پاسخ به::.¸¸.•`¯`•.¸ دلنوشته های زیبای مهدوی :.¸¸.•`¯`•.¸
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست روز طلوع سبز تو فردای دیگریست بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها خاک زمین بهاری گلهای دیگریست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
نظری کن که زجا برخیزم من افتاده زپا بر خیرم بشنوم مژده دیدار تو را گر من از باد صبا بر خیزم
انتظارت می کشد آخر مرا روز وصلت را مهیا می کنی چند بنشینم سر راهت بگو تا به کی با من مدارا می کنی
بهر دیدار تو ای شاه بیا من مسکین گدا بر خیزم تا بر آورده شود حاجت نو سحر از بهر دعا بر خیزم
گر بیایی به سراغ دل غمدیده ما غم رود از دل و از خاطر رنجیده ما تو که بی واسطه آگاهی از اسرار و رموز ما و این قصه نا گفته و نشنیده ما
ما که از بین همه طالب دیدار توایم صحه بگذار به بر این رأی پسندیده ما ای که در کون مکان یاور مظلوم توئی بنشین بر سر این سفره ناچیده ما
چشم انتظار قایق صیاد مانده ام محض خدا بیا و مرا صید تور کن من را که دور مانده ام از خاک کربلا آقا بیا و همسفر بال نور کن
کی گره از کار من وا می کنی عاشقت را کی مداوا می کنی من زهجران تو می میرم بگو تا به کی مولا تماشا می کنی
جمال طلعتت زیباست ای دوست شکوه بیعتت زیباست ای دوست هوای دولت منصور دارم ظهور دولتت زیباست ای دوست
خاک پایت سرمه چشم من است چشم من را کی تو بینا می کنی یک نگاهی پشت دیوارت نما عاشقی دلداده پیدا می کنی
کی سپری فصل خزان می شود؟ کی سحر و وقت اذان می شود؟ رود فرج از دل تنگ زمان کی سوی گلزار روان می شود؟
بدان امید که بوسم رواق منظر تو نشسته ام به گدایی هنوز بر در تو مرا که نیست ز سرمایه حاصلی جز مهر خدا کند نشود باز مِهرم از سر تو
پرده بردار! که بیگانه نبیند آن روى غافل از آینه، این بى بصرانند هنوز! رهروان در سفر بادیه، حیران تواند با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز
ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم از پرده دل راز نگهدار تو باشم دستم تهی و نیست کلافی به بساطم تا بر سر بازار خریدار تو باشم
یک عمر به دنبال امان بودم و صحت منت نه و بگذار که بیمار تو باشم ای سایه لطفت همه جا روی سر من بگذار که در سایه دیوار تو باشم