پاسخ به::.¸¸.•`¯`•.¸ دلنوشته های زیبای مهدوی :.¸¸.•`¯`•.¸
یارا به یاری من بی یار کن شتاب افتاده ام بدون تو در رنج بی حساب از روزن امید به تو رو زدم ،چرا افتاده بین چشم من و روی تو حجاب؟
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
بی رویت ای بهارم ، شوری به دل ندارم زاحوال عاشق خویش ، جانا خبر نداری ای یوسفی که کنعان ، چون تو ندیده هرگز مارا در انتظارت، تا چند می گذاری
روزی که از بر ما ، رفته است دلبر ما از دیدگاه اشکبار ،چون ابر نوبهاری ای یاد رفته باز آی ، شادان نما دل ما دل بی تو می نماید، همواره بی قراری
کاش از لطف شبی یاد زما می کردی یاد از عاشق افتاده ز پا می کردی کاش بیمار فراقت که ز پا افتاده با نگاه ملکوتی تو دوا می کردی
کاش می آمدی با یک نظر ای نخل امید گره از کار من زار تو وا می کردی کاش یک شب تو برای فرجت مالک من با دل سوخته خویش دعا می کردی
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد
از ماه عارض تو ، دل زنده ،جان شود نو بفشان زچهره ما ، با مقدمت غباری ای یار آشنایم ، کردی تو مبتلا یم با گوشه نگاهی ، کی کام دل برآوری
من که هر شام وسحر پر سش حال تو کنم چه شود گر نظری سیر جمال تو کنم ای شفای دل غمدیده غبار غم تو پاک از این آینه کی گرد ملال تو کنم؟
دوست دارم که شود هستی من یکسره چشم به امیدی که تماشای جمال تو کنم گرچه پر سوخته ام من ، به خدا خواسته ام که طواف حرم کعبه به بال تو کنم
کجاست یوسف گم گشته ای که چون یعقوب ز دوری رخ آن گل عذار می نالد مرا هوای تو هرگز نمی رود از سر ز اشتیاق تو قلب فکار می نالد
محرم اسرار من راز مشو نزد کسان باز گردد عقده ام شرح گرفتاری دهم ای امید نا امیدان مهدی زهرا بیا تا به عشاق جهان درس فدا کاری دهم
دل ضعیف من از هجر یار می نالد بهانه کرده همین،زار و زار می نالد زتنگ نای قفس مرغ پر شسکته یقین جهیده بر سر هر شاخسار می نالد
به جستجوی جمال تو ای مه تابان نه من یکی که هزاران هزار می نالد ز اشتیاق وصال سپارد این جان را چو اصغری که به شبهای تار می نالد
در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه صد ها هزار یوسف مصری عبید شد از کثرت گناه و خطاهای بی شمار راه وصال من به سرایت بعید شد