مردم‌سالاری
۱٫ یکی از شاخصه‌های بسیار مهم مردم‌سالاری دینی، «عدالت‌ محوری» است. عدالت‌ محوری در تاروپود نظام سیاسی اسلام بایستی حضور داشته باشد. به ‌عبارت دیگر، هر نوع نظام‏سازی که بر اساس فقه سیاسی صورت گیرد و هر مدلی از حاکمیت که بر مبنای نظریه‌ی ولایت فقیه طراحی شود، ولی در آن این ارزش وجود نداشته باشد یا تضعیف و رقیق شده باشد، به همان میزان، ما از مدل‌های حاکمیت اسلامی فاصله گرفته‌ایم.
بر این اساس گفته می‏شود که حاکم اسلامی بایستی نسبت به تعهد احکام اسلامی و پای‌بندی به ارزش‌‌ها و عدالت برترین باشد. در خرده‌ نظام‌ها، سیاست‌گذاری‌های کلان و قواعد قانون‌گذاری‌های این سیستم سیاسی، این اصل بایستی حاکم باشد تا بتوانیم مدل حاکمیتی مردم‌سالاری دینی را تحقق ببخشیم.
۲٫ یکی دیگر از شاخصه‌های بسیار مهم دیگر در مدل مردم‌سالاری دینی «خدمت‌ مداری» است. این جمله در فرمایشات حضرت امام(ره) مکرر یافت می‏شود که تأکید می‌کردند بر این که حکومت، خادم مردم است. این تلقی را در قبال پاره‌ای از حکومت‌هایی در نظر بگیرید که امروزه در نظام‌های سیاسی مورد بحث قرار می‌گیرد. در حقیقت در طیف مقابل این محور مختصات مدل‌هایی مثل توتالیتالیستی وجود دارند که در آن‌ها همه چیز در خدمت حکومت است؛ یعنی، تمامی شهروندان، قواعد، مقررات و… در جهت حفظ حکومت و در جهت منافع کسانی است که در این سیستم سیاسی اعمال حاکمیت می‌کنند. وقتی به مدل‌های دیگر نگاه می‌کنیم، می‌بینیم این ارزش که در نظام اندیشه‌ی اسلام وجود دارد در مدل‌های جاری در دنیای معاصر بسیار ضعیف است یا وجود ندارد.
۳٫ از دیگر شاخص‌های مدل مردم‌سالاری دینی در اندیشه‌ی اسلامی آزادی است. بدون تردید، بر اساس تحلیلی که در فقه شیعه وجود دارد، در نظام اسلامی، آزادی‌های سیاسی جایگاه بسیار مهمی دارد. ما در دیدگاه حضرت امام(ره) موضوعی تحت عنوان ولایت مطلقه‌ی فقیه داریم. به واقع تعریف ما از ولایت مطلقه‌ی فقیه چیست؟ یک بار ما واژه‌ی مطلقه را در فرهنگ لغت تحلیل و تفسیر می‌کنیم که در این صورت واژه‌ی مطلق یعنی «رها بودن» و «آزاد بودن از هرگونه قید و بند»، یک بار واژه‌ی مطلقه را در علم سیاست تحلیل می‌کنیم که در این صورت این واژه معادل «حکومت استبدادی» و «دیکتاتوری» است؛ ولی به طور قطع وقتی در نظریه‌ی ولایت فقیه، واژه‌ی مطلقه را به کار می‌بریم، تحلیل خاص فقهی دارد. واژه‌ی مطلقه در فقه و ادبیات حضرت امام(ره)، اصطلاح خاصی است.
 
باید در چارچوب این تحلیل، جایگاه آزادی را مشخص کرد. تحلیل حضرت امام(ره) از ولایت مطلقه این گونه است که هر اختیاری که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امامان معصوم(علیهم‌السلام) در اداره‌ی جامعه دارند، فقیه نیز دارد. این تعریف نشان می‌دهد که حیطه‌ی اِعمال ولایت ولی ‌فقیه شئون اجتماعی و حاکمیتی جامعه است. همان طور که می‌دانیم، شهروندان جامعه‌ی اسلامی مانند هر جامعه‌ی دیگری دارای یک حریم خصوصی و یک حریم عمومی هستند. بر اساس تفسیری که از حضرت امام(ره) بیان شد، حاکم اسلامی نمی‌تواند در شئون خصوصی ما دخالت کند. حیطه‌ی اختیارات ولایت فقیه شئون اجتماعی و مدیریت کلان جامعه است، نه شئون خصوصی. به تعبیر دیگر، یکی از فضاهای آزادی در نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی، با پشتوانه‌ی تئوری نظریه‌ی ولایت فقیه، حریم خصوصی ما انسان‌هاست.
۴٫  یکی دیگر از شاخصه‌هایی که می‏شود برای مردم‌سالاری دینی مورد توجه قرار داد، برابری است. تمامی کارگزاران حکومتی که در ساختار نظام مدیریتی برای آن‌ها جایگاه تعریف شده، با شهروندان عادی در قبال قانون برابرند و هیچ تفاوتی بین آن‌ها وجود ندارد. همان طور که در سیره‌ی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم ما این موضوع را مشاهده می‌کنیم. بنابراین، برابری شهروندان در قبال قانون یکی از محورهای بسیار مهمی است که در نظام حقوقی اسلام مورد توجه قرار می‌گیرد.

جمع‌بندی:


در فرهنگ اسلامی به طور قطع ما دارای نظام سیاسی هستیم و این نظام سیاسی و به تعبیر دیگر مدل حاکمیتی، برگرفته از این نظام و نظریه یک امر تشکیکی و ذومراتب است. یکی از مختصات نظام اندیشه‌ی سیاسی اسلامی در نگاه شیعی، انعطاف‌پذیری آن در قبال ظرف‌های زمانی و مکانی مختلف است که باعث ماندگاری نظام سیاسی شیعه در طول تاریخ شده است. بر اساس این انعطاف است که ما در هر ظرف زمانی و مکانی تلاش می‌کنیم از این نظریه‌ی کلان در عصر غیبت مدل استخراج کنیم و به تناسب ظرف‌های زمانی و مکانی نظام‌سازی کنیم.
با توجه به این که مدل نظام سیاسی اسلام یک حالت تشکیکی و ذومراتب دارد، در دوره‌ای که حاکمیت طاغوت وجود دارد، این مدل به شدت تلاش می‏کند خود را در بستر زمانی و مکانی حاکمیت طاغوت تعریف کند و به دنبال اقتدار خودش احکام اسلامی را اجرا کند. از این رو، ولایت محدود و مقید در امور حسیّه بیش‌تر ناظر بر فضای حاکمیتی طاغوت است که باعث می‏شود اگر یک فقیه در یک شهر یا استان قدرت پیدا کند، به میزان قدرتش احکام الهی و اسلامی را اجرا کند.
با توجه به این نکته، مهم‌ترین فلسفه‌ی وجودی حکومت، اجرای احکام الهی است. در واقع تمکن یکی از شرایط بسیار مهم تحقق ارزش‌ها و حاکمیت احکام الهی است. وقتی که فضا مثل دوره‌ی مشروطه بازتر شود، این مدل تلاش می‏کند خود را به تناسب آن ظرف زمانی و مکانی بازسازی کند. مدلی که امروزه در نظام جمهوری اسلامی ایران تحت عنوان مردم‌سالاری دینی محقق شده است به طور قطع یکی از مدل‌های نزدیک به مدل ایده‌آل، یعنی حاکمیت معصوم، است.
 
مدلی که امروزه در نظام حقوقی ما وجود دارد در دهه‌ی اول انقلاب ویژگی‌ها و مختصاتی داشت و در بازنگری، ویژگی‌ها و مختصات دیگری پیدا کرد. این تغییر و تحول در ساختار حقوقی و حاکمیتی گویای این نکته است که با توجه به این که تجربه‌ی بشری در اندیشه‌ی اسلامی مورد توجه قرار می‌گیرد، اگر در آینده مدلی پیدا شود که جامعه‌ی اسلامی ما را با سهولت بیش‌تری به سمت اهدافش برساند؛ به طور قطع جامعه‌ی اسلامی، ضمن حفظ اصول و مبانی، هیچ ابایی ندارد که آن مدل را بپذیرد. با توجه به این که همه‌ی این موارد به تناسب توسط فقیه جامع شرایطی صورت می‌گیرد که مسلط بر متدلوژی فقه جواهری هست، مدل‌هایی که طراحی می‌شود، می‌تواند جامعه را با سهولت بیشتری به سمت اهدافش رهنمون سازد و موجب می‏شود که جامعه در مقابل بسیاری از معضلات و مشکلات موجود در جوامع دیگر دچار بن‌بست نشود.(*)
 

*حجت الاسلام دکتر محمدجواد نوروزی؛ عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

پنج شنبه 24 بهمن 1392  3:17 PM
تشکرات از این پست
ali120
ali120
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 81
محل سکونت : سمنان

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.اما اینطور نشد.

خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود ، وهر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد. به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید :بابا اسم این خیابون چیه؟باباش جوابش رو داد.اما حامد ول کن نبود.اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟به چه دردت میخوره؟

حامد با صدای معصومانه اش گفت:بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی.دنیا رو سرش خراب شد.نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید . از همون جا بسرعت دور زد . و برگشت بطرف خونشون.حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید. برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود.

 

"A_A"

سه شنبه 29 بهمن 1392  12:59 AM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:جامعه وسیاست وسبک زندگی

عمیق‌ترین لایه تهاجم به انقلاب اسلامی

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر صادقی رشاد،‌ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در پاسخ به سوالی در مورد تعریف سبک زندگی از منظر اسلام گفت:‌ در نگاه اسلام، سبک زندگی به معنای انطباق کلیه شئون حیات دنیوی و اخروی انسان با آموزه‌های شرعی است.

الگوی سبک زندگی دین اسلام، برای همه بشریت سازنده است.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: با توجه به جامعیت آموزه‌های دین مبین اسلام که برای کلیه ابعاد حیات حکم و برنامه دارد و عنایت به فراتاریخی و فرامکانی بودن این دین، الگوی سبک زندگی دین اسلام می‌تواند برای همه بشریت سازنده و پیش‌برنده باشد.

وی ادامه داد:‌ در دوران تجددگرایی و مدرنیته،‌ غرب به‌عنوان تمدنی که با استفاده از فناوری توانست بر جهان تسلط پیدا کند، ‌کوشید تا الگوی زندگی مطلوب خود را در جهان همه‌گیر کند که تا حدود زیادی نیز موفق شد.

انقلاب اسلامی می‌تواند در زمینه سبک زندگی الگوی مناسبی را ارائه دهد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت:‌ انقلاب اسلامی به‌عنوان جریانی که این تمدن را در تمام ابعاد به چالش کشیده است، حتما می‌تواند در زمینه سبک زندگی الگوی مناسبی را ارائه دهد.

عمیق‌ترین لایه تهاجم فرهنگی، در قالب جنگ نرم به موضوع سبک زندگی معطوف است .

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود:‌ امروز عمیق‌ترین لایه تهاجم فرهنگی غرب به انقلاب اسلامی، در قالب جنگ نرم به موضوع سبک زندگی معطوف است تا در کلیه شئون زندگی بتوانند الگوی مطلوب خود را  تحمیل کنند.

وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب اسلامی با عنایت به این تهدید در حکم  انتصاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال گذشته، ماموریت تدوین الگوی سبک زندگی اسلامی و ایرانی را به این شورا محول فرمودند.

خصیصه اصلی سبک زندگی اسلامی و ایرانی، ابتنای آن بر توحید و خدامحوری است.

حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد گفت: خصیصه اصلی سبک زندگی اسلامی و ایرانی، ابتنای آن بر توحید و خدامحوری در همه عرصه‌ها و زمینه‌ها به معنای توجه به ذات مقدس ربوبی و تلاش در جهت نیل به رضایت اوست.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: توجه به ولایت انسان کامل به‌عنوان حجت بالغه الهی بر زمین و تبعیت از این ذات مقدس به‌عنوان انسانی که در علم و عدالت سرآمد همه بندگان خداست، ‌از سایر خصوصیات این سبک زندگی است.

نقش خطیر حوزه و دانشگاه در تبیین مسائل نظری و معرفتی سبک زندگی.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در تبیین وظیفه بخش‌های مختلف، برای تحقق این موضوع گفت: حوزه و دانشگاه در تبیین مسائل نظری و معرفتی این موضوع و همچنین مدیران برنامه‌ریزی و اجرایی کشور در وارد کردن این مبانی در برنامه‌ریزی‌ها و اجرای آنها، نقش خطیری دارند.

حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد گفت: رسانه‌ها و در راس آنها رسانه ملی در تبدیل این موضوع به گفتمان غالب و رایج در سطح جامعه وظیفه سنگین دارند.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 17 اسفند 1392  11:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها