پاسخ به::.¸¸.•`¯`•.¸ دلنوشته های زیبای مهدوی :.¸¸.•`¯`•.¸
خوش آن زمان که تو باشی خطیب جمعه ما خوش آن زمان که تو شویی ز دل غبار بیا
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
حدیث موی تو نتوان به عمر گفتن باز از آنکه عمر بود کوته و حدیث دراز
حال ما مسلمانان، درهم است و بیسامان درد ما شود درمان، از لبت به آسانی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنهکامی؟ چه شود که کام جوید، ز لب تو کامجویی؟
چه زیباست در اقتدای نمازم تو را در تجلای محراب دیدن
چارده محور تو بر گردونه خلقت زدی گردش گردونه آیا جز تو با نیروی کیست؟
چنین که بوی تنت در رواقها جاری است چگونه گل نکند بغض جمکرانی من؟!
چه قدر منتظرم من، خدا کند تو بیایی نشسته پشت درم من، خدا کند بیایی
چشم فراق و دیده یعقوب شد سپید زآن غایب از نظر، خبر پیرهن بیار
چشم عاشقان تا کی، ریزد از فراقت خون؟! دردمند هجرانم، ای طبیب! درمانی؟!
چه بگویم که تو خود، آگهی از راز نهان باری آنجا که عیان است، چه حاجت به بیان
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن
چه زیباست در خلوت دل نشستن جمال تو دور از تب و تاب دیدن
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
چیست این دل شورههای بیکران پشت کاشیهای سبز جمکران