0

علم وفناوری وسبک زندگی

 
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

علم وفناوری وسبک زندگی

social-networking

نتایج آخرین پژوهش انجام شده در کشور بیانگر آن است که میان عضویت در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی و سبک زندگی جوانان ارتباط مستقیمی وجود دارد.


به گزارش ایتنا از فارس، ‌نتایج آخرین پژوهش انجام شده در کشور که بخشی از آن در شماره اخیر فصلنامه علمی – پژوهشی تحقیقات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به چاپ رسیده است بیانگر آن است که اکثر اعضای شبکه‌های اجتماعی معتقدند میان عضویت ایشان در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی و سبک زندگی اعضای شبکه‌های مجازی رابطه چشمگیری وجود دارد.

بر اساس نتایج پژوهش شبکه‌های اجتماعی و سبک زندگی جوانان که با همکاری حسن بشیر و محمدصادق افراسیابی انجام شده است، ۶/۳۰ درصد مردان و ۳/۴۱ درصد زنان معتقدند شبکه‌های اجتماعی اینترنتی توانسته است به میزان بالایی در نوع ادبیات افراد جامعه موثر باشد.

همچنین ۵/۴۹ درصد زنان و ۴/۴۱ درصد مردان بر این باور هستند که عضویت در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی در مقادیر متوسط به بالا توانسته است بر سبک پوشش ایشان در جامعه موثر باشد.

در بخش‌های دیگری از این پژوهش، تاثیر عضویت در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی بر ادبیات هویتی افراد در ارتباط با جنس مخالف و تاثیر شبکه‌های اجتماعی اینترنتی بر سبک زندگی مجازی افراد بررسی شده و کلیه یافته‌ها در چارچوب نظریه دو جهانی شدن سعید رضا عاملی و جامعه شبکه ای مانوئل کاستلز بررسی و تحلیل شده است.

دکتر حسن بشیر، دانشیار گروه معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) و عضو هیئت علمی این دانشگاه و محمدصادق افراسیابی، کارشناس ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) است که در حال حاضر مسئولیت معاونت امور رسانه‌های دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر عهده دارد.
 
برگشت

منبع: ایتنا

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  7:05 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

اینوگرافی تمدن سازی نوین اسلامی

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 27 آبان 1392  7:06 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

naraghif

کتاب معراج السعاده : سبک زندگی را از ملا احمد نراقی بیاموزیم!

علامه مولى احمد بن محمد مهدى نراقى، معروف به فاضل نراقى (م ۱۲۴۵ ق) است. وى در چهاردهم جمادى الثانى، در عهد سلطنت کریم خان زند در سال ۱۱۸۵ ق در خاندان علم و فضیلت در نراق دیده به جهان گشود. وى دوران نوجوانى و جوانى را در شهر کاشان و در محضر پدر بزرگوارش حدود سالهاى ۱۱۹۰ تا ۱۲۰۵ در پانزده سال اواخر عمر پدر بزرگوارش ـ به تحصیل دوره‏هاى مقدمات، سطح و خارج گذراند و عمده تحصیل وى در این ایام مى‏باشد. وى درباره پدرش غالبا عبارت (من الیه فى جمیع العلوم استنادى) را بکار برده است.

معظم‏له از اجل علماى قرن سیزدهم هجرى است و چنانچه علامه خوانسارى در روضات گوید: «نراقى دریایى مواج و بحرى عجاج بود، در فنون معموله استادى ماهر و در علوم متبوعه استوانه کامل؛ ادیبى سراینده و فقیهى برازنده… نراقى نویسنده‏اى ماهر و مؤلفى ناصح بود که معراج السعاده او جهت خوشبختى مردمان و کشکول او به اسم خزائن مشهور است» وى داراى تألیفاتى چون: مستند الشیعه فى احکام الشریعه، عوائد الایام، طاقدیس، عین الاصول، شرحى بر تجرید الاصول، معراج السعاده، اسرار الحج، اجتماع امر و نهى، اساس الاحکام، سیف الامه، مناهج الاصول، مفتاح الاحکام، خزائن و یک دیوان شعر فارسى است.

از همان ابتدا وى با استعداد قوى و همت عالى و ذهن توانایى که داشت به سرعت مدارج علمى را طى نموده و خود شروع به تدریس معالم و مطول نمود. وى در حالیکه در سال ۱۲۰۵ به درجه اجتهاد نائل شده بود همراه پدر بزرگوارش به عتبات عالیات مشرف و مراتب عالى تحصیلات حوزوى را در آنجا مى‏گذراند. در آنجا از محضر بزرگانى همچون سید محمد مهدى بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ق) سید على طباطبائى، صاحب الریاض (م ۱۲۳۱ق)، سید مهدى شهرستانى (م ۱۲۱۶ق)، شیخ محمد جعفر نجفى (م ۱۲۲۸ ق)، استفاده‏هاى وافرى برده و به تدریس، تحقیق و تألیف مى‏پردازد (۱) هنوز بیش از چهار سال از اقامت وى در نجف اشرف نمى‏گذشت که به خاطر وفات پدر بزرگوارش در سال ۱۲۰۹ ق بناچار به کاشان باز مى‏گردد و به جاى پدرش مسؤلیت اداره حوزه علمیه، تدریس و خدمت به مردم آن سامان را به عهده مى‏گیرد.

حوادث سیاسى و اجتماعى زمان وى 

دو جنگ بزرگ بین روسیه و ایران در سالهاى ۱۲۲۲ و ۱۲۴۱ ق که منجر به دو عهدنامه گلستان و ترکمان‏چاى شد از حوادث زندگانى وى مى‏باشد.

از دیگر حوادث زندگى وى قتل محمد خان قاجار در سال ۱۲۱۲ق است فتحعلى شاه که پس از او به حکومت رسید با توجه به ایمان دینى مردم و از باب مصلحت و براى مشروعیت دادن به حکومتش به دنبال جلب نظر علما بود وى در هنگام جلوس بر تخت سلطنت از شیخ جعفر نجفى معروف به کاشف الغطاء که از بزرگان فقها در زمان او بود اجازه گرفت و سپس از مولى احمد که بزرگترین شخصیت علمى و مرجع شیعیان ایران بود درخواست نمود که رساله عملیه‏اى را تألیف نماید تا به دستورات آن عمل شود مولى احمد به دلیل تمایل شاه رساله وسیلة النجاة را در دو مجلد نوشته به او هدیه نمود.

فرزندان

در مقدمه معراج السعادة چاپ امیر کبیر، فرزندان مولى احمد را دو پسر ذکر نموده‏اند به نامهاى حاج ملا محمد معروف به حجت الاسلام و ملقب به خاتم المجتهدین که داماد میرزاى قمى صاحب قوانین بوده است. و پسر دیگر وى نصیرالدین نام داشته که فردى فاضل و دانشمند و ادیب بوده و داراى تألیفات زیادى است. اما در کتاب مشاهیر کاشان و تاریخ اجتماعى کاشان، تعداد فرزندان ملا احمد ۸ نفر ذکر شده که همگى پسر و از فضلا بوده‏اند و نامهاى آنان را حاج ملا احمد، میرزا محمد نصیر، ملا محمد تقى، میرزا ابراهیم، حاج ملا محمد جواد، ملاهاشم، ملا محمد على، میرزا نصرالله و مهمترین آنها را حاج ملا محمد و حاج ملا محمد جواد ذکر نموده‏است. اما آنچه در کتب تراجم دانشمندان و فقهاى شیعه ذکر شده ۴ پسر فاضل و دانشمند وى بدین شرح است: ملا محمد (۱۲۱۵ـ ۱۲۹۷ ق) معروف به عبدالصاحب، محمد نصیر (۱۲۱۹ـ ۱۲۷۳ق) ابوتراب (۱۲۲۱ـ ۱۲۶۲)، محمد جواد (۱۲۲۲ـ ۱۲۷۸ق) که تفصیل آثار و تألیفات آنان خواهد آمد.

اوصاف 

در اغلب زندگی نامه‌ها و متونی که راجع به ملا احمد نوشته می‌شود، او به خاطر این موارد ستوده می‌شود:

• تحصیل علم و تالیفات

. تالیفات مرحوم نراقی، هم در زمان خودش و هم پس از او مورد عنایت و مراجعه علمابوده. مثلاً فقیه بزرگ شیعه سید کاظم یزدی نویسندهٔ «عروه‏» همیشه سه کتاب مهم فقهی در نزدش عزیز و مورد مراجعه‏ بوده که یکی از آنها مستند مرحوم نراقی است.

• تقوا و تحصیل اخلاق وارسته

• هدایت و ارشاد

• نگهداری از طلاب و اداره زندگی آنها

تخصّص

نراقی در زمینه‌های بسیار گوناگونی مهارت دارد. او یک مجتهد شیعه، نویسنده و شاعر بود که در علوم اسلامی متخصّص بود. خصوصاً: فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول، و اخلاق. امّا با این حال در علوم مختلف دیگری هم تبحّر داشت. از قبیل: ریاضی، نجوم، هندسه، فلسفه، ادیان شناسی، ادبیات و شعر و بسیاری از علوم دیگر.

نظر ملا احمد نراقی درباره ولایت فقیه

 این عالم بزرگ در کتاب عوائدالایام  چنین می نویسد:

فقیه عادل بر دو امر ولایت دارد:

۱- بر آن چه پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) که سلاطین مردم و دژهای استوار اسلام هستند ولایت دارند، فقیه عادل نیز آن ولایت رادارد، جز مواردی که به وسیله دلیل از اجماع و روایات و…

خارج شده است.

۲-  هر کاری که با دین و دنیا رابطه دارد، و ناچار باید انجام شود یا عقلا و یا عادتا از جهت این که امور معاد و معاش فردی وگروهی به آن بستگی دارد، و نظم دین و دنیا وابسته به آن است،یا شرعا از این جهت که به آن امر شده، یا فقها به آن اجماع نموده اند و به اقتضای حدیث نفی ضرر و نفی عسر و حرج یا نفی فساد بر مسلمانی یا به دلیل دیگر واجب شده، و یا شارع به انجام یا ترک آن اجازه داده، و بر عهده شخص معین یا غیر معین نهاده نشده، و می دانیم که شارع اجازه داده که باید انجام گیرد، یا اجازه انجام آن داده شده، ولی اجرای آن به شخص معینی واگذار نشده در همه این موارد باید فقیه عهده دار آن گردد. سپس مرحوم نراقی برای هر کدام از این دو امر به ذکر دلیل پرداخته است.» (۲)

تا کنون ۳۴ اثر منتسب به او وجود دارد که فهرست برخی آنها در این قسمت آمده:

۱ـ الاطعمة و الاشربة

۲ـ اسرار الحج

۳ـ الرسالة العملیة

۴ـ الرسائل و المسائل

۵ـ حاشیه الروضة البهیة

۶ـ رسالة الرضاع

۷ـ رسالة فى منجزات المریض

از شاگردان این عالم برجسته می توان به شیخ مرتضى انصارى و برادر دانشمندش محمد مهدى بن محمد مهدى نراقى معروف به آقا بزرگ و… اشاره نمود.

دانلود کتاب معراج السعاده

به منظور دانلود کتاب معراج السعاده، بر روی تصویر فوق کلیک نمایید (۷۹۶ صفحه)

جایگاه علمى

مولى احمد نراقى در بین علماى قرون اخیر از جایگاه خاصى برخوردار است وى در علوم مختلف اصول فقه، فقه، حدیث، رجال، درایة، ریاضیات، نجوم، حکمت، کلام، اخلاق، ادبیات و شعر سرآمد علماى زمان خود بوده است.

هوش سرشار، سهولت فراگیرى علوم متعدد، عمق تحقیق و وسعت تتبع و عنایات خاص الهى، او را در طول تاریخ دانشمندان شیعه به عنوان فقیهى کم نظیر مطرح ساخته است.

وى از همان دوران جوانى مسئولیت مرجعیت و ریاست و زعامت دین و دنیاى مردم کاشان و قسمتهاى وسیعى از ایران را برعهده داشت و کلمات معاصرین و علماى پس از وى شاهد بر این مطلب مى‏باشد .

ابتکارات و ابداعات

اگرچه در زمان وى فقهاى بزرگ و مشهورى وجود داشته‏اند اما شخصیت اجتماعى وى درکنار ابعاد دیگر، او را از دیگران ممتاز نموده است.

اشتغال به امور اجتماعى و سیاسى و سعى وى در طرح مباحث جدید فقهى به گونه‏اى که با مسائل مستحدثه هماهنگ باشد او را به فقیهى زمان شناس، مبتکر و مجدد که حقایق زمان خود را بخوبى درک مى‏کرد تبدیل کرده بود نمونه‏هایى از درک عمیق از حقایق و تحقیق فراگیر وى را در کتاب عوائد الایام مى‏توان دید طرح مبحث ولایت فقیه از نمونه‏هاى بارز این ابتکارات مى‏باشد وى بر خلاف اکثر فقهاى قبل از خود به این بحث به صورت یک مسئله فرعى جزئى نگاه مى‏کردند و آن را در امور حسبیه و صرف موارد زکاة و خمس منحصر مى‏دیدند، بین حکومت اسلامى و مبحث ولایت فقیه جمع نموده و آن را به صورت مفصل و منسجم مطرح نموده است.

وفات فاضل نرافى

این ستاره فروزان آسمان فقه و فقاهت در ۲۳ ربیع الثانى سال ۱۲۴۵ ق در اثر بیمارى وبا که نراق و کاشان و اطراف آن را فراگرفته بود چشم از جهان فروبست بدن مطهر او به نجف اشرف منتقل و در جانب صحن مرتضوى و پشت سر مبارک مولى الموحدین على بن ابى طالب (ع) و در کنار قبر پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

 

.۱ الذریعه ۱/۱۴۵، روضات الجنات ۷/ ۲۰۰

۲ .همان

منبع : فرهنگ نیوز

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 2 آذر 1392  8:07 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

9046ac03742928382d22e11cd233dcff M  نقش بازی های رایانه‌ای در سبک زندگی

نشست بررسی نقش بازی های رایانه ای در سبک زندگی با حضور دکتر مینایی از مرکز بازی های رایانه ای کشور

مدت زمان برنامه: ۸۰ دقیقه

 

 

 

فایل ویدئو

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

دوشنبه 4 آذر 1392  8:15 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

علم اسلامی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی

از دیدگاه آیت الله جوادی آملی از هنگامی که بحث دانشگاه اسلامی مطرح شده، بیشتر تلاشها به سمت اصلاح ظواهر دانشگاه ها معطوف شده است. حال آنکه اسلامی شدن دانشگاه ها منوط به اسلامی شدن محتوای آنها یعنی علم می باشد.درگذشته هماهنگی علوم طبیعی و فلسفه و الهیات موجب رشد هماهنگ و رو به تعالی آنها گشته بود ولی کم کم در دوره جدید، جدایی شاخه های حوزه های علوم از یکدیگر موجب محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده ها و غفلت تام از سیر عمودی صعودی طبیعت و جهان است. تمامی علوم از جهت اینکه رهاورد عقل یا نقل می‌باشند اسلامی هستند. البته توجه به نظام فاعلی و غایی و نیز بهره‌گیری از اصول و خطوط ارائه شده در کتاب و سنت از دیگر شروط علم دینی و اسلامی می‌باشند.

 نگاهی به بحث اسلامی شدن دانشگاه ها

«پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هماره یکی از دغدغه های ملت و دولت، اسلامی شدن دانشگاه ها بوده و هست و در این راه تلاش های زیادی صورت پذیرفته است. هرگاه از این مقوله سخن به میان آمده، گمان عده زیادی آن بوده است که باید ظواهر اسلامی در محیط دانشگاه ها، جلوه آشکاری داشته باشد. مثلاً هر دانشکده یک نمازخانه داشته باشد، شب های جمعه دعای کمیل و سه شنبه شب ها دعای توسل برقرار و کلاس دخترها از پسرها جدا شود» (جوادی آملی، ۸۶ ب: ۱۵). البته «همه این ها، امور مفید و لازمی است که فضای دلپذیر دانشگاه ها را اسلامی ارائه می کند، لیکن سهم این امور، مسلمان تربیت کردن دانشجویان است؛ نه اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها» (همان).
لازم است توجه نماییم که «با توصیه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تاکید بر ظواهر شرعی، نمی توان علوم دانشگاه ها را اسلامی کرد، هر چند ممکن است فضای غالب و جوّ حاکم بر آن اسلامی شود و دانشجویان متدیّنی از تحصیلات عالی دانشگاه فراغت یابند. امّا باید عنایت کرد که دانش اسلامی است که مرکز یادگیری خود به نام دانشگاه را اسلامی خواهد کرد نه عکس آن» (همان، ۱۳۹). به عنوان نمونه «همگان معترفند که حوزه های علمیه اسلامی است. آیا اسلامی بودن آن به این دلیل است که در محیط حوزه، مسجد وحسینیه وجود دارد و اقامه نماز و دعا می شود و زن ومرد طلبه از هم جدا هستند ؟ با اینکه همه امور حق و لازم است ولی واقعیت این است که حوزه های علمیه از این رو اسلامی هستند که علم رایج در آن اسلامی است. اسلامی شدن دانشگاه ها به آن است که نگاه به محتوای علمی دروس آنها عوض شود و علوم دانشگاهی اسلامی گردد.» (همان، ۱۶ – ۱۵)

وضعیت اجمالی علوم در گذشته و حال
«در گذشته تمام علوم و معارف مختلف در یک جا مجتمع [و] از حال هم باخبر بودند و در تلاؤم با یکدیگر رشد می کردند. در حوزه ها و مراکز علمی آن زمان، هم طبیعیات تدریس می شد و هم ریاضیات و فلسفه و کلام و دیگر علوم و معارف رایج بود. این ها همه در یک مجموعه بودند و محتوای خود را با هم هماهنگ می کردند. معارفِ عهده دارِ تبیین جهان شناسی و جهان بینی، مبادی و مبانی و پیش فرض ها را تحلیل و تثبیت می کردند و در اختیار شاخه های دیگر دانش، نظیر علوم طبیعی قرار می دانند و علوم طبیعی به استناد و اتّکای آن مبانی و پیش فرض هایی که در حکمت و الهیاتِ فلسفه، مدلل و تنقیح شده بود، به کار خویش ادامه می داد؛ امّا پس از قرن سیزدهم میلادی به تدریج شاخه های علوم از یکدیگر جدا و مستقل شدند و جریان تخصصی شدن علوم، آرام آرام دامن گستر شد و حوزه های معرفت و دانش از هم گسیختند و علوم طبیعی کاملاً از جهان بینی جدا شد و علم مصطلح؛ یعنی دانش تجربی از فلسفه بیگانه گشت و خود را از الهیات و حکمت بی نیاز دید.علم دوران مدرن مانند علوم گذشته، باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است. با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دینی جدا کرده، به علت فاعلی و علت غایی عالَم کاری ندارد و دایره نظام علی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود می سازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز، پیش از این چه بود و اکنون چه هست و سرانجام تحت تاثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مساله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده ها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است» (همان، ۱۰۸-۱۰۷).
نکته دیگری که باید در معضل علم کنونی از آن یاد کرد، جداسازی عقل از معرفت دینی و محدود نمودن دین به نقل است. «این تصور ناصواب که مرز دین را می شکافد و عقل را از هندسه معرفت دینی جدا و آن را بیرون آن قرار می دهد و نقل را در درون آن باقی می گذارد، شرایط را به گونه ای فراهم می آورد که عقل بیگانه شده از دین، عالم آفرینش را دیگر خلقت نداند، بلکه آن را طبیعت بنامد و مبدأ فاعلی و غایی (هو الاول و الاخر) [ ۱ ] را از آن بگیرد و عالم طبیعی مُثله شده و معیوبی را که منقطع الاول و الاخر است، تحویل دهد. عقلی که [ چنین شد] دیگر حاصل تلاش خود را نقاب برگرفتن از چهره خلقت و فعل الله نمی داند، بلکه صرفاً به تبیین طبیعت می نشیند» (همان، ۱۰۹).
به طور خلاصه «داشتن دانشگاه اسلامی منوط به داشتن علوم اسلامی است و این علوم زمانی فراهم می شود که اولاً علم را به حریم هندسه معرفت دینی راه دهیم و چتر دین را بر سر آن بگسترانیم. ثانیاً طبیعت را خلقت ببینیم و میان طبیعت شناسی و الهیات وفاق و آشتی برقرار کنیم و از سیر افقی فقط در مسیر علم دست برداریم و هرگونه فکر ناب، اندیشه سَرَه، عقل صِرف و رهاورد عالم صائب را موهبت الهی بدانیم که به انسان عطا کرده است.» (همان، ۱۴۱-۱۴۰)
درپایان این بخش می بایست متذکر شویم که «البته کار سترگی چون دینی نمودن علوم، بالاصاله و اسلامی کردن فضاهای آموزش عالی و مراکز تحقیق، تألیف و پژوهش دانشگاهی بالتّبع، سهلِ ممتنع و به تعبیر روایی صعب بلکه مستعصب است؛ لیکن هر صعب و سختی نسبت به عنایت الهی سهل خواهد شد: اذا هبت امراً فقع فیه، فانّ شدّة توقّیه اعظم مما یخاف منه [ ۲ ] هنگامی که مصیبت و هراس کاری در شما اثر کرد، درمان آن ورود شجاعانه و وقوع دلیرانه در آن است، زیرا گاهی شدت پرهیز و خودداری از انجام آن ازخود آن چیزِ هراسناک، سخت تر و بیشتر است.» (همان، ۹۶- ۶۵)

۱٫ ابعاد و عناصر علم اسلامی
در بخش پیشین به طور اجمال، به عیوب و نواقص علم رایج از نظر آقای جوادی آملی اشاره و نگاهی گذرا به راهکارهای اسلامی نمودن علم انداخته شد. در این بخش با تفصیل بیشتری ابعاد مختلف علم اسلامی را از دیدگاه آقای جوادی آملی آورده می شود. لازم به ذکر است که از دیدگاه ایشان، علم اسلامی دارای ابعاد و عناصر مختلفی به لحاظ روش و موضوع و نیز منابع معرفتی می باشد که توضیح آن ها خواهد آمد. آنچه ضروری است همین جا متذکر شویم آن است که – به نظر ایشان – همین علوم رایج از جنبه برخی ابعاد، دارای ویژگی های لازم برای علم اسلامی می باشند و ظاهراً به همین دلیل ایشان در بعضی قسمت ها همه علوم رایج را اسلامی می نامند و البته این علوم نواقصی دارند که باعث می شود که ایشان همین علوم را در مواضع دیگری معیوب و ناقص و مردار بنامند و از احیاء و اسلامی سازی آن سخن بگویند. [ ۳ ] با این توضیح مهم و سرنوشت ساز به سراغ نظریات ایشان می رویم و به ابعاد و شاخصه های علم اسلامی می پردازیم:

۱- الف) اسلامی بودن رهاورد عقل و نقل
اولین عنصر علم اسلامی، عقلی بودن – اعم از عقل تجریدی و تجربی – است، به این معنا که اسلامی بودن علوم نقلی و مبتنی بر وحی الهی امری مسلم محسوب می شود [ ۴ ]، امّا معمولاً عقل در مقابل دین محسوب می گردد و لذا رهاورد آن دینی و اسلامی به حساب آورده نمی شود. آقای جوادی آملی با رد چنین موضعی «عقل را در برابر نقل می داند نه در برابر دین. اگر نقل معتبر ما أنزَلَه الله است، عقل برهانی [و نیز عقل تجربی] نیز ما ألهَمَه الله است و این هر دو، منبع معرفت دینی و هر کدام بال وصول بشر به شناخت حقایق دینی اند» (همان، ۱۳) در واقع همانطور که اشاره شد معمولاً رهاورد عقل که علوم و دانش تجربی نیز جزء آن محسوب می گردد خارج از محدوده معرفت دینی محسوب می شوند امّا در دیدگاه آقای آملی «عقل به معنای وسیع آن [ ۵ ] حجت شرعی است.» (همان، ۷۱) بنابر این نگرش، «پیام و محتوای هر دلیل عقلی یا نقلی، پیام و محتوای دین را نیز تشکیل می دهد» (همو، ۸۶ الف:۱۲۰). لازم به ذکر است که «معیار و میزان در اعتبار و پذیرش دستاورد عقل حصول یقین یا اطمینان عقلایی است… در علوم عرفی، یقین برهانی و فلسفی، کم و طمأنینه و اطمینان عقلایی فراوان است، همچنان که همین وضعیت در عقل تجربی و علوم طبیعی وجود دارد؛ در علومِ تجربی، یقین ریاضی و فلسفی به ندرت به دست می آید امّا طمأنینه فراوان است. زمانی که می گوییم عقل در کنار نقل، حجّت شرعی است ومنبع معرفت شناسی دین را تامین می کند به این مصادیق وسیع طمأنینه عرفی و عقلایی نیز [علاوه بر یقین ریاضی و فلسفی ] نظر داریم» (همو، ۸۶ ب: ۷۱) بنابراین «اگر عقل حجت دینی است و حکم دین را می رساند، پس محصولات عقلی به معنای وسیع آن که شامل علوم طبیعی، انسانی، ریاضی و فلسفه می شود مطالب دینی را می رسانند نه آنکه بیگانه و متمایز از دین باشند» (همان، ۱۶). البته همانطور که در ابتدای این بخش گفته شد این دینی بودنِ همة علوم ناظر به جنبه ای از آنها می باشد. یعنی چنانچه علوم ساختمان خود را با آجر عقل بنا نماید این ساختمان از جهت این ماده تشکیل دهنده، دینی و اسلامی محسوب می گردد. لازم به ذکر است این نحوة از نگاه به علم، آثار و تبعات قابل توجهی می تواند داشته باشد که یکی از آنها حجت بودن علوم – به لحاظ دینی – است البته به شرطی که علم باشند:
«فهم روشمند عقلانی، حجت است؛ اگر کسی کافر یا خواه مسلمان در زیست شناسی، گیاه شناسی، دارو شناسی، جانور شناسی یا زمین، دریا و کیهان شناسی مطلبی را عالمانه فهمید، حجت بین او و خدای سبحان است. اگر مسلمان باشد و مطلب عبادی را مطابق فتوای عقل عمل کند، ثواب دارد و اگر آن مطلب توصلی باشد و با قصد قربت امتثال کند، ثواب می برد و اگر مخالفت کرد، در قیامت مؤاخذه خواهد شد. همچنین اگر کافر مطابق فتوای عقل عمل کند، در قیامت تخفیف در عذاب دارد و اگر مخالفت کرد عذابش مضاعف می گردد؛ زیرا که کافران بر فروع مکلفند همچنان که بر اصول تکلیف دارند. بنابراین اگر صاحب نظری روشمندانه تحقیق کرد و بدین نتیجه رسید که برای مهار آب باران و بهبود زندگی مردم لازم است سدّ بتونی احداث شود تا افزون برحفظ و نگهداری از آب، مانع زیانهای احتمالی سیل شده، در محیط زیست موثر و در بخش کشاورزی، دامداری و صنعت مفید باشد و آب شرب مردم نیز تامین گردد، اگر با یافته های عقلی خویش مخالفت کرده و به گونه ای دیگر عمل کند، در قیامت عذاب خواهد شد. او نمی تواند ادعا کند که در قرآن یا روایات اسلامی چنین دستوری برای سدسازی بیان نشده است؛ زیرا عقل او را راهنمایی کرده و حجت خدا بر او تمام شده بود» (همان، ۱۱۶ – ۱۱۵)
بنابراین «هر آنچه عقل بر آن دست می یابد و از فرضیه به علم منجر می شود، حجت فقهی است» (همان، ۱۱۶).
تأثیر دیگر این نگاه در تغییر نگرش به علم است به طوری که باعث می شود بدانیم «همچنان که نقل همتای عقل، عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است عقل وعلم نیز [ با واسطه] موهبت خدا و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است» (همو، ۸۶ ب: ۱۴۲) از دیدگاه آقای جوادی نقطه مقابل این نگاه تفکر قارونی است که ایشان آن را از موانع اسلامی کردن [ یا به تعبیر دیگر اسلامی شدن ] علم می دانند. مشکل قارون آن بود که ثروت و توفیق خویش را مرهون و زحمت و دانش و تعقل خود می دانست چنانچه عده ای نیز در علم از منطق قارون پیروی می کنند «زیرا معلم واقعی را نمی بینند و علم را یکسره مرهون تلاش و کوشش و استعداد فردی خویش می دانند غافل از آنکه در تمام دوران تحصیل بر سر سفره احسان معلم واقعی؛ یعنی خداوند دانسته اند و واهب و ساقی معارف و علوم [ از طریق ابزارهای شناخت و عقل و الهامات ] حضرت حقّ جل و علا است» (همان: ۱۳۹ -۱۳۸) [۶]

۱-ب) اسلامی بودن علوم ناظر به قول یا فعل خدا
از نظر آقای جوادی آملی، علوم به لحاظ معلوم چنانچه قول یا فعل خدا باشد، اسلامی است. در اسلامی بودن علوم مرتبط با قول خداوند مثلاً علوم قرآنی ومانند آن حرفی نیست (همو، ۱،۸۶،۱۱۷) و همگان آنها را اسلامی می دانند [۷] اما در دیدگاه ایشان علوم طبیعی و مانند آن بدان لحاظ که ناظر به عالَم هستند و عالَم نیز فعل خداوند است، اسلامی محسوب می گردند:
«چون حقیقتاً عالَم، صنع خدای تعالی است پس علم، لاجرم الهی و دینی است و هرگز علم الحادی نداریم و از آن جهت که علم، کشف و قرائت طبیعت و جهان است و صدر و ساقه جهان فعل خداست، [پس] پرده از فعل خدا بر می دارد چون علم، تبیین و تفسیر فعل خداست الهی و دینی است.» (همو، ۸۶ ب: ۱۳۰)
این نکته ارتباطی ندارد به اینکه عالِم توجهی به فعل خدا بودنِ جهان و هستی داشته باشد یا خیر. برای مثال «علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین و طمأنینه عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمی برد، یقیناً اسلامی است، هر چند فیزیکدان ملحد یا شاکّ باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نیست که فهم او از طبیعت در صورتی که حقیقتاً علم یا کشف اطمینان آور باشد، فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود. همانگونه که اگر کسی ملحدانه ارتباط قرآن که کتاب تدوینی است با خداوند قطع کرد و این حقیقت را نادیده گرفت که خدای سبحان این کتاب را برای اهداف والایی، نظیر هدایت متقیان و اقامه قسط نازل کرده است، با این حال به بررسی و تفسیر قرآن پرداخت و جهات ادبی و لطایف و فصاحت و بلاغت آن را بررسی نمود و به مطالعه قصص و تاریخش پرداخت و معارف حکمی و کلامی آن را ارزیابی کرد، نمی توان به استناد الحادش، فهم و تفسیر او را – گرچه با شرایط کامل فهم را درک معتبر و مضبوط صورت گرفته باشد – مخدوش و ناموجّه اعلام کرد؛ زیرا تفسیر قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسیر صحیح و فهم درست باشد به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمی شود، هر چند که صاحب این فهم به مسلمان و غیر مسلمان تقسیم می شود» (همان، ۱۴۴ -۱۴۳) [۸ ]
این بدان معنا است که اصولاً «ما هرگز فیزیک و شیمی غیر اسلامی نداریم. علم اگر علم است نمی تواند غیر اسلامی باشد زیرا علم صائب تفسیر خلقت و فعل الهی و و تبیین کار خدا، حتما اسلامی است گرچه فهمنده این حقیقت را درنیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد. اینان بخشی از حقیقت را می گیرند و بخشی از آن (ارتباط طبیعت با خداوند و مبدأ تعالی را انکار می کنند. کنار گذاشتن بخشی از حقیقت، مانع از آن نیست که بخش مثمر و مثبت آن که علم صائب و مطابق با واقع است، مطرود شود. آنچه علم صحیح و ثمربخش است، قطعاً اسلامی و حجت شرعی است و آن دسته از محتوای علوم که وهم است و خیال در واقع جهل مرکب است و علم نیست تا سخن از اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن علوم، شامل حال آن شود.» (همان، ۱۴۴) [ ۹ ]
براین اساس «از یک سو علوم و دانش طایفه ای از مشتغلین به دین شناسی که متمرکز بر ادله نقلی هستند و در حوزه های علمی به فهم و تفسیر آنچه خدا گفته مشغول اند و قولِ خدا را محور و موضوع تلاش علمی خویش قرار داده اند دینی و اسلامی است. از سوی دیگر در کنار حوزه های علمی، دانشگاه های اسلامی قرار می گیرد که همّت خود را مصروف ادراک و فهم فعل خداوند قرار داده و درصدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می شود» (همان، ۱۴۰) [۱۰]
نکته دیگر آنکه «ایمان و کفر عالِم و مفسر دراصل فهم کتاب تکوین و اصل علم به کتاب تشریع تأثیر نمی گذارد و علم را اسلامی و غیر اسلامی نمی کند….. [ امّا ] در رشد فهم و درست تر و عمیق تر فهمیدن، مؤثّر است.» (همان، ۱۴۶) [ ۱۱ ]

۲) توجه به نظام غایی و فاعلی: شرط سّوم علم اسلامی
همان طور که در ابتدای این مقاله گفته شد «در گذشته که رشته های گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجّزا نشده بود، علوم در یک نوع هماهنگی و ارتباط محتوایی به رشد خود ادامه می دادند. تخصصی شدن گسترده علوم و دانش ها این اثر مهم را به دنبال دارد که داده ها و نتایج آنها بیگانه و بی ارتباط با هم شکل می گیرند و تصویری مبهم و متجانس و عیبناک از عالم و آدم عرضه می کنند» (همان، ۱۳۴) در واقع «وضعیت دانش در گذشته به گونه ای بود که ریاضیات و طبیعیات در دامن الهیات و در تعامل مستقیم با فلسفه و حکمت الهی رشد می کرد. فلسفه الهی عهده دار برخی مبانی مهم و اساسی علوم تجربی بود و دادو ستد علمی بین آنها برقرار بود….. اینکه مشاهده می شود که کتاب منظومه مرحوم سبزواری در حقیقت مشتمل بر چهار کتاب منطقیات، طبیعیات، الهیات و اخلاقیات است، نه از آن جهت است که این چهار فن بی ارتباط با هم تنها در یک جا صحافی شده و جُنگی را به نام کتاب شکل داده اند، بلکه از آن روست که مؤلف کتاب، همچون اسلافِ متألّه خویش، هماهنگ می اندیشیده و میان این شاخه های معرفت تجربی و تجریدی ارتباط و تعامل و هماهنگی می دیده است. چنین نیست که بتوان درباره طبیعت سخن گفت و علوم طبیعی را بنا نهاد، بی آنکه به الهیات و فلسفه کلّی توجه کرد. آنچه دربارة حقایق هستی در حکمت و الهیات به کرسی می نشیند باید خود را در علوم طبیعی و انسانی نشان دهد و با حضور محتوای معرفتی آنها این علوم رقم بخورد؛ چنانکه در مواردی نیز دستمایه این علوم به کار حکمت و الهیات و دین پژوهی می آید» (همان، ۱۳۵- ۱۳۴)
اما متأسفانه در وضعیت رایج «رشته های علوم تجربی و همچنین برخی از علوم انسانی، تنها به تبیین نظام داخلی اشیاء بسنده نموده، هیچ بحثی درباره نظام فاعلی و غایی آنها ندارند و آن بحث ها را به جهان بینی واگذار نموده، در نتیجه بریده از مبدأ و معاد به پدیده- های جهان نظر می شود و در آن باره پژوهش به عمل می آید. روشن است که پژوهشی چنین در تفسیر پدیده های جهان، گرچه نظام داخلی آنها را تبیین می نماید ولی گسیخته از نظام فاعلی و بریده از نظام غایی آنهاست. به تعبیر دیگر هویت تمام موجودات عینی را عنوان خلقت تشکیل می دهد. هنگام ربودن این عنوان ویژه که ارتباط تکوینی به آفریدگار را به همراه دارد [و جایگزینی آن با مثلاً عنوان طبیعت] اثری از اسلامی بودن در معلوم [وجود] نخواهد داشت.» (همو،۸۶ الف: ۱۳۰) به عبارت دیگر «نظام داخلی پدیده ها را بررسی نمودنْ و از آغاز و انجام هدفداری اش بی بهره بودن، تبیین ناقصی از اسرار جهان بوده، تفسیر نارسایی از آن می باشد؛ چه بسیاری از فوائد ارزنده شناخت اسرار جهان را از دست دادن و گرفتار سیئات بی شماری شدن [ از نتایج آن] است که نمونه های بارز آن در دنیای عقل منهای وحی و علم منهای عقل مشهود است» (همان، ۱۳۱ – ۱۳۰) اما در مقابل می بینیم که «وحی الهی در تبیین پدیده های جهان، هر یک را به عنوان آیت و علامت مبدأ جهان دانسته، در ضمن توجیه آن و تفسیر ادوار گذشته و تحولات آینده و توضیح سیر افقی آن به تبیین نظام فاعلی و نخستین مبدأ آن و همچنین به تشریح نظام غایی و نهایی ترین هدف آن که همان خداوند جهان است، می پردازد و توضیح سیر عمودی آن را در کنار سیر افقی آن ذکر می کند و این دو نظام فاعلی و غایی را چون دو بال نیرومند به بدنه نظام داخلی علوم تجربی و برخی از علوم انسانی مرتبط می داند و به آن قدرت پرواز می دهد» (همان، ۱۳۱)
اهمیت این شاخصه به حدی است که حتی علوم نقلی و در رابطه با وحی نیز تحت تأثیر آن نیز قرار دارند. مثلاً ایشان درباره علوم قرآنی مثال می آورند که «اسلامی بودن علوم قرآن، امری است مسلم ولی اگر کسی مبدأ نزول آن را که خدای سبحان است، انکار و از طرفی انجام آن را که مربوط به حشر و نشر و معاد است نپذیرد، قرآن نیز تنها یک متن عربی می شود؛ در این حال اگر کسی ادبیات، فصاحت و بلاغت، داستان و دیگر علوم آن را مطالعه کند می تواند مدعی شود که قرآن اسلامی و غیر اسلامی ندارد؛ زیرا او مبدأ و معاد را انکار کرده است وبه عنوان کتاب ادبیات عرب، به آن نگریسته است» (همو، ۸۶ الف: ۱۱۷)
بررسی عمیق تر این بحث در گرو دقت به مبانی علم است: «علم زیر مجموعه فلسفه علم است که فلسفه مضاف شمرده می شود و فلسفه مضاف خود زیرمجموعه فلسفه مطلق است» (همو،۸۶ ب: ۱۲۸) به بیان دیگر هر علمی به فلسفه علم خاصی تکیه دارد و فلسفه علم وی نیز به فلسفه مطلق تکیه می کند. (همان، ۱۲۹) بنابراین، «زمانی عقل و در نتیجه علم به درون هندسه معرفت دینی بار می یابد که آبشخور آن علم و تعقل، فلسفه الحادی وکفر نباشد. علم و عقلانیتی که خداباور است و هستی و طبیعت را مخلوق خدا می بیند، می تواند در کنار دلیل معتبر نقلی تأمین کننده معرفت دینی باشد.» (همان، ۱۲۸)
لازم به توضیح است که چنانچه در ابتدای همین بخش اجمالاً اشاره شد، شاخصه اولی که مطرح گردید عملاً در مورد تمام علوم- به شرط آنکه علم باشند نه امر باطلی که علم نپنداشته می‌شود- صدق می کند و این علوم از جنبه های ذکر شده – استفاده ازعقل یا نقل و نیز تبیین و قول یا فعل خداوند– اسلامی هستند امّا در نگاه جامع تر، این اسلامی بودن صرفاً به جهات ذکر شده برمی گردد و همین علوم موجود از جنبه‌ای بسیار حیاتی و مهمی، ناقص و معیوب و غیر اسلامی محسوب می شوند – یعنی گسیختگی آنها از نظام فاعلی و غایی و درنتیجه عدم هماهنگی و یکپارچگی بین علوم طبیعی و انسانی و فلسفه و الهیات – که توضیح آن گذشت. به خاطر اهمیت این نکته در اندیشه آقای آملی، توضیح دیگری از آن را یادآور می شویم:
«علوم موجود و متعارف و طبعاً دانشگاه ها و مراکزی که در چهارچوب این ناهماهنگی درونی و بیگانه سازی ناموجّه به تحقیق و پژوهش مشغول اند، از اساس عیبناک هستند؛ چه عیبی بالاتر از اینکه در عرصه ای از دانش و معرفت، حقایق و واقعیاتی که دیگر شاخه های معرفتی در اختیار می نهند نادیده گرفته شوند و نسبت به وجود آنها تغافل و تجاهل روا داشته شود و عده ای بر اثر این کثرت، به وحدت نرسیده کوثرِ معرفت را رها کرده به تکاثرِ وهمْ آلود بسنده نمایند. علوم تجربی موجود معیوب است، زیرا در سیر افقی به راه خود ادامه می دهد؛ نه برای عالم و طبیعت مبدئی می بیند و نه غایت و فرجامی برای آن در نظر می گیرد و نه دانشی که خود دارد عطای خدا و موهبت الهی می یابد. این نگاهی که واقعیت هستی را مُثله می کند و طبیعت را به عنوان خلقت نمی بیند و برای آن خالق و هدفی در نظر نمی گیرد، بلکه صرفاً به مطالعة لاشة طبیعت می پردازد و علم را زاییدة فکر خود می پندارد نه بخشش خدا، در حقیقت علمی مُردار تحویل می دهد، زیرا بر موضوع مطالعه خویش به چشم یک مردار و لاشه می نگرد، چون بال مبدأ فاعلی و مبدأ غایی از آن کنده شده است [ و در نتیجه توانِ حرکت و زندگانی متعالی را از دست داده است ]. احیای این مردار و برطرف کردن نقص این دانش معیوب که از این احیاء به اسلامی کردن علوم و دانشگاهها تعبیر می شود، به آن نیست که مَظاهر و برنامه های اسلامی را در محیط و فضای دانشگاه ها و مراکز علمی وارد نماییم؛ مثلاً در محیط های علمی و دانشگاه ها نمازخانه و مسجد بسازیم یا کتاب های درسی دانشگاه ها را با بسم الله الرحمن الرحیم و آرم جمهوری اسلامی چاپ کنیم. این کارهای صوری و ظاهری توان آن را ندارند که علوم را احیاء کنند و دانش معیوب و هماره افسرده را صحت و شادابی بخشند.
اسلامی کردن علوم، در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسیِ سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. تا هنگامی که علوم و دانشگاه ها از سیر محدود و افقی خویش دست برنداشته و در مسیر صعودی گام برندارند، هرگونه کار و اقدام شکلی و ظاهری، تغییر ماهوی در ساختار معیوب علوم ایجاد نمی کند» (همان، ۱۳۶- ۱۳۵).

۳) بهره گیری و ابتناء بر اصول و خطوط کتاب و سنت [۱۲]
«یکی از وظایف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) افزون برابلاغ آیات قرآن کریم بر مردم، تبیین آن است و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز این رسالت را ادامه دادند و پیروان خویش را به تحقیق، اجتهاد و پویایی در آن تشویق می کردند، چنان که هشتمین امام حضرت علی بن موسی الرضا می فرماید: علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع. این سخن اختصاص به فقه، اصول و علوم دینی ندارد؛ بیان کلی است. می فرماید ما در هر رشته ای از علوم، قوانین اولیه را القاء می کنیم و شما فروعات آن را استخراج کنید، خواه در علوم دینی، تجربی، تجریدی و خواه تلفیقی باشد و به تعبیر دیگر چه علوم انسانی و چه طبیعی» (همو، ۸۶ الف:۱۰۷-۱۰۶) به بیان دیگر «دین نه تنها تشویق به فراگیری علوم را به عهده دار است و انسان های مستعد را به تحصیل کمال های علمی ترغیب می نماید بلکه خطوط کلی بسیاری از علوم را ارائه کرده و مبانی جامع بسیاری از دانش های تجربی، صنعتی و نظامی و مانند آن را تعلیم داده است» (همان، ۱۱۰).
البته ضروری است توجه شود که گاهی وحی – اعم از قرآن و سنت – تمامی جوانب یک مطلب را ذکر می نمایند که بسیاری از مسایل عبادی فقه از این دست می باشد و گاه «مطلبی به صورت یک اصل کلی و جامع که مبیّن قاعده علمی و اصل تجربی، فلسفی و مانند آن است، بدون آنکه حدود، قیود، شرایط و شطور آن بیان شده باشد، در متن دین طرح می شود مانند بسیاری از مسایل علم اصول فقه که از علوم اسلامی به شمار می رود و بعضی از مسائل مربوط به معاملات در فقه که از علوم دینی محسوب می گردد» (همان) لذا اگر «مباحث مطرح شده در قرآن در رشته های کشاورزی، دامداری، شیلات، هواشناسی، معادن و… فنون وابسته به آنها وارد شود، بیش از آنچه از آیه «و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولا» [اسراء ۱۵] در بحث برائت علوم اصول استفاده شد، از آیات مربوط به این علوم استفاده خواهد شد.» (همان، ۱۱۴)
به بیان دیگر «اگر همانطور که فقهای عظام در این دست روایات فقهی و اصولی تأمل می کنند، عالمان علوم طبیعی نیز در مورد آیات و روایات کیهان شناسی و مربوط به طبیعت تأمل کنند برکات زیادی نصیب علم تجربی خواهد شد» (همو،۸۶ ب: ۱۴۹) بنابراین «معنای دینی بودن یک علم آن نیست که همه فرمول های ریز آن را اسلام بیان کرده باشد بلکه اگر خطوط کلی آن را ارائه نموده باشد، کافی است» (همو، ۸۱، ۳۵۷) خلاصه این بحث آن است که کتاب و سنتْ خطوط، اصول و مباحثی را درباره طبیعت و انسان و… دارند که میتواند [ یا می بایست ]با روش مقتضی آنها را استخراج کرد و به کار بست و علوم را بر آنها استوار نمود:
«لذا باید گفت اصول و کلمات جامعی که قرآن و حدیث درباره جهان و عالم و آدم و نیز ترسیم خطوط اصلی جهان بینی در بردارند هرگز کمتر از روایات فقهی نیست و همان طور که با استمداد از قاعد عقلی و قوانین عقلایی، بعضی از نصوص دینی مورد بحث اصولی قرار گرفت تا کلید فهم متون فقهی شود، لازم است به همان ابزارِ فنی، برخی از نصوص دینی دیگر که به عنوان ابزار شناخت عالم و آدم صادر شده اند، محور بحث و فحص قرار گرفته، ابزار مناسب شناخت مجتهدانه علوم و فنون دیگر تبیین می شود و آن گاه به نصوص وارد درباره جهان بینی، تاریخ، سیره و اخلاق، صنعت، فن زیست محیطی و مانند آن پرداخته شود» (همو، ۸۶ الف: ۱۲۶)

چند نکته درباره علم اسلامی

نکته اول: اسلامی بودن علوم زیان بار!؟
«آیا علوم زیان بار به جامعه بشری مانند سحر یا فراگرفتن دانش هسته ای و ساخت و تولید سلاح های شیمیایی، میکروبی و آموختن کیفیت تولید سلاح های هسته ای که محیط زیست بشر را تهدید می کند، از علوم اسلامی است ؟ پاسخ آن است که علم یعنی آگاهی از ربط واقعی اشیاء که فعل خدای سبحان است. آگاهی از نظم درونی اتمها و کیفیت ترکیب و تجزیه آنها ممنوع نیست، آنچه منع شده است ساختن سلاح های کشتار جمعی است ولی بهره برداری صحیح از آن که مورد تأیید عقل و نقل است جایز است و چنانکه بُعد پیش گیرانه داشته باشد، نه تنها جایز بلکه لازم است. همان طور که در مسئله سحر گفته شد اگر کسی به وسیله آن ادعای نبوت، امامت یا دعوای خاصی داشته باشد، می توان به وسیله همین علم، ادعای متنبّیان را باطل کرد و جلوی تأثیر سوء سحر و مانند آن را گرفت» (همان، ۱۲۵)

نکته دوم: ایده علم اسلامی؛ رفع نواقص نه علمی جدید
«در زمینه اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها از هر گونه افراط و تفریط باید دوری جست و نباید تصور کرد علم اسلامی، یعنی فیزیک و شیمیِ اسلامی، تافته ای جدابافته از علوم طبیعی رایج است [ و نباید ] تخیّل کنیم که علم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج در اختیار می گذارد و چون مشاهده می کنیم از دلِ علمِ دینی، فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمی آید، به این تصور کشانده می شویم که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم شویم» (همو، ۸۶ ب: ۱۴۲ با اندکی تلخیص).
به بیان دیگر «ایده اسلامی کردن علوم، در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصله ای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده، حاصل می آید؛ نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و ساز وکارهای کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود.حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه های مختلف علوم انتظار بکشیم.» (همان، ۱۴۳)

نکته سوم: نتیجه نامطلوب اسلامی کردن علم: خدشه در علم؛ خدشه به دین!؟
«ممکن است تصور شود که قول به اسلامی بودن علوم و اینکه اساساً علم غیر اسلامی نداریم و علم عقلی در کنار علم نقلی حجت شرعی است و داخل در معرفت دینی، این محذور را به دنبال دارد که با آشکار شدن نادرستی یک قاعده یا معرفت علمی، خدشه ای به معرفت دینی وارد می آید.
[پاسخ آن است که] این تصور نادرست است، زیرا همین اتفاق بارها در حوزه معرفت دینی مستند به نقل اتفاق می افتد. اختلاف در تفسیر قرآن و یا فتوای فقهی [ و روشن شدن اشتباه قبلی و رو به نظریه جدید نمودن ] امری روشن و طبیعی و پذیرفته شده است و خللی به منبع دینی و حجیت عقلی آن وارد نمی آورد.در باب علوم طبیعی نیز همین امر جاری است که اگر مطلبی که امروز به صحت آن اطمینان داریم و برای ما حجت شرعی است، باطل بودن آن در آینده بر ما منکشف گردد، چاره نداریم جز چشم پوشی از آن و اخذ مطلب جدید علمی که موجب طمأنینه و اطمینان ماست. سِّرش آن است که که نقد، متوجّه فهم بشر از متون دینی [وکتاب تدوین] است نه متوجه صاحب شریعت. البته باید از جهت روشمند بودن دقت کافی را مبذول داشت و هر فرضیه را علم ندانست و هر گمانی را طمأنینه نپنداشت.» (همان، ۱۴۸-۱۴۷)

نکته چهارم: چگونگی استناد نتایج ظنی علوم به دین
نکته آخری که وجود دارد این است که چگونه نتایج ظنّی علوم تجربی و مانند آن به دین نسبت داده می شود ؟ پاسخ آن است که «همان گونه که ظنّی بودن نتایج فقهی در محدوده ای که حجّیت آن برای فقیه مسلّم است، مانع از قداست علم فقه نمی باشد، ظنی بودن استنتاج در برخی علوم از علوم کاربردی مانع از قداست آن نیست» (همو، ۸۱: ۳۵۴) بلکه در این موارد «درجه استناد مضامین آنها به اسلام مرهون درجه علمی آنهاست؛ یعنی اگر ثبوتِ علمی آنها قطعی باشد، استناد آنها به اسلام یقینی است و اگر میزان ثبوتِ آنها ظنّی باشد، مقدار اسناد آنها به اسلام در حد مظنّه است و اگر ثبوتِ آنها احتمال صِرف و مرجوح باشد، اسناد آنها به اسلام در همین حد است؛ نظیر استناد های گوناگون مسایل فقه و اصول فقه و تفسیر و سیره و اخلاق و سایر علومی که اسلامی بودن آنها مورد پذیرش است» (همو، ۸۶ الف: ۱۱۲) به عبارت دیگر «با آنکه تلاش عالم، تلاش مقدس و دینی است استناد نتایج حاصل به دین [ در موارد ظنّی ] اِسنادی ظنّی و گمانی خواهد بود یعنی درجه قداست به مقدار درجه علمی (قطع، ظن و احتمال مرجوح) است» (همو، ۸۱: ۳۵۳)

یادداشت ها
٭ تأکیدات این مقاله از نگارنده است.
۱- حدید، ۳
۲- نهج البلاغه، حکمت ۱۷۵
۳- در صورتی که این توضیح را مطابق با نظرات آقای جوادی آملی ندانیم، باید به تناقض در مباحث ایشان درباره علم دینی قائل شویم چرا که ایشان در جایی، همه علوم و دانش ها را اسلامی می داند و در جایی دیگر از اهمیت فلسفه علوم و امکان الحادی بودن یا نبودن این فلسفه و به تبع آن علوم و دانش ها سخن می گویند و ضرورت اسلامی سازی دانشگاه ها و علوم را مطرح می نمایند و علم رایج را «معیوب» و «مردار» معرفی می کنند؛ که موارد آن در طی مقاله می آید.
۴- البته ممکن است کسی صرف روش نقلی – یا به عبارت دیگر صرف ابتناء ظاهری بر نقل– را کافی نداند امّا اسلامی بودن این روش نزد آقای جوادی ظاهراً پذیرفته شده است.
۵- «مراد از عقل در این سلسله مباحث، خصوص عقل تجریدی محض که در فلسفه و کلام، براهین نظری خود را نشان می دهد نیست بلکه گستره آن، «عقل تجربی» را که در علوم تجربی و انسانی ظهور می یابد، «عقل نیمه تجریدی» را که عهده دار ریاضیات است و «عقل ناب» را که از عهده عرفان نظری برمی آید نیز در برمی گیرد» (جوادی آملی،۸۶ ب: ۲۵)
۶- «اساساً اگر منطق قارونی را کنار بگذاریم متوجه می شویم علم از آن جهت که علم است الهام الهی است و از جانب او افاضه می شود. علم افاضه و تعلیم الهی است، گرچه عالم ممکن است ملحد و سکولار باشد؛ امّا علم سکولار و غیر الهی نیست» (همان، ۱۴۶-۱۴۵) برای توضیحات تکمیلی در این زمینه و خصوصاً روشن شدن تأثیرات این نگاه بر عالم ر.ک (همان، ۸۸-۸۷)
۷- ممکن است عده ای صِرف علوم مبیّن قول خداوند را اسلامی ندانند چنانچه خود آقای آملی نیز ظاهراً آن را کافی نمی داند هر چند بخش تبیین کننده و حکایت از واقع آن را اسلامی می دانند. ر.ک (همو، ۸۶ الف: ۱۱۷) و (همو،۸۶ ب:۱۴۴ -۱۴۳)
۸- برای توضیح بیشتر ر.ک (همان، ۱۴۵ -۱۴۴)
۹- می توان گفت از دیدگاه ایشان تفاوتی بین علوم محض و علوم کاربردی و تکنیکی نیست چنانچه می گویند: «فرقی میان طبیعت شناسی و صنعت شناسی نیست، زیرا هر دو مخلوق خدایند؛ یکی بی واسطه و دیگری با واسطه. همان طور که بازگشت طبیعت به خلقت است، مرجع صنعت نیز به خلقت است، زیرا صنعت بشر جز مونتاژ اجزای موجود در جهان خلقت چیز دیگری نیست و خردورزی، ابتکار، فن آوری و هر وصف دیگری که در بشر ظهور کند، موهبت الهی است» (همان، ۸۹).
۱۱- ایشان در جایی دیگر می گویند: «علم، اگر علم باشد نه وهم و خیال و فرضیه، هرگز غیر اسلامی نمی شود. علمی که اوراق کتاب تکوین را ورق می زند و پرده از اسرار و رموز آن برمی دارد، به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و غیر دینی و اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کنیم.» (همان، ۱۴۳)
۱۲- برای توضیح بیشتر ر.ک: (همان، ۱۴۷- ۱۴۶)
۱۳- به نظر می رسد که این شاخصه از علم اسلامی، در نگاه آقای جوادی آملی به نوعی شرط مقوّم برای علم اسلامی باشد تا شرط لازم. هر چند که برخی از عبارات ایشان حالت دوم را نیز می رساند؛ برای نمونه ایشان تقدّس الهی را شامل آن علومی می دانند که اسلام(قرآن و عترت) درباره آنها قواعدی را ارائه می نمایند. (همو، ۸۱: ۳۵۲)

منابع:
جوادی آملی، عبدا…، اسلام و محیط زیست، قم، نشر اسراء، اول،۸۶ (الف)
همو، شریعت در آینه معرفت، قم، نشر اسراء، اول،۸۶ (ب)
همو، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، نشر اسراء، اول،۸۶ (ب)

منبع: / سایت / باشگاه اندیشه

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

جمعه 8 آذر 1392  1:44 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

رابطه سبک زندگی و اسلامی کردن علوم

خبرنگار روزنامه جوان درباره مسائل مرتبط با علوم انسانی و طریقه تقویت زندگی به سبک اسلامی در ایران با یکی از اساتید دانشگاه گفت‌وگو کرده است. دکتر سعید رضایی شریف آبادی، دانشیار گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه الزهرا (س) است که از دیماه ۱۳۹۰ ریاست دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه الزهرا (س) را نیز برعهده گرفته است. وی همچنین سردبیر فصلنامه‌های علمی – پژوهشی مطالعات ملی کتابداری و سازماندهی اطلاعات و نیز گنجینه اسناد است که هر دو نشریه توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران منتشر می‌شود. دکتر رضایی از سال ۸۹ رئیس انجمن علم اطلاعات و دانش‌شناسی ایران است که یکی از ۲۵۰ انجمن علمی کشور به شمار می‌آید و زیر نظر کمیسیون انجمن‌های علمی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مجوز فعالیت دارد.

داشته‌ها و یافته‌های ما در حوزه علوم انسانی چیست؟ چرا آنچه را به دست آورده‌ایم رضایتبخش نبوده؟ مشکل ما کجاست؟ و راه حل چیست؟

به طور کلی علوم را به دو گروه تقسیم می‌کنند. علومی که به طبیعت و به آنچه به دنیای مادی برمی‌گردد و علومی که موضوعیت آن ماوراءالطبیعه است و در وهله اول به خود خالق برمی‌گردد و به مخلوقات چنین خالقی و به خود انسان که احسن الخالقین است. شاید اگر قرار باشد به حقیقتی برسیم در علوم مادی و اشیا و اجسام، کار آسان‌تر باشد و با تجهیزات و آزمایشگاه‌های مجهز، به نوآوری‌ها و اختراعات فراوانی دست یابیم و اگر با دیدگاه پوزیتیویستی و مادی‌گرایانه به جهان نگاه کنیم همه هستی همین است که برایمان ملموس و قابل اندازه‌گیری و آزمایش است. اما آن بخشی از هستی که بسیار پیچیده است و هر جزء آن قابل تفسیر و اعمال نظر است و به سختی می‌شود به حقیقت آن پی برد، علومی است که با ماوراء الطبیعه سر و کار دارد و صحبت از خالق هستی و مخلوق او یعنی انسان می‌کند.  زمانی بود که مسلمانان ایرانی در هر دوی این علوم یعنی علوم طبیعی (مادی) و علوم انسانی (ماوراءالطبیعه) در جهان پیشتاز بودند. در علوم طبیعی دانشمندانی مانند جابر بن حیان، محمد بن موسی خوارزمی، محمد بن زکریای رازی، ابونصر فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی چهره‌های شاخص علمی بین‌المللی بودند و در علوم انسانی و به ویژه فلسفه و الهیات و شعر و ادب بزرگانی همچون عطار و مولانا و شمس و حافظ و سعدی و ناصر خسرو و ملاصدرا و امام محمد غزالی حرف اول را در دنیا می‌زدند.

اما وقتی جلوتر می‌آییم به خصوص در یکی دو قرن اخیر، به دنیایی می‌رسیم که متأسفانه مسلمانان غفلت کرده‌اند و دانشمندان مادی‌گرا آمدند و هم در حوزه‌های علوم مادی کار کردند و موفقیت‌های خود را به رخ جهانیان کشاندند و هم در حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی نظریه‌پردازی کردند. این اتفاق در جامعه‌شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی اقتصاد یا حوزه‌های علمی دیگر همچون علم اطلاعات و دانش‌شناسی و سایر حوزه‌ها افتاد و ما شدیم مصرف‌کننده محصولات فکری غربی‌های مادیگرا که بر این اساس دچار نوعی رخوت و رکود علمی شدیم. اینها حتی در موضوع عرفان هم کار کردند و به عرفان‌های ساختگی و پوشالی پر و بال دادند و کسانی مروج آن شدند که اعتقادی به خدا و معاد نداشتند و متأسفانه هواداران و مریدان زیادی هم دور خود جمع کردند. در این دوره شاهد این هستیم که حتی کسانی که ما فرستادیم به خارج و به کشورهای به اصطلاح پیشرفته، دچار نوعی شیفتگی در برابر القائات غربی‌ها شدند و وقتی این افراد برگشتند تحصیلکرده‌هایی بودند که دچار نوعی شیفتگی در برابر نظریه‌های مادی‌گرایانه شدند و به عنوان مدرس در دانشگاه‌های داخل کشور تنها مروج نظریه‌ها و برداشت‌های غربی از مباحثی شدند که ریشه آنها در فرهنگ اسلامی ما به نحو شایسته‌تری وجود داشت. به عنوان مثال، ما وقتی ‌خواستیم بحث روانشناسی بکنیم فقط آمدیم به نظریه پردازی روانشناسان غربی اکتفا کردیم، وقتی خواستیم از اقتصاد صحبت کنیم کاری به دیدگاه‌های اسلامی نداشتیم، نام‌های بزرگ را تنها نام‌هایی دیدیم که در غرب شهرت پیدا کردند. نیامدیم به دیدگاه‌های علمای اسلامی توجهی بکنیم، شاید افراد اندکی بودند که ما به آنها اعتنا کردیم در بعضی از رشته‌های خاص؛ به عنوان مثال در فلسفه به آرا و عقاید ملاصدرا توجه کردیم و هرگز نیامدیم در بحث اقتصاد ببینیم که در اقتصادی که ما از آن صحبت می‌کنیم چه تفاوتی دارد با اقتصادی که غربی‌ها صحبت می‌کنند. وقتی از بانکداری و ربا صحبت می‌کنیم، راه‌حل‌های پیشنهادی علمای اسلامی چیست؟

ما وقتی که یک چنین راهی را طی کردیم طبیعی است که با پیروزی انقلاب اسلامی در کشور، یکی از اولین مطالبات بنیانگذار آن و مردم، انقلاب فرهنگی و بومی‌سازی علوم و اسلامی کردن محیط علم‌اندوزی یعنی دانشگاه‌هاست. هم امام خمینی(ره) بر این نکته تأکید داشتند و هم مقام معظم رهبری. امام(ره) دانشگاه را کارخانه انسان‌سازی ‌می‌دانستند و معتقد بودند تزکیه بر تعلم تقدم دارد. واقعیتش این است که انسان بدون تزکیه، حتی در به کارگیری علوم مادی و تجربی هم به خطا می‌رود. بنابراین، عرض بنده این است که وقتی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری بر اهمیت علوم انسانی و بومی شدن آن تأکید کرده‌اند و حساسیت جامعه را نسبت به علوم انسانی برمی‌انگیزند و اکنون رهبر معظم انقلاب به درستی بر تغییر و اصلاح سبک زندگی بر اساس علوم انسانی منطبق با اسلام تأکید دارند، باید برنامه منسجمی در شناخت علوم انسانی داشته باشیم. باید بدانیم که این شناخت حیاتی است زیرا که سعادت دنیوی و اخروی ما به این بستگی دارد که خود را به درستی بشناسیم و به خالق خود معرفت داشته باشیم و بدانیم که سعادت واقعی و عاقبت نیک در چه مسیری به دست می‌آید. انقلاب فرهنگی به دنبال اسلامی کردن دانشگاه‌ها از این منظر است.

دلیل جذابیت فرهنگ غربی ـ که از نظر ما قابل قبول نیست و به دنبال آزادی مطلق است و به انسان نگاه مادی و حقیرانه‌ای دارد ـ بین مردم و بخش قابل توجهی از نخبگان و صاحبنظران و استادان چیست؟

اتفاقی که افتاده در چند قرن اخیر این بوده که غربی‌ها آمده‌اند و روش‌های پژوهشی خود را در حوزه‌های مادی و غیرمادی و انسانی گسترش داده‌اند و هدایت سکان پژوهش و تولید علم را به دست گرفته‌اند.‌ای کاش ما هم می‌آمدیم و از ابزار پژوهشی که در حوزه‌های مختلف تولید شده به نحو شایسته استفاده می‌کردیم و پژوهش‌هایی می‌کردیم که بر مبنای اعتقادات و یافته‌های غنی خودمان شکل گرفته بود تا می‌توانستیم در مقابل آن نوع علوم تولید شده توسط غربی‌ها قد علم کنیم و حرف تازه‌ای داشته باشیم. اگر این کار را کرده بودیم الان در کلاس‌های درسمان صحبت از این نبود که فلانی این مطلب را گفته یا در فلان موضوع نوآوری داشته. گاهی هم آنچنان در این کار افراط می‌کنیم که تمام این افراد مورد استنادمان، همه نظریه‌پردازانی هستند که بیگانه یا غربی به حساب می‌آیند. گویا خودمان هیچ حرفی برای گفتن نداریم. بنابراین بنده بر این باورم که اگر ما بیاییم روش‌هایی که آنها در پژوهش و تولید علم استفاده می‌کنند را ترکیب کنیم با آن سنت آموزشی که از دیرباز در حوزه‌های علمیه خودمان داشته‌ایم، یعنی عمیق خواندن یک مطلب، اندیشه کردن و فهمیدن دقیق آن، متوجه خواهیم شد که چقدر حرف تازه در علم داریم. آن‌موقع دچار خودشیفتگی نسبت به غرب و آراء و افکار غیر الهی آنها نخواهیم شد. ما باید سنت تفکر انتقادی و مباحثه کردن را در فضای آموزشی حاکم کنیم. غربی‌ها امروز صحبت از تفکر انتقادی می‌کنند و در کلاس درس با هم مباحثه می‌کنند، همان فضای مباحثه‌ای که قدمتی هزارساله در حوزه‌های علمیه ما دارد.

اگر ما هم به این سنت حسنه برگردیم و در مباحث علمی دنبال چرایی‌ها برویم می‌توانیم افرادی را پرورش دهیم که صاحب نظر باشند و به جای آنکه مرعوب نظرات تثبیت شده دیگران باشند از خود نظریه و حرف تازه به جای بگذارند. واقعیت این است که اگر آن علوم انسانی که بر مبنای تفکر مادی شکل گرفته می‌توانست کیمیای سعادت را به ارمغان بیاورد یا دنیای توسعه یافته مادی جوابگوی نیازهای انسان امروز بود، آمار خودکشی و ناهنجاری‌های خانوادگی و اجتماعی در کشورهای توسعه یافته باید به صفر می‌رسید. حال آنکه چنین نیست و این آمار روز به روز در کشورهای غربی در حال افزایش است. بنابراین ما باید به فکر خودمان باشیم، ما باید علم و فناوری را بر مبنای اعتقادات دینی خودمان تولید کنیم و به خدمت بگیریم. ما باید در حوزه علوم انسانی، تولید علمی بکنیم که خداوند محور همه کائنات باشد و انسان مخلوق برگزیده خدای لایزال باشد.

برای رسیدن به این مرحله چه گام‌هایی را باید برداریم؟ به نظر شما آیا برخی از روش‌هایی که تاکنون در مسیر آموزش و پرورش به کار گرفته‌ایم ما را به اشتباه انداخته است؟

شاید یکی از گام‌های اولیه‌ای که باید در بازگشت به مسیر اصلی برداریم تأکید بیشتر بر وحدت حوزه و دانشگاه است. به نظرم مهم‌ترین فایده‌ای که وحدت حوزه و دانشگاه دارد بازنگری در سنت آموزش دانشگاهی است که تا حد زیادی یک‌سویه شده و از استاد به دانشجو منتقل می‌شود. در حالی که در حوزه‌های علمیه، تعامل و بحث و جدل علمی وجود دارد همان چیزی که امروزه غربی‌ها به رخ ما می‌کشند و از آموزش دو سویه و تفکر انتقادی و توفان فکری به عنوان ابداعات خودشان یاد می‌کنند. بله من فکر می‌کنم ما مسیر را اشتباه رفته‌ایم و اکنون حسرت نوع آموزشی را می‌خوریم که در غرب وجود دارد در حالی که این سنت، سنت مدارس و حوزه‌های علمیه ما در قرن سوم و چهارم هجری بوده که قرن‌ها بعد دیگران آن را در دانشگاه‌های خود به کار گرفته‌اند و خودمان از آن غافل شده‌ایم. ما امروز انتقادمان به آموزش رسمی کشور در مدارس، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها این است که ما آموزش یکسویه داریم، آموزش توصیفی داریم. آموزشی که از معلم و استاد به سمت دانش‌آموز یا دانشجو به صورت یک طرفه در جریان است و مسیر برگشت ندارد، اما وقتی می‌رویم در فضای آموزشی کشورهای غربی می‌بینیم که این فضا، فضای دو سویه است. در آنجا یک کودک پیش دبستانی برمی‌گردد در مباحث کلاسی مشارکت فعال می‌کند و به معلمش می‌گوید که من اینجوری فکر می‌کنم. . . یا می‌گوید به نظر من این موضوع اینجوری است که. . . تصور می‌کنم که باید این طور باشد و با نظر شما مخالفم. این کودک خردسال را وقتی در کتابخانه مهد کودک می‌بینی و سؤال می‌کنی که اینجا چه می‌کنی؟ می‌گوید آمده‌ام که روی پروژه کلاسی کار کنم. اینها یعنی چه؟ یعنی اینکه آنها مشارکت در بحث‌های کلاسی، انجام کارهای تحقیقاتی و استفاده از منابع کتابخانه‌ای را از همان کودکی به بچه یاد می‌دهند و عنصر تفکر انتقادی در وجود کودک را نهادینه می‌کنند.

تفکر انتقادی یعنی اینکه آقای استاد، آقای معلم، خانم معلم این صحبتی که کردید را من قبول ندارم. این فضا با فضای کلاس دانشگاهی که یک ساعت و نیم صحبت می‌کنی و هیچکس جز استاد حرفی نمی‌زند و سؤالی ندارد متفاوت است.

البته این را باید از من مدرس هم سؤال کرد که چقدر اجازه می‌دهیم آن کودک ما، دانش‌آموز دبیرستانی‌ ما، دانشجوی ما در مقابل ما ابراز وجود کند؟ مهد کودک و دبستان و دبیرستان و دانشگاه مقطع کارشناسی پیشکش، چقدر تأسف‌آور است که هنوز گاهی شاهد جزوه گفتن استاد در دوره‌های تحصیلات تکمیلی هستیم و بعدش هم بر مبنای همان جزوه و مطالب کهنه سؤال طرح می‌کنیم و بعدش هم نمره می‌دهیم و دانشجو فار‌غ‌التحصیل می‌شود و با علم سطحی خود وارد جامعه می‌شود. شکی نیست که این فضا ما را به فضای تفکر و فضایی که در آن یک نظریه‌ای خلق شود نمی‌رساند. به هر حال همانگونه که قبلاً هم اشاره کرده‌ام با نزدیک شدن حوزه و دانشگاه امید آن می‌رود که فضای یک‌سویه آموزش دانشگاهی به فضایی دو سویه، پرطراوت و تولید کننده علم تبدیل شود.
البته فکر می‌کنم در حوزه هم باید این تفکر عوض شود که تنها علوم خاصی باید در آنجا تدریس شود. یعنی حوزه‌های علمیه باید نزدیک شوند به سایر علوم و یک محدوده مشخصی را برای تعلیم و تربیت افراد قائل نشوند. چه خوب است اگر حوزه‌های علمیه هم به مباحثی همچون پزشکی، روانشناسی، علم ارتباطات و شبکه‌های اطلاعاتی و سایر موضوعات روز ورود بیشتری داشته باشند. هم دانشگاه‌ها باید سنت آموزشی حوزه‌های علمیه را در دانشگاه‌های ما پیاده‌سازی کنند و هم حوزه‌های علمیه باید وارد حوزه‌های علمی گوناگون شوند.

آیا می‌توان برای رابطه بیشتر حوزه و دانشگاه و انتقال تجارب، به فکر مثلاً ساختمان آموزشی مشترک حوزه و دانشگاه بود؟ چنین چیزی می‌تواند در اسلامی کردن علوم انسانی تأثیرگذار باشد یا خیر؟

قبل از هر چیز باور و اعتقاد به این معنا که حوزه و دانشگاه می‌توانند خدمات متقابل و همکاری‌های مؤثری داشته باشند باید به‌وجود آید که متأسفانه الان چنین فضایی به وجود نیامده است. به طور مثال ما در دانشگاه‌ها شاهد هستیم که آقایان روحانیون و مدرسین حوزه علمیه می‌آیند و درس خودشان را می‌دهند و می‌روند. یعنی هیچ تعاملی بین حوزوی‌ها و دانشگاهیان برای اسلامی کردن دانشگاه‌ها به‌وجود نیامده. برای یک درس خاص مثلاً ‌اخلاق اسلامی یا اندیشه اسلامی می‌آیند، تدریس می‌کنند و می‌روند و کاری به مسائل دیگر دانشگاه ندارند و بعضی از آقایان دانشگاهی هم به حوزه‌های علمیه می‌روند و بعضی از دروس را تدریس می‌کنند. اما این استاد دانشگاهی ما فقط به عنوان یک فرد رفته در حوزه تدریس کرده و برگشته و آن مدرس حوزه علمیه هم همین طور. هیچ اتفاق خاص دیگری هم نیفتاده یعنی اینکه نه حوزه‌های علمیه ما آن حال و هوای دانشگاهی را پیدا کرده‌اند و نه دانشگاه‌های ما متأثر از حال و هوای حوزه‌های علمیه شده‌اند. در حالی که وحدت حوزه و دانشگاه باید تعلیم و تربیت در این دو نهاد را به هم نزدیک کند. اگر اتفاق بیفتد ما می‌توانیم حرف از وحدت حوزه و دانشگاه بزنیم و الا شعاری داده‌ایم و بعد هم فراموش کرده‌ایم و دلخوشیم به ثبت یک روز در تقویم کشوری به نام وحدت حوزه و دانشگاه.

این وحدت چقدر می‌تواند برای ترویج علوم انسانی و ایجاد گرایش‌های مثبت در جامعه جهت اصلاح سبک زندگی مؤثر باشد و تا چه حد می‌تواند در جایگاه عمومی خودش مفید باشد؟ آیا فایده‌ای دارد؟

عرض من هم از آن فضایی که گفتم باید ایجاد شود همین است. اگر ما بتوانیم فضای طلبگی حوزه را در دانشگاه ایجاد کنیم کسی که در علوم ریاضی ما دارد تربیت می‌شود، در شیمی، فیزیک، صنایع یا مهندسی یا رشته‌های دیگر، باید هم از نظر آموزشی با آن نظام دو سویه و نظام تفکر انتقادی تربیت ‌شود و هم از نظر اعتقادی و تربیت شخصی دست به خودسازی و تزکیه نفس بزند. یعنی ما اگر نگاه کنیم به زندگی یک طلبه باید قبل از هر چیز یک طلبه نفس خود را تزکیه کند. امام خمینی(ره) معتقد بودند تزکیه بر تعلیم تقدم دارد. ایشان می‌فرمودند: «اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را می‌گیرد. و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد. . . این، فاسد می‌کند عالَم را» اگر ما این تزکیه نفس را به تربیت شدگان دانشگاهیمان القا کنیم آن وقت است که در تولید و در به کار بردن علم و در تولید فناوری‌های برگرفته از علم کم‌فروشی نمی‌کنیم و متعهدانه عمل می‌کنیم. این مطلب تنها منحصر به علوم انسانی نمی‌شود. این سال‌های اخیر مردم ما با زندگی دانشمندان و شهدای هسته‌ای کشورمان آشنا شده‌اند و متوجه این موضوع شده‌اند که همه این افراد در کنار دستیابی به علم هسته‌ای به جهاد با نفس هم پرداخته‌اند. اگر تربیت اسلامی را در محیط‌های آموزشی خود گسترش دهیم آن وقت ما شاهد آن خواهیم بود که جامعه تربیت شده علمی داریم که تمام تلاش خودشان را می‌کنند برای اینکه یک جامعه و کشوری بسازند که آن کشور علاوه بر رفاه مادی، سعادت اخروی را هم تضمین کند. آن موقع تنها به دنبال رفاه مادی نیستیم و سبک زندگی ما با زندگی غربی‌ها و دنیاپرستان متقاوت خواهد بود.

اگر ما در کشورهای غربی یا حتی شرقی تابع سبک زندگی غربی مانند ژاپن و شاهد ناهنجاری‌های فراوان، خودکشی و طلاق و بریدن از خانواده از سنین پایین هستیم دلیلش این است که همه چیز را خلاصه کرده‌ایم در رفاه مادی. اگر جامعه ما بخواهد همان مسیر را برود ۳۰ یا ۵۰ سال دیگر می‌رسد به آن رفاه مادی امروز غربی‌ها و بعدش چه می‌شود؟ می‌رسد به همین پوچگرایی که الان غرب رسیده است و متأسفانه بالا رفتن طلاق در جامعه ما نشانه بدی از این دنباله روی است. در حالی که گم شده غرب توجه به بعد خدایی و معنوی انسان است و چون خدا را کنار گذاشته و در عمل وجود خداوند را انکار کرده دچار سردرگمی شده است. بعد هم که متوجه کمبود معنویت و اثرات سوء آن در جامعه شده رفته سراغ عرفان‌های ساختگی، رفته دنبال انسان‌هایی که خودشان گرفتار نفس خودشان هستند. ما باید بهوش باشیم، هم به دنبال رفاه مادی و آسایش دنیوی باشیم و هم سعادت اخروی و زندگی خداپسندانه را الگوی خود قرار دهیم و این مهم اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه حوزه و دانشگاه ما دست به دست هم بدهند و تعلیم و تربیت جامعه ما رنگ و بوی خدایی بگیرد.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 21 دی 1392  6:52 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:علم وفناوری وسبک زندگی

کتاب سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی

محمدصادق کوشکی در گفت‌گو با خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، خبر از انتشار جدیدترین کتابش با نام «سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی» داد و گفت: این کتاب قرار است توسط دفتر نشر معارف منتشر شود.

وی افزود: در واقع این کتاب تلاشی است برای تبیین این نکته که انقلاب اسلامی به عنوان یک تفکر در دنیای امروز پیشنهادهایی برای دنیای بهتر دارد و این تفکر قطعا راهکار‌هایی برای سبک و شیوه زندگی دارد. کوشکی گفت: خواننده این کتاب با مطالعه مطالب در ابتدا با مبانی سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی و در پی آن با مصادیق و الگوهای این سبک زندگی آشنا خواهد شد.

این نویسنده اظهار داشت: همچنین در این کتاب  علاوه به پرداختن به این نکته که لزوم پرداختن به سبک زندگی مطلوب انقلاب اسلامی چیست، دو الگوی موفق در سبک زندگی معرفی شده است که در قالب سبک زندگی جهادی تعریف می‌شود. وی افزود: این دو مصداق یکی مربوط می‌شود به سبک زندگی در سال‌های دفاع مقدس و دیگری سبک زندگی که در ارتباط با حرکت‌های جهادی بعدی تعریف می‌شود.

کوشکی درباره تعداد فصول و بخش‌هاش این کتاب هم اظهار داشت: این کتاب در ۵ فصل نوشته شده است که البته برای تکمیل کتاب قرار است دو فصل دیگر به کتاب افزوده شود. یک فصل به سبک زندگی سیاسی امام خمینی(ره) اختصاص دارد و فصل دیگر با تشریح و جزییات بیشتری به دوران دفاع مقدس و سبک زندگی مربوط به آن می‌پردازد.

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

پنج شنبه 24 بهمن 1392  3:16 PM
تشکرات از این پست
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

کتاب سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی

محمدصادق کوشکی در گفت‌گو با خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، خبر از انتشار جدیدترین کتابش با نام «سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی» داد و گفت: این کتاب قرار است توسط دفتر نشر معارف منتشر شود.

وی افزود: در واقع این کتاب تلاشی است برای تبیین این نکته که انقلاب اسلامی به عنوان یک تفکر در دنیای امروز پیشنهادهایی برای دنیای بهتر دارد و این تفکر قطعا راهکار‌هایی برای سبک و شیوه زندگی دارد. کوشکی گفت: خواننده این کتاب با مطالعه مطالب در ابتدا با مبانی سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی و در پی آن با مصادیق و الگوهای این سبک زندگی آشنا خواهد شد.

این نویسنده اظهار داشت: همچنین در این کتاب  علاوه به پرداختن به این نکته که لزوم پرداختن به سبک زندگی مطلوب انقلاب اسلامی چیست، دو الگوی موفق در سبک زندگی معرفی شده است که در قالب سبک زندگی جهادی تعریف می‌شود. وی افزود: این دو مصداق یکی مربوط می‌شود به سبک زندگی در سال‌های دفاع مقدس و دیگری سبک زندگی که در ارتباط با حرکت‌های جهادی بعدی تعریف می‌شود.

کوشکی درباره تعداد فصول و بخش‌هاش این کتاب هم اظهار داشت: این کتاب در ۵ فصل نوشته شده است که البته برای تکمیل کتاب قرار است دو فصل دیگر به کتاب افزوده شود. یک فصل به سبک زندگی سیاسی امام خمینی(ره) اختصاص دارد و فصل دیگر با تشریح و جزییات بیشتری به دوران دفاع مقدس و سبک زندگی مربوط به آن می‌پردازد.

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

شنبه 17 اسفند 1392  11:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها