0

جایگزینی فضایل اخلاقی نسبت به ایمان 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

جایگزینی فضایل اخلاقی نسبت به ایمان 2

بخش دوم و پایانی

نظریه دوم

نظریه دوم برعکس نظریه نخست، براین باور است که اخلاق مطلقاًٌ و در تمام آثار جایگزین ایمان نمی‌شود؛ یعنی نه موجب ورود به بهشت می‌شود، و نه حتی باعث نجات از جهنم و عذاب.

دلایل و شواهد

برای این نظریه می‌توان به دلایل زیر تمسک کرد:

1ـ جایگزینی اخلاق به‌جای ایمان سخن نادرست و پارادوکسیکال است؛ زیرا بخشی از اخلاق عمل صالح است. از سوی دیگر طبق آیات قرآن کریم، شرک و بی‌ایمانی باعث حبط اعمال صالح می‌شود:(وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ)(زمر/65)؛ (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ)(انعام/88)؛ (ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ)(توبه/17). از جهت سوم حبط به‌معنای بطلان (نابودی، بی‌اثر شدن) عمل است (رک: مفردات، قاموس، مجمع البحرین، ماده «حبط»). بنابراین نتیجه می‌شود که عمل صالح مشرکان باطل است. پس بخشی از اخلاق در غیر مؤمن تحقق نمی‌یابد.

علامه طباطبایی در این زمینه می‌گوید:

«قوله تعالى: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً» هذا هو الشق الثانی المتضمن لجزاء عامل العمل الصالح و هو الجنه، غیر أن الله سبحانه شرط فیه شرطا یوجب تضییقا فی فعلیه الجزاء و عمم فیه من جهه أخرى توجب السعه. فشرط فی المجازاه بالجنه أن یکون الآتی بالعمل الصالح مؤمنا إذ الجزاء الحسن إنما هو بإزاء العمل الصالح و لا عمل للکافر، قال تعالى: «وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام/88)، و قال تعالى: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً» (کهف/105).» (طباطبایی، 5/87)

نتیجه این می‌شود که جایگزینی اخلاق به‌جای ایمان که مستلزم فرض وجود اخلاق بدون ایمان است، نوعی تناقض است.

نقد

این دلیل اخص از مدعاست؛ زیرا تنها در مورد مشرکان صادق است و کافران اهل کتاب را در بر نمی‌گیرد، زیرا آیات قرآن برای اهل کتاب عمل صالح قائل است:(لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّهٌ قَائِمَهٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ* یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ أُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ*وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ)(آل‌عمران /115ـ113) (در این زمینه رک: بلاغی، ‏1/332؛ صادقی تهرانی، ‏5/344)؛ درحالی که مدعا اعم است و از مطلق کافران نجات را نفی می‌کند. مگر اینکه ادعا شود که این آیات در مورد بعضی از اهل کتابی است که مسلمان شده‌اند؛ چنانکه برخی اسباب نزول‌ها می‌گوید (رک: تفسیر المیزان، مجمع البیان، ذیل آیه). بنابراین برای اهل کتاب نیز عمل صالح اثبات نمی‌شود.

2ـ ایمان در دو بعد معرفتی و عملی کارکردهایی دارد که فضایل اخلاقی آن کارکردها را ندارد. به عنوان نمونه، ایمان در بعد علمی و معرفتی، انسان را با خالق هستی آشنا می‌کند و این آشنایی تنها به وجود وی منحصر نمی‌شود، بلکه باعث معرفت و آگاهی از صفات و اسمای الهی همچون علم و حکمت و قدرت و ربوبیت و... می‌گردد که این امر خود مستلزم ایمان به غایت‌مندی جهان آفرینش (مقتضای حکمت و عدالت) و ایمان به رابطه خدا با انسان (مقتضای ربوبیت) است. در نتیجه ایمان به خدا در پی دارنده شناخت و ایمان به آخرت و نبوت و خیلی از حقایق دیگر است که این آگاهی‌ها و باورها، بدون ایمان حاصل نمی‌شود.

همین طور ایمان در بعد عملی باعث عبودیت و بندگی انسان در برابر خالق خویش می‌گردد؛ پدیده‌ای که به نوبه خود تسلیم و توکل را در پی دارد؛ دو عنصری که پایه و اساس امنیت و آرامش روحی و روانی در زندگی به شمار می‌آید؛ «ألا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنَّ الْقُلُوب». و نیز ایمان زمینه استغفار و توبه از گناهان و بازگشت مجدد به سوی خدا را فراهم می‌سازد که نقشی تعیین کننده در ایجاد امید و انگیزه برای خوب شدن و خوب بودن دارد. به این ترتیب ایمان هم در بعد معرفتی و هم در بعد عملی، یک سلسله آگاهی‌ها و باورها و یک سلسله صفات و اعمالی را در انسان ایجاد می‌کند که بدون آن، دستیابی به این باورها و حقایق و صفات و اعمال میسر نمی‌شود. این در حالی است که فضایل اخلاقی چنین کارکردی ندارد. بنابراین نمی‌تواند جایگزین ایمان گردد.

نقد

این دلیل نیز اخص از مدعاست؛ زیرا کارکردهای معرفتی و عملی ایمان در برخی کافران مانند ملحدان و مشرکان وجود ندارد. اما کافران کتابی از همه کارکردهای ایمان برخوردارند؛ هم اعتقاد به خدا و صفات وی و آخرت و نبوت و... دارند، و هم زمینه اتصاف به صفات و افعالی چون عبودیت و تسلیم و توکل و توبه و استغفار و یقین و...  را دارند. بنابراین کافر کتابی در همه ابعاد ایمان چیزی کمتر از یک مسلمان ندارد. حال اگر دارای صفات و ملکات پسندیده و رفتار صالح باشد، قاعدتاً باید رستگار شود.

مگر اینکه گفته شود وجود کارکردهای ایمان در اهل کتاب به‌معنای وجود ایمان در آنان است، اگرچه ایمان ناقص و این بر خلاف صورت مسأله است؛ زیرا مسأله ما جایگزینی فضایل به‌جای ایمان بود، نه ضمیمه شدن ایمان ناقص به فضایل.

3ـ یکی از دلایل عدم جایگزینی اخلاق به‌جای ایمان، اطلاق آیات مربوط به کفر کافران است. اطلاق این آیات می‌گوید کسی که کفر ورزیده است، به جهنم می‌رود؛ چه فضایل اخلاقی داشته باشد، چه نداشته باشد: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ)(مائده/72)؛ (أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً)(نساء/151)؛ (وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ)(مؤمنون/117)؛ (وَ یَسْتَجیبُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَیَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ)(شوری/26)؛ (مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرینَ النَّارُ)(رعد/35)؛ (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً)(احزاب /64)؛(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجیرُ الْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ) (ملک/28).

نقد

اطلاق این آیات جای تردید دارد؛ زیرا اگر منظور از آیات، مطلق کافران حتی اهل کتاب باشد، دراین صورت باید گفت با آیاتی که برای اعمال صالح اهل کتاب پاداش قائل است و آنان را جزء صالحان می‌داند، تعارض دارد و در نتیجه، به وسیله آنها تقیید می‌شود. و اگر مقصود مشرکان و ملحدان باشد، دراین صورت اخص از مدعا می‌شود.

گذشته از اینکه در برخی روایات این مطلب مطرح شده است که برخی از کافران که سخاوت داشته‌اند، مانند حاتم طایی، کمترین عذاب را می‌بینند، یا در جایی میان بهشت و جهنم هستند. این نشان می‌دهد که همه کافران در جهنم نیستند.

4ـ یکی از دلایل عدم جایگزینی اخلاق به‌جای ایمان این است که طبق آیات قرآن کریم، کفر آثار و پیامدهای منفی دارد که لازمه کفر به‌شمار می‌آید و با فضایل اخلاقی از بین نمی‌رود. به عنوان نمونه، کفر باعث ختم قلب می‌شود و قلب را از درک حقایق ناتوان می‌سازد؛ (خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ)(بقره/7)؛(وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلا مَا یُؤْمِنُونَ) (بقره/88)؛ (وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ حِجَابًا مَسْتُورًا* وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا)(اسراء/46ـ45). باعث تزیین عمل می‌شود؛ (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ)(نمل/4). انسان را نسبت به یافتن راه راست در زندگی گمراه می‌کند؛(... یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا عِیدًا) (نساء/136)؛(وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ) (مؤمنون/74). زمینه هواپرستی را در انسان فراهم می‌کند؛(فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى)(طه/16). زندگی را پوچ و بی‌هدف می‌سازد؛ (وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الأنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ)(محمّد/12). انسان را وابسته به دنیا می‌کند؛ (زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا...)(بقره/212).

حال با توجه به این پیامدها که هر یک در شقاوت اخروی انسان نقش دارد، چگونه فضایل اخلاقی منهای ایمان می‌تواند باعث رستگاری انسان گردد؟

ممکن است تصور شود که این آثار و پیامدها مربوط به کفر جحود است که کفر همراه با رذیلت اخلاقی (حق ناپذیری) است، و نه هر کفری. پس دلیل اخص از مدعا می‌شود.

اما این پندار نادرست است، زیرا ممکن است برخی از آثار مانند ختم قلب مربوط به کفر جحود باشد، اما بعضی دیگر مانند بی‌هدفی کلیت زندگی، دنیا دوستی، تزیین عمل و فراهم شدن زمینه هواپرستی، لازمه مطلق کفر است؛ زیرا این امور لازمه محدودیت افق زندگی و انحصار حیات در دنیاست و کسی که به خدا و بالتبع به آخرت ایمان نداشته باشد، بدون شک به چنین پیامدهایی گرفتار می‌شود.

البته دلیل فوق از آن جهت قابل نقد است که تنها در مورد کافران ملحد و مشرک صدق می‌کند، نه اهل کتاب که معتقد به خدا و آخرتند. مگر اینکه همان پاسخ قبلی در اینجا نیز تکرار شود و آن اینکه اهل کتاب واجد ایمانند؛ هرچند ناقص. بنابراین در مورد آنان مسأله جایگزینی فضایل اخلاقی به‌جای ایمان مطرح نیست، بلکه همراهی ایمان با فضایل است و در نتیجه از صورت مسأله بیرون می‌شود.

5ـ برخی از آیات، عمل کافران را که در حد ذات صالح و باارزش است، بی‌ارزش و بی‌تأثیر در رستگاری‌شان معرفی می‌کند؛ مانند آیات(مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)(آل‌عمران/117)؛ (مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِینَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ*إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَلَمْ یَخْشَ إِلا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ*أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَعِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (توبه/ 19ـ17).

در روایات نیز این حقیقت مورد تأکید قرار گرفته است که بدون ایمان، هیچ عملی ارزش ندارد؛ «سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ7 یَقُولُ: لَا یَضُرُّ مَعَ الْإِیمَانِ عَمَلٌ وَ لَا یَنْفَعُ مَعَ الْکُفْرِ عَمَلٌ ألَا تَرَى أَنَّهُ قَالَ: وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ.» (کلینی، 2/464)

مرحوم مطهری در بیان اهمیت و نقش ایمان در قبولی عمل سخنی دارد که می‌تواند توجیه کننده این گونه آیات باشد. ایشان می‌گوید:

«شرط اینکه یک عمل، وجهه ملکوتى خوب و «علّیّینى» پیدا کند، این است که با توجه به خدا و براى صعود به ملکوت خدا انجام بگیرد. اگر کسى معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتى نخواهد داشت و به تعبیر دیگر، صعود به علیین نخواهد کرد. وجهه ملکوتى عمل وجهه بالاست و وجهه ملکى آن وجهه پایین است. تا عملى از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیت و صفا پیدا نکند، به ملکوت علیا نمى‏رسد. عملى به ملکوت علیا مى‏رسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروى و ملکوتى آن است.» (مطهری، ‏1/304)

و در جای دیگر می‌گوید:

«روشن ساختیم که حسن فعلى براى پاداش اخروى عمل کافى نیست، حسن فاعلى هم لازم است؛ حسن فعلى به منزله تن و حسن فاعلى به منزله روح و حیات است. و بیان کردیم که ایمان به خدا و روز رستاخیز، شرط اساسى و لازم حسن فاعلى است، و این شرطیت یک شرطیت قراردادى نیست، یک شرطیت ذاتى و تکوینى است؛ مانند شرطیت هر راه معیّن براى مقصد معیّن.» (همان،/307)

نقد

از این آیات استفاده می‌شود که عمل صالح مشرکان مورد قبول خدا قرار نمی‌گیرد و اثر ندارد. از آنجا که قبول عمل کنایه از پاداش یا مستلزم آن است، و پاداش الهی مترادف با ورود به بهشت و مراتب دیگری چون رضوان الهی است، در نتیجه از این آیات استفاده نمی‌شود که عمل صالح مشرکان هیچ اثری حتی نجات از عذاب یا تخفیف آن ندارد. گواه بر این سخن، روایاتی است که بر تأثیر اعمال صالح مشرکان در تخفیف عذاب یا نجاتشان تأکید دارد و در آینده به آنها اشاره می‌کنیم.

6ـ بر اساس آیه کریمه (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الألْبَابِ) (بقره/197)، تنها توشه آخرت که مایه رستگاری می‌شود، تقواست و تقوا جز در پرتو ایمان امکان پذیر نیست. بنابراین بدون ایمان حتی با فرض فضایل اخلاقی، رستگاری میسر نخواهد شد.

نقد

تقوا نقطه مقابل معصیت است؛ «فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» و نسبتشان، نسبت عدم و ملکه است. بنابراین در جایی تحقق می‌یابد که معصیت قابل تحقق باشد. از سوی دیگر معصیت در فرضی تحقق می‌یابد که انسان به‌رغم ایمان و باور به خدا و دستورات خدا، به این دستورات و تکالیف شرعی عمل نکند. بنابراین اگر در موردی اصلاً ایمان به خدا یا دستورات وی نباشد، یا ایمان باشد، اما علم و آگاهی نسبت به دستورات نباشد، در این صورت معصیت معنا نخواهد داشت. مگر بر طبق نظریه کسانی که می‌گویند کفار به‌رغم کفر و بی‌ایمانی‌شان نسبت به فروعات مکلفند، که البته این دیدگاه جای تردید دارد. (رک: نراقی، /285)

نظریه سوم

نظریه سوم این است که فلاح و رستگاری دو مرتبه دارد: یکی نجات از جهنم و عذاب، دیگری ورود به بهشت و تنعم از نعمت‌های بهشت و رضوان الهی. فضایل اخلاقی نسبت به مرتبه پایین یعنی نجات از جهنم جایگزین ایمان می‌شود، اما نسبت به مرتبه بالا که ورود به بهشت و برخورداری از رضوان الهی است، جایگزین نمی‌شود.

دلایل و شواهد

دلیل بر این نظریه اولاً جمع میان دو دسته آیات است. دسته نخست آیاتی که به صورت مطلق می‌گوید هر کس عمل نیکی انجام دهد، بدان پاداش داده می‌شود؛ مانند(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ*وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ)(زلزال/8 ـ7)؛ (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى) (توبه/120)؛(إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا)(کهف/30). لحن این آیات به‌گونه‌ای است که آنها را غیر قابل تخصیص می‌نماید. (مطهری، ‏1/285)

و دسته دیگر آیاتی که کفر و فقدان ایمان را مانع از ورود به بهشت و برخورداری از نعمت‌های الهی می‌داند؛ مانند(أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا)(نساء/151)؛ (وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ)(شوری/26).

و ثانیاً روایاتی است که برخی کافران را به‌خاطر بعضی ارزش‌های اخلاقی‌شان مستحق تخفیف عذاب دانسته، یا عذاب را از آنان برداشته شده می‌داند؛ مانند:

ـ «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِعَدِیِّ بْنِ حَاتَمٍ‏: إِنَّ اللَّهَ دَفَعَ عَنْ أَبِیکَ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ لِسَخَاءِ نَفْسِهِ.» (شیخ مفید، /253)

ـ «فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى جَلَّتْ عَظَمَتُهُ إِلَى الْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ أَنْ خَفِّفِ‏ الْعَذَابَ‏ عَلَى قَارُونَ لِرِقَّتِهِ عَلَى قَرَابَتِهِ.» (مجلسی، 14/391)

ـ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) : إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً ابْنُ جُذْعَانَ. فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا بَالُ ابْنِ جُذْعَانَ أَهْوَنُ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً؟ قَالَ: إِنَّهُ کَانَ یُطْعِمُ الطَّعَامَ.» (همان، ‏71/ 368)

ـ «إِنَّ مُؤْمِناً کَانَ فِی مَمْلَکَهِ جَبَّارٍ فَوَلَعَ بِهِ فَهَرَبَ مِنْهُ إِلَى دَارِ الشِّرْکِ فَنَزَلَ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ فَأَظَلَّهُ وَ أَرْفَقَهُ وَ أَضَافَهُ فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ کَانَ لَکَ فِی جَنَّتِی مَسْکَنٌ لَأَسْکَنْتُکَ فِیهَا وَ لَکِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَى مَنْ مَاتَ بِی مُشْرِکاً وَ لَکِنْ یَا نَارُ هِیدِیهِ وَ لَا تُؤْذِیهِ وَ یُؤْتَى بِرِزْقِهِ طَرَفَیِ النَّهَارِ قُلْتُ مِنَ الْجَنَّهِ قَالَ مِنْ حَیْثُ شَاءَ اللَّهُ.» (همان، ‏/289)

ـ «کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ فَکَانَ یَرْفُقُ بِالْمُؤْمِنِ وَ یُوَلِّیهِ الْمَعْرُوفَ فِی الدُّنْیَا فَلَمَّا أَنْ مَاتَ الْکَافِرُ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی النَّارِ مِنْ طِینٍ فَکَانَ یَقِیهِ حَرَّهَا وَ یَأْتِیهِ الرِّزْقُ مِنْ غَیْرِهَا وَ قِیلَ لَهُ هَذَا لِمَا کُنْتَ تُدْخِلُ عَلَى جَارِکَ الْمُؤْمِنِ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ مِنَ الرِّفْقِ وَ تُوَلِّیهِ مِنَ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا.» (همان، ‏71/ 306)

از مجموع این روایات استفاده می‌شود که فضایل اخلاقی و اعمال نیک در سرنوشت اخروی مشرکان و کافران تغییر ایجاد می‌کند و دست کم از عذاب جهنم نجاتشان می‌دهد.

نظریه چهارم

نظریه چهارمی نیز قابل طرح است و آن اینکه میان دو دسته انسان‌های فاقد ایمان فرق بگذاریم. یک دسته مانند ملحدان و مشرکان، و دسته دیگر مانند کافران اهل کتاب یا مسلمانان اسمی که فاقد ایمان حقیقی‌اند. در مورد دسته نخست بگوییم فضایل اخلاقی جایگزین نمی‌شود؛ زیرا قدر متیقن از ادله نظریه دوم همین دسته‌اند. اینان هیچ گونه رابطه‌ای با خدا ندارند و ارتباط آگاهانه‌شان با خداوند به کلی قطع است. بنابراین پیامدهای منفی کفر دامنگیر اینان می‌شود.

اما نسبت به دسته دوم بگوییم اینان با فضایل اخلاقی اهل نجات و رستگاری‌اند؛ زیرا کارکردهای ایمان در مورد اینان تا حدودی وجود دارد، چون ارتباطشان با خدا به کلی قطع نشده است. از سوی دیگر ادله نظریه نخست نیز این دسته را در بر می‌گیرد.

نتیجه نهایی

از مجموع آیات و روایاتی که پیرامون ایمان و کفر، عمل صالح و کیفر و پاداش رسیده است، چند نکته اساسی استفاده می‌شود که در داوری نهایی نقش تعیین کننده دارد.

1ـ ایمان به خدا و قیامت در فرهنگ ادیان الهی اهمیت بی‌بدیل دارد، به‌گونه‌ای که این دو، عناصر اصلی دعوت همه پیامبران الهی در تاریخ بوده است. در برابر این تأکید، نکوهش و نادیده گرفتن انکار خدا و شرک است که به طور مطلق، نفی و نکوهش شده است. تا جایی که آیات قرآن بررسی شد، برای مشرک و ملحد هیچ ارزشی به رسمیت شناخته نشده است، بلکه برعکس، اعمال به‌ظاهر ارزشمندشان بی‌ارزش معرفی شده است: (وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ) (انعام/88)؛ (أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً)(کهف/105).

«سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ7 یَقُولُ: لَا یَضُرُّ مَعَ الْإِیمَانِ عَمَلٌ وَ لَا یَنْفَعُ مَعَ الْکُفْرِ عَمَلٌ أَلَا تَرَى أَنَّهُ قَالَ: وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ.» (کلینی، 2/464)

2ـ در بحث ایمان گرچه ایمان کامل و حقیقی از نگاه قرآن ایمانی است که توسط خاتم پیامبران برای بشر مطرح شده است، اما قرآن ایمان اهل کتاب را به طور کلی نادیده نگرفته و برای آن، ارزش نسبی قائل است. این حقیقت را هم می‌توان از نظر احکام شرعی که بر آنان مترتب است و حسابشان را از مشرکان جدا می‌کند فهمید، و هم از لحن آیاتی که در مورد اهل کتاب سخن می‌گوید، چه اینکه لحن قرآن کریم نسبت به اهل کتاب (البته تا زمانی که به دشمنی و توطئه نسبت به اسلام و پیامبر اسلام نپرداخته‌اند)، متفاوت با لحن مشرکان و ملحدان است.

3ـ گرچه در آیات قرآن از ملکات نیک نفسانی به‌صورت گسترده سخن به میان نیامده است، اما عمل صالح به‌عنوان بخشی از فضایل اخلاقی به مثابه یکی از دو رکن اصلی فلاح و رستگاری در برابر رکن دیگر، یعنی ایمان مطرح شده است و این تقارن، نشان دهنده آن است که اهمیت ارزش‌های اخلاقی همچون ایمان، در رستگاری غیر قابل انکار است.

4ـ شکل اصلی پاداش و کیفر در قرآن، بهشت و جهنم است، اما در آیات و روایات برای پاداش، مراتب دیگری نیز مطرح شده است. مثلاً «رضوان الهی» به عنوان پاداش، فراتر از بهشت و نعمت‌های بهشتی معرفی گردیده است؛ (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)(توبه/٧٢).

همین گونه در روایات تخفیف عذاب و یا دور نگه‌داشتن از جهنم نوعی پاداش قلمداد شده است. (مجلسی، 71/289، 368)

با توجه به نکات فوق، اثبات یا نفی جایگزینی اخلاق به‌جای ایمان به صورت مطلق (نظریه اول و دوم) جای تردید دارد؛ زیرا اثبات و نفی مطلق با نکات یاد شده که نوعی انعطاف و طبقه‌بندی میان مراتب کفر و مراتب پاداش را نشان می‌دهد، ناسازگار است؛ به‌ویژه که برخی از ادله نظریات اول و دوم نیز قابل نقد بود. ازاین‌رو یکی از دو نظریه سوم و چهارم به واقع نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ زیرا با این نظریات که میان دو نوع نجات و رستگاری یا میان دو گونه بی‌ایمانی فرق می‌گذارند، می‌توان بین ادله مختلف سازگاری و توافق ایجاد کرد و این، بهترین گواه و تأیید بر این نظریات است.

و اگر با دقت بیشتری به مسأله نگاه کنیم، درمی‌یابیم که نه تنها یکی از دو نظریه اخیر، بلکه هر دو نظریه درست است؛ زیرا این دو نظریه گرچه به‌ظاهر ناسازگارند، چون طبق نظریه سوم ملحدان و مشرکان نجات پیدا می‌کنند؛ اما بر اساس نظریه چهارم، تنها کافران اهل کتاب و مسلمانان اسمی اهل نجاتند و نه سایر کافران.

اما واقعیت این است که میان این دو نظریه تنافی نیست، زیرا نجات ملحدان و مشرکان طبق نظریه سوم، به‌معنای رهایی یا تخفیف عذاب است، اما نجات و رستگاری کافران اهل کتاب یا مسلمانان شناسنامه‌ای در نظریه چهارم، به‌معنای ورود به بهشت است و این دو با هم سازگارند.

منابع و مآخذ:

1. بحرانی، ابن میثم؛ قواعد المرام فی علم الکلام، قم، مکتبه آیه المرعشی النجفی، 1406ق.

2. بلاغی، محمد جواد؛ آلاء الرحمن، قم، بنیاد بعثت، 1420ق.

3. تفتازانی، سعدالدین؛ شرح المقاصد، قم، بی‌نا، 1409ق.

4. جوادی، محسن؛ «سرشت اخلاقی دین»، فصلنامه نقد و نظر، شماره 6، 1375ش، 249-230.

5. راغب، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق.

6. سید مرتضی، علی؛ الذخیره فی علم الکلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1411ق.

7. شهید ثانی، زین الدین علی؛ حقایق الایمان مع رسالتی الاقتصاد والعداله، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق.

8. صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365ش.

9. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ق.

10. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارت ناصر خسرو، 1372ش.

11. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین؛ تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.

12. طوسی، محمد بن حسن؛ تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.

13. فضل الله، سید محمد حسین؛ من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعه والنشر، 1419ق.

14. قرشى سید على اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1371ش.

15. کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1365ش.

16. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.

17. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، بی‌تا.

18. مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.

19. ملکیان، مصطفی؛ جستاری در باب عقلانیت و معنویت، تهران، مؤسسه نگاه معاصر، 1380ش.

20. نراقی، احمد؛ عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

21. نوری، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق.

منبع: فصلنامه پژوهش‌های قرآنی شماره 67

دوشنبه 27 آبان 1392  8:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها