ماهيت و مفهوم «زندگي» در سبك زندگي اسلامي و غربي
تعريفي كه فرهنگ اسلاميـايراني از زندگي و خوب و بد بودن آن و نقش مزرعه بودن زندگي دنيوي براي زندگي اخروي برايمان دارد، درست در نقطهي مقابل فرهنگ غربي است كه بر مبناي مكتب اومانيسم و لذتگرايي و هدف غايي بودن زندگي دنيوي استوار است.
وقتي بحث از سبك زندگي ميشود، در واقع آنچه مورد پردازش و بررسي قرار ميگيرد سبك «زيستن» و «زندگي» است كه با اين حساب، مقتضي است؛ قبل از بررسي «سبك زندگي»، خود مفهوم «زيستن» و «زندگي» به طور دقيق مشخص شود تا آنگاه و در گام بعدي در خصوص وضعيت زندگي و سبك آن و... بحث و بررسيهاي لازم صورت گيرد. لذا هر محققي در حوزهي سبك زندگي، قبل از ورود به بحث، بايستي با مفهوم «زندگي» و «زيستن» آشنايي كافي و لازم را داشته باشد و بداند كه بر اساس فرهنگ خودش، زندگي و زيستن چه مفهومي و چه نمادهايي دارد؟ در فرهنگ او نمادها، علائم و مصاديق زندگي سعادتمند و زندگي شقاوتمند چيست؟
ناگفته پيداست كه در اين زمينه، تضاد جدي بين فرهنگ غرب و فرهنگ خودي وجود دارد و تعريفي كه فرهنگ اسلاميـايراني از زندگي و خوب و بد بودن آن بر اساس آخرتگرايي و نقش مزرعه بودن زندگي دنيوي براي زندگي اخروي، كه هدف اصلي و زندگي واقعي است، برايمان دارد؛ درست در نقطهي مقابل فرهنگ غربي است كه بر مبناي مكتب اومانيسم و لذتگرايي و هدف غايي بودن زندگي دنيوي استوار است. اين دو جهانبيني دقيقاً در نقطهي مقابل هم قرار دارند و بيگمان اين اختلاف ديدگاه در بررسي وضعيت سبك «زندگي» و خوب و بد بودن آن و برنامهريزي براي اصلاح آن تأثير تاموتمام خواهد گذارد؛ چه بسا بر اساس ديدگاه اسلامي در بررسي سبك «زندگي»، توجه به برخي رفتارها و مصارف مورد توجه باشد يا حتي در اولويت باشد كه در ديدگاه غربي توجه به آنها اصلاً بيمورد باشد و آنها را اصولاً داخل در سبك زندگي نداند كه به تبع اين وضعيت، برنامهريزي در خصوص اصلاح وضعيت سبك زندگي نيز كاملاً متفاوت خواهد بود.
مقام معظم رهبري، در اين خصوص، ميفرمايند: «رفتار اجتماعى و سبك زندگى، تابع تفسير ما از زندگى است؛ هدف زندگى چيست؟ هر هدفى كه ما براى زندگى معين كنيم، براى خودمان ترسيم كنيم، به طور طبيعى، متناسب با خود، يك سبك زندگى به ما پيشنهاد ميشود.»1
يكي ديگر از محققان در اين خصوص ميگويد: «آيا ميشود سبك زندگي را بدون تعريف اصل زندگي تعريف كرد؟ خير، بايد هدف مشخص باشد هدف از زندگي چيست و بعد ميتوانيم آن سبك زندگي را با توجه به هدف آن ارزيابي كنيم، ولي بعضي فكر ميكنند اين حرفها ساده و پيش پا افتاده است.»2
به عبارت ديگر، هر كسي، با واقعيت يا خيالي به زندگي خود معني ميبخشد؛ براي يك دانشجوي هيئتي، زندگي كسي كه هيئت نميرود بيمعناست. ديگري نيز با موسيقي به زندگي خود معنا ميبخشد... صورت زندگي كنوني ما تنها شكل ممكن و بهترين شكل موجود براي زندگي نيست. برخي از بخشهايي كه امروز آن را جزء ضروريات ميدانند در گذشتهاي نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است و نيز جاي برخي بخشها در زندگي امروزي خالي است كه بودنش زندگي را بسيار بهتر ميكند؛ ولي بايد دانست كه بودن و نبودن يك بخش در زندگي به عالمي بر ميگردد كه شخص براي خود ساخته است.3
اختلاف ماهوي در تعريف از زندگي در فرهنگ غرب و نظام ديني
هرچند به صورت متفرقه در ضمن بحث قبلي به تفاوت ديدگاهها اشاره شد؛ ولي شايد در شكل تفصيلي، بتوان تمام ديدگاهها حول موضوع «زندگي» را ذيل دو ديدگاه كلي جمعآوري نمود كه اين دو ديدگاه كاملاً در تضاد و تقابل با همديگر هستند؛ به طوري كه اثبات و پذيرش يكي، ناخودآگاه، مساوي و ملازم با رد ديگري خواهد بود.
هر كسي، با واقعيت يا خيالي به زندگي خود معني ميبخشد؛ براي يك دانشجوي هيئتي، زندگي كسي كه هيئت نميرود بيمعناست. ديگري نيز با موسيقي به زندگي خود معنا ميبخشد... صورت زندگي كنوني ما، تنها شكل ممكن و بهترين شكل موجود براي زندگي نيست. |
انديشه ها و نظرگاه هاي ديگر بر حسب ميزان برخورداري از شاخصهاي هر كدام از اين دو ديدگاه با درجهاي از شدت و ضعف، به اين دو ديدگاه دور و نزديك ميشوند، ولي آنچه كه نقطهي صفر و بيست در حوزهي تئوري در مورد نگاه به زندگي است همين دو ديدگاه است كه عبارتاند از:
1. جهانبيني مادي: جهانبيني مادي بر اساس نگرش نفي خدا و قيامت از جهان هستي شكل گرفته است. در اين جهانبيني، تمام هستي در جهان مادي و طبيعي خلاصه شده است كه هيچ آفرينندهي داراي شعور و ادراك، خارج از عالم ماده ندارد و هر چه هست، در همين عالم ماده است و چيزي به نام ماوراي طبيعت و خداوند و عالم ديگر (قيامت و رستاخيز) وجود ندارد و وجود انسان در وجود مادي او خلاصه ميشود كه با مرگ از بين ميرود يا تغيير به اجزاي ديگر مادي ميشود.4
توماس هابز به عنوان نمايندهاي از اين جهانبيني ميگويد: «چيزهايي واقعي هستند كه وجود خارجي داشته باشند؛ اينكه ميگوييم سخاوت خوب است، اشتباه است چون وجود خارجي ندارد.» اصل انديشهي طرفداران اين جهانبيني بر اساس سود و منفعت است؛ تفاوت بخل و حرص و… مانند تفاوت علايق در مورد غذاها و رنگها است و اختلاف در معناي اين مفاهيم اخلاقي در حد عقيده است كه به دليل تفاوت جسمهاست. بر حسب اين ديدگاه، نميشود انسان گرسنه باشد و غذا نخورد؛ نميشود انسان حب دنيا داشته باشد و خود را به مردن دهد، كارهايي از قبيل انفاق و ايثار و... حماقت است، كارهايي كه به سود ديگران است معني ندارد، مگر اينكه بيش از سودي كه به طرف ميرسد به خود شخص برسد. خروجيِ اين سبك تفكر همان سبك زندگي غربي است. آنها ميگويند براي لذت بردن هر چه بيشتر از زندگي چه كار بايد كرد؟ ـالبته در اسلام هم لذت حلال وجود داردـ لذا وقتي با بچه آوردن لذت ميبرند پس خوب است؛ وقتي همان بچه آوردن زحمت دارد، پس خوب نيست.5
گفتني است اين ديدگاه از حيث نظري به همان گونه اي است كه توصيف شد، ولي در واقع و در عالم خارج شايد تنها تعداد بسيار معدود و اندكي از انسانها را يافت كه لائيك به تمام معنا و به كلي منكر عالم غيب و ماوراي ماده باشند و مصاديق اين جهانبيني بيشتر در خود سيستم حكومتهاي غربي و رويكردهاي اجرايي و قوانين صادره از آنها خود را نشان ميدهد تا افراد موجود در آن حكومتها؛ لذا اكثر افرادي كه خصوصاً در غرب زندگي ميكنند و تحت عنوان طرفداران يا اعضاي مكتب ماديگرايي شناخته ميشوند، اگرچه به اسلام و آموزههاي متعالي آن اعتقادي ندارند، ليكن منكر خدا و غيب و مسائل ديني هم به طور كلي نيستند و حتي به مقتضاي فطرت انساني خود، اعمال انساندوستانه و خيرخواهانهي فراوان و قابل توجهي نيز انجام ميدهند؛ ولي نبايد از نظر دور داشت كه از نظرگاه اين افراد، هرچند به طور مطلق، خداوند و عالم غيب و نيروهاي قدسي مردود واقع نشدهاند؛ ليكن آنها را جايگاهي تأثيرگذار در نظام تصميمگيريشان، خصوصاً در مواقعي كه با منافع ماديشان در تضاد باشد، نيست.
بر حسب ديدگاه اكثر اين افراد، انسان بايستي تمام تلاش خود را انجام دهد تا از زندگي دنيايي كه تمام زندگي اوست تمام لذت را ببرد و در دنيايي كه هدف نهايي زندگي اوست، به تمام هدفش برسد. مطابق اين جهانبيني، موضوع آخرت و نظام زندگي پس از مرگ و جزا و پاداش به كلي مردود است و لذا توصيههاي اخلاقي از انبيا يا حسب فطرت و وجدان انساني ـدر صورت اظهار وجودـ علاوه بر فقدان الگوي عملي، ضمانت و پشتوانهي اجرايي قوي ندارد. (اگر هم در مواردي اندك اعتقاد به معاد باشد، همراه با تحريفات فراوان در ماهيت و چگونگي آن و نظام جزا و پاداش آن است.)
2. جهانبيني الهي: اين جهانبيني مبتني بر سه اصل است: 1) اعتقاد به خداي يگانه 2) اعتقاد به معاد و زندگي ابدي براي هر فردي از انسان در عالم آخرت 3) اعتقاد به بعثت پيامبران توسط خدا براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت. اين اصول سهگانه در واقع پاسخهايي است به اساسيترين سؤالاتي كه براي هر انسان آگاهي مطرح ميشود: مبدأ هستي كيست؟ پايان زندگي چيست؟ از چه راهي ميتوان بهترين برنامهي زيستن را شناخت؟6
تعريفي كه مطابق اين جهانبيني از «زندگي» در دنيا ميشود، تعريفي جامع و كامل و مردودكنندهي ادعاها و نگرش موجود در جهانبيني مادي است. تفسير اين جهانبيني از زندگي مبتني بر سرشاخهها و سرفصلهاي متعددي است كه عمدهي آنها به شرح ذيل است:
1.2. زندگي دنيوي، ابزاري براي نيل به زندگي اخروي: در جهانبيني الهي، زندگي واقعي زندگي اخروي است و زندگي دنيوي همچون ابزار و مزرعهاي است كه بايستي تا ميتوان در آن كاشت تا در جهان ديگر درو نمود و به هدف اصلي رسيد.
شمهاي از متون ديني در اين زمينه به شرح ذيل است:
حضرت على (عليه السلام): اجْعَلوا ـعبادَ اللّهِـ اجتهادَكُمْ في هذِه الدُّنيا التَّزَوُّدَ مِن يومِهاالقَصيرِ ليومِ الآخِرهِ الطّويلِ ؛ فإنَّها دارُ عَمَلٍ و الآخِرهُ دارُالقَرارِ و الجَزاءِ؛ بندگان خدا! بكوشيد تا از چند روزه دنيا براى آخرت كه دورهاش دراز وطولانى است، توشه بر گيريد؛ چه، دنيا سراى عمل است و آخرت سراى بقا و جزا (الكافي، ٨/١٧٤/١٩٤).
حضرت على (عليه السلام): إنّما الدُّنيا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّكُملِمَقَرِّكُم؛ همانا دنيا سراى گذر است و آخرت سراى ماندن؛ پس، از گذرگاه خود براىاقامتگاهتان توشه برگيريد (نهجالبلاغه، خطبهي ٢٠٣).
حضرت على (عليه السلام): إنّما الدنيا مُنتهى بَصَرِ الأعمى، لا يُبصِرُ مِمّا وراءَها شيئاً والبَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ و يَعلَمُ أنّ الدارَ وراءَها، فالبصيرُ مِنها شاخِصٌ و الأعمى إلَيها شاخِصٌ و البصيرُ مِنها مُتزوِّدٌ و الأعمى لها مُتزوِّدٌ؛ همانا دنيا آخرين ديد رس انسان كور است و فراتر از آن را نمىبيند، اماشخص بينا و با بصيرت نگاهش را از دنيا فراتر مىبرد و مىداند كه سراى حقيقى دروراى اين دنياست. پس بينا از دنيا دل بركَند و كور به آن روى آورد. شخصِ بابصيرت از آن توشه بر مىدارد و كور براى آن توشه فراهم مىآورد (نهجالبلاغه، خطبهي ١٣٣).
بر اساس سبك زندگي ديني، اگر دنيا ارزشي دارد، از آن حيث است كه ميتواند ابزاري باشد براي نيل به سعادت اخروي و زندگي واقعي وگرنه به سبب زوالپذيري و و توأم بودن آن با سختيها و... ارزش واقعي ندارد و جز بازيچه اي موقتي براي كساني كه از خدا غافل شدهاند نيست. |
2.2. عامل خوشي و سعادت زندگي، ياد خدا: مطابق اين جهانبيني، خوشي و سعادت زندگي در خوردن و آشاميدن و بهرهگيري هر چه بيشتر از مواهب مادي نيست، بلكه درقرآن كريم آمده است: «وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْذِكْرِي فَإنَّ لَهُ مَعِيشَهً ضَنْكا وَ نَحْشُرُهُ يَومَ القيامَهِ أعمى... وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُالاْخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى؛ هر كس كه از ياد من دلبگرداند زندگى تنگى خواهد داشت و در روز رستاخيز [نيز] او را نابينا محشور ميكنيم... و اين چنين هر كه را زيادهروى كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده،سزا مىدهيم، هر آينه عذاب آخرت سختتر و پايدارتر است.» (سورهي طه، آيات ١٢٤ تا ١٢٧)
حضرت على (عليه السلام): اُذكُرُوا اللّه َ ذِكراً خالِصاً تَحْيَوا بِهِ أفضَلَ الحياهِ وتَسلُكُوا به طُرُقَ النجاهِ؛ خدا را خالصانه ياد كنيد، تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راهنجات را بپوييد (بحار الأنوار، ٧٨/٣٩/١٦).
3.2. بازيچه و بيارزش بودن زندگي مادي دنيوي: اگر دنيا ارزشي دارد، از آن حيث است كه ميتواند ابزاري باشد براي نيل به سعادت اخروي و زندگي واقعي وگرنه به سبب زوالپذيري و و توأم بودن آن با سختيها و... ارزش واقعي ندارد و جز بازيچهاي موقتي براي كساني كه از خدا غافل شدهاند نيست. لذا قرآن كريم ميفرمايد:
- «وَ ما هذِهِ الْحَياهُالدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِيَالْحَيَوَانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اين زندگانى دنيا چيزى جزسرگرمى و بازى نيست. زندگانى واقعى سراى آخرت است، اگر مىدانستند.» (سورهي عنكبوت، آيهي ٦٤)
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَالدُّنْيَا وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ و أبْقَى بلكه زندگى دنيا را بر ميگزينند، در حالى كه آخرت بهتر و ماندگارتر است.» (سورهي الأعلى، آيات ١٦ و ١٧)
- «فَأَمّا مَنْ طَغَى وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى پس هر كه طغيان كرده وزندگى اين جهانى را برگزيده، جهنم جايگاه اوست.» (سورهي النازعات، آيات ٣٧ و ٣٩)
- «وَ ما الْحَياةُ الدُّنْياإلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أ فَلاَتَعْقِلُونَ و زندگى دنيا چيزى جزبازيچه و لهو نيست و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است، آيا نمىانديشيد؟» (سورهي أنعام، آيهي ٣٢)
4.2. متأثر بودن خوشي و ناخوشي «زندگي» از عوامل غيرمادي: بر حسب جهان بيني الهي، خوشي و ناخوشي دنيا صرفاً متأثر از بهرهمندي يا فقدان امكانات مادي دنيوي نيست، بلكه اساساً خوشي و شيريني زندگي در اين ديدگاه تعريف ديگري دارد و عوامل فراهمكنندهي مجزايي براي آن تعريف شده است؛ برخي از آنها عبارت است از:
- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): مُداراهُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ؛ مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمى و مهربانى كردن با آناننصف زندگى است (الكافي، ٢/١١٧/٥).
- حضرت على (عليه السلام): ما زالَتْ نِعمَهٌ و لا نَضارَهُ عَيشٍ إلاّ بذُنوبٍ اجتَرَحُوا، إنّاللّه َ لَيسَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبيدِ هيچ نعمتى و هيچ خرّمى زندگىاى زايل نشد، مگر به سبب گناهانى كه مرتكبشدند؛ زيرا خداوند به بندگان ستم نمىكند (الخصال، ٦٢٤/١٠).
- حضرت على (عليه السلام): السّهَرُ أحَدُ الحياتَينِ شبزندهدارى يكى از دو زندگى است (غرر الحكم، ١٦٨٤).
- حضرت على (عليه السلام): لا تَهنَأُ حيهاٌ مَعمَخافَهٍ و عدمُ العقلِ عدمُ الحياهِ، و لا تُعاشَرُ الأمواتُ زندگى توأم با ترس گوارا نيست. نابخردى نيز مُردن است و كسى با مردگانمعاشرت نمىكند (غرر الحكم، ٣٧٨٥).
- امام صادق (عليه السلام): يَعيشُ النّاسُ بإحسانِهِم أكثرَ مِمّا يَعيشُونَ بأعمارِهِم ويَموتُونَ بذُنوبِهِم أكثرَ مِمّا يَموتُونَ بآجالِهِم مردم بيش از آنكه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خويش مىزيند و بيش از آن كه به سبب فرا رسيدن اجل خود بميرند، بر اثر گناهان خويش مىميرند (بحار الأنوار، ٥/١٤٠/٧).
5.2. پرهيز از دلبستگي و توجه افراطي به زندگي دنيوي: استفاده از مواهب مادي در حد نياز نه تنها اشكالي ندارد، بلكه ضرورت و مقتضاي تداوم حيات مادي است؛ ولي هرگونه دلبستگي و توجه افراطي بدان مورد نكوهش واقع شده است:
- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): إنَّ اللّه َ تَعَالى يُعطي الدُّنيا على نِيّهِ الآخِرهِ وأبى أنْ يُعطيَ الآخرهَ على نِيّهِ الدُّنيا خداوند متعال دنيا را با نيّت آخرت [به آدمى] مىدهد، اما از دادن آخرتبا نيّت دنيا اِبا دارد (جامعالصغير، ١/٢٩٢/١٩١٧).
- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرهُ أكبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللّه ُالغِنى في قلبِهِ و جَمَع لَه أمرَهُ، و لَم يَخرُج مِن الدُّنيا حتّىيَستكمِلَ رزقَهُ و مَن أصبحَ و أمسَى و الدُّنيا أكبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّه ُالفَقْرَ بينَ عينَيهِ و شتَّتَ علَيهِ أمْرَه و لَم يَنَلْ مِن الدُّنيا إلاّ ماقُسِمَ لَهُ هر آن كس كه در شب و روز بزرگترين همّش آخرت باشد، خداوند بىنيازى را در دل او جاى مىدهد و كارش را سامان مىبخشد و از دنيا نمىرود، مگر وقتىكه روزىاش را كامل دريافت كرده باشد و هر آن كس كه شب و روز، بزرگترين همّش دنياباشد، خداوند فقر را در بين دو چشم او قرار مىدهد (هميشه چشمش گرسنه دنيا است) وكارش را پريشان مىسازد و از دنيا به چيزى بيش از قسمت خود نمىرسد (بحار الأنوار، ٧٧/١٥١/١٠٤).
حضرت على (عليه السلام): اُحَذِّرُكُمُ الدنيا، فَإنّها غَرّارهٌ، و لا تَعدُو ـإذا هِيَ تَناهَتْ إلىاُمْنِيَّهِ أهلِهاـ ما قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ: «و اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياهِ الدُّنيا كَماءٍ أنزَلْناهُ مِنَالسماءِ فاختلَطَ بِهِ نَباتُ الأرضِ فأصبَحَ هَشيما تَذْرُوهُ الرِياحُ و كانَاللّه ُ عَلى كلِّ شَيءٍ مُقتَدِرا» شما را از دنيا پرهيز مىدهم؛ زيرا كه بسيار فريبنده است ـو زمانى هم كهدنياپرستان به آرزوى خود برسندـ دنيا از اين توصيف خداوند عزّ و جلّ فراتر نيست كه «براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكندهاشكردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست.» (سورهي كهف، آيهي ٤٥) و (نهجالسعاده، ٣/٢٨٤)
امام صادق (عليه السلام): مَن أحَبَّ الحياهَ ذَلَّ هر كه شيفته زندگى شود، خوار گردد (الخصال، ١٢٠/١١٠).
در جهانبيني الهي، هر زيستني زندگي نيست، بلكه بايد برخي اقتضائات مانند خداشناسي و توحيد در آن موجود و برخي موانع همچون ذلتپذيري و معصيت در آن مفقود باشد تا اسم زندگي بر آن صدق كند. |
6.2. بهره گيري بيش از حد كفاف، عامل تباهي زندگي: بر حسب جهان بيني الهي، انسان در زندگي دنيايي مسافري بيش نيست كه مقصدش زندگي آخرت است و زندگي دنيا، منزلگاه و مسافرخانهي سر راهي اوست و ناگفته پيداست كه راحتي هر مسافري در سبكبالي اوست:
- رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): اعمَلْ لِدُنياكَ كأنّكَ تَعيشُ أبدا و اعمَلْ لآخرتِكَ كأنّكَتَموتُ غَدا براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى تا ابد زندهاى و براى آخرتتچنان كار كن كه گويى همين فردا خواهى مُرد (تنبيهالخواطر، ٢/٢٣٤).
رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): اُترُكوا الدنيا لأهلِها فإنّه مَن أخَذَ مِنها فوقَ ما يَكفِيهِ أخَذَ مِنحَتفِهِ و هُوَ لا يَشعُرُ دنيا را براى اهلش واگذاريد؛ زيرا هر كه از دنيا بيش از حدّكفايت خود برگيرد، نادانسته، مرگ خود را شتاب بخشيده است (كنزالعمّال، ٦٠٥٨).
7.2. هر زيستني زندگي نيست: در جهانبيني الهي هر زيستني زندگي نيست، بلكه بايد برخي اقتضائات مانند خداشناسي و توحيد در آن موجود و برخي موانع همچون ذلت¬پذيري و معصيت در آن مفقود باشد تا اسم زندگي بر آن صدق كند:
- امام صادق (عليه السلام): المَوتُ في طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيَّ مِن الحياهِ في مَعصيهِ اللّهِ والفَقرُ في طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيّ مِن الغِنى في مَعصيهِ اللّه ِ و البلاءُفي طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَيّ مِن الصِّحّهِ في مَعصيهِ اللّه مرگ در راه طاعت خدا را خوشتر دارم از زندگى آلوده به معصيت خدا و فقر در راه طاعتخدا را دوستتر دارم تا ثروت با نافرمانى خدا و بلا و سختى ديدن در راه طاعت خدابرايم خوشايندتر است از سلامت و عافيت در معصيت خدا (بحار الأنوار، ٨١/١٧٣/٩).
امام حسين (عليه السلام): مَوتٌ في عِزٍّ خَيرٌ مِن حياهٍ في ذُلٍّ و أنشَأ (ع) يَومَ قُتِلَ:
الموتُ خيرٌ من رُكُوبِ العارِ و العارُ أولى من دُخُولِ النارِ
مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است. آن حضرت در روز شهادت خود اين ابيات را مىخواند: مرگ بهتر است از ننگ و ننگسزاوارتر از آتش [دوزخ] است، به خدا سوگند كه نه ننگ را به خود راه دهم، نه آتشرا (المناقب لابن شهرآشوب، ٤/٦٨).
حضرت على (عليه السلام): لا حياهَ إلاّ بالدِّينِ و لا مَوتَ إلاّ بجُحودِ اليَقينِ، فاشْرَبواالعَذْبَ الفُراتَ يُنَبِّهْكُم مِن نَوْمَهِ السُّباتِ و إيّاكُم و السَّمائمالمُهْلِكاتِ زندگى جز به ديندارى نيست و مرگ جز با از دست دادن يقين نيست. پس از آبشيرين و گوارا (اسلام ناب) بنوشيد، تا شما را از خواب غفلت بيدار كند و از سمومكشنده (دينهاى ساختگى) بپرهيزيد (الإرشاد، ١/٢٩٦).
حضرت على (عليه السلام): التّوحيدُ حياهُ النّفْسِ توحيد حيات جان است (غرر الحكم، ٥٤٠).
8.2. رفاهزدگي خط قرمز زندگي: اسلام مانع رفاه زندگي نيست، بلكه انسان را دعوت به زندگي بهتر و سالمتر ميكند. اسلام از رفاهي كه افراطي و سرطاني باشد و تنپروري در آن باشد، بر حذر ميدارد؛ توصيهي اسلام اجتناب از تجملگرايي، اشرافيگري و انگشتنما شدن در بهرهبرداري از مواهب مادي دنيوي است:
رسول اكرم (صلي الله عليه و آل): ابن مسعود! آن كه در دنيا با نازپروردگى زيست مىكند، چه سودى مىبرد آنگاه كهدر آتش جاودانه مىگردد؟! «آنان به جلوهي بيرونى زندگى دنيا آگاهاند، اما از آخرت بىخبرند» خانهها مىسازند، كاخها بر پا مىكنند، مسجدها را به زيور مىآرايند،مقصد همهي تلاشهايشان تنها دنياست و به آن روى آوردهاند و دلبستهاند.
خداىِ آنان شكمهايشان است. خداىِ برترين فرموده است: «با اين پندار كه همواره زندهايد، دژها و كاخها برمىافرازيد؟ و به گاه انتقامگيرى، همچون سركشان رفتار مىكنيد؟پس تقواى خدا را پيش گيريد و از من فرمان بريد» و نيز خداى برترين فرموده است: «آيا ديدهاى آنكه هوسش را خداى خود گرفت و خدا با وجود علم گمراهش ساخت و بر گوشو دلش مهر نهاد و بر ديدهاش پرده انداخت؟ پس از خدا چه كسى هدايتش خواهد كرد؟آيا پند نمىگيريد؟» چنين كسى جز منافق نيست كه هوس خويش را دين خود ساخته و شكمشرا خداى خويش؛ از هر چه دلش بخواهد، خواه حلال و خواه حرام، نمىپرهيزد. خداىبرترين فرموده است: «اينان به همين زندگى پست خشنودند، اما اين زندگى در برابرزندگى آخرت تنها كالايى ناچيز است» ابن مسعود! محرابهاى اينان زنانشاناند،شرافت ايشان در درهم و دينار است، همهي توانشان را در راه شكم خود به كار مىگيرند. اينان در ميان بَدان، بدتريناند، هم خاستگاه فتنهاند و هم بازگشتگاه آن. ابن مسعود! سخن خداى برترين چنين است: «مگر نمىدانى اگر سالها آنان رابرخوردار كنيم، آنگاه عذاب موعود به آنها رسد آنچه از آن برخوردار مىشدند بهكارشان نمىآيد؟» (مكارمالأخلاق، ٢/٣٤٤ /٢٦٦٠)
9.2. مذمت دلبستگي و فريفته شدن به زينتها و جاذبه هاي مادي زندگي
- قرآن كريم: «اَلْمالُ وَ الْبَنُونَزِينَهُ الحَياهِ الدُّنْيا و الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَثَوابَاً وَ خَيْرٌ أَمَلاً دارايى و فرزندان زيورهاىزندگى دنيا هستند و كردارهاى نيك، كه همواره بر جاى مىماند، نزد پروردگارت بهتر واميد بستن به آنها نيكوتر است.» (سورهي كهف، آيهي ٤٦)
- قرآن كريم: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُالْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَهِ فَمَن زُحْزِحَعَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَياهُ الدُّنْيا إلاّمَتاعُ الْغُرُور هر نفسى مرگ را مىچشد وبه تحقيق در روز قيامت مزد اعمال شما را به تمامى خواهند داد و هر كس را از آتشدور سازند و به بهشت درآورند به پيروزى رسيده است و اين زندگى دنيا جز متاعىفريبنده نيست.» (سورهي آل عمران، آيهي ١٨٥)
- قرآن كريم: «يَا أَيُّهَا النّاسُ إنَّوَعْدَ اللّه ِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياهُ الدُّنيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْبِاللّه ِ الْغَرُور اى مردم! وعدهي خدا حق است. مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان بگرداند.» (سورهي فاطر، آيهي ٥)
- قرآن كريم: «ذلِكُم بِأَنَّكُمُاتَّخَذْتُم آياتِ اللّه ِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياهُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَلا يُخرَجُون مِنْهَا وَ لاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و اين به كيفر آن است كهآيات خدا را به مسخره مىگرفتيد و زندگى دنيوى شما را بفريفت. پس، امروز كسى ازاين آتش بيرونشان نبرد و كسى عذرشان را نپذيرد.» (سورهي جاثيه، آيهي ٣٥)
10.2. دوري از صاحبان نگاه ناصواب به زندگي: جهانبيني الهي نه تنها ترسيم زيبا و دقيقي از زندگي دنيوي را به خداپرستان ارائه مينمايد، بلكه از مصاحبت و نزديكي با افرادي كه تحت لواي جهانبيني مادي هستند نيز بر حذر ميدارد؛ به دليل آنكه آنها به سبب وجود افكار و انديشههاي غلط و شيطاني در قلوبشان، همچون افراد مريض هستند و مرضشان مسري است. لذا، توصيه به تولي و تبري در اينجا نيز و البته به گونهي خاص خودش جريان دارد:
- قرآن كريم: «فَأعرِض عَن مَّن تَوَلّىعَن ذِكرِنا وَ لَم يُرِد إلاّ الحَياةَ الدُّنيا* ذلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِإنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِاهتَدَى پس، تو نيز از كسى كه ازسخن ما رويگردان مىشود و جز زندگى دنيوى را نمىجويد اعراض كن؛ منتهاى دانش آنانهمين است. پروردگار تو به آنكه از راهش گمراه مىشود يا به راه هدايت مىافتدداناتر است.» (سورهي نجم، آيات ٢٩ و ٣٠)
پينوشتها:
1. بيانات در ديدار دانشجويان خراسان شمالي، 23 مهر 91.
2. اذغدي رحيمپور، سخنراني در دانشگاه اميركبير تحت عنوان «سبك زندگي» به همه مربوط است نه ارز و سكه، 8 آبان 1391.
3. خبرگزاري فارس، سبك زندگي به روايت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، 10 دي 1391،
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911010000254
4. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، صص 30 و 31.
5. اذغدي رحيمپور، سخنراني در دانشگاه اميركبير تحت عنوان «سبك زندگي» به همه مربوط است نه ارز و سكه، 8 آبان 1391.
6. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 و 2، ص 30.
محمدجواد وليزاده/ دكتراي فقه و علوم اسلامي
منبع: برهان