پاسخ به::.¸¸.•`¯`•.¸ دلنوشته های زیبای مهدوی :.¸¸.•`¯`•.¸
تو مرا به لطف پنهان، همه وقت دستگیری بود از امید پیدا، دل من بر این گواهی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پایان رسد شام سیه، آید حبیب من ز ره اما خدا حالم ببین! من یار را گم کردهام
پروانه و من و دل و شمع و شب فراق سوزیم ز اشتیاق تو در انتظار صبح
پرسد اگر ز روی کرم این گدا، کیست؟ گوییدش از برای خدا، این گدای توست
پناه کون و مکان، صاحب الزمان مهدی ولی قایم بالسیف، شهسوار حجاز
تا دیده ز دل، نیم قدم ره به میان است از پرده برآ! چشم جهانی نگران است
پیش از آنی که رسد جان به لب دوری یار کاش میشد که لبم بر لب یاری برسد
تو کریمی و ما همه سایل ای همه رحمت و عطا! مهدی!
پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش خورشید را برای ظهور آفریدهاند
پرده نشین و همه جا ناظری غایبی و در همه جا حاضری
پرنده، نور، هوا، آسمان بهانه توست تویی بهانه حق، جمکران بهانه توست
پرسیدهای که دوست ز دشمن چه میکشد؟ هیچ آگهی فراق تو با جان چه میکند؟
پشت محراب از فراقت مانده بر دیوار غم چوب منبر بی تو چون حنانه دارد صد حنین
پای لرزان، دل حیران، ره پر چه، شب تار دست گیرد مگر از کوردلان، بینایی
پیداست که هرگز ننهد روی به بهبود زخم دل عشاق ز مشک ختن تو