و امروز من و تو ...
فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بین ما و آگاه به ما است. حال ما از او پنهان نیست.
بیماری ما او را بیمار می کند، غم ما دلش را به درد می آورد
به دعاهای بی شمارم آمین می گوید، و روز و شب برایم دعا و استغفار می کند.
بین دعاهایی که می کنم و او بر آنها آمین می گوید، چند بار نام او را می برم و برای فرج او دعا می کنم؟
آن قدر که او به یاد من است، من چقدر رسم وفا را به جا می آورم و ذره ای از دلنگرانی اش را جبران می کنم؟ من به غم او چقدر غمگینم؟
نگران بیماری او هستم و برای سلامتی اش صدقه می دهم؟
امیرالمؤمنین از حال رمیله خبر داشتند و می دیدند که به خود می پیچد، امروز هم امام من مرا همان طور می بیند و از حالم خبر دارد؟ آیا گاهی مرا در حالتی می بیند که دلتنگ او هستم؟ یا فقط چشمان نازنین ارباب با دیدنم در حالت گناه و غفلت گریانتر می شود؟
آیا مثل رمیله که پس از هفته ای بیماری و دوری از امام خود، دلتنگ شد و خود را به مسجد رساند، من و تو هم دلتنگ می شویم که جایی را پیدا کنیم و خود را به اماممان برسانیم؟ نمازمان را به نماز اول وقت اماممان اقتدا کنیم؟ قلب او را مطاف شادی و سوگ او قرار می دهیم؟ بگذار از امروز ما هم به شادی او شاد و به غم او غمگین باشیم؟ ما هم بر دعاهای او آمین گوییم ...(گل زهرا شرمنده و رو سیاهم)