5. برخوردارى از جایگاه والا در دنیا
در آیاتى از قرآن کریم عنایات خاص خداوند به برخى از پیامبران عنوان شده است: «وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْما وَعِلْما وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (یوسف: 21و22)؛ و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خواب ها را بیاموزیم، و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى دانند. و چون به حد رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.
این آیه به داستان حضرت یوسف (ع) اشاره دارد که خداوند به ایشان عنایت فرمود و از نعمت هایى همچون حکومت (مُکنت)، قدرت تعبیر خواب، حکمت و علم بهره مند ساخت. مشابه همین تعبیر در مورد حضرت موسى (ع) نیز آمده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْما وَعِلْما وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (قصص: 14)؛ و چون به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.
در بخش پایانى این آیات قید شده است که نیکوکاران این گونه پاداش داده مى شوند و اجر آنها ضایع نخواهد شد. با توجه به اینکه آمدن وصف «محسنین» مشعر به علّیت آن است، فهمیده مى شود سبب رسیدن این اولیاى خدا به جایگاه مذکور، نیکوکارى آنان بوده است. اما اینکه آیا هر کسى با هر درجه از احسان به چنین مقاماتى مى رسد یا نه، بعضى از مفسّران احتمال مى دهند با توجه به وعده «کذلک نجزى المحسنین»، خداوند متعال هر نیکوکارى را بنا به درجات مختلف احسان، مقدارى حکمت [یا حکومت100 ]متناسب با مقدار نیکوکارى اش عنایت کند.101
بنابراین، یکى از آثار محبت خداوند به نیکوکاران برخوردار شدن آنان از جایگاه هاى ویژه مادى و معنوى در دنیا مى باشد. آمدن عبارت «کذلک» در آیه، نشان بزرگى و بلندمرتبگى این پاداش است.102
6. شایسته شدن براى دریافت تحیت الهى
قرآن کریم هنگام ذکر داستان برخى از انبیاى بزرگوار، به آنها سلام داده است. بلافاصله پس از این سلام، خداوند مى فرماید: «ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»: «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(صافات: 79ـ80)؛ درود بر نوح در میان جهانیان، مااین گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.103
از کنار هم قرار گرفتن این سلام ها با وعده بعد از آنها، مى توان نتیجه گرفت شایستگى اهل احسان به حدى مى رسد که قابلیت دریافت چنین تحیتى را از سوى خداوند پیدا مى کنند. البته همان سخنى که درباره درجه بندى پاداش متناسب با سطح عمل در بحث از «جایگاه والا در دنیا» گذشت، اینجا نیز صادق است و به نظر مى رسد سلام خداوند به بندگانى همچون ابراهیم، نوح، موسى و الیاس ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ درجه اى به مراتب عالى تر از سلام به نیکوکاران عادى داشته باشد. با توجه به آنچه گفتیم، یکى دیگر از آثار محبت خداوند به محسنین، قابلیت دریافت سلام و تحیت الهى است.
7. پذیرفته شدن عمل:
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (صافات: 102ـ105)؛ و وقتى با او به جایگاه «سَعْى» رسید، گفت: اى پسرک من! من در خواب [چنین ]مى بینم که تو را سر مى بُرَم، پس ببین چه به نظرت مى آید؟ گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بکن. ان شاء اللّه مرا از شکیبایان خواهى یافت. پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر ]را به پیشانى بر خاک افکند، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! رؤیا [ى خود] را حقیقت بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.
خداوند وقتى داستان امتحان تاریخى ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام و موفقیت آنها در این امتحان را بیان مى کند مى فرماید: «إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» از ادامه این آیات و از روایات تفسیرى برمى آید که پاداش خداوند به ابراهیم (ع)، پذیرش قربانى او و جایگزین کردن آن با گوسفند بوده است. بنابراین، وعده اى که خداوند به محسنین داده و آن را مشابه آنچه با ابراهیم (ع) کرد خوانده است باید پذیرش عمل آنان باشد. در نتیجه، مى توان گفت: یکى از آثار محبت خداوند به محسنین پذیرفته شدن احسان از آنها خواهد بود.
8. مصونیت از سرزنش و عقاب
آیات 86 تا 93 سوره مبارکه «توبه»، مردم را در مواجهه با دستور جهاد به سه گروه تقسیم مى کند:الف. گروهى که در کنار پیامبر با جان و مال جهاد مى کنند که ایشان رستگارند و به خیرات و بهشت دست مى یابند.ب. گروهى که به رغم توانایى شرکت در جهاد، از آن شانه خالى مى کنند و نزد پیامبر عذر مى آورند، که اینان نمى فهمند و (به سبب اعمال ناشایست و نیات ناپاک) بر دل هایشان مُهر زده شده است.ج. گروهى که به علت ضعف یا مرض یا فقر، توان شرکت در جهاد ندارند؛ ولى در همان حال، از دل با خداورسولش هستند؛اینهامحسنین(نیکوکاران)هستند.
قرآن کریم در مورد گروه سوم مى فرماید: «مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ» (توبه: 91)؛ بر نیکوکاران سرزنشى نیست.
هرچند این آیات در فضاى خاص و ناظر به جهاد نازل شده اند، اما با توجه به اینکه معارف قرآنى به مورد نزول تخصیص نمى یابند علماى دین از این آیات مفهوم گسترده اى را برداشت کرده و با استفاده از آن، قاعده اى فراگیر به نام «قاعده احسان» را پایه گذارى نموده اند. طبق این قاعده (که بیشتر در فقه نمود دارد) اگر کسى از روى خیرخواهى و با قصد نیکوکارى عملى انجام دهد و اتفاقا خسارتى به بار آید ضامن نخواهد بود.104
در عبارت «مَا عَلىَ الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیل» که ادامه جمله قبل است، با اینکه امکان آوردن ضمیر (هُم) بود، اسم ظاهر (المحسنین) آورده شده (یعنى نفرمود: ما علیهم من سبیل) و این «قرار دادن اسم ظاهر به جاى ضمیر، به جهت توجه ویژه به جایگاه نیکوکاران و توصیف آنان به این عنوان گران قدر است. از طرفى، «مِن» زائده براى تأکید آمده و جمله به صورت استینافى است که مضمون پیش از خودش را به رساترین شکل و لطیف ترین سبکى تأیید مى کند و این عبارت، از شکل بلیغ سخن به شمار مى آید؛ چون معنایش این است که هیچ راهى براى هیچ سرزنشگرى نسبت به آنها باز نیست؛ یعنى هیچ ملامتگرى بر آنها گذر نمى کند و در سرزمین آنها نمى گردد؛ این دورترین حالت عقاب و سرزنش از آنهاست و «جارى مجراى مثل»105 محسوب مى شود... .»106بنابراین، مى توان گفت: یکى از آثار محبت خداوند نسبت به نیکوکاران این است که علاوه بر ایمنى از عذاب اخروى، در دنیا نیز سرزنشى بر آنها نیست و از عقوبت تشریعى در امان خواهند بود.
پینوشتها:
1ـ لفظ محبت در قرآن براى این افراد به کار رفته است: 1. محسنین: «إِنَ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» بقره: 195 (آیات دیگرى با همین مضمون: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93). 2. متقین: «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین»(آل عمران: 76) (آیات دیگرى با همین مضمون: توبه: 4و7). 3. مقسطین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین»(مائده: 42) (آیات دیگرى با همین مضمون: حجرات: 9، ممتحنه: 8). 4. متطهرین یا مطهّرین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین» (بقره: 222) (آیه دیگرى با همین مضمون: توبه: 108). 5. توابین: «إِنَ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین»(بقره: 222). 6. صابرین: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین» (آل عمران: 146). 7. متوکلین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین»(آل عمران: 159). 8. جهادگران راه خدا: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص» (صف: 4). 9. پیروان واقعى پیامبر صلی الله علیه و اله: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکمُْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران: 31). دقت در تعداد هر گروه از آیات بالا نشان مى دهد که محسنین در بین بندگان محبوب خداوند جایگاه ویژه اى دارند..
2ـ احمدبن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 202؛ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 152....
3ـ محمدبن احمد ازهرى، تهذیب اللغة، ج 4، ص 7.
4ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، القاموس المحیط، ص 91.
5ـ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب؛ احمدبن فارس، همان؛ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، المعجم الوسیط؛ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، صحاح اللغة، ذیل ماده «حبب».
6ـ ر.ک: محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 90؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 7.
7ـ مهایوسف جاراللّه، الحب و البغض فى القرآن الکریم، ص 31.
8ـ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، همان، ذیل ماده حبب، به نقل از: مهایوسف جاراللّه، همان، 31.
9ـ محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ص 359.
10ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: مهایوسف جاراللّه، همان، ص 31ـ33؛ محمداسماعیل صالحى زاده، محبت در قرآن، ص 20ـ22.
11ـ آل عمران: 31؛ مائده: 54.
12ـ پرداختن تفصیلى به معانى هر واژه در این مقاله نمى گنجد. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: مهایوسف جاراللّه، همان، ص 38ـ40؛ محمداسماعیل صالحى زاده، همان، ص 19ـ39.
13ـ حجر: 2؛ روم: 21.
14ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 414.
15ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ص 860.
16ـ توبه: 60.
17ـ راغب اصفهانى، همان، ص 81.
18ـ احمدبن محمد مقرى فیومى، المصباح المنیر، ص 18.
19ـ نساء: 125.
20ـ راغب اصفهانى، همان، ص 290؛ احمدبن فارس، همان، ص 295؛ ر.ک: محمداسماعیل صالحى زاده، همان، ص 27.
21ـ قلم: 32.
22ـ احمدبن فارس، همان، ص 384.
23ـ ممتحنه: 1.
24ـ احمدبن فارس، همان، ص 1035؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، ص 1732.
25ـ همان.
26ـ نور: 61.
27ـ همان، ص 522.
28ـ همان؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1162.
29ـ حاقه: 35.
30ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1417.
31ـ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ص 1905.
32ـ نساء: 25.
33ـ احمدبن فارس، همان، ص 271؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1540.
34ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1540.
35ـ آل عمران: 103.
36ـ راغب اصفهانى، همان، ص 68.
37ـ خلیل بن احمد فراهیدى، العین، ج 3، ص 31؛ ابن منظور، همان، ج 1، ص 289.
38ـ آل عمران: 118؛ مائده: 14و91؛ ممتحنه: 4.
39ـ آل عمران: 103.
40ـ همان.
41ـ مائده: 82؛ ممتحنه: 1و7.
42ـ فصلت: 34؛ ممتحنه: 1.
43ـ همان.
44ـ زخرف: 67.
45ـ بقره: 216؛ حجرات: 12.
46ـ احمدبن فارس، همان، ص 227؛ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099.
47ـ راغب اصفهانى، همان، ص 235.
48ـ این کاربرد که معناى لازمى دارد، با حرف «باء» و «الى» و گاهى «لام» متعدى مى گردد و اگر به همراه «ظن» و متعدى به حرف «الى» به کار رود معناى خوش بینى مى دهد.
49ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1535؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 183.
50ـ ر.ک: اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099؛ احمدبن محمد مقرى فیومى، همان، ص 136؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1535.
51ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 267.
52ـ کهف: 31؛ فرقان: 76؛ نساء: 69.
53ـ در آیاتى همچون فقره: 86؛ نساء: 36؛ انعام: 151؛ اسراء: 23؛ قصص: 77؛ زمر: 58؛ اسراء: 7؛ یوسف: 100 معناى اول نیکوکارى اراده شده، اما در آیه هفتم سوره «سجده» و آیات مشابه آن، معناى دوم یعنى خوب انجام دادن کارى مراد است.
54ـ سیدعلى اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 134.
55ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 4، ص 426.
56ـ لقمان: 2ـ4؛ آل عمران: 133و134.
57ـ یوسف: 9.
58ـ آل عمران: 133و134.
59ـ هود: 115.
60ـ کهف: 30، همچنین، ر.ک: سیدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 359.
61ـ نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 366.
62ـ فصلت: 46؛ جاثیه: 15؛ غافر: 58.
63ـ مقایسه اى میان آیه 189 بقره و آیات 15و16 ذاریات این مطلب را ثابت مى کند.
64ـ راغب اصفهانى، همان، ص 114.
65ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 1، ص 268.
66ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 304.
67ـ احزاب: 37.
68ـ راغب اصفهانى، همان، ص 814.
69ـ البته بین انعام و احسان دو تفاوت ظریف وجود دارد: یکى اینکه انعام تنها نسبت به انسان به کار مى رود و ـ مثلاً ـ هیچ وقت گفته نمى شود: فلانى به اسبش إنعام کرد راغب اصفهانى، همان، ص 814؛ دیگر اینکه احسان را هم مى توان به خود کرد و هم به دیگرى؛ یعنى اگر گفته شود: «أَحْسَنْتُ إِلى نفسى» (به خودم نیکى کردم) درست است اما انعام جز براى غیر به کار نمى رود (ابن منظور، همان، ج 13، ص 117).
70ـ این تقابل را در آیات نجم: 31؛ یونس: 26و27؛ روم: 10 مى توان دید.
71ـ ابن منظور، همان، ج 1، ص 96و97.
72ـ صافات: 13؛ قصص: 77؛ اعراف: 56.
73ـ بقره: 195؛ مشابه همین عبارت در این آیات نیز وجود دارد: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93.
74ـ عنکبوت: 69؛ مشابه این عبارت در نحل: 128 نیز آمده است.
75ـ نحل: 90؛ قصص: 77.
76ـ نحل: 30؛ زمر: 10؛ آل عمران: 148.
77ـ براى اطلاع از نظرات مختلف، ر.ک: فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب، ج 13، ص 53.
78ـ ر.ک: محمدبن طوسى، همان، ج 4، ص 195؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 243؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 4، ص 512.
79ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 243.
80ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 16، ص 350.
81ـ ر.ک: فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202.
82ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 376؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 235؛ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.
83ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 551.
84ـ محمدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج 14، ص 69.
85ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 235.
86ـ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.
87ـ در بحث هدایت از بخش ابتدایى این آیه استفاده شد، اما در اینجا بخش انتهایى آن موردنظر است. همچنین آیه 128 سوره نحل مضمونى مشابه این آیه دارد.
88ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 441؛ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 458.
89ـ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 290.
90ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 375؛ ج 16، ص 152.
91ـ ر.ک: احمدبن فارس، همان؛ ابن منظور، همان، ذیل ماده «رحم».
92ـ ر.ک: فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، ج 6، ص 69؛ راغب اصفهانى، همان، ص 347.
93ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ج 8، ص 148.
94ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 6، ص 211.
95ـ بقره: 2و3.
96ـ نمل: 2ـ4.
97ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 17، ص 10.
98ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 8، ص 269.
99ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 490.
100ـ بنابر اختلافى که در تفسیر این واژه بین مفسّران وجود دارد.
101ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 119.
102ـ ر.ک: سیدمحمود آلوسى، همان، ج 12، ص 96.
103ـ در آیات 109و110 و 120و121 و 123ـ131 این سوره نیز مشابه همین عبارت درباره دیگر انبیاء آمده است.
104ـ ر.ک: محمد فاضل لنکرانى، القواعدالفقهیه، ص 281؛ سیدمحمدحسن موسوى بجنوردى، القواعدالفقهیه، ج 4، ص 9؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 227؛ احمدبن على الجصاص، احکام القرآن، ج 4، ص 353.
105ـ یکى از صنایع بلاغى است.
106ـ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 16، ص 471.
منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180