0

آثار محبت خداوند به محسنین در قرآن 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

آثار محبت خداوند به محسنین در قرآن 1

بخش اول

چکیده

تصریح و تأکید قرآن بر محبت خداوند نسبت به محسنین، اهمیت خاصى به پژوهش درباره آثار چنین محبتى مى دهد. از طرفى، آگاهى نسبت به آثار محبت خداوند به ویژه مستند به خود قرآن، ثمرات اخلاقى مهمى دارد. این تحقیق با روش توصیفى ـ تحلیلى انجام گرفته و هدف آن معرفى آثار محبت خداوند نسبت به محسنین در قرآن کریم از طریق بررسى آیات و پژوهش در تفاسیر و منابع موجود دیگر در این زمینه است.

پژوهش انجام شده نشان مى دهد آثارى که در قرآن براى محبت خداوند به محسنین ذکر شده، در دو بخش آثار دنیوى و آثار اخروى قرار مى گیرند. از نظر قرآن، برخى از آثار دنیوى محبت خداوند به نیکوکاران عبارتند از: هدایت، دریافت پاداش زودهنگام در دنیا، یارى خداوند، بهره مندى از رحمت الهى، برخوردارى از جایگاه والا، شایستگى دریافت تحیّت الهى، پذیرفته شدن عمل، و مصونیت از سرزنش و عقاب. از جمله آثار اخروى محبت خداوند به محسنین نیز مى توان به «نعمت هاى بهشتى» و «پاداش افزون تر» اشاره کرد.

کلیدواژه ها: آثار محبت الهى، قرآن، نیکوکاران، احسان، آثار دنیوى، آثار اخروى.              

مقدّمه

در آیات مختلف قرآن کریم از محبت خداوند به گروهى از بندگان آراسته به ویژگى هاى اخلاقى و اعتقادى ویژه سخن به میان آمده است. در این میان، کسانى هستند که محبت خداوند نسبت به آنان با صراحت بیشتر و با لفظ «یحبّ» بیان شده است. از بین این افراد نیز سخن از محبت خداوند نسبت به نیکوکاران بیشتر از دیگران است.1 این محبت که یک سوى آن خداوند است، یقینا آثار مهمى به دنبال دارد. دو ساحتى بودن حیات انسان به عنوان محبوب، و «مالک یوم الدین» بودن خداوند به عنوان محب اقتضا مى کند این آثار محدود به دنیا نباشند.

قرآن کریم برخى آثار دنیوى و اخروى را براى محبت الهى به نیکوکاران بیان مى فرماید. استخراج نظریه اى منسجم و مستدل از قرآن کریم در مورد آثار محبت الهى به محسنین و بررسى این آثار و به کار گرفتن آنها در برنامه معنوى فردى و اجتماعى بسیار راهگشاست و نقش تربیتى مهمى براى کسانى دارد که مى خواهند با بهره گیرى از قرآن کریم، در مسیر تعالى روحى قدم بردارند؛ بخصوص اینکه معارف آن بدون واسطه از خود قرآن گرفته مى شوند. همچنین اطلاع از ثمرات و برکات محبت خداوند به محسنین، انگیزه خوبى براى تلاش در جهت رسیدن به مقام احسان و بهره مندى از آثار عظیم آن ایجاد مى کند که نشان دهنده اهمیت تحقیق در آیات قرآن و دریافت معارف بلند قرآنى در این زمینه است.

بررسى منابع نشان مى دهد که مسئله آثار محبت الهى به نیکوکاران در منبعى مستقل یا حتى تحت عنوانى مجزا بررسى نشده است. منابع موجود، به طور عام به محبت خداوند به انسان ها پرداخته اند. با توجه به اهمیت مسئله و اینکه طبق جست وجوهاى انجام شده تاکنون این مسئله به نحو شایسته اى بحث نشده است، پرداختن دقیق به آثار محبت خداوند نسبت به محسنین در قرآن کریم ضرورى به نظر مى رسد.

در پژوهش پیش رو، فراتر از تازگى مسئله که داراى پیشینه مستقل چندانى نیست، مهم ترین جنبه نوآورى آن به بررسى فراگیر و تحلیل تفصیلى آیات مرتبط با آثار محبت الهى به محسنین در قرآن مربوط مى شود.

سؤال اصلى این است که قرآن کریم چه آثارى براى محبت خداوند به محسنین بیان کرده است؟ سؤالات فرعى نیز عبارتند از: آیا قرآن سخنى از آثار محبت خداوند به محسنین به میان آورده است؟ چه آثار دنیوى براى محبت خداوند به محسنین در قرآن ذکر شده است؟ آثار اخروى محبت خداوند به محسنین که در قرآن آمده کدامند؟ در ساختار کلى مقاله نیز ارائه مطالب با همین ترتیب انجام خواهد گرفت.

مفهوم شناسى

الف. محبت

1) معناى لغوى و اصطلاحى: معانى اصلى ماده «ح ب ب» عبارتند از:2 1. لزوم و ثبات؛ 2. دانه چیز دانه دار؛ که در مثل گندم و جو و حتى انگور رایج است؛3 3. وصف کوتاهى یک چیز؛ مثلاً: «حبحاب» به معنى مرد یا شتر کوتاه قد و ضعیف.4 آنچه اینجا از آن بحث مى شود اصل اول و به معناى دوستى (متضاد بغض)5 است.6

محبت در اصطلاح عام، «میل طبع به چیز لذت بخش» است که حالت شدید آن عشق نامیده مى شود.7 محبت در اصطلاح فلاسفه عبارت است از «میل به شخص یا چیزعزیزیا جذاب یا سودمند.»8 محبت حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور، نسبت به چیزى که با او ملایمت و با تمایلات و خواسته هاى او تناسبى داشته باشد پدید مى آید.9 توجه شود که هرگاه صدور «حُبّ» از خداوند اراده مى شود باید پیراستگى آن از نقایص مادى لحاظ گردد.10

2) کاربرد قرآنى: مشتقات واژه محبت در قرآن به همان معناى لغوى خود به کار رفته است. فاعل محبت گاهى خداوند و گاهى انسان مى باشد.11 از نظر قرآن، محبت انسان ها به لحاظ اینکه در راستاى رضاى الهى باشد یا نباشد، گاهى ممدوح شمرده مى شود و گاهى مذموم. نمونه اى از هر دو نوع آن در آیه زیر آورده شده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّا لِّلّهِ» (بقره: 165)؛ و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهایى [براى او ]برمى گزینند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى دارند، ولى کسانى که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشترى دارند.

3) واژگان همسو12 و متضاد: 1. «مودّت»13 از ریشه وُدّ و وداد به معناى حبّ است.14 راغب مى گوید: ودّ یعنى: دوست داشتن چیزى و آرزوى محقق شدن آن.15 2. «اُلفت»16 از ألِفَ در لغت به معناى اجتماع با میل و رغبت،17 انس گرفتن و دوست داشتن است. «تألّفَ القومُ» یعنى: قوم جمع شدند و یکدیگر را دوست داشتند.18 3. «خُلّت»19 از خلل به معناى شکاف میان دو چیز.20 4. «رغبت»21 که یکى از معانى آن «طلبیدن چیزى»22 است، وقتى با حرف «الى» بیاید به معناى میل به چیزى براى کسب منفعت از آن است.4. «ولایت»23 از «و ل ى» به معناى قرب و نزدیکى24 است و معانى متعدد دیگر آن، از جمله دوستى25 (که در آن محب و محبوب از لحاظ معنوى به هم نزدیک مى شوند)، به نوعى به این ریشه معنایى بازمى گردند.

6. «صدیق»26 از «ص د ق» است که در اصل به معناى قوّت در چیزى مى باشد.27 از معانى منشعب شده آن، مودّت و محبت است که صداقت از آن مشتق مى شود.28 7. «حمیم»29 یعنى: نزدیک؛30 بنابراین، حمیمِ فرد کسى است که از نزدیکان او باشد و امر وى برایش اهمیت داشته باشد.31 «أخدان»32 که اصل معنایى اش «دوستى» است.33 برخى گفته اند: «خِدن» به دوستى گفته مى شود که در همه امور ظاهر و باطن با انسان شریک است.34 9. «إخوان»35 جمع «أخ» است که از ماده «أ خ و» مشتق شده به معناى کسى که از پدر و مادر یا یکى از آنها یا از جهت رضاعى با انسان شریک باشد. سپس براى هرگونه اشتراکى در قبیله، دین، حرفه، معامله، دوستى و مناسبات دیگر به کار رفته است.36

دقیق ترین واژه متضاد با محبت، «بغض»37 است که در قرآن کریم چند بار به شکل «البغضاء» آمده است.38 واژه دیگر «عداوة» است که در قرآن با مشتقاتش در برابر الفت،39 إخوان،40 مودت،41 ولایت،42 حمیم43 و خُلّت44 که همگى از واژگان همسو با محبت هستند قرار گرفته است. «کراهة» هم واژه دیگرى است که کاربردهاى قرآنى اش، به خوبى تضاد معنایى آن با محبت را نشان مى دهد.45

ب. محسنین

1) معناى لغوى و اصطلاحى: محسن از ریشه «ح س ن» است. ریشه معنایى حُسن، «خوبى» و ضد قبح مى باشد.46 راغب مى گوید: حُسن عبارت است از هر چیز شادى آفرین و مطلوب انسان که ممکن است یکى از این سه نوع باشد: مطلوب از جهت عقل، مطلوب از جهت میل و هوس و مطلوب از جهت حسّ.47 باب افعال از این ریشه (احسان) دو کاربرد دارد: 1. «نیکى کردن»،48 متضاد واژه «الإساءة»؛49 2. آگاهى کامل نسبت به یک چیز یا توانایى بر انجام صحیح یک کار؛50 مانند: «یحسن الکتابة».51 با آنکه هر دو کاربرد معنایى این واژه در قرآن به کار رفته، اما آنچه با موضوع بحث ما مرتبط است تنها معناى اول مى باشد. محسن کاربرد اصطلاحى خاصى ندارد و در معناى لغوى خود به کار مى رود.

2) کاربرد قرآنى: افعال ماده «ح س ن» در قرآن مجید بجز در سه جا،52 همه از باب افعال و نیز هر دو معناى53 لغوى آن آمده است.54 شیخ طوسى مى فرماید: «الاحسان هو النفع الذى یستحق به الحمد»؛55 احسان، نفع رساندنى است که [فرد] به واسطه آن شایسته ستایش باشد. احسان نیز همانند بسیارى دیگر از واژه هاى متداول عربى در عصر نزول، وقتى در قرآن به کار گرفته شد بار معنایى خاصى پیدا کرد و تعالى معنایى یافت.

از نگاه قرآن، سرچشمه نیکى ها عمل به دستورات الهى همراه ایمان واقعى است و در این دیدگاه، «نماز»، «زکات»، «تقوا»، «فروبردن خشم» و «گذشت» به عنوان نمادهاى اصلى سرسپردگى در عرصه عبادت و اطاعت و مهرورزى، و همچنین «یقین به آخرت» به عنوان چکیده و ثمره همه اعتقادات، به منزله مشخصه اهل احسان ذکر شده است.56

قرآن در مواردى دو مفهوم تقوا و صبر را در معناى احسان اشراب مى کند57 و حتى گاهى محسنین را معادل متقین58 یا صابرین59 مى آورد. در مجموع، مى توان گفت: محسنین در کاربرد قرآنى کسانى هستند که اهل ایمان و عمل صالح باشند60 و این دقیقا معادل فرمایشى است که از رسول خدا صلی الله علیه و اله در تفسیر احسان نقل شده است.61

3) واژگان همسو و متضاد: «عمل صالح» نزدیک ترین واژه به احسان در آیات قرآن است62 و مى توان گفت با معناى لازمى بدون حرف جر احسان (نیکى کردن) مترادف است. واژه «بِرّ» نیز کاربردهایى مشابه احسان دارد.63 بِرّ نسبت به والدین، به معناى زیاد نیکى کردن در حق آنها و نقطه مقابل عقوق است.64 واژه «طَول» هم کاربردى مشابه احسان دارد.65 به گفته مفسّران، «طول» نعمت دادنى است که مدتش براى صاحب نعمت طولانى باشد، و «ذوالطول» از نام هاى نیکوى خداوند است که هم معناى مُنعم است، ولى از آن خاص تر مى باشد؛ چون ذوالطول شامل نعمت دادن هاى کوتاه مدت نمى شود.66 «إنعام»67 به معناى نیکى رساندن به دیگران68 هم خیلى به معناى احسان نزدیک است.69

برجسته ترین واژه متضاد احسان، «إساءة» است. تقابل این دو واژه در قرآن کاملاً مشهود است.70 نقیض هر دو معناى احسان نیز در اساءة کاربرد دارد: «أساء إلیه» یعنى: به او بدى کرد و «أَساءَ الشى ءَ» یعنى: آن را خراب کرد و نتوانست کارش را درست به انجام برساند.71 واژه هاى «ظلم» و «فسادطلبى» نیز مقابل احسان در قرآن به کار رفته اند.72

محبت خداوند به نیکوکاران

قرآن کریم به سبب اهمیت نیکوکارى، بارها از خداوند به عنوان دوست دار73 و همراه74 نیکوکاران یاد کرده است، و نیز به احسان دستور75 مى دهد. پس درک اینکه انسان «محسن» محبوب خدا و کارش از نظر قرآن پسندیده است چندان دشوار نیست.اما آنچه شایسته ریزبینى مى باشد این است که محبت خداوند به محسنین چه آثارى در پى دارد. از آن رو که محبت در اینجا منسوب به وجودى است که مظهر اتمّ کمالات و مالک زمین و آسمان و دنیا و آخرت است، پس اگر او کسى را دوست داشته باشد قطعا آثار این دوستى در هر دو دنیا قابل پیگیرى است.

این مقاله در پى بررسى آثارى است که خداوند در آیات شریفه قرآن براى محبت خویش به نیکوکاران بیان فرموده است. این آثار را مى توان در دو گروه آثار دنیوى و اخروى بررسى کرد:

آثار دنیوى

قرآن کریم گاهى بدون بیان مصداق، تنها اشاره دارد که محبت خداوند نسبت به انسان، در دنیا آثار مبارک و خوبى دارد،76 اما آیات دیگرى از قرآن کریم به طور مشخص آثارى دنیوى را براى محبت الهى به انسان مى شمارند. در ذیل، به برخى از این آثار اشاره مى شود:

1. هدایت شدن

طبق آیات قرآن، یکى از آثار محبت خداوند به نیکوکاران، هدایت ویژه آنهاست. خداوند در قرآن از جایگاه ویژه حضرت ابراهیم (ع)، فرزندان آن حضرت و پیامبران پیش از وى سخن مى گوید و آنها را هدایت شده از سوى خود مى خواند، سپس مى فرماید: ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ کُلّا هَدَیْنَا وَنُوحا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (انعام: 84)؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم]واین گونه،نیکوکاران راپاداش مى دهیم.

اگرچه مفسّران در مورد ماهیت و جزئیات این هدایت با هم اتفاق نظر ندارند،77 اما آنچه روشن است اینکه: اولاً، هدایت محسنین هدایتى خاص و فراتر از هدایت عامه است؛78 چون به صورت مطلق نیامده، بلکه منحصر در محسنین و به عنوان نتیجه احسان آنها ذکر شده است و ثانیا، آوردن لفظ اشاره بعید (کذلک) حکایت از عظمت این هدایت دارد79 که به عنوان پاداشى ارزشمند براى اهل احسان، به آنها بخشیده شده است.

در جایى دیگر، جهاد را که جلوه اى از احسان است مایه هدایت به راه هاى الهى مى شمرد: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (عنکبوت: 69)؛ و کسانى که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه هاى خود را بر آنان مى نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. لام تأکید به همراه نون تأکید ثقیله نشان از حتمیت این اثر دارد80 و انتساب هدایت به ذات الهى نیز علامت عظمت آن است.

آیات ابتدایى سوره «لقمان» نیز بر هدایت گرى ویژه «کتاب حکیم» نسبت به نیکوکاران و اینکه خداوند آنها را هدایت خاصى کرده است دلالت دارند: «تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ هُدىً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ... أُوْلَئِکَ عَلَى هُدىً مِن رَّبِّهِمْ...»(لقمان: 2ـ5)؛ این است آیات کتاب حکمت آموز، [که] براى نیکوکاران رهنمود و رحمتى است، آنانند که از جانب پروردگارشان از هدایت برخوردارند... . لحن این آیات همانند لحن آیات ابتدایى سوره «بقره»، و سوره «نمل» است. از مقایسه بخش هاى ابتدایى این سه سوره چنین برمى آید که نیکوکاران نزد خداوند جایگاه ویژه اى در کنار مؤمنان و متقیان، بلکه بالاتر از آنها دارند.

2. دریافت پاداش زودهنگام الهى در دنیا

اگرچه به تصریح آیات و روایات، آخرت دار جزا و ثواب است و نیکوکاران و بدکاران در آنجا به سزاى اعمال خویش مى رسند، اما بسیارى از اعمال علاوه بر جزاى اخروى پاداش دنیوى نیز دارند.

از برخى آیات استفاده مى شود که پاداش دنیوى به نیکوکاران یکى از آثار محبت خداوند به آنهاست. از جمله این آیات، مى توان به موارد ذیل اشاره نمود: «وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ خَیْرا لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ» (نحل: 30)؛ و به کسانى که تقوا پیشه کردند، گفته شود: پروردگارتان چه نازل کرد؟ مى گویند: خوبى. براى کسانى که در این دنیا نیکى کردند [پاداش ]نیکویى است، و قطعا سراى آخرت بهتر است، و چه نیکوست سراى پرهیزگاران.

مفسّران اختلاف دارند که عبارت «فىِ هَذِهِ الدُّنْیا» متعلق به «أحسَنوا» است تا مراد آیه پاداش اخروى محسنین باشد یا متعلق به «حسنة» است تا پاداش دنیوى منظور باشد.81 بیشتر مفسّران قایل به دیدگاه دومند82 و شاهد بر صحت این دیدگاه را وجود عبارت متقابل «وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ» در ادامه آیه مى دانند. بنابراین، این آیه پاداش دنیوى را یکى از آثار محبت خداوند به نیکوکاران برمى شمارد.

مصادیق متعددى براى «حَسَنة» یاد شده است؛ از جمله: مدح وثنا بر زبان مؤمنان و هدایت و توفیق بر احسان،83 کرامتى از سوى خداوند،84 جامعه صالح،85 پیروزى، مدح و ثناى الهى و تعظیم و رفعت، باز شدن درب هاى مکاشفات و مشاهدات و الطاف.86 این پاداش ها را خداوند به نیکوکاران که آنها را دوست دارد عطا مى فرماید: «وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(یوسف: 56)؛ و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر ]قدرت دادیم، که در آن، هر جا که مى خواست سکونت مى کرد. هر که را بخواهیم به رحمت خود مى رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمى سازیم.

«قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَـذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(یوسف: 90)؛ گفتند: آیا تو خود، یوسفى؟ گفت: [آرى،] من یوسفم و این برادر من است. به راستى خدا بر ما منّت نهاده است. بى گمان، هر که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند.

صدر هر دو آیه روشن مى سازد که که اجر مورد نظر در ذیل، اجر دنیوى است؛ زیرا سخن از پاداشى است که خداوند به حضرت یوسف (ع) عنایت فرمود و در برابر صبر و پاک دامنى اش او را در زمین قدرتمند و عزیز کرد. بنابراین، با توجه به داستان یوسف (ع)که اینجا مصداق بارز محسن و محبوب خداست و نیز با توجه به دنیایى بودن پاداشى که در این آیه براى او ذکر شده، وقتى در چنین سیاقى مى فرماید: «ما اجر محسنین را ضایع نمى سازیم»، به تناسب موضوع، قطعا اجرهایى را که در همین دنیا نصیب بندگان مى گردد نیز دربرمى گیرد.

3. بهره مندى از یارى خداوند

پیمودن راه صلاح همیشه آسان نیست و گاهى افراد باایمان در مسیر تعالى معنوى با مشکلاتى روبه رو مى شوند. جامعه اسلامى نیز در راه پیشرفت به سوى آرمان هاى دینى و دنیوى با مشکلاتى متناسب با خود دست و پنجه نرم مى کند. هر فرد یا جامعه اى در هنگام گرفتارى یا رویارویى با مشکلات، دوست دارد یار و یاورى داشته باشد تا در کنارش باشد و به او قوت قلب بدهد. طبق فرموده قرآن، یکى از آثار محبت خداوند به نیکوکاران این است که وعده داده در سختى هاى مجاهدت فردى و اجتماعى در کنار آنها و یار و یاورشان باشد:«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»(عنکبوت: 69)؛ و کسانى که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه هاى خود را بر آنان مى نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.87

براى پى بردن به اینکه خداوند چگونه بندگان نیکوکار خود را همراهى و یارى مى کند، مرور گذرا به یادکرد قرآن از سرگذشت پیامبران و پیشوایان الهى و نصرت هاى الهى بر آنان کافى است. به نظر مى رسد با توجه به همین سرگذشت ها و قراین موجود در سیاق داستان هاست که برخى از مفسّران، «معیت» را در آیه شریفه به مفاهیمى همچون یارى، تأیید،88 رحمت، فضل، رتبه،89 عنایت، انداختن ترس در دل دشمنان، ابطال حیله هاى معاندان و دفع دشمنى هاى آنان90 و... تفسیر کرده اند.

4. بهره مندى از رحمت الهى

بعضى از آیات قرآن کریم بهره مندى از رحمت الهى را یکى از آثار محبت خداوند به محسنین مى شمارند؛ از جمله آیه «ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفا وَطَمَعا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ»(اعراف: 55و56)؛ پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حد گذرندگان را دوست نمى دارد. و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید، و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

این آیه شریفه نخست اشاره دارد که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد و سپس مى فرماید: «رحمت (مهر و گذشت) خداوند به نیکوکاران نزدیک است.» با انضمام این آیه به آیاتى که محبت خداوندى را شامل نیکوکاران مى دانند و اینکه در آیه نخست از دورى تجاوزکاران از دوستى خدا سخن گفته است، استفاده مى شود که بهره مندى از رحمت الهى اثر محبت خداوندى است.

اهل لغت، «رحمت» را به رقّت، تعطف، رأفة و مغفرت معنا کرده اند.91 رحمت در مورد انسان ها به معناى رقت قلب همراه با مهرورزى و گاهى نیز فقط به معناى رقّت است. اما رحمت گاهى نیز به معناى احسان بدون رقت به کار مى رود؛ مثل رحمت خداوند به بندگان. بنابراین، در کاربرد رحمت در مورد خداوند، جنبه رقّت قلب که انفعالى نفسانى است وجود ندارد؛ به همین سبب، گفته اند: رحمت از سوى خدا نعمت دهى و بخشندگى است و از انسان ها دلسوزى و مهربانى.92

سفره رحمت خداوند همیشه گسترده است و هیچ مانعى براى استفاده کسى نیست، اما آنچه مایه محرومیت انسان ها از رحمت خدا مى شود دورى جسم و جان آنها از خدا و الطافش است؛ پس وقتى انسان، با احسان این فاصله را از میان بردارد، رحمت خداوند هم شامل حالش خواهد شد.93

از نگاه دیگر، «ممکن است این جمله یکى دیگر از شرایط اجابت دعا باشد؛ یعنى اگر مى خواهید دعاى شما یک دعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد باید آن را با "اعمال نیک" خود همراه سازید، تا به کمک آن، رحمت الهى شامل حال شما گردد و دعایتان به ثمر رسد و به این ترتیب، در این دو آیه اشاره به پنج قسمت از شرایط قبولى دعا شده است: نخست اینکه از روى تضرع و در پنهانى باشد؛ دیگر اینکه از حد اعتدال تجاوز نکند؛ سوم اینکه با تولید فساد و تبهکارى همراه نگردد؛ چهارم اینکه توأم با بیم و امید متوازن باشد؛ پنجم اینکه با نیکوکارى توأم گردد.»94

آیه دیگرى که به بهره مندى از رحمت الهى به عنوان اثر محبت خداوند به محسنین دلالت دارد آیه سوم سوره مبارکه «لقمان» است که مى فرماید: «تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ هُدىً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (لقمان: 2ـ4)؛ این است آیات کتاب حکمت آموز، [که] براى نیکوکاران رهنمود و رحمتى است؛ [همان] کسانى که نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند، و [هم ]ایشانند که به آخرت یقین دارند.

با مقایسه این مجموعه آیات و دو مجموعه مشابه در سوره «بقره»95 و «نمل»96 به نظر مى رسد محسنین فراتر از مؤمنین و متقین، در سلسله مراحل تکامل، از مرحله «پذیرش حق» و مرحله «ایمان» به مرحله «عمل صالح» رسیده اند و به همین نسبت قرآن براى آنها علاوه بر «هدایت» و «بشارت» بودن، «رحمت» نیز هست.97کتاب هاى آسمانى هدایت براى همگان هستند، اما ارزش خاص پرهیزگاران به این است که از این هدایت بهره مى برند98 و البته نیکوکاران هم هدایت مى شوندوهم این کتاب براى آنهارحمت ونعمت99است. از مجموع آنچه گفته شد برمى آید: محبت خداوند به نیکوکاران باعث مى شود تا آنها به مصادیق رحمت الهى نزدیک و از برکات آن بهره مند باشند.

یک شنبه 26 آبان 1392  10:31 AM
تشکرات از این پست
mohsenshabani
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:آثار محبت خداوند به محسنین در قرآن 1

5. برخوردارى از جایگاه والا در دنیا

در آیاتى از قرآن کریم عنایات خاص خداوند به برخى از پیامبران عنوان شده است: «وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْما وَعِلْما وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (یوسف: 21و22)؛ و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خواب ها را بیاموزیم، و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى دانند. و چون به حد رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.

این آیه به داستان حضرت یوسف (ع) اشاره دارد که خداوند به ایشان عنایت فرمود و از نعمت هایى همچون حکومت (مُکنت)، قدرت تعبیر خواب، حکمت و علم بهره مند ساخت. مشابه همین تعبیر در مورد حضرت موسى (ع) نیز آمده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْما وَعِلْما وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (قصص: 14)؛ و چون به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.

در بخش پایانى این آیات قید شده است که نیکوکاران این گونه پاداش داده مى شوند و اجر آنها ضایع نخواهد شد. با توجه به اینکه آمدن وصف «محسنین» مشعر به علّیت آن است، فهمیده مى شود سبب رسیدن این اولیاى خدا به جایگاه مذکور، نیکوکارى آنان بوده است. اما اینکه آیا هر کسى با هر درجه از احسان به چنین مقاماتى مى رسد یا نه، بعضى از مفسّران احتمال مى دهند با توجه به وعده «کذلک نجزى المحسنین»، خداوند متعال هر نیکوکارى را بنا به درجات مختلف احسان، مقدارى حکمت [یا حکومت100 ]متناسب با مقدار نیکوکارى اش عنایت کند.101

بنابراین، یکى از آثار محبت خداوند به نیکوکاران برخوردار شدن آنان از جایگاه هاى ویژه مادى و معنوى در دنیا مى باشد. آمدن عبارت «کذلک» در آیه، نشان بزرگى و بلندمرتبگى این پاداش است.102

6. شایسته شدن براى دریافت تحیت الهى

قرآن کریم هنگام ذکر داستان برخى از انبیاى بزرگوار، به آنها سلام داده است. بلافاصله پس از این سلام، خداوند مى فرماید: «ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»: «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(صافات: 79ـ80)؛ درود بر نوح در میان جهانیان، مااین گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.103

از کنار هم قرار گرفتن این سلام ها با وعده بعد از آنها، مى توان نتیجه گرفت شایستگى اهل احسان به حدى مى رسد که قابلیت دریافت چنین تحیتى را از سوى خداوند پیدا مى کنند. البته همان سخنى که درباره درجه بندى پاداش متناسب با سطح عمل در بحث از «جایگاه والا در دنیا» گذشت، اینجا نیز صادق است و به نظر مى رسد سلام خداوند به بندگانى همچون ابراهیم، نوح، موسى و الیاس ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ درجه اى به مراتب عالى تر از سلام به نیکوکاران عادى داشته باشد. با توجه به آنچه گفتیم، یکى دیگر از آثار محبت خداوند به محسنین، قابلیت دریافت سلام و تحیت الهى است.

7. پذیرفته شدن عمل:

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (صافات: 102ـ105)؛ و وقتى با او به جایگاه «سَعْى» رسید، گفت: اى پسرک من! من در خواب [چنین ]مى بینم که تو را سر مى بُرَم، پس ببین چه به نظرت مى آید؟ گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بکن. ان شاء اللّه مرا از شکیبایان خواهى یافت. پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر ]را به پیشانى بر خاک افکند، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! رؤیا [ى خود] را حقیقت بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.

خداوند وقتى داستان امتحان تاریخى ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام و موفقیت آنها در این امتحان را بیان مى کند مى فرماید: «إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» از ادامه این آیات و از روایات تفسیرى برمى آید که پاداش خداوند به ابراهیم (ع)، پذیرش قربانى او و جایگزین کردن آن با گوسفند بوده است. بنابراین، وعده اى که خداوند به محسنین داده و آن را مشابه آنچه با ابراهیم (ع) کرد خوانده است باید پذیرش عمل آنان باشد. در نتیجه، مى توان گفت: یکى از آثار محبت خداوند به محسنین پذیرفته شدن احسان از آنها خواهد بود.

8. مصونیت از سرزنش و عقاب

آیات 86 تا 93 سوره مبارکه «توبه»، مردم را در مواجهه با دستور جهاد به سه گروه تقسیم مى کند:الف. گروهى که در کنار پیامبر با جان و مال جهاد مى کنند که ایشان رستگارند و به خیرات و بهشت دست مى یابند.ب. گروهى که به رغم توانایى شرکت در جهاد، از آن شانه خالى مى کنند و نزد پیامبر عذر مى آورند، که اینان نمى فهمند و (به سبب اعمال ناشایست و نیات ناپاک) بر دل هایشان مُهر زده شده است.ج. گروهى که به علت ضعف یا مرض یا فقر، توان شرکت در جهاد ندارند؛ ولى در همان حال، از دل با خداورسولش هستند؛اینهامحسنین(نیکوکاران)هستند.

قرآن کریم در مورد گروه سوم مى فرماید: «مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ» (توبه: 91)؛ بر نیکوکاران سرزنشى نیست.

هرچند این آیات در فضاى خاص و ناظر به جهاد نازل شده اند، اما با توجه به اینکه معارف قرآنى به مورد نزول تخصیص نمى یابند علماى دین از این آیات مفهوم گسترده اى را برداشت کرده و با استفاده از آن، قاعده اى فراگیر به نام «قاعده احسان» را پایه گذارى نموده اند. طبق این قاعده (که بیشتر در فقه نمود دارد) اگر کسى از روى خیرخواهى و با قصد نیکوکارى عملى انجام دهد و اتفاقا خسارتى به بار آید ضامن نخواهد بود.104

در عبارت «مَا عَلىَ الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیل» که ادامه جمله قبل است، با اینکه امکان آوردن ضمیر (هُم) بود، اسم ظاهر (المحسنین) آورده شده (یعنى نفرمود: ما علیهم من سبیل) و این «قرار دادن اسم ظاهر به جاى ضمیر، به جهت توجه ویژه به جایگاه نیکوکاران و توصیف آنان به این عنوان گران قدر است. از طرفى، «مِن» زائده براى تأکید آمده و جمله به صورت استینافى است که مضمون پیش از خودش را به رساترین شکل و لطیف ترین سبکى تأیید مى کند و این عبارت، از شکل بلیغ سخن به شمار مى آید؛ چون معنایش این است که هیچ راهى براى هیچ سرزنشگرى نسبت به آنها باز نیست؛ یعنى هیچ ملامتگرى بر آنها گذر نمى کند و در سرزمین آنها نمى گردد؛ این دورترین حالت عقاب و سرزنش از آنهاست و «جارى مجراى مثل»105 محسوب مى شود... .»106بنابراین، مى توان گفت: یکى از آثار محبت خداوند نسبت به نیکوکاران این است که علاوه بر ایمنى از عذاب اخروى، در دنیا نیز سرزنشى بر آنها نیست و از عقوبت تشریعى در امان خواهند بود.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ لفظ محبت در قرآن براى این افراد به کار رفته است: 1. محسنین: «إِنَ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» بقره: 195 (آیات دیگرى با همین مضمون: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93). 2. متقین: «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین»(آل عمران: 76) (آیات دیگرى با همین مضمون: توبه: 4و7). 3. مقسطین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین»(مائده: 42) (آیات دیگرى با همین مضمون: حجرات: 9، ممتحنه: 8). 4. متطهرین یا مطهّرین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین» (بقره: 222) (آیه دیگرى با همین مضمون: توبه: 108). 5. توابین: «إِنَ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین»(بقره: 222). 6. صابرین: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین» (آل عمران: 146). 7. متوکلین: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین»(آل عمران: 159). 8. جهادگران راه خدا: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص» (صف: 4). 9. پیروان واقعى پیامبر صلی الله علیه و اله: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکمُْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران: 31). دقت در تعداد هر گروه از آیات بالا نشان مى دهد که محسنین در بین بندگان محبوب خداوند جایگاه ویژه اى دارند..

2ـ احمدبن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 202؛ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 152....

3ـ محمدبن احمد ازهرى، تهذیب اللغة، ج 4، ص 7.

4ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، القاموس المحیط، ص 91.

5ـ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب؛ احمدبن فارس، همان؛ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، المعجم الوسیط؛ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، صحاح اللغة، ذیل ماده «حبب».

6ـ ر.ک: محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 90؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 7.

7ـ مهایوسف جاراللّه، الحب و البغض فى القرآن الکریم، ص 31.

8ـ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، همان، ذیل ماده حبب، به نقل از: مهایوسف جاراللّه، همان، 31.

9ـ محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ص 359.

10ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: مهایوسف جاراللّه، همان، ص 31ـ33؛ محمداسماعیل صالحى زاده، محبت در قرآن، ص 20ـ22.

11ـ آل عمران: 31؛ مائده: 54.

12ـ پرداختن تفصیلى به معانى هر واژه در این مقاله نمى گنجد. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: مهایوسف جاراللّه، همان، ص 38ـ40؛ محمداسماعیل صالحى زاده، همان، ص 19ـ39.

13ـ حجر: 2؛ روم: 21.

14ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 414.

15ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ص 860.

16ـ توبه: 60.

17ـ راغب اصفهانى، همان، ص 81.

18ـ احمدبن محمد مقرى فیومى، المصباح المنیر، ص 18.

19ـ نساء: 125.

20ـ راغب اصفهانى، همان، ص 290؛ احمدبن فارس، همان، ص 295؛ ر.ک: محمداسماعیل صالحى زاده، همان، ص 27.

21ـ قلم: 32.

22ـ احمدبن فارس، همان، ص 384.

23ـ ممتحنه: 1.

24ـ احمدبن فارس، همان، ص 1035؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، ص 1732.

25ـ همان.

26ـ نور: 61.

27ـ همان، ص 522.

28ـ همان؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1162.

29ـ حاقه: 35.

30ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1417.

31ـ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ص 1905.

32ـ نساء: 25.

33ـ احمدبن فارس، همان، ص 271؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1540.

34ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1540.

35ـ آل عمران: 103.

36ـ راغب اصفهانى، همان، ص 68.

37ـ خلیل بن احمد فراهیدى، العین، ج 3، ص 31؛ ابن منظور، همان، ج 1، ص 289.

38ـ آل عمران: 118؛ مائده: 14و91؛ ممتحنه: 4.

39ـ آل عمران: 103.

40ـ همان.

41ـ مائده: 82؛ ممتحنه: 1و7.

42ـ فصلت: 34؛ ممتحنه: 1.

43ـ همان.

44ـ زخرف: 67.

45ـ بقره: 216؛ حجرات: 12.

46ـ احمدبن فارس، همان، ص 227؛ اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099.

47ـ راغب اصفهانى، همان، ص 235.

48ـ این کاربرد که معناى لازمى دارد، با حرف «باء» و «الى» و گاهى «لام» متعدى مى گردد و اگر به همراه «ظن» و متعدى به حرف «الى» به کار رود معناى خوش بینى مى دهد.

49ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1535؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 183.

50ـ ر.ک: اسماعیل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099؛ احمدبن محمد مقرى فیومى، همان، ص 136؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، همان، ص 1535.

51ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 267.

52ـ کهف: 31؛ فرقان: 76؛ نساء: 69.

53ـ در آیاتى همچون فقره: 86؛ نساء: 36؛ انعام: 151؛ اسراء: 23؛ قصص: 77؛ زمر: 58؛ اسراء: 7؛ یوسف: 100 معناى اول نیکوکارى اراده شده، اما در آیه هفتم سوره «سجده» و آیات مشابه آن، معناى دوم یعنى خوب انجام دادن کارى مراد است.

54ـ سیدعلى اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 134.

55ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 4، ص 426.

56ـ لقمان: 2ـ4؛ آل عمران: 133و134.

57ـ یوسف: 9.

58ـ آل عمران: 133و134.

59ـ هود: 115.

60ـ کهف: 30، همچنین، ر.ک: سیدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 359.

61ـ نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 366.

62ـ فصلت: 46؛ جاثیه: 15؛ غافر: 58.

63ـ مقایسه اى میان آیه 189 بقره و آیات 15و16 ذاریات این مطلب را ثابت مى کند.

64ـ راغب اصفهانى، همان، ص 114.

65ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 1، ص 268.

66ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 304.

67ـ احزاب: 37.

68ـ راغب اصفهانى، همان، ص 814.

69ـ البته بین انعام و احسان دو تفاوت ظریف وجود دارد: یکى اینکه انعام تنها نسبت به انسان به کار مى رود و ـ مثلاً ـ هیچ وقت گفته نمى شود: فلانى به اسبش إنعام کرد راغب اصفهانى، همان، ص 814؛ دیگر اینکه احسان را هم مى توان به خود کرد و هم به دیگرى؛ یعنى اگر گفته شود: «أَحْسَنْتُ إِلى نفسى» (به خودم نیکى کردم) درست است اما انعام جز براى غیر به کار نمى رود (ابن منظور، همان، ج 13، ص 117).

70ـ این تقابل را در آیات نجم: 31؛ یونس: 26و27؛ روم: 10 مى توان دید.

71ـ ابن منظور، همان، ج 1، ص 96و97.

72ـ صافات: 13؛ قصص: 77؛ اعراف: 56.

73ـ بقره: 195؛ مشابه همین عبارت در این آیات نیز وجود دارد: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93.

74ـ عنکبوت: 69؛ مشابه این عبارت در نحل: 128 نیز آمده است.

75ـ نحل: 90؛ قصص: 77.

76ـ نحل: 30؛ زمر: 10؛ آل عمران: 148.

77ـ براى اطلاع از نظرات مختلف، ر.ک: فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب، ج 13، ص 53.

78ـ ر.ک: محمدبن طوسى، همان، ج 4، ص 195؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 243؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 4، ص 512.

79ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 243.

80ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 16، ص 350.

81ـ ر.ک: فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202.

82ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 376؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 235؛ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.

83ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 551.

84ـ محمدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج 14، ص 69.

85ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 235.

86ـ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.

87ـ در بحث هدایت از بخش ابتدایى این آیه استفاده شد، اما در اینجا بخش انتهایى آن موردنظر است. همچنین آیه 128 سوره نحل مضمونى مشابه این آیه دارد.

88ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 441؛ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 458.

89ـ فخرالدین رازى، همان، ج 20، ص 290.

90ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 375؛ ج 16، ص 152.

91ـ ر.ک: احمدبن فارس، همان؛ ابن منظور، همان، ذیل ماده «رحم».

92ـ ر.ک: فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، ج 6، ص 69؛ راغب اصفهانى، همان، ص 347.

93ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ج 8، ص 148.

94ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 6، ص 211.

95ـ بقره: 2و3.

96ـ نمل: 2ـ4.

97ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 17، ص 10.

98ـ ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 8، ص 269.

99ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 490.

100ـ بنابر اختلافى که در تفسیر این واژه بین مفسّران وجود دارد.

101ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 119.

102ـ ر.ک: سیدمحمود آلوسى، همان، ج 12، ص 96.

103ـ در آیات 109و110 و 120و121 و 123ـ131 این سوره نیز مشابه همین عبارت درباره دیگر انبیاء آمده است.

104ـ ر.ک: محمد فاضل لنکرانى، القواعدالفقهیه، ص 281؛ سیدمحمدحسن موسوى بجنوردى، القواعدالفقهیه، ج 4، ص 9؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 227؛ احمدبن على الجصاص، احکام القرآن، ج 4، ص 353.

105ـ یکى از صنایع بلاغى است.

106ـ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 16، ص 471.

منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

یک شنبه 26 آبان 1392  10:32 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها