بخش سوم و پایانی
4- موانع طبع قلب
نکته قابل توجه در موانع طبع آن است که با دوری کردن تمام آنچه که در علل و عوامل طبع بر قلب یاد شده، زمینه جلوگیری از طبع قلب به وجود می آید. در این جا تنها به دوری گزیدن از کبر، استجابت دعوت خداوند و پیامبر، به خصوص در امر جهاد، و شناخت صحیح از زندگی دنیا اشاره می شود:
الف) دوری از تکبر
همان گونه که کبر موجب طبع بر قلب می شود، دوری از این صفت ناپسند نفسانی و روی آوردن به تواضع باعث میگردد تا از مطبوع شدن قلب جلوگیری شود. امام موسی کاظم(ع) خطاب به هشام بن حکم فرمودند: «یا هِشام! إِیّاکَ وَ الکِبر، فَإنَّهُ لا یَدخُل الجَنَّه مَن کانَ فِی قَلبِهِ مِثقال حَبَّهٍ مِن کبرٍ» (ابن شعبه حرّانی، /291)؛ «ای هشام! از کبر دوری کن، زیرا هر کس به اندازه حبه ای از صفت کبر در قلب او باشد، وارد بهشت نمی شود.»
خداوند نیز در آیات قرآن به این مطلب که صفت کبر انسان را وارد جهنم میکند اشاره کرده است؛
(فَادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ)(نحل/29)
«پس از درهای دوزخ وارد شوید و در آن همیشه بمانید و حقاً که چه بد است جایگاه متکبران.»
ب) استجابت دعوت خدا و پیامبر
آیه شریفه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ) (انفال/24)؛ «اى کسانی که ایمان آوردهاید! چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید.» از جامع ترین آیات قرآنی است. آیه فوق با صراحت میگوید که پاسخگویی به دعوت پیامبر اسلام، حرکت به سوی حیات معنوی، مادی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به معنای واقعی کلمه است.
تنها کسانی که دعوت پیامبر را در همه امور، به خصوص امر جهاد پاسخ دهند، رستگار هستند؛
(لَـکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَـئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ*أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)(توبه/88-89)؛
«ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردهاند با مال و جانشان به جهاد برخاستهاند و اینانند که همه خوبیها برای آنان است اینان همان رستگارانند. خداوند برای آنها باغهایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ!»
ج) شناخت درست از زندگی در دنیا
آنانی که به زندگی دنیا مطمئن هستند و به آن دل بستند؛ (إنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ)(یونس/7)، قلب های خود را با حبّ به دنیا مطبوع کردند، در حالی که زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه چیز دیگری نیست؛(مَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ)(عنکبوت/64).
قرآن در معرفی دنیا می گوید: (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً ... وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ)(حدید/20)
«بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و فرزندان است، [مَثَل آنها] چون مَثَل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود ... و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.»
دنیا چیزی است که گاهی با بازی و یا سرگرمی و زمانی با زینت و گاهی با تفاخر و تکاثر، انسان را از هدف نهایی اش که لقای خداوند است، باز می دارد. البته زندگی دنیا ذاتاً فریبکار نیست و از این رو نشئه کنونی برای اهل تقوا فریبنده نیست و اهل دنیا نیز با آرزوهای خود فریب می خورند. انسان در دنیا مانند مسافری است که ایّام زندگی دنیا، مدت مسافرت او را تشکیل می دهد. مسیر مسافرت دنیا به دلیل آمیخته بودن با انواع گناهان و خطرات تهدید کننده، به دریای عمیقی شبیه است. او باید کشتی وجود خود را به ساحل امن برساند.
در سخن امام موسی کاظم(ع) به هشام بن حکم، به زیبایی رابطه انسان با دنیا بیان شده است؛ «یا هِشام! إِنَّ لُقمان قالَ لِابنِهِ: یا بُنَیّ إِنَّ الدُنیا بَحرُ عَمیقٌ، قَد غرقَ فِیها عالمٌ کَثِیرٌ فَلتَکُن سَفِینَتُکَ فِیها تَقوَی اللّه، وَ حَشوها الإیمان وَ شَراعها التَّوَکُّل، وَ قَیِّمُها العَقل وَ دَلِیلُها العِلم، وَ سُکّانُها الصَّبر.» (ابن شعبه حرّانی، /283) در این موعظه، دنیا به دریای متلاطمی که موجب غرق و هلاکت بسیاری از انسان ها شده، تشبیه شده است. مردم تنها با کشتی تقواست که می توانند از این دریای پر خطر عبور کنند و بر ساحل نجات و سعادت اخروی پا بگذارند. لقمان تصریح می کند که محموله و زاد و توشه کشتیِ نجاتِ تقوا، ایمان است. کشتی تقوا با محموله ایمان، اگر توکل به خدا بادبان آن، گوهر الهی عقل ناخدا و مدبّر آن، علم و آگاهی راهدارش، و صبر سکان آن باشد، سالم به مقصد می رسد.
5- آثار طبع
بدون تردید طبع بر قلب، محرومیت هایی را به دنبال دارد و باعث می شود تا انسان، انسانیت خود را از دست بدهد و از اصل فطرت دور بماند. در این قسمت به مواردی از آثار طبع بر قلب اشاره می شود:
الف) عدم تفقه
آن گونه که از آیات قرآن، به خصوص آیات (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ)(توبه/87) و (ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ)(منافقون/3) برمی آید، طبع بر قلب اجازه تفقه را نمی دهد. تفقه از ماده «فقه» است. برخی از لغتپژوهان فقه را «علم و فهم» معنا کردهاند. (ابنمنظور، 10/305) اما فقه به معنای مطلقِ فهم نیست، بلکه یک درجه از فهم بالاتر است. فقه همان فهم عمیق است. به بیانی روشن تر هر فهمی فقه نیست، در صورتی که هر فقهی فهم است. (مطهری، /25) فقه به معنی فهم و درک عمیق و درک مسائل پنهانی از طریق مشاهده مسائل آشکار است. فقه همان فهم عمیق و بصیرت کامل به حقیقت یک چیز است. این تفقه آن گونه که در این آیات آمده است، کار قلب است.
اگر انسان تفقه نداشته باشد، در اینجاست که بر طبق آیه (...لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)(اعراف/179) از حیوان هم پست تر می گردد.
ب) عدم شنیدن آیات الهی
همان گونه که در آیه (وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ)(اعراف/100)، اشاره شده، از دیگر آثاری که طبع بر قلب به دنبال دارد نشنیدن آیات الهی است. اینان کسانی هستند که بر طبق فرموده خداوند، راهی برای شنوایی آنان نیست و در گمراهی هستند؛ (أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَنْ کَانَ فِی ضَلالٍ مُبِین) (زخرف/40)؛ «پس آیا تو مىتوانى کران را شنوا کنى یا نابینایان و کسى را که همواره در گمراهى آشکارى است راه نمایى؟» اینان همان کسانی هستند که اگر چه گوش ظاهرشان کر نیست، امّا گوش های قلب آنان چون تعقل ندارند، ناشنواست؛
(وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُواْ لاَ یَعْقِلُونَ)(یونس/42)
«و برخی از آنان کسانیاند که به تو گوش فرا میدهند، آیا تو کران را هر چند در نیابند، شنوا خواهی کرد؟»
6- مخاطبین آیات طبع بر قلب
خداوند در قلب آدمی قابلیت تغییر و تحوّل شگرفی قرار داده است که بتواند در ارتباط با اطلاعاتی که دائماً توسط ابزارهای شناخت خود کسب می کند، دگرگون شود و به رشد و کمال دست یابد، همان گونه که قلب صنوبری ما نیز که در وسط سینه قرار گرفته است، یکسره در خواب و بیداری می تپد و با ماهیچه های نیرومند خود خون را به اجزای بدن می رساند. کسانی که قلبشان دچار «طبع» میشود، به تدریج این قابلیت را از دست می دهند و دچار نوعی توقف فکر و اندیشه می شوند. اینها اسیر یک سلسله افکار و عقاید شکل گرفته و ثابت و دیکته شده می گردند و به هیچ قیمتی نمیتوان در دل آنها نفوذ کرد.
قرآن، مصادیق و نمونه های عینی کسانی که مطبوع القلب هستند را بیشتر در گروه ها و اشخاص زیر سراغ داده است:
1- جبّارین و متکبرهای زورگو؛ (یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)(غافر/35)
2- متجاوزین به حقوق الهی (معتدین)؛ (کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِینَ) (یونس/74)
3- کسانی که انگیزه ای برای درک حقیقت ندارند و نمی خواهند بفهمند؛ (کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ)(روم/59)
4- آنهایی که با زیر پا نهادن قوانین الهی به دنیا رو می کنند و شیفته و دلداده آن می شوند؛ (ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیَاهَ الْدُّنْیَا عَلَى الآخِرَهِ وَ أَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ) (نحل/107)
این افراد کسانی هستند که سرمایه عمر از دست داده اند و در آخرت مفلس وار وارد می شوند. ایشان چون تنها زندگی دنیا را دوست داشته و آن را بر آخرت برگزیدند، از توفیق الهی محروم شدند. بلکه از آخرت بریده و به دنیا چسبیدند، پس بر دل آنها مهر زده شد و بسته گردید. دنیا پرستان، فهم و ادراکشان از مرز دنیا فراتر نمیرود و از خدا و آخرت چیزی نمیفهمند؛ گوششان از شنیدن اندرز کر و چشمشان از دیدن آنچه آنها را به یاد خدا و آخرت میاندازد کور میگردد، دیگر فهم و درکی نسبت به آخرت نداشته و خواب غفلتشان به آخرت متصل شده و با تهیدستی از ایمان و عمل صالح که تنها وسیله سعادت حیات آخرت است، به آن عالم میرسند و به راستی زیانکاران حقیقی ایشاناند.
5- منافقین دو چهره که پشت نقاب دین و مذهب، منافع مادّی خود را تعقیب میکنند؛ (ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ)(منافقون/3)
6- راحت طلبان و رفاه طلبان؛ (وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُنْ مَعَ الْقَاعِدِینَ*رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ)(توبه/86-87)